پس حديث - بنابر آنچه عرضه
كرديم - ((تابلو))ى زنده
است كه از زندگى پيامبر اكرم (ص ) سخن مى گويد و آن را تفسير مى كند،
از آن جهت كه آن حضرت فقر را براى خود برگزيده بود، و بدين گونه از
مترفان كناره گرفت ، و با آنان به نبردى هماره پرداخت ؛ و فقيران و
محرومان و بينوايان را دوست مى داشت و با آنان مجالست مى كرد و بر سر
يك سفره مى نشست ، و در شادى و غم همدم آنان بود.
پس با نگرشى ژرف در معنى و منظور حديث ، آشكار مى شود كه اين كلام با
هدف براندازى آن مفاخرات بى پايه و ارزشهاى ناچيز، از مقام اقدس نبوى
صادر شده است نه براى تثبيت و ترويج فقر و پسنديدن آن براى مردم .
بعضى از علما براى اين حديث معانى ديگرى قائلند(1187)،
كه در آن صورت هيچ ارتباطى به فقر اصطلاحى و تهيدستى ندارد. و گاه لفظ
حديث در برخى از روايات به صورت ديگرى آمده است .
علامه مجلسى در اين باره به صورت ديگرى آمده است .
علامه مجلسى در اين باره مى گويد: ((در خبر است
كه پيامبر (ص ) از فقر به خدا پناه برده است ، همچنين نقل شده كه
فرموده است : الفقر فخرى و به اءفتخر على سائر
الاءنبياء. اين دو سخن را اين گونه جمع كرده اند: فقرى كه از آن
به خدا پناه برده است ، فقر و نيازمندى به مردم است كه نداشتن به
اندازه كفاف است ؛ و فقرى كه به آن افتخار كرده است ، فقر و نيازمندى
به درگاه خداوند متعال است . و همين سبب فخر كردن ايشان بر پيامبران
بوده است ، با اينكه آنان نيز در اين امر با آن حضرت شريكند، ليكن چون
مقام توحيد ايشان و پيوستگيشان به حضرت الوهيت و انقطاع كامل ايشان از
همه مخلوقات و توجه كامل به خداوند، به درجه اى بوده است كه هيچ كس
چنان درجه اى نداشته است ، پس اين فقر و نيازمندى به خداوند (و در
نتيجه ، مرتبه فيض گيرى آن حضرت از مبداء فيض ازلى )، از پيامبران
بزرگوار ديگر، كاملتر و تمامتر بوده است )).(1188)
از چيزهايى كه بايد بر آگاه متعهد پوشيده نماند، تا به ايفاى نقش خويش
در دفاع از محرومان و مستضعفان موفق گردند، اين است كه حديث ياد شده
مشتمل بر نكته ديگرى در واقعيت زندگى نيز هست . و آن نكته اين است كه
فقر اختيارى - اغلب - ملازم با كفاف است - هر چند به صورتى ساده - با
صرف نظر كردن از آنچه زايد بر آن است . در بيان اين مطلب بايد بگوييم :
چون انسان به مرتبه اى از كمال بشرى و غناى نفسانى برسد، و حقيقت دنيا
و محتواى آن را همچون وسيله و مركوب و مزرعه اى بداند نه چيزى ديگر، در
اين صورت از آن به كمترين نياز قانع مى شود، چنانكه امام على (ع ) مى
فرمايد: كل مقتصر عليه كاف
(1189) هر چه بتوان با آن بسنده كرد، همان كافى
است . و چون پيامبر اكرم (ص )، در بالاترين مراتب كمال ممكن جاى داشت ،
و از حقيقت دنيا چنانكه بايد و شايد آگاه بود، از همه مظاهر زندگى و
آرايشهاى آن چشم پوشيد، و از آن به اندك كفافى قناعت ورزيد. روايت كرده
اند كه مردى از اصحاب پيامبر (ص ) بر او وارد شد، در حالى كه روى حصيرى
نشسته بود كه اثرى از آن بر بدن آن حضرت ديده مى شد، و بالشى از ليف
خرما داشت كه نشانى از آن بر روى چهره وى مانده بود؛ مرد صحابى به
بوريا و بالش زبر دست ماليد و مى گفت ((نه خسرو
به اين راضى بود و نه قيصر...)). پيامبر خدا (ص
) فرمود: ...ما اءنا و الدنيا؟ انما مثل الدنيا
كمثل رجل راكب ، مر على شجرة و لها فى ء فاستظل تحتها، فلما اءن مال
الظل عنها ارتحل فذهب و تركها(1190)
- مرا با دنيا چكار؟ مثل زندگى در اين دنيا همچون مثل مردى سوار است كه
گذارش بر درختى سايه دار افتد، در سايه آن دمى بياسايد، و چون سايه رفت
، از آنجا برود و درخت را به حال خود گذارد.
و اين چگونگى در زندگى ، قناعتى انتخابى و فقرى اختيارى است كه انسانى
عاقل (يا كامل )، آن را برنامه زندگى خويش قرار مى دهد. و اينگونه فقر
و اختيار آن - يعنى برگزيدن زندگيى بس ساده و اندك - كه برخاسته از بى
نيازى جان و ايمان كامل و فياض است ، روش انبيا (ع ) و اوصيا (ع ) و مؤ
منان يگانه است . اينك بخشى از كلام نبوى را در وصف معيشت پيامبران
بزرگ مى آوريم ، كه طرف خطاب آن ، صحابى معروف ، عبدالله بن مسعود هذلى
است :
حديث :
1 النبى (ص ) يا ابن مسعود! ان شئت نباتك باءمر
نوح (ع ) (نبى الله )، انه عاش اءلف سنة الا خمسين عاما، يدعوا الى
الله ، فكان اذا اءصبح قال : لا اءمسى . و اذا اءمسى قال : لا اءصبح .
