المراقبات

مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى (ره )
مترجم : ابراهيم محدث بندرويگى

- ۲۳ -


فصل شانزدهم : اسرار مراقبات ماه ذى حجه

رؤ يت هلال و خواندن دعاى آن اولين كار مراقب است تا با يقين به زمان ، اعمال را در اوقات مخصوص آن بجا آورد. و حتى واجب است كه مراقب اين را يكى از نيازهاى مهم خود قرار داده و در اوقات دعا آن را از خداوند بخواهد. آنگاه دعايى را كه هنگام ديدن هلال هر ماه در روايات آمده است بخواند. دعايى كه سيد قدس سره بوجود آورده نيز داراى مضامين عالى براى مراقبين مى باشد كه خداوند از جانب ما بهترين پاداش مرشدين را به او عنايت فرمايد.

فضيلت اين ماه

از كارهاى مهم اهل مراقبت شناخت شرافت و فضل اين منزل شريف و شناخت زمانهاى مذكور و شناخت فوايد آن است . گرچه درباره ماه رمضان وارد شده كه بهترين ماههاست و روزهاى آن بهترين روزها و ساعتهاى آن بهترين ساعات است . ولى درباره بعضى از روزهاى اين ماه فضايلى بيش از ماه رمضان وارد شده است . جمع بين اينها اين است كه بگوييم : ماه رمضان برتر از ساير ماههاست بالذات و روز غدير از اين جهت فضيلت دارد كه امر ولايت ، كامل نمودن دين و تمام كردن نعمتها در اين روز اتفاق افتاده ، يا بگوييم روايات ماه رمضان با روايات غدير تخصيص مى خورد. يا بگوييم : هر كدام از آنها از يك جهت برتر هستند نه از تمام جهات . خلاصه اين ماه بسيار مهم بوده و مراقبين در اين منزل توفقگاههايى دارند كه بحكم بندگى و بجا آوردن حق مراقبت واجب است كه با غفلت وارد آن نشده و بدين ترتيب احترام آن را حفظ كنند. بلكه واجب است قبل از آمدن اين ماه مواظب آن بوده و از قبل براى آن آمادگى پيدا كنند. زيرا اين ماه محضر نيكان و پاكان و اهل قدس و انوار است . براى كسى كه مى خواهد در محضر اين بزرگان و بزرگواران ، حاضر شود سزاوار است مانند آنان لباس پوشيده و به شكل آنان در آيد تا آنان از همنشينى با او كراهت نداشته باشند. آنان داراى نفسها و قلبهاى مهذب و پاك ، و اخلاق نيكو و اعمال صالح بوده و عالمان بردبار، نيكوكارانى با تقوا، عارفانى حكيم ، نگهبانانى پارسا، عبادت كنندگان شب و روزه داران روز، ذكر گويندگان متوكل ، مسلمانانى راضى ، تسبيح كنندگان ثناگوى ، ((لا اله الا الله )) گويانى ((تكبير)) گوى و يكتاپرستى راستگو و مخلص مى باشند.
اگر از آنان هستى كه گوارايت باد و خوشا بحالت و اگر نيستى بكوش كه مانند آنان شده و خصوصيات آنها را پيدا كنى . و اگر نتوانستى و براى اين كه تو را براى خدمت بپذيرند، به كرم آنان متوسل شده و با خجالت و معذرت خواهى خود را بجاى خدمتكاران و بندگان آنان قرار ده . ولى در عين حال تا آنجا كه مى توانى خود را شبيه به آنان نموده و آمادگى لازم و رغبت حضور در اين محضرهاى بزرگ و ايستگاههاى ممتاز را با بذل زندگى و جانت پيدا كن . زيرا اينان اهل كرم و بخشش بوده و كسى كه با آنها معامله كند زيان نديده ، كسى كه از آنان پيروى كند هلاك نمى شود، كسى كه خود را ميان آنان قرار دهد رستگار گرديده و كسى كه با آنان همنشينى كند عزيز خواهد شد. خداى متعال آنان را با بزرگوارى خود تربيت و نه تنها بر پيروان آنها سخت نمى گيرد بلكه آنان را دوست دارد و در كتاب خود فرموده است : ((بگو: اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.)) اگر كسى را بخود نزديك نمايند خداوند نيز او را به خود نزديك نموده و اگر كسى را گرامى بدارند خداوند نيز او را گرامى خواهد داشت .

