غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۸ -


5141 14-  اذا املقتم فتاجروا اللَّه بالصّدقة. 3 125 هر گاه نادار و درويش شديد با خداوند به‏ وسيله صدقه تجارت و سودا كنيد.

5142 15-  بالصّدقة تفسح الآجال. 3 212 به وسيله صدقه عمرها وسعت يابد (و زياد شود).

5143 16-  بركة المال فى الصّدقة. 3 260 بركت مال، در دادن صدقه است.

5144 17-  تاجر اللَّه تربح. 3 276 با خدا معامله كن (با پرداخت صدقه) تا سود برى.

5145 18-  ثقّلوا موازينكم بالصّدقة.

3 350 ترازوى اعمال خود را با صدقه سنگين كنيد.

5146 19-  حصّنوا انفسكم بالصّدقة. 3 406 جانهاى خود را با صدقه حفظ كنيد.

5147 20-  خير الصّدقة اخفاها. 3 425 بهترين صدقه، پنهانى‏ترين آنهاست.

5148 21-  سوسوا ايمانكم بالصّدقة. 4 135 ايمان خود را با صدقه پرورش دهيد و كامل كنيد.

5149 22-  صدقة السّرّ تكفّر الخطيئة و صدقة العلانية مثراة فى المال. 4 207 صدقه پنهانى گناه را پاك كند، و صدقه آشكارا در مال بيفزايد.

5150 23-  صدقة العلانية تدفع ميتة السّوء. 4 209 صدقه آشكار مرگ‏هاى بد را دفع كند.

5151 24-  عليك بالصّدقة تنج من دنائة الشّحّ. 4 298 بر تو باد به صدقه تا از پستى بخل نجات يابى.

5152 25-  كفّروا ذنوبكم و تحبّبوا الى ربّكم بالصّدقة و صلة الرّحم. 4 635 گناهان خود را با صدقه و صله رحم بپوشانيد (و پاك كنيد) و به وسيله آنها خود را در پيشگاه خداوند محبوب‏ گردانيد.

باب الصديق (دوست صميمى)

5153 1-  الصّديق اقرب الاقارب. 1 177 دوست صميمى نزديك‏ترين نزديكان است.

5154 2-  الصّديق من صدق غيبه. 1 301 دوست راستين كسى است كه راست باشد، پنهان و غيب او (همانند آشكار و ظاهرش).

5155 3-  استفساد الصّديق من عدم التّوفيق. 1 383 به تباهى كشاندن رفاقت و دوستى دوست، از نداشتن توفيق است.

5156 4-  الصّديق أفضل الذّخرين. 2 24 دوست صميمى برترين بخش از دو بخش اندوخته در زندگى است.

5157 5-  الصّديق أفضل عدّة و أبقى مودّة. 2 34 دوست صميمى برترين اندوخته، و دوستى‏اش پاينده‏تر است.

5158 6-  الصّديق إنسان هو أنت إلّا أنّه غيرك. 2 65 دوست صميمى، انسانى است كه او، تو هستى، جز آنكه در ظاهر غير از تو باشد.  5159 7-  الصّديق الصّدوق من نصحك فى عيبك، و حفظك فى غيبك، و آثرك على نفسه. 2 76 دوست صميمى كسى است كه تو را در مورد عيبهايت نصيحت كند، و در غياب تو را نگه دارد، و تو را بر خود مقدّم دارد.

5160 8-  الاصدقاء نفس واحدة فى جسوم متفرّقة. 2 123 دوستان صميمى جان واحدى هستند در بدنهاى پراكنده.

5161 9-  الصّديق من كان ناهيا عن الظّلم و العدوان معينا على البرّ و الاحسان. 2 128 دوست واقعى كسى است كه از ستم و دشمنى تو را باز دارد، و بر نيكى و احسان ياورت باشد.

5162 10-  ابذل لصديقك كلّ المودّة و لا تبذل له كلّ الطّمانينة، و اعطه من نفسك كلّ المواساة و لا تقصّ اليه بكلّ اسرارك. 2 233 ببخشاى بر دوست خود كمال مودّت و دوستى را، ولى همه اطمينان خود را به او نكن، و نسبت به او از خويشتن همه مواسات را انجام ده ولى همه اسرار خود را به او بازگو مكن.

