الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۴ -


اوجى از انسانيت اعصار(1)
شيخ ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى ، در كتاب ((اصول كافى )) چنين آورده است : ((براى اميرالمؤ منين (ع ) از همدان و حلوان عسل و انجير آوردند؛ او داروغه ها (بخشداران هر محله ) را فرمان داد تا يتيمان را گرد آورند، و چو يتيمان همه آمدند به آنان اجازه داد تا دهانه مشكهاى عسل را بليسند (و با انگشت از آنها عسل بخورند)، و او خود، عسلها را از درون مشكها بيرون مى آورد و كاسه كاسه ميان مردمان تقسيم مى كرد. به او گفتند: يا اميرالمؤ منين ! چرا بايد بچه هاى يتيم بتوانند از دهانه مشكها اينگونه عسل بخورند؟ فرمود: امام پدر يتيمان است ، و من مانند پدر (مهربانانه و خودمانى )، اجازه دادم تا اين بچه هاى (يتيم )، با انگشت خود عسل بخورند (و از بهره خود بى نصيب نمانند و شيرين كام و شاد گردند)).(1240)
و اين اقدام از كارهاى شگفت امير مؤ منان (ع ) و رفتارهاى سترك و فضيلت آموز و انسانى او است ، در نزديك شدن به بى پناهان و محرومان . و آنچه از اين تعليم علوى بزرگ بر ما آشكار مى شود - از جمله - اين امور است :
(1) - يتيمان در زمان آن امام (ع )، همه شمرده شده و معلوم (و داراى آمار) بودند، و براى خود سرپرستانى داشتند كه از جا و شماره آنان آگاه بودند، و سرپرستى مى شدند، و هر وقت و هر جا لازم مى شد، آنان را مى آوردند، و در اجتماع شركت مى دادند.
(2) - يتيمان در هنگام تقسيم حاضر بودند، تا از نظر رفاه و رسيدن به حق مالى و معيشتى ، ستمى بر ايشان نرود.
(3) - چندان از لحاظ پاكيزگى و لباس آراسته بودند، كه چنين كارى عملى نامناسب به شمار نمى آمده است (و سؤ ال درباره علت عمل است نه كيفيت آن ، يا بوسيله كسانى افاده دار گفته شده است ).
(4) - حاكم اسلامى پدر يتيمان و ناتوانان و ناكامان است ، بنابراين بر وى لازم است همچون يك پدر - با همه عواطف پدرى - با آنان رفتار كند.
(5) - اميرالمؤ منين با يتيمان كوفه آشنا بود و براى آنان سرپرست گذاشته بود، و از آنان آمار داشت ، و در كار تقسيم مقدارى عسل رضا نداد كه از آن محروم مانند، پس آنان را بوسيله سرپرستانشان خواست ، و هنگامى كه آمدند شروع به تقسيم كرد، و چون به اندازه سهم خانوار به آنان نمى رسيد، پدرانه و با ملاطفت آزادشان گذاشت تا مانند كودكان درون خانه به سوى ظرفهاى عسل بروند، و مقدارى بخورند، و چيزى از عسل بيت المال به كام آنان نيز برسد؛ و موردى نباشد كه يتيمان در آن مورد فراموش شوند و بى نصيب بمانند.
اوجى از انسانيت اعصار(2)
در دعاى ماءثورى كه در ((ماه رمضان ))، پس از هر نماز واجب خوانده مى شود (و بر خواندن آن - با ذكر پاداشى بس مهم - تاءكيد شده است ) چنين آمده است : اللهم اءغن كل فقير(1241) خدايا! همه فقيران را بى نياز كن . اين دعا و امثال آن ، از واضح ترين شواهد و دلايل است كه خواسته اسلام ، از ميان رفتن فقر - بصورت كلى - از همه پهنه هاى اجتماع انسانى و از زندگى همه افراد است . و از همين وضعگيرى شايسته است كه در تعاليم اسلامى نتايج منفى فقر بر شمرده مى شود، و فقر بخشى از كفر به شمار مى آيد. و آيا اسلام به كفر - يا بخشى از آن - براى هيچ فردى خرسندى نشان مى دهد؟ و چون جهان - چنانكه گفتيم - جهان اسباب و وسايل است ، رفع و دفع فقر از هر فرد يا هر خانوار، يكى از وظايف واجب كسانى است كه در جامعه هاى اسلام زندگى مى كند، با استمداد از خداوند متعال .
و مى نگريم كه مضمون اين دعا - بجز بعد توحيدى و نيايشى - انسان را از درون خانه يا مسجد، و از كنار سجاده و جانماز خويش ، در حال روحانى نماز، با همه انسانها، در همه جاى گيتى ، پيوند مى دهد، و مشكلات و گرفتاريهاى بندگان خدا را به ياد او مى آورد، و آدمى را از غرق شدن در منجلاب فرديت و خودگرايى و خود خواهى و بى خبرى و بيدردى دور مى سازد، و وا مى دارد تا براى هر كس هر كارى از او ساخته است انجام دهد، و از تلاش معنوى (بوسيله ((دعا)) و خواستن از خداوند)، تا تلاشهاى مادى و اقدامى ، در راه همنوعان خويش هيچ گونه دريغ نورزد. و اين است از جمله فلسفه هاى دعا، و توجه به دعا، و تاءكيد بر خواندن آگاهانه دعا، و آثار مثبت انسان ساز و تعالى آفرين ((كتاب دعا)) در جانها و روانها، و زندگيها و آباديها...
