غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۱ -


3691 15-  اخلط الشّدّة برفق و ارفق ما كان الرّفق اوفق. 2 204 بياميز سختى را به نرمخويى، و نرمخويى كن در جايى كه نرمخويى سازگارتر باشد.

3692 16-  افضل شي‏ء الرّفق. 2 371 برترين چيزها نرمخويى و ملاطفت است.

3693 17-  اكبر البرّ الرّفق. 2 374 بزرگترين نيكى‏ها نرمخويى است.

3694 18-  افضل النّاس اعملهم بالرّفق و اكيسهم اصبرهم على الحقّ. 2 468 برترين مردم داناترين آنهاست به نرمخويى، و زيرك‏ترين‏شان كسى است كه در برابر حق، بردبارتر و پا برجاتر باشد.

3695 19-  اذا عاقبت فارفق. 3 115 هنگامى كه عقوبت كنى نرمخويى كن.

3696 20-  اذا ملكت فارفق. 3 114 هنگامى كه مالك شوى و به قدرت رسى نرمخويى كن.

3697 21-  اذا كان الرّفق خرقا كان الخرق رفقا. 3 169 هر گاه نرمخويى با كسى، به بدخويى است (و چاره‏اى جز بدخويى نباشد) بدخويى (در اين صورت) نرمى است.

3698 22-  بالرّفق تتمّ المروءة. 3 202 با نرمخويى جوانمردى كامل شود.

3699 23-  بالرّفق تدرك المقاصد. 3 211 با نرمخويى به هدفها رسند.

3700 24-  بالرّفق تهون الصّعاب. 3 231 با نرمخويى سختى‏ها آسان شود.

3701 25-  بالرّفق تدوم الصّحبة. 3 237 با نرمخويى مصاحبت و رفاقت پايدار بماند.

3702 26-  جمال الحكمة الرّفق و حسن المداراة. 3 375 زيبايى حكمت و فرزانگى نرمخويى و خوب مدارا كردن است.

3703 27-  ثمرة الحلم الرّفق. 3 333 ميوه بردبارى نرمخويى است.

3704 28-  خير الاعمال ما زانه الرّفق. 3 428 بهترين كارها آن است كه نرمخويى آن را بيارايد.

3705 29-  خير الخلائق الرّفق. 3 429 بهترين خوى‏ها نرمخويى است.

3706 30-  رأس العلم الرّفق. 4 47 اساس علم و دانش نرمخويى و ملاطفت است.

3707 31-  رفق المرء و سخاؤه يحببه الى اعدائه. 4 96 نرمخويى و سخاوت، آدمى را نزد دشمنانش محبوب گرداند.

3708 32-  عليك بالرّفق فانّه مفتاح الصّواب و سجيّة اولى الالباب. 4 291 بر تو باد به نرمخويى و ملاطفت كه آن كليد درستى و خوى خردمندان است.

3709 33-  عليك بالرّفق فمن رفق فى افعاله تمّ امره. 4 296 بر تو باد به نرمخويى كه هر كس در كارهاى خود نرمخويى را پيشه كرد كارش به انجام رسيد.

3710 34-  كم من صعب تسهّل بالرّفق. 4 551 چه بسيار سختى كه با نرمخويى آسان شود.

3711 35-  من عامل بالرّفق وفّق. 5 175 كسى كه با نرمخويى عمل كند موفق گردد.

3712 36-  من استعمل الرّفق غنم. 5 189 كسى كه نرمخويى را به كار بندد، غنيمت يابد.

3713 37-  من عامل بالرّفق غنم. 5 153 كسى كه با نرمخويى عمل كند غنيمت برد.

3714 38-  من استعمل الرّفق لان له الشّديد. 5 287 كسى كه نرمخويى را به كار بندد كار سخت بر او نرم شود.

3715 39-  لكلّ دين خلق و خلق الايمان الرّفق. 5 17 هر دين و آيينى را خلق و خويى است و خوى ايمان نرمخويى و ملاطفت است.

3716 40-  ليكن احظى النّاس عندك اعملهم بالرّفق. 5 49 بايد بهره‏مندترين مردم نزد تو كسى باشد كه نرمخويى را بيشتر به كار بندد.

3717 41-  من ترفّق فى الامور ادرك اربه منها. 5 321 كسى كه در كارها نرمخويى كند حاجت و منظور خود را از آن كارها دريابد.

3718 42-  من استعمل الرّفق استدرّ الرّزق. 5 338 كسى كه نرمخويى را به كار بندد روزيش ريزان و فراوان گردد.

3719 43-  من رفق بمصاحبه وافقه، و من اعنف به اخرجه و فارقه. 5 399 هر كه نرمخويى كند با همراه خود با او موافقت و همراهى كرده، و هر كه درشتى كند او را از رفاقت با خود بيرون كرده و از او جدا شده است.

3720 44-  ما كان الرّفق فى شي‏ء الّا زانه. 6 62 نرمخويى در چيزى نيامده جز آن كه آن را آراسته است.

3721 45-  نعم السّياسة الرّفق. 6 167 سياست و تدبير خوبى است نرمخويى و ملاطفت.

3722 46-  نعم الخليقة استعمال الرّفق. 6 165 خلق و خوى خوبى است نرمخويى و ملاطفت.

3723 47-  نعم الرّفيق الرّفق. 6 156 رفيق و همراه خوبى است نرمخويى.

