1 - بحران
تا آنجايى كه مى شود نبايد گذاشت جامعه در موقعيتى قرار گيرد كه نتوان حق را از
باطل تشخيص داد.
بايد سردمداران نظام حاكم جهد و كوشش خود را براى پديد نيامدن زمينه عدم شناخت حق
از باطل به كار گيرند تا دچار زلزله هاى اجتماعى نشوند
همانطور كه گفته شد توجه به دنيا نمى گذارد حق گرايى در وجودانسان مسير خود را طى
كند تا سره از ناسره و حق از ناحق بازشناسى شود.
نمونه هاى زيادى در تاريخ داريم كه چگونه در مقاطع حساس نتوانستند خود را مصمم
نمايند كه به دفاع از حق برخيزند و با باطل ستيزند(493)
.
با توجه به وضعيت جامعه اسلامى در دوران حضرت امير عليه السلام كه در مقاطع حساس به
دفاع از حق نپرداختند امام على عليه السلام آنان را به خاطر عدم شناختشان نسبت به
حق مورد عتاب قرار مى دهد: ((لا تعرفون
الحق كمعرفتكم بالباطل و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق
))(494)
: آن مقدار كه باطل را مى شناسيد حق را نمى شناسيد و آن مقدار كه حق را نابود مى
كنيد باطل را نابود نمى كنيد.ابن ابى الحديد مى گويد: ((يعنى
اعتقادتان به حق كم است ولى اعتقادتان به باطل زياد است ))
اين مطلب درستى است حتى اگر انسان بگويد من همانطور كه باطل را نمى شناسم حق را نيز
نمى شناسم سخن نادرستى است زيرا اگر در مسير شناخت حق نبود، ناخود آگاه در وادى
باطل مى رود اگر چه بگويد نمى شناسم . اگر روزى گرايش نفس و دنياطلبى از حق دست
بكشد و خط سيرى غير از حقيقت را برگزيند، سرد درگم است و هر چه بر حركت و سرعت خود
بيفزايد از حق دور مى شود و به سراب باطل مى پيوندد.اين حالت براى جامعه مناسب نيست
و ثبات و آرامش آن را زير سؤ ال مى برد، لذا اگر جامعه در موقعيت و حالتى قرار گرفت
كه نتواند حق را از باطل تميز بدهد يا به اصطلاح معروف دچار ((بحران
)) شد، فروپاشى جامعه روبه فزونى خواهد گذاشت ، وقتى جامعه دچار بحران
شد رهبران آن ، حمايت مردمى را از دست مى دهند، نارضايتيهاى اجتماعى پديد مى آيد و
عاملى مى شود براى روگردانى مردم از كارگزاران خود، بى توجهى و بى تفاوتى آنان به
رهبران و به عبارت ديگر سلب اعتماد نسبت به خادمانشان و تبلور بدگمانى و سوءظن در
وجودشان كه خود عاملى براى گرايش و توجه آنان به غير حق مى شود و در حقيقت زمينه
جولان باطل پديد مى آيد و دشمن با برنامه از قبل تدوين شده به پيروزى مى رسد.
پس بحران عاملى است در ناشناخته ماندن حق از باطل و زمانى كه اين پديده نمودار شد،
موقعيت جامعه در تزلزل قرار مى گيرد و خادم از خائن باز شناخته نخواهد شد و تزلزل ،
فروپاشى جامعه را در پى خواهد داشت و در چنين وضعيتى كه مردم توجيه نشده اند كار
بسيار شاقى است تا بتوان آنان را به شناختى دقيق رساند و از گرايش به باطل انديشان
باز داشت ، درست همانند گله گوسفندى كه گرگها در شب به آن حمله ور شده اند و به هيچ
وسيله ممكن نمى شود آنها در يكجا جمع كرد و جلو نابودى گله را گرفت .
2 - چه وقت جامعه دچار بحران مى شود؟
(بحران در ابعاد اقتصادى ، سياسى ، نظامى ، اجتماعى و اخلاقى ):
1 - عدم امنيت فردى و اجتماعى .
2 - تبليغات مسموم دشمن ، وجود شايعات .
3 - پذيرش فرهنگ بيگانه از طرف مردم .
4 - رواج فساد فحشاء در تمام اركان جامعه بالاخص بين جوانان .
