غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۰ -


1501 5-  قد يستظهر المحتجّ. 4 464 گاه است كه (بر خلاف عادت) مغلوب پشت گرم شود.

1502 6-  لم يخل اللَّه سبحانه عباده من حجّة لازمة او محجّة قائمة. 5 99 خداى سبحان بندگان خود را وانگذارده است از حجّتى لازم (كه اطاعتش لازم باشد) يا راهى ثابت و آشكار.

باب الحد (قدر و اندازه)

1503 1-  ما عقل من عدا طوره. 6 62 خرد را دريافت نكرده كسى كه از حدّ و مرز خود تجاوز كند.

1504 2-  من تعدّى حدّه أهانه النّاس. 5 333 كسى كه از حدّ خود تجاوز كند مردم خوارش كنند.

1505 3-  لا عقل لمن يتجاوز حدّه و قدره. 6 386 عقل و خرد ندارد كسى كه از حدّ و مرز و اندازه خود تجاوز كند.

باب الحدّة (تندى، خشم)

1506 1-  الحدّة ضرب من الجنون لانّ صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحكم. 2 117 تند خويى نوعى ديوانگى است زيرا شخص تندخو پشيمان شود، و اگر پشيمان نشود ديوانگى او محكم و استوار شده است.

1507 2-  دع الحدّة و تفكّر فى الحجّة و تحفّظ من الخطل تأمن الزّلل. 4 19 تندخويى را واگذار و در دليل و برهان انديشه كن، و از شتابكارى و بيهوده گويى خود دارى كن تا از لغزش ايمن گردى. 

باب الحدود (مرزهاى الهى)

1508 1-  ان كنتم لا محالة متسابقين فتسابقوا الى اقامة حدود اللَّه و الامر بالمعروف. 3 20 شما كه به ناچار در صدد پيشى جستن (در كارها) به يكديگر هستيد، بياييد و در برپا داشتن حدود الهى و امر به معروف از همديگر پيشى گيريد. 

1509 2-  لو حفظتم حدود اللَّه سبحانه لعجّل لكم من فضله الموعود. 5 115 اگر حدود خداى سبحان را نگهدارى (و مراعات) كنيد خداوند در فضل موجود خود براى شما شتاب كند.

1510 4-  لا يسعد احد الّا باقامة حدود اللَّه و لا يشقى احد الّا باضاعتها. 6 419 هيچ كس به سعادت و نيكبختى نرسد جز به وسيله بر پا داشتن حدود الهى، و كسى بدبخت نگردد جز به خاطر تباه كردن آنها.

باب الحذر (ترس، پرهيز، محافظه كارى)

1511 1-  اواخر مصادر التوقّى اوائل موارد الحذر. 2 55 پايانه‏هاى خويشتن دارى اوائل ورودگاههاى بيم و پرهيز است.

1512 2-  اولى النّاس بالحذر اسلمهم عن الغير. 2 417 شايسته‏ترين مردم به پرهيز (از گناه و نافرمانى) آن كسى است كه از دگرگونيهاى روزگار و پيش آمدهاى ناگوار سالمتر است.

1513 3-  احقّ النّاس أن يحذر: السّلطان الجائر و العدوّ القادر و الصّديق الغادر. 2 454 سزاوارترين كسى كه بايد از او پرهيز كرد (يكى) سلطان ستمكار و زورگو است، و (ديگرى) دشمن توانا و (سوّمى) دوست بى‏وفا و پيمان شكن.

1514 4-  لا نصح كالتّحذير. 6 348 هيچ خير خواهى و نصيحتى چون بيم دادن (از ارتكاب گناه و معصيت) نيست.

1515 5-  ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحذر و النّدم، خوفا ان تزلّ به القدم. 6 446 براى كسى كه خود را شناخته شايسته است كه هراس و پشيمانى از او جدا نگردد از ترس آنكه مبادا پايش بلغزد.

1516 6-  احذر كلّ قول و فعل يؤدّى الى فساد الاخرة و الدّين. 2 275 پرهيز كن از هر گفتار و كردارى كه به تباهى آخرت و دين بيانجامد.

1517 7-  احذر كلّ عمل يرضاه عامله لنفسه، و يكرهه لعامّة المسلمين. 2 275 بپرهيز از هر كارى كه كننده آن براى خود آن كار را مى‏پسندد، و براى عموم مسلمانان نمى‏پسندد.

1518 8-  احذر كلّ امر يفسد الآجلة و يصلح الدّانية. 2 275 بپرهيز از هر كارى كه آخرت را تباه و دنيا را اصلاح كند.

1519 9-  احذر من كلّ عمل يعمل فى السّرّ و يستحيى منه فى العلانية. 2 275 بر حذر باش از هر عملى كه در پنهانى انجام شود ولى در آشكار از آن شرم شود.

1520 10-  احذر كلّ امر اذا هر ازرى بفاعله و حقّره. 2 273 بپرهيز از هر كارى كه چون آشكار شود انجام دهنده آن كار را پست و حقير سازد.

1521 11-  احذر كلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه استحيى منه و أنكره. 2 273 بر حذر باش از هر عملى كه چون از انجام دهنده‏اش بپرسند شرم كرده و انكار كند.

1522 12-  قد يعطب المتحذّر. 4 467 آن كس كه بسيار پرهيز كند به هلاكت افتد.