و كان لباسه الشعر و طعامه الشعير. و ان شئت نباتك باءمر داود (ع )،
خليفة الله فى الاءرض ، كان لباسه الشعر و طعامه الشعير. و ان شئت
نباتك باءمر سليمان (ع )، مع ما كان فيه من الملك ، كان ياءكل الشعير و
يطعم الناس الحوارى ، و كان لباسه الشعر، و كان اذا جنه الليل شديده
الى عنقه ، فلا يزال قائما يصلى حتى يصبح . و ان شئت نباتك باءمر
ابراهيم خليل الرحمن (ع ) كان لباسه الصوف ، و طعامه الشعير. و ان شئت
نباتك باءمر يحيى (ع )، كان لباسه الليف ، و كان ياءكل ورق الشجر. و ان
شئت نباتك باءمر عيسى بن مريم (ع )، فهو العجب ، كان يقول : ادامى
الجوع ، و شعارى الخوف ، و لباسى الصوف ، و دابتى رجلاى ، و سراجى
بالليل القمر، و اصطلائى فى الشتاء مشارق الشمس ، و فاكهتى و ريحانتى
بقول الاءرض ، مما ياءكل الوحوش و الاءنعام ، اءبيت و ليس لى شى ء و
اءصبح و ليس لى شى ء، و ليس على وجه الاءرض احد اءعنى منى ...(1191)
پيامبر (ص ): اى ابن مسعود! اگر بخواهى تو را از كار (سيره و زندگى )
نوح (نبى الله ) (ع ) آگاه مى كنم : او نهصد و پنجاه سال زيست ، و
مردمان را به خدا خواند؛ چون صبح مى شد مى گفت : به شام نمى رسم ، و
چون شام مى شد مى گفت : به صبح نمى رسم ؛ لباس او از مو بود و خوراكش
از جو. و اگر بخواهى از كار داود (ع ) به تو خبر مى دهم كه خليفه خدا
در زمين بود: لباسش از مو بود و خوراكش از جو. و اگر بخواهى از كار
سليمان (ع ) با ملكى كه داشت برايت بگويم : خود نان جو مى خورد، و به
مردمان آرد سفيد مى خوراند؛ لباس او از مو بود(1192)
و چون تاريكى شب فرا مى رسيد دستهاى خويش را به گردن مى بست و تا صبح
ايستاده نماز مى گزارد. و اگر بخواهى زندگى ابراهيم خليل الرحمن (ع )
را باز گويم : لباسش از پشم بود و خوراكش از جو. و اگر بخواهى از يحيى
(ع ) مى گويم : لباس او از ليف خرما بود و خوراكش برگ درخت . و اگر
بخواهى از كار عيسى بن مريم (ع ) بگويم كه شگفت انگيز است : مى گفت :
نانخورشم گرسنگى است ، لباس زيرم ترس (از خداوند) و لباس رويم پشم ، و
مركبم دو پايم ، و چراغ شبهايم ماه ، و گرماى زمستانم تابش خورشيد، و
ميوه و ريحانم سبزيهاى زمينى كه ددان و دامان مى خورند؛ شب را به روز
مى رسانم در حالى كه چيزى ندارم ، و روز را به شب در حالى كه چيزى
ندارم ، و (با اين همه )، بر روى زمين هيچ كس از من ثروتمندتر نيست .
دو توضيح مهم
1- تاءكيد اسلام بر كمك كردن به فقيران و
مستمندان و معاشرت با ايشان و تقديم داشتن مال به آنان ، به معنى
پذيرفتن فقر مردود از لحاظ اسلام و توجيه كردن آن نيست ، بلكه اين
اقدامى است براى ريشه كن كردن و برانداختن آن از واقعيت حيات بشرى ،
زيرا كه براى انجام دادن هر كارى بايد راهى در خور آن برگزيد.
برانداختن فقر راههاى گوناگون دارد، و مهمترين آنها همان است كه اسلام
مردم را به آن فرا خوانده است ، كه عبارت است از برانداختن تكاثر و
اتراف ، و متكاثران و شادخواران را غاصبان حقوق ناكامان دانستن ، نيز
آشكار كردن پيامدهاى منفى فقر و آگاه كردن مردمان از اين پيامدها، و
تشويق به نزديك شدن به فقيران و انفاق كردن بر ايشان و رساندن سطح
معيشتى آنان به سطح زندگى ديگران . پس آنچه در اين باره در تعليمات
اسلامى آمده است قبول واقعيت جارى نيست ، بلكه سوق دادن آن به طرف
واقعيت مطلوب است . و بسيارى از فصلهاى اين دو باب آشكارا دليل بر اين
هدف است ... نمونه اى از آن نخستين فصل است كه در آن از جمله اين
عنوانها آمده است :
- ((اموال ، امانت و عاريه ))(1193)،
- ((اموال ، پشتوانه و مايه زندگى
)) (موضع الاهى مال )(1194)،
- ((اموال ، انفاق و بخشيدن ))(1195)
و اينها همه ، مردمان را به پراكندن مال و تقسيم آن ميان ديگران ، و
كندن ريشه هاى تهيدستى از زندگى انسانها و جامعه ها فرا مى خواند. نيز
چنين است فصلهاى ديگر، از جمله :
- فصلهاى ((مبارزه بر ضد تكاثر))(1196)
- فصلهاى ((مبارزه بر ضد فقر(1197)))،
- فصل ((برادرى اسلامى و اقتصاد(1198)))،
- فصل ((اصل مساوات در اسلام
(1199)))،
- فصل ((قسط اسلامى
(1200)))،
همه از باب يازدهم ، و
- فصلهاى ((انفاق
(1201)))،
- فصلهاى ((سطح زندگى براى توده ها(1202)))،
- فصل ((حد قوامى و سالم براى توليد(1203)))،
- فصل ((حد قوامى و سالم براى واردات
(1204)))،
- فصل ((حد قوامى و سالم براى توزيع
))(1205)))،
- فصل ((حد قوامى و سالم براى مصرف
(1206)))،
- فصل ((زكات ظاهره
(1207))) (رسمى )،
- فصل ((زكات باطنه
(1208))) (غير رسمى )،
- فصل ((عدل
(1209)))،
- فصل ((احسان
(1210)))،
- فصل ((نه تكاثر نه فقر(1211)))،
همه از باب دوازدهم .