5 - جار و جنجال گروهكها.
6 - ارائه روش هاى سردرگم و آنى از طرف مسؤ ولان جامعه .
7 فشارهاى مجريان جامعه بر مردم .
8 - رشوه گرفتن دست اندركاران و كارگزاران حكومت .
9 - ترس از بيان مطالب و پيشنهادها و انتقادهاى سالم از طرف مردم .
10 - گرانى مايحتاج ضرورى مردم .
11 - كمبود مواد اوليه زندگى مردم .
12 - فشار و تحريم اقتصادى از طرف دشمن .
13 - قطع برق بطور مستمر.
14 - كمبود مواد سوختى .
15 - كمبود دارو و درمان و عدم بهداشت .
16 - قطع راههاى ارتباطى بين مناطق مختلف كشور.
17 - كمبود وسايل حمل ونقل مسافران و كالا.
18 - تقسيم ناعادلانه امكانات بطور عموم در نقاط مختلف يك سرزمين .
19 - تبعيض هاى اجتماعى .
20 - سوء استفاده هاى اقتصادى و سياسى مسؤ ولان .
21 - تحريك عوامل نژادى و قومى كه تجزيه يك كشور را پى خواهد داشت .
22 - عدم هماهنگى بين نيروى دفاعى كشور و بدبينى آنان نسبت به يكديگر.
23 - سوق دادن جامعه به طرف تك محصولى و عدم توجه به توليدات داخلى .
24 - پايين بودن در آمد مردم يا به عبارت ديگر عدم قدرت خريد مردم .
25 - عدم توجه به خواست هاى مختلف مردم .
26 - خارج شدن رهبرى از صحنه .
27 - قانون شكنى .
28 - تبعيض بين نيروهاى تدافعى كشور از طرف مسؤ ولان جامعه كه زمينه بدبينى آنان را
به يكديگر فراهم مى آورد به عنوان نمونه از درجه و رتبه دادن ها گرفته تا تقسيم
ناعادلانه امكانات رفاهى و تجهيزات لازمه تا واگذارى نوع اتومبيلهاى سوارى يا حتى
بيشتر به فرماندهان و بى توجه بودن به پرسنل تحت امر آنان يا توجه بيشتر به يك ركن
- يا اركان - در يك نيرو، از واگذارى مسكن گرفته تا ديگر امكانات و موقعيت سياسى
اجتماعى .
29 - كمبود مواد اوليه صنعتى .
30 - عدم آزادى احزاب سياسى يا تقسيم ناعادلانه حكومت .
31 - نا اميد شدن مردم از بهبود اوضاع اقتصادى كشور.
اينها نمونه هايى از عواملى است كه كارشناسان بحران اجتماعى درباره آن سخن گفته اند
و عواملى هستند كه بحران را ايجاد مى كنند و بايد از طرف مسؤ ولان ذيربط مورد توجه
قرار گيرد تا پيشگيرى هاى لازمه درباره آنها را به كار بندند.
همان طور كه گفتيم بحران زمينه عدم شناخت حق و باطل را فراهم آورد. امام على عليه
السلام در زمانى كه بحران و آشوب اجتماعى خليفه سوم را در معرض خطر قرار داد، طى
گفتارى با او چنين فرمود: ((يلبس اءمورها
عليها و يبث الفتن فيها فلا يبصرون الحق من الباطل و يموجون فيها موجا و يمرجون
فيها مرجا
))(495)
: در هنگام بحران امور بر مردم مشتبه مى گردد، فتنه و آشوب فراگير مى شود، بنابراين
مردم حق را از باطل تشخيص نمى دهند و - جامعه - در بحران و آشوب همانند موج به اين
طرف و آن طرف مى رود و در آن بحران مردم دچار آشفتگى و بلواى مخصوصى مى شوند. سكان
دار كشتى ، قدرت كنترل كشتى را از دست مى دهد و اعتراضها و آشفتگيها و بى نظميها
پديد مى آيد و جامعه برقرار نخواهد ماند.
كلمات ((موج و مرج )) كه به
معناى موج و تباهى
(496) و آشفتگى مى باشند، بيان استعاره اى امام عليه السلام درباره
((تلاطم اجتماعى )) يا ((آشوب
، بلوا و شورش ))
است .