1523 13-  من كثر احتراسه سلم غيبه. 5 290 كسى كه نگهدارى او زياد باشد غيب او (كه عالم برزخ و آخرت باشد) سالم ماند.

1524 14-  المحترس ملقى. 1 47 كسى كه خود را حراست و نگهبانى كند (از اين كه به جهاد رود و تكاليف الهى را انجام دهد) در افتاده است.

1525 15-  من لم يتحرّز من المكايد قبل وقوعها، لم ينفعه الاسف بعد هجومها. 5 413 كسى كه از حيله و فريبها پيش از رسيدنش احتراز نكرده، افسوس او پس از هجوم آنها سودش ندهد.

1526 16-  ربّ متحرّز من شي‏ء فيه آفته. 4 72 چه بسا پرهيز كننده از چيزى كه آفت و بلاى او در همان پرهيز از آن است (نه در خود آن).

1527 17-  ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحزن و الحذر. 6 443 به راستى كسى كه خود را شناخته، شايسته است كه اندوه و احتياط از او جدا نشود.

باب الحريّة (آزاد مردى)

1528 1-  التّقلّل و لا التّذلّل. 1 98 كم شدن و نه خوار شدن.

1529 2-  المنيّة و لا الدّنيّة. 1 98 مرگ و نه خوارى.

1530 3-  الموت و لا ابتذال الخزية. 1 98 مرگ و نه خوارى رسوايى.

1531 4-  الحرّ حرّ و ان مسّه الضّرّ، العبد عبد و ان ساعده القدر. 1 349 آزاد آزاد است اگر چه به او سختى و زيان برسد، و بنده بنده است، اگر چه مقدرات الهى با او همراهى كند.

1532 5-  جمال الحرّ تجنّب العار. 3 362 زيبايى انسان آزاده، دورى از ننگ و عار است.

1533 6-  الحرّيّة منزّهة من الغلّ و المكر. 1 385 آزادگى از كينه و فريب پاك است (يعنى انسان آزاده از علائق دنيوى، خود را آلوده به كينه و فريب نكند).

1534 7-  خير البرّ ما وصل الى الاحرار. 3 421 بهترين نيكوكاريها آن است كه به مردمان آزاده برسد.

1535 8-  حسن البشر شيمة كلّ حرّ. 3 393 خوشرويى خوى هر آزاده‏اى است.

1536 9-  قد يضام الحرّ. 4 468 گاه است كه انسان آزاده (نيز) مورد ظلم و ستم واقع شود (اين هم از بى‏اعتبارى و بى‏ضابطگى دنياست).

1537 10-  لن يتعبّد الحرّ حتّى يزال عنه الضّرّ. 5 63 انسان آزاده، بنده كسى نشود تا وقتى كه سختى و زيان از او بر طرف گردد.

1538 11-  ليس للاحرار جزاء الّا الاكرام. 5 81 براى مردمان آزاده پاداشى جز اكرام و احترام نيست (چون پاى بند به ماديّات دنيا نيستند كه ماديّات پاداششان باشد).

1539 12-  من قصّر عن احكام الحرّيّة اعيد الى الرّقّ. 5 314 كسى كه كوتاهى كند از احكام و لوازم بندگى، به بردگى باز گردد.

باب الحرص (شره، آز)

 1540 1-  الرّزق مقسوم، الحريص محروم. 1 34 روزى (مردمان) قسمت شده است و حريص محروم (و بى‏بهره) است. (و تلاشش بى فايده است).

1541 2-  الحريص تعب. 1 63 انسان حريص و آزمند، در رنج است.

1542 3-  الشّره مذلّة. 1 56 آز و حرص خوار كننده است.

1543 4-  الحرص لا يزيد في الرّزق و لكن يذلّ القدر. 2 70 حرص بر روزى نيفزايد ولى قدر و مرتبه انسان را خوار و پست گرداند.

1544 5-  الحرص مطيّة التّعب. 1 75 حرص مركب رنج آورى است.

1545 6-  الحرص علامة الفقر. 1 96 حرص نشانه فقر و نياز است (و حريص هر چه هم ثروت داشته باشد فقير است). 

1546 7-  الشّره داعية الشّرّ. 1 96 «شره» و آز، انسان را به شرّ و بدى مى‏خواند.

1547 8-  الحريص لا يكتفى. 1 99 شخص حريص و آزمند به چيزى بسنده نكند (و پيوسته زياده طلب است).

1548 9-  الحرص ذميم المغبّة. 1 117 حرص سر انجام نكوهيده‏اى دارد.

1549 10-  الحريص عبد المطامع. 1 165 شخص آزمند برده مطامع (و چيزهايى كه مورد طمع و آز است) خواهد بود.

1550 11-  الحرص علامة الأشقياء. 1 165 حرص، نشانه بدبختان است.

1551 12-  الشّره أوّل الطّمع. 1 174 آز، سر آغاز طمع است.

1552 13-  الحريص متعوب فيما يضرّه. 1 177 آزمند، خود را به رنج افكنده در چيزى كه به او زيان رساند.

1553 14-  الحرص ذلّ و عناء. 1 182 حرص، خوارى و رنج است.

1554 15-  الحرص يفسد الإيقان. 1 189 حرص، يقين انسان را (به خدا و روز جزا) تباه سازد.

