الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۰ -


پس اختصاص دادن و به انحصار در آوردن ، بر ضد حكمت آفرينش و روزى رسانى الاهى است . امام صادق (ع ) در اين باره چنين مى فرمايد: ... فكر يا مفضل ! فى الصحو و المطر، كيف يعتقبان على هذا العالم لما فيه صلاحه ... فالاءمطار هى التى تطبق الاءرض ، و ربما تزرع هذه البرارى الواسعة و سفوح الجبال و ذراها، فتغل الغلة الكثيرة ، و بها يسقط عن الناس فى كثير من البلدان مؤ ونة سياق الماء من موضع الى موضع ، و ما يجرى فى ذلك بينهم من التشاجر و التظالم ، حتى يستاءثر بالماء ذووالعزة و القوة ، و يحرمه الضعفاء(1057) - اى مفضل ! درباره هواى صاف و بارش باران - هر دو - بينديش ، كه چگونه در پى يكديگر به صورتى مى آيند كه به صلاح جهان و مردم جهان باشد... بارانها زمين را مى پوشانند، و بسا هست كه اين بيابانهاى گسترده و دامنه هاى كوهها و زمينهاى بالاى آنها كشت مى شود و از آنها غله فراوان به دست مى آيد، و در نتيجه زحمت رساندن آب به كشتزارها در بسيارى از سرزمينها از دوش مردمان برداشته مى شود، و برخوردهاى (غالبا) ستمگرانه كه در تقسيم آبهاى جارى صورت مى گيرد از ميان مى رود، و ديگر چنان نيست كه زورمندان آب را ببرند و ناتوانان از آن محرومان بمانند. امام در اين تعليم بيان مى كند كه قانون تكوينى ، تعميم براى همگان است نه تخصيص (تعلق يافتن به گروهى خاص ). پس قانونمند بودن نظام ارضى فقر را از ميان مى برد و جانب ضعيفان را مى گيرد، به شرط آنكه به مقتضاى اين قانونمندى عمل شود؛ آرى ، به تعبير امام موسى كاظم (ع ): لو عدل فى الناس ‍ لاستغنوا(1058) اگر عدالت در حق مردمان رعايت شود، همه بى نياز خواهند شد.
و تعليم صادقى ياد شده صراحت دارد در اينكه صاحبان قدرت و شوكت دوست مى دارند كه مواهب عمومى طبيعى را به خود اختصاص مى دهند. و اين اختصاص دادن به خود در مورد كانهاى طبيعى و ثروتهاى اجتماعى و امثال آن هر جا عملى شود، از عمده ترين اسباب فقر و علل پديد آورنده آن خواهد بود. و پيش از اين گفتيم كه محرومان به تنهايى نمى توانند جلو تعديهاى فقر آفرين را بگيرند و در برابر اهل قدرت و نفوذ بايستند، پس بر جامعه اسلامى و حاكميت و علماى دين واجب است كه به يارى ناكامان و ستمديدگان بشتابند، و در كنار ايشان در برابر صاحبان شوكت و قدرت بايستند، و آنان را بر سر جاى خود بنشانند.
در اين فصل ، پنجاه آيه آسمانى را آورديم كه با صراحت تمام بر آن دلالت دارد كه همه چيز آماده شده براى همگان است ، نه اينكه براى بعضى ذخيره شده باشد (و چنين است احاديث امام صادق (ع )، و آنچه در فصل بيست و سوم گذشت (1059) و آنچه در فصل دوم و فصل سوم ، از باب دوازدهم ، خواهد آمد(1060))، و در ((بنگريد)) پيشين گفتيم كه اين آيات نظر انسان را جلب مى كنند به مراحل فعل خدا در آفرينش مواد اين نعمتها و اموال ، و فراهم آوردن و رشد دادن آنها براى انسانها و چارپايان : انا صببنا الماء صبا. ثم شقفنا الاءرض شقا. فاءنبتنا فيها حبا. و عنبا و قضبا. و زيتونا و نخلا. و حدائق غلبا. و فاكهة و اءبا. متاعا لكم و لاءنعامكم (1061) - ما آب باران را آنچنان فرو ريختيم . سپس زمين را (با رويش گياهان و درختان ) آنچنان شكافتيم . و در آن دانه ها رويانديم . و انگور و سبزيها (ى گوناگون ). و درختهاى زيتون و خرما. و باغهايى پوشيده از درختان . و ميوه و گياه زار. براى بهره ورى شما و چارپايانتان .