دهه اول ذى حجه

يكى از اين توقفگاهها ده روز اول آن است . و منظور از ايام معلومات در اين آيه : ((تا خدا را در روزهاى معين ياد كنند.)) نيز همين است . و ((ياد)) و ((غفلت )) با هم سازگارى ندارند. پس بپرهيز از اين كه در اين ماه دل خود را بنجاست آلوده نمايى ، بخصوص با نافرمانى . ذكر كامل كه در آيه بالا آمده اين است كه با عقل ، روح ، دل و بدن در ذكر خدا باشى ، زيرا هر كدام از آنها ذكر مخصوصى دارند. اين فرصت را غنيمت شمار كه خداوند به تو اجازه ذكر خود را داده است . در عقل خود اين را از نعمتهاى بزرگى بدان كه عمرت براى اداى شكر آن كافى نبوده ، روحت را در مقام حضور حاضر كن كه گويا حاضر در نشستگاه صدق نزد پادشاه مقتدر مى باشد. با دل خود به بندگى او و شكر نعمت هاى بى منتهاى او روى آور، و با تمام اعضاى بدنت مشغول انجام عبادات و طاعات شو. اگر خدا را اينگونه ذكر كردى ، مژده بده كه چنين ذكرى ، علامت اين است كه خداوند تو را در تمام وجودت و با تمام وجودت ذكر نموده و براى بار دوم بخاطر پاداش چنين ذكرى ، تو را در تمام اين موارد ذكر خواهد نمود. زيرا خداى متعال ذاكرين را دوباره ذكر مى نمايد.
درباره روايتى كه پيرامون فضيلت اين روزها از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است بينديش ، آنجا كه فرمودند: ((هيچ كدام از روزها نزد خدا بهتر و پاداشش بيشتر از روز عيد قربان نيست . شخصى گفت : حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مال خود به جهاد رفته و همه را در راه خدا بدهد.)) و آنجا كه فرمودند: ((روزهايى كه عمل صالح در آن محبوبتر باشد نزد خداى عز و جل از اين ده روز - يعنى ده روز ذى حجه . گفتند: اى رسول خدا! حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مالش در راه خدا جهاد كرده و جان و مال خود را فدا نمايد.))
اين دو روايت بخصوص روايت دومى را بنگر. آنچه را خدا بزرگ مى داند تو نيز بزرگ بدان . آمادگى كامل پيدا نموده و با تمامى نشاط و شوق و دعا و توسل به نگهبانان امت ، بخصوص در شب اول ، وارد اين ميدان شو. در تضرع خود به درِ كرم آنان بخواه كه تو را در قصد، حزب ، دعا، حمايت ، ولايت ، شفاعت و شيعيان خود وارد نموده ، به درگاه خداى متعال براى توفيق ، قبول ، رضايت او از تو، تاءييد، اصلاح و تمام خيرهاى دينى و دنيوى و آخرتى براى تو و خانواده ات ، برادران دينى ، همسايگان و كسانى كه حقى بگردن تو دارند، تضرع نمايند.

نماز شبهاى دهه اول

در هر شب از آن بين مغرب و عشا دو ركعت نماز بجا آور؛ در هر ركعت آن سوره ((فاتحه الكتاب )) و ((اخلاص )) و اين آيه را بخوان :
و واعدنا موسى ثلاثين ليله و اءتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله و قال موسى لاءخيه هارون اخلفنى فى قومى واصلح و لا تتبع سبيل المفسدين تا در ثواب با حاجيها شريك شوى ، گرچه حج نكرده باشى .
در هنگام قرائت اين آيه شريفه از خود بپرس كه اين وعده چيست ؟ حسرت و شوق خود را براى ديدار خدا افزايش داده و از ورشكستگان مباش ((كسانى كه ديدار خدا را انكار نمودند و آنگاه كه قيامت فرا رسد، گويند: واى بر ما كه آسايش و سعادت اين روز را از دست داديم . آنان بار گناهان خود را بدوش مى كشند و چه بار بدى .))
درباره روايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن شوق حضرت موسى (عليه السلام ) به اين وعده گاه را بيان نمودند، بينديش ‍ آنجا كه فرمودند: ((در چهل روز رفت و آمد خود بخاطر اشتياقى كه به ديدار خداوند داشت ، نخورد، نياشاميد و نخوابيد.))