1555 16-  الشّره سجيّة الأرجاس. 1 190 آز، خوى پليدان است.

1556 17-  الشّره يكثر الغضب. 1 202 آز، خشم را زياد گرداند.

1557 18-  الحرص يذلّ و يشقى، 1 218 حرص، انسان را خوار و بدبخت كند.

1558 19-  الشّره لا يرضى. 1 223 شخص آزمند به چيزى راضى و خوشنود نشود.

1559 20-  الحرص عناء مؤبّد. 1 241 حرص، رنجى است هميشگى.

1560 21-  الحرص يزرى بالمروّة. 1 279 حرص، جوانمردى را سست گرداند.

1561 22-  الشّره جامع لمساوى العيوب. 1 294 آز و حرص بسيار، در برگيرنده همه عيبهاى زشت است.

1562 23-  الحرص موقع فى كثير العيوب. 1 294 حرص، آدمى را در بسيارى از خطاها در اندازد.

1563 24-  الشّره اسّ كلّ شرّ. 1 306 آز و حرص بسيار، اساس هر بدى است.

1564 25-  الشّره من مساوى الأخلاق. 1 310 آز و حرص زياد، از زشتيهاى اخلاق است.

1565 26-  الحرص و الشّره يكسبان الشّقاء و الذّلّة. 1 361 حرص و آز زياد، بدبختى و خوارى آورند.

1566 27-  الحريص اسير مهانة لا يفكّ أسره. 1 361 شخص آزمند، برده و اسير خوارى و پستى است و از اسارت رها نشود.

1567 28-  الأرزاق لا تنال بالحرص و المطالبة. 1 371 روزيها با حرص و زياده خواهى به دست كسى نرسد (جز آنكه خود را خسته مى‏كند).

1568 29-  الحرص ينقص قدر الرّجل و لا يزيد فى رزقه. 1 400 حرص، از قدر و ارزش مرد بكاهد و در روزيش را نيفزايد.

1569 30-  الحرص ذلّ و مهانة لمن يستشعره. 2 3 حرص، خوارى و پستى است براى هر كس كه آن را شعار خود گرداند.

1570 31-  الحرص رأس الفقر و اسّ الشّرّ. 2 5 حرص، سر فقر و نيازمندى و اساس شرّ و بدى است.

1571 32-  الحرص أحد الشّقائين. 2 17 حرص، يكى از دو بخش بدبختى است (و بدبختيهاى ديگر آن بخش ديگر).

1572 33-  الحريص فقير و لو ملك الدّنيا بحذافيرها. 2 39 شخص آزمند، فقير و ندار است اگر چه تمامى دنيا را دارا شود.

1573 34-  الشّره يشين النّفس و يفسد الدّين و يزرى بالفتوّة. 2 68 آز و حرص بسيار، نفس انسانى را زشت و دين را تباه و جوانمردى را سست گرداند.

1574 35-  احذر الشّره فكم اكلة منعت أكلات. 2 277 از آز و حرص زياد پرهيز كن كه چه بسا لقمه‏اى كه لقمه‏ها را باز دارد.

1575 36-  احذروا الشّره فانّه خلق مردى. 2 271 از آز بپرهيزيد كه خلق و خوى نابود كننده‏اى است.

1576 37-  الاجل محتوم و الرّزق مقسوم فلا يغمّنّ احدكم إبطاءه، فإنّ الحرص لا يقدّمه، و العفاف لا يؤخّره، و المؤمن بالتّحمّل خليق. 2 131 مرگ حتمى است، و روزى قسمت شده است، و دير رسيدن آن شما را غمگين نكند، زيرا نه حرص آن را پيش اندازد، و نه عفاف و خويشتن دارى آن را به تأخير اندازد، و انسان مؤمن به خويشتن دارى و تحمل سزاوار و شايسته است.

1577 38-  اتّقوا الحرص فإنّ صاحبه رهين ذلّ و عناء. 2 253 از حرص بپرهيزيد كه انسان حريص اسير خوارى و رنج است.

1578 39-  ايّاك و الحرص فانّه شين الدّين و بئس القرين. 2 287 بپرهيز از حرص، كه به راستى حرص سبب زشتى دين و قرين و همراه بدى است.

1579 40-  إيّاك و الشّره فانّه يفسد الورع و يدخل النّار. 2 295 از حرص زياد بپرهيز كه پارسايى را تباه كرده و به دوزخ در آورد.

1580 41-  ايّاك و الشّره فانّه رأس كلّ دنيّة و أسّ كلّ رذيلة. 2 297 از آز و حرص بپرهيز كه اساس هر پستى و ريشه هر فرومايگى است.

1581 42-  أشقاكم أحرصكم. 2 369 بدبخت‏ترين شما حريص‏ترين شماست.

1582 43-  انّ فى الحرص لعناء. 2 487 به راستى كه رنج و تعب در حرص و آز است.

1583 44-  أغنى الاغنياء من لم يكن للحرص اسيرا. 2 438 توانگرترين توانگران، كسى است كه اسير حرص نباشد.

