غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱ -


بسمه تعالى

پيشگفتار

بعد الحمد و الصلاة، چنين گويد بنده عاصى سيد هاشم بن السيد حسين الحسينى المحلاتى: اين حقير از حدود سى سال پيش كه توفيق تأليف و جمع آورى روايات مختلف را در تأليفات خود پيدا كردم، پيوسته نياز به كتاب نفيس غرر الحكم پيدا مى‏كردم، و متأسفانه تنظيم كتاب به گونه‏اى بود كه پيدا كردن حديث در باره موضوعات مختلف اخلاقى و غيره بسيار دشوار بود، يعنى مؤلف عاليقدر و بزرگوار رضوان اللَّه عليه آن را از روى حروف اول حديث تنظيم كرده، و از اين رو بسيار اتفاق مى‏افتاد كه براى يافتن يك حديث در باره موضوعاتى چون حسد و تكبر و حرص، و يا در مدح ايثار و توكل و امثال آن مجبور مى‏شدم تمامى كتاب را ورق بزنم، تا اين كه اوايل پيروزى انقلاب با خبر شدم كه چاپ هفت جلدى كتاب با شرح محققانه مرحوم علّامه آقا جمال خوانسارى (ره) و تصحيح و مقدمه استاد فقيد سيد جلال الدين محدث ارموى چاپ شده كه پس از تهيه مجلدات مزبور متوجه شدم كه تا حدودى اين نقيصه را مرحوم محدث با تنظيم فهرستى به ترتيب موضوعات در جلد جداگانه‏اى كه به صورت جلد هفتم كتاب در آمده بر طرف ساخته، و اين حقير در تأليفات بعدى خود مانند چهل حديث و غيره از اين فهرست استفاده بسيارى بردم، فللّه درّه و عليه اجره.

ولى با اين حال فهرست مزبور نيز خالى از نقص و ايراد نبود مانند اين كه: 1-  در كلمات طولانى امام عليه السّلام تنها به نقل قسمت اول آن اكتفا كرده و با گذاردن چند نقطه و ذكر شماره جلد و صفحه اكتفا كرده و دنباله حديث را نياورده.

2-  كلمات با حروف ريز و بدون اعراب نقل شده.

3-  بسيارى از احاديث مربوطه از قلم افتاده و ذكر نشده و يا تكرار شده.

4-  بسيارى از حديثهايى كه در بابهاى فهرست ذكر شده، مربوط به آن باب نبوده و ذكر آنها در بابهاى ديگر مناسب و يا لازم بوده كه از اين جهت غفلت شده.

5-  بسيارى از بابها از قلم افتاده و حديثهاى آن بدون باب و عنوان ذكر شده و به هم ريختگى‏هاى ديگرى كه ما تلاش فراوانى در رفع آنها كرديم.

و البته فهرست مزبور چون به دست شاگردان آن مرحوم تنظيم شده است اين گونه اشكالات و نقصها چندان دور از انتظار نبوده، گذشته از اين كه در تنظيم فهرست بيش از اين هم كه روايات را بصورت اجمالى و بدون اعراب نقل كنند انتظارى نمى‏رفت.

و اما شرح و ترجمه مرحوم علامه بزرگوار آقا جمال خوانسارى قدّس سرّه با اين كه بسيار علمى و محققانه نوشته شده و حكايت از تبحّر و احاطه وسيع اين عالم جليل القدر به علوم و معارف عاليه اسلامى دارد، و نسبت به ترجمه‏ها و شرحهاى ديگرى كه بر آن نگاشته‏اند جامع‏تر و كامل‏تر و شايد قابل مقايسه نيست، ولى با اين حال اين شرح و ترجمه نيز خالى از اشكال نبود كه مهم‏ترين آن قلم سنگين و بكار بردن واژه‏ها و اصطلاحاتى بود كه براى نسل امروز قدرى نا مأنوس مى‏نمود، و مقيّد بودن آن مرحوم به ترجمه تحت اللفظى كلمات و احاديث كتاب، كه فهم آن براى عوام مردم و آنها كه با ادبيات عرب و پارسى نا آشنا هستند كار بسيار مشكل و دشوارى بود.

از اين رو اين جانب از دو سال پيش در صدد بودم اگر فرصتى بدست آمد و خداى‏ عز و جل توفيقى عنايت كرد، و اجل مهلت داد، فهرست مزبور را تكميل كرده و نقصهاى آن را در حدّ وسع و توان بر طرف نموده، و پس از اعراب گذارى با قلمى روان و ساده آن را ترجمه نموده و در اختيار هم‏ميهنان عزيز قرار دهم، شايد از اين رهگذر عنايتى از سوى صاحب اين سخنان دربار، و بيان كننده اين كلمات آموزنده و انسان ساز: سرور اوليا و سيد اوصياء حضرت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه الصلاة و عليه السلام به اين رو سياه گنهكار بشود، و در روز وا نفساى قيامت وسيله‏اى براى جلب شفاعت آن بزرگوار از اين حقير بى‏مقدار باشد.

متأسفانه مشاغل گوناگون از يك طرف، ضعف قواى بدنى و عوارض سنّى و بيمارى از سوى ديگر، اين فرصت را به دست نمى‏داد، و گاهى هم كه به فكر شروع كار مى‏افتادم دور نمايى بس دشوار و راهى پر نشيب و فراز و طولانى در برابر ديدگانم مجسم مى‏شد كه موجب انصراف مى‏گشت.

