اگر پرده از جلو ديدگانت برداشته شده و
ببينى بدنت آلوده به نجاستهاى گناهان و باطن تو گرفتار انواع بيماريهايى است كه تو
را از چشم ديگران مى اندازد چه حالى خواهى داشت ؟ آيا با اين شكل و قيافه بر سر
سفره پاكان ، و بزرگانى كه هيچ عيبى ندارند حاضر خواهى شد! اگر زيبايى باطنى آنان
را ببينى از همنشينى آنان پرهيز خواهى كرد، چه رسد به اين كه سر سفره آنان بنشينى .
و حتى اگر هزار چوب هم به تو بزنند راضى نمى شوى با اين همه پليدى كه در تو هست ،
خود را به آنان نشان بدهى . برادرم ! حال بد و وزر و وبال خود را بنگر و خود را
مضطر به اين مطلب بنما تا خداوند بديهايت را پوشانده و بديهايت را به خوبى تبديل
نمايد. آنگاه درِ كرم حضرت اله را بكوب و صدا بزن : ((اى
كريمترين كريمان ! اى اجابت كننده دعاى مضطرها! به پستى و ذلتى كه نسبت به خودم روا
داشتم رحم كن . تو از من به خودم مهربانترى بخصوص در مثل چنين روزى كه مرا دعوت به
ديدار خود نموده اى . من ميهمان تو هستم پس راضى نشو كه آبرويم پيش ميهمانهايت
بريزد. كارم را اصلاح كرده و از لباسهايى كه به ميهمانانت مى دهى به من نيز عنايت
فرما تا بتوانم زشتى ها و نقايص خود را پوشانده خود را بيارايم و آبرويم را حفظ كنم
.
اگر انسان با اضطرار واقعى روى به درگاه پروردگارش آورد محال است او را اجابت نكند.
او كسى است كه در قرآن خود فرموده است : ((امن يجيب المضطر
اذا دعاه و يكشف السوء؛ اى كسى كه هنگامى كه مضطر او را بخواند، او را اجابت نموده
و گرفتاريش را برطرف مى نمايد.)) بنابراين بنده بايد اضطرار
را در خود بوجود بياورد. اغلب مردم روحيات بدى در خودى بوجود آورده و از صفات خوب
غافل هستند. بهمين جهت نيز از خود خجالت نمى كشند تا بخاطر حيا و پوشاندن زشتيها و
رسواييهاى خود مضطر شوند. و اگر در اين مورد عملى هم انجام بدهند، ناشى از چيزهايى
است كه بطور اتفاقى شنيده و مسموعات آنها خجالت و شرمى در آنها بوجود نمى آورد؛ چه
رسد به اين كه آنچنان خجالت بكشند كه به اضطرار برسند.
و خلاصه اگر شرمى كه به اضطرار برسد بوجود آمد، اجابت نيز بدنبال آن آمده و گرفتارى
برطرف مى گردد. علامت اضطرار نيز اين است كه در هنگام عيد قلب او شكسته ، و از رد
شدن بترسد؛ اميدوار عفو و فضل او بوده و اميدوارى به كرم پروردگارش را بيشتر نمايد؛
بانتظار رحمت و عنايت خداوند باشد آنگونه كه بندگان صالح او هستند؛ و ترس خود را با
ملاحظه اين كه امروز روز جايزه دادن و بدست آوردن فضيلت است از بين ببرد. در عين
حال با گوشه چشم به عظمت خدا و بزرگى جنايت خود نگريسته و مانند كوتاهى كنندگانى كه
به دامن عفو فراوان او پناه آورده اند، رفتار مى كند؛ و تمام سعى و تلاش او براى
استغفار و جلب رحمت و ديدن آثار قبولى است . و به نگهبانان و حاميان خود كه از
معصومين (عليهم السلام ) مى باشد، پناهنده شده تا او را شفاعت نمايند. و خداوند را
به حق و آبروى آنان نزد خدا قسم مى دهد كه او را با عفو خود اكرام نموده ، از فضل
مخصوص خود محروم نكند، صورت كريم خود را از او برنگردانده ، بخاطر آنان او را قبول
نمايد و آنگونه كه با حزب و دوستان خود رفتار مى كند با او نيز معامله كند. از
بوجود آمدن اين حالات معلوم مى گردد كه فيض قدسى شامل حال او شده است كه بايد خدا
را بخاطر نجات و رهايى از خطر هلاك ثنا گفته ، و از اين به بعد با يارى گرفتن از
پروردگار خود را از غفلت و انجام كارهايى كه باعث هلاكت دائمى است دور بدارد.