5163 11-  ايّاك ان تخرج صديقك اخراجا يخرجه عن مودّتك، و استبق له من انسك موضعا يثق بالرّجوع اليه. 2 301 بپرهيز از اين كه دوست خود را چنان از نزد خود برانى كه جايى براى دوستى باقى نگذارى، و از رفاقت و انس با او مقدارى بر جاى نه كه براى بازگشت بدان اعتماد كند.

5164 12-  إذا كثرت ذنوب الصّديق قلّ السّرور به. 3 137 هنگامى كه خلافكارى‏هاى دوست زياد شد، شادمانى نسبت به او كم شود.

5165 13-  إذا ظهر غدر الصّديق سهل هجره. 3 188 هنگامى كه بى‏وفايى دوست نسبت به انسان آشكار گرديد، جدايى از او آسان شود (و ديگر عذرى در كار نيست).

5166 14-  بئس الصّديق الملول. 3 252 آدم دلگير و ملول دوست بدى است.

5167 15-  ربّ صديق يؤتى من جهله لا من نيّته. 4 72 چه بسا دوستى كه برخورد شود با او به خاطر نادانى‏اش نه به خاطر نيت و قصد درونى‏اش.

5168 16-  صديقك من نهاك و عدوّك من اغراك. 4 211 دوست صميمى تو كسى است كه تو را از كارهاى زشت باز دارد، و دشمن تو كسى است كه تو را به كار زشت وادارد.

5169 17-  عند زوال القدرة يتبيّن الصّديق من العدوّ. 4 323 در هنگام از بين رفتن و زوال قدرت است كه دوست از دشمن آشكار گردد.

5170 18-  فى الشّدّة يختبر الصّديق. 4 399 در سختى است كه دوست آزمايش شود.

5171 19-  من جانب الاخوان على كلّ ذنب قلّ اصدقاؤه. 5 241 كسى كه به خاطر هر كار خلافى از برادران فاصله بگيرد و دورى كند، ياران و دوستانش كم شوند.

5172 20-  من استفسد صديقه نقص من عدده. 5 256 كسى كه فاسد گرداند دوست خود را از عدد خويش (كه دوستانش هستند) كم كرده است.

5173 21-  من اهتمّ بك فهو صديقك. 5 262 كسى كه اهتمام ورزد در باره تو (و غمخوارى تو كند) او دوست صميمى تو است.

5174 22-  من استقصى على صديقه انقطعت مودّته. 5 325 كسى كه نسبت به دوست خود خورده گيرى كند و ريز بين باشد، دوستى او بريده شود.

5175 23-  من لم يرض من صديقه الّا بايثاره على نفسه دام سخطه. 5 412 كسى كه خوشنود نباشد از دوست خود مگر به اين كه او را بر خود مقدم دارد، خشمش دائمى باشد.  5176 24-  من طلب صديق صدق وفيّا طلب ما لا يوجد. 5 442 كسى كه در جستجوى دوستى صميمى و راست و درست و با وفا باشد چيزى را مى‏جويد كه نمى‏يابد.

5177 25-  من لم تنفعك صداقته ضرّتك عداوته. 5 455 كسى كه دوستى‏اش به تو سود نبخشد دشمنى‏اش به تو زيان رساند.

5178 26-  من النّعم الصّديق الصّدوق. 6 9 از نعمتهاى الهى است دوست صميمى و راست.

5179 27-  لا تقطع صديقا و ان كفر. 6 268 دوستى را با كسى قطع مكن اگر چه او ناسپاسى و كفران كند.

5180 28-  لا تتّخذنّ عدوّ صديقك صديقا فتعادى صديقك. 6 306 زنهار كه دشمن دوست خود را دوست مگيرى كه با دوست خود دشمنى كرده‏اى.

5181 29-  لا يحول الصّديق الصّدوق عن المودّة و ان جفى. 6 411 دوست صميمى راستگو از دوستى خود بر نمى‏گردد اگر چه به او جفا شود.

5182 30-  من لا صديق له لا ذخر له. 5 363 كسى كه دوست صميمى ندارد، ذخيره و اندوخته‏اى ندارد.

5183 31-  لا عيش لمن فارق احبّته. 6 384 كسى كه از دوستان خود جدا گردد زندگى ندارد.

