الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۱ -


نيازمندان و ناداران (و ناموفقان در تلاشهاى معيشتى و كارهاى اقتصادى ) نيز آفريدگان خداى متعالند، او آنان را آفريد و خواست كه ايشان را روزى دهد، منتهى روزى آنان را در داخل روزى شما و امكانات شما قرار داد، با نوعى ميانجيگرى (مانند ميانجيگرى ديگر موجودات براى رساندن روزى به آدمى ). و به همين دليل كه قرآن كريم مى فرمايد: اءنفقوا مما رزقناكم (1102) از آنچه ما روزى شما كرده ايم به ديگران بدهيد، و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه (1103) از آنچه شما را در آن جانشين كرده است انفاق كنيد، نه از اموال و ارزاقى كه ملك طلق خود شماست (و كو چنان اموال و ارزاقى ؟)، چون انسان در واقع مالك حقيقى نيست ؛ مال مال خدا است و روزى روزى خدا، و آفريدگان عيال و نانخور خدايند، پس چرا بايد بعضى چندان بخورند كه گرفتار درد معده شوند و برخى چنان چيزى گيرشان نيايد كه بتوانند شكم خويش سير كند؟ و اين جز از ستم نيست ، زيرا كه لو عدل فى الناس لاستغنوا(1104) اگر عدالت در ميان مردم جريان داشته باشد، همگان بى نياز خواهند شد. و ستم به هيچ وجه با دين خدا ارتباطى ندارد. پس فقيران جز مال خود را از توانگران طلب نمى كنند، يعنى مالى كه خداوند آن را - بنابر حكمتهاى گوناگون - در اموال توانگران گذارده است ، و آنان واسطه رساندن آن به فقيرانند. و در واقع امر، هيچ ثروتمندى فضيلتى بر فقير نيازمند ندارد، و آنچه خدا به كسى بخشيده به خاطر محترم بودن او نبوده است ، و به آن كس كه چيزى نداده است براى بى احترامى به او نيست .(1105)
سخن مولا اميرالمؤ منين (ع ) را از ياد مبريد كه مى فرمايد: ان لله عبادا يخصهم بالنعم لمنافع العباد(1106) - خداى را بندگانى است كه نعمتهاى خود را به آنان مى دهد، براى سود رساندن به ديگر بندگان . پس اموال و ارزاقى كه خداوند براى بهره مندى بندگان قرار داده است ، هيچ كس حق ندارد كه تنها مخصوص بهره مندى خود و نزديكان و خويشاوندان خود قرار دهد.
آرى ، حكمت كامله الاهى گاه چنان مقتضى دانسته است كه مردمان را از دو راه ، مستقيم و غير مستقيم ، روزى رساند. و شخص معتقد متعهد را نرسد كه از اين قاعده و چارچوب تخطى كند. و به همين جهت است كه گاه انفاق كردن عنوان ايمان پيدا مى كند، و بخل ورزيدن عنوان كفر.(1107)
و در اين مقام واقعيت مهم ديگرى نيز هست كه نبايد از آن غافل بمانيم ؛ و آن وضعيت آب و هوا در سرزمينها و كشورهاى متفاوت است ، كه نقشى حياتى در دست يافتن آدمى به نعمتها و موهبتهاى الاهى - از لحاظ كمى و زيادى و خوبى و بدى - دارد. پس بر ملتهايى كه دست تقدير آنان را در محيطهاى اقليمى خوب و داراى آب و هوايى مناسب قرار داده است لازم است كه آنچه را كه ديگر نيازمندان در نواحى مختلف به آنها نيازمندند، به صورتهايى پسنديده و شايسته ، در اختيار ايشان قرار دهند.
5- در حديث 10، از حضرت امام سجاد (ع ) آمده است : من كان عنده فضل ثوب ، و قدر اءن يخص به مؤ منا يحتاج اليه ، فلم يدفعه اليه ، اءكبه الله فى النار على منخريه هر كس جامه اى زيادى داشته باشد، و بتواند به مؤ منى نيازمند به آن بدهد و ندهد، خدا او را نگونسار در آتش خواهد افكند... . چرا خداوند چنين كسى را نگونسار (به رو، باسر) در آتش دوزخ مى افكند؟ چرا خدا به عزت و جلال خود قسم ياد مى كند كه سيرى را نمى آمرزد كه در نزديكى او مؤ منى گرسنه باشد؟ چرا خداوند بخشاينده مهربان در روز قيامت به مردم شهر و روستايى نظر رحمت نمى كند كه در زندگى دنياى ايشان كسى شب را گرسنه به روز رسانيده است ؟ - چنانكه در حديث نبوى باقرى (حديث 1) آمده است . آيا همه اينها براى آن نيست كه آنگونه مردم از رسيدن سهم شركاى خود به آنان جلوگيرى مى كردند؟ و جز نصابهاى ظاهرى معروف (1108) (اگر مى پرداختند)، چيز ديگرى از آنچه خداوند پرداخت آن را بر آنان واجب كرده بود به مستحقان نمى رساندند؟ و به فرمان خدا گردن نمى نهادند؛ چنانكه خداوند (در حديث قدسى ) مى فرمايد: اننى اءمرته فعصانى من به او فرمان دادم ، ولى او فرمان نبرد. و در صورتى كه ((امر)) وارد - در بيشتر احاديث - بسيار ساده و در حد راهنمايى اخلاقى باشد، كه اگر انسان بخواهد به آن عمل كند و اگر نخواهد نكند، آيا كيفر آن مى تواند نگونسار افتادن در دوزخ باشد، يا محروم ماندن از آمرزش خدا، يا نظر نكردن خدا در روز قيامت به مردم روستايى كه يك گرسنه در آن شبى را به روز رسانده است ، در حالى كه مردم آن سير بودند؟ آيا اين درست است كه بخشهايى از آيات و احاديث سازنده اسلامى را به بهانه اخلاقى بودن از باقى آنها جدا كنيم ، و بر نقش حياتى اينگونه تعاليم خط بطلان بكشيم ، و در نتيجه ، ناتوانان و محرومان گرفتار بدبختى بمانند و وجدان متكاثران (اگر وجدان داشته باشند) آسوده و آرام گردد؟ و پيشينيان پاك سرشت را، كه وسيله انتقال اينگونه تعاليم و مواريث و احاديث به ما بوده اند - و اينهمه را با شكنجه ها و زندانها و با فداكاريهايى خونين به ما رسانيده اند - بدينگونه پاداش دهيم ؟ آيا وفادارى خود را نسبت به اسلام و تعاليم آن ، و نسبت به پيامبر اكرم (ص ) و سختيهايى كه چهارده سده پيش ، براى نجات بشريت از چنگال اختاپوس استكبار اقتصادى و اشرافى (كه روز به روز سنگينى آن بر دوش انسان و انسانيت افزايش پيدا مى كند) كشيد و برتابيد - كه هيچ پيامبرى را چون او نيازردند - بايد بدينگونه نشان دهيم ؟
6- سخن امام صادق (ع ) (حديث 13)، به صورتى آشكار مؤ يد چيزهايى است كه در اين باره گفتيم ؛ امام معصوم مى گويد كه ((هر چه مال كسى افزونتر شود، حجت خداوند، براى او محكوميت او، محكمتر خواهد شد)). و اين حجت محكم ، همان وابسته بودن معاش و رفاه گروهى به دست آن توانگر است ، كه بايد از اين راه به دين و دنياى آنان كمك كند؛ و بر او است كه به انجام دادن اين وظيفه واجب خود به صورتى عمل كند كه خدا و رسول خدا (ص ) از او راضى باشند، و بار چنين حجتى محكوم كننده از دوش او برداشته شود. و اين كار جز با انفاق و مواسات ميسر نخواهد گشت .
7- سيد ضياءالدين راوندى در ((النوادر))، از امام موساى كاظم (ع )، از پدران خويش ، از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده است كه فرمود: ما قرب عبد من سلطان الا تباعد من الله تعالى ؛ و لا كثر ماله الا اشتد حسابه ؛ و لا كثر تبعته الا كثر شياطينه (1109) هيچ بنده اى به سلطان نزديك نشد مگر اينكه از خداى متعال دور شد؛ مالش افزايش نيافت مگر اينكه حسابش دشوارتر شد؛ و پيروانش بيشتر نشدند مگر اينكه شياطين او بيشتر شدند. و دشوار شدن حساب بر صاحب مال فراوان ، از تعهد بزرگى حاصل مى شود كه با افزايش مال بر عهده او آمده است ، يعنى آنچه بايد بذل و انفاق كند، و همچنين كسانى از شريكان و مدعيان وى ، كه به مؤ اخذه كردن از او خواهند پرداخت . و اينها تعاليم مهمى است از اسلام ، كه تاءثيرى بس قاطع دارد، در ساختن فرد مسلمان ، و تشكيل جامعه قرآنى ، و پيشرفت اهل قبله ، و عزت و شوكت مسلمانان . و اين درست نيست كه همه اين آيات و مفاهيم آنها از زمره احكام اخلاقى به شمار آوريم ، و آنها را از مجموعه برنامه ريزيهاى قرآنى جدا كنيم . پس بر فقهاى ما - اءعزهم الله تعالى - لازم است كه آنها - يا بيشتر آنها - را از ابواب فقه و استنباط قرار دهند - خواه به صورت تاءكيدى يا تاءسيسى - تا چنان شود كه در مجتمع انسانى و زندگى انسانى مسئله اى بدون پاسخ از ناحيه فقه عزيز اسلامى باقى نماند، و تا حق اين نعمت بزرگ الاهى ، يعنى اين تعاليم (آيات و احاديث )، چنانكه شايسته است گزارده شود.
8- در سخن امام صادق (ع ) (حديث 14) آمده است : ((ما يكفيهم - مقدارى كه نيازمندى فقيران را رفع كند)). اين سخن - علاوه بر آنچه پيش از اين در شماره 4 گذشت - نيازمند توضيحى بيشتر است ، زيرا كه فقر صور و اشكالى گوناگون دارد، و ((كفايت - بسندگى ))، بنابر آنچه احاديث به ما مى آموزند، مقدارى است كه براى همه نيازهاى گوناگون معيشتى ، و آنچه آدمى براى انجام دادن تكاليف شرعى نيز به آن نياز دارد - چنانكه اشاره كرديم - كافى و بسنده باشد.
و بيرون آمدن از عهده اين امور (بويژه با نظر داشتن به گونه هاى مختلف فقر كه درباره آنها، در فصل چهل و يكم ، از باب دوازدهم ، ((نگاهى به سراسر فصل ))، سخن گفته ايم )(1110)، جز با پرداختن دو زكات (ظاهرى و باطنى ) و ديگر انفاقهايى كه اسلام درباره آنها تاءكيد كرده است ، ميسر نمى شود.
9- سخن امام صادق (ع )، در تفسير اين آيه مباركه : اءنفقوا من طيبات ما كسبتم - از آنچه از راه حلال به دست آورده ايد انفاق كنيد (كه در حديث 15 گذشت )، ما را به فهم اين مطلب راهنمايى مى كند كه فقيران در چيزهاى پاكيزه ثروتمندان شركاى ايشانند نه در چيزهاى پليد. و اين درسى بزرگ است ، و به ما مى فهماند كه فقرا در اموال پاكيزه ثروتمندان شريكند، نه در آنچه از راههاى نامشروع به چنگ مى آورند، و مى خواهند - به خيال خود - با پرداختن اندكى از آن ، همه دار و ندار خود را پاك و طاهر كنند.