1584 45-  انّك مدرك قسمك و مضمون رزقك و مستوف ما كتب لك فأرح نفسك من شقاء الحرص و مذلّة الطّلب وثق باللَّه و خفّض في المكتسب. 3 50 به راستى كه تو قسمت خود را دريابى و روزى تو مورد ضمانت (خدا) است، و آنچه را براى تو مقدّر شده بى‏كم و كاست دريافت خواهى كرد، در اين صورت نفس خويش را از بدبختى حرص و خوارى طلب آسوده كن، و به خدا اعتماد كن، و در كسب مال آسان بگير (و سخت نگير).

1585 46-  انّك لست بسابق اجلك و لا بمرزوق ما ليس لك فلما ذا تشقى نفسك يا شقىّ. 3 51 به راستى كه تو مرگ خود را به جلو نيندازى، و آنچه روزى تو نيست به تو نخواهد رسيد، پس چرا خود را بدبخت مى‏كنى اى بدبخت

1586 47-  بالشّره تشان الأخلاق. 3 208 به وسيله آز و حرص زياد است كه خلق و خوها زشت گردد.

1587 48-  بالحرص يكون العناء. 3 215 به خاطر حرص است كه انسان به رنج و تعب افتد.

1588 49-  بئس الرّفيق الحرص. 3 250 حرص بد، رفيق و همراهى است.

1589 50-  بئس الطّبع الشّره. 3 251 آز و حرص بد خصلتى است.

1590 51-  ثمرة الحرص العناء. 3 324 ميوه و ثمره حرص، رنج و تعب است.

1591 52-  ثمرة الشّره التّهجّم على العيوب. 3 329 ميوه آز و حرص بسيار، يورش بردن به سوى عيبها و زشتيها است.

1592 53-  ثمرة الحرص النّصب. 3 333 ميوه حرص، بيمارى و رنج است.

1593 54-  خير النّاس من اخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه فى طاعة ربّه. 3 435 بهترين مردم كسى است كه حرص را از دل خود بيرون كرده، و در راه اطاعت‏ پروردگار خويش از هوا و هوس نافرمانى كند.

1594 55-  رأس المعائب الشّره. 4 48 اساس عيبها، حرص بسيار است.

1595 56-  ربّ حريص قتله حرصه. 4 64 چه بسا حريص و آزمندى كه آز و حرصش او را كشته است.

1596 57-  ردّ الحرص يحسم الشّره و المطامع. 4 86 باز گرداندن حرص، رغبت بسيار و طمعها را ريشه كن سازد.

1597 58-  سلاح الحرص الشّره. 4 128 اسلحه «حرص»، شره است.

1598 59-  كفى بالشّره هلكا. 4 570 براى نابودى انسان همان حرص كافى است.

1599 60-  شدّة الحرص من قوّة الشّره و ضعف الدّين. 4 185 شدت حرص از شدت شره و سستى دين است.

1600 61-  ضادّوا الشّره بالعفّة. 4 231 به وسيله عفت و خويشتن دارى به جنگ «شره» برويد و آن را از ميان برداريد.

1601 62-  طاعة الحرص تفسد اليقين. 4 249 پيروى كردن حرص، يقين را تباه كند.

1602 63-  على الشّكّ، و قلّة الثّقة باللَّه مبنى الحرص و الشّحّ. 4 316 بر روى شك و ترديد، و كم اعتمادى بر خداى بزرگ، حرص و بخل پى ريزى شده است.

1603 64-  عبد الحرص مخلّد الشّقاء. 4 353برده حرص و آز، هميشه بدبخت است.

1604 65-  فى الحرص العناء. 4 398 رنج و تعب در حرص است.

1605 66-  فى الحرص الشّقاء و النّصب. 4 406 بدبختى و گرفتارى در حرص است.

1606 67-  قرن الحرص بالعناء. 4 495 حرص و رنج و تعب، با هم مقرون و پيوسته‏اند.

1607 68-  قصّر من حرصك، و وقف عند المقدور لك من رزقك تحرز دينك. 4 510 از حرص خود بكاه، و به همان مقدار از روزى كه براى تو مقدّر شده قناعت كن تا دين خود را نگاه دارى.

1608 69-  قتل الحرص راكبه. 4 520 كسى كه بر مركب حرص سوار شود او را خواهد كشت.

1609 70-  كلّ حريص فقير. 4 525 هر آزمند و حريصى فقير و نيازمند است.

1610 71-  كلّ شرّه معنّى. 4 525 هر حريص و آزمندى در رنج و تعب به سر مى‏برد.

1161 72-  كثرة الحرص تشقى صاحبه و تذلّ جانبه. 4 592 حرص بسيار صاحب خود را بدبخت، و كرانه  او را خوار سازد.

1612 73-  كم من حريص خائب و مجمل لم يخب. 4 554 چه بسا حريص و آزمندى كه نوميد گشت، و انسان ميانه روى كه نوميد نگشت.

1613 74-  ليس مع الشّره عفاف. 5 86 با حرص و آز، عفاف و پاكدامنى نخواهد بود.

1614 75-  من غلب عليه الحرص عظمت ذلّته. 5 210 كسى كه حرص بر او چيره شود خوارى‏اش بزرگ گردد.

1615 76-  من ادّرع الحرص افتقر. 5 198 كسى كه زره حرص بر تن كند نيازمند و فقير گردد.

1616 77-  من كثر حرصه ذلّ قدره. 5 177 كسى كه حرص و آزش بسيار شود قدر و مرتبه‏اش پست و خوار شود.