آنچه درباره اضطرار به پوشش پروردگار گفتيم ، فقط در كسى بوجود مى آيد كه با چشم دل
نجاست گناهان را بر اعضاى بدنش و پليدى عيوب دل بر روح و جانش را ببينيد. آن هم نه
مجازا بلكه واقعا اين مطلب را درك كند و بفهمد كه اين نجاستها و پليديها نجستر و
كثيفتر از چيزهاى كثيف اين عالم و بدبوتر از مردارهاى بو گرفته دنياست .
اگر كسى خود را در پيشگاه سرور رسولان و ائمه طاهرين و فرشتگان مقرب و ساير
پيامبران و رسولان فرض نمايد چه حالى خواهد داشت ؟ فكر مى كنم اگر انسان يك دهم اين
رسوايى را داشت ، آرزو مى كرد زمين او را فرو برد تا از اين رسوايى رهايى يابد.
مريم راستگو هنگام فرض رسوايى بين مردم ، با اين كه نزد خداى عزوجل و فرشتگان پاك
بود، گفت : ((بهر صورت تمامى ما به پوشش زيباى خدا محتاج
بوده و اگر اين پوشش از ما برداشته شود، رسوا خواهيم شد.
يكى از پوششهاى زيباى او، همين شكل انسانى است كه اگر از ما سلب شده و مردم شكل
واقعى ما را ببينند رسوا مى شويم . زيرا شكل روح متناسب با اخلاق و صفات است . مثلا
كسى كه صفت غضب بر او غالب باشد، روح او بشكل سگ خواهد بود. مگر اين كه خُلق خود را
با داروى حلم معالجه نموده ، خشم تبديل به شجاعت شده و شكل سگ به شكل انسانى شجاع
تغيير يابد. و همينطور ساير اخلاق و صفات . بهمين جهت گذشتگان هر روز با آينه و
غيره سيماى خود را بررسى مى كردند تا مطمئن شوند كه تغيير نكرده و مسخ نشده و پوشش
خدا همچنان باقى است . و اين شكلهاى حقيقى گاهى اوقات به بعضى از اوليا نشان داده
مى شود و مردم را باين شكلها مى بينند. از امام سجاد (عليه السلام ) روايت شده است
كه پرده را از جلو ديدگان شخصى برداشته و شكل واقعى حاجيها را به او نشان داد و او
در ميان جمعيت فقط دو نفر را به شكل انسان ديد.
هنگام برپايى نماز عيد بصورت جماعت ، مصيبت غيبت او را بياد آور و بياد داشته باش
كه امامت نماز عيد از حقوق مخصوص امام زمان (عج ) و برپايى آن از كارهاى معروف اوست
.
((چون در روز عيد خود را آشكار كند، ديده همگان بر زيبائيش
خيره گردد. ارواح آنان بسوى زيبائيش سرازير شوند و مردمك چشمانشان از فرط زيباييش
هوس گلزار نمايند. عيد من آن روزى است كه با ديدگان شاد كه زيباييش را تحسين مى
كند، آن زيبايى را ببينم .))
آيا اين مصيبت نيست كه بجاى نماز با امام (عليه السلام ) با ديگران نماز بگزاريم !
اگر بجاى ديگران امام زمان (عليه السلام ) خطبه هاى نماز عيد را مى خواند چه حالى
داشتيم ! و اگر او در ميان ما بود روزگار ما چقدر با امروز فرق داشت !
آنگاه به آنچه در روايات درباره او آمده بنگر از قبيل : بركتها و نورهاى زمان حضور
او، گسترش عدل ، برچيده شدن بساط ظلم و سركشى ، عزت اسلام ، احترام قرآن ، رواج
ايمان ، كامل شدن عقلها، تزكيه دلها، اصلاح اخلاق و از بين رفتن تفرقه و نفاق .
مناجات با امام زمان
آنگاه با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده و با زبان شوق به حضرت قدس او
عرضه بدار: ((اى پسر احمد! آيا به سوى تو راهى هست تا ملاقات
شوى . چه وقت روزها را با تو سپرى كرده و بهره مند مى گرديم . چه زمانى وارد
آبشخورهاى فراوان و سيراب كننده ات شده و سيراب مى گرديم ؟ تشنگى زياد ما طول كشيد.