2- در شمارى از احاديث ، ستايش فقر و فقيران و دستور تكريم آنان آمده
است ، ليكن اينها براى تاءييد ((حضور فقر))
در جامعه ها نيست . از اين رو بايد به امورى كه ياد مى شود بژرفى توجه
كرد:
(1) - اينگونه احاديث اندك است ، و به پاى احاديث نگوهش فقر، و دعاهايى
كه براى پناه بردن از فقر به خدا وارد شده است - هم از جهت زيادى شماره
و همه از جهت تعبيرهايى كه در آنها آمده است - نمى رسد.
(2) - غرض از فقر در آنها فقرى است كه از علتها و آفات و بعضى از احوال
طبيعى يا تقديرهاى حتمى - با شماره كم نسبى آنها(1212)
- نتيجه مى شود، نه فقرى كه سبب آن ، ستم معيشتى و ظلم اقتصاديى است كه
بر بسيارى از قشرهاى زير فشار و مستضعف اجتماع وارد مى گردد.
(3) - برخى از آنها- چنانكه به نظر مى رسد - اشاره به
((فقر اختيارى )) است كه شمارى از كسان ،
از باب زهد و قناعت ، آن گونه زندگى را مى گزينند، يا براى مقاصد
تهذيبى در مقابل آن شكيبايى اختيار مى كنند. و به همين جهت گفته اند كه
((فقر از صفات مخصوص صالحان است
))، و از آن به ((زينة الصالحين - زيور
صالحان )) ياد كرده اند. و در حديث از امام صادق
(ع ) آمده است كه خداوند متعال به موسى (ع ) (به هنگامى كه با خدا
مناجات مى كرد) چنين فرمود: يا موسى ! اذا راءيت
الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصالحين
(1213) - اى موسى ! هر گاه ديدى فقر به تو روى
آورد، بگو: شعار صالحان خوش آمد.
(4) - آنچه مورد ستايش قرار گرفته است در واقع خود فقر نيست ، بلكه مؤ
منى است كه دچار فقر شده و از ايمان خود بيرون نرفته است ؛ و به همين
جهت در حديث از امام على بن ابيطالب (ع ) چنين آمده است :
الفقر اءزين للمؤ منين من العذار على خد الفرس
(1214 ) - فقر، مؤ منان را بيشتر مى آرايد تا
دنباله لگام ، گونه اسب را. و مقصود از اين سخن آن نيست كه فقر آشكار و
ناآشكار، بر زندگى بخشهاى بزرگى از كشاورزان و كارگران و دوره گران
چيره گردد، و با آن مبارزه نشود. اگر اين بود پس احكام زكات و زكات
باطنه
(1215) و امثال آن چيست ؟
پس آنچه مدح شده است ، مؤ من صالحى است كه در هنگام مبتلا شدن به فقر،
زهد را سيره خود قرار مى دهد و در نتيجه نمى برد، و از حالت اعتقادى
خود خارج نمى گردد، و از پرداختن به طاعت خود و عمل صالح دست نمى كشد،
و نداى فقر را - كه نزديك است به كفر بينجامد - لبيك نمى گويد، و كافر
نمى شود و در اعمال دينى خود سستى روا نمى دارد؛ به همين جهت علامه
مجلسى در شرح آيه ((سوره كهف ))
و اصبر نفسك ... و حديث نبوى وارد در ذيل
آن معكم المحيا و معكم الممات - زندگى با
شما باد و مرگ با شما مى گويد: ((اين سخنان
ستايشى بزرگ است براى فقيران ، و تشويق و تاءگيدى است بر همصحبتى و
همنشينى با ايشان ، بدان شرط كه آنان نسبت به دنيا زاهد باشند، و از
ياد خدا غفلت نورزند، و در گزاردن نمازهاى خود كوتاهى نكند)).(1216)
(5) - احاديث ياد شده براى ايجاد ((اعتماد به
نفس )) در محرومان رسيده است ، تا شخصيت ايشان
خرد نشود و از تراز اجتماعى خود - بيش از آنچه سقوط كرده اند - سقوط
نكنند، و حضور فعالانه ايشان در زندگى به علت از دست دادن اعتماد به
نفس از ميان نرود، و به پرتگاههاى افت اخلاقى - كه به آن اشاره كرديم -
در نيفتند، پس مقصود تاءييد حضور فقر در جامعه بعنوان يك پديده پذيرفته
شده اجتماعى و شيوع آن در ميان نبوده است ، بويژه گونه بيشترين فقر، كه
فقر تحميلى است .
(6) - منظور از آنها - در نهايت - طرد غناى تكاثرى و زندگى شادخوارانه
و متكبرانه شادخواران است ؛ به همين جهت علامه مجلسى در شرح اين حديث
نبوى : الله اءحينى مسكينا، و اءمتنى مسكينا،
واحشرنى فى زمرة المساكين خدايا مرا مسكين زنده بدار، و مرا
مسكين بميران ، و مرا با مسكينان محشور كن . مى گويد:
((مقصود آن حضرت تواضع و فروتنى است و خروج از رده گردنفرازان و
متكبران ))(1217)
(7)- فقر به معنى اندك بودن مال است نه هيچ نداشتن ، پس احاديث مدح ،
شامل مسكنت و بى چيزى نمى شود؛ بنابراين ، هيچ جامعه اى اسلامى نمى
تواند از انجام دادن وظيفه واجب خود در جهت بى نياز كردن مسكينان ، و
خرجى دادن به بى چيزان ، و مالدار كردن ايشان ، و رساندن سطح زندگى
آنان به سطح زندگى متعارف ديگران - چنانكه در تعاليم امامان هادى (ع )
آمده است
(1218) - تن زند.