1617 78-  من شرهت نفسه ذلّ موسرا. 5 294 كسى كه دچار حرص بسيار گردد، در حال توانگرى خوار مى‏گردد.

1618 79-  من حرص شقى و تعنّى. 5 150 كسى كه حرص ورزد بدبخت و گرفتار شود.

1619 80-  من كثر حرصه قلّ يقينه. 5 205 كسى كه حرصش زياد باشد يقين او اندك است.

1620 81-  من كان حريصا لم يعدم الإهانة. 5 233 كسى كه آزمند و حريص باشد از اهانت و خوار كردن (ديگران يا نفس خود) در امان نيست.

1621 82-  من حرص على الدّنيا هلك. 5 294. كسى كه بر دنيا حرص ورزد نابود گردد.

1622 83-  لكلّ شي‏ء بذر و بذر الشّرّ الشّره. 5 21 هر چيزى بذر و دانه‏اى دارد، و بذر شرّ و بدى، حرص بسيار است.

1623 84-  لن يلقى الشّره راضيا. 5 62 هيچگاه شخص آزمند را خوشنود نخواهى ديد.

1624 85-  ليس لحريص غناء. 5 72 آدم حريص و آزمند توانگرى و بى‏نيازى ندارد.

1625 86-  من كثر حرصه كثر شقاؤه. 5 330 كسى كه حرص و آزش زياد شد بدبختى و شقاوتش زياد گردد.

1626 87-  ما اذلّ النّفس كالحرص، و لا شان العرض كالبخل. 6 69 نفس انسانى را چيزى همچون حرص خوار نگرداند، و عرض و آبرو را چيزى مانند بخل زشت و معيوب نسازد.

1627 88-  ما أجلب الحرص للنّصب. 6 86 چه وسيله مؤثر است حرص براى جلب گرفتارى و رنج.

1628 89-  مستعمل الحرص شقىّ مذموم. 6 149 كسى كه حرص را به كار بندد بدبخت و نكوهيده است.

1629 90-  لا يغلب الحرص صبركم. 6 276 مبادا حرص بر شكيبايى و صبر شما چيره شود.

1630 91-  لا قناعة مع شره. 6 361 با حرص بسيار، قناعت به جاى نماند.

1631 92-  لا حياء لحريص. 6 356 آدم حريص و آزمند، شرم و حياء ندارد.

1632 93-  لا يلقى الحريص مستريحا. 6 368 حريص را راحت و آسوده نخواهى ديد.

1633 94-  لا يجمع المال الّا الحرص و الحريص شقىّ مذموم. 6 416 مال را جز حرص نيندوزد، و آدم حريص بدبخت و نكوهيده است.

1634 95-  يستدلّ على شرّ الرّجل بكثرة شرهه و شدّة طمعه. 6 449 نمايانگر بدى مرد، حرص بسيار و طمع سخت و زياد او است.

1635 96-  يسير الحرص يحمل على كثير الطّمع. 6 456 اندكى از حرص (كه در انسان باشد) آدمى را بر طمع بسيار وادار مى‏كند.

باب الحرام

1636 1-  الحرام سحت. 1 63 چيز حرام، پليدى است.

1637 2-  الانقباض عن المحارم من شيم العقلاء و سجيّة الأكارم. 2 108 خود دارى از محرّمات الهى از اخلاق خردمندان و خوى مردمان گرامى است.

1638 3-  احفظ بطنك و فرجك من الحرام. 2 178 شكم و عورت خود را از حرام نگه دار.

1639 4-  أحسن رعاية الحرمات و اقبل على أهل المروءات، فانّ رعاية الحرمات تدلّ على كرم الشّيمة و الإقبال على ذوي المروءات يعرب عن شرف الهمّة. 2 214 حرمتها را نيكو رعايت كن و بر جوانمردان روى آور، كه رعايت حرمتها نشانه خوى بزرگوارانه است، و روى آوردن بر جوانمردان همّت بلند را آشكار كند.

1640 5-  ايّاك و انتهاك المحارم فإنّها شيمة الفسّاق و اولى الفجور و الغواية. 2 295 بپرهيز از دريدن پرده حرامها كه اين كار خوى فاسقان و گنهكاران و گمراهان است.

1641 6-  احسن الآداب ما كفّك عن المحارم. 2 462 بهترين ادبها آن است كه تو را از ارتكاب محرمات الهى باز دارد.

1642 7-  إذا رغبت فى المكارم فاجتنب المحارم. 3 138 هر گاه به مكارم اخلاق (و صفات نيكوى انسانى) مايل گشتى (و خواستى آنها را تحصيل كنى) از محرمات الهى اجتناب و دورى كنى.

1643 8-  اذا اتّقيت فاتّق محارم اللَّه. 3 141 هر گاه خواستى به جامه تقوا آراسته گردى از محرّمات الهى پرهيز كن.

1644 9-  بئس الطّعام الحرام. 3 251 غذاى حرام، بد غذايى است.

1645 10-  بئس الكسب الحرام. 3 255 كسب و كار حرام، بد كسبى است.

1646 11-  رحم اللَّه امرء تورّع عن المحارم، و تحمّل المغارم و نافس فى مبادرة جزيل المغانم. 4 46 خدا رحمت كند كسى را كه از محرمات الهى پرهيز كند و بر عهده گيرد غرامتها را (قرضها و بدهيهاى نيازمندانى كه توان اداى آن را ندارند) و براى رسيدن به غنيمتهاى بزرگ (كارهاى بزرگ خير و عام المنفعة) با ديگران به رقابت پردازد.