5184 32-  من رغب فى حياتك فقد تعلّق بحبالك. 5 468 كسى كه رغبت در زندگى تو دارد به ريسمان تو چنگ زده (و به همين مقدار رعايت او بر تو لازم است).

5185 33-  الرّفيق كالصّديق فاختره موافقا. 1 310 رفيق و همراه همانند دوست است و از اين رو رفيق موافقى براى خود برگير.

5186 34-  فى الضّيق يتبيّن حسن مواساة الرّفيق. 4 399 در تنگدستى آشكار شود مواسات نيكوى دوست.

5187 35-  سل الرّفيق قبل الطّريق. 4 137 سؤال كن و جويا شود از رفيق، پيش از جويا شدن و انتخاب راه.

5188 36-  انّما سمّى الرّفيق رفيقا لانّه يرفقك على صلاح دينك فمن اعانك على صلاح دينك فهو الرّفيق الشّفيق.

3 79 جز اين نيست كه رفيق را رفيق گويند بخاطر آنكه همراهى كند و يارى رساند تو را در اصلاح دين تو، و اگر كسى تو را بر اصلاح دين و آيينت همراهى كرد او رفيق مهربان است.

5189 37-  ليس برفيق محمود الطّريقة من احوج صاحبه الى مماراته. 5 85 رفيق ستوده راه نيست كسى كه همراه خود را نيازمند به جدال كردن با او كند.

5190 38-  الرّفيق فى دنياه كالرّفيق فى دينه. 2 56 رفيق در دنياى هر كس، همانند رفيق در دين او است.

باب الصغر (كودكى)

5191 1-  من لم يجهد نفسه فى صغره لم ينبل فى كبره. 5 263 كسى كه خود را در كودكى به كوشش و تلاش وا ندارد، در بزرگى به رتبه والا نرسد.

5192 2-  من سأل فى صغره اجاب فى كبره. 5 264 كسى كه در كودكى خود سؤال كرده در بزرگى پاسخ دهد (يعنى در كودكى براى تحصيل علم بايد سؤال كند تا در بزرگى پاسخ ديگران را كه از او سؤال مى‏كنند بدهد).

5193 3-  من لم يتعلّم فى الصّغر لم يتقدّم فى الكبر. 5 401 كسى كه در كودكى تحصيل علم نكند در بزرگى بر ديگران مقدّم نشود.

باب الاصلاح و الصلح (سازش)

5194 1-  ما أبعد الصّلاح من ذي الشّرّ الوقاح. 6 67 چه دور است اصلاح پذيرفتن از انسان بد كار بى‏شرم.

5195 2-  من افضل النّصح الاشارة بالصّلح. 6 33 از برترين خير خواهى‏ها اشاره كردن به صلح و آشتى است (يعنى در مشورت و رايزين در مورد اختلافها اين بهترين اشاره و خيرخواهى است).

5196 3-  لا صلاح مع إفساد. 6 362 اصلاحى كه به همراه آن تباهكارى باشد، اصلاح نيست.  5197 4-  ثابروا على صلاح المؤمنين و المتّقين. 3 350 مداومت داشته باشيد بر آنچه سبب صلاح و اصلاح حال مؤمنان و پرهيزكاران است.

5198 5-  من كمال السّعادة السّعى فى صلاح الجمهور. 6 30 از كمال سعادت انسان است تلاش و كوشش در اصلاح حال توده مردم.

5199 6-  اصلح اذا انت افسدت و اتمم اذا انت احسنت. 2 191 اصلاح كن كارى را كه خود تباه و فاسد كرده‏اى، و به اتمام رسان هر گاه به ديگرى احسانى كرده‏اى.

5200 7-  من استصلح الاضداد بلغ المراد. 5 215 كسى كه به صلاح و سازش در آورد دشمنان را، به آرمان و مراد خويش رسيده است.

5201 8-  من لم يصلح على اختيار اللَّه لم يصلح على اختياره لنفسه. 5 417 كسى كه شايسته و اصلاح نگردد بر آنچه خدا براى او انتخاب كرده، اصلاح نشود بر آنچه خود براى خويش انتخاب كرده است.

5202 9-  لا تفسد ما يعنيك صلاحه. 6 267 تباه نكن آنچه را صلاح (و درستى) آن به كار تو آيد (همچون مال و امكانات ديگر).