تا اين كه ايام نوروز سال 1377 و تعطيلات نوروزى پيش آمد، و فرصت خوبى براى شروع كار پيدا شد و با تكيه بر الطاف الهى و توفيقات ربّانى كه همواره شامل حال اين رو سياه بوده دست به كار شدم و به راستى عنايات و توفيقات الهى «من حيث لا احتسب» به كمك و يارى آمد، و خيلى زودتر از آنچه فكر مى‏كردم توفيق انجام آن را يافتم و تمامى كتاب در مدتى كوتاه‏تر از چهار ماه ترجمه و اعراب گذارى و آماده چاپ گرديد كه خداى سبحان را بر اين توفيق بزرگ سپاسگزارى مى‏كنم.

و اينك چند جمله در باره كتاب و مؤلف بزرگوار آن.

شرح حال كوتاهى از مؤلف

مؤلف كتاب غرر الحكم، عالم بزرگوار و محدث عالى مقام، قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى ملقب به سيد ناصح الدين از علماء قرن پنجم هجرى و متوفاى سال 510 هجرى قمرى است، و مرحوم ابن شهر آشوب‏ متوفاى سال 588 از ايشان اجازه نقل روايت داشته، و معاصر سيد رضى، و سيد مرتضى و شيخ طوسى بوده است.

و «آمد» چنانچه از قاموس و تقويم البلدان نقل شده، شهرى است ميان دجله و فرات.

بزرگانى همچون ابن شهر آشوب و علامه مجلسى (ره) و محدث نورى و صاحب كتاب روضات الجنات و محدث قمى (ره)، مؤلف بزرگوار را ستوده، و كتاب او را از كتب معتبره دانسته و در كتابهاى مرحوم مجلسى و محدث نورى و ديگران روايات زيادى را از اين كتاب نقل كرده‏اند.  كه از آن جمله از معاصرين مرحوم خيابانى در كتاب ريحانة الادب در باره آن بزرگوار چنين گويد: «آمدى، عبد الواحد بن محمّد بن محفوظ بن عبد الواحد تميمى آمدى، عالم فاضل محدّث قاضى شيعى امامى مكنّى به ابو الفتح و ملقّب به سيّد ناصح الدين مؤلّف كتاب غرر الحكم و درر الكلم در كلمات حكميّه مرتضويّه علويّه كه آقا جمال خوانسارى سالف الترجمه شرحش كرده، و ابن شهر آشوب متوفّى در سال 588 ه. در روايت كتاب مذكور از مؤلّفش اجازه داشته، و در بحار الانوار نيز از آن كتاب روايت كرده، و به خود آمدى و كتاب مذكور او كه در بمبئى و قاهره و مصر چاپ شده اعتماد مى‏نمايد، و آمدى در سال پانصد و دهم هجرت (510 هجرى قمرى) وفات يافت و بعضى كه او را از عامّه پنداشته‏اند به خطا رفته‏اند».

و اما در مورد كتاب غرر الحكم

مؤلف بزرگوار در اين كتاب قريب يازده هزار حديث از سخنان كوتاه و كلمات قصار امير المؤمنين عليه السّلام را گرد آورى كرده و به راستى زحمت فراوانى در اين راه كشيده و اين كلمات را كه به گفته ارباب تراجم بيش از چهار هزار بيت-  در اصطلاح گذشتگان -  مى‏باشد از روى كتابهاى بسيارى جمع آورى و گرد آورده، و در آغاز و خطبه كتاب چنين فرموده: «شكر و سپاس معبودى را كه سزاست كه به همراهى توفيق ما را به جادّه طريق معرفت خويش رهنما گرديده، و به سبب آراستگى ما به زيور توحيد او ما را بر همه بندگان ديگر مزيّت بخشيده، حمد مى‏كنم او را بر نعماى جداگانه و آلاى توامانش، حمدى كه قاصر باشد از وصول به نهايت آن انديشه‏هاى جهانيان، و عاجز ماند از شمردن آحاد آن دريافتهاى عالميان.

و گواهى مى‏دهم كه نيست معبودى مگر خدا، تنهاست، نيست انبازى از براى او، مثل گواهى كسى كه گويا باشد به راستى زبانش، و پر باشد از اعتقاد به حق، دل اخلاص نشانش.

و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله برگزيده اوست از ميان ساير عباد، و رسول دعوت كننده به راه راستى و سداد، فرستاده است او را به رسالت در حالتى كه همگى امّتان پيرو مذاهب باطله بودند و تابع يكديگر در گمراهى‏ها.

پس به راهنمايى پيغمبر خود صلوات اللَّه و سلامه عليه و آله شناسانيد به ايشان راههاى واضح دين را، و روشن كرد از براى ايشان پلّه‏هاى يقين را، تا اين كه روشن گشت حق و درخشان گرديد، و هلاك شد باطل و كشته شد.

درود و رحمت الهى باد بر آن حضرت و بر آل و اهل بيت او كه برگزيدگان نيكوكارند، و بر صحابه او كه برگزيده شدگان نيكوكردارند، رحمتى كه منقطع‏ نشود در اوقات شب و ساعات روز.