اعمال روز اول ذى حجه

روز اول آن را روزه بگيرد. در ((الفقيه )) روايت شده است : ((كسى كه روز اول ذى حجه را روزه بگيرد، خداوند ورزه هشتاد ماه را براى او مى نويسد)).
نيز شيخ روايت كرده است كه اين روز، روزى است كه خليل در آن روز متولد گرديده و خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را بدوستى خود انتخاب فرمود. و روزى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابوبكر را ماءمور خواندن سوره برائت بر مشركان نمود. در همين حال بر پيامبر وحى شد كه اين آيه را جز تو يا مردى كه از خودت باشد نبايد به مشركان برساند. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را ماءمور كرده و به دنبال ابى بكر فرستادند تا آيات را از او گرفته و خودش آن را بخواند و ابوبكر را باز گرداند. على (عليه السلام ) نيز چنين كرد.
درباره وقايعى كه در اين روز اتفاق افتاده انديشه نما تا نكاتى را كه در اين وقايع وجود دارد درك نمايى . و براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توان به كتاب ((اقبال )) مراجعه نمود.
مستحب است در روز اول نماز فاطمه زهرا (عليها السلام ) خوانده شود اين نماز چهار ركعت است با يك بار ((حمد)) و پنجاه بار ((قل هو الله احد)) كه بعد از نماز تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام ) گفته مى شود و نيز گفته مى شود: سبحان الله ذى العز الشامخ المنيف ، سبحان ...))