چه هنگام از آب گوارايت استفاده خواهيم كرد؟ مولايم ! سرورم ! چه وقت ما را ديده و
ما نيز تو را مى بينيم در حالى كه پرچم پيروزى را برافراشته اى ؟ مولايم ! چه زمانى
يكديگر را ديده و چشمان ما از ديدار تو روشن مى گردد و با راهنمايى تو هدايت مى
شويم ؟ و آنگاه ما را از حقايق امورمان آگاه كرده ، گره ام به دست تو باز شده ،
نادانيها از بين رفته و كمالات كامل مى شود.
آقا و مولايم ! اميد و آرزويم ! كاش سرنوشت خود را مى دانستم ، آيا با نور جمالت
ديدگانم روشن خواهد شد! آيا از وصال گوارايت سيراب خواهم شد! يا با اين اندوه ها
روانه قبرم شده و با غصه ها و اندوه فراوان از اين دنيا مى روم !))
آقايم ! طولانى شدن جدايى شما مرا كشته و اميد وصال شما و آنچه درباره نشانه هاى
ظهورتان فرموديد، زنده ام مى كند. چرا چنين نباشد كه اگر اين وعده هاى در روايات و
انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بين رفته بوديم . درود و سلام خدا بر كسى كه ما
را با اين وعده ها و انتظار ظهور شما زنده كرده و ما را از آن آگاه نمود. زيرا اين
مطلب ، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما مى
گويد:
((مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام راءى دادگاه آيين
عشق را به تاءخير انداختند، در حالى كه آيين عشق آيين من است . دل را با ياد محبوب
شاد گردان و گوشهايم را با وعده اش نوازش كن .))
آقايم ! اگر نمى دانستم كه گشايش بعد از سختى است ، اين سختيها بر دل و جان ما بيش
از آن بود كه بتوانيم آن را تحمل كنيم ؛ ولى باين جهت كه اينها علامت گشايش است
تحمل آن براى ما آسان است و بدين جهت كه باين وسيله به شما مى رسيم اين سختيها
محبوب ماست .
آقايم ! مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم . با ياد شما زندگى كرده
، و آثار ظهور شما را جستجو مى كنيم . آقايم ! كار سخت شده و ظلم و ستم فراوان ، و
فساد بى سابقه اى سراسر گيتى را فرا گرفته است . هواى نفس نيز ضميمه آن شده و آتش
هواهاى نفسانى شعله ور گرديده و گيتى را سوزانده است ؛ بوسيله آن شهرها خراب ،
آبادانى نابود و انسانها و حيوانات از بين رفته اند.
آقايم ! بلاها زياد، مطالب پوشيده برملا گرديده و فقط به شما شكايت مى كنم . آقايم
! جدايى و هجران تو از تمام اين سختى ها سخت تر است زيرا بلا بهمراه تو، نعمت و
اذيت در مقابل ديدگان تو راحت است . آقايم ! ((و از من
انتقام بگير، اگر اين انتقام مرا به تو نزديك مى نمايد. فدايت گردم در آن شتاب كن .
و با هر وسيله اى كه مى خواهى مرا در عشقم به خودت آزمايش كن . و من آنچه رضاى تو
در آن است را انتخاب خواهم كرد.
و در هر حال ، تو به من از خودم سزاوارترى . زيرا اگر تو نباشى ، من هم نخواهم بود.))
آقايم !
((تو قدرت نابودى قبيله را دارى ، در راه عشق تو هر موجود
زنده اى از نابودى لذت مى برد.
برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد كرد. اگر تو او را رها كنى او تو را رها نمى كند.
آن زيبايى كه با جلال بزرگ خود آن را پوشانيده اى ، هر نوع شكنجه اى را در اينجا
گوارا مى داند.))
مولايم ! آرزويم !
((دلم آب شده به او رخصت بده تا باقيمانده خود را در آرزوى
تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر كند. زيرا من مطيع اين دستور هستم . شايد
در عالم رؤ يا وجود گرانقدر تو را ببينم و به من وحى شود.))
حبيب من !
((هر گاه باقيمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من
مقتضى بقاى تو باشد.