بعد از حمد و صلاة: گفته است اسراف كننده بر نفس خود محتاج به رحمت ربّانى عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد آمدى تميمى-  خوشنود باد از او خدا-  پس به درستى كه باعث بر تخصيص فوايد اين كتاب و تعليق آنها و جمع كلمات آن و تنميق آنها، چيزى است كه شاد گشته به آن ابو عثمان جاحظ از خود و شمرده آن را، و نوشته آن را در دفتر خود و تحديد كرده آن را، كه آن عبارت از صد كلمه حكمت است كه به اعتبار تازگى مضامين و معانى رميده از اسماع و جامع انواع انتفاعند كه آنها را جمع و ضبط كرده از حضرت امير المؤمنين عليّ بن ابى طالب عليه السّلام، پس با خود گفتم كه خدايا به فريادرس مرا... تعجّب است از اين مرد كه علامه زمان و يگانه امثال و اقران بوده است با وجود تقدّم در فنون علم و برآمدگى بر ذروه مراتب به فهم، و نزديكى او به صدر اوّل و بخش گرفتن او در فضيلت به سهم افزونتر و بهره بزرگتر، چگونه نابينا گشته از بدر منير و راضى شده از بسيار به اندك و آيا هست آنچه او ذكر كرده از جمله كلمات حكمت آيات آن حضرت مگر بعضى از كلّى، و اندكى از جلّى، و شبنمى از باران بسيار بزرگ قطره‏اى، و به درستى كه من با وجود گرفتگى دل و كوتاهى مرتبه از رتبه كمال، و اعتراف به-  عجز از دريافت غايت رتبه افاضل از صدرهاى پيشينيان و قصور از جريان در ميدان ايشان، و كم وزنى نسبت به اوزان آن سنجيده روشان، جمع كردم اندكى از حكمتهاى قصيره آن حضرت، و قليلى از سخنان بزرگ منزلت آن والا رتبت را، كه لال و بى‏زبانند ارباب بلاغت از معارضه آن، و نوميدند اهل حكمت از آوردن مثل و مانند آن.

و خدا داناست كه نيستم من در اين باب مگر مانند كسى كه از دريا به كف آب بر گيرد، و مثل شخصى كه معترف به تقصير باشد، هر چند مبالغه در وصف آن نمايد، و چگونه چنين نباشد و حال آنكه آن حضرت-  بر او باد درود-  بود جرعه نوش از سرچشمه علم نبوى، و جمع كننده ميان هر دو پهلوى خود علم الهى را، چنانكه خود او مى‏فرمايد و قول او حق، و سخن او راست است به طريقى كه رسانيده‏اند پيشوايان نقل «إنّ بين جنبىّ لعلما جمّا لو اصبت له حملة»، يعنى به درستى كه در ميان دو پهلوى من جا گرفته علم بسيارى كاشكى مى‏يافتم از براى او حاملان چند را كه تاب حمل و توانايى تحمّل آن را داشته باشند، و به تحقيق كه من به جهت اختصار انداخته‏ام سندهاى آنچه را جمع كرده‏ام و مرتّب ساخته‏ام به ترتيب حروف معجم سخنان آن را، و گردانيده‏ام آنچه را موافق بودند با يكديگر از اواخر حكمتهاى آن حضرت، و مطابق بودند با هم از خاتمه‏هاى كلمات آن والا رتبت مسجّع همراه يكديگر، به جهت آنكه كلام سجع انتظام جا كننده‏تر است در گوشها، و گران قدرتر است در دلها و خاطرها، به جهت آنكه نفوس خواهان منظوم سخنان، و دورى گزين از منثور آنانند، تا اين كه آسان باشد حفظ و ضبط آن بر خواننده آن، و شيرين باشد لفظش در مذاق ناظر در آن و فراگيرنده از درّهاى آن، با آنكه قطع و اختصار كرده‏ام اكثر آنها را، از بيم كلفت درازى در حالتى كه اكتفا كرده‏ام به آنچه در آن است شفا از اندوه، و بى‏نيازى از براى خداوند عقل و ادب، و نام كرده‏ام اين كتاب را «غرر الحكم و درر الحكم» در حالتى كه اميدوارم از جناب اقدس الهى حسن ثواب را، و پناه جوينده‏ام به حضرت ايزدى از هر عيبى، و نيست توفيق مگر به خداوند عالميان، و بر اوست توكّل من و به سوى اوست بازگشت من» .

و مرحوم محدث ارموى پس از تحقيق بسيارى در مقدّمه كتاب در باره آن چنين گويد: «از ملاحظه اين مقدّمه تا حدّى روشن شد كه كتاب شريف غرر الحكم و درر الكلم چه‏ اندازه ارزش و اهميّت دارد، زيرا معلوم شد كه آن مجموعه‏اى از كلمات طيّبات امير المؤمنين على عليه السّلام است، و گرد آورنده و تضمين كننده صحّت آن ابو الفتح عبد الواحدى آمدى است، و شارح آن جمال الدّين محمّد خوانسارى است، كه از شمّه‏اى از مناقب هر يك از آن دو نفر در اين مقدّمه ياد شد، و اين وصف خود در معرّفى آن كافى است زيرا «ما وراء عبّادان قرية» يعنى بالاتر از اين وصفى در اين مورد نمى‏توان ياد كرد.