ياد آوريى مهم : شروط فقر ممدوح (20 شرط)
محدث فاضل ، صاحب كتاب ((لئالى الاءخبار))(1242)، احاديثى در فضيلت فقر و ستايش فقرا آورده و سپس گفته است : ((ولى فقر مورد ستايش مشروط به شرطهاى بسيارى است كه ذكر آنها خواهد آمد، و گرنه جز رو سياهى در دو دنيا و ناكامى در دو سرا نخواهد بود، بلكه نزديك به آن است كه به كفر بينجامد، چنانكه از امام صادق (ع ) روايت شده است )). سپس براى فقيرى كه فقر نسبت به او ستوده و داراى فضيلت است ، بيست شرط بر شمرده و به تفصيل درباره اين شرطها و خصوصيت هر يك سخن گفته است . اينك اين بيست شرط را - اشاره وار - براى خوانندگان نقل مى كنيم :
(1) - انسانى عفيف و پارسا باشد،
(2) - با گفتار و كردار، خود را در ميان مردم بى نياز نشان دهد،
(3) - از فقر و نياز خود شكايت نكند، يعنى جز به ضرورتى آن را به كسى اظهار ندارد،
(4) - به حلالى كه خدا نصيب او كرده است قانع باشد،
(5) - در سختيها و بلاها بردبارى كند، تا خدا فرجى در دنيا با عوضى در آخرت به او بدهد،
(6) - از خداى خود، با وجود فقر و فشارهاى آن راضى باشد،
(7) - در هر حال سپاسگزار باشد،
(8) - فقر را دوست بدارد و خواهان آن باشد، رهايى از آن را نخواهد،
(9) - مطلقا به خدا اعتراض نكند،
(10) - از حرام اجتناب ورزد،
(11) - واجبات و مستحباتى را كه خدا فرمان داده است ، به اندازه توانايى خود، انجام دهد،
(12) - محرمات و مكروهات را ترك كند،
(13) - به سبب فقر در عبادت و طاعت او سستى راه نيابد، و از صدقه دادن ، به اندازه اى كه مى تواند خوددارى نكند،
(14) - بيش از نياز يك سال ذخيره نكند(1243)
(15) - بيش از كفاف و بسنده گرد نياورد،
(16) - از فقر نترسد،
(17) - با ثروتمندان معاشرت نداشته باشد، و براى دارايى در برابر آنان تواضع نكند، بلكه نسبت به آنان به سختى تكبر ورزد،
(18) - از هيچ كس جز خدا چيزى نخواهد،
(19)- از آنچه در دست مردمان است چندان طمع ببرد كه آنان را با هر چه دارند، نيست و نابود انگارد، و بداند كه يارى جستن از هر انسان ديگر، همچون يارى خواستن يك زندانى از زندانى ديگر است ، بلكه منشاء آن شرك خفى است
(20) - در همه كارهاى خود بر خداوند توكل كند، بدانگونه كه از هر چه جز او است پيوند خود را - بطور كامل - ببرد، و آنان را ناتوان تر از پشه به شمار آورد، و يقين كند كه مؤ ثرى در عالم وجود جز خدا نيست ...))(1244)
شما اى خوانندگان ! عظمت و اهميت اين شرطها را مى بينيد، كه چه بسيار كم در افرادى بهم مى رسد، بدان سان كه جز در كسانى از اولياى خدا(1245) صورت پذير نمى شود (يا در اندكى از مؤ منان بس ‍ صبور و استوار و قانع و...)؛ بويژه بعضى از آنها، مانند ((رضا)) به آنچه خدا خواسته است ، كه تحقق همه به آن بستگى دارد، و به همين جهت است كه محدث مزبور درباره آن چنين مى گويد:
((راضى كسى است كه از خداى خود - خواه چيزى از دنيا به او برسد يا نرسد - ناخشنود نگردد... شهيد ثانى گفته است : نسبت صبر به رضا، در نزد اهل تحقيق ، همچون نسبت معصيت به طاعت است ... و رضا شعاع نور معرفت است . و راضى همه انتخاب (و ميل ) خود را زير پا مى نهد و نابود مى كند... و ((رضا)) (به آنچه خدا خواسته است )، واژه اى است كه انواع بندگى خدا و عبوديت را در بر مى گيرد...)).(1246)
پس اگر فقر در فرد يا افرادى مورد ستايش واقع شود، و فضيلتى براى آنان به اثبات برسد، مقصود فقر كسى است كه اين اوصاف بيستگانه يا دست كم گروهى از آنها در وى جمع آمده باشد.(1247) و اين در هر دوره اى از زمان ، جز در گروهى اندك اتفاق نمى افتد، از جمله كسانى كه آن را - به صورت اختيارى - به عنوان رياضت و سلوك براى خود انتخاب مى كنند. و اين امر را چه نسبت است با فقر اجتماعى كه از ستم اجتماعى نتيجه مى شود، و بر گروههايى از مردم ، به صورتهايى مرئى يا نامرئى ، چيرگى مى يابد، و - چنانكه گذشت - آثار منفى فردى و اجتماعى كوبنده و ويرانگر وسيعى از آن پديد مى آيد.
و از شرط چهاردهم و پانزدهم ، چنان معلوم مى شود كه فقير، در نزد ايشان (مؤ لف ((لئالى الاخبار)))، كسى است كه قوت سال خود را در اختيار داشته باشد؛ و معنى فقير در اسلام نيز همين است . و با وجود اين (كه قوت و خرجى سال را داشته باشد)، باز براى ممدوح بودن آن ، بيست شرط، از آنگونه كه بر شمرديم قائل مى شود. پس درباره بينوايان و بى چيزانى كه آه در بساط ندارند چه مى انديشيد؟
نه ، پسنديده شمردن فقر اجتماعى به هيچ وجه درست نيست . و اين چگونگى از دين خدا و دين انبيا (ع ) و اوصيا (ع ) نيست ، كه نعمتهاى خداوند و روزيها و موهبتهاى او، دست به دست بگردد، و بندگان خدا همچون بردگان باشند؛ پس فقر از نظر اسلام محكوم است ، و واجب است كه هر جا يافت شود آن را ريشه كن كنند، و اسباب و مسببان آن را - كار به هر جا برسد - براندازند، كه هيچ چيز عزيزتر از قوانين و نواميس الاهى نيست . و از بزرگترين اين نواميس ، عدالت است . و اگر با مردمان به عدل رفتار كنند، همگان بى نياز خواهند شد...