(8) - ((خواستار فقر شدن در دعاها نيامده است ،
بلكه در بيشتر آنها پناه بردن به خدا از فقر- كه سبب بدبختى مى شود -
آمده است )).(1219)
و اين خود دليل بر آن است كه فقر امر مطلوبى نيست .
(9)- در احاديث آمده است : ان الفقر كاد اءن
يكون كفرا، و آيا ممكن است چيزى كه نزديك به كفر است پسنديده و
مورد ستايش باشد؟ پس بايد مقصود از فقر مورد ستايش را - كه در بعضى از
احاديث آمده است - از لحاظ معنى و چارچوب آن بخوبى تشخيص دهيم .(1220)
(10) - در احاديث آمده است كه داشتن ، به دين و پرهيزگارى و عمل صالح
مدد مى رساند، پس فقر كه نداشتن است نمى تواند به صورت عام مطلوب باشد.
(11) - احاديث مدح فقر با احاديث مدح ثروت و كفاف معارض است ، پس بايد
ديد جمع آنها به چيست ؟
(12) - مدح ياد شده امرى مربوط به خود فقرا و نيازمندان است - كه به
صورتى ديگر به آن اشاره كرديم - پس نمى توان تكليف دينى برانداختن فقر
را از گردن هيچ كس بردارد.
گروههاى اجتماعى و وظايف
سنگين آنان در نبرد با فقر و استضعاف
بنابر آنچه ياد شده ، و از تعاليم قرآنى و حديثى به دست آمد،
(1) - وظيفه عموم افراد
جامعه است كه :
با فقر (كم دارى در زندگى و معيشت ) مبارزه كنند و هماره با آن
- در هر مورد - بستيزند، و خود به هيچ گونه ظلم اقتصادى و امتيازطلبى
دست نيازند، تا زمينه هاى پديد آمدن فقر و محروميت در اشخاص و خانواده
ها فراهم نگردد.
(2) - وظيفه عالمان دينى
است كه :
به مبارزه با فقر و فقر آفرينان - كه توده ها را به محروميت مى
كشانند - برخيزند (و به فرموده امام على بن ابيطالب (ع )، پرخورى
ستمگران و گرسنگى ستمديدگان را تحمل نكنند)، و فريب هزينه هايى را كه
اغنيا و متكاثران براى امور و مؤ سسات دينى مى پردازند نخورند، و
ستمگران را بازوى خود نشمارند، زيرا كه پايه ((دين
عدل )) به دست اهل ظلم هرگز استوار نخواهد گشت .
(3) - وظيفه مبلغان ،
واعظان ، امامان جمعه و جماعت است كه :
مردم را از آثار ويرانگر فقر آگاه سازند، و عوامل پديد آورنده
اين پديده جهنمى را - چنانكه در آيات و احاديث معرفى شده اند - به
مردمان معرفى كنند. اين واجب بزرگى است كه خلاء ترك آن ، يا سستگيرى آن
را، هيچ چيز پر نمى كند.
(4) - وظيفه مسئولان
آموزش و پرورش و برنامه ريزان و مؤ لفان كتابهاى درسى دبستانها و
دبيرستانهاست كه :
زيانهاى ناشى از فقر و ظلمهاى اقتصادى را به جوانان و نوجوانان
(1221) بفهمانند، تا فرزندان جامعه از سنين نوسالى و
نوجوانى ، با احساسى قوى و وجدانى بيدار تربيت شوند، و در آينده كه
كارهاى اجتماع در دست آنان قرار مى گيرد، در صدد چاره كردن اين درد
هلاكت بار برآيند.
(5) - وظيفه قوه مقننه
(مجلس شوراى اسلامى و قانونگذارى ) است كه :
از اين خلاء اجتماعى كمرشكن غفلت نورزد، و خود را به
((اگر)) و
((مگر)) سرگرم نسازند، بلكه با عزمى راسخ
و حركتى ضربتى به مبارزه با فقر و اسباب و مسببان آن بپردازد، از آن
گونه مبارزه اى كه شايسته يك جامعه قرآنى متعهد بيدار است ، جامعه اى
كه روى به قلبه محمدى مى كند، و خود را پيرو على و آل على عليه السلام
مى داند: فريادهاى عدالت انسانى در آفاق .(1222)
(6) - وظيفه قوه قضائيه
است كه :
در همه مراحل حساس كار قضاوت و سير پرونده ها و دقتهاى لازم
درباره صدور احكام ، هماره با متكاثران بطور قاطع برخورد كند، و به
هيچگونه رواندارد كه لحظه اى در احقاق حق محرومان درنگ شود؛ و اگر به
فرموده امام على عليه السلام محرومان خود قدرت دفاع از حقوق خويش
ندارند،(1223)
قوه قضائيه - با نهايت امانت و شجاعت و قاطعيت - از حقوق آنان در برابر
توانگران ، در هر مورد - جزئى يا كلى - حمايت كند، و حق آنان را بگيرد
و به آنان باز گرداند، و تا حقى به حقدارى نرسد وجدان خويش را آرام
نيابد.