نظر به اين اهمّيّت، علماى اسلام از قديم الايّام تا كنون مقام آن را محفوظ داشته و استفاده از آن را مورد علاقه و پيشنهاد همّت و مطمح نظر خود گردانيده، و خلفا عن سلف يعنى پدر بر پدر و نيا بر نيا، نسخ اين كتاب را فراهم مى‏كرده و در دسترس استفاده خود قرار مى‏داده‏اند. بزرگترين شاهد براى اين مطلب ملاحظه كثرت نسخ آن است زيرا چون به كتابخانه‏هاى عمومى و خصوصى جهان و مخصوصا بلاد اسلام كه از حوادث روزگار و دستبرد تلف ايّام سالم مانده و به نسل كنونى رسيده است نظر مى‏كنيم مى‏بينيم در غالب آنها چند نسخه و يا لا اقلّ يك نسخه از آن وجود دارد، و به عبارت ديگر چون مقايسه نسخ كتاب با همديگر مى‏كنيم مى‏بينيم اين كتاب جزء دسته‏اى از كتب قرار مى‏گيرد كه مسلمانان به آنها ابراز علاقه زيادى كرده و در هر عصرى براى تكثير نسخ آنها و ابقاى آنها از پيش آمدهاى بد و آفات گوناگون، وسائلى فراهم مى‏كرده‏اند، دليل بر اين مطلب وجود نسخ عتيقه و قديمه اين كتاب شريف است كه به طور وفور در بلاد اسلامى مشاهده مى‏شود، و غالب اين نسخ داراى مزيّتهايى از جهت تصحيح و ترجمه و تذهيب و داشتن جلدهاى قيمتى قابل ارزش بلكه داشتن قاب چوبين و غيره مى‏باشد، و اين خود كشف از كثرت علاقه و فرط محبّت و ابراز قدر دانى مسلمين نسبت به آن مى‏كند و هو المقصود».

و نيز ايشان از قول دكتر حسن مينوچهر نقل كرده كه گويد: «نسخ متعدّد خطّى از اين كتاب در كتابخانه‏هاى معتبر تركيّه و انگلستان و فرانسه و هندوستان در آستانه قدس رضوى و مجلس شوراى ملّى و مدرسه عالى سپهسالار موجود است كه در صورت تمايل با مراجعه به فهرست كتابخانه‏ها و بخصوص بروكلمن خصوصيّات هر نسخه معلوم خواهد شد».

و اينك چند تذكر

1-  هر چه در پاورقى از شارح (ره) نقل شده، منظور همان عالم جليل القدر و علامه محقق عالى مقام مرحوم آقا جمال خوانسارى رضوان اللَّه عليه است، كه مرحوم محدث ارموى در مقدمه شرح غرر الحكم در باره‏اش چنين گويد: «جمال الدّين محمّد خوانسارى شارح كتاب حاضر يكى از علماى نامى و دانشمندان معروف جامعه شيعه است كه در نشر معارف حقّه و ترويج مذهب تشيّع قدمهاى بزرگى برداشته و خدمات بر جسته بسيار درخشانى را انجام داده و آثار گرانبهاى جاودانى از خود در صفحه روزگار باقى و پايدار گذاشته است.

2-  در آغاز كلمات و سخنان امام عليه السّلام دو نوع شماره گذارى شده، كه يكى مربوط به شماره‏هاى همان بابى است كه روايات آن ذكر گرديده، و ديگر مربوط به شماره مسلسل كلمات است، و در پايان روايت نيز شماره جلد و صفحه شرح غرر الحكم مرحوم آقا جمال خوانسارى، براى كسانى كه بخواهند به اصل حديث مراجعه كنند ذكر گرديده است.

3-  غرر الحكم همان گونه كه قبلا اشاره شد چاپهاى متعددى دارد، زيرا بارها در ايران، بمبئى، صيدا، مصر و سوريه به چاپ رسيده، كه به نظر ما همين چاپ هفت جلدى كه از روى چند نسخه مقابله و تصحيح شده صحيح‏تر به نظر رسيد و همان را متن كار و اصل قرار داديم، و اگر روايتى در جاى ديگرى مانند نهج البلاغه نيز نقل شده بود با آنها نيز تطبيق و مقابله كرديم.

4-  از نظر تنظيم موضوعى، ما همان فهرست كتاب را كه جلد هفتم چاپ دانشگاه با شرح مرحوم آقا جمال خوانسارى و كار مرحوم محدث ارموى و شاگردان ايشان بود، معيار كار و اصل قرار داديم، و البته همان گونه كه در آغاز پيش گفتار گفته شد، ما سعى كرديم نواقص كار را بر طرف كرده و آن را تكميل كنيم، و به همين منظور به وسيله برخى از فضلا مجددا تمامى احاديث كتاب را فيش‏بردارى كرده و هر چه از قلم افتاده بود كه بالغ بر پانصد حديث بود ضميمه كرده و هر چند حديثى را كه افتاده بود در باب خود اضافه كرديم، و آنها را كه اشتباها جا به جا شده بود، به بابهاى مربوطه بدان برديم، و همه را معرب كرديم، اميد است كه توانسته باشيم يك كار كاملى را از اين نظر انجام داده باشيم.

5-  اين فهرست به ترتيب حروف عربى و موضوعات و واژه‏هاى عربى تنظيم شده كه البته ترجمه هر واژه، به فارسى در زير آن ذكر شده و در فهرستى هم كه در آغاز كتاب آورده‏ايم، ترجمه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى قرار داده شده كه براى فارسى زبانان قابل استفاده باشد.

در پايان به اطلاع خوانندگان محترم مى‏رسانيم كه با تمام كارهايى كه ما انجام داديم ولى با اين حال مدّعى نيستيم كه كار ما نيز عيب و نقصى ندارد، و شايد ديگران نيز بيايند و نواقص كار ما را بر طرف كنند، و از خواننده محترم نيز درخواست مى‏كنيم اگر تذكرى داشتند به وسيله ناشر به ما اطلاع دهند.