ساير اعمال دهه اول

بعد از نماز صبح و مغرب ، در تمام اين روزها خواندن دعايى كه اول آن ((اللهم ان هذه الايام التى فضلتها على غيرها)) مى باشد نيز مستحب است .
از مهمترين اعمال اين ماه ، عمل به روايت زير است : شيخ مفيد از امام ابو جعفر (عليه السلام ) نقل كرده اند كه فرمودند: خداوند توسط جبرئيل پنج هديه در ده روز اول اين ماه براى عيس بن مريم (عليه السلام ) فرستاده و فرموده : عيسى ! با اين پنج دعا، دعا كن زيرا در روزهاى ده گانه يعنى ده روز ذى حجه عبادتى محبوبتر از آن نزد خداوند نيست .
اول : اشهد اءن لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد بيده الخير و هو على كل شى ء قدير.
دوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، اءحدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا.
سوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، احدا صمدا لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احدا.
چهارم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شيى ء قدير.
پنجم : حسبى الله و كفى سمع الله لمن دعا ليس وراء الله منتهى اءشهد لله بما دعا و اءنه برى ء ممن تبرء و ان لله الاخره و الاولى .
حواريون از عيسى (عليه السلام ) پرسيدند: اى روح الله كسى كه اين كلمات را بگويد چه پاداشى دارد؟ فرمود: كسى كه صد بار، اولى را بگويد زمينيان عملى بهتر از عمل او در آن روز ندارند و در روز قيامت خوبيهاى او از همه بندگان بيشتر خواهد بود و كسى كه دومى را صد بار بگويد گويا تورات و انجيل را دوازده بار خوانده و پاداش آن را بدست آورده باشد. عيسى (عليه السلام ) پرسيد: اى جبرييل ثواب آن چيست ؟ گفت : هيچ فرشته اى در آسمانهاى هفتگانه قدرت حمل يك حرف از تورات و انجيل را ندارد مگر اين كه من و اسرافيل برانگيخته شويم زيرا او اولين بنده اى است كه لا حول و لا قوه الا بالله گفت . و كسى كه صد بار، سومى را بگويد، خداوند بخاطر آن براى او ده هزار نيكى نوشته ، ده هزار گناه او را پاك كرده ، ده هزار درجه او را بالاتر برده و هفتاد هزار فرشته را كه دستهاى خود را بلند كرده و بر كسى كه آن را گفته است صلوات مى فرستند، فرود مى آورد. عيسى گفت : جبرييل ! ملائكه جز بر پيامبران بر كسى ديگر صلوات مى فرستند؟ جبرييل گفت : كسى كه به آنچه از سوى خدا توسط پيامبران آمده است ايمان آورده و تعبير نكند، پاداش پيامبران به او داده مى شود. و كسى كه صدبار، چهارمى را بگويد فرشته اى كه با خدا ارتباط دارد او را مى يابد آنگاه خداوند به گوينده آن با نگاه رحمت مى نگرد و كسى كه خدا با نگاه رحمت به او بنگرد، بدبخت نخواهد شد. عيسى گفت : جبرئيل ! ثواب پنجمى چيست ؟ او گفت : اين دعاى من است و من اجازه ندارم آن را براى تو توضيح بدهم .))
كاش مى دانستم آيا اين پاداشها فقط براى خواندن اين دعاهاست يا شرايطى هم دارد؟ روايت شده است كه ((امام رضا (عليه السلام ) در راه طوس فرمودند: كسى كه لا اله الا الله بگويد، بهشت براى او خواهد بود. آنگاه فرمود: بشرط آن و شرايط آن و من يكى از شرايط آن مى باشم .))
بنابر اين ، اين دعاها نيز حتما شرايطى دارد و از شرايط قطعى آن اين است كه گوينده حتما معتقد به آنچه مى گويد، باشد. و من معنى اين كلمات را گويم ، ببين معتقد به آن مى باشى يا نه ؟
معنى ((اله )) ((پناه بردن )) مى باشد بنابراين ((اله )) بمعنى پناه است . معنى ((شهاده )) نيز حاضر شدن است ، بنابراين معنى ((اشهد ان لا اله الا الله )) اين است كه من شاهدم كه پناهى در وجود جز خدا نيست . ((له الملك و له الحمد)) يعنى كسى مالك چيزى نيست جز خدا، خير، نعمت و فضيلتى نيست مگر براى خدا و در خدا و يعنى تمامى عالم ملك خدا بوده و هيچكس خير و فايده اى ندارد مگر خدا.