و اگر شيوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمايت كند و از ديدارت محروم گردد.
سياهى چشمى براى من باقى بگذار، شايد پيش از مرگم بوسيله آن ، كسى را كه تو را ديده
است ببينم .))
آه !
((چيزى را كه تو مى خواهى كجا در من هست ؛ هرگز. و بلكه پلك
چشمان من فاقد پرده اى از خاك پاى تو است .))
مولايم !
((اگر مژده دهنده اى با مهربانى از سوى تو آيد و هستى من هم
در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقديم نموده و خواهم گفت : آن را بگير.))
سرور و مولايم ! اى امام من !
((بشكستگى من ، بذلت من ، بخضوع من ، بفقر و نياز خودم و به
بى نيازى تو. مرا به زير دست خائنى واگذار مكن . چون من يكى از ضعيفان تو هستم .))
آقايم ! آنگاه كه درباره رسيدن و وصل شدن به شما و لذت ديدار شما مى انديشم و در
مورد احوال كسانى كه آنها را به پناه خود نزديك نموده ، به آنان احسان كرده ، مشرف
به ديدار جمالت نموده ، با تعليم خود آنان را بزرگ داشته ؛ با نوشانيدن جامهاى
توحيد بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحيد را به آنان كرامت نمودى
تاءمل مى كنم ، نزديك است قلبم از حسرت شكافته شده و از غيرت ، دو تكه شود.
آه ! آه ! ((واى بر قلب كسى كه مثل قلب من باشد.))
((اى پوست بدن من ! پاكيزگى مرا سعادتمند نمى كند. و اى كبد
من ! بدون ديدار بايد پاره پاره شوى .))
آقايم ! خواهان شما، با ساير مشتاقين فرق دارد. زيرا زيبايى تو قابل مقايسه با
زيبايى ساير معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند ديگر بزرگيها نمى باشد. باين جهت كه
شما محبوبى هستى كه علت ايجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر
كارى به شما احتياج دارد؛ ولى ديگران چنين نيستند. بلكه در عالم محسوسات زيبايى
وجود ندارد مگر اين كه مظهر گوشه اى از زيبايى شما، و بزرگيى نيست مگر ناشى از يكى
از آثار بزرگى شماست .
زيرا زيبايى شما مظهر زيبايى خداوند زيبا و زيبايى ديگران از مظاهر زيبايى شماست .
و نيز بزرگى شما مظهر بزرگى (خداوند) بزرگ و بزرگى ديگران برگرفته از بزرگى شماست .
شما منبع همه بزرگيها و زيباييها هستيد. منظور از زيباترين زيباييها، و بزرگترين
بزرگها، در دعاى سحر، شما مى باشيد. و شماييد نورانى ترين و درخشنده ترين نور خدا.
و نيز جدايى و دورى شما مانند جدايى محبوبهاى ديگر نيست . زيرا اگر محبوبهاى ديگر
دوستدار را ترك كنند، مى گويند: محبوب او را ترك كرده ، و بخاطر ترك كردن محبوب
سرزنش متوجه دوستدار نمى گردد. ولى اگر شما كسى را ترك كنيد، مردم او را سرزنش
نموده و خود نيز خودش را سرزنش مى كند. و هيچگونه تسلاى خاطرى نيز ندارد. زيرا نمى
توان گفت شما بيوفا بوده يا به دوستدار خود علاقمند نيستى . همه دوستدارانت اعتقاد
دارند كه دوستى و وفاى تو بيش از دوستى و وفاى آنان است . بنابراين اگر آنان را ترك
كنى معلوم مى شود، آنان كوتاهى نموده اند. و كم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان
است .
به همين جهت كسى كه او را ترك نمايى ورشكسته ترين افراد است مگر اين كه خود را تسلى
داده و بگويد: در آينده به شما رسيده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى
چه پاداشى بزرگتر از ديدار شماست !