3724 48-  لا ندم الكثير الرّفق. 6 358 كسى كه در كارها نرمخويى بسيار دارد پشيمانى ندارد.

3725 49-  لا سجيّة أشرف من الرّفق. 6 382 خصلتى شريف‏تر از نرمخويى نيست.

3726 50-  لا يجتمع العنف و الرّفق. 6 372 درشتى با نرمخويى جمع نمى‏شود. 

باب المركب

3727 1-  المركب الهني‏ء احد الرّاحتين. 2 25 مركب راهوار يكى از دو بخش راحتى و آسايش است.

باب الراحة (آسايش)

3728 1-  إيثار الدّعة يقطع اسباب المنفعة. 1 360 برگزيدن آسايش و راحتى قطع مى‏كند وسائل منفعت و سود را (زيرا وسائل سود و منفعت در دنيا و آخرت همگى تعب و رنج دارد).

3729 2-  ما أقرب الرّاحة من التّعب. 6 86 چه نزديك است آسايش به تعب و رنج.

باب الرياضة (رياضت نفس و رام كردن آن)

3730 1-  الشّريعة رياضة النّفس. 1 145 شريعت و دين، رياضت و رام كردن نفس است. (براى فرمانبردارى خداوند)

3731 2-  لقاح الرّياضة دراسة الحكمة و غلبة العادة. 5 126 بارور كردن رياضت به خواندن حكمت و غلبه كردن بر عادتهاى ناپسند است.

3732 3-  من استدام رياضة نفسه انتفع. 5 270 كسى كه ادامه دهد رياضت نفس خود را سود برد.

باب الريبة (شك و گمان، تهمت، نگرانى)

 3733 1-  الرّيبة توجب الظّنّة. 1 95 اضطراب و نگرانى موجب تهمت شود.

3734 2-  الارتياب يوجب الشّرك. 1 207 شك و ترديد (در باره خداوند، و يا اضطراب و نگرانى در سختى‏ها) موجب شرك گردد.

3735 3-  المريب ابدا عليل. 1 211 آدم شكّاك و بد گمان پيوسته بيمار است.

3736 4-  المرتاب لا دين له. 1 252 آدم شكّاك (يا كسى كه داراى نگرانى و اضطراب در عبادتهاست) دين ندارد.

3737 5-  اذلّ النّاس المرتاب. 2 381 خوارترين مردم انسان شكّاك (يا نگران) است.

3738 6-  دع ما يريبك الى ما لا يريبك. 4 17 واگذار راهى را كه ايجاد شك و ترديد براى تو مى‏كند، به سوى راهى كه براى تو شك و ترديد ندارد.

3739 7-  صلاح التّقوى تجنّب الرّيب. 4 195 اصلاح تقوا به دورى گزيدن از چيزهاى مشكوك است.

3740 8-  لكلّ انسان ارب فابعدوا عن الرّيب. 5 19 هر انسانى را نيازى است، پس دورى كنيد از نگرانى و اضطراب.

3741 9-  من كثرت ريبته كثرت غيبته. 5 226 كسى كه خود را زياد در معرض تهمت قرار دهد غيبت او را زياد كنند.

3742 10-  ما ارتاب مخلص و لا شكّ موقن. 6 66 انسان با اخلاص ترديد نكند، و شخصى كه يقين دارند شكّ به خود راه ندهد.

3743 11-  مجانبة الرّيب من احسن الفتوّة. 6 127 دورى كردن از بدگمانى‏ها از بهترين جوانمردى است.

3744 12-  لا أجبن من مريب. 6 373 كسى از شكّ زده (كه به خود اطمينان ندارد) ترسناك‏تر نيست.

3745 13-  لا يلفى المريب صحيحا. 6 367 آدم شكّاك هيچگاه سالم ديدار نشود.

حرف «الزاء»

باب الزرع (كشت كردن)

3746 1-  كلّ يحصد ما زرع و يجزى بما صنع. 4 541 هر كس درو كند آنچه را كشت كرده و كيفر شود بدانچه انجام داده است.

3747 2-  كما تزرع تحصد. 4 623 همان گونه كه كشت كنى درو خواهى كرد.

3748 3-  من زرع خيرا حصد أجرا. 5 276 كسى كه كار نيكى بكارد پاداش نيكى درو كند.

3749 4-  من زرع شيئا حصده. 5 468 كسى كه چيزى بكارد همان را درو كند.

باب الزكاة

3750 1-  حصّنوا اموالكم بالزّكوة. 3 405 مالهاى خود را با زكات بيمه كنيد.

3751 2-  من ادّى زكاة ماله وقى شحّ نفسه. 5 266 كسى كه زكات مالش را بپردازد از بخل نفس خود در امان مانده است.

باب الزلل (لغزش)

3752 1-  الزّلل مندمة. 1 44 لغزيدن (به گناه) سبب پشيمانى است.

3753 2-  زلّة المتوقّى اشدّ زلّة و علّة اللّوم اقبح علّة. 4 116 لغزش خويشتن دار سخت‏ترين لغزش است، و رنج سرزنش زشت‏ترين رنجها است.

3754 3-  زلّة القدم اهون استدراك. 4 117 لغزش قدم از نظر تلافى و جبران آسان‏ترين لغزشها است.

3755 4-  عند كثرة العثار و الزّلل تكثر الملامة. 4 324 هنگامى كه افتادن و لغزش بسيار شد سرزنش و ملامت بسيار شود.