... پس دين جز به عدل استقرار پيدا نمى كند، و عدل جز با از ميان بردن نيازمند و فقر صورت پذير نمى شود؛ كه خداى متعال چون آفريدگان را آفريد، ارزاق آنان را مقدر كرد و بيافريد، و معيشت آنان را به ايشان بخشيد، ليكن غاصبان آنها را غصب كردند.
هشدار (1): فقر و مسائل آن (50 مسئله )
بحث خود را در اينجا، با اشاره كردن به شمارى از مسائلى كه به فقر تعلق دارد دنبال مى كنيم ، تا جويندگان در اين موضوع مهم ، به مطالعه كاملى درباره اين مسائل سازنده اجتماعات - كه متزلزل كننده پايگاههاى استبداد اقتصادى است - بپردازند، و زمينه اى شايسته براى پاسخ گفتن عملى به آنها فراهم آيد.
فقر در تاريخ انسان و زندگى او موضوعى قديمى است . و منشاء آن تسلط يافتن صاحبان قدرت و شوكت و مستكبران بر نعمتها و مواهب و امكانات و استضعاف محرومان و بازداشتن ايشان از دستيابى به سهم خويش است ، به شكلهايى معروف در تاريخ .
و اسلام در برابر اين پديده شيطانى استكبارى ، ايستارى قاطع برگزيده است (كه نشانه هاى آن در اين ده فصل - درباره مبارزه با فقر - نمودار گشت ). پس بر پژوهندگان لازم است كه - براى نبرد با آن در زمان حاضر و آينده - مسائل مهمى را مورد تحقيق قرار دهند كه هيچ مسلمان متعهد، يا عالم آگاه ، يا حكومت صالحى از مطالعه و تحقيق درباره آنها باز نمى ايستد. اكنون شمارى از اين مسائل را از نظر خوانندگان مى گذرانيم :
1- ((فقر، علتهاى پديد آورنده و نگاهدارنده (علل محدثه و علل مبقية ) آن .))
2- ((فقر، علتهاى علنى و غير علنى آن .))
3- ((فقر، و اهميت آگاهى مردم از زيانهاى آن .))
4- ((فقر، آيا اسلام مبارزه با آن را امرى حياتى مى شمارد كه بايد به صورتى قاطع عملى شود، يا نه ))؟
5- ((فقر، آيا امرى فردى محض است ، يا اجتماعى نيز هست ))؟
6- ((فقر، آيا - در عين اجتماعى بودن - اقتصادى محض است ، يا سياسى نيز هست ))؟
7- ((فقر، آيا در همه موارد، تقديرى الاهى است ، يا ظلمى اقتصادى و اجتماعى ))؟(1248)
8- ((فقر،آيا رفع آن - پس از تقدير الاهى بودن ، در جاهايى ، بنابر حكمت - يك تكليف دينى است ، يا آن را به حال خود واگذاشتن روا است ، خواه فقير به آنچه نيازمند است دسترسى پيدا بكند يا نكند))؟
9- ((فقر، آيا حضور آن در هر اجتماع ، دليل حضور ظلم و جور در آن اجتماع هست يا نه ))؟
10- ((فقر، آيا انبيا (ع )، بر ضد آن و مسببان آن به مبارزه برخاسته اند، يانه ؟))
11- ((فقر، آيا اوصيا (ع )، بر ضد آن و مسببان آن مبارزه كرده اند، يا نه ؟))
12- ((فقر، و مسئوليت علماى دين نسبت به آن .))
13- ((فقر، و مسئوليت ثروتمندان نسبت به آن .))
14- ((فقر، و مسئوليت حكومت اسلامى نسبت به آن .))
15 ((فقر، آيا جامعه اسلامى ، جامعه اى منهاى فقر است يا بعلاوه فقر))؟ 16- ((فقر، و اهميت آنچه در نكوهش آن - به صورتى مهم و سرنوشت ساز - رسيده است ، و معنى آنچه در ستايش آن آمده است ، و شرطهاى فقير مورد ستايش (20 شرط).))(1249 )
17- ((فقر، آيا با دادن قوت يك شبانه روز فقير به او از ميان مى رود، يا بايد سطح زندگى او به سطح زندگى ديگران برسد))؟
18- ((فقر، و زمينه هاى اخلاقى در جامعه .))
19- ((فقر، آيا به خودى خود از ميان مى رود، يا بايد براى مبارزه با آن نبرد كرد.))
20- ((فقر، آيا تنها به نبودن خوراك يا كم بودن آن مربوط مى شود، يا همه نيازمنديهاى زندگى آدمى را فرا مى گيرد.))
21- ((فقر، آيا در همه موارد، با پرداختن نصابهاى رسمى شرعى از ميان مى رود، يا بايد نصابهاى شرعى غير رسمى نيز پرداخت گردد))؟
22- ((فقر، آيا تنها مبارزه بر ضد آن به عنوان يك معلول بسنده است ، يا مبارزه بر ضد علتهاى پيدايش آن نيز ضرورت دارد؟))
23- ((فقر، و متكاثران مترف ، و مسرفان مفسد.))
24- ((فقر، و قانگذاريهاى مالى در اسلام ، آيا اينها همه براى نابودى و ريشه كن كردن آن بوده است يا براى باقى نگاه داشتن آن ؟))
25- ((فقر، آيا مبارزه بر ضد آن واجب است (با ملاكهاى موجود)، يا نه ؟))(1250)
26- ((فقر، و موضوع ايمان داشتن به خدا و رسول خدا، در حالت باقى نگاه داشتن آن ، و كارى براى نابودى آن انجام ندادن .))