هر چه آن حضرت ، عثمان را تذكر داد تا ((پيشواى مقتول
امت )) نباشد(497)
فايده نكرد و حركت هاى مرموزانه مروان كه عامل اصلى تحريك عثمان در مقابل شورشيان
بود، كار خود را كرد.(498)
در آشوب و بحران هيچ چيز كارساز نيست نه سخن حق و نه فرزندان پيامبر صلى الله عليه
و آله ، مگر امام على عليه السلام حسن و حسين عليهما السلام براى دفاع از عثمان
نگماشت ، ولى خليفه كشته شد. در چنين زمانى قداست و تقوى ، تمسك به عالى ترين
مقدسها و هر چه تصور شود، كاربرد ندارد. بحران و آشوب جايى براى شناخت حق نمى
گذارد. هر چه هست تزلزل و تلاطم اجتماعى است كه تباهى و نابودى را مى آفريند.
3 - وعده ها و بحران
كى از عوامل بحران زا كه نقش بارز و مهمى در تزلزل جامعه دارد، آن است كه
سردمداران قبل از بدست آوردن قدرت براى جذب و گرايش امت و عده هايى را مطرح كنند
ولى چون به اهداف سياسى خود رسيدند، آنها را انجام ندهند و بر خلاف عهد و پيمان با
مردم عمل نمايند، اين روش پيوند امت را با پيشوايان سست مى كند و علاوه بر بدبينى ،
آشوب نيز مى گردد.
البته ممكن است بر اثر عوامل طبيعى يا علل ديگرى مشكلاتى براى قدرت سياسى جامعه
پديد آيد كه نتواند تمام شعارهاى پيروز سازنده را براى مردم عملى كند ولى بر اساس
بناى عقلا بايد در حد امكان ((بخشى ))
از آنها رابه منصه ظهور رساند تا از جدايى پيوند سران و امت پيشگيرى نمايد.
آب دريا را اگر نتوان كشيد ***
هم بقدر تشنگى بايد چشيد
(499)
بين گفتار و كردار بايد صداقت و درستى منطبق باشد به عبارت ديگر واقعيتها و كردار
مسؤ ولان بايد در چارچوب و عده ها و شعارهاى قبل از پيروزى بگنجد، در غير اين صورت
مردم نمى گويند سران جامعه با ما از در صداقت وارد شده اند بلكه در ذهنشان اين خطور
مى كند كه گفته ها براى بدست آوردن قدرت بود - به اصطلاح معروف ((ديگر
خرشان از پل گذشت )) يا بگويند ((آب
نبود والا شناگران ماهرى هستند)) - اين بد انديشه و
فكرى است كه بر اعمال گردانندگان نظام حكومتى جامعه ، مردم را فراگيرد تا زمينه
طوفان و ايجاد موج در سطح عمومى پديد آيد.
صداقت بهترين وسيله براى زدودن چنين انديشه ناهنجار و آتش افروزى است كه مى تواند
فاصله ايجاد شده را كم كند.
امام على عليه السلام مى فرمايد: پيشوا بايد از در صداقت با پيروان خود وارد شود:
همانطور كه عدالت به جامعه قوام و ثبات مى دهد، صداقت نيز چنين نقشى در عدم ايجاد
آشوب و بحران يعنى جامعه بدون موج دارد، چه زيباست بيان حضرت امير عليه السلام :
((الصدق اءخو العدل
))(500)
صداقت برادر عدالت است .
همانطور كه شناخت حق جامعه حقگرا را از گزند آفات حفظ مى كند، امام على عليه السلام
زبان حق را صدق و راستى مى داند: - ((الصدق
لسان الحق
(501) - كه حق رابازگو مى كند.
براى نجات خود و جامعه در حال بحران ، برترين وسيله ، صداقت است كه ثبات عدالت گونه
را مى آفريند و زبان حق گويانه و حق شناسانه را مى گشايد، نبايد از صداقت با مردم
واهمه داشت و غير راستى را امنيت پنداشت : ((الصدق
ينجيك و ان خفته الكذب يرديك و ان اءمنته ))(502)
صداقت نجاتت مى دهد اگر چه از آن بترسى و دروغ نابودت مى كند اگر چه خود را در
امنيت بدانى . و عده دادن و عملى نكردن با صداقت نمى سازد لذا بايد آنچه از خواسته
هاى مردم در شعارهاى سران احزاب و گروه هايى كه به قدرت مى رسند، مى آيد تا آنجا كه
ممكن است جامعه عمل به آن پوشيده شود.