3756 5-  قد يزلّ الحكيم. 4 460 گاهى است كه حكيم و فرزانه بلغزد.

3757 6-  من ابصر زلّته صغرت عنده زلّة غيره. 5 362 كسى كه لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران نزدش كوچك آيد.

3758 7-  لا زلّة اشدّ من زلّة عالم. 6 385 لغزشى سخت‏تر از لغزش عالم نيست.

3759 8-  قد يكبو الجواد. 4 460 گاه است كه اسب راهوار نيكو بسر در افتد.

باب الزمان

3760 1-  المرء ابن ساعته. 1 122 مردم فرزند زمان خود هستند.

3761 2-  الحازم من دارى زمانه. 1 135 دور انديش كسى است كه با زمان خود مدارا كند.

3762 3-  السّاعات تنهب الآجال. 1 186 ساعتها غارتگر عمرها است.

3763 4-  الزّمان يخون صاحبه و لا يستعتب لمن عاتبه. 2 135 زمانه خيانت كند با صاحب خود (و اهل زمان) و خوشنود نگرداند كسى را كه سرزنش و ملامت آن كند.

3764 5-  اعرف النّاس بالزّمان من لم يتعجّب من احداثه. 2 449 آشناترين مردم به وضع زمانه كسى است كه از پيش آمدهاى آن شگفت زده نشود.

3765 6-  انّكم فى زمان، القائل فيه بالحقّ قليل، و اللّسان فيه عن الصّدق كليل، و الّلازم فيه للحقّ ذليل، أهله متعكّفون على العصيان، مصطلحون على الادهان، فتاهم عارم و شيخهم آثم و عالمهم منافق و قاريهم ممارق، لا يعظّم صغيرهم كبيرهم و لا يعول غنيّهم فقيرهم. 3 69 به راستى شما در زمانه‏اى هستيد كه گوينده حق در آن اندك و زبان در اين زمانه از راستگويى كند و عاجز است، آن كس كه ملازم حق باشد خوار و ذليل است، اهل اين زمانه گرفتار گناه و بر دو رويى با يكديگر كنار آمده‏اند، جوانانشان بدخو و پيرانشان گنه كار، دانشمندشان دو رو، و قارى و خواننده‏شان از دين بيرون رفته‏اند، كوچك حرمت بزرگ را ندارد، و توانگرشان به نيازمندان كمك‏ نمى‏دهد.

3766 7-  اذا فسد الزّمان ساد اللّئام. 3 129 هنگامى كه زمان فاسد شود افراد پست و لئيمان آقايى و سيادت كنند.

3767 8-  صار الفسوق فى الدّنيا نسبا و العفاف عجبا، و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا. 4 211 گناه در دنيا موجب افتخار و نسب مردم گرديده، و از پاكدامنى و عفاف در شگفت شوند، و اسلام را همچون پوستينى وارونه به تن كنند.

3768 9-  غاض الصّدق فى النّاس و فاض الكذب و استعملت المودّة باللّسان و تشاحنوا بالقلوب. 4 390 راستگويى در مردم بسيار كم شده و دروغ فراوان، دوستى تنها با زبان به كار رود، و با دلها به دشمنى پردازند.

3769 10-  فى الزّمان الغير. 4 397 در زمانه دگرگونى‏ها است.

3770 11-  قد اصبحنا فى زمان عنود و دهر كنود، يعدّ فيه المحسن مسيئا و يزداد الظّالم فيه عتوّا. 4 488 ما به زمانى در آمده‏ايم كينه توز و روزگارى ناسپاس كه نيكوكار در آن بدكار به شمار آيد، و تبهكار بر سركشى خود بيفزايد.

3771 12-  قد استدار الزّمان كهيئته يوم خلق السّماوات و الارض. 4 491 به راستى كه روزگار برگشته همانند روزى كه آسمانها و زمين آفريده شده است.

3772 13-  قد تواخى النّاس على الفجور و تهاجروا على الدّين و تحاببوا على الكذب و تباغضوا على الصّدق. 4 490 به راستى كه مردم بر گناهكارى برادر گشته، و در مورد ديندارى از هم دورى گزيده‏اند، در باره دروغ با هم دوست گشته، و در مورد راستگويى با يكديگر به دشمنى برخاسته‏اند.

3773 14-  قد ظهر اهل الشّرّ و بطن اهل الخير و فاض الكذب و غاض الصّدق. 4 490 به راستى كه بدان و اشرار آشكار و نيكان و نيكوكاران پنهان‏اند، و راستى و راستگويى بسيار كم شده است.

3774 15-  من امن الزّمان خانه و من اعظمه اهانه. 5 212 كسى كه از روزگار ايمن شود به او خيانت كند، و كسى كه آن را بزرگ بداند خوارش گرداند.

3775 16-  و الّذى فلق الحبّة و برء النّسمة ليظهرنّ عليكم قوم يضربون الهام على تأويل القرآن كما بدأكم محمّد صلّى اللَّه عليه و آله على تنزيله، ذلكم حكم من الرّحمن عليكم فى آخر الزّمان. 6 232 سوگند بدانكه دانه را شكافت و انسان را آفريد، حتما مردمى بر شما آشكار شوند، كه سرها را بزنند بر تأويل قرآن همان گونه كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آغاز كرد شما را بر تنزيل (و فرود آمدن) آن، اين حكمى است قطعى از خداى رحمان بر شما در آخر زمان (و پايان دنيا).