و الحمد للَّه اولا و آخرا 22 ربيع الثاني 1419 قمرى برابر با 24 مرداد ماه 1377 شمسى تهران-  سيد هاشم رسولى محلّاتى

حرف «الألف»

باب الابل (شتر)

1 1-  اطلبوا الخير فى اخفاف الابل طاردة و واردة. 2 255 خير و بركت را در پاهاى شتر بجوييد آن گاه كه مى‏رود و آن گاه كه باز مى‏گردد. 

باب الايثار (از خود باز گرفتن و به ديگران دادن)

2 1-  الايثار فضيلة. 1 39 ايثار (برگزيدن ديگران بر خود) فضيلت و برترى است.

3 2-  الايثار اشرف الاحسان. 1 107 ايثار شريف‏ترين نيكوكارى است.

4 3-  الايثار شيمة الابرار. 1 159 ايثار خوى نيكان است.

5 4-  الايثار غاية الاحسان. 1 215 ايثار نهايت نيكوكارى است.

6 5-  الايثار أشرف الكرم. 1 228 ايثار شريف‏ترين بزرگوارى است.

7 6-  الايثار أعلى الاحسان. 1 235 ايثار والاترين نيكوكارى است.

8 7-  الايثار اعلى المكارم. 1 242 ايثار والاترين صفات انسانى است.

9 8-  الايثار أفضل عبادة و أجلّ سيادة. 1 300 ايثار برترين عبادت و بزرگترين آقايى است.

10 9-  الايثار اعلى مراتب الكرم و افضل الشّيم. 1 372 ايثار برترين مرتبه‏هاى بزرگوارى و بالاترين خلق و خوى انسانى است.

11 10-  الايثار أحسن الاحسان و أعلى مراتب الايمان. 2 31 ايثار بهترين نيكوكارى‏ها و والاترين مرتبه‏هاى ايمان است.

12 11-  الايثار سجيّة الأبرار و شيمة الاخيار. 2 164 ايثار شيوه نيكان و خلق و خوى برگزيدگان است.

13 12-  ايّاك و الاستيثار بما للنّاس فيه اسوة، و التّغابى عمّا وضح للنّاظرين فانّه مأخوذ منك لغيرك. 2 317 سخت بپرهيز از اين كه آنچه را مردم در آن يكسان بهره دارند براى خود برگزينى، و اين كه خود را از آنچه براى هر بيننده آشكار گرديده به غفلت وا دارى و به خود اختصاص دهى، كه آن از تو گرفته و به ديگرى داده خواهد شد.

14 13-  افضل السّخاء الايثار. 2 378 برترين جود و بخشش ايثار است.

15 14-  احسن الكرم الايثار. 2 382 نيكوترين بزرگوارى ايثار است.

16 15-  بالايثار يسترقّ الاحرار. 3 199 با كمند ايثار، آزادگان به بردگى در آيند.

17 16-  بالايثار يستحقّ اسم الكرم.

3 216 به وسيله ايثار آدمى شايسته نام بزرگوارى است.

18 17-  بالايثار على نفسك تملك الرّقاب. 3 227 به وسيله ايثار و برگزيدن ديگران بر خود آنان را فرمانبر خويش گردان.

19 18-  خير المكارم الايثار. 3 421 بهترين صفات انسانى ايثار است.

20 19-  عند الايثار على النّفس تتبيّن جواهر الكرماء. 4 326 در هنگام ايثار ديگران بر خويشتن گوهر مردمان بزرگوار آشكار گردد.

21 20-  غاية المكارم الايثار. 4 371 نهايت بزرگوارى‏ها ايثار است.

22 21-  كفى بالايثار مكرمة. 4 578 براى بزرگوارى انسان ايثار بس است (و براى رسيدن به بزرگى كافى است كه خوى ايثار در آدمى پديد آيد).

23 22-  من آثر على نفسه بالغ في المروّة. 5 255 كسى كه ديگران را بر خود برگزيند به كمال جوانمردى رسيده است.

24 23-  من آثر على نفسه استحقّ اسم الفضيلة. 5 380 كسى كه ديگرى را بر خود مقدّم دارد شايسته نام فضيلت و برترى است.

25 24-  من آثرك بنشبه فقد اختارك على نفسه. 5 460 كسى كه در مال خود بر تو ايثار كند تو را بر خويش برگزيده (و شايسته نام ايثارگرى است).

26 25-  من أفضل الاختيار التّحلّى بالايثار. 6 44 از برترين انتخابها آن است كه آدمى خود را به زيور ايثار بيارايد.

27 26-  من أحسن الاحسان الايثار. 6 34 از نيكوترين احسانها ايثار است.

28 27-  لا تكمل المكارم إلّا بالعفاف و الايثار. 6 396 بزرگوارى كامل نگردد جز به پاكدامنى و ايثار.

29 28-  أعلى مراتب الكرم الإيثار. 2 392 والاترين مرتبه‏هاى كرم و بزرگوارى ايثار است.

30 29-  خير النّاس من كان في عسره مؤثرا صبورا. 3 435 بهترين مردم كسى است كه در تنگدستى ايثارگر و پر شكيب باشد.

باب الاثم (گناه)

31 1-  من لوازم الورع التّنزّه عن الآثام. 6 26 از لوازم پارسائى پاكدامنى از گناهان‏ است.