1647 12-  لو لم ينه اللَّه سبحانه عن محارمه، لوجب ان يجتنبها العاقل. 5 117 اگر (فرضا) خداى سبحان از كارهاى حرام نهى نمى‏فرمود (باز هم) بر شخص عاقل و خردمند لازم بود از آنها اجتناب ورزد (چون عقل حكم بر زشتى آنها مى‏كند).

1648 13-  من اكتسب حراما احتقب آثاما. 5 321 كسى كه از كسب خود حرامى به دست آورد، براى خود گناهانى را ذخيره كرده است.

1649 14-  من اشفق من النّار اجتنب المحرّمات. 5 328 كسى كه از آتش دوزخ بترسد از محرمات اجتناب ورزد.

1650 15-  من الشّقاء احتقاب الحرام. 6 14 ذخيره كردن چيز حرام از بدبختى است.

1651 16-  من أفضل الورع اجتناب المحرّمات. 6 33 از برترين پارسايى‏ها پرهيز از محرمات الهى است.

1652 17-  من احسن المكارم تجنّب المحارم. 6 34 از بهترين مكارم اخلاق اجتناب از محرمات الهى است.

1653 18-  ملاك الورع الكفّ عن المحارم. 6 119 ملاك و اساس ورع و پارسايى خويشتن دارى از محرمات است.

1654 19-  من شرائط المروّة التّنزّه عن الحرام. 6 25 از شرايط جوانمردى دورى كردن از حرام است.

1655 20-  ما نهى اللَّه سبحانه عن شي‏ء الّا و أغنى عنه. 6 74 خداى سبحان از چيزى نهى نفرموده جز آنكه مردم را از آن بى‏نياز فرموده است.

1656 21-  نال الجنّة من اتّقى عن المحارم. 6 170 كسى به بهشت نائل گردد كه از محارم الهى بپرهيزد.

1657 22-  لا زهد كالكفّ عن الحرام. 6 365 زهدى همچون خويشتن دارى از حرام نيست.

1658 23-  لا تقوى كالكفّ عن المحارم. 6 377 تقوا و پرهيزكارى همچون خويشتن دارى از محرمات الهى نيست.

1659 24-  لا ورع أنفع من تجنّب المحارم. 6 415 هيچ پارسايى سودمندتر از دورى جستن از محرمات نيست.

باب الحزم (دور انديشى)

1660 1-  آفة الحزم فوت الامر. 3 110 آفت دور انديشى از دست رفتن كار است (كه ممكن است براى دور انديشى كردن فرصت انجام كار از دست برود).

1661 2-  الحزم بضاعة. 1 12 دور انديشى سرمايه است.

1662 3-  الحازم يقظان، الغافل و سنان. 1 36 دور انديش بيدار است و غافل در حال چرت زدن و خواب.

1663 4-  التّأيّد حزم. 1 46 نيرو گرفتن (و قوى كردن خويش در حال كارها) دور انديشى است.

1664 5-  الحزم صناعة. 1 40 دور انديشى هنر و صنعتى (نيكو) است.

1665 6-  الحزم اسدّ الآراء. 1 128 دور انديشى محكمترين رأيهاست.

1666 7-  الحزم باجالة الرّأى. 1 269 دور انديشى به جولان دادن رأى و انديشه (و تفكّر و تأمّل) در كارهاست.

1667 8-  الحزم شدّة الاستظهار. 1 277 دور انديشى، در كارها پشت خود را به سختى محكم كردن (و به شدت احتياط نمودن) است.

1668 9-  الحزم و الفضيلة فى الصّبر. 1 328 دور انديشى و فضيلت انسان، در صبر و بردبارى است.

1669 10-  الحازم من كفّ أذاه. 1 331 دور انديش كسى است كه آزار خود را نگه دارد (و مردم آزارى نكند).

1670 11-  الحزم حفظ ما كلّفت و ترك ما كفيت. 1 386 دور انديشى آن است كه آنچه را بدان مكلف گشته‏اى نگهدارى، و آنچه را كفايت شده‏اى واگذارى.

1671 12-  الحازم من ترك الدّنيا للآخرة. 1 385 دور انديش كسى است كه دنيا را به خاطر آخرت واگذارد.

1672 13-  الحازم من تجنّب التّبذير و عاف السّرف. 1 389 دور انديش كسى است كه از ولخرجى و تبذير بپرهيزد، و اسرافكارى را خوش ندارد.

1673 14-  الطّمأنينة قبل الخبرة خلاف الحزم. 1 391 اطمينان پيدا كردن پيش از آزمايش، بر خلاف دور انديشى است.

1674 15-  الحازم من دارى زمانه. 2 8 دور انديشى كسى است كه مدارا كند با روزگار خود (و مردم آن)

1675 16-  الحزم تجرّع الغصّة حتّى تمكن الفرصة. 2 41 دور انديشى فرو خوردن اندوه گلوگير و غصه است، تا آن گاه كه فرصت به دست آيد.

1676 17-  الحازم من لا يشغله النّعمة عن العمل للعاقبة. 2 70 دور انديش كسى است كه نعمت خداوند او را از عمل براى آخرت سرگرم نسازد.