امام على عليه السلام تاءمين زندگى مردم را كه از نيازها و خواسته هاى آنان مى باشد
وظيفه والى قلمداد مى فرمايد: ((و فى الله
لكل سعة و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه ))(503)
: همه طبقات مردم در پناه خدا و در سعه رحمت او هستند و بر عهده زمامدار است كه حق
آنان را به قدر آنچه كه زندگيشان تاءمين شود، ادا كند.
حركت مسؤ ولان جامعه بايد در بر آورده كردن اهداف از پيش تعيين شده باشد كه خداى
ناكرده تبليغات و شايعه هاى مسموم و جنگ روانى دشمنان باعث نشود كه مردم گمان كنند
بزرگانشان گفته هاى بر خلاف واقع مى گويند.
باز هم اثر را از زبان حضرت امير عليه السلام بشنويم تا بحرانها را با مردم در ميان
گذاشته و آنان را نسبت به شناخت حق آگاه نماييم : ((الصادق
على شفا منجاة و كرامة و الكاذب على شرف مهواة و مهانة
))(504)
: راستگو مشرف بر نجات و كرامت است و دروغگو مشرف بر سقوط و خوارى .
4 - جلوگيرى نكردن از تجمع اراذل
و اوباش
امام على عليه السلام درباره ((اهل غوغا))
بياناتى دارد كه اين دسته را از عوامل براندازى قلمداد مى فرمايد.
اهل غوغا يعنى : ((سفلة الناس
))، اينان افرادى هستند كه در مقاطع حساس به ويژه هنگامى كه جامعه دچار
بحران مى شود ضربه هاى مهلكى به آن وارد مى كنند، اصطلاحا به آن ((همج
رعاع ))(505)
نيز مى گويند. حضرت امير نيز همين را اشاره فرموده اند. اصطلاح فارسى بكار برده شده
درباره اين افراد همان اصطلاح
((اراذل و اوباش )) مى باشد
كه دشمن بر روى آنان كار مى كند، از نقاط ضعفشان استفاده كرده و هنگامى كه مانع
مفقود و مقتضى موجود شد آنان را به ميادين پيش بينى شده مى فرستد تا به اهداف خود
برسد.
در ايران خودمان دار و دسته شعبان بى مخ و دلارهاى آمريكايى تقسيم شده بين آنان در
كودتاى 28 مرداد سپهبد زاهدى توسط اشرف پهلوى فراموش شدنى نيست . در عراق دار و
دسته صدام نمونه بارز آن است .
شايد اين بينش عميق مردم شناسانه امام على عليه السلام را كمتر جامعه شناسى حتى در
اين برهه از زمان مطرح كرده باشد.
((هم الذين اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا
لم يعرفوا - و قيل : بل قال عليه السلام : هم الذين اذا اجتمعوا ضروا و اذا تفرقوا
نفعوا...))(506)
اراذل و اوباش كسانى هستند كه اگر تجمع كنند عاملان آنان به اهدافشان مى رسند و چون
متفرق شوند گمنام مى مانند - در عبارت ديگرى كه از آن حضرت نقل شده ، آمده است
اينان افرادى هستند كه اجتماعشان مضر و بينشان جدايى انداختن سودمند است ....
زمينه مهمى كه در ظهور ((اراذل و اوباش
)) نقش دارد بيكارى است كه پيشگيرى از آن امرى لازم و ضرورى است ، تا
كار اينگونه افراد از بيكارى به اجتماع و تشكيل دار و دسته نرسد. نه اينكه منتظر
ماند تا تجمع كنند و بعد با نيروهاى انتظامى و گاز اشك آور با آن برخورد نماييم كه
به اصطلاح پيراهن عثمان درست شود و بوق و كرناى دشمنان ما آن را به تمام زبانها به
گوش مردم جهان برسانند.