32 2-  ما ظفر من ظفر الاثم به. 6 61 پيروز نيست آن كس كه گناه بر او چيره گشته است.

33 3-  نيل الجنّة بالتّنزّه عن المآثم. 6 170 به دست آوردن بهشت با پاكدامنى از گناهان است.

34 4-  لا تصرّ على ما يعقب الاثم. 6 275 پا فشارى مكن بر چيزى كه گناه را به دنبال دارد.

35 5-  لا ورع كتجنّب الآثام. 6 364 هيچ پارسايى همچون پرهيز از گناهان نيست.

36 6-  لا مروّة كالتّنزّه عن المآثم. 6 377 هيچ جوانمردى مانند پاكدامنى از گناهان نيست.

باب الاجل (مرگ، زمان)

37 1-  الرّحيل وشيك. 1 45 كوچ از دنيا نزديك و شتابان است.

38 2-  الاجل يصرع. 1 45 مرگ آدمى را در اندازد.

39 3-  الاجل جنّة. 1 48 مدت مقرّر عمر، سپرى است كه انسان را نگه مى‏دارد.

40 4-  الاجل حصن حصين. 1 133 مدت عمر مقرّر، دژى استوار و محكم است.

41 5-  الآجال تقطع الآمال. 1 153 فرا رسيدن زمان مرگ، آرزوها را قطع كند (و ميان آدمى و آرزوهايش جدايى افكند).

42 6-  الاجل يفضح الامل. 1 167 با رسيدن مرگ آرزو رسوا شود.

43 7-  الاجل حصاد الامل. 1 167 مرگ، درو كننده آرزو است.

44 8-  الا و انّكم في ايّام امل من ورائه‏ اجل، فمن عمل في ايّام امله قبل حضور اجله نفعه عمله و لم يضرره اجله. 2 335 آگاه باشيد كه شما در روزهاى آرزويى بسر مى‏بريد كه پيامد آن مرگ است، و هر آن كس كه در روزهاى آرزو و پيش از رسيدن مرگش كارى انجام دهد، آن كار سودش دهد و مرگش زيانى به او نرساند.

45 9-  أقرب شي‏ء الاجل. 2 383 نزديك‏ترين چيزها مرگ است.

46 10-  اصدق شي‏ء الاجل. 2 371 درست‏ترين و راست‏ترين چيزها مرگ است (كه هيچ ترديدى در آمدن آن نيست).

47 11-  انّ اولياء اللّه تعالى كلّ مستقرب اجله مكذّب امله، كثير عمله قليل زلله. 2 545 به راستى كه دوستان خداى تعالى آنهايى هستند كه مرگ خود را نزديك و آرزوى خود را دروغ بدانند، آنكه كار و عملش بسيار و لغزشش اندك باشد.

48 12-  انّ المرء يشرف على امله فيقطعه حضور اجله، فسبحان اللَّه لا امل يدرك و لا مؤمّل يترك. 2 554 به راستى كه آدمى نزديك شود به رسيدن به آرزوى خود كه ناگهان مرگش فرا مى‏رسد و او را از رسيدن به آرزو جدا مى‏كند، منزّه است خدا كه در اين صورت نه به آرزويى رسيده و نه آرزومندى به جاى مانده.

49 13-  إذا بلغتم نهاية الآمال فاذكروا بغتات الآجال. 3 120 هر گاه به پايان آرزوها رسيديد، مرگ‏هايى را به ياد آوريد كه ناگهان در رسند.

50 14-  إذا حضرت الآجال افتضحت الآمال. 3 120 هنگامى كه مرگ‏ها فرا رسند آرزوها رسوا شوند.

51 15-  آفة الامل الاجل. 3 112 آفت آرزو، مرگ است.

52 16-  آفة الآمال حضور الآجال. 3 110 آفت آرزوها، فرا رسيدن مرگ‏ها است.

53 17-  جعل اللَّه لكلّ شي‏ء قدرا و لكلّ قدرا اجلا. 3 369 خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى و براى هر اندازه‏اى نيز زمانى را مقرّر فرموده.

54 18-  صدق الأجل يفصح كذب الأمل. 4 215 راستى و درستى مرگ و قطعى بودن آن دروغ بودن آرزو را آشكار سازد.

55 19-  عند حضور الاجال تظهر خيبة الامال. 4 322 در هنگام فرا رسيدن مرگ‏ها زيانبار بودن آرزوها نمايان گردد.

56 20-  عند هجوم الاجال تفتضح الأمانى و الآمال. 4 322 هنگام شبيخون مرگ‏ها، آرزوها رسوا شود.

57 21-  في كلّ لحظة اجل. 4 396 در هر لحظه‏اى أجلى است (كه ممكن است در همان لحظه اجل فرا رسد).

58 22-  قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال. 4 480 ياد مرگ از دلهاتان رخت بر بسته، و آرزوهاى دروغين نزد شما جاى گرفته.

59 23-  كلّ مؤجّل يتعلّل بالتّسويف. 4 540. اهل دنيا هر چيز مدّت دارى را به امروز و فردا كردن بهانه جويى كنند و به تأخير اندازند.

60 24-  كلّ آت قريب. 4 530 هر آينده‏اى (مانند مرگ) نزديك است.

61 25-  كم من مسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الاجل. 4 552 چه بسيار انسانى كه براى انجام عمل امروز و فردا كند تا ناگهان مرگ بر او شبيخون زند.