3776 17-  لا ضمان على الزّمان. 6 379 ضمانتى بر روزگار نيست.

3777 18-  لا يأمن احد صروف الزّمان و لا يسلم من نوائب الايّام. 6 420 هيچ كس از دگرگونيهاى زمانه ايمن نيست، و أحدى از مصيبتهاى روزگار سالم نمى‏ماند.

3778 19-  ينبغي لمن عرف الزّمان ان لا يأمن الصّروف و الغير. 6 443 شايسته و سزاوار است براى كسى كه بشناسد روزگار را كه ايمن نباشد از تغييرات و حوادث آن.

3779 20-  يأتي على النّاس زمان لا يبقى من القرآن الّا رسمه، و لا من الاسلام إلّا اسمه، مساجدهم يومئذ عامرة من البنى، خالية عن الهدى. 6 491 بيايد بر مردم روزگارى كه از قرآن جز نشان آن به جاى نماند، و از اسلام جز نامش، مسجدهاشان از نظر ساختمان آباد، ولى از هدايت و راهنمايى به حق‏ خالى است.

3780 21-  يأتي على النّاس زمان لا يقرّب فيه إلّا الماحل، و لا يستظرف فيه إلّا الفاجر، و لا يضعّف فيه إلّا المنصف، يعدّون الصّدقة غرما، و صلة الرّحم منّا، و العبادة استطالة على النّاس، و يظهر عليهم الهوى، و يخفى بينهم الهدى. 6 491 بيايد بر مردم روزگارى كه مقرّب نزد مردم نشود مگر حيله گران، و زيرك شمرده نشود مگر گنهكار، و ناتوان شمرده نشود در آن زمان مگر آدم با انصاف، در آن زمان صدقه را غرامت و تاوان بشمارند، و صله رحم را منّت گذارند، عبادت را سربلندى بر مردم دانند، هوا و هوس بر آنها غالب شود، و هدايت در ميان آنها پنهان گردد.

باب الزنا

3781 1-  الفجور من شيم الكفّار. 1 153 زناكارى از خصلتهاى كافران است.

3782 2-  ابغض الخلائق الى اللَّه الشّيخ الزّان. 2 423 مبغوض‏ترين مخلوق نزد خداى تعالى پيرمرد زناكار است.

3783 3-  ما زنى عفيف. 6 75 انسان پاكدامن و عفيف زنا نكند.

باب الزاد (توشه)

3784 1-  بئس الزّاد الى المعاد العدوان على العباد. 3 257 بد توشه‏اى است براى آخرت، ستم كردن بر بندگان.

3785 2-  من العقل التّزوّد ليوم المعاد. 6 33 از نشانه‏هاى عقل است توشه بر گرفتن براى معاد و روز رستاخيز.

3786 3-  ينبغي للعاقل ان يعمل للمعاد و يستكثر من الزّاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه. 6 440 براى انسان عاقل شايسته و سزاوار است كه براى معاد خويش كار كند و توشه بسيار برگيرد پيش از اين كه جانش بيرون رود و به آرامگاه ابدى خود در آيد.

3787 4-  لا غنى باحد من الارتياد و قدر بلاغه من الزّاد. 6 416 هيچ كس نيست كه از طلب و درخواست، و از مقدار كفاف خويش از توشه (براى فرداى قيامت و سفر آخرت) بى‏نياز باشد.

3788 5-  إذا وجدت من أهل الفاقة من يحمل لك زادك الى يوم القيامة فيوفّيك به غدا حيث تحتاج اليه فاغتنمه و حمّله ايّاه و اكثر من تزويده و انت قادر عليه فلعلّك ان تطلبه فلا تجده. 3 184 اگر از نيازمندان كسى را يافتى كه مى‏تواند توشه تو را براى روز قيامت بر دوش كشد و در فرداى قيامت در آنجا كه بدان توشه نيازمندى به تو باز پس دهد، اين نعمت را غنيمت شمار و توشه خود را بر دوش او بنه، و هر چه بيشتر (و تا مى‏توانى) توشه بيشترى بر او بنه (و بيشتر به آن نيازمند كمك كن) كه شايد روزى (روز تنگدستى) بجويى ولى نيابى.

باب الزيارة (ديدار)

3789 1-  اغباب الزّيارة امان من الملالة. 2 427 ديدار دوستان يك در ميان (نه هر روز) ايمنى است از ملال و آزردگى خاطر.

3790 2-  من كثرت زيارته قلّت بشاشته. 5 208 كسى كه ديدارش زياد شد گشاده‏رويى و شادمانى او كم شود.

باب الزّهد (بى‏اعتنايى)

3791 1-  الزّهد ثروة. 1 44 زهد، توانگرى است.

3792 2-  الرّاحة فى الزّهد. 1 90 راحتى و آسايش در زهد است.

3793 3-  الزّهد ثمرة الدّين. 1 113 زهد، ميوه و ثمره دين است.

3794 4-  الزّهد ثمرة اليقين. 1 125 زهد، ميوه يقين است.

3795 5-  الزّهد اصل الدّين. 1 131 زهد، ريشه و اساس دين است.

3796 6-  الزّهد اساس اليقين. 1 139 زهد، اساس و پايه يقين است.

3797 7-  الزّهد متجر رابح. 1 147 زهد، تجارت و معامله‏اى سود آور است.