در بخش حكمت نهج البلاغه مطلبى آمده است كه شدت برخورد امام على عليه السلام را با
اهل غوغا بيان مى فرمايد: ((اتى بجان و معه
غوغاء فقال عليه السلام : لا مرحبا بوجوه لاترى الا عند كل سواءة
))(507)
گم شوند چهره هايى كه فقط در كنار هر زشتى و رسوايى ديده مى شوند.
وصف اين گروه را امام عليه السلام ه زيبا بيان فرموده است :
((و همج رعاع اتباع كل ناعق ، يميلون مع كل ريح و لم يستضيئوا بنور
العلم و لم يلجؤ وا الى ركن و ثيق ...))(508)
و دسته اى از مردم ((همج و رعاع ))اند
كه به دنبال هر قارقار كلاغ و صداى جغدى بلند مى شوند- از هر شايعه و سخن نابجايى
متابعت مى كنند - با هر بادى به سمت و جهتى مى روند (جهتگيرى بادى دارند) با نور
دانش الهى روشنى نمى گيرند و به پايگاه محكم و مورد اطمينانى پناه نمى برند.
بنابراين ميدان فعاليت اين گروه را بايد خراب كرد تا عامل پر هياهو و جار و جنجال
عمله كم مواجب استعمار گردهمايى پيدا نكنند.
بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : دور شدن از رحمت خدا
دور شدن از رحمت خدا همان مفهوم لعنت خدا مى باشد(509)
.
اين عمل در انقراض امتها و سقوط حكومتها نقش بسيار مهمى دارد و در حقيقت دست انتقام
خداوند آنان را گرفتار عذاب و ((مغضوب عليهم
)) مى كند.
وقتى امتى از رحمت حق تعالى دور شد و نظر لطف خالق جهان از آن برگشت راهى براى بقا
و فرار از زوال باقى نمى ماند حيات خود ادامه دهد بلكه مرگش فرا رسيده . بايد خود
را تسليم فنا و نابودى نمايد.
ملعونان يا رانده شدگان از رحمت خداوند در قرآن عبارتند از:
الف : سر پيچان از قوانين و دستورهاى
خداوند:
1 - ابليس : ((الا ابليس استكبر و كان من
الكافرين ... و ان عليك لعنتى ))(510)
مگر ابليس كه كبر پيشه كرد و از كافران شد... همانا لعنت من بر تو است .
2 - كافران : ((ان الله لعن الكافرين ...(511)
خداوند كافران را لعنت كرد.
3 - يهود:
((اصحاب شنبه )): آنانى كه
تعطيلى روز شنبه را به توجيه عملى به ماهيگيرى پرداختند:...((كما
لعنا اصحاب السبت ))...(512)
همانطور كه اصحاب شنبه را لعنت كرديم .
تحريف كنندگان : ((من الذين هادوا يحرفون
الكلم عن مواضعه ... و لكن لعنهم الله بكفرهم ...))(513)
از يهوديان كسانى كه سخنان را تحريف كردند از محل كاربردشان ... ولكن خداوند به
خاطر كفرشان آنان را از رحمت خود دور كرد.
نسبت دهندگان سخنان نامربوط به خداوند: ((و
قالت اليهود يدالله مغولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا...))(514)
يهود گفتند دست خدا بسته است ، دستانشان بسته باد لعنت شدند به خاطر آنچه گفتند...
كافران و قاتلان پيامبران : ((و باءو بغضب
من الله ذلك باءنهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق
))...(515)
و به غضب خدا گرفتار شدند چون به آيات خدا كفر ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى
كشتند.
4 - نصارى : آنانى كه مثل يهود سخنان نامربوط به خداوند نسبت دادند:
((و قالت اليهود عزيز ابن الله و قالت
النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم يضاهئون قول الذين كفروا من قبل قاتلهم الله ...))(516)
و يهود گفتند: عزيز فرزند خداست و نصارى گفتند: مسيح فرزند خداست آن گفتارشان است
كه به پادشاهان هماهنگ شود مثل سخن كسانى را كه كفر ورزيدند خداوند بكشدشان ...
ب : مخالفان دين خدا(همفكران باطل
) در جامعه حق
1- منافقون (المنافقون ).
2 - گناه پيشگان (فى قلوبهم مرض ).