بنابراين كسى كه اعتقاد دارد كه پناهى جز خدا نيست چگونه در كارهاى خود به غير خدا پناه برده و به خداوند پناه نمى برد؟ كسى كه در كارهاى مهم يا ديگر كارهاى دنيوى پدر خود را پناهگاه دانسته و به مال دنيا بيشتر اعتماد داشته و دلش با آن بيشتر آرامش مى يابد تا با وعده هاى خدا در كتابش ، در حالى كه خداوند وعده هاى خود را با سوگند نيز تاءكيد نموده است ، چگونه مى تواند ادعا كند كه پناهى جز خدا سراغ ندارم . كسى كه اعتقاد دارد تمامى دارائيها از آن خداست ، چرا بدون اجازه او در آن دخل و تصرف مى كند. و چرا توقع دارد ديگران آن را به او بدهند؟ و چرا براى او سخت است كه دارايى خدا به مصرف بندگان و روزى خورهاى او برسد؟ كسى كه معتقد است تمام نيرو، توانايى ، عزت و قدرت از آن خداست چرا انتظار دارد ديگران نيازهاى او را برآورند. چرا از ديگران مى ترسد؟ چرا ديگران را آسيب رسان يا سود رسان مى داند؟ و چرا بخاطر رضايت كسى بر خلاف رضايت خدا عمل مى كند؟
خلاصه اگر كسى به مضمون شهادتى كه در اين دعاست معتقد باشد، در كس نفع و ضررى نديده و مردم در نظر او مانند اشياء بى جان هستند. وقتى كه در ظاهر خيرى از كسى ببيند فقط خدا را شكر مى كند. و آنگاه كه كسى ضررى يا مصيبتى ببيند مى داند كه خداوند بخاطر كار بدش او را مجازات نموده و خود او باعث شده است . ولى كسى كه خير را در دنبال دنيا رفتن ديده و براى بر آورده شدن نيازهايش فقط به آن اعتماد مى كند؛ خير و سعادت را نيز در دارايى اغنياء ديده و به جهت دنياى اغنيا و پادشاهان از آنان چاپلوسى كرده ، براى بدست آوردن مال و مقام با دستورات الهى مخالفت مى نمايد؛ با بدست آوردن مال خوشحال و با از دست دادن آن اندوهگين مى شوند؛ در سختيها و حوادث ناگوار به غير خدا پناه برده ، به وعده هاى خداوند در مورد رزقش اطمينان نداشته - با اين كه خداوند در اين مورد سوگند خورده است - و در حوادث ناگوار اميدش به غير خداست چنين كسى در چنين شهادتى مانند منافق است كه خداوند شهادت به دروغگويى او مى دهد.
در اينجا حيف است حديثى قدسى كه در كتاب كافى در اين باب رويت شده است را نياورم . در اين كتاب آمده است ((حسن بن علوان )) از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است : در مجلس مذاكره علمى بوديم ، و من خرجى خود را در سفر گم كرده بودم . يكى از دوستان گفت : چه كسى مى تواند مشكل تو را حل كند؟ گفتم : فلانى . گفت : او مشكل تو را حل نكرده ، اميدت را نااميد و به مقصود نمى رسى . گفتم : خدا تو را رحمت كند، از كجا فهميدى ؟ گفت : امام صادق (عليه السلام ) به من فرمودند كه در كتابى خوانده است كه خداوند متعال مى فرمايد: ((قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم ، بلاشك اميد هر كسى را كه با غير من اميدوار شود حتما قطع مى كنم ؛ و بدون ترديد و حتما لباس ‍ خوارى نزد مردم به او مى پوشانم ؛ و يقينا و بطور قطع او را از قرب خود كنار مى زنم ؛ و بى ترديد و بلاشك او را از پيوستن به خودم دور مى كنم . در حالى كه سختيها در دست من است اميد او در سختيها به ديگران و به ديگران اميدوار است . و درِ ديگران را مى كوبد در حالى كه كليد درها در دست من بوده و درها هم بسته است ؛ و درِ من براى كسى كه مرا بخواند باز است . كيست كه در حوادث ناگوار به من اميد بسته و من اميد او را براى برطرف شدن ناگواريش قطع كرده باشم ! كيست كه براى كار مورد علاقه اش به من اميدوار شده و من اميد او را از خود قطع نموده باشم . تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است ولى آنان به حفظ من راضى نشدند. آسمانهاى خود را پر از كسانى نمودم كه از تسبيح من خسته نمى شوند و به آنان دستور دادم درها را بين من و بندگانم نبنديد ولى بندگان به سخن من اعتماد نكردند.
آيا نمى داند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من به او برسد كسى جز من نمى تواند آن را بر طرف كند؟ آيا من كه قبل از درخواست عطا مى كنم ، فكر مى كند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمى دهم ! آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند! آيا جود و كرم ، مال من نيست ! آيا عفو و رحمت بدست من نيست ! آيا محل آرزوها نيستم ! چه كسى غير من آرزوها را قطع مى كند! آيا اميدواران نمى ترسند كه به غير من اميدوار مى شوند!
اگر اهل آسمانها و زمينهايم همگى آرزو كنند و به هر كدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو كرده اند، بدهم باندازه جز ذره اى از داراييم كم نمى شود. و چگونه مالى كه من سرپرست اويم كم مى شود! چه بيچاره اند كسانى كه از رحمتم ماءيوس هستند. چه بدبختند كسانى كه از دستوراتم سرپيچى كرده و مرا در نظر ندارند.))