27- ((فقر، و موضوع حفظ دين (و احكام دينى و اخلاق دينى ) در اجتماع ، در همه افراد و بخشهاى آن .))
28- ((فقر، و موضوع اعضاى جسد واحد بودن مسلمانان .))
29- ((فقر، و موضوع همسانى مردمان در نظر حاكم اسلامى ، زيرا كه ديگران يا برادران دينى اويند يا برابران نوعى او (همنوعان او))(1251)
30- ((فقر، و موضوع دعوت قرآن از مردم براى دست يافتن به چيزى (دينى و احكامى ) كه آنان را زنده مى كند(1252) (با اينكه در احاديث اسلامى با وجود فقر ميسر مى شود؟ با اينكه در احاديث آمده است كه فقر مرگ است )؟))
31- ((فقر، و موضوع عدل ، كه به نص قرآن كريم به اقامه آن امر شده است .))
32- ((فقر، و موضوع احسان ، كه فرمان انجام دادن آن در قرآن آمده است .))
33- ((فقر، و موضوع برپايى قسط در ميان مردم ، كه به نص قرآن كريم ، پيامبران براى آن آمده اند.))
34- ((فقر، و موضوع اهتمام به امور مسلمانان ، كه اگر اهتمام نورزند مسلمان نيستند.))
35- ((فقر، و موضوع انجام دادن تكاليف شرعى ، و لزوم كمك كردن به فقرا براى اداى اين تكاليف .))
36- ((فقر، و موضوع حفظ عزت در مؤ منان (و فقر ذلت است ).))
37- ((فقر، و موضوع برادرى ايمانى مذكور در ((قرآن كريم )).))
38- ((فقر، و موضوع تعاون و هميارى ، و به ديدار يكديگر شتافتن ، و سفارش شديد براى رفع نيازمنديهاى محتاجان .))
39- ((فقر، و موضوع سلب ايمان از كسانى كه شب به خواب مى روند، در صورتى كه در همسايگى ايشان مردمانى گرسنه مانده اند.))
40- ((فقر، و موضوع شركت فقيران در اموال ثروتمندان ، و تاءكيد بر بى نياز كردن بينوايان .))
41- ((فقر، و موضوع معاشرت و هم نشينى با فقيران ، و لزوم دوست داشتن آنان ، و آيا اينها همه براى برانداختن فقر است يا باقى گذاشتن آن ؟))
42- ((فقر، و موضوع ((مواسات )) با مؤ منان در اموال .))
43- ((فقر، و موضوع تاءكيد بر رعايت ((اصل مساوات )).))
44- ((فقر، و موضوع موجوديت شخصيت انسانى .))
45- ((فقر، و موضوع لزوم تربيت نوجوانان مسلمان - در جميع گروهها و خانواده ها، از پسر و دختر - با تربيتى شايسته .))
46- ((فقر، و كلام امام صادق (ع ): بلايى كه به فقيران مى رسد، از جهت مقدار معين شده شرعى نيست ، بلكه از اين است كه كسانى حقوق فقيران (و امكانات مورد نياز) را به آنان نمى رسانند))(1253)؟
47- ((فقر، در جهان سوم و مسئوليت مسلمانان و علما و حكومتهاى ايشان در اين خصوص .))
48- ((فقر، در جهان سوم و مسئوليت حكومتها و كشورها در همه جاى جهان نسبت به آن .))
49- ((فقر، و نشانه هاى شيعه بودن (چگونه ادعاى ولايت على و آل على (ع ) داريم ، با اينكه فقر فقيران و نياز نيازمندان را - در جهات گوناگون معيشت و زندگى - بر مى تابيم ، و براندازى آن را واجب نمى شماريم ؟).))
50- ((فقر، آيا مبارزه براى از بين بردن آن بدون مبارزه كردن با توانگران و خواسته هاى بيرون از شمار آنان امكانپذير است ؟))
در اينجا به همين پنجاه مسئله در امر حياتى شناخت ابعاد و آثار فقر و تكاليف مربوط به آن بسنده مى كنيم ، با اينكه مسائل فراوان ديگرى نيز وجود دارد(1254)، كه تعاليم اسلامى ، ما را به مطرح كردن آن ها - در هر محيط اسلامى سالم و صادق - براى جواب دادن به آنها برمى انگيزد، تا مبارزه اى فراگستر و سازنده براى چاره گرى اين مشكلات بسيار زيانبار به صورتى اسلامى و فراگير تحقق بپذيرد.
و شايد خواننده فرصت پاسخ گفتن به اين پرسشها و نظاير آنها را، كه در فصلهاى مبارزه فراگستر اسلام بر ضد فقر - از فصل سى و سوم تا فصل سى و نهم - آورده ايم پيدا كند.
هشدار (2): نابودى مستكبران اقتصادى ، هدف مهم انقلابهاى انبيايى .
نهضتهاى انبيا (ع )، در طول تاريخ بشرى ، و در انتقال دوره هاى پيامبرى ، انقلابهاى دگرگونساز بود، و جز از انگيزه هاى الاهى و فطرى بر نمى خاست ؛ به همين جهت هدف اين نهضتها بر پا داشتن عدل و داد و برانداختن ظلم و ستم بود. و اين بر پا داشتن و برانداختن هر دو با ديدى الاهى به مقتضاى فطرت صورت مى گرفت . از اين رو، از آغاز به تصحيح و تعديل پيوندهاى اقتصادى و معيشتى در ميان مردمان ، و جلوگيرى از كاهش وزن و پيمانه ، و كاستن از حقوق خلق ، و امثال اين چيزها توجه جدى مى شد؛ و از نخستين و مهمترين مبارزه هايى كه صورت مى گرفت ، مبارزه با بيدادگرى اقتصادى و ظلم معيشتى بود، كه توانگران و مستكبران در همه حال نسبت به ناتوانان و مستضعفان روا مى داشتند. تفاصيل اين همه در قرآن كريم آمده است ، و پيش از اين نيز مورد اشاره قرار گرفت .