مولايم ! همه فداى تو. جانم فداى مجد ريشه دارى كه همتايى ندارد. جانم فداى شرافتى
كه لنگه اى ندارد. تا كى برايت سرگردان بوده و تا كى و چگونه و با چه زبانى درباره
ات بگويم ؟ براى من سخت است كه ببينم ديگران در مقابل تو و در مملكت تو تصرف ، و بر
پيروان و حتى بر خويشانت حكومت كرده و آنها به تو پناه آورده و از تو كمك مى خواهند
ولى جوابى نمى شنوند. پناه بر خدا از اين مصيبتهاى دردناك و سختيهاى زياد
((انا لله و انا اليه راجعون )) از
مصيبت نبودن تو و طولانى بودن غيبتت در حالى كه شيعيانت مانند گله گوسفندى شده اند
كه چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله كرده اند گروهى را خورده و گروهى
را براى ذخيره مى كشند.
سرورم ! اين مصيبتهاى ما بود ولى ناراحتيهاى شما بخاطر اين مطالب براى ما سخت تر
بوده و دل ما را بيشتر بدرد مى آورد تا مصيبتهايى كه به خودمان وارد مى آيد. زيرا
از راءفت شما به شيعيانتان و غيرت و رقت قلب شما آگاهى داريم . مگر جد شما اميرالمؤ
منين (عليه السلام ) نبود كه از ربودن خلخال زن ذمى توسط لشكر معاويه شكايت كرده و
مى فرمود: ((اگر مسلمانى از اين مطلب بميرد او را قابل سرزنش
نمى دانم .)) پس شما چه حالى داريد زمانى كه بدانيد با زنهاى
مسلمان چه مى كنند! خداوند ملتت را يارى كند، مولايم ! به خداوند و به سرور مردم
محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاكت ، امامان هدايت و
شيران درنده نبرد و به حمزه ، سرور شهيدان و به ((طيار در
ميان فرشتگان مقرب ))، از اين پيش آمدهاى ناگوار و اوضاع بد
شكايت مى كنيم .
بندگان گرفتارت را يارى كن اى ياور يارى خواهان . سرورشان را به آنان بنمايان اى
مهربانترين مهربانان . و با آن ستم ستمكاران ، حاكميت كفار و حيله هاى مخالفين را
از آنان دور كن . و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجيل نما و بعد از پر شدن زمين از
ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان .
ديدگان مؤ منين را با جمال ولى دين روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در
ميان جهانيان بيشتر گردان . عدل فراوان و حكومت بزرگ و عالى خود را آشكار نما و با
آن حق را برپا و باطل را از بين ببر. اوليايت را با آن حاكم و دشمنانت را خوار
فرما. با آن از ستمكاران و دشمنان برگزيدگانت انتقام بگير. و در انجام وعده هايت در
مورد يارى مؤ منين و عاقبت پرهيزكاران تعجيل فرما. اى راستگوترين راستگويان و
تواناترين توانمندان !))
و خلاصه اگر سالك در اين دريا فرو رفته ، نسبت به اين امر اهتمام ورزيده و از اين
فجايع دلتنگ شود، بطور طبيعى حال او تغيير كرده ، خوشحالى او به اندوه و عيد او به
عزا تبديل مى گردد. و با حسرت و شكستگى در مصلى حضور مى يابد. خداوند متعال نيز نزد
دلهاى شكسته است . و اگر حسرتهاى سابق را كه بخاطر فهميدن نقايص باطنى و تيرگيهاى
روحى مى باشد به آن ضميمه نموده و در حالى كه مشغول خواندن دعاهاى وارده ، در راه
مى باشد، از منزل خود به سوى مصلى حركت نمايد، در چنين شرايطى تمامى اسباب پناه
بردن به در فضل ، كرم و جود مالك نفسها، ارواح و وجود براى او بوجود مى آيد.
بنيت قرار گرفتن در سايه عنايت خدا، در فضاى بدون سقف نماز خوانده و بنيت فروتنى
براى رب الارباب ، انتقال از گناه به طاعت ، از تكبر به تواضع و از ديدن خود به
مقام فناء، بر خاك بنشيند، تا روح توجه در نماز كامل شود. زيرا توجه و رو به قبله
كردن يعنى بريدن كامل از همه و توجه به سرپرست همه اشياء و مالك و خالق آنها. و
منظور از ايستادن روى دو پا اين است كه در حال ترس و اميدوارى ، و شوق و ترس است .
در نماز عيد، تكبير اهميت زيادى دارد. بهمين جهت بايد براى بدست آوردن روح تكبير
تلاش نمود. در كتاب ((مصباح الشريعه ))
بنقل از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمودند: بنده اى كه تكبير بگويد ولى
قبلا از حقيقت آن روگردان باشد، خداوند به او مى گويد: با من نيرنگ مى كنى . به عزت
و جلالم قسم تو را از شيرينى ذكرم محروم نموده و نمى گذارم به من نزديك شده و از
مناجاتم لذت ببرى .