اى بيچاره ! وعده هاى اين حديث و استدلالها و عظمت آن را بنگر كه بزرگتر از آسمانهاى هفتگانه و عرش بزرگ خداست . از خود بپرس آيا مى توانى قدرت ، حكومت ، و ملك او را كه در اين حديث آمده و اين كه سختيها بدست او، كليد دردها در دست او و در او براى كسانى كه او را بخوانند باز است را انكار كنى ؟ آيا در اين باره در قرآن سخن نرفته و براى دعا كردن به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعا كنند نزديك بوده و كسانى كه او را صدا بزنند پاسخ مى دهد؟ آيا كسى را ديده اى كه در حوادث و كار مهمى به او اميد بسته ولى اميدش ‍ را نااميد كرده باشد؟ مى پندارى كه در گذشته آرزوى بهبودى وضعيت در شرايط سخت را از خدا داشته ولى خدا تو را به آرزويت نرسانيده و اميد داشتى كه او نيازهايت را برآورده اما ترا نااميد كرده است . اگر چنين چيزى هم باشد بخاطر اين است كه آرزوى تو دروغين و اميد تو غير صادقانه بوده است .
اگر به او اميدوار بودى ، در پى رضايت او حركت كرده و از خشم او مى گريختى . زيرا اميد و آرزو دو عمل قلبى هستند كه از سه چيز سرچشمه مى گيرند؛ آگاهى از توانايى ، آگاهى از كرم و آگاهى از عنايت . آنگاه كه اين سه در قلب بوجود آمدند انسان در دل توقع برخوردارى از كرم و خير را پيدا مى كند، كه اين توقع اميد ناميد مى شود و همين توقع اگر ضعيفتر باشد، آرزو ناميده مى شود.
و كسى كه از قادرى انتظار عنايت داشته و توقع كرم او را داشته باشد، مراقب او بوده ، در مقابل او تواضع كرده و چاپلوسى مى كند. و باندازه اى كه اميد افزون شده و كسى كه به او اميدوار شده بزرگتر باشد - بخصوص ‍ اگر اميدهاى او فراوان و غير قابل شمارش بوده و اميدوار براى وجود، بقا، سلامتى و تمام امور زندگيش به بعضى از چيزهايى كه اميد بسته نيازمند باشد - مراقبت ، تملق ، تواضع و تلاش براى بدست آوردن رضايت او و گريز از خشم او بيشتر مى شود. سرشت انسان چنين بوده و بنده نعمتها مى باشد. همانگونه كه هميشه مردم در مقابل ثروتمندان و بخشندگانى كه به آنها اميدوار باشند، اينگونه هستند. علاوه بر اين ، به حكم ايمان و تجربه دريافته اند كه دل اين آفريده ها فقط به دست خدا بوده و هرگونه كه بخواهد او را دگرگون مى كند.
خلاصه اگر انسان به قدرت ، كرم و عنايت شخصى يقين پيدا كند، فطرا براى او تواضع نموده و در حال اختيار از او نافرمانى نمى كند. بنابراين مخالفت با خداى متعال بخاطر ضعف ايمان و فقدان يقين است .
بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه كسى كه با دستورات خدا مخالفت مى كند، اميدوار نيست و كسى كه اميدوار نباشد، اگر در چهار دعاى اول بگويد پناهى جز خدا نبوده و دارايى و خير منحصر در خدا بوده و ديگران فاقد آن هستند، راستگو نخواهد بود. دعاى پنجم تفاصيلى دارد كه كسى جز بنده اى كه به توحيد يقين داشته و كسى جز خدا را مؤ ثر ندانسته و او براى نيازهاى خود كافى و او را از هر زشتى منزه بداند، قادر نيست با راستگويى آن را بگويد؛ و نيز كسانى كه خدا را از هر عيب ، ناتوانى و بخل و دروغى منزه بدانند و سخنان او در قرآن را قبول داشته باشند كه فرموده است : ((كسى كه بر خدا توكل كند خدا براى او كافى خواهد بود)) و ((بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.))
كسى كه به تمام اين موارد در خداوند يقين داشته باشد، آيا ممكن است چيز ديگرى را در نياز و خواسته هايش مؤ ثر بداند؟ افراد موحد اين را چيزى جز شرك نمى دانند بلكه براى خداوند شريكى در اداره و حتى در وجود قائل نبوده و مى گويند: در عالم وجود مؤ ثرى جز خدا نيست .
با اين مقدمات براحتى مى توان پاداشهايى را كه روايت هاى قبل براى اين دعاها بود، باور كنى . و نيز مى فهمى كه پاداش به اندازه ايمان به آن دعاها و بوجود آوردن مضامين آن است . و يقين پيدا مى كنى كه منظور از آن هر خواندنى نيست .
تمام اينها از جهت صدق در قصد معانى الفاظى بود كه مى گفت . و اين دعاها جهت ديگرى نيز دارد كه عبارت از خواندن آن با حضور قلب و قصد كردن معانى آن است . بنابراين كسى كه از معنا و حتى لفظ آن غافل است چگونه خود را مشمول اين روايت مى داند كسى كه آن را خوانده ولى از آن غافل باشد. و از اين جهت كه ذكر خدا و دعا مى باشد، نمى گويند: دعا خوانده و دعا كرده است بلكه مى گويند: الفاظ دعا را تلفظ كرده است . دعا شكل و روحى دارد شكل آن عبارت است از الفاظ كه با زبان بوجود مى آيد و روح آن معانى آن است كه عملى قلبى است و بوسيله قلب بوجود مى آيد. بنابراين كسى كه قلبش غافل از دعا و الفاظى است كه تلفظ مى كند، دعايش بى روح و مرده است .