پس آنچه از سپيده دم تاريخ نبوت بر ما آشكار مى شود، اين است كه خداى متعال پيامبران را در ميان بندگان خود مبعوث مى كرد، و به سوى ايشان پياپى مى فرستاد تا:
(1) - عمل به پيمان فطرت را از آنان بخواهند،
(2) - نعمتهاى فراموش شده او را به ياد بندگان آرند،
(3) - با تبليغ كردن ، حجت را بر ايشان تمام كنند.
(4) - لايه هاى زيرين عقل بشر را آشكار سازند، تا راه كمال را بيابد.
(5) - و آيات قانونمند الاهى (سقف افراشته بر بالاى سر، بساط گسترده در زير پا، و مهيا شدن رزق و روزى مايه معيشت و حيات ) را به ايشان بنمايانند تا به سوى كسب كمال سوق داده شوند.(1255)
اين است آن هدفهاى اساسى ، كه خداوند متعال پيامبران (ع ) را براى تحقق بخشيدن به آنها مبعوث كرده است . و همه اين هدفها- با روشنى و قاطعيت - ما را به اين واقعيت رهنمونى مى كند، كه هدف بر پادارى عدل و براندازى ظلم ، در دعوتها و حركتهاى پيامبران بزرگوار اصالت داشته است (1256)؛ و نخستين و مهمترين هدف از ميان هدفها، اين بوده است كه ميثاق فطرى الاهى (ميان خدا و بندگان ) را به يادها آورند، تا مردمان بدانند كه - بنابر آن ميثاق - انجام دادن چه كارهايى را متعهد شده اند. و عمل كردن به ميثاق الهى و پيمان فطرت به اين است كه بر طبق آن رفتار كنند، و از آن مدد جويند، و شعله فروزان آن را زنده نگاه دارند.
و چون فطرت الاهى (كه انسان آفريده و مفطور به آن است )، چنان است كه ظلم را نمى پذيرد، پس انسان را - اگر موانعى بر سر راه نباشد - به آن وامى دارد كه با هر كس به عدل رفتار كند، و از هر كس دفع ظلم كند. و تاءييد عدل و دفع ظلم ، جز با حركتى تغييرى و دگرگونساز عملى نخواهد گشت .(1257) به همين جهت انقلابهاى پيامبران نيز براى دگرگون كردن اوضاع نابسامانى بوده است كه در ميان مردمان جريان داشته است . و اين انقلابها، از آغاز، متكى بر قطع رابطه با توانگران و مستكبران و مترفان ، و ايجاد رابطه با فقيران و مسكينان و مستضعفان بوده است ، تا زمينه براى تغيير ارزشهاى اجتماعى و روابط حياتى در همه نواحى آن فراهم شود.(1258)
و آشكار است كه زندگى آدمى بر روى زمين ، عبارت است از زندگى او در بدن ، بنابراين ، سلامتى و نشاط و توان يافتن بر طلب معرفت و علم ، و ادا كردن واجبات خدايى (از نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر...)، و تربيت شايسته فرزندان ، و همكارى با اجتماع به عنوان عضوى مفيد در آن ، و پيمودن راه راستى كه انبيا (ع ) و اوصيا (ع ) براى حركت به سوى خداى متعال و جهان باقى نشان داده اند، همه در صورتى براى انسان خاكى فراهم مى آيد كه مواد لازم براى زندگى را به دست آورد و به آنچه معيشت او را تاءمين مى كند دست يابد. و مردمان از آغاز چنان بودند كه در ميدان تاءمين معيشت ، نيرومند ايشان بر ناتوانان ستم مى كرد، و اقويا مانع آن مى شدند كه ضعفا به آنچه براى ادامه حيات نياز دارند برسند. و نتيجه اين چگونگى آن است كه از راه خداوند متعال جلوگيرى به عمل آيد و اداى واجبات دينى صورت نگيرد، چنانكه پيامبر اكرم (ص ) فرموده است : لولا الخبز ماصلينا و لا صمنا...(1259) - اگر نان نبود نه مى توانستيم نماز بخوانيم و نمى توانستيم روزه بگيريم ...؛ و امام صادق (ع )، در پاسخ اسحاق بن عمار فرمود: ((فيهما جميعا(1260) - هر دو با هم ))، و تفصيل مطلب اين بود كه اسحاق از امام (ع ) درباره اين سخن خداى بزرگ : خذوا ما آتيناكم بقوة - آنچه را كه به شما داده ايم ، با توانايى بگيريد، پرسيد كه آيا مقصود توان و قوت بدنى است يا روحى و قلبى ؟ و امام پاسخ داد: ((هر دو با هم )).
و از اينجا معلوم مى شود كه داشتن ايستار قاطع ، در قضاياى اقتصادى و معاشى و مبارزه با طاغوتيگرى اقتصادى ، از مهمترين هدفهاى سازنده اى است كه پيامبران (ع )، براى حفظ بقاى انسان ، و برانگيختن او به پذيرش حق ، و انجام دادن تكاليف ، و اداره كردن اجتماع ، و سلوك استوار، و سالم رسيدن به مقصد، آن را در راءس همه هدفهاى خود قرار مى دادند.
پس انگيزه هاى اقتصادى - در جهت تعديل روابط معاشى و رساندن هر صاحب حقى به حق خويش ، بويژه ناتوانان و مستضعفان - انگيزه هايى الاهى و پيامبرانه است . و اين وظيفه بزرگ حياتى و دينى ، جز با نبرد بر ضد طاغوتهاى اقتصادى - بصورتى شايسته و مورد قبول - عملى نخواهد گشت .