اين آيات و همانندهاى آنها، آدمى را از آن آگاه مى سازد كه حاكم فرمانرواى بر جهان و قوانينى كه در آن است ، اراده خداى متعال است ، و خدا است كه آنچه را كه آدمى از آن بهره مند مى شود و خود و چارپايانش از آن روزى مى خورند، آماده مى كند؛ پس با فعل خدا مراحل گوناگونى صورت مى پذيرد تا محصولات مختلف به دست آيد؛ آبى كه ماده اصلى زندگى و نمو است ، خدا آن را از آسمان فرو مى ريزد، و زمين را خداوند قابل شيار كردن و كشتن قرار مى دهد، و دانه ها و انگور و سبست و زيتون و نخل را خدا مى روياند و به رشد مى رساند، و چنين است باغستانها و ميوه ها و چراگاهها، و اين همه براى آن است كه آدمى منزلت خود را در جهان و كوچكى خود را در مقايسه با قدرت و فعل خدا - حتى در آنچه خود مى كارد و آب مى دهد و درو مى كند و از آن مى خورد - بخوبى بداند؛ و اين انسان از قدر و منزلت ناچيز خود آگاه شود، و در برابر اعمال اصلى خود و قدرت نافذ او در همه اين امور بسيار ناچيز است ؛ بويژه با توجه داشتن به قوانين و سنتهاى تكوينى و نيروها و كارمايه هاى طبيعى - زمينى و آسمانى - و اينكه همه آنها سپاهيان خدايند كه آنها را مسخر منافع انسان ساخته و براى تاءمين نيازمنديهاى او به فعاليت برانگيخته است ؛ و لله جنود السماوات و الاءرض (1062 ) - سپاهيان (و نيروهاى ) آسمانى و زمين از آن خداست ، و ما يعلم جنود ربك الا هو(1063) از (چند و چون ) سپاهيان پروردگار تو كسى جز خود او آگاه نيست .
اين آيات بينات و امثال آنها - به بانگ بلند - مالكيت (حقيقى ) خداى متعال در برابر مالكيت (اعتبارى ) آدمى خبر مى دهد، و از اراده و فعل خدا و نقش اساسى آن دو، نيز از كار سپاهيان گماشته خدا - كه جز خود خدا كسى از چند و چون آنها آگاه نيست - در تكوين چيزها سخن مى گويد، و اينكه اصل در اين مرحله همان فعل بزرگ و فراگير الاهى است نه كار محدود و كوچك و ناقص آدمى . و از اينجا انسان مى فهمد كه آنچه در دست او است ، و آنچه كسب مى كند و نگاه مى دارد (حتى نيروهاى بدنى و فكرى او، كه بوسيله آنها به گرد آوردن مال و به كار - گرفتن موهبتهاى الاهى مى پردازد، و هوايى كه در آن دم مى زند و...)، همه از فرآورده هاى مزرعه گسترده وجود است ، و توليدات كارخانه بزرگ هستى ، و ثمره تلاش سپاهيان نامتناهى - پيدا و ناپيداى - خدا؛ و از اينرو است كه مى نگريم رشد دهنده نخستين و معلم بزرگ ، يعنى پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) مى فرمايد: اكرموا الخبز، فانه قد عمل فيه ما بين العرش الى الاءرض و ما فيها من كثير من خلقه (1064) نان را گرامى داريد، كه براى فراهم آمدن آن هر چه ميان عرش و زمين است و گروه كثيرى از آفريدگان خدا به كار برخاسته اند. و با اين بيان آموزنده استوار به ما مى آموزد كه فلسفه احترام گزاشتن به نان ، اداى حق سپاهيان فعال خداى متعال در جهان - از عرش تا زمين - است ، و اينكه آن كس كه نان را بر سفره هاى آدميان مى گذارد دست خدا است و دست سپاهيان او.