(7) - وظيفه قوه مجريه
(حكومت اسلامى ) است كه :
مردم را به فقر نكشاند تا از كفر و بى اعتقادى (و ترك اعمال
دينى ) سر در نياورند، و كارشان به آنجا كشيده نشود - چنانكه پيامبر
اكرم (ص ) در اين باره بصراحت هشدار داده است
(1224) و چنين نكند كه امكانات اجتماعى و فرصتهاى
اقتصادى در دست گروهى يا افرادى خاص قرار گيرد. و به همه مردم آنچه
لازم دارند برساند - چنانكه امام على بن ابيطالب عليه السلام به حكومت
مصر دستور داده است
(1225) - و مسئولان حكومتى به متكاثران و سرمايه داران
و صاحبان غناى وافر نزديك نگردند، و راه را براى سودهاى سرشار آنان باز
نكنند، و ((ليبراليسم اقتصادى ))
را كه آفريننده فقر و محروميت است ريشه كن سازند، و در برابر آثار
تباهساز زندگيهاى اشرافى و مصرفهاى اسرافى - كه به نص احاديث ،
((تصرف در حق ديگران است ))(1226)
چشم خود را نبندند.
آرى ، حكومت اسلامى واجب است كه در قلمرو مسائل مالى ، چنان برنامه
ريزى كند كه فقر و مسكنت از سراسر جامعه رخت بربندد؛ و در توزيع ثروت و
امكانات و كار و فرصتها چنان بر شالوده عدالت رفتار كند كه همه مردم بى
نياز شوند.
و بايد هماره از اين بپرهيزد كه اغنيا و متكاثران و سرمايه داران - به
صورت آشكار با نهانى - شغلهاى دولتى داشته باشند.
اين سه قوه (مقننه ، قضائيه و مجريه )، نبايد بپندارند كه در جريان
حضور فقر در جامعه و استمرار آن هيچ مسئوليتى متوجه آنان نيست . اين
پنداشت - اگر باشد - بر خلاف آيات قرآن كريم و نص احاديث پيامبر ا
كرم (ص ) و ائمه طاهرين عليه السلام است .
(8) - وظيفه بازرگان ،
توليدكنندگان ، نرخگذار او سردمداران((كيل
)) و ((ميزان
)) است كه :
همواره جانب انسانهاى فرودست را در نظر بگيرند، و كسب و تجارت و
توليد را يك امانت اجتماعى ، و يك وظيفه الاهى ، و يك تعهد انسانى
بدانند، و محل كسب و تجارت و توليد را محل عبادت بشمارند، نه گردنه
غارت ، و با اين ديد والاى روحانى و با پاكى و پرهيز از حرص و طمع پا
به محل كار گذارند و به داد و ستدهاى سالم و منصفانه بپردازند، و
قشرهاى ضعيف و محروم را عضو خانواده خود بدانند، و پسران و دختران و
كودكان آنان را به چشم پسران و دختران و كودكان خويش بنگرند، و از هر
ستم و اجحافى دست بكشند، و به قدرت خريد آنان كمك كنند، و در روند
توليد و وارد كردن و نرخگذارى (هميشه ) - قدرت خريد انسان محروم را در
نظر بگيرند، تا خدا از آنان راضى باشد، و جامعه رو به قوام رود، و
حركتهاى خشن براى گرفتن حقهاى برباد رفته صورت نپذيرد، كه اگر حقها بر
باد رود، طوفانها زمينه يابد. و اينها همه بجز مسئوليتهاى قيامت است
براى همه گروههايى كه ياد مى شوند.
(9) - وظيفه استادان
دانشگاهها و متخصصان علوم اجتماعى و اقتصادى است كه :
درباره پديده فقر و انواع آن و علل و اسباب پديد آمدن آن و هرچه
زمينه ساز آن است (و تبليغاتى كه مردم را نسبت به حضور آن در جامعه بى
تفاوت مى سازد)، به صورتى عميق و فراگير پژوهش كنند، و وظيفه انسانى و
اسلامى خويش را - در سطح دانشگاهى - از راه تدريس و تاءسيس انجمنهاى
بحث و نظر پژوهى ادا نمايند.
(10) - وظيفه برنامه
ريزان رسانه هاى گروهى (راديوها، تلويزيونها) است ،و مديران آنها و
متخصصان و هنرمندانى كه در آنها كار مى كنند (و هنرمندان تئاتر و
سينما)كه :
همه كوشش و توان خويش را براى آگاه ساختن مردم از وضع زندگى
بينوايان و مسكينان بكار گيرند، و نشان دهند كه قشرهاى مستضعف با چه
دردها، بيماريها، عقب افتادگيها، حرمانها و بدبختيهاى مادى و معنوى دست
بگريبانند. بايد برنامه هايى زنده و فيلمهايى مستند و تكان دهنده - كه
نشانگر آثار زيانبار و خرد كننده بيدادهاى اقتصادى و سرطان تكاثر و
سرمايه دارى است - تهيه كنند، تا عالمان را بيدار كند، و عدالتخواهان و
حق طلبان را برانگيزد، و مسئولان جامعه هاى اسلامى را بيشتر توجه دهد،
و مردم را در برابر فقر و محروميت بايستاند.
(11) - وظيفه روزنامه
نگاران و صاحبان جرايد و مجلات (مطبوعات ) است كه :
صفحاتى از نشريات خود را به شرح زندگى بينوايان و تيره بختان و
زحمتكشان ، و چاپ تصويرهايى از زندگى سياه آنان اختصاص دهند، تا ديگران
را از آنچه بر طبقات مستضعف و محروم مى گذرد (تا چه رسد به زاغه نشينان
و بى خانمانان و اهالى روستاهاى دور افتاده و خشك و كم درآمد)، و همه -
از جمله - زاييده غفلت متكاثران و رفاهجويى خوشگذرانان و اسراف
اسرافگرايان و تجمل پرستى تجمل پرستان است آگاه سازند، و رنجهاى گرانى
را كه مستضعفان (به دليل كمبود غذا و لباس و سوخت و مسكن و بهداشت و
تعليم و تربيت ) مى كشند در جلو چشمان مردم ديگر نهند، تا مردنهاى
تدريجى شناخته گردد، و از سقوطهاى دينى و اخلاقى و انسانى جلوگيرى شود.