و از اين رو، انقلابهاى دگرگونساز پيامبران ، هماره مانعى بزرگ بود بر سر راه مستكبرانى كه اسباب ادامه ضعف مستضعفان را فراهم مى آوردند؛ و از اينجا آتش درگيرى در ميان ايشان شعله ور مى شد، و توانگران اقدام مى گردند تا شايد با بذل اموالى آنان را ساكت كنند و آتش شعله ور انقلاب را فرونشانند. و در اين هنگام بود كه پيامبران الاهى و مصمم ، سخن تاريخى خويش را - كه در سراسر تاريخ انسان طنين افكن است - به آنان مى گفتند، سخنى كه در قرآن كريم نقل شده است : و يا قوم ! لا اءساءلكم عليه مالا(1261) - اى قوم !: من در اين رسالت هيچ مالى از شما نمى خواهم (و نمى پذيرم ).
آرى ، پيامبران (ع )، به تحقق بخشيدن به حق و عدل و فرو ريختن باطل مى پرداختند. و طاغوتان اقتصادى كارشان انكار حق و پشتيبانى ستم و باطل بود؛ و به همين جهت درگيرى با ايشان از بزرگترين كارهاى پيامبران انقلابى و مبلغان حق و عدالت به شمار مى رود، زيرا كه استكبار هم به صورت نظرى و هم در عمل ، هر دو باطل است (و باطل ما كانوا يعملون - آنچه مى كردند باطل بود، و از لحاظ پيدايش و دوام يافتن نيز مخالف با حق است . و استضعاف - در هر دو بعد فرهنگى و اقتصادى - پديده اى است كه طاغوتان استكبار آن را به وجود آوردند، يعنى از راه نشر فقر و محروميت در ميان توده ها، با زمينه سازيهاى مساعد براى آن در زندگى توده ها، به منظور بهره بردارى از اين زمينه ها، با بى توجهى به چگونگى گذران مردم ، يا برترى طلبيهاى نامسئولانه .
و از اينجاست كه مبارزه دگرگونساز بر ضد ظلم اقتصادى ، يعنى فقر، در انقلابهاى پيامبرانه ، به صورتى درخشان تبلور پيدا مى كند، و افقهاى زندگى را از نورانيت و سازندگى سرشار مى سازد.
ملاحظه
در كتاب ((جامع السعادات ))، درباره توانگرى و فقر و مدح و ذم آنها، و جمع ميان اين دو، مباحثى مهم و احاديثى شريف آمده است ؛ پس خوانندگان مى توانند براى بهره مند شدن به آن كتاب رجوع كنند.
يكى از آن احاديث ، اين سخن پيامبر اكرم (ص ) است در پاسخ كسى كه درباره فقر از او پرسيد: شى ء لايعطيه الا نبيا مرسلا، اءو مؤ منا كريما على الله فقر چيزى است كه آن را (خدا) عطا نمى كند، مگر به پيامبرى مرسل يا مؤ منى محترم در نزد خدا.
و آنچه از امثال اين حديث آشكارا فهميده مى شود، اين است كه ستايش ، مربوط به زندگى افرادى است كه فقر را براى خود بر مى گزينند، يا بر آن شكيبايى نشان مى دهند، و ديندار و متوكل بر خدا باقى مى مانند، و خداوند متعال آنان را بزرگ مى دارد؛ پس اين چگونگى خاص بدان معنى نيست كه فقر و ستم اقتصادى و هر چه مخالف قسط است بطور عام در تراز جامعه اسلامى ، خوب و پسنديده و ستودنى باشد. و ستايشهاى فقر چيزى است مانند ستايشهايى كه (بنابر دلايلى ) درباره گرسنگى (جوع ) رسيده است ، يعنى بسيار كم خوردن اختيارى . و آيا مى توان گفت كه ستايش جوع به اين معنى است كه گرسنگى براى مردم و همه قشرها همچون يك ((اصل ))، خوب و پسنديده است ؟ آن هم با توجه به اينكه اسلام ايمان را از كسانى سلب مى كند كه شب هنگام سير به خواب مى روند در صورتى كه همسايگانشان گرسنه بوده اند. و مبارزه اسلام بر ضد گرسنگى و حضور آن در ميان مردم معروف است .(1262 )
فصل چهلم : افراط و تفريط مالى و ارتباط اين دو با واقعيت وجود انسان
# قصد ما از آوردن اين فصل ، مجسم كردن اين واقعيت براى خواننده است كه افراط مالى (تكاثر و فرونخواهى ) در مالكيت ) و تفريط (فقر كوبنده و مسكنت به خاك نشاننده )، هر دو، با ملكات نفسانى و صفات انسانى ، ارتباطى در هم تنيده دارند، و اين هر دو، در ترسيم خطوط شخصيت انسانى و خصلتهاى او، در چگونگى ملكات و شكل گيريهاى آنها نقش مهمى ايفا مى كنند. در پرتو اين حقيقت ثابت ، بر طراحان جامعه سازى ، و سازندگان اجتماعات بشرى ، و علماى دين و اخلاق و حقوق ، و رجال تربيت و اصلاح ، واجب است كه به مسائل اقتصادى و تعديل و اصلاح خط سير آنها اهتمام تمام داشته باشند، به همانگونه كه بر علماى اقتصاد و برنامه ريزان مالى نيز واجب است كه براى بازشناسى پيوندهاى صفات انسانى با جريان اقتصادى - از نظر درستى و نادرستى ، يا استحكام و سست عنصرى - بسختى بكوشند، و از پيوستگى عميق ميان قضاياى اقتصادى و اصلاح مردم و تهذيب نفوس و گسترش آرمانهاى والاى تربيتى در ميان توده هاى مردم ، غافل نمانند...(1263)
توانگرى و فزونخواهى - علاوه بر زيانهاى اجتماعى و اقتصادى - زيانهايى انسانى و با اهميت دارد. و فقر و تهيدستى نيز - گذشته از زيانهاى اجتماعى و اقتصادى - در تنظيم حيات بشرى و تاءمين سعادت ، زيانهايى انسانى و با اهميت دارد.