3798 8-  الزّهد سجيّة المخلصين. 1 174 زهد، خوى انسانهاى با اخلاص است.

3799 9-  الزّهد مفتاح صلاح. 1 193 زهد، كليد صلاح و شايستگى است.

3800 10-  الزّهد قصر الامل. 1 219 زهد، كوتاه كردن آرزوها است.

3801 11-  التّزهّد يؤدّى الى الزّهد. 1 291 زهد ورزيدن (و خود را به زهد وادار كردن) انسان را به زهد و ترك دنيا مى‏كشاند.

3802 12-  الزّهد فى الدّنيا الرّاحة العظمى. 1 347 زهد در دنيا بزرگترين آسايش است.

3803 13-  الزّهد أن لا تطلب المفقود حتّى يعدم الموجود. 1 330 زهد آن است كه نخواهى هر چه را ندارى تا آنچه را دارى تمام شود.

3804 14-  الكفّ عمّا في أيدي النّاس أحد السّخائين. 2 13 باز داشتن خويش از آنچه در دست مردم است (و بى‏اعتنايى نسبت بدان) يكى از دو بخش سخاوت است.

3805 15-  الزّهد تقصير الآمال و اخلاص الاعمال. 2 63 زهد آن است كه آرزوها را كوتاه كرده در اعمال خود اخلاص داشته باشى.

3806 16-  العاقل من زهد فى دنيا فانية دنيّة، و رغب فى جنّة سنيّة خالدة عالية. 2 68 عاقل و خردمند كسى است كه زهد ورزد در دنياى فانى پست، و رغبت كند در بهشت والاى جاويد بلند مرتبه.

3807 17-  الزّهد افضل الرّاحتين. 2 21 زهد، برترين بخش از دو بخش آسايش دنياست.

3808 18-  الزّهد شيمة المتّقين و سجيّة الاوّابين. 2 32 زهد، خوى پرهيزكاران و خصلت بازگشت كنندگان به سوى خداى تعالى است.

3809 19-  الزّهد اقلّ ما يوجد و اجلّ ما يعهد، و يمدحه الكلّ و يتركه الجلّ. 2 113 زهد، كمترين چيزى است كه يافت شود، و بزرگترين چيزى است كه شناخته شده، همه آن را ستايش كنند ولى بيشتر مردم آن را واگذارند.

3810 20-  ازهد فى الدّنيا تنزل عليك الرّحمة. 2 177 زهد ورز در دنيا تا رحمت حق بر تو نازل گردد.

3811 21-  ازهد فى الدّنيا يبصّرك اللَّه عيوبها و لا تغفل فلست بمغفول عنك. 2 197-  زهد ورز در دنيا تا خداوند عيوب دنيا را به تو بنماياند و بينايت گرداند بدان، و غافل و بى‏خبر نباش كه از تو غافل نيستند (و همه اعمال و رفتار تو تحت نظر است و ثبت و ضبط مى‏شود).

3812 22-  ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و انت آبق من ربّك فى طلبها فتشقى. 2 208 در دنيا بى‏رغبت باش و زهد ورز، و پرهيز كن از اين كه مرگ بر تو در آيد در حالى كه از پروردگار خود فرار كرده و در طلب دنيا تلاش مى‏كنى، كه در اين صورت بدبخت خواهى بود.

3813 23-  ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و قلبك متعلّق بشى‏ء منها فتهلك. 2 216 بى‏رغبت باش در دنيا و از آن دورى كن و بترس از اين كه مرگ در حالى به سراغت آيد كه دلت به دنيا بسته باشد كه در اين‏ صورت نابود خواهى شد.

3814 24-  انظروا الى الدّنيا نظر الزّاهدين فيها الصّارفين عنها، فانّها و اللَّه عمّا قليل تزيل الثّاوى السّاكن، و تفجع المترف الآمن. 2 264 بنگريد به دنيا بسان كسى كه بدان رغبتى ندارد و از آن روى گردانده، كه به خدا سوگند دنيا به زودى آن كس را كه در آن سكونت گزيده از جاى بركند، و آنكه به لذتهاى دنيا سرگرم و ايمن است به مصيبت و رنج نشاند.

3815 25-  ا يسرّك ان تلقى اللَّه غدا فى القيامة و هو عليك راض غير غضبان كن فى الدّنيا زاهدا و فى الآخرة راغبا، و عليك بالتّقوى و الصّدق فهما جماع الدّين، و الزم اهل الحقّ و اعمل عملهم، تكن منهم. 2 366 آيا شادمانت مى‏كند كه فرداى قيامت خدا را ديدار كنى و از تو خوشنود باشد و خشمگين نباشد (اگر اين را مى‏خواهى) در دنيا زاهد و بى‏رغبت باش و نسبت به آخرت راغب و علاقه‏مند، و بر تو باد به تقواى الهى و صداقت و راستى، كه اين دو گرد آورنده و جامع دين هستند، و با طرفداران حق ملازم باش و كار آنها را انجام ده تا از ايشان باشى.

3816 26-  احزمكم ازهدكم. 2 369 دور انديش‏ترين شما كسى است كه زهدش بيشتر باشد.

3817 27-  افضل العبادة الزّهادة. 2 375 برترين عبادت، زهد ورزيدن است.

3818 28-  اوّل الزّهد التزهّد. 2 384 آغاز زهد اين است كه خود را به ترك دنيا و زهد وادارى.