(12) - وظيفه نويسندگان
است كه :
اين بخش مهم از زندگى انسانها را ناديده نگيرند، بلكه در اشكال
گوناگون نويسندگى ، در اين باره قلمفرسايى كنند، به منظور مطلع ساختن
مردم ، نابود كردن محروميت و فقر، و احياى ((فرهنگ
زندگى اسلامى ))، كه فرهنگى ضد فقر است . و بر
هر انسان بيدارى واجب است كه براى تحقق اين فرهنگ و توسعه فراگيرى آن
بكوشد.
(13) - وظيفه شاعران و
هنرمندان و عكاسان و نقاشان است كه :
تكليف خويش را نسبت به توده هاى محروم و بينوا و قشرهاى مستضعف
، از راه آفرينش آثار شعرى بديع ، و تابلوهاى هنرمندانه جذاب ، و
عكسهاى زنده تكان دهنده ادا كند، آثارى كه خون گرم زندگى در آنها
بجوشد، و جوهر حركت و تصميم از آنها ببارد، تا وجدانها بيدار گردند و
جانها هشيار.
در اين آثار بايد از سويى زندگى محرومان و ستمديدگان منعكس شود، و از
سويى ديگر زندگى شادخواران و مصرف پرستان ، و هر دو در كنار هم
نمايانده شود، تا گامى باشد در راه مبارزه با هر دو، و ويران كردن
زمينه هاى هر دو.
آرى ، اميد است كه زبان سرشار شعر، و قلم تواناى هنر، به هيچ روى ، از
اداى اين واجب بزرگ سرباز نزند.
(14 و 15) - وظيفه طلاب
علوم دينى حوزه ها و دانشجويان دانشگاههاست كه :
خود را از آغاز كار به دوست داشتن مستضعفان و محرومان عادت
دهند، و با آنان آميزش داشته باشند، و از زندگى آنان مطلع گردند، تا
هيچگاه واقعيت دردناك فقر و كم دارى و استضعاف از نظرشان دور نماند،
بويژه در آينده كه مقامات سياسى و دينى و اجتماعى و اقتصادى را اشغال
خواهند كرد. طلاب و دانشجويان همچنين بايد درباره علتهايى كه فقر را
پديد مى آورد، و كسانى كه آن را بر جامعه تحميل مى كنند، دست به تحقيق
زنند، و آن همه را با دقت و تاءمل و شكيبايى بپژوهند. و بايد خود را با
وجدانى حساس و احساسى نيرومند بار آورند، تا به هنگام لزوم ، بدون غفلت
، سستى ، فريبخورى و بى اطلاعى از علل و عوامل فقر، در راه مبارزه هاى
خداپسندانه با آن گام نهند.
و اينها همه كه گفته شد خود سبب مى شود تا پايه هاى ((قسط
اجتماعى و اقتصادى ))، كه كتاب خدا و عترت
پيامبر صلى الله عليه و آله ما را به تحقق بخشيدن به آن فرا خوانده
اند، تحقق پذير و عملى گردد.
دين اسلام - به هيچ روى -
حضور فقر و استمرار آن را در جامعه هاى بشرى نمى پذيرد (شواهد مهم
موضوع )
امور فراوان ديگرى مسائل ياد شده را تاءييد مى كند، يعنى اينكه
ممكن نيست فقر در نزد اسلام ، به صورت يك نمود اجتماعى ، و يك امر
پسنديده ، و يك چارچوب زندگى - اگرچه براى شمارى اندك از مردم - مورد
پذيرش باشد، از جمله :
شاهد اول - اسلام ((زكات ))
را با دو بخش (ظاهرى و باطنى ) آن مقرر داشته ، و فرمان داده است كه
حقوق ديگرى نيز پرداخته شود؛ و فقيران را در اموال ثروتمندان شريك قرار
داده است . و اين احكام بيگمان دليل بر آن است كه اسلام به راندن فقر و
ريشه كن كردن قاطع آن از مجتمع انسانى اهتمام داشته است ، كه اگر اين
كار با دادن زكات نخستين ميسر شود، چه بهتر، و گرنه لازم است با زكات
دوم چنين شود، تا جايى كه فقر از ميان برخيزد و ناكامان تحت فشار از
چنگال آن خلاص شوند.
شاهد دوم - هدف دين الاهى ، سرشار شدن زندگى مردمان از قسط و عدل است ؛
و آشكار است كه قسط و فقر نمى توانند در هيچ جامعه اى با هم جمع شوند،
از اين رو در احاديث مربوط به ((حضرت مهدى قائم
- عج -)) آمده است : در حكومت آن امام معصوم ،
كسى نيازمند به زكات ديده نمى شود، زيرا كه او قسط و عدل را در ميان
مردم استقرار مى بخشد(1227)
پس علامت وجود قسط و عدل در جامعه ، يافت نشدن نيازمندانى در سراسر آن
است .
شاهد سوم - قرآن كريم به عدل و احسان فرمان مى دهد؛ و با وجود عدل
ديگرى فقرى باقى نخواهد ماند، چنانكه امام صادق عليه السلام فرموده است
((ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم
(1228))) اگر در ميان مردمان
عدالت اجرا شود، همه بى نياز خواهند شد (و فقيرى نخواهد ماند)؛ و
چنانكه امام موسى كاظم عليه السلام فرموده است : ((لو
عدل فى الناس لاستغنوا(1229)))
اگر عدالت در ميان مردم اجرا شود، همه بى نياز خواهند شد؛ پس آشكار است
كه قرآن كريم مردمان را به ريشه كن كردن نهايى فقر فراخوانده است .