اشكال
با اين سخنان شما، كسى كه گناهكار بوده و بخصوص موقع خواندن از قصد معناى آن نيز غافل باشد، خواندن اين دعاها براى او هيچ فايده اى ندارد و گناه نكردن و توجه داشتن فقط در مؤ منين كامل وجود دارد بلكه اين دو امر مخصوص كسانى است كه به خدا نزديك شده اند نه هر مؤ منى .
جواب
چنين نيست . و لازمه سخنان ما اين است كه آنچه در روايت آمده فقط حق كسى است كه آن را آنطور كه بايد، بخواند، و كسى كه از خدا نترسيده ، اميدوار به او نبوده و از دستورات او فرمانبردارى نكرده باشد از همه اين فوايد محروم است . اما كسى كه مؤ من به خدا بوده ، قصد فرمانبردارى او را دارد ولى گاهى اوقات اختيار را از كف داده و مرتكب گناهى مى گردد چنين كسى اگر با قصد معانى ، اين دعاها را بخواند، از فوايد آن محروم نبوده و حتى اميد است كه خداوند پاداشى بيش از آنچه در روايت آمده است به او بدهد، و حتى اگر هنگام قرائت گاهى اوقات از قصد معانى آن غافل شده و گاهى اوقات به آن توجه داشته باشد، باز هم ممكن است لطف خدا شامل او شده و قسمتى را كه با غفلت خوانده است ، حيات بخشيده و بپروراند.
خلاصه بطور يقين ، باندازه ايمان ، عمل و قصدش و حتى بيشتر، پاداش ‍ مى بيند. خداوند تقصيرات او را بخشيده و نورى علاوه بر آنچه در روايت آمده است به او عنايت مى فرمايد؛ نواقص آن را تكميل ، آن را پرورش داده و پاداش تمام و كمالى به او عنايت مى نمايد. انسان نبايد هيچ خير و عبادتى را با اين شبهه كه بخاطر بديم برايم فايده ندارد، ترك كند. زيرا هر انديشه اى كه باعث ترك عملى شود وسوسه شيطان است . بلكه بايد تا جايى كه مى تواند شرايط را بوجود آورده و آن عمل را انجام دهد و براى قبول شدن آن به خداوند پناه ببرد. و در صورتى كه خداوند اضطراب واقعى او را ببيند، يا توانايى انجام آنچه را نمى تواند، به او عنايت فرموده و يا همان عمل بدون شرايط را كه مى تواند انجام دهد از او قبول مى نمايد و او را بخاطر اين كه عملش فاقد شرايط مى باشد رد نمى كند. و فرقى نمى كند كه اين ناتوانى بخاطر كارهاى بد گذشته اش بوده و هنگام عمل از آنها پشيمان و توبه كرده باشد، يا نه .
از مهمترين كارهايى كه در اين دهه وارد شده ، ده ذكر ((لا اله الا الله )) است كه در هر روز ده بار گفته مى شود و اول آن چنين است : ((لا اله الا الله عدد الليالى )) ثواب زيادى در روايات براى اين عمل ذكر شده است .
از مضمون اين ذكر مى توان برداشت كرد كه خداى متعال با فضل و كرم خود به كسى كه مثلا بگويد: ((الحمد لله ماءة مرة ؛ حمد و ثنا مخصوص ‍ خداست ، صد بار)) و فقط يك بار ((الحمد لله )) بگويد، پاداش ‍ كسى را كه صد بار ((الحمد لله )) گفته باشد به او مى دهد.
در جمله سوم بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله )) عدد ما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا بعدد آنچه جمع مى كنند)) گفت : ((لا اله الا الله و رحمته خير مما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا و رحمت او بهتر از آنچه جمع مى كنند مى باشد)). منظور از آنچه جمع مى كنند همان اموال دنيا مى باشد كه نزد خدا حقير، و حتى دشمن خدا مى باشد. بجهت اين كه با مشغول كردن بندگان او مانع مى شود كه آنان به ذكر، انديشه و عبادت او پرداخته و بدين ترتيب راه رسيدن به قرب و كرامت او را بر آنان سد مى كند. بهمين خاطر بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله بتعداد اموال مردم )) با كلامى به همين مطلب اشاره كرد كه در آن كلام به علت حقارت و انتخاب اين لفظ به جاى آن لفظ، اشاره شده است . زيرا رحمت خداوند بهتر از اموال دنيا مى باشد، يعنى آخرت بهتر از دنيا و خداوند بهتر و ماندنيتر است . و انسان بايد از اين تغيير اسلوب به اين مطالب پى ببرد.
و آنگاه كه اين مطلب را درك كرد، بايد كمتر غم و غصه دنيا را خورده و بداند اندوه فراوان دنيا در قلب باعث مى شود شرفى را كه قلب در نزد خداوند دارد، از دست بدهد.