و چون با نگاهى ژرف و بينشگرا، در آيات مربوط به فعل خدا و سپاهيان او نظر كنيم ، خواهيم ديد كه هدف اساسى اين فعل هماره و حكيمانه ، بهره مند شدن همه افراد آدمى ، بلكه نيز جانوران ، از اين نعمتها و مواهب شمرده شده است ، به صورتى فراگير، كه به بعضى از افراد يا قشرها يا ملتها اختصاصى ندارد. آرى ، نيروهاى الاهى و سپاهيان فعال تكوينى ، با اين هدف فراگير و عام ، پيوسته به عمل حكيمانه خود اشتغال دارند، و اين كارهاى بزرگ و دقيق و درهم رسته و هماهنگ را انجام مى دهند. بدينگونه از اين آيات و احاديث دو نتيجه به دست مى آيد:
1- هر چه در جهان از نعمتها و مواهب وجود دارد، براى آن آفريده شده است كه وسيله بهره بردارى و سودرسانى باشد، نه اينكه آنها را احتكار كنند، يا گروهى براى خود ذخيره سازند، چنانكه قرآن كريم به - صراحت مى فرمايد: و جعلنا فيها جنات من نخيل و اءعناب و فجرنا فيها من العيون # لتاءكلوا من ثمره (1065) ... در زمين باغهايى از درختان خرما و انگور آفريديم ، و چشمه هايى بيرون آورديم # تا از ثمر آن بخوريد... . پس هدف مورد نظر از آفريدن باغستانهاى خرما و انگور و روان كردن چشمه ها و نهرها، آن است كه مردمان همه از حاصل آنها بهره مند گردند.
2- هر چه نعمت و موهبت در عالم وجود دارد، براى عموم افراد بشر است نه براى بعضى ؛ به همين جهت قرآن كريم مى فرمايد: ((لياءكلوا - براى اينكه بخورند))، نه اينكه لياءكل بعضهم ، اءو اءغنياؤ هم ، اءو ذووالقدرة منهم - برخى بخورند، يا توانگران ، يا قدرتمندان بخورند، و نه براى اينكه بعضى اموال را جمع كنند، يا در زمين به تباهى بپردازند، يا به اسراف و اتراف مشغول شوند، يا مال فقط براى دست به دست گشتن ميان ثروتمندان و وابستگان به ايشان باشد، در صورتى كه اكثريت عظيم مردم از سيرى خبر نداشته باشند، و هرگز طمع به دست آوردن نعمت نكنند، و اميد آنكه از مسكن و بهداشت و آموزش و پرورش برخوردار شوند در سر نپرورند.
آرى ، انسان در راه كسب مال و توليد، عملى انجام مى دهد ((و ما عملته اءيديهم )) - و آنچه دستهاى ايشان انجام داده است ، ليكن در اين عمل نيز امورى مورد ملاحظه است :
(1) - در مقايسه با عمل نيروهاى الاهى ، چيزى محسوب نمى شود؛ و به همين جهت بعضى از مفسران گفته اند كه ((ما)) در اين آيه ((ماى نافيه )) است ، چون كه عمل آدمى و آنچه او به دست خود انجام مى دهد، چيز قابل توجهى نيست )). شيخ طبرسى در معنى اين آيه مى گويد: ((يعنى اين ميوه ها ساخته دستهاى ايشان نيست ))(1066) (يعنى ما، نافيه است )، و آن را بعنوان نخستين معنى از معانى آيه آورده است .