شاهد چهارم - امام على بن ابيطالب عليه السلام حكومت حق را بدينگونه
توصيف مى كند كه ، ((در آن فقير و نيازمندى ديده
نمى شود، خواه مسلمانان خواه غير مسلمان )).(1230)
و اين خود دليل بر آن است كه حكومت اسلامى فقر را از ميان مى برد؛ پس
اگر فقر بعنوان نمودى اجتماعى پسنديده و مورد ستايش بود، چگونه ممكن
بود بر انداختن آن از نشانه هاى حكومت حق الاهى محسوب شود؟
شاهد پنجم - قرآن كريم ، در بسيارى از آيات خود، مردمان را به رساندن
وسائل و امكانات به فقيران و ناتوانان و يتيمان و وامداران و در راه
ماندگان فراخوانده و فرمان داده است . و اين همه دليل بر آن است كه اين
دين به وجود فقر در ميان مردم خرسند نيست و آن را به هيچگونه نمى
پذيرد. پس ستايشى كه در برخى احاديث درباره فقر رسيده است ، نمى تواند
مربوط به صورت كلى آن باشد، كه با همه اين تعاليم اسلامى و آيات و
احاديثى كه ذكر شد - و همه به عنوان نمونه بود - در تضاد است .
شاهد ششم - قرآن كريم ، در بسيارى از آيات خود، زكات و نماز را در كنار
يكديگر آورده است ، و نماز ستون دين است ، پس بدينگونه زكات را ستون
دوم دين قرار داده است . بنابراين دين اسلام - به اين اعتبار - بر روى
دو ستون بنا شده است : نماز و زكات ؛ و پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله فرموده است : ان الله فرض عليكم الزكاة كما
فرض الصلاة ، زكوا اءموالكم تقبل صلاتكم
(1231) خداوند زكات را بر شما واجب كرد به همانگونه كه
نماز را واجب كرد، زكات اموال خود را بدهيد تا نمازتان قبول شود. پس
نماز بدون زكات نماز نيست . و آيا اين بيان استوار جايى براى گفتن اين
مطلب باقى مى گذارد كه اسلام حضور فقر را در جامعه مى پذيرد؟ بويژه پس
از آنكه مى گويد: ((فقر زكات را بگيرد و آن را
براى نانخوران خود هزينه كند، تا سطح زندگى آنان را به ديگر مردمان
برساند)) - چنانكه پيش از اين گذشت .(1232)
شاهد هفتم - آنچه از شمارى فراوان از تعاليم اسلامى دستگير ما مى شود،
اين است كه نصابهاى تعيين شده در اموال ، همه راههايى است براى
برانداختن فقر نه اينكه خود هدف باشد، بلكه هدف از ميان بردن فقر است و
پاك كردن جامعه از آن .(1233)
به همين جهت اگر اين نصابها، براى رفع نيازمنديهاى فقيران بسنده نباشد،
بر صاحبان اموال لازم است كه از بقيه مال خود اسباب رفع نيازمندى آنان
را فراهم آورند(1234)
يعنى از مالى كه - در واقع - از آن خدا است نه از آن خودشان ؛ و اين
ناگزير دليل بر آن است كه اسلام فقر را طرد مى كند.
شاهد هشتم - از تعاليم اسلامى آشكار مى شود كه تا فقر در اجتماع موجود
باشد، دليلى بر اين است كه حقوقى ضايع شده و نپرداخته در جامعه وجود
دارد فما جاع فقير الابما منع غنى - هيچ
فقيرى گرسنه نمى ماند، مگر اينكه ثروتمندى حق او را نداده باشد. پس
حضور فقر در نظر اسلام برابر است با حضور ظلم و غصب حقوق محرومان . و
اين تعاليم دليلهاى آشكارى است بر اينكه فقر امرى مردود است همچون
مردود بودن ظلم و غصب . و - چنانكه گذشت - در احاديث آمده است ، فقر
بينوايان نتيجه گناهان توانگرى است ، پس آنچه نتيجه اى از گناه باشد،
چگونه مى تواند پسنديده باشد؟
شاهد نهم - در قرآن اين آيه كريمه آمده است : و
مالكم لاتقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال والنساء والولدان
الذين يقولون : ربنا اءخرجنا من هذه القرية الظالم اءهلها(1235)
چيست كه شما در راه خدا، و در راه مستضعفانى از مرد و زن و كودك ، به
كارزار نمى پردازيد كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر كه مردم
آن ستمكارند بيرون آر... و اين ، اعلان جنگ عمومى است از سوى دين اسلام
، براى از ميان بردن استضعاف و فشار و حرمان . در آيه قبل از آن نيز
تشجيع مردمان به نبرد در راه خدا آمده است :
فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحياة الدنيا بالاخرة ، و من يقاتل
فى سبيل الله فيقتل اءو يغلب فسنؤ تيه اءجرا عظيما كسانى كه
زندگى (و متاع ) دنيا را مى دهند تا آخرت را به دست آورند، بايد در راه
خدا جنگ كنند، و هر كس در راه خدا جنگ كند، كشته شود يا به پيروزى رسد،
هر چه زودتر به او پاداشى بزرگ خواهيم داد. و شايد - در اينجا - مناسب
باشد، اندكى با تفصيل ، به شرح اين دو آيه و آيه پس از آنها بپردازيم :
(1) - اين دو آيه امت مسلمان را به نبرد در راه خداى متعال تشويق مى
كنند.
(2) - آيه دومى ، راه خدا را معرفى مى كند، و آن را، راه احقاق حقوق
مستضعفان مى شمارد.