1677 18-  الحزم النّظر فى العواقب و مشاورة ذوى العقول. 2 80 دور انديشى نظر افكندن به عاقبت و سرانجام كارها، و مشاوره (و رايزنى) با خردمندان است.

1678 19-  الحازم من جاد بما فى يده و لم يؤخّر عمل يومه الى غده. 2 81 دور انديش كسى است كه بخشش كند بدانچه در دست او است، و كار امروز را به فردا نيندازد.

1679 20-  الحازم من تخيّر لخلّته فإنّ المرء يوزن بخليله. 2 114 دور انديش كسى است كه براى دوستى خود، انتخاب كند (و بدون تأمّل و دقت كسى را به دوستى نگيرد) زيرا انسان به دوست خود سنجيده شود.

1680 21-  الحازم من شكر النّعمة مقبلة و صبر عنها و سلاها مولّية مدبرة. 2 142 دور انديش كسى است كه چون نعمت رو آورد، شكر آن را به جاى آرد، و چون برگردد و پشت كند صبر كند و آن را فراموش كند (و فكر خود را بيهوده به نعمت از دست رفته مشغول نكند).

1681 22-  الحازم من يؤخّر العقوبة فى سلطان الغضب، و يعجّل مكافاة الإحسان اغتناما لفرصة الإمكان. 2 158 دور انديش كسى است كه در مورد عقوبت و كيفر دادن به هنگام تسلّط خشم آن را به تأخير اندازد، ولى در مورد پاداش احسان و نيكى، شتاب كند به خاطر آنكه فرصت توانايى را غنيمت بشمارد.

1682 23-  احزم النّاس رأيا من انجز وعده و لم يؤخّر عمل يومه لغده. 2 472 دور انديش‏ترين مردم كسى است كه به وعده خود عمل كند، و كار امروز را به فردا نيندازد.

1683 24-  احزم النّاس من استهان بأمر دنياه. 2 416 دور انديش‏ترين مردم كسى است كه كار دنياى خود را آسان بگيرد.

1684 25-  احزم النّاس من توهّم العجز لفرط استظهاره. 2 455 دور انديش‏ترين مردم كسى است كه با داشتن پشتيبان و مدد كار بسيار، باز هم احتمال و توهّم ناتوانى را مدّ نظر داشته باشد.

1685 26-  احزم النّاس من كان الصّبر و النّظر فى العواقب شعاره و دثاره. 2 455 دور انديش‏ترين مردم كسى است كه بردبارى و عاقبت نگرى در كارها، جامه زيرين و رويين او (يعنى ملازم او) باشد.

1686 27-  انّما الحزم طاعة اللَّه و معصية النّفس. 3 74 به راستى كه دور انديشى همانا پيروى و اطاعت خدا و نافرمانى نفس (سركش است)

1687 28-  انّما الحازم من كان بنفسه كلّ شغله، و لدينه كلّ همّه، و لآخرته كلّ جدّه. 3 87 به راستى دور انديش كسى است كه همه سرگرمى‏اش به خودش باشد (و به ديگران نپردازد)  و همه اندوهش براى دين و آيينش باشد، و همه تلاش و كوشش را براى آخرتش به كار برد.

1688 29-  اذا اقترن العزم بالحزم كملت السّعادة. 3 138 هنگامى كه عزم و اراده، با دور انديشى همراه شد سعادت و نيكبختى كامل گردد.

1689 30-  آفة الشّجاع اضاعة الحزم. 3 105 آفت انسان شجاع و دلير آن است كه دور انديشى را ضايع كند (و در نظر نگيرد).

1690 31-  ثمرة الحزم السّلامة. 3 322 ميوه دور انديشى سلامت (و تندرستى) است.

1691 32-  خذ بالحزم و الزم العلم تحمد عواقبك. 3 441 دور انديشى و احتياط كار را بگير، و با علم و دانش ملازم باشد تا سرانجام كارهايت ستوده باشد.

1692 33-  ربّ صغير أحزم من كبير. 4 75 چه بسا انسان كوچك (و كم سنّ و سالى) كه از انسان بزرگى، دور انديش‏تر باشد.

1693 34-  سلاح الحازم الاستظهار. 4 130 اسلحه دور انديش پشت گرم كردن (و پشت قوى كردن) است.

1694 35-  ضادّوا التّفريط بالحزم. 4 233 مخالفت كنيد با تقصير كردن در كارها به دور انديشى.

1695 36-  غاية الحزم الاستظهار. 4 371 نهايت دور انديشى پشت گرم كردن است.

1696 37-  كمال الحزم استصلاح الأضداد و مداراة الأعداء. 4 628 كمال دور انديشى به اصلاح در آوردن مخالفان و مدارا كردن با دشمنان است.

1697 38-  من خالف الحزم هلك. 5 188 كسى كه با دور انديشى مخالفت كند نابود شود.

1698 39-  من اخذ بالحزم استظهر. 5 188 هر كه فرا گيرد دور انديشى را پشت گرم شود.

1699 40-  من اضاع الحزم تهوّر. 5 188 كسى كه دور انديشى را از دست دهد بى‏باك و متهوّر شود (و تهوّر او را به هلاكت اندازد).