(2) - عمل انسان عملى استقلالى نيست ، زيرا كه همه امكانات آدمى براى عمل كردن ، حتى دست و پاى او، بنابر ديد توحيدى ، از خداوند متعال است كه آنها را به فضل خود به او بخشيده است ؛ نيز چنين است هوايى كه تنفس مى كند تا بتواند زنده بماند، و قلب و مشاعرى كه احساس و ادراك وى بوسيله آنها انجام مى يابد: قل : اءراءيتم ان اءخذ الله سمعكم و اءبصاركم و ختم على قلوبكم ، من اله غير الله ياتيكم به ، انظر كيف نصرف الايات ، ثم هم يصدفون ؟#(1067) - (اى محمد!) به ايشان بگو: چه خيال مى كنيد، اگر خدا چشم و گوش شما را بگيرد و بر دلهاى شما مهر نهد (تا چيزى نفهميد)، كيست جز خدا كه آنها را به شما باز پس دهد؟ ببين كه چگونه حجتها را براى ايشان بيان مى كنيم (و باز مى نمايانيم ) و باز ايشان روى مى گردانند (و طفره مى روند)؟#
(3) - اين عمل انسانى ، در بيشتر موارد، به دست رنجبران و كارگران صورت مى گيرد، و اينان كسانى هستند كه از نعمتها محرومند و آنچه دستهاى ايشان چيده است به دهانهاى ديگران فرو مى ريزد.
پس بنابر آنچه عرضه كرديم ، اگر اين تعاليم عملى گردد، ديگر اين امكان براى مشتى از افراد آدمى دست نمى دهد تا در برابر نظام عام جهانى بايستند، و مردمان را از هدفهاى زندگى و تكامل بازدارند، و موهبتها و نعمتها را مخصوص خود و كسان خود سازند، و از حدود نيازمندى مناسب تجاوز كنند، و با زير پا گذاشتن مرزهاى الاهى به اسراف و اتراف بپردازند.
پس خود دارى از گردن نهادن به قوانين جهان و برنامه هاى حكيمانه آن ، به منزله خوددارى از پذيرفتن تقديرهاى خدا درباره خلق و هدفهاى الاهى هستى به شمار مى رود، و اين خود صورتى از صورتهاى كفر است ، و در پى آن چيزى جز هلاك و نابودى نخواهد آمد.
و آنچه گفته هاى ما را بيشتر در روشنى قرار مى دهد و ثبيت مى كند، و دليل بر آن است كه مواهب و نعمتها بايد براى همه و در دسترس همگان باشد، آن دسته از آيات قرآنى است كه مردمان را به شكرگزارى و بزرگدارى نعمتها فرا مى خواند. در قرآن كريم پس از ذكر نعمتها بر شكرگزارى تاءكيد شده است . پس لازم است به معنى شكر و سپاس و آنچه از آن مقصود است توجه شود، بخصوص پس از درك اين نكته مهم كه شكر نعمت بر نعمت مى افزايد و آن را بيشتر مى كند، و كفران نعمت سبب كم شدن و نابودى نعمت مى شود. حقيقت شكر چيزى است كه در مرحله عملى آشكار مى شود، نه تنها در مرحله لفظى و زبانى . و سپاسگزارى عملى ، استفاده صحيح و مشروع و عادلانه از نعمتهايى است كه خدا در دسترس انسان قرار داده است ، و تعميم دادن اين استفاده براى همه بندگان خدا. و بهره مندى درست و عادلانه از نعمتها و موهبتهاى الاهى ، هنگامى تحقق پيدا مى كند كه مطابق با معيارهايى باشد كه خدا و رسول خدا (ص ) معين كرده اند و دستور داده اند؛ و در مسيرى قرار گيرد كه با حكمت آفرينش و حكمت نعمت بخشى الاهى موافق باشد، و راه را براى بر پا شدن عدالت - كه خداوند آفريننده حكيم روزى دهنده