(3) - آيه سومى كه پس از آنها مى آيد، مى گويد:
الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله ، والذين كفروا يقاتلون فى سبيل
الطاغوت ، فقاتلوا اولياء الشطيان ، ان كيد الشيطان كان ضعيفا
مؤ منان در راه خدا مى جنگند، و كافران در راه طاغوت ، پس با دوستان
شيطان بجنگيد، حيله شيطان همواره ضعيف خواهد بود. اين بيان صراحت دارد
كه دشمنان ستمگر مستضعفان ، طاغوتها و دوستان شيطانند، و نپيوستن به
صفوف جنگندگان هواخواه مستضعفان ، و قرار گرفتن در كنار طاغوتهاى
مستكبر (اقتصادى يا سياسى ) از كردار كافران است .
(4) - پس بنابراين اسامى قرآنى ، اسلام هماره ، در يك جنگ دايمى برضد
استكبار و مستكبران درگير است . و از مهمترين و بزرگترين اشكال
استكبار، گونه اقتصادى آن است ، كه پيش از اين درباره آن سخن گفتيم .
پس در پرتو اين تعاليم ، ضديت با تكاثر و جنگيدن با آن ، يك پخش ماهوى
، از اصل ((جهاد اسلامى ))
به شمار مى آيد.
(5) - جهاد اسلامى براى نجات انسانها ابعادى گوناگون دارد(1236)
كه يكى از آنها بعد اقتصادى است . و هدف از جهاد در اين بعد محو كردن
استكبار اقتصادى و نظام تكاثرى ، و برقرار كردن نظاماى ضد تكاثرى به
جاى آن است ، تا به نداى مستضعفان و خواست الاهى مشروع ايشان پاسخ مثبت
داده شود؛ و آن پاسخ مثبت ، تبديل جامعه ستم پيشه (القرية الظالم
اءهلها) است به جامعه اى كه بر آن قسط و توازن حكمفرما باشد.
(6) - واضح است كه خداوند كارها را با اسباب آنها به جريان مى اندازد،
پس خارج شدن مستضعفان از محيط ستم به محيط داد، با دستهاى مجاهدان
انقلابيى صورت خواهد گرفت كه براى محقق ساختن اين هدف به جهاد مى
پردازند، چنانكه مولا اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است :
لاينتصر المظلوم بلاناصر(1237)
مظلوم بدون (كمك ) ياورى بر ظالم غلبه نمى كند. پس آنچه بصراحت از آيه
مفهوم مى شود اين است كه وجود استضعاف دليل بر وجود ظلم است . و اين
امر مسلم است .
شاهد دهم - اسلام به پديده فقر با نظرى واقع بينانه نگريسته است و آن
را در جاى طبيعى خود قرار داده است ، و به همه آثار منفى آن كه مايه بى
بند و بارى افراد و تباهگر زندگى اجتماع است توجه كرده است .
درباره اين آثار در فصلهاى گذشته سخن گفته است . و اين واقع بينى
اسلامى موضوعى بسيار مهم است . پس اسلام چون با حضور اين آثار منفى در
ميان مردم موافق نيست ، و با احكام و دستورهاى خود با آنها مبارزه كرده
است ، علت پديد آمدن آثار ياد شده را نيز نمى پذيرد و درست نمى داند و
طرد مى كند؛ از آن رو كه طرد معلول و باقى گذاشتن علت ، نقض غرض ، بلكه
كارى لغو است .
در اين پرتو، بوضوح آشكار مى شود كه حديثهاى مدح و ستايش فقر، به منظور
انكار آثار منفى و مهلك فقر صادر نشده است ، بلكه آنها - به دليل چندى
- استثنا به شمار مى رود، و قاعده و اصل ، از بين بردن فقر و پايمان
كردن علتهاى آن است ، با نبردهايى هماره و فراگير و مستمر، بدانگونه كه
اسلام شعله آن را افروخته است .
و چون فقر واقعيتى ضد تكاملى است - چنانكه تاريخ و جامعه هاى له شده
كنونى گواهى مى دهند - و هدف اسلام تكامل همه افراد انسان است ، پس
ضديت با فقر جزئى از اصل دين و ماهيت آن محسوب مى شود.
شاهد يازدهم - دستورهاى عام و كلى نهى كننده از ((تحمل
ظلم ))، و آنچه درباره ((امر
به معروف )) و ((نهى از
منكر)) آمده است ، و نظاير اينها، همه بر هر
مسلمان واجب مى كند كه با فقر نسازد و آن را روا نداند، بلكه به نبرد
با آن برخيزد، و حق خود را از هر كس كه بر او ستم كرده است باز ستاند.
و ظلم اقتصادى ظلمى آشكار و گران است ، پس بر محرومان است كه سلطه هاى
اقتصادى طاغوتى و تكاثرى و اترافى و اسرافى را بر نتابند، و براى به
چنگ آوردن حقوق از دست رفته خويش تلاش كنند.
شاهد دوازدهم - از صحابى بزرگوار، ابوذر غفارى قهرمان بزرگ مبارزه بر
ضد استثمار و زراندوزى ، و انقلابى سترگ حمايت از محرومان ، روايت كرده
اند كه او محرومان را به شورش وامى داشت و به آن فرا مى خواند كه براى
به دست آوردن حقوق و اموال خود اقدام كنند، و در برابر زراندوزان چنين
بانگ برمى داشت : بشر اءهل الكنوز بكى فى الجباه
، و كى فى الجنوب ، و كى فى الظهور اءبدا، حتى يترد الحرفى اءجوافهم
...(1238)
- زراندوزان را مژده دهيد به داغى در پيشانيها، و داغى در پهلوها، و
داغى در پشتها، بى گسست ، تا چنان شود كه حرارت آتش به اندرون ايشان
راه يابد...
نيز مى گفت : عجبت لمن لا يجد القوت فى بيته ،
كيف لا يخرج على الناس شاهرا سيفه
(1239) - از آن در شگفتم كه آن كس كه قوت روز
خود را در خانه ندارد، چگونه با شمشير آخته بر مردمان خروج نمى كند؟