10- سخن آموزنده امام ابوالحسن على بن موسى الرضا (ع ) (حديث 16)، نيز همان موضوع مهمى را بيان مى كند، كه پيامبر هادى (ع )، در حديثى كه از ((النوادر)) نقل كرديم ، ما را به آن هدايت كرد؛ و امام جعفر صادق (ع ) نيز، در بيان ((محكم بودن حجت بر توانگرانى كه به وظيفه خويش عمل نكنند))، آن را توضيح فرمود، زيرا كه ((در معرض خطر بودن صاحب نعمت ))، يعنى فزونى شماره دشمنان و مدعيان او در روز حساب سخت ، و گريبانگير بودن دليل آنان ، در دادگاهى كه ستمگران نمى توانند از آن گريخت (بجز مشكلاتى كه در دنيا پيش مى آيد، همچون انقلابها، سرقتها، و ناامنيها و...).
فصل سى و هشتم : اسلام و فقر، مبارزه اى فراگستر (9)
- بيزارى از فقيران و محرومان ، و غصب اموال و ارزاق ايشان ، و نتايج منفى اين رفتار و كردار
قرآن :
1 و اذا قيل لهم : اءنفقوا مما رزقكم الله ، قال الذين كفروا للذين آمنوا: اءنطعم من لو يشاء الله اءطعمه ؟...(1111)
چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا روزى شما كرده است انفاق كنيد، كافران به مؤ منان گويند: آيا لازم است به كسى خوراك دهيم كه اگر خدا مى خواست به او خوراك مى داد؟...
2 ها اءنتم هؤ لاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله ، فمنكم من يبخل ...(1112)
بيدار باشيد! شماييد آن كسان كه براى انفاق كردن در راه خدا دعوت مى شويد، و از ميان شما كسانى بخل مى ورزند...
3 و ما ظلمناهم ولكن ظلموا اءنفسهم ...(1113)
...ما به ايشان ستم نكرديم ، بلكه خود به خويشتن ستم كردند...
4 ...و ما ظلمناهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون# (1114)
ما به ايشان ستم نكرديم ، ليكن آنان به خود (و همنوعان خود) ستم مى كردند#
5 و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظالمين #(1115)
ما به ايشان ستم نكرديم ، بلكه خود به خويشتن ستم مى كنند#
6 و ما ظلمهم الله و لكن اءنفسهم يظلمون# (1116)
...خدا به ايشان ستم نكرد، بلكه خود به خويشتن ستم مى كنند#
7 ...و ما ظلمهم الله و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون #(1117)
...خدا به ايشان ستم نكرد، بلكه خود به خويشتن ستم مى كردند#.
حديث :
1 النبى (ع ) - فيما رواه الامام على بن اءبى طالب (ع ): اذا اءبغض الناس فقراءهم ، و اءظهروا عمارة اءسواقهم ، و تباركوا على جمع الدراهم ، رماهم الله باءربع خصال : بالقحط من الزمان ، و الجور من السلطان ، و الخيانة من ولاة الحكام ، و الشوكة من العدوان .#(1118)
پيامبر (ص ) - به روايت امام على بن ابيطالب (ع ): هنگامى كه مردمان از فقيران متنفر باشند، و به ظاهر آرايى بازارها بپردازند، و براى جمع آورى مال تلاش كنند، خداوند آنان را با چهار چيز كيفر مى دهد: قحطى ، ستم سلطان ، خيانت واليان حاكميت ، و قدرت نمايى دشمنان .
بنگريد!
شايد خوانندگان از اين تعليم بيدار گر نبوى بتوانند به رابطه اى واقعى كه ميان اين سه موضوع وجود دارد پى ببرند:
1- نفرت داشتن از فقيران .
2- ظاهر آرايى بازارها.
3- تلاش براى انباشت ثروت .
و اين همه نتيجه اى از بى توجهى به كرامت و شرافت انسانى ، و توهين به تهيدستان و محرومان ، و تمايل به ((تكاثر)) و دوستى بى حساب ثروت آزاد. و از اين هر سه امر آنچه بيشتر به بى بند و بارى و تباهى و سقوط اجتماعى مدد مى رساند، امر دوم يعنى پرداختن به ظاهر آرايى بازارهاست . و معنى آن - بنابر آنچه فهميده مى شود - آبادانى ساختمانى بازارها نيست كه به آن ((تعمير الاسواق )) گفته مى شود، نه ((اظهار عمارة الاءسواق )) پس مقصود از آن ، (دكورسازيها و) پر كردن بازارها از گونه هاى مختلف كالا و جنس - بويژه اجناس تجملى گرانبها و هوس پسند - و ايجاد نياز كاذب در مردم ، از طريق تبليغات فريبنده است ، كه در نتيجه آن ثروتمندان و وابستگان به ايشان پيوسته راهى بازارها مى شوند و پولهاى فراوانى را براى خريدارى اينگونه چيزها (به هر بهايى كه باشد - مى پردازند. و اين حالت بطبع به چنين نتايجى مى انجامد:
(1)- بيزارى از فقيران و كوچك شمردن ايشان و به فراموشى سپردن آن ؛ زيرا در شرايط ياد شده تهيدستان چگونه مى توانند در بازارها حضور يابند و از آنجاها چيزى بخرند؟
(2)- گرد آورى ثروتى انباشته و حرص ورزيدن در راه آن .
و اين تنها يك گوشه از آسيبهايى است كه بهره ناكامان مى شود، و جز اينها زيانهاى ديگرى است كه به ايشان و ديگران مى رسد. و آنچه از حديث - در جهت توضيح موضوع اين فصل - فهميده مى شود، اين است كه انباشتن مال ، همراه است با نفرت از محرومان ، و دور داشتن آنان از ترازهاى زندگى ، و نرساندن حقوق لازم و گوناگون تهيدستان به دستهاى تهى آنان .
نيز رجوع كنيد به ((نگاهى به سراسر فصل )).