آرى ، واقعيت وجود انسان ، به همانگونه كه با ثروت دگرگونى پيدا مى كند، با فقر نيز چنين مى شود. و از اينجا به اهميت سازماندهيهاى مالى و استقرار چارچوبهاى عادلانه اقتصادى ، براى بر پا داشتن جامعه اى قائم به قاسط و سالم پى مى بريم . بايد بدانيم كه حيات واقعى براى مردمان ، و پيشرفت اجتماع و نفوذ ارزشهاى والا به درون جانها، جز با سياست اقتصادى عادلانه تحقق نخواهد يافت .(1264) و اين سياست راهى براى عملى شدن پيدا نمى كند، جز آنگاه كه مردمان در اين باره فهم كافى پيدا كنند و بخوبى آگاه شوند، كه از ناحيه فقر و تهيدستى و همچنين تكاثر و اتراف زيانهايى بسيار ويرانگر به افراد و اجتماعات مى رسد.
اهميت آگاه شدن مردم از زيانهاى ياد شده از آنجاست ، كه اگر انسانها بپندارند، كه زيانهاى ثروت مفرط و تكاثر مالى تنها به بهره مند شدن گروهى و محروم ماندن ديگران محدود مى شود، و هيچ پيامد ديگرى ندارد؛ يا اينكه زيانهاى فقر و نبودن عدالت مالى محدود به حرمان گروهى و بهره مندى گروهى ديگر است و هيچ زيانى جز اين ندارد، شايد در اين صورت ، شخص ، خود را تسلى دهد و بگويد: بگذار باشد، اين امر چندان مهم نيست ، توانگر طغيان مى كند، بگذار در طغيانش سرگردان باقى بماند، عاقبت پاداش اين تحمل رنج را به دست خواهد آورد ليكن كار منحصر به اين حد نيست ؛ و ما پيشتر اين حقيقت را در فصلها و بحثهاى گذشته - با استناد به مقدارى در خور از آيات و احاديث - بيان كرديم . آرى ، غناى تكاثرى (سرمايه دارى )، انسان و انسانيت را تباه مى كند و فضايل فردى و اجتماعى را منهدم مى سازد، و همه جامعه را به لجن مى كشد، و ارزشها را مسخ مى كند، و به دين و بقا و گسترش آن آسيب مى رساند. فقر نيز واقعيت انسانى را به بدترين صورت سركوب و پايمال مى كند، و به دين و بقا و گسترش آن ضرر مى زند.
پس بر اساس اين واقعيت جارى ، براى هيچ انسان آگاه ، يا مسلمان خردمند، يا مؤ من غيور، يا جامعه شناس متعهد، يا اقتصاددان فهميده ، يا سياستمدار شايسته ، انقلابى آزاد، يا فقيه پيشرو، يا قاضى شريف ، يا مبلغ صادق يا واعظ بيدار، يا نويسنده ارزشگرا، يا هنرمند آرمانخواه ، يا شاعر با رسالت ، يا استاد فرهيخته ، يا روزنامه نويس با شرافت ، يا طلبه و دانشجوى جسور... آرى براى هيچ يك از اين كسان و رده ها عذرى باقى نمى ماند، اگر در نبرد با دو بلا و آسيب - يعنى تكاثر و فقر - كوتاهى كنند، كوتاهيى كه هيچ چيز نمى تواند آن را جبران كند و جاى آن را بگيرد. و به سخن كسى كه اين گرفتارى را دشوار و كمرشكن نمى شمارد، هيچ نبايد گوش داد، زيرا راهى براى اصلاح جامعه ها و كاميابى انقلابها، جز برانداختن اين دو پديده وجود ندارد،(1265) آنهم با برپاداشتن قسط (كه نقطه اوج هدفها و رسالتهاى پيامبران به شمار مى رود) و جهاد گسترده در راه نابودى طاغوتهاى اقتصادى و فرعونهاى مالى ، و متزلزل ساختن پايگاههاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى آنان .
از آغاز اين جلد تا اينجا، فصلها و بخشهايى گذشت كه اين حقيقت مورد جستجو را در برابر خواننده مجسم مى سازد، يعنى اينكه توانگرى و فقر، با واقعيت وجود انسان ، و صفات و ملكات انسانى و تغييرات آنها - از لحاظ بهتر شدن و بالاتر رفتن ، يا خلل يافتن و فرو افتادن - پيوندى استوار دارد. اكنون ما در اينجا، در زير چند عنوان ، بحثهاى گذشته را - از تو - مورد تاءكيد قرار مى دهيم ، و روشنى بيشترى بر آنها مى افكنيم ، تا براى نسلهاى اسلامى معاصر، بيش از پيش ، موجب توجه به حقايق ياد شده بگردد.
اء- واقعيت وجود انسان و روزى حلال
قرآن :
1 يا اءيها الناس ، كلوا مما فى الارض حلالا طيبا و لا تتبعوا خطوات الشيطان ، انه لكم عدو مبين# (1266)
اى مردم ! از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد، و در پى شيطان مرويد از آنكه او دشمن شماست آشكارا#
2 يا اءيها الذين امنوا، لاتحرموا طيبات ما اءحل الله لكم و لا تعتدوا...(1267)
اى مردم با ايمان ! چيزهاى پاكيزه اى را كه خداوند براى شما حلال كرده است ، (بر خود) حرام مسازيد، و (در عين حال ، در استفاده از آنها) از حد مگذريد...
3 قل : لايستوى الخبيث و الطيب ، ولو اءعجبك كثرة الخبيث ...(1268)
بگو: پليد و پاكيزه با يكديگر برابر نيستند، هر چند فزونى پليد مايه شگفتى تو شود...
حديث :
1 النبى (ص ): من اءكل الحلال قام على راءسه ملك يستغفرله حتى يفرغ من اءكله .(1269)
پيامبر (ص ): هر كس حلال بخورد، بر سر او فرشته اى بايستد و تا زمانى كه از خوردن فارغ شود، براى او طلب آمرزش كند.