3819 29-  افضل الطّاعات الزّهد فى الدّنيا. 2 398 برترين فرمانبردارى‏ها و طاعتها زهد در دنياست.

3820 30-  افضل الزّهد اخفاء الزّهد. 2 402 برترين زهدها پنهان كردن زهد است.

3821 31-  اعظم النّاس سعادة اكثرهم‏ زهادة. 2 418 بزرگترين مردم از نظر سعادت كسانى هستند كه زهدشان بيشتر باشد.

3822 32-  اصل الزّهد حسن الرّغبة فيما عند اللَّه. 2 415 اساس زهد آن است كه ميل و رغبت انسان بدانچه نزد خداست نيكو باشد.

3823 33-  احقّ النّاس بالزّهادة من عرف نقص الدّنيا. 2 439 شايسته‏ترين مردم به زهد و بى‏رغبتى در دنيا كسى است كه نقص و كمى دنيا را شناخته باشد.

3824 34-  انّ الزّاهدين فى الدّنيا لتبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتدّ حزنهم و ان فرحوا، و يكثر مقتهم انفسهم و ان اغتبطوا بما اوتوا. 2 551 به راستى كه زاهدان در دنيا دلهاشان بگريد اگر چه (در ظاهر) بخندند، و اندوهشان سخت باشد اگر چه (در ظاهر) فرحناك باشند، و خشم ايشان از نفس خود بسيار باشد اگر چه مورد آرزو و غبطه ديگران باشند.

3825 35-  انّ الزّهادة قصر الامل و الشّكر على النّعم و الورع عن المحارم، فان عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد اعذر اللَّه سبحانه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة، و كتب بارزة العذر واضحة. 2 663 به راستى كه زهد و بى رغبتى در دنيا كوتاه كردن آرزو، و سپاسگزارى نعمتهاى خدا، و پارسايى از محرمات الهى است، و اگر اينها همه نبود (لا اقل آن دو قسمت آخر در شما باشد يعنى) غلبه نكند حرام بر صبر و بردبارى شما، و در برابر نعمتها شكر و سپاسگزارى را فراموش نكنيد، زيرا خداى سبحان عذر خود را در اين باره از شما خواسته به وسيله حجّتهاى روشن و آشكار، و كتابهايى كه به طور وضوح و بى پرده اين عذر را بيان كرده است.

3826 36-  ان عقلت امرك او اصبت معرفة نفسك فاعرض عن الدّنيا و ازهد فيها، فانّها دار الاشقياء و ليست بدار السّعداء، بهجتها زور و زينتها غرور، و سحائبها متقشّعة و مواهبها مرتجعة. 3 16 اگر كار خود را دريافته‏اى يا به شناخت نفس خويش رسيده‏اى، از دنيا روى بگردان، و در آن بى‏رغبت باش كه به راستى دنيا خانه بدبختان است و سراى نيكبختان نيست، شادابى آن دروغ و باطل، و زيور آن فريب است، ابرهايش پراكنده و بخششهاى آن بازگشت داده خواهد شد.

3827 37-  ان كنتم فى البقاء راغبين فازهدوا فى عالم الفناء. 3 22 اگر به راستى به ماندن و بقا علاقه‏مند و راغب هستيد، پس بياييد و در جهان فانى زهد ورزيد.

3828 38-  انّك لن تخلق للدّنيا فازهد فيها و اعرض عنها. 3 57 تو هيچگاه براى دنيا آفريده نشده‏اى پس در آن زهد ورز و از آن روى بگردان.

3829 39-  انّكم ان زهدتم خلصتم من شقاء الدّنيا و فزتم بدار البقاء. 3 67 به راستى كه شما اگر زهد ورزيد از بدبختى دنيا آسوده شده و به سراى پايدار و ماندنى رسيده و رستگار شده‏ايد.

3830 40-  اذا هرب الزّاهد من النّاس فاطلبه. 3 141 هر گاه شخص زاهد از مردم گريخت او را بجوى (و بدانكه زهد او واقعى است و حقيقت دارد).

3831 41-  اذا طلب الزّاهد النّاس فاهرب منه. 3 141 هر گاه ديدى زاهد در جستجوى مردم و به دنبال آنهاست از او بگريز. (و بدان كه حقيقت ندارد و فريبكار است).

3832 42-  بالزّهد تثمر الحكمة. 3 209 به وسيله زهد درخت حكمت و فرزانگى بار دهد، و به بار نشيند.

3833 43-  ثمرة الزّهد الرّاحة. 3 327 ميوه زهد، آسودگى است.

3834 44-  ثمن الجنّة الزّهد فى الدّنيا. 3 350 بهاى بهشت، زهد در دنياست.

3835 45-  حسن الزّهد من افضل الايمان، و الرّغبة فى الدّنيا تفسد الايقان. 3 389 زهد نيكو از برترين مراتب ايمان است، و رغبت در دنيا يقين را تباه كند.

3836 46-  خير النّاس من زهدت نفسه و قلّت رغبته و ماتت شهوته و خلص ايمانه و صدق ايقانه. 3 436 بهترين مردم كسى است كه نفس او زهد ورزد، و ميل و رغبتش به دنيا كم باشد، شهوت و خواسته‏هايش مرده، و ايمانش پاك و خالص، و يقين او صادق و درست باشد.

3837 47-  رأس السّخاء الزّهد فى الدّنيا. 4 52 اساس و ريشه سخاوت و گذشت، زهد در دنياست.