2 النبى (ص ) فيما رواه الامام الباقر (ع )، عن كتاب على (ع ):...اذا منعت الزكاة منعت الارض بركاتها.#(1119)
پيامبر (ص ) - به روايت امام باقر (ع )، از ((كتاب على (ع ): ...هر گاه از رسيدن زكات به مستحقان جلوگيرى شود، زمين از بركات خود دريغ مى دارد.
3 النبى (ص ) - فيما رواه الامام الباقر (ع ) اءيضا: ...و لم يمنعوا الزكاة الا منعوا القطر من السماء، ولولا البهائم لم يمطروا.(1120)
پيامبر (ص ) - به روايت امام باقر (ع ): ...از پرداختن زكات تن نزنند مگر اينكه از ريزش باران آسمان محروم شوند؛ و اگر چارپايان نمى بودند هرگز روى باران نمى ديدند.
# احاديث در اين باره فراوان است ، و اين گونه مهم ديگرى است از گونه هاى زيانى كه از كردار متكاثران به ناكامان مى رسد، چه در آن هنگام كه بركات زمين منقطع شود، و باران فرو نبارد، (يا كم ببارد)، آثار بد و منفى آن به صورتى دشوارتر نصيب محرومان مى شود، و هستى و حيثيت آنان را پايمال مى كند.
4 الامام على (ع ): ان الله سبحانه ، فرض فى اءموال الاغنياء اءقوات الفقراء، فما جاع فقير الا بما منع غنى ...#(1121)
امام على (ع ): خداوند سبحان روزى فقيران را در اموال توانگران قرار داده (و واجب كرده ) است ؛ پس فقيرى گرسنه نمى ماند، مگر اينكه ثروتمندى از دادن حق او سرباز زند.
5 الامام على (ع ) - فيما يذكر اءوصاف الاءزمنة السيئة و اءهلها: ...فتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق ، و قارئهم مماذق ، لايعظم يعظم صغير هم كبير هم ، و لايعول غنيهم فقيرهم .#(1122)
امام على (ع ) - در بيان اوصاف زمانهاى بد و مردم آنها: ...جوانشان بدخوى است و پير سفيدمويشان گناهكار، عالمشان منافق ، و قرآن خوانشان ريا كار؛ كوچكشان حرمت بزرگتر را نگاه نمى دارد، و مالدارشان به زندگى فقيرشان نمى رسد.
6 الامام على (ع ): اءترجو اءن يعطيك الله اءجر المتواضعين و اءنت عنده من المتكبرين ؟ و تطمع - و اءنت متمرغ فى النعيم ، تمنعه الضعيف و الارملة - اءن يوجب لك ثواب المتصدقين ؟#(1123)
امام على (ع ): آيا تو، كه پيش خدا از متكبران محسوب مى شوى ، اميد آن دارى كه او پاداش فروتنان به تو بدهد؟ و به تو، كه غرق در نعمتى و از آن چيزى به ناتوانان و بيوه زنان نمى دهى ، مزد انفاق كنندگان عطا كند؟
7 الامام الصادق (ع ): ...و ان الناس ما افتقروا، ولا احتاجوا، و لاجاعوا، و لاعروا، الا بذنوب الاغنياء.#(1124)
امام صادق (ع ): ...مردمان فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نشدند مگر به گناه ثروتمندان .
8 الامام الصادق (ع ) - فيما رواه عن اءمير المؤ منين (ع ): ان الله فرض على اءغنياء الناس فى اءموالهم قدر الذى يسع فقراء هم . فان ضاع الفقراء اءو اءجهدوا، اءو اءعروا، فبما يمنع اءغنياء هم ، فان الله محاسبهم بذلك يوم القيامة ، و معذبهم به عذابا اءليما.(1125)
امام صادق (ع ) - به روايت از اميرالمؤ منين (ع ): خدا آن اندازه (از مال و امكانات معيشتى ) كه زندگى فقيران را بچرخاند، در اموال توانگران قرار داده است . پس اگر فقرا سقوط كنند، يا به سختى افتند، يا برهنه بمانند، به سبب خوددارى مالداران است از پرداخت حق آنان ، و خداوند براى همين ، در روز قيامت به حسابشان خواهد رسيد، و عذابى دردناك نصيب ايشان خواهد كرد.
9 الامام الصادق (ع ): ان الله عزوجل ، فرض الزكاة كما فرض الصلاة ، فلو اءن رجلا حمل الزكاة فاءعطاها علانية لم يكن عليه فى ذلك عتب . و ذلك اءن الله عزوجل ، فرض للفقراء فى اءموال الاغنياء ما يكتفون به . و لو علم اءن الذى فرض لهم لم يكفهم لزادهم ؛ فانما يؤ تى الفقراء فيما اءتوا، من منع من منعهم حقوقهم ، لا من الفريضة .#(1126)
امام صادق (ع ): خداى بزرگ ، زكات را به همانگونه واجب كرد كه نماز را واجب كرد؛ پس اگر كسى زكات را با خود مى برد و آشكارا به مستحقان مى رساند هيچ سرزنشى بر او نيست . و پرداخت زكات از آنرو لازم است كه خداى بزرگ ، بر توانگران ، پرداخت مقدارى كه زندگانى فقيران را اداره كند واجب كرده است . و اگر خداوند مى دانست كه آن مقدار بسنده آنان نيست بر آن مى افزود. پس بلايى كه به فقيران مى رسد، از مقدار تعيين شده الاهى نيست ، بلكه از نپرداختن آن است و از گروهى كه نمى پردازند.