2 النبى (ص ): من اءكل الحلال اءربعين يوما، نور الله قلبه .(1270)
پيامبر (ص ): هر كس چهل روز حلال بخورد، خدا قلب او را روشن كند.
3 الامام على (ع ) يا كميل ! ان اللسان يبوح من القلب ، والقلب يقوم من الغذاء، فانظر فيما تغذى قلبك و جسمك ، فان لم يكن ذلك حلالا لم يقبل الله تعالى تسبيحك و لاشكرك .(1271)
امام على (ع ): كميل ! زبان از قلب خبر دهد، و قلب به خوراك بر كار ايستاده است ؛ پس در چيزى بنگر كه قلب و جسمت را از آن غذا مى دهى ، اگر حلال نباشد، خداى متعال عبادت و شكرگزارى تو را قبول نخواهد كرد.
4 الامام الصادق (ع ): لا تدع طلب الرزق من الحلال ، فانه عون لك على دينك ، و اعقل راحلتك و توكل .(1272)
امام صادق (ع ): طلب روزى حلال را فرو مگذار كه روزى حلال تو را در ديندارى كمك مى كند؛ و شترت را ببند و بر خدا توكل كن .
# روزى حلال ، تاءثيرى عميق و ريشه دار در واقعيت وجود انسانى و در ساختن بدن و روح آدمى دارد، و در جهت شكفتن استعدادهاى نيك و حصول تصميمها و نيتهاى خوب در انسان ، از نقشى سرنوشت ساز برخوردار است . و اين روزى ، در منطق اسلام ، جز دور از دو طرف ميانه روى نيست ، پس نه چيزهاى پاكيزه (و حلال )، حرام است ، و نه اين اجازه را داده اند كه - از همان پاكيزه و حلال - هر كس هر چه دلش مى خواهد و به هر اندازه كه مى خواهد بخورد، و كارش به اتراف و طغيان بكشد. پس حلال طيب آن است كه ميان دو حد قرار گرفته باشد، يعنى به اندازه كفاف و نياز. و به تعبيرى ديگر: حلال چيزى است كه در آن مقياسهاى شرعى ، از لحاظ مالكيت و مصرف ، مراعات شده باشد، چه بسيار چيزها كه بر حسب مالكيت حلال است و بر حسب مصرف حرام .
و اينكه در حديث امام صادق (ع ) آمده بود: ((شترت را ببند و بر خدا توكل كن ))، اشاره به معناى درست ((توكل )) است . چون جهان را خداوند بر جريان اسباب قرار داده است . و همان اسباب نيز به لطف او كارآيى دارد؛ پس هم بايد ((شتر را بست )) و هم ((بر خدا توكل كرد)). اگر شتر را نبندى ، به اسباب كار عالم توجه نكرده اى ، و اگر پس از بستن به خدا توكل نكنى ، اسباب را قادر با لذات دانسته اى ، و اين چنين نيست . قدرت و كارآيى اسباب نيز، از مسبب الاسباب است - چنانكه در دعاى هفتم ، از ((صحيفه سجاديه )) آمده است : و تسببت بلطفك الاسباب .
ب - واقعيت وجود انسان و خوردن حرام
قرآن :
1 و لا تاءكلوا اءموالهم الى اءموالكم ، انه كان حوبا كبيرا(1273)
...اموال آنان (يتيمان ) را همراه اموال خود مخوريد، كه اين گناهى بزرگ است #
# شماره آياتى كه از خوردن حرام - به صورتهاى مختلف آن - نهى مى كند، و همه به دليل مفاسد بزرگ حرامخورى است ، فراوان است .
1 النبى (ص ) اذا وقعت اللقمة من حرام فى جوف العبد، لعنه كل ملك فى السماوات و فى الارض .(1274)
پيامبر (ص ): چون لقمه اى از حرام وارد شكم بنده اى شود، فرشته هاى آسمانها و زمين او را لعنت مى كنند.
ج ) واقعيت وجود انسان و افراط مالى ، تباهى و وسيله تباهى
قرآن :
1 وكم اءهلكنا من قرية بطرت معيشتها...(1275)
چه بسيار (مردم ) شهرى را هلاك كرديم كه نعمت آنان را به طغيان (و ناسپاسى و سرمستى ) واداشته بود...
2 ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم ...(1276)
قارون از قوم موسى بود، سپس بر ايشان ستم كرد...
حديث :
1 الامام على (ع ): كثرة المال يفسد القلوب ، و ينسى الذنوب .(1277)
امام على (ع ): مال بسيار دلها را تباه مى كند، و گناهان را از ياد مى برد.
2 الامام على (ع ): اعلموا اءن كثرة المال مفسدة للدين ، مقساة للقلوب .(1278)
امام على (ع ): بدانيد كه مال زياد مايه تباهى دين و سخت شدن دل است .
3 الامام الصادق (ع ) - فيما رواه عن اءمير المؤ منين (ع ): السكر اءربع سكرات : سكر الشراب ، و سكر المال ، و سكر النوم ، و سكر الملك .(1279)
امام صادق (ع ) - به روايت از اميرالمؤ منين (ع ): مستى بر چهار گونه است : مستى شراب و مستى مال ، و مستى خواب ، و مستى قدرت .
د- واقعيت وجود انسان و تفريط مالى ، تباهى و وسيله تباهى
حديث :
1 النبى (ص ): الفقر اءشد من القتل .(1280)
پيامبر (ص ): فقر سخت تر از كشته شدن است .
2 الامام على (ع ): يا بنى ! من ابتلى بالفقر، ابتلى باءربع خصال : بالضعف فى يقينه ، و النقصان فى عقله ، و الرقة فى دينه ، و قلة الحياء...(1281)

 

next page

fehrest page

back page