3838 48-  زين الحكمة الزّهد فى الدّنيا. 4 109 زيور حكمت و فرزانگى، زهد و بى‏رغبتى در دنياست.

3839 49-  زهدك فى الدّنيا ينجيك و رغبتك فيها ترديك. 4 111 زهد تو در مورد دنيا رهايى‏ات دهد، و ميل و رغبت در دنيا نابودت كند.

3840 50-  زهد المرء فيما يفنى على قدر يقينه بما يبقى. 4 113 زهد انسان در آنچه فانى شود به مقدار يقين او است در آنچه بر جاى مى‏ماند.

3841 51-  سبب صلاح النّفس العزوف عن الدّنيا. 4 122 وسيله اصلاح نفس روى گرداندن از دنيا است.

3842 52-  طوبى للزّاهدين فى الدّنيا الرّاغبين فى الآخرة، اولئك اتّخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدّعاء دثارا، و قرضوا الدّنيا على منهاج المسيح عيسى بن مريم على نبيّنا و عليه السّلام. 4 268 خوشا به حال آنها كه نسبت به دنيا بى‏رغبت، و در آخرت راغب و مشتاقند، اينانند كه زمين را فرش و خاكش را بستر، و آب آن را بوى خوش، و قرآن را شعار (جامه زيرين) و دعا را دثار (جامه رويين) قرار داده، و دنيا را پيموده‏اند همان گونه كه حضرت مسيح-  كه بر پيامبر ما و بر او باد-  درود پيمود.

3843 53-  عليك بالزّهد فانّه عون الدّين. 4 287 بر تو باد به زهد كه به راستى زهد كمك كار و ياور دين است.

3844 54-  فضيلة العقل الزّهادة. 4 422 فضيلت و برترى عقل، به زهد و بى‏رغبتى در دنياست.

3845 55-  كيف يزهد فى الدّنيا من لا يعرف قدر الآخرة. 4 562 چگونه زهد ورزد در دنيا كسى كه قدر و ارزش آخرت را نشناخته است.

3846 56-  كسب العلم الزّهد فى الدّنيا. 4 625 وسيله تحصيل و به دست آوردن علم و دانش، زهد در دنياست.

3847 57-  كفى بالمرء سعادة ان يعزف عمّا يفنى و يتولّه بما يبقى. 4 584 براى سعادت و نيكبختى انسان همين بس كه روى بگرداند از آنچه نابود شدنى است، و شائق گردد بدانچه ماندنى است.

3848 58-  كونوا ممّن عرف فناء الدّنيا فزهد فيها، و علم بقاء الآخرة فعمل لها. 4 616 از آن مردمانى باشيد كه فنا و نيستى دنيا را شناخته و در آن زهد ورزيده، و بقا و ماندن آخرت را دانسته و براى آن كار كرده است.

3849 59-  من عرف الدّنيا تزهّد. 5 172 كسى كه دنيا را بشناسد زهد ورزد.

3850 60-  من ايقن بما يبقى زهد فيما يفنى. 5 292 كسى كه يقين دارد بدانچه به جاى‏

مى‏ماند، زهد ورزد در آنچه از ميان مى‏رود و فانى مى‏شود.

3851 61-  من زهد هانت عليه المحن. 5 274 كسى كه زهد ورزد، رنج و مصيبتها برايش آسان شود.

3852 62-  ليكن زهدك فيما ينفد و يزول فانّه لا يبقى لك و لا تبقى له. 5 50 بايد زهد و بى‏رغبتى تو در چيزى باشد كه از ميان مى‏رود و زوال مى‏پذيرد، زيرا كه چنين چيزى براى تو نمى‏ماند، و تو هم براى او نخواهى ماند.

3853 63-  لن يفتقر من زهد. 5 71 نيازمند و فقير نشود كسى كه زهد ورزد.

3854 64-  من زهد فى الدّنيا حصّن دينه. 5 300 كسى كه در دنيا زهد ورزد دين خود را حفظ كرده است.

3855 65-  من زهد فى الدّنيا لم تفته. 5 302 كسى كه در دنيا زهد ورزد، دنيا از دستش نرود (و آنچه مقدر شده به او خواهد رسيد و زهد چيزى را از او نگيرد).

3856 66-  من رغب فيها اتعبته و أشقته. 5 303 كسى كه در دنيا رغبت كند او را به تعب و رنج اندازد، و به بدبختى كشاند.

3857 67-  من عزف عن الدّنيا اتته صاغرة. 5 312 كسى كه از دنيا روى بگرداند، دنيا با حال خوارى به نزدش آيد.

3858 68-  من لهى عن الدّنيا هانت عليه المصائب. 5 325 كسى كه از دنيا كنده و جدا شود مصيبتها بر او آسان گردد.

3859 69-  من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتى فقد اخذ الزّهد بطرفيه. 5 327 كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نگردد، زهد را به دو طرف آن دريافت كرده است.

3860 70-  من زهد فى الدّنيا استهان بالمصائب. 5 335 كسى كه در دنيا زهد ورزد، مصيبتها را آسان گيرد.

3861 71-  من زهد فى الدّنيا اعتق نفسه و ارضى ربّه. 5 374 كسى كه در دنيا زهد ورزد جان خود را آزاد كرده، و پروردگارش را خوشنود سازد.