3 - اراجيف گويان (المجرفون ):
((لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم
مرض و المجرفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا؛ملعونين
اءينما ثقفوا اءخذوا و قتلوا تقتيلا
))(517)
: اگر منافقان و كسانى كه دلهاى شيطانى دارند و اراجيف گويان (موج ايجاد كنندگان ضد
حق ) در مدينه - از فعاليت - دست بر ندارند تو را بر ضدشان مى شورانيم سپس در
مجاورت تو نخواهند ماند مگر اندكى ، اگر كوتاه نيامدند آنان طرد شدگان هستند، هر
كجا كه پيدا شدند، گرفته شوند و كشته شوند كشته شدنى .
اينان به خدا و پيامبر و مؤ منان اذيت و آزار مى رسانند:
((ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الآخرة ... و
الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات ))
(518) كسانى كه خدا و پيامبر را اذيت مى كنند در دنيا و آخرت لعنت كرده
خداوند آنها را و كسانى كه مؤ منان را اذيت مى كنند.
ج : مشركان
((و يعذب المنافقون و المنافقات و المشركين
و المشركات ...غضب الله عليهم و لعنهم ...))(519)
و تا خداوند عذاب كند منافقان و مشركان - از زن و مرد-...خداوند بر آنان غضب و از
رحمت دور كرده است .
د: ظالمان
((الا لعن الله على الظالمين
))(520)
بدانيد لعنت خدا بر ستمگران است .
ه : كتمان كنندگان حق
((ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و
الهدى ...اؤ لئك يلعنهم الله ))(521)
همانا كسانى كتمان مى كنند آنچه را از نشانه هاى روشن و هدايت ... نازل كرديم مورد
لعن خداوند هستند. البته در آيات قبل از اين در همين از كتمان كنندگان مى باشند لذا
به لحاظ نفس عمل مى باشد كه آيه را ذكر كرديم .
و: اتهام زنندگان به زنان مؤ من
پاكدامن
((ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤ
منات لعنوا فى الدنيا و الآخرة ))
(522) كسانى كه به زنان شوهردار غفلت كننده (بى توجه ) مؤ من اتهام زنا
بزنند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند.
ز: شجره ملعونه (بنى اميه )
((... و الشجرة الملعونة فى القرآن
))...(523)
و درخت لعنت شده در قرآن ...ابن كثير با لفظ ((قيل
)) گفته : ((مراد بنى اميه اند ولى روايت را
ضعيف دانسته - سپس از ابن جرير طبرى آورده است -: و پيامبر در عالم رؤ يا ديد بنى
فلان مانند بوزينه ها از منبرش بالا مى روند، ناراحت شد و تا زنده بود خنده بر
لبهاى آن حضرت نيامد، روشن است كه به جاى ((بنى فلان
)) نام ((بنى اميه ))
بوده كه به لحاظ احترام و عزيز بودن بنى اميه در نزد اينگونه مفسران و افرادى مانند
طبرى آنرا حذف كرده اند تا نكند به بنى تيم و عدى و بنى اميه جسارت شود، معلوم نيست
چرا اينان نسبت به پيامبر اكرم و اهل بيت آن حضرت با بغض و كينه رفتار مى كنند و با
دشمنان آنان با راءفت و سانسور و كتمان حقايق برخورد مى نمايند.(524)
در تفسير عياشى از امام محمد باقر آمده است ((درخت
ملعون )) بنى اميه هستند...علامه امينى در جلد 8
الغديراز ص 247 به بعد فصلى تحت عنوان ((بنى اميه
)) در قرآن باز كرده و احاديثى از كتب اهل سنت جمع آورده و از جمله
((در المنثور)) سيوطى و... نقل كرده كه
عايشه به مروان بن حكم گفت :از رسول الله شنيدم به پدر و جد تو ابى عاص بن اميه مى
گفت : شمائيد شجره ملعونه در قرآن . و اينكه در روايت بعضى از اهل تسنن از جمله
صحيح بخارى و اسباب النزول واحدى ، تفسير ابن كثير، و... مراد از رؤ يا سير شبانه
پيامبر و شجره ملعونه درخت زقوم است درست نيست ، زيرا درخت زقوم در قرآن لعنت نشده
و اسراء پيامبر رويا نبوده ، در بيدارى واقع است .))(525)
افزون بر اين مطلب اگر قرار بود درخت زقوم كه خوراك جهنميان است لعنت شده بايد جهنم
كه جايگاه آنان و ديگر مواد خوراكى كه بدتر از زقوم است به مراتب بيشتر لعنت مى
شدند در حالى كه چنين نيست .