احسان كننده رحيم به آن فرمان داده است - هموار سازد؛ و موجبى پديد نيايد تا آنچه عام است خاص شود، و آنچه خاص است عام . اما خاص شدن عام ، مانند نعمتهاى الاهى ، كه براى همه بندگان خدا آفريده شده و عام است ، ليكن با استفاده متجاوزگرانه از آنها، اين نعمت عام و همگانى ، خاص مشتى مى شود، و ديگران از آن محروم مى مانند. و اما عام شدن خاص ، مانند برخى بحرانها و انتقام پس دادنها كه خداوند متعال ، - بنابر حكمت - براى بعضى از اشخاص ، در برهه اى از زمان مقدر فرموده است ، ليكن با تجاوز و تعدى اقتصادى و افراط در مصرف و متروك گذاشتن حقوقى كه بايد به ديگران پرداخته شود - كه برخى از توانگران مرتكب مى شوند - اين امر خاص را به صورتى عام در مى آورد، تا بسيارى از رنجديدگان را نيز فراگيرد، چنانكه در احاديث آمده است :
حديث :
1 النبى (ص ): - فيما رواه الامام الباقر (ع ):...و لم ينقصوا المكيال و الميزان الا اءخذوا بالسنين و شدة المؤ ونة و جور السلطان ؛ و لم يمنعوا الزكاة الا منعوا القطر من السماء؛ و لولا البهائم لم يمطروا...(1068)
پيامبر (ص ) به روايت امام باقر (ع ):...در پيمايش و وزن كردن اجناس ، حق مردمان را تضييع نكنند، مگر اينكه گرفتار قحطى و سنگين شدن هزينه ها و ستم صاحبان قدرت شوند؛ و از دادن زكات خوددارى نورزند، مگر اينكه فرو ريختن آب از آسمان كاسته شود؛ و اگر به خاطر چارپايان نباشد از باران محروم مانند...
2 الامام الباقر (ع ): وجدنا فى كتاب رسول الله (ص ): ...و اذا طفف المكيال و الميزان اءخذهم الله بالسنين و النقص ؛ و اذا منعوا الزكاة ، منعت الاءرض بركتها من الزرع و الثمار و المعادن كلها...(1069)
امام باقر (ع ): در كتاب رسول الله (ص ) چنين يافتيم : ...چون در پيمانه كردن و كشيدن كم فروشى كنند، خداوند آنان را گرفتار قحطى و كاهش نعمت كند؛ و چون زكات ندهند، زمين بركت خود را از كشته ها و ميوه ها و كانيها برگيرد...
# و آشكار است كه اختصاصى كردن آنچه خدا براى همگان آفريده است ، سبب خروج از دايره تنظيمهاى الاهى و سركشى نسبت به قوانين و مقدرات او مى شود. و اين چگونگى - چنانكه در حديث و قرآن آمده است - همچون كفر است ؛ و خلاصه آنكه سپاسگزارى و شكر، با اسراف و مصرف بيش از اندازه نعمتها و همچنين با امساك و بخل جمع نمى شود، چنانكه معلم بزرگ انسانيت ، امام على بن ابيطالب (ع ) مى فرمايد: لا يحرز الشكر الا من بذل ماله (1070) - شكر كردن جز با بخشيدن مال صورت پذير نمى شود. پس راه درست بهره مند شدن از نعمتهاى الاهى ، همان راهى است كه نعمتها را وسيله بهره بردارى همه مردمان و چارپايان ايشان قرار مى دهد، و آنها را روزى همه بندگان خدا - حتى كسانى كه مؤ من به او نيستند - مى داند، چه آنان نيز آفريدگان خدايند و رزق و روزى ايشان مقدر شده و وسايل زندگيشان تاءمين گشته است . و اينان نيز داراى جانند، و هر موجودى داراى جان باشد، بايد - چنانكه امام على (ع ) فرموده است (1071) - به او روزى برسد. پس بايد همه و همه ، از محصولات و ثمرات زمين - خواه طبيعى و خواه مصنوعى - برخوردار شوند، زيرا كه توليدات صنعتى نيز با استفاده از ثمرات زمين به دست مى آيد؛ و همچنين نان كه آنچه ميان عرش و زمين است و بسيارى از آفريدگان براى فراهم آمدن آن كار مى كنند؛ و حتى كشتى كه در دريا براى سود رساندن به مردم حركت مى كند و كالاهاى ثروتمندان را - چه واردات و چه صادرات - از جايى به جاى ديگر مى برد، آن نيز به رحمت خدا و فعل او به راه مى افتد، و مردمان از آن غافلند: و من آياته الجوار فى البحر كالاءعلام # ان يشاء يسكن الريح ، فيظللن رواكد على ظهره ، ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور#(1072) - از آيات او است كشتيهاى كوه پيكر كه در درياها روانند# اگر خدا بخواهد، باد را از حركت باز مى دارد و اين كشتيها بى حركت بر روى دريا باقى مى مانند؛ و در اين (تدبير)، براى هر شكيباى سپاسگزارى آيتها و نشانه هايى است (از حكمت و قدرت خداوند)#.
آيا اينها همه - يعنى اين آيات بزرگ و فراهم سازى آنها و اين تسهيلات و نعمتها - به گروه معدودى اختصاص دارد؟ هرگز چنين نيست ، بلكه آنان حق ديگران را غصب كرده اند، و آنچه خدا مقرر داشته اين است كه بايد همه چيز به همگان برسد كه همگى عيال و نانخور او هستند؛ پس همه بايد بخورند و بياشامند و بپوشند، و خانه داشته باشند، و از وسايل سوارى استفاده كنند، و به زيارت خانه خدا روند، و زكات دهند، و همسر گيرند، و از بهداشت و آموزش و پرورش برخوردار باشند، و بتوانند در زمين سفر كنند تا آثار رحمت خدا را با چشمان خود ببينند. و البته همه بايد با رعايت احكام اسلامى باشد. آرى ، همه بايد از نعمتها و بخشيده هاى خداى بزرگ بهره مند شوند، و بر همه است كه اسراف نكنند، و در اين بهره مندى به تجاوز و تعدى نپردازند.
پس اگر نعمتها و موهبتهاى زمين در دسترس همگان قرار گرفت ، و به همه مردم اجازه داده شد تا از آنها بخورند و از اسراف و تكبر و طغيان خوددارى ورزند، در چنين صورتى است كه مى توان گفت نسبت به نعمتها و مواهب الاهى سپاسگزارى كرده اند.
بر اين شالوده ، جامعه هايى كه نظام مالى تكاثرى و اترافى بر آنها حكومت كند، سپاسگزار نعمتها نخواهند بود، بلكه كفران نعمت كرده اند، و نتيجه اين كفران را خواهند چشيد، به سقوط و متلاشى شدن ، يا بى بند و بارى و فساد، يا نوميدى و عقب ماندگى و پيدا شدن قشرهاى محروم و كمبود دار، و يا زير دست شدن و ذلت . و از اين لحاظ فرقى ميان آن نيست كه جامعه اسلامى باشد يا غير اسلامى #
و از زيانهاى تجاوز از حدود مشروع و صحيح برخوردارى از نعمتها و موهبتها، گرفتار شدن جامعه به نابسامانيهايى در ابعاد روحى است ، زيرا مردمان همانگونه كه در نظامهاى اقتصادى طغيانگر منحرف ، راهى براى پيشرفت مادى سالم پيدا نمى كنند، از پيشرفت معنوى نيز محروم مى مانند. در اينگونه نظامها ارزشهاى روحى ضعيف مى شود و ضمير