بعضى گفته اند: انما يؤ تى الفقراء ... به صيغه فعل مجهول است ، از اءتى ياءتى اتيانا - اءتى عليه الدهر، به معنى روزگار او را هلاك كرد، نه از آتاه يؤ تيه اتياء به معنى چيزى به او بخشيد، بنابراين ، معنى عبارت چنين ، مى شود فقرا به اجلهاى حتمى خدا هلاك نمى شوند، بلكه هلاكت ايشان به دست كسانى است كه حقوق حقه آنان را به ايشان نمى رسانند.(1127)
و آنچه از جمع ميان اخبار - بويژه با ژرفكاوى در اقسام فقر(1128) و خاستگاههاى آنها - به دست مى آيد، اين است كه اداى زكات معروف ( ((زكات ظاهره )) - به تعبير حديث )، به همراه پرداخت ديگر حقوق و انفاقهاى شرعى (مانند ((زكات باطنه )) و ((حق معلوم )) - مثلا)، هنگامى كه صورت اسلامى آن تحقق پيدا كند، زندگى نيازمندان را ((بيمه )) مى كند، و راه را براى هدف مطلوب يعنى بر انداختن فقر از جامعه قرآن هموار مى سازد؛ پس درباره اين امر حياتى و بزرگ - كه عزت اسلام و شوكت مسلمانان و استقلال سرزمينهاى ايشان به آن وابسته است - نبايد غافل بود يا سهل انگارى كرد.
10 الامام العسكرى (ع ): سياءتى زمان على الناس ، وجوههم ضاحكة مستبشرة و قلوبهم مظلمة متكدرة ، اءغنياؤ هم يسرقون زاد الفقراء...(1129) امام عسكرى (ع ): زمانى بر مردمان خواهد آمد كه چهره هاى ايشان خندان و حاكى از شادى و خوشى است و دلهاشان تيره و تار است ، و ثروتمندان ايشان توشه فقيران را مى دزدند...
نگاهى به سراسر فصل
بيزارى از فقيران و محرومان و غصب حقوق ايشان : در حديث امام صادق (ع ) آمده است : ان الله - تبارك و تعالى - اءشرك بين الاءغنياء و الفقراء فى الاءموال ، فليس لهم اءن يصرفوا الى غير شركائهم (1130) خداوند متعال ، ثروتمندان و فقيران را در اموال شريك يكديگر قرار داده است ، پس توانگران حق ندارند كه مال را جز در راه شريكان خود مصرف كنند؛ بنابراين واقعيت توحيدى ، بايد دانست كه خداى جهان ، در تنظيم نظام اين عالم ، محرومان و رنج كشان و بينوايان را فراموش نكرده است ، و ثروتمندان را در املاك و اموال خود مالكيت تمام نبخشيده است ، تا هر گونه كه بخواهند آزادانه در آن اموال تصرف كنند و به مصرف برسانند، بلكه آنان را در اموال ، ((جانشين )) و شريك ناداران قرار داده است ، و استفاده اى را كه مى توانند از اين اموال بكنند محدود به حق شريك ساخته است ، و ماءمورشان كرده است تا مقدارى كافى از اموال را براى تاءمين معاش قشرهاى گوناگونى كه از مال و امكانات معيشتى محروم مانده اند - يا حقوقشان غصب شده است - به مصرف برسانند. و اين امرى آشكار است كه آيات قرآنى و تعاليم حديثى به تكرار و با تعبيرهاى مختلف آن را يادآور شده اند.
بنابراين ، ان الله يظلم الناس شيئا(1131) خدا به هيچ وجه به مردمان كمترين ستمى نمى كند؛ كلمه ((شيئا- كمترين ستمى )) - چنانكه بيشتر به آن اشاره شد - در ((سياق نفى )) (جمله منفى ) آمده است ، و معنى ((عموم )) مى دهد، و هر گونه ظلمى را مى گيرد. پس ظلم (خواه سياسى باشد يا اقتصادى يا حقوقى يا اخلاقى )، به دست بعضى از مردمان نسبت به بعضى ديگر صورت مى گيرد. و اين ((بعض ))، طبيعتا اكثريت نيست بلكه اقليت است ، يعنى كسانى كه بر اعمال ظلم اقتصادى توانايى دارند، طاغوتهاى اقتصادى و ايادى آنان . و اينها حقايقى است كه ((گذشته از تجربه تاريخى و معاصر در زندگى بشرى ))، تعاليم قرآنى و معارف احاديث منقول از پيامبر هادى (ص ) و امامان هادى (ع )، ما را به شناخت آنها هدايت مى كنند.
پس غصب شدن حقوق محرومان و نيازمندان و بينوايان و ارزاق ايشان و جلوگيرى از رسيدن اين حقوق به آنان ، در نتيجه چگونگى رفتار و معيشت توانگران ، از امور مسلم است ؛ ليكن آنچه براى ما حايز اهميت است ، روشن كردن چگونگى اين غصب حق و جلوگيرى از رسيدن آن به حقدار است ، و علتها و عوامل ديگرى كه راه را براى عملى شدن آن هموار مى سازد، بخصوص در آن بخشى كه به روش ‍ سياسى و سياست اقتصادى ارتباط پيدا مى كند. به عبارت ديگر، هدف ما در اين ((نگاه به سراسر فصل ))، جلب توجه صاحب نظران به ارتباط اكيدى است كه ميان صاحبان ثروت و متكاثران و صاحبان قدرت در جامعه ها وجود دارد، و همان خود يكى از مهمترين عاملهاى غصب شدن حقوق محرومان و حذف شدن ايشان از متن زندگى اجتماعى است .
پيامدهاى بسيار هراسناك بى توجهى به محرومان و مستضعفان
حديث نبوى مذكور در متن ، با آموزش قاطع و قوى خود، ما را به واقعيت ياد شده هدايت مى كند، يعنى اينكه توانگران ، چون در گمراهى اقتصادى و اترافى خويش دوام كنند، و از فقيران بدشان بيايد، و بازارهاى خود را آباد كنند و دكانها را از كالاهاى گرانبهاى تجملى انباشته سازند - كه فقرا و مساكين را به آنها هيچ دسترسى نيست - و با يكديگر در جمع درهم و دينار و ذخيره كردن اموال و مكيدن خون مردم هماهنگ گردند، خداوند متعال آنان را به چهار عقوبت كه از لوازم كارهاى ستمگرانه غير انسانى و غير اسلامى ايشان است گرفتار خواهد ساخت .