3862 72-  من زهد فى الدّنيا قرّت عينه بجنّة المأوى. 5 440 كسى كه در دنيا زهد ورزد ديده‏اش به بهشت برين «جنّة الماوى» روشن گردد.

3863 73-  من لم يزهد فى الدّنيا لم يكن له نصيب فى جنّة المأوى. 5 443 كسى كه در دنيا زهد نورزد بهره‏اى از بهشت برين ندارد.

3864 74-  مع الزّهد تثمر الحكمة. 6 120 با زهد است كه درخت حكمت و فرزانگى به بار نشيند و ميوه دهد.

3865 75-  لا ينفع زهد من لم يتخلّ عن الطّمع و يتحلّ بالورع. 6 420 سود ندهد زهد كسى كه از آز و طمع خود را جدا نكرده، و به پارسايى و ورع خود را نياراسته است.

3866 76-  ينبغي لمن عرف النّاس أن يزهد فيما في أيديهم. 6 443 براى كسى كه مردم را شناخته شايسته است كه زاهد و بى‏رغبت باشد بدانچه در دست آنها است.

3867 77-  يا أيّها النّاس ازهدوا فى الدّنيا، فانّ عيشها قصير، و خيرها يسير، و إنّها لدار شخوص، و محلّة تنغيص، و إنّها لتدنى الآجال، و تقطع الآمال، ألا و هى المتصدّية العنون، و الجامحة الحزون، و المانية الخئون.

6 463 اى مردم در دنيا زهد ورزيد كه به راستى زندگى آن كوتاه و خير آن اندك، و به راستى كه اين دنيا سراى رفتن و جايگاه بر هم خوردن است و به راستى كه دنيا اجلها را نزديك، و آرزوها را قطع كند، آگاه باشيد كه اين دنيا، همچون زن روسپى هوس انگيزى است كه خود را نشان دهد و سپس با نفرت پشت كند، و همچون مركب سركشى كه هنگام دويدن از رفتن باز ايستد و دروغگويى است خيانت پيشه.

3868 78-  ينبغي لمن عرف الدّنيا ان يزهد فيها و يعزف عنها. 6 441 براى كسى كه دنيا را شناخته شايسته است كه در آن زهد ورزد و از آن دورى گزيند.

3869 79-  ينبغي لمن علم سرعة زوال الدّنيا ان يزهد فيها. 6 442 شايسته است براى كسى كه شتاب زوال دنيا را دانسته كه در آن زهد ورزد.

3870 80-  تحبّب الى النّاس بالزّهد فيما أيديهم تفز بالمحبّة منهم. 3 288 با نشان دادن بى‏رغبتى نسبت به آنچه در دست مردم است دوستى آنها را جلب كن، تا از محبّت آنها بهره‏مند شوى.

3871 81-  انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. 2 503 به راستى كه (ارزش و اهميت) بى‏رغبتى در باره جهل و نادانى، به اندازه رغبت داشتن در عقل است.

باب الزّينة (آرايش)

3872 1-  الزّينة بحسن الصّواب لا بحسن الثّياب. 2 38 آرايش انسان به نيكويى راه درست او است نه به نيكويى جامه.

باب الزيّ (شكل، هيئت)

3873 1-  انّ احسن الزّىّ ما خلطك بالنّاس، و جمّلك بينهم، و كفّ ألسنتهم عنك. 2 510 به راستى كه بهترين شكل و هيئت آن است كه تو را با مردم آميزش دهد، و در ميان ايشان زيبايت كند، و زبانشان را از تو باز دارد.

حرف «السين»

باب السؤال عن اللَّه تعالى (درخواست از خدا)

3874 1-  التّقرّب الى اللَّه تعالى بمسألته و الى النّاس بتركها. 2 52 تقرّب و نزديك شدن به درگاه خداى تعالى به سؤال كردن از او است ولى تقرّب به مردم به ترك سؤال از آنهاست.

3875 2-  اعلم النّاس باللَّه اكثرهم له مسئلة. 2 451 داناترين مردم نسبت به خداى تعالى كسانى هستند كه درخواستشان از خدا بيشتر است.

3876 3-  ربّما سألت الشّى‏ء فلم تعطه و اعطيت خيرا منه. 4 80 چه بسا چيزى از خدا درخواست كنى كه آن را به تو ندهد و بهتر از آن را به تو عطا فرمايد.

3877 4-  سلوا اللَّه العفو و العافية و حسن التّوفيق. 4 137 از خدا درخواست كنيد گذشت و تندرستى و توفيق نيك را.

3878 5-  من سئل اللَّه اعطاه. 5 220 كسى كه چيزى از خدا بخواهد به او عطا كند.

3879 6-  ليكن مسئلتك ما يبقى لك جماله و ينفى عنك وباله. 5 50 بايد درخواست تو چيزى باشد كه زيبايى‏اش براى تو مى‏ماند و عذاب و سختى براى تو به دنبال نداشته باشد.

3880 7-  ما من شي‏ء احبّ الى اللَّه سبحانه من ان يسئل. 6 80 چيزى در پيشگاه خداى سبحان محبوب‏تر از آن نيست كه از او درخواست كنند (و هر چه مى‏خواهند از او بخواهند).

3881 8-  نسأل اللَّه سبحانه لمنّته تماما و بحبله اعتصاما. 6 176 از خداى سبحان درخواست مى‏كنيم تمامى نعمتش را، و چنگ زدن به ريسمان‏ او را.