1700 41-  من أظهر عزمه بطل حزمه. 5 202 كسى كه تصميم خود را اظهار كند دور انديشى خود را باطل كرده و از بين برده است.

1701 42-  من قلّ حزمه ضعف عزمه. 5 202 كسى كه دور انديشى او اندك باشد تصميم و عزمش سست و ضعيف خواهد بود.

1702 43-  من لم يقدّمه الحزم أخّره العجز. 5 251 كسى كه دور انديشى او را مقدّم ندارد (و به آقايى و سيادت نرساند) عجز و ناتوانى او را به عقب اندازد.

1703 44-  للحازم فى كلّ فعل فضل. 5 30 آدم دور انديش در هر كارى برترى خاصى دارد.

1704 45-  للحازم من عقله عن كلّ دنيّة زاجر. 5 35 عقل انسان دور انديش، در هر كار پستى او را نهيب زند.

1705 46-  من افضل المروّة صيانة الحزم. 6 36 از برترين جوانمردى است نگه‏دارى كردن و حفاظت از دور انديشى.

1706 47-  من الحزم الوقوف عند الشّبهة. 6 37 از دور انديشى است توقف در برابر (عمل يا هر چيز) شبهه ناك.

1707 48-  من كمال الحزم الاستعداد للنّقلة و التّأهّب للرّحلة. 6 39 از كمال دور انديشى است آماده شدن براى جابجا شدن، و مهيّا شدن براى كوچ‏ كردن.

1708 49-  لا خير فى عزم بلا حزم. 6 387 عزم و تصميمى كه دور انديشى در آن نباشد خيرى در آن نيست.

1709 50-  لا يصبر على الحقّ الّا الحازم الأريب. 6 377 شكيبايى بر حق نكند جز دور انديش خردمند.

1710 51-  لا يدهش عند البلاء الحازم. 6 389 شخص دور انديش در هنگام نزول بلا و گرفتارى حيرت زده و سر در گم نمى‏شود.

1711 52-  لا يكون حازما من لا يجود بما فى يده و لا يؤخّر عمل يومه الى غده. 6 418 دور انديش نيست كسى كه بخشش نكند بدانچه در دست او است، و عمل امروز را به فردا نيندازد.

1712 53-  لا يستغنى الحازم ابدا عن رأى سديد راجح. 6 426 دور انديش هيچگاه از نظر شخصى كه صاحب رأيى محكم و صائب است بى‏نياز نخواهد بود. (و هميشه در كارها از نظر چنين افرادى استفاده مى‏كند).

1713 54-  لا تكن فيما تورد كحاطب ليل و غثاء سيل. 6 338 چنان نباش كه آنچه را به ديگران منتقل مى‏سازى، همچون هيمه جمع كن شب و آمدن سيل باشى. 

باب الحزن (اندوه)

1714 1-  الحزن يهدم الجسد. 1 161 اندوه، بدن را ويران كند.

1715 2-  الأحزان سقم القلوب. 1 185 اندوهها، بيمارى دلهاست.

1716 3-  الحزن و الجزع لا يردّان الفائت. 1 382 اندوه و بى‏تابى، چيز از دست رفته را باز نگردانند.

1717 4-  اذا فاتك من الدّنيا شي‏ء فلا تحزن و إذا أحسنت فلا تمنن. 3 174 هر گاه چيزى از دنيا از دستت رفت غمگين مشو، و هر گاه به كسى احسان كردى منّت مگذار.

1718 5-  كم من حزين وفد به حزنه على سرور الأبد. 4 554 بسا اندوهگينى كه اندوهش او را به شادمانى هميشگى در آورد (مانند كسى كه اندوهش براى آخرتش باشد و به دنبال آن عمل كند).

1719 6-  من طال حزنه على نفسه فى الدّنيا اقرّ اللَّه عينه يوم القيامة و أحلّه دار المقامه. 5 424 كسى كه اندوهش در دنيا براى خويشتن طولانى باشد خداى تعالى ديده‏اش را در قيامت روشن كرده و در سراى ماندنى (بهشت) او را در آورد.

1 1719 7-  الحزن شعار المؤمنين. 1 214 اندوه (براى آخرت)، شعار مردمان با ايمان است.

باب الحسب

1720 1-  لا جمال كالحسب. 6 353 هيچ زيبايى همچون حسب  (نيكو) نيست.

باب الحسد (رشك)

1721 1-  الحسد يضنى. 1 17 حسد آدمى را رنجور مى‏كند.

1722 2-  الحسد شرّ الأمراض. 1 91 حسد بدترين بيماريهاست.

1723 3-  الحسد حبس الرّوح. 1 100 حسد گرفتار كردن و در بند كردن روح  و جان است.

1724 4-  الحقد شيمة الحسدة. 1 115 كينه، خوى حسودان است (چون حسود وقتى نتواند نعمتى را از محسود سلب كند كينه‏اش را به دل گيرد).

1725 5-  الحسد رأس العيوب. 1 149 حسد، اساس همه عيبهاست.

1726 6-  الإيمان برى‏ء من الحسد. 1 160 ايمان از حسد بيزار است (و هر جا كه حسد باشد از آنجا بگريزد).

1727 7-  الحسود أبدا عليل. 1 199 آدم حسود، هميشه بيمار است.

1728 8-  الحسد ينكدّ العيش. 1 203 حسد، زندگى را بر انسان سخت و دشوار كند.