1- قحطى زمان ،
2- ستم سلطان ،
3- خيانت واليان ،
4- و قدرت نمايى دشمنان .
پس اين مجازاتها نتيجه تجاوز و تعدى اقتصادى و اسراف در مصرف و اتراف در معيشت است كه پولداران و بستگان ايشان به آنها مى پردازند. و به همين جهت است كه از فقيران بيزارند و آنان را از حقوق خود محروم مى سازند و از متن زندگى حذفشان مى كنند و به كناره ها و زاغه ها و دور دستها روانه مى سازند، تا با حضور سيماهاى بيچاره و نادار، فضاى زندگى تجملى و اسرافيى كه براى خود با ظلم و غصب حقوق ديگران فراهم آورده اند زشت و بدنما نگردد. پس اين سخن درست است كه ((نعمت فراوانى نمى توان ببينى مگر اينكه در كنار آن حقى ضايع شده وجود داشته باشد))، و كاخهايى بلند را جز در جنب كوخهاى فقيران و بينوايان نخواهى يافت .
پس آنچه مسلم است اين است كه ثروت تكاثرى مبتنى بر غصب - كه به نص قرآن كريم - آميخته با لهو و لعب است ، و آثار منفى بدى در سطحهاى گوناگون دارد كه بعضى از آنها از اين قرار است :
1- در سطح معيشتى ، قحطى و كمبود،
2- در سطح سياسى ، ستم روايى ،
3- در سطح حقوقى ، خيانت واليان .
4- در سطح اجتماعى ، قدرت نمايى دشمنان .
و آنچه اين حديث - به گونه اى خاص - افكار را به آن جلب مى كند، ارتباط موجود ميان جريان اقتصاد تكاثرى و جريان سياسى است ... و اين ارتباط اهميت منفى غناى تكاثرى را در تراز سياسى و سپس ‍ اقتصادى متبلور مى سازد... و از رسواترين پيامدهاى منفى اين امر، شيوع يافتن خيانت و رشوه گرى ... در ديگران است و تمايل آنان به خصلتهاى پليد(#).
و اين حديث نبوى ، پرده از روى يك حقيقت اجتماعى و سياسى و دينى و اقتصادى مهم بر مى دارد، كه بسيار اتفاق مى افتد كه كسانى - حتى در ميان فاضلان و دانشوران - از آن غافل بمانند، به همانگونه كه كسانى ديگر در اجتماعى و سياسى يافت مى شوند كه خود را درباره آن به غفلت مى زنند - با اينكه هنگام غفلت يا تغافل نيست - و بدينسان حقيقت از نظرها پوشيده مى ماند (#).
در پرتو اين ملاحظات ، براى هيچ انقلابى يا مصلح اجتماعى جايز نيست كه ((ظلم سياسى )) را سنگين و غير قابل تحمل ببينند و به نبرد با آن برخيزد، بى آنكه چنين توجه و تلاشى براى برانداختن ((ظلم اقتصادى )) داشته باشد؛ در صورتى كه ظلم سياسى پديد آمده از ظلم اقتصادى است (كه حديث نبوى به آن تصريح دارد)؛ و اجتماع را - چنانكه امام على بن ابيطالب (ع ) فرموده است - چيزى جز عدل اصلاح نمى كند.(1132)
پس عاقبت ستم اقتصادى و از دست رفتن عدالت اجتماعى مستولى شدن ستم سياسى است كه نتيجه اين هر دو ماءيوس شدن مردمان است ...(1133) چه از جامعه اى كه در چنگال ظلم اقتصادى اسير شده است و پيوندهاى مالى بهره كشانه و ستمگرانه در آن ريشه دوانيده است ، اميد آن نمى رود كه به هيچ گونه اصلاحى و اصولى و تحولى بنيادين دست يابد.
در خصوص آنچه گفتم ، مشاهده مى شود كه قرآن كريم ، هنگام توجه به ساختن جامعه اى اسلامى كه اقتصاد استوار سالمى بر آن حكمفرما باشد، مردمان را به آن مى خواند كه از ستمگريهاى اقتصادى دست بردارند، و ثروتمندان و توانگران را به آن تشويق مى كند كه سهم شركاى خود را - در اموالى كه اختيار دارند - به آنان بپردازند، تا چنان شود كه گردش مال در دستهاى مردم صورت صحيح پيدا كند، و اموال از اينكه وسيله گردش در ميان توانگران باشد خارج شود، و در نتيجه ، امنيت و صلح و صفا همه جا را فرا گيرد، و ريشه فتنه و اضطراب كنده شود؛ به همين جهت مى فرمايد هآ انتم هولآء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله ، فمنكم من يبخل ، و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ، و الله الغنى و اءنتم الفقراء، و ان تتولوا يستبدل قوما غير كم ، ثم لا يكونوا اءمثالكم .(1134) بيدار باشيد! شماييد آن كسان كه فراخوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق (هزينه گذارى ) كنيد، پس بعضى از شما بخل مى ورزند، و (بدانيد كه ) هر كس بخل ورزد، با خود بخل ورزيده است ؛ خدا بى نياز است و شما فقيرانيد؛ و اگر روى بگردانيد، شما را از ميان مى برد و كسان ديگرى را به جاى شما مى آورد كه همچون شما نباشند.
آرى ، قرآن به مالداران فرمان مى دهد كه حقوق ضايع شده محرومان را به ايشان بدهند، و وسيله معاش ناكامان را تاءمين كنند، و فقر و نيازمندى را از ايشان بزدايند، و كسرى معيشت ايشان را به آنان برسانند تا به رفاه دست يابند، و اينها همه در معنى ((انفاق )) نهفته است . و بدين گونه تفاوتهاى سنگينى را كه سبب تيرگى زندگى توده هاى فقير مى شود از ميان برمى دارد، تا در نتيجه ، در اجتماع تعادل پيدا شود، و در نظام اقتصادى توازن بهم رسد، و همگان از قانون عمومى تكوين فرموده است العدل اءساس به قوام العالم (1135) عدل شالوده برپايى جهان است .