طبرسى در جامع الجامع در ذيل آيه مذكور مى گويد: آن درخت بنى اميه هستند كه خداوند
پيامبر را از غلبه آنان بر مقامش و كشتن ذريه آن حضرت خبر داد.(526)
ح : پيمان شكنان
((الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و
يقطعون ما اءمر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون ...))(527)
كسانى كه نقض عهد خدا مى كنند، بعد از پيمان بستن با آن ، و آنچه را كه خدا امر
به پيوند و وصل مى دهد، مى برند و در زمين فساد مى كنند، و از زيانكارانند... روشن
است كه زيانكاران فاسق و ظالمند و از رحمت خدا دورند. ((البته
اين دسته مى تواند منافقان باشند ولى به لحاظ اهميت عهد و پيمان جدا مطرح كرده ايم
.))
ط:مرتدان ((گرونده
به كفر بعد از ايمان ))
در آياتى به اين گروه هم ظالمين گفته شده و هم ضالين - گمراهان - كه مصداق اوليه
آيات اهل ((كتاب يهود و نصارى ))
مى باشند: ((كيف يهدى الله قوما كفروا بعد
ايمانهم ... والله لا يهدى القوم الظالمين ))(528)
چگونه خدا گروهى را كه بعد از ايمانشان كفر ورزيدند هدايت مى كند... قوم ستمگر را
خدا هدايت نمى كند.
((ان الذين كفروا بعد ايمانهم ... و اولئك
هم الضالون ))(529)
كسانى كه بعد از ايمانشان كفر ورزيدند... آنان همان گمراهانند....((ان
عليهم لعنة الله ...))
(530) لعنت خدا، دورى از رحمت خدا بر آنان حتمى است .
عوامل دورى از رحمت خدا
تمام اين گروه هاى مذكور از امت هايى هستند كه به لحاظ فساد، تمرد، نافرمانى ، عدم
بازدارى از دشمنى با حق يا ترك امر به معروف و نهى از منكر و ايذاى پيامران و
مخالفت با قوانين حق ، سرانجامشان نابودى و نيستى بود كه در بحثهاى گذشته اشاره
گرديد لذا در مجموع مى توان گفت :
عواملى كه باعث مى شود جامعه از رحمت الهى دور شود دو چيز است :
1 - فساد و گناه .
2 - ترك ((امر به معروف و نهى از منكر)).
وقتى جامعه دچار گناه و فسق و فجور شد جايى براى ظهور حق نمى ماند، باطل جامعه را
فرا مى گيرد كه بر مى گردد به بحث گذشته ، بايد از عواملى پيشگيرى نمود كه باطل را
در جامعه رواج و زمينه سقوط حق را فراهم مى كند، نبايد برنامه هاى ما حالت تدافعى
داشته باشد.
امام على عليه السلام : ((فمن اءمر
بالمعروف شد ظهور المؤ منين فمن نهى عن المنكر و اءرغم اءنوف المنافقين
))(531)
هر كه امر به معروف كند پشتيبانى از مؤ منان نموده و هر كس نهى از منكر كند، بين
منافقان را به خاك ماليده است .
در صدد نيستيم تا درباره امر به معروف و نهى از منكر بحث كنيم بلكه فقط به اهميت آن
مى پردازيم ، زيرا درباره امر به معروف و نهى از منكر كتابهاى گوناگونى نگاشته شده
و در كتب فقهى هم شرايط آن آمده است .
در رواياتى ((امر به معروف ))
خود يكى از انواع جهاد ذكر شده كه ديديم ترك جهاد يكى از عوامل سقوط حكومت و انقراض
امت ها مى باشد. امام على عليه السلام درباره ارزش امر به معروف و نهى از منكر در
خطبه اى پا را از اين فراتر نهاده و مى فرمايد: ((و
ما اءعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر
الا كنفثة فى بحر لجى ))(532)
همه اعمال نيكو و جهاد در راه خدا روى هم در مقابل امر به معروف و نهى از منكر
همچون انداختن يك ((تف )) -
آب دهان - در درياى مواج است - درياى مواج همان اقيانوس است . -
اين بيان مولى عليه السلام كارايى بالاى امر به معروف را در طوفان به پا كردن ، در
مقابل باطل مى رساند.