62 26-  كفى بالاجل حارسا. 4 574 مدت مقرّر عمر براى نگهبانى آدمى بس است (كه تا سر نرسد آدمى از دنيا نرود).

63 27-  لكلّ اجل كتاب. 5 10 هر أجل و مدتى را (از مرگ و غير آن) نوشته‏اى است (كه قلم تقدير بر آن رقم خورده).

64 28-  لكلّ اجل حضور. 5 12 هر مرگى را حضورى است، و سرانجام روزى فرا رسد.

65 29-  من راقب اجله قصّر أمله. 5 193 كسى كه نگران مرگش باشد آرزويش را كوتاه گرداند.

66 30-  لكلّ احد سائق من اجله يحدوه. 5 20 أجل و مرگ هر يك از انسانها راننده‏اى است كه او را به سوى مرگ مى‏راند و به جلو مى‏برد.

67 31-  لو ظهرت الاجال لافتضحت الامال. 5 112 اگر مرگ‏ها آشكار گردد آرزوها رسوا شود.

68 32-  لو فكّرتم في قرب الاجل و حضوره لامرّ عندكم حلو العيش و سروره. 5 114 اگر در نزديكى مرگ و فرا رسيدن آن انديشه مى‏كرديد قطعا شيرينى زندگى و خوشى آن در كام شما تلخ مى‏شد.

69 33-  لو رأيتم الأجل و مسيره لأبغضتم الأمل و غروره. 5 114 اگر سر رسيد مرگ و مسيرش را ببينيد آرزو و فريبكارى آن را دشمن و مبغوض مى‏داريد.

70 34-  من استقصر بقاءه و اجله قصر رجاءه و امله. 5 375 كسى كه ماندن در دنيا و أجل خود را كوتاه بداند، اميد و آرزويش كوتاه شود.

71 35-  من الاجال انقضاء الساعات. 6 9 گذشتن ساعتها از فرا رسيدن زمان مرگ خبر دهد.

72 36-  ما اقرب الاجل من الامل. 6 57 چقدر نزديك است زمان فرا رسيدن مرگ به آرزو.

73 37-  ما اقطع الاجل للامل. 6 58 چه برنده است أجل براى اميد و آرزو (كه با رسيدن آن آرزوها قطع گردد).

74 38-  ما أنزل الموت منزله من عدّ غدا من اجله. 6 88 در جايگاه خود فرود نياورده مرگ را كسى كه فردا را از عمر خود بشمار آورد.

75 39-  ما عسى ان يكون بقاء من له يوم لا يعدوه، و طالب حثيث من أجله يحدوه. 6 111 چه اميدى به ماندن دارد كسى كه بالاخره روزى را در پيش دارد كه از آن نگذرد، و مرگش در آن روز فرا رسد، و خواهان شتابانى از اجل خود را از پى دارد كه او را دنبال كند.

76 40-  نعم الدّواء الاجل. 6 160 فرا رسيدن مرگ داروى خوبى است.

77 41-  نفس المرء خطاه الى اجله. 6 170 نفسهاى آدمى گامهايى است كه به سوى مرگ بر مى‏دارد.

78 42-  لا جنّة اوقى من الأجل. 6 377 سپرى، نگه دارنده‏تر از اجل و مدت مقرر نيست.

79 43-  لا شي‏ء اصدق من الاجل. 6 382 چيزى از رسيدن مرگ راست‏تر نيست.

80 44-  رحم اللَّه امرأ بادر الاجل، و احسن العمل لدار اقامته و محلّ كرامته. 4 43 خدا رحمت كند كسى را كه پيشى گيرد بر اجل، و نيكو كند عمل خود را براى سراى جاويدان و جايگاه كرامت خويش.

81 45-  رحم اللَّه امرء قصّر الامل، و بادر الاجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل. 4 43 خدا رحمت كند كسى را كه آرزو را كوتاه كند و بر اجل خويش پيشى گيرد، و فرصت را مغتنم شمرد، و از عمل توشه‏ برگيرد.

82 46-  سابقوا الاجل فانّ النّاس يوشك ان ينقطع بهم الامل فيرهقهم الاجل. 4 151 پيشى گيريد بر مرگ كه به راستى نزديك است كه اميد از مردم بريده شود، و مرگ ايشان را دريابد.

83 47-  كلّما قاربت أجلا فأحسن عملا. 4 618 به هر اندازه به مدّتى نزديك شوى به همان نسبت عملى نيكو انجام ده.

84 48-  من دنا منه أجله لم تعنه حيله. 5 376 كسى كه مرگش نزديك شود، چاره و حيله‏هايش او را يارى نكند (و به كارش نيايد).

85 49-  مع السّاعات تفنى الآجال. 6 121 با گذشت ساعتها عمرها فانى گردد.

86 50-  جعل اللَّه لكلّ عمل ثوابا، و لكلّ شي‏ء حسابا، و لكلّ اجل كتابا. 3 370 خداوند براى هر عملى، پاداشى و براى هر چيز، حسابى و براى هر اجلى و مرگى نوشته‏اى قرار داده است.

باب التّأخير (پس انداختن كار)

87 1-  تأخير الشّرّ افادة خير. 3 315 پس انداختن كار بد، خير و خوبى را سود دهد (زيرا چه بسا سبب شود كه آن كار بد انجام نشود).

88 2-  ليس من عادة الكرام تأخير الإنعام. 5 81 رسم بزرگان نيست كه انعام و بخشش را به تأخير اندازند.