ولى متكاثران مخالف امر خدا عمل مى كنند، به انفاق نمى پردازند بلكه بخل مى ورزند، و در واقع نه نسبت به مردم بلكه نسبت به خود بخل ورزيده اند، چه با اين بخل راه را براى پيدا شدن فتنه ها و مشتعل شدن آتش جنگها و پيش آمدن بحرانها و شيوع سقوطها و نابسامانيها - چنانكه پيشتر به آن اشاره شد - هموار مى سازند.
ارزشهايى اصلى و مهم و حياتى كه به علت فقر نابود مى شوند
بنابر آنچه ياد شد، فقر و ناكامى از مهمترين عوامل براى از بين رفتن امنيت اجتماعى و بروز پريشانيهاى سياسى و تنشهاى ملى و شيوع بى بند و بارى در اجتماع است ، و - بنابر احاديث ، بجز تجربه - عامل نابودى اخلاق و ادب و فرهنگ و دين و تربيت و اعتقاد است .
پس بر مصلحان و مبلغان دين ، كه خواستار اصلاح واقعى هستند، و امنيت و خوشبختى آنان را فراهم آورد، و روابط انسانى و برادرى دينى در آن حكمفرما باشد، نخستين واجب آن است كه با فقر و سببهاى آن به مبارزه برخيزند، و زمينه هاى پيدايش آن را از ميان ببرند (و از مهمترين سببهاى اجتماعى فقر - و بلكه يگانه سبب آن بنابر آنچه از آيات و احاديث مفهوم مى شود - جريان تكاثرى و سرمايه دارى است ). و با قبول اقتصاد آزاد كه به تكاثر مى انجامد، نمى توان اميد به جنبش و اقدامى بست كه تغيير و اصلاحى در اوضاع پديد آورد)، بدان جهت كه فقر، زمينه حضور و رشد اين ارزشها و مقياسها را در اجتماع - هر كدام به گونه اى - از ميان مى برد:
1- فضيلت و
2- حق و
3- عدل و
4- احسان و
5- قسط و توازن و
6- سامانيابى اجتماعى و
7- انسانيت و آزادى و
8- دين و خداگرايى و
9- عبادت (نماز و روزه ...) و
10- بزرگداشت شعائر خدا و
11- برادرى اسلام و
12- شجاعت عمومى و
13- آمادگى براى دفاع و
14- امنيت و صلح و
15- خوشبختى و
16- اخلاق و تربيت و
17- كرامت بشرى و
18- پختگى فرهنگى و فكرى و
19- شكوفايى علمى و
20- پيشرفت و تعالى و امثال اين امور.
و اين چگونگيها و پيامدهاست كه قرآن كريم در آيات خود، آتش جنگ را بر ضد متكاثران و مستكبران و بزرگان اقتصادى قوم مى افروزد، و آنان را مخالفان حق و انسانيت و دشمنان پيامبران و شرايع ايشان و ياران كافران و گردنكشان و فاسقان مى خواند. و خداوند متعال به پيامبران خود فرمان مى دهد كه به همانگونه كه با فرعونها به مبارزه برمى خيزند، با قارونهاى اجتماعشان نيز مبارزه كنند. و كتاب آسمانى ما از گذشتگان اين گونه به ما خبر مى دهد كه آنان زمانى از چنگال اسارت و تحمل بارهاى سنگين رهايى يافتند و به اوج آزادى و ارجمندى رسيدند كه فرعونشان در دريا غرق شد و قارونشان را زمين در خود فرو برد.(1136)
و اينها همه ، از علت اصلى كفر و ظلم خبر مى دهد، و به ما مى گويد كه ميراندن حق و زنده كردن آشوبها و گمراهيها و رواج يافتن گناه و فسق و فجور (آشكارا و بيشتر پنهان )، پيش از هر چيز، برخاسته از ظلم اقتصادى و طغيان مالى است و از وجود تفاوتهايى كه ضد قانون كلى خداوند است ؛ و به همين جهت پيامبران (ع ) از آغاز با ثروتمندان و غوطه وران در تنعم قطع رابطه مى كردند، و در كنار ستمديدگان مى ايستادند، و در آن مى كوشيدند كه مردمان به قسط و عدل با يكديگر رفتار كنند.(1137)
بنابراين واجب است كه موضوع ((قسط اسلامى )) و پيوند آن با گردش مال در اجتماع به صورتى مستقل و با روح تحقيق و ژرفنگرى در معرض مطالعه قرار گيرد، و براى آن يك ((كتاب )) در فقه و اجتهاد اسلامى باز شود،(1138) كتابى كه از مهمترين كتابهاى اين فقه خواهد بود، زيرا كه از اين راه مى توان بزرگترين و محكمترين قواعد و قوانين را براى ايجاد يك اجتماع قرآنى واقعى استنباط كرد.(1139)
آگاهى (1)
راه خدا (سبيل الله )، در آيه ها اءنتم هؤ لآء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله ، همان راه مردم است ، مانند امثال اين آيه . و اين امرى پوشيده نيست ، چه خداوند به انفاق هيچ كس نيازمند نيست ، و بخل هيچ كس به او آسيب نمى رساند، و خدا بى نياز است و شماييد نيازداران و الله الغنى و اءنتم الفقراء...