باب الصلف (چاپلوسى، گزافه گويى)

5203 1-  ادوأ الدّاء الصّلف. 2 373 بدترين دردها لاف زدن و گزافه‏گويى است.

باب الصلاة (نماز)

5204 1-  الصّلاة أفضل القربتين. 2 27 نماز برترين بخش از دو بخش وسيله تقرب به درگاه الهى است.

5205 2-  الصّلوة تستنزل الرّحمة. 2 166 نماز رحمت الهى را فرود آورد.

5206 3-  الصّلوة حصن من سطوات الشّيطان. 2 166 نماز حصار و قلعه‏اى است از حمله‏هاى شيطان.

5207 4-  الصّلوة حصن الرّحمن و مدحرة الشّيطان. 2 166 نماز قلعه خداى رحمان و وسيله‏اى است براى دور كردن شيطان.

5208 5-  اذا قام احدكم الى الصّلوة فليصلّ صلاة مودّع. 3 133 هنگامى كه يكى از شما به نماز ايستاد بايد نمازى همانند نماز كسى كه با آن وداع و خدا حافظى مى‏كند به جاى آورد.  5209 6-  علّموا صبيانكم الصّلاة و خذوهم بها إذا بلغوا الحلم. 4 353 به كودكان خود نماز را ياد دهيد، و چون به حدّ بلوغ و تكليف رسيدند از آنها در مورد نماز مؤاخذه كنيد.

5210 7-  كم من قائم ليس له من قيامه الّا العناء. 4 552 چه بسا قيام كننده بر نماز كه از قيام و ايستادن خود جز رنج و تعب بهره‏اى نخواهد برد.

5211 8-  لو يعلم المصلّى ما يغشاه من الرّحمة لما رفع رأسه من السّجود. 5 116 اگر انسان نماز گزار بداند چه رحمتى (در آن حال) او را فرا مى‏گيرد سر خويش از سجده بر ندارد.

5212 9-  ما اهمّنى ذنب امهلت فيه حتّى اصلّى ركعتين. 6 97 غمگين نسازد مرا گناهى كه در آن مهلت داده شده‏ام تا دو ركعت نماز بگذارم. (يعنى نماز براى كفاره از گناه، چنانچه در آيات قرآنى و روايات بسيار ديگرى نيز آمده است نماز موجب آمرزش گناه مى‏شود).

باب الصلاة على النبي (درود بر پيغمبر «ص»)

5213 1-  اذا كانت لك الى اللَّه سبحانه حاجة فابدأ بالصّلوة على النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله ثمّ اسال اللَّه حاجتك، فانّ اللَّه تعالى اكرم من ان يسأل حاجتين فيقضى احديثهما و يمنع الاخرى. 3 181 هنگامى كه تو را نزد خداى سبحان حاجتى بود، آغاز كن حاجت خود را به درود بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سپس حاجت خود را بخواه زيرا خداى تعالى كريم‏تر از آن است كه دو حاجت از او بخواهند، يكى را بر آورد و ديگرى را بر نياورد. 

باب الصمت (سكوت و خموشى)

5214 1-  الصّمت وقار، الهذر عار. 1 31 خاموشى وقار و سنگينى است، و بيهوده سخن گفتن عار و ننگ.

5215 2-  الصّمت منجاة. 1 42 خموشى، وسيله نجات و رستگارى است.

5216 3-  الصّمت آية الحلم. 1 123 خموشى، نشانه بردبارى است.

5217 4-  الصّمت روضة الفكر. 1 146 خموشى، بوستان فكر و انديشه است (كه در آن به سير و گشت مى‏پردازد).

5218 5-  الصّمت وقار و سلامة. 1 179 خموشى، سنگينى و سلامتى است.

5219 6-  الصّمت آية النّبل و ثمرة العقل. 1 354 خموشى، نشانه زيركى و ميوه عقل انسانى است.

5220 7-  الصّمت زين العلم و عنوان الحلم. 1 372 خموشى، زيور علم و ديباچه حلم و بردبارى است.

5221 8-  الصّمت يكسيك الوقار و يكفيك مئونة الاعتذار. 2 58 خموشى، بر تو جامه وقار و سنگينى بپوشاند و از رنج خرج كردن عذر خواهى تو را كفايت كند.