89 3-  من كمال الحلم تأخير العقوبة. 6 24 به عقب انداختن كيفر نشانه كمال حلم و بردبارى است.

90 4-  لا تؤخّر انالة المحتاج الى غد فانّك لا تدرى ما يعرض لك و له في غد. 6 315 عطا كردن به نيازمند را به فردا مينداز و

همين امروز انجام ده چون نمى‏دانى فردا بر سر تو و او چه خواهد آمد و چه بسا موفق به اين كار نشوى.

باب الآخرة و الترغيب اليها (سراى جاويدان و ترغيب بدان)

91 1-  الآخرة فوز السّعداء. 1 183 آخرت، سراى رستگارى نيك بختان است.

92 2-  اشتغالك باصلاح معادك ينجيك من عذاب النّار. 1 385 سرگرمى تو به اصلاح روز واپسين خود، تو را از عذاب دوزخ رهايى بخشد.

93 3-  الرّابح من باع العاجلة بالآجلة. 1 386 سود برنده در بازار دنيا آن كسى است كه دنياى حاضر را به آخرتى كه به دنبال آيد بفروشد.

94 4-  المال و البنون زينة الحياة الدّنيا و العمل الصّالح حرث الآخرة. 2 62 دارايى و پسران، زيور زندگى دنيا است، و كار شايسته نيز كشت و زراعت آخرت مى‏باشد.

95 5-  احوال الدّنيا تتبع الاتّفاق و احوال الآخرة تتبع الاستحقاق. 2 116 دگرگونى‏هاى دنيا بر حسب اتفاق است و از روى شايستگى و استحقاق نيست، ولى احوال آخرت به شايستگى افراد و انسانها بستگى دارد.

96 6-  الحازم من لم يشغله غرور دنياه عن العمل لاخراه. 2 104 دور انديش كسى است كه دنيا از عمل براى آخرت او سرگرمش نكند.

97 7-  الآخرة دار مستقرّكم فجهّزوا اليها ما يبقى لكم. 2 121 سراى آخرت خانه ماندنى شما است پس آنچه را برايتان ماندنى است براى آنجا تهيّه كنيد.

98 8-  اجعل همّك و جدّك لآخرتك. 2 179 همه اندوه و تلاش خود را براى آخرت خود قرار ده.

99 9-  اجعل همّك لمعادك تصلح. 2 183 اندوه خود را براى روز واپسينت قرار ده تا اصلاح شوى.

100 10-  استفرغ جهدك لمعادك تصلح مثواك، و لا تبع آخرتك بدنياك. 2 212 تلاش خود را براى روز واپسين خود فارغ و مخصوص گردان تا جايگاهت اصلاح شود، و آخرت خود را به دنيا مفروش.

101 11-  اجعل همّك لآخرتك و حزنك على نفسك، فكم من حزين وفد به حزنه على سرور الابد و كم من مهموم أدرك امله. 2 230 اندوه خود را براى آخرتت و دلتنگى را براى نفس خود قرار ده، كه چه بسا غمگينى كه دلتنگى‏اش او را به شادمانى جاويدان در آورد، و چه بسا اندوهگينى كه اميد خود را دريابد.

102 12-  اعرضوا عن كلّ عمل بكم غنى عنه، و اشغلوا أنفسكم من أمر الآخرة بما لا بدّ لكم

منه. 2 263 رو بگردانيد از هر كارى كه بى‏نياز از آنيد (مانند بسيارى از كارهاى دنيا) و سرگرم كنيد خود را به كار آخرت يعنى بدانچه چاره‏اى از آن كار نداريد و در آخرت بدان نيازمنديد.

103 13-  احذروا يوما تفحص فيه الأعمال و تكثر فيه الزّلزال و تشيب فيه الاطفال. 2 285 بر حذر باشيد از روزى كه از كردارها و اعمال در آن روز بازجويى و جستجو شود، و لرزش زمين در آن بسيار باشد، و كودكان در آن روز پير شوند.

104 14-  ايّاك ان تخدع عن دار القرار و محلّ الطيّبين الاخيار و الاولياء الابرار، الّتى نطق القرآن بوصفها و اثنى على اهلها، و دلّك اللَّه سبحانه عليها و دعاك اليها. 2 320 زنهار بپرهيز از فريب خوردن از بهشت يعنى خانه قرار و آرامش، و جايگاه‏ پاكيزگان برگزيده و دوستان نيكوكارى كه قرآن به وصف آن گويا شده، و ساكنان و اهل آن را ستايش نموده، و خداى سبحان تو را بدان راهنمايى كرده، و به سوى آن خوانده است.

105 15-  ألا متزوّد لآخرته قبل ازوف رحلته. 2 329 آيا توشه گيرنده‏اى براى آخرت خود نيست پيش از آنكه كوچ كردنش نزديك شده باشد

106 16-  اغنى النّاس في الآخرة أفقرهم في الدّنيا. 2 442 بى‏نيازترين مردم در آخرت آن كسى است كه در دنيا از ديگران نيازمندتر و فقيرتر باشد.

107 17-  اوفر النّاس حظّا من الآخرة اقلّهم حظّا من الدّنيا. 2 442 افزون‏ترين انسانها در بهره روز واپسين، آن كسى است كه در دنيا بهره‏اش از ديگران كمتر بوده.

108 18-  انّ من الشّقاء افساد المعاد. 2 491 به راستى كه تباه كردن معاد نشانه بدبختى است.