آگاهى (2)
مقصود از كسانى كه از فقيران بيزارند - چنانكه اشاره شد - همان توانگرانند، زيرا كه تعبيرهاى حديث به آنان اشاره مى كند، و بر ما آشكار مى سازد كه سخن درباره صاحبان مال و ثروت است ، چون صفات ياد شده - بيشتر - در آنان آشكار مى شود، پس ايشانند كه از فقيران نفرت دارند و با ايشان نمى نشينند و حتى به آنان نزديك نمى شوند، و هر بلايى كه بر سر آنان فرود آيد و از معيشت و رفاه محرومشان دارد، اثرى در جان اينان بر جاى نمى گذارد؛ و هم اين متكاثرانند كه بازارها را آبادان مى دارند و به آرايش دكانها مى پردازند و آنها را از كالاهاى گوناگون پر مى كنند، و نمايشگاهها (و ويترين ها)ى زيبا براى عرضه كالاهاى تجملى فراهم مى آورند، كه در دل بينوايان خطور نمى كند. اينها همه براى ايشان است و در خدمت ايشان ، چه آنان و زنان و فرزندان و كسانشان ، براى خريد، به بازارهاى ساده معمولى و ناآراسته نمى روند.
آگاهى (3)
چون گروهى به برانداختن نظام طاغوتى سياسى خود توفيق حاصل كنند، كارى كه براى ايشان باقى مى ماند، فرو ريختن نظام طاغوتى اقتصادى آن است ، چه برانداختن يكى از دو طاغوت براى رهايى توده ها سودى ندارد، و تنها به آن اكتفا كردن از دين خدا نيست ؛ زيرا كه بر پا داشتن قسط و عدل جز با نابود كردن هر دو طاغوت ميسر نخواهد شد.(1140) و هدف ((نخستين مرحله )) از هدايت الاهى (بعثت پيامبران (ع ) )، برانداختن هر دو طاغوت بود تا اقامه قسط براى مردمان امكانپذير شود. و خدا موسى (ع )، را بر سر فرعون و هامان و قارون فرستاد...(1141) و اين عينا همان هدفى است كه در ((مرحله دوم )) هدايت الاهى نيز تحقق پيدا مى كند، يعنى در زمان ظهور حضرت مهدى (ع )، كه براى پر كردن زمين از قسط و عدل ظهور خواهد كرد و - چنانكه در قرآن و حديث آمده است - حكومت از آن مستضعفان خواهد شد.(1142)
آگاهى (4)
امام على بن ابيطالب (ع ) فرموده است : اذا تغير السلطان تغير الزمان (1143) چون سلطان تغيير كند، زمان تغيير خواهد كرد. و اين بدان معنى است كه چون حكومت از ستمگرى به دادگرى تحول پيدا كند، زمان زمان عدل خواهد شد و بالعكس ؛ و خود تصريحى است بر دخالت داشتن مستقيم هر نظامى در تحقق پذيرفتن يا نپذيرفتن عدل و داد. و در جاى ديگر فرموده است : ...فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة ، و لا يصلح الولاة الا باستقامة الرعية ؛ فاذا اءدت الرعية الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اليها حقها، عز الحق بينهم ، و قامت متاهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة ، و يئست مطامع الاءعداء...(1144) - حال رعيت نيكو نگردد جز آنگاه كه واليان درست رفتار باشند؛ و واليان درست رفتار نشوند جز آنگاه كه رعيت استوار باشند. پس چون رعيت حق والى را بگزارد، و والى حق رعيت را به جاى آورد، حق در ميان آنان عزت و شوكت پيدا مى كند، و برنامه هاى دين عملى مى شود، و پرچمهاى عدالت استوار مى گردد، و سنت چنانكه بايد به اجرا در مى آيد؛ و بدين گونه كار زمانه اصلاح شود، و اميد به پايدارى دولت پديدار گردد، و دشمنان چشم طمع بردارند... . پس امام انسانيت و عدالت : و
(1)- اصلاح زمان و
(2)- اميدوارى به بقاى دولت اسلامى و
(3)- نوميدى دشمنان اسلام از رسيدن به آزمنديهاى خود را، نتايجى حاصل شده از اين امور مى داند:
(1)- عزت يافتن حق و آشكار شدن آن در ميان مردم و
(2)- عملى شدن برنامه ها و تعاليم دينى و
(3)- استوار گشتن پرچمهاى عدالت و
(4)- به اجرا در آمدن درخور سنت .
و اين چهار امر را متوقف بر اين دو چيز مى داند:
(1)- ادا شدن حق والى به توسط مردم و
(2)- ادا شدن حق مردم به توسط والى و
و اين دو امر را برخاسته از اين دو:
(1)- درستكار واليان و
(2)- استوارى مردمان .
و در هر جا واليان متكى به ستمگران به مردم باشند و آنان را به يارى خود برگزينند، نمى توانند درستكار باشند، پس با پذيرش تكاثر و جريان آن در اجتماع ممكن نيست صلاحى بهم رسد، چنانكه درستكارى همه مردم نيز، با حضور فقر در ميان مردم و فشار آثار منفى آن بر ايشان و زندگيشان ، حاصل نخواهد گشت .
به عبارت ديگر: شايستگى و صالح بودن هر نظام متوقف بر مراعات حق مردم است ، و اداى حق مردم جز با عمل كردن به عدل و مقياسهاى آن ميسر نخواهد شد. و با وجود اختلاف عظيم سطح زندگى كه از زندگى تكاثرى و سرمايه دارى آزاد نتيجه مى شود، عدل نمى تواند بر اجتماع حكومت كند. و اگر كسى به نام اسلام مدعى آن شود كه اين دين مالكيت تكاثرى را (خواه در توليد و خواه در واردات ، و تعيين نرخ و طرز توزيع ، بويژه در اقتصاد معاصر) مى پذيرد، سخنى دور از صواب گفته است . پس با وجود تكاثر و فقر در اجتماع ، صلاح و اصلاحى وجود پيدا نخواهد كرد، تا مردم درستكار شوند؛ و با وجود تكاثر و فقر، مردمى همه درستكار فراهم نمى آيند، تا نشان شايستگى نظام باشند.

 

next page

fehrest page

back page