مطلب مهمى كه انسان بايد آن را رعايت كند، اين است كه بداند در رابطه با اين نماز
از او چه مى خواهند، و چگونه بايد مراقب خداوند بوده و چه حالى بايد داشته باشد.
باين جهت كه تكليف به نماز گرچه در همه جا از باب عنايت ، لطف و احضار بندگان به
مقام حضور است ولى در بعضى از آنها جهت ترس بيشتر بوده و بعضى ديگر فقط جهت ايجاد
رغبت است . مثلا نماز آيات از روى لطف و عنايت ، ولى در مقام ترس از خشم و نازل شدن
بلا واجب شده تا از شمول بلا امنيتى حاصل و بلا به وسيله نماز دفع شود. نماز عيد
نيز فقط براى گرفتن جايزه و كامل كردن نقصها و اعطاى بخششهاست .
خلاصه تشريع عيد و نماز آن بمنظور اظهار راءفت و رحمت ، گستراندن جود و كرم و بخشش
به رعيت است . اجازه عمومى در اين مقام اقتضا مى كند كه بساط قهر و غضب برچيده و
بيرقهاى الطاف پروردگار افراشته شود. و خوف و ترس با اين امر سازگارى ندارد؛ گرچه
بنده مرتكب گناهان جهانيان شده باشد.
خوش گمانى به خداوند در اين روز
در اين منزل از منازل سالك جا دارد به خداوند خوش گمان بوده و به بخششهاى
بزرگ و عطاياى عالى او اميدوار باشد. باندازه خوش گمانى به خداوند، لطيف نمودن
درخواست عطوفت و رعايت آداب اطمينان به وعده هاى خدا، جوايز نيز بيشتر شده ، ابرهاى
جود باريده و مباركى اين روز آشكار مى گردد.
بنده اى در اين روز نترسيده و انتظار خشم خداوند را ندارد مگر كسى كه به او بدگمان
بوده و اميد به فضل او را در خود تقويت نكرده باشد و احتمال بدهد الطاف خدا شامل
حال او نشود. و ممكن است كسى بخاطر بدگمانى در چنين اوقاتى ، از لطف و رحمت الهى
محروم شود.
بنابراين بحكم عقل و ادب و ايمان لازم است كه اميد بنده به نديده گرفتن گناهان ،
عفو آن ، بخشش نعمتهاى خدا و رسيدن به آرزوها و اهداف ، قويتر از ترس از مجازات و
ذلت و خوارى باشد؛ و گرچه از بندگان صالح خدا نباشد خود را در ميان آنان وارد كند؛
با صورتهاى آبرومند دوستان خداوند به او روى آورد؛ گر چه روى او از ستم گناهان سياه
شده باشد. خداى متعال به اين مسائل توجه نمى نمايد؛ زيرا فراگير نمودن احسان در
چنين اوقاتى با حكمت او مخالف نيست . بنابراين هيچ مانعى در راه شمول بخشش و گسترش
جود و فضل خداوند نمى باشد.
نمازگزار بعد از توجه به اين امور و تاءثير گرفتن از آن با حيا و اميد زياد در مصلى
حاضر شده و با شرمسارى با گوشه چشم نگريسته و با اميدوارى چشم مى دوزد؛ و با آداب و
شرايط آن نماز مى خواند؛ فرادى يا با جماعت ، هر كدام كه مناسب با حال اوست همراه
با رعايت اخلاص . البته اگر بتواند با جماعت بخواند بهتر است . در صورت فرادى
خواندن ، مى توان دو ركعت خواند يا چهار ركعت كه در دو ركعت اول ((سبح
اسم )) و ((الشمس ))
و در ركعت دوم ((والضحى )) و
((قل هو الله احد)) خوانده و در ركعت
اول هفت تكبير مى گويد: تكبيره الاحرام ، و پنج تكبير بعد از قرائت كه بعد از هر
كدام از آنها دعاى معروف : ((اللهم اهل الكبرياء...))