بنابراين جايى كه ترك جهاد جامعه را به نابودى بكشاند معلوم است كه ترك امر به
معروف و نهى از منكر، جامعه بر پايه ايمان را به چه جايى خواهد كشاند. حال به دور
شدن جامعه از رحمت الهى بپردازيم كه حضرت امير عليه السلام مى فرمايد:
1 - وقتى جامعه يا فرد از رحمت خدا دور شد، ديگر دعاهايش هم به اجابت نمى رسد:
((
لا تتركو الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شرار كم ثم تدعون فلا
يستجاب لكم ))(533)
امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه بدكارانتان بر شما تسلط پيدا مى كنند -
قدرت از دست مؤ منان خارج مى شود - و آنگاه كه دست به دعا بر مى داريد- تا خدا شر
آنان را از شما بردارد، - دعايتان به اجابت نمى رسد.
2 - ترك امر به معروف و نهى از منكر و گناهكارى عامل دورى از رحمت خدا مى شود:
((فان الله سبحانه لم يلعن القرن الماضى بين اءيديك الالتركهم الاءمر
بالمعروف و النهى عن المنكر فلعن الله السفهاء لركوب المعاصى و الحلماء لترك
التناهى ))(534)
خداوند كه منزه و پاك است پيشينيان را از رحمت خود دور نكرد مگر به خاطر اينكه امر
به معروف و نهى از منكر را ترك نمودند. پس خداوند سفيهان را به جهت اينكه بر مركب
گناهان سوار شدند و خردمندان را بدان سبب كه نهى از منكر نكردند از رحمت خود دور
گردانيد.
بنابراين بايد گناهكاران را با تبليغات روز و روش هاى مدرن تبليغاتى ، روانى از نا
آگاهى و توطئه هاى شياطين بيرون آورد و خردمندان را به احساس مسؤ وليت وا داشت .
بايد عواملى را كه باعث مى شود تا امر به معروف و نهى از منكر در جامعه صورت نگيرد
از بين برد، آن عوامل عبارتند از:
1 - نا آگاهى عمومى نسبت به اين وظيفه ((موج افكن
)) در مقابل شياطين .
2 - سلب مسؤ وليت از طرف آگاهان به اين وظيفه الهى .
3 -ترس از عواقب دنيايى امر به معروف و نهى از منكر، از قبيل : مرگ زودرس و كم شدن
رزق و روزى .
در پايان بحث به بيان استاد مطهرى ((ره
)) بسنده مى كنيم :
((قرآن درباره ضرورت امر به معروف و نهى از منكر بسيار
سخن گفته است ، از يكى از اين آيات صريحا استنباط ميشود كه ترك اين فريضه بزرگ در
هلاكت و انهدام يك قوم مؤ ثر است و آن آيه 79 از سوره مائده است كه يكى از علل دور
افتادن كافران بنى اسرائيل از رحمت خدا را باز نداشتن يكديگر از منكرات يعنى ترك
نهى از منكر ذكر كرده است : ((كانو لا
يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون ))،
يكديگر را از ارتكاب منكرات نهى نمى كردند و چه بد مى كردند)).(535)
***
در خاتمه اميد است با بهره جستن از قرآن و نهج البلاغه بتوانيم جامعه اى بسازيم كه
مورد لطف و عنايت حضرت حجة ابن الحسن ((عجل الله تعالى
فرجه الشريف )) باشد و برقرار و سرزنده و شاداب با
اجراى احكام خداوند متعال باقى بماند. حفظ و نگهدارى نظام مقدس با انسجام همگانى ،
وحدت كلمه ، اطاعت از ولى امر جامعه ، پرهيز از تفرقه ، دشمنى و عناد بين آحاد ملت
و عوامل مذكور ديگر ممكن است .
با درود به روح پر فتوح شهدا و امام شهيدان خمينى بت شكن .
((و آخر دعوانا: ان الحمد لله رب العالمين
و سلام على المرسلين
و صلى الله على محمد و آل محمد. ))