5222 9-  اصمت تسلم. 2 169 خموش باش تا سالم بمانى.

5223 10-  الزم الصّمت يستنر فكرك. 2 176 ملازم خموشى باش تا فكر و انديشه‏ات روشنى گيرد.

5224 11-  اصمت دهرك يجلّ امرك. 2 177 در دوران روزگار خود خموش باش تا كارت بزرگ شود.

5225 12-  الزم الصّمت فادنى نفعه السّلامة. 2 184 ملازم خموشى باش كه كمترين سود آن سلامتى و تندرستى است.

5226 13-  الزم الصّمت يلزمك النّجاة و السّلامة، و الزم الرّضا يلزمك الغناء و الكرامة. 2 227 ملازم خموشى باش تا رستگارى و سلامت ملازم تو باشد، و ملازم رضا و خوشنودى باش تا بى‏نيازى و كرامت ملازم تو گردد.

5227 14-  احسن الصّمت ما كان عن الزّلل. 2 421 بهترين سكوت خاموشى آن است كه از ديدن لغزشهاى مردم باشد.

5228 15-  احمد من البلاغة الصّمت حين لا ينبغي الكلام. 2 447 ستوده‏تر از بلاغت در گفتار، خموشى است در جايى كه سخن گفتن شايسته نيست.

5229 16-  اعقل النّاس من لا يتجاوز الصّمت فى عقوبة الجهّال. 2 465 عاقل‏ترين مردم كسى است كه در كيفر دادن جاهلان و نادانان از خموشى نگذرد.

5230 17-  ان كان فى الكلام البلاغة ففى الصّمت السّلامة من العثار. 3 5 اگر در سخن گفتن هنر بلاغت وجود دارد، در خموشى سلامت از سقوط و افتادن نهفته است.

5231 18-  انّما يستحقّ اسم الصّمت المضطلع بالاجابة و الّا فالعىّ به اولى. 3 91 جز اين نيست كه شايسته نام خاموشى را كسى دارد كه قدرت پاسخ گفتن داشته باشد، و گر نه گذاردن نام عجز و نا توانى بر او شايسته‏تر خواهد بود.

5232 19-  بالصّمت يكثر الوقار. 3 198 با خموشى، وقار و سنگينى افزون شود.

5233 20-  سبب السّلامة الصّمت. 4 124 وسيله سلامتى خموشى است.

5234 21-  صمت يعقبك السّلامة خير من نطق يعقبك الملامة. 4 212 خموشى كه پى آمد آن براى تو سلامت باشد بهتر است از سخن گفتنى كه پى آمدش سرزنش و ملامت باشد.

5235 32-  صمت يكسوك الكرامة خير من قول يكسبك النّدامة. 4 213 خموشى كه جامه كرامت و جوانمردى بر تو بپوشاند، بهتر است از سخنى كه محصول پشيمانى براى تو به بار آرد.

5236 23-  صمت يكسبك الوقار خير من كلام يكسوك العار. 4 213 خموشى كه وقار و سنگينى براى تو كسب كند، بهتر است از گفتارى كه جامه ننگ و عار بر تو بپوشاند.

5237 24-  صمت تحمد عاقبته خير من كلام تذمّ مغبّته. 4 213 خموشى كه عاقبت آن ستوده باشد بهتر است از گفتارى كه سرانجامش نكوهيده باشد.

5238 25-  صمتك حتّى تستنطق اجمل من نطقك حتّى تسكت. 4 213 خموشى تو تا اين كه ديگران تو را به سخن آورند بهتر است از سخن گفتن تو، تا ديگران تو را به سكوت وا دارند.

5239 26-  صمت الجاهل ستره. 4 215 خموشى، جاهل پوشش او است.

5240 27-  طوبى لمن صمت الّا من ذكر اللّه. 4 238 خوشا به حال كسى كه خموش باشد جز از ذكر خداوند.

5241 28-  عليك بلزوم الصّمت فانّه يلزمك السّلامة و يؤمنك النّدامة.

4 293 بر تو باد به ملازمت خموشى كه آن سلامت و تندرستى را ملازم تو گرداند و از پشيمانى در امانت دارد.

5242 29-  غطاء المساوى الصّمت. 4 390 پرده و پوشش بدى‏ها، سكوت و خاموشى است.

5243 30-  قد افلح التّقىّ الصّموت. 4 475 به حقيقت كه رستگار شد انسان با تقواى خاموش.

5244 31-  كن صموتا من غير عىّ فانّ الصّمت زينة العالم و ستر الجاهل. 4 611 خموش باش بى آنكه ناتوان از گفتار باشى، كه به راستى خموشى زيور شخص عالم و دانا، و پرده شخص نادان است.

5245 32-  كثرة الصّمت تكسبك الوقار. 4 588 خموشى بسيار براى تو وقار و سنگينى كسب كند.

5246 33-  من عقل صمت. 5 154 كسى كه عاقل است خموش باشد.

5247 34-  من لزم الصّمت امن المقت. 5 288 كسى كه ملازم خموشى باشد از دشمنى (مردم) ايمن باشد.

5248 35-  من لزم الصّمت امن الملامة. 5 231 كسى كه ملازم خموشى باشد از سرزنش ايمن است.

5249 36-  من صمت سلم. 5 466 كسى كه خموش باشد سالم است.

5250 37-  نعم قرين الحلم الصّمت. 6 159 خوب همراهى است براى بردبارى سكوت و خموشى.

5251 38-  لا عبادة كالصّمت. 6 351 عبادتى همچون خموشى نيست.

5252 39-  لا وقار كالصّمت. 6 355 سنگينى و وقارى همانند خموشى نيست.

5253 40-  لا حلم كالصّمت. 6 349 بردبارى و حلمى چون خموشى نيست.

5254 41-  لا حافظ احفظ من الصّمت. 6 378 نگهبانى، نگهدارنده‏تر از خموشى نيست.

5255 42-  لا خازن افضل من الصّمت. 6 394 خزانه‏دارى برتر از خاموشى نيست (چون عيبها را در خود پنهان كند).

باب الاصطناع (احسان، نيكويى)

5256 1-  اصطناع الاكارم افضل ذخر و اكرم اصطناع. 1 388 احسان كردن به نيكان برترين ذخيره و نيكوترين احسان است.

5257 2-  اصطناع الكفور من اعظم الجرم. 1 391 احسان كردن به آدم ناسپاس از بزرگترين گناهان است.

5258 3-  الاصطناع ذخر فارتد عند من تضعه. 1 397 احسان كردن ذخيره‏اى است پس بنگر تا نزد چه كسى آن را مى‏نهى.

5259 4-  الصّنيعة اذا لم تربّ اخلقت كالثّوب البالى و الابنية المتداعية. 2 161 كار نيك و احسان اگر تربيت نشود (و احسان ديگرى در پى نداشته باشد) كهنه شود همانند جامه كهنه و بناى شكسته.

5260 5-  افضل الذّخر الصّنائع. 2 380 برترين ذخيره‏ها نيكى كردن است.

5261 6-  اربح البضائع اصطناع الصّنائع. 2 389 سودمندترين سرمايه‏ها نيكى كردن به وسيله احسان به ديگران است.

5262 7-  اولى النّاس بالاصطناع من اذا مطل صبر، و اذا منع عذر، و اذا اعطى شكر. 2 474 سزاوارترين مردم به احسان كردن به آنها، كسى است كه چون به تأخير افتد صبر كند، و چون به او داده نشود معذور دارد (و شكوه نكند) و چون به او عطا شود سپاسگزارى كند.

5263 8-  افضل الذّخائر حسن الصّنائع. 2 389 برترين ذخيره‏ها احسانهاى نيكو است.

5264 9-  افضل من الصّنيعة مزيّة الصّنيعة. 2 394 برتر از احسان، آن مزيّت و برترى است كه از احسان به دست آيد.

5265 10-  اشرف الصّنائع اصطناع الكرام. 2 407 شريف‏ترين احسانها احسان كردن به مردمان بلند مرتبه و گرامى است.

5266 11-  انّكم الى اصطناع الرّجال احوج منكم الى جمع الاموال. 3 65 به راستى كه شما به احسان كردن مردان نيازمندتريد تا به گرد آوردن اموال.

5267 12-  ظفر بسنىّ المغانم واضع صنائعه فى الاكارم. 4 279 به غنيمتهاى والا كسى ظفر يافته است كه احسان خود را نزد مردمان بلند مرتبه و گرامى نهاده است.

5268 13-  فى كلّ صنيعة امتنان. 4 404 در هر احسان و كار نيكى سپاسگزارى و امتنانى وجود دارد.

5269 14-  كثرة الصّنائع ترفع الشّرف و تستديم الشّكر. 4 594 احسان كردن بسيار، شرف انسانى را بالا برد، و شكر و سپاس را مستدام دارد.

5270 15-  من اصطنع حرّا استفاد اجرا.

5 276 كسى كه به آزاده‏اى احسان كند پاداشى‏ را به دست آورده است.

5271 16-  وضع الصّنيعة فى اهلها يكبت العدوّ و يقي مصارع السّوء. 6 243 نهادن احسان در جايى (يا نزد كسى) كه شايسته آن است دشمن را خوار گرداند، و از افتادن در جاهاى بد نگه دارد.

5272 17-  لا تصطنع من يكفر برّك. 6 271 احسان نكن به كسى كه نيكويى تو را كفران كند.

5273 18-  لا تنفع الصّنيعة الّا فى ذى وفاء و حفيظة. 6 432 سود ندهد احسان مگر نزد انسانهاى با وفا و نگه دار (يعنى كسانى كه حق احسان را نگه دارند).

باب الصواب و الاصابة (درستى، رسيدن به حق)

5274 1-  المصيب واجد، المخطئ فاقد. 1 33 كسى كه به راه صواب و درست رود يابنده است، و كسى كه به خطا رود به آرمان خويش نرسد.

5275 2-  الاصابة سلامة، الخطاء ملامة، العجل ندامة. 1 34 به راه صواب رفتن سلامتى است، و به راه خطا رفتن سبب نكوهش است، و شتاب موجب پشيمانى است.

5276 3-  الصّواب اسدّ الفعل. 1 144 راه درست محكم‏ترين كار است.

5277 4-  قد اصاب المسترشد. 4 464 كسى كه (با مشورت ديگران) راه رشد خود جويد به صواب و راه راست رسيده است.

5278 5-  من توخّى الصّواب انجح. 5 181 كسى كه آهنگ كار درست كند پيروز شود.

5279 6-  ربّما اصاب العمىّ قصده. 4 79 چه بسا شخص نابينا كه به مقصود خود برسد.

5280 7-  ما كلّ رام يصيب. 6 51 چنين نيست كه هر كه تيرى پرتاب كند به هدف بخورد.

5281 8-  ليس كلّ من رمى يصيب. 5 77 چنان نيست كه هر كس تيرى رها كند به هدف بخورد.

باب المصيبة (پيش آمدهاى ناگوار)

5282 1-  المصائب مفتاح الاجر. 1 107 مصيبتها كليدهاى اجر و پاداش است.

5283 2-  المصيبة بالصّبر اعظم المصاب. 1 307 مصيبت دار شدن به صبر (و از دست دادن صبر) بزرگترين مصيبتهاست.  5284 3-  المصائب بالسّويّة مقسومة بين البريّة. 1 344 مصيبتها به طور مساوى ميان مردمان تقسيم شده است.

5285 4-  الثّواب على المصيبة اعظم من قدر المصيبة. 1 377 پاداش نيكى كه در برابر مصيبت است بزرگتر است از مقدار مصيبت.

5286 5-  المصيبة بالصّبر اعظم المصيبتين. 2 12 مصيبت دار شدن به صبر (و از دست دادن آن) بزرگترين بخش از دو مصيبت است.

5287 6-  انّ للمحن غايات لا بدّ من انقضائها فناموا لها الى حين انقضائها فانّ اعمال الحيلة فيها قبل ذلك زيادة لها. 2 571 به راستى كه براى رنجها و محنتها پايانهايى است كه به ناچار بايد به سر آيد، پس شما در برابر آنها حالت انتظار داشته باشيد تا زمانش به سر آيد، زيرا چاره‏انديشى در آنها پيش از آن موجب فزونى آنها شود.

5288 7-  انّكم هدف النّوائب و دريئة الاسقام. 3 60 به راستى كه شما آماج مصيبتها و هدف بيمارى‏ها هستيد.

5289 8-  اذا تباعدت المصيبة قربت السّلوة. 3 135 هر گاه مصيبتها دور شود تسليت و فراموش شدن آن نزديك گردد.

5290 9-  بقدر علوّ الرّفعة تكون نكاية الوقعة. 3 232 سختى و رنج پيش آمدهاى ناگوار به مقدار رفعت مقام است.

5291 10-  تنزل المثوبة على قدر المصيبة. 3 280 پاداش نيك به قدر مصيبت فرود آيد.

5292 11-  على قدر المصيبة تكون المثوبة. 4 310 به مقدار مصيبت پاداش خواهد بود.

5293 12-  عند نزول المصائب و تعاقب النّوائب تظهر فضيلة الصّبر. 4 324 در هنگام فرود آمدن مصيبتها و پى در پى رسيدن ماتمها فضيلت صبر و شكيبايى آشكار گردد.

5294 13-  قد تذلّ الرّزيّة. 4 461 گاهى است كه مصيبت (آدمى را) خوار كند.

5295 14-  كلّما عظم قدر الشّى‏ء المنافس عليه، عظمت الرّزيّة لفقده. 4 621 به هر اندازه بزرگ باشد ارزش چيزى كه مورد غبطه و آرزو است، مصيبت فقدان آن بزرگ خواهد بود.

5296 15-  من لم يتعرّض للنّوائب تعرّضت له النّوائب. 5 247 كسى كه متعرض مصيبتها نشود، مصيبتها متعرض او شوند.  5297 16-  من ضرب يده على فخذه عند مصيبة فقد احبط اجره. 5 368 هر كس در هنگام مصيبتى دست بر زانو و ران خويش زند (و اين گونه بى‏تابى كند) اجر و پاداش خود را از بين برده است.

5298 17-  من عظّم صغار المصائب ابتلاه اللّه بكبارها. 5 370 كسى كه مصيبتهاى كوچك را بزرگ بداند خداوند او را به مصيبتهاى بزرگ گرفتار كند.

5299 18-  مصيبة فى غيرك لك اجرها خير من مصيبة بك لغيرك ثوابها و اجرها. 6 145 مصيبتى كه در ديگرى باشد و پاداش و اجر آن براى تو باشد بهتر از مصيبتى است كه در باره تو باشد و پاداش و اجر آن براى ديگرى باشد.  5300 19-  عظّم اللّه اجرك فيما اباد و بارك لك فيما افاد. 4 365 (در تسليت مردى كه فرزندش از دنيا رفته بود فرموده:) خداوند پاداش تو را در آنچه هلاك كرده بزرگ گرداند، و در آنچه بخشيده بركت دهد.

باب الصوت (صدا)س

5301 1-  خفض الصّوت و غضّ البصر و مشى القصد من امارة الايمان و حسن التّديّن. 3 453 كوتاه كردن صدا، و پايين انداختن نگاه، و راه رفتن ميانه و متوسط (نه تند و نه كند) از نشانه‏هاى ايمان و ديندارى نيكو است.

باب الصوم (روزه)

5302 1-  الصّيام احد الصّحّتين. 2 27 روزه يكى از دو بخش تندرستى است.

5303 2-  صوم الجسد الامساك عن الاغذية بارادة و اختيار، خوفا من العقاب و رغبة فى الثّواب و الاجر. 4 223 روزه بدن، نگهداشتن آن است از غذاها به اراده و اختيار، بخاطر ترس از عقاب و رغبت در ثواب و پاداش.

5304 3-  صيام الايّام البيض من كلّ شهر ترفع الدّرجات و تعظّم المثوبات. 4 214 روزه «ايام البيض» (روزهاى سفيد يعنى سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه كه مهتاب در شبهاى آن تمامى شب را روشن و سفيد كند) درجه‏ها را بالا برد، و پاداشها را بزرگ گرداند.

5305 4-  كم من صائم ليس له من صيامه الّا الظمأ. 4 552 چه بسا روزه‏دارى كه از روزه خويش جز تشنگى بهره‏اى ندارد.

5306 5-  صوم القلب خير من صيام اللّسان و صيام اللّسان خير من صيام البطن. 4 223 روزه گرفتن دل بهتر است از روزه زبان، و روزه گرفتن زبان بهتر است از روزه گرفتن شكم.