را مى خواند آنگاه تكبير ديگرى گفته و به ركوع مى رود. اگر بخواهد مى تواند بجاى
اين دعا، دعاى ديگرى بخواند. و هنگامى كه از نماز فارغ شد تكبير مذكور را گفته و
تسبيح حضرت زهرا (عليه السلام ) را مى گويد. و آنگاه دعايى را كه براى بعد از نماز
روايت شده است مى خواند كه دعاى بسيار جامعى است . آنگاه با ذكر و دعاى زياد بايد
از روز عيد مواظبت نمايد. زيرا شياطينى كه در شهر رمضان زندانى و در زنجير بودند و
نمى توانستند او را بفريبند، امروز رها شده اند. و شايد با دعا و تضرع به خداوند
متعال در جهت حفظ او از شر آنان بتواند از آنان رهايى يابد.
آنگاه دعاى ندبه را با حضور قلب مى خواند؛ دعايى كه آداب معامله با خداى متعال ،
پيامبران و اولياى او و رفتار پيروان با امام خود را بطور كاملى مى آموزد.
به پايان بردن اين روز
(5 - به پايان بردن روز عيد با توسل به نگهبان روز.) روز خود را با توسل و
واگذارى به نگهبان اين روز كه از معصومين (عليهم السلام ) مى باشد و شفاعت خواستن
از او به پايان برساند همانگونه كه در ساير روزهاى شريف نيز چنين مى كرد. و نبايد
در اين جهت كوتاهى كند كه اين از كارهاى مهم است .
فصل چهاردهم : مراقبات ماه شوال
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است :
((شوال ناميده شد زيرا گناهان مؤ منين در آن از بين مى رود.))
در ((اقبال )) آمده است :
((ورود در ماه شوال مانند ورود در رجب است و قبلا بطور كامل
گفتيم كه چگونه بايد در اين ماه وارد شد. و اگر نمى توانى آنچه را گفتيم بكار بندى
، بايد مانند كسانى كه احترام اين ماه را قبول دارند وارد آن شوى . و همانگونه كه
كسى وارد شهر مكه و خانه خدا مى شود و آن را بزرگ مى دارد تو نيز بايد با حرف و عمل
اين ماه را بزرگ بدارى . زيرا اين ماه حرام مى باشد. بنابراين لازم است عقل و قلب
تو اين ماه را بزرگ دانسته و مواظب اعضاى بدنت باشى كه در صراط مستقيم سير نمايند.
و بنده هنگامى مى تواند ادعا كند كه تمام آداب بندگى را رعايت كرده است كه تمامى
كارهاى او مطابق با رضايت مالكش باشد.))
اين كلام طولانى را بخاطر فوايدى كه در بر داشت ذكر كرديم . ولى در اين كلام اين
مطلب بود كه شوال ماه حرام است و اين خلاف مشهور است . بلكه از سخنان بعضى از
بزرگان استفاده مى شود كه تا به حال كسى چنين چيزى نگفته است ؛ زيرا در مقابل قول
مشهور اين قول را نقل كرده اند كه ماههاى حرام از دهه آخر ((ذى
الحجه )) شروع و در دهم ((ربيع الاخر))
پايان مى يابد. البته در ((وسايل ))
روايتى نقل شده مبنى بر اينكه شوال از ماههاى حرام بوده و محرم ماه حرام نيست .
احتمال بعيدى هم هست كه عبارت سيد اين باشد: ((شوال ماه
احرام است )). بهر صورت همينقدر كه اين ماه ، ماه احرام براى
زيارت خانه خدا مى باشد بزرگداشت آن لازم است . زيرا حتما خصوصيتى داشته كه از
ماههاى حج و وقت تشريع اعمال حج گرديده و زيارت خانه خدا در آن قرار گرفته است . و
اين ، براى بنده اى كه مراقب معامله با مولاى خود مى باشد مطلب مهمى است .
روزه هاى اين ماه
در بعضى روايات روزه شش روز بعد از عيد وارد شده است . و در روايات ديگرى
آمده است كه روزه سه روز بعد از اين دو عيد مطلوب نيست . بهمين جهت اين شش روز، از
سه روز بعد از عيد شروع مى گردد.
نيز روايت شده است كه : ((روزه ماه رمضان و شوال و هر
چهارشنبه و پنجشنبه جانشين روزه روزگار بوده و كسى كه اين مقدار روزه بگيرد، وارد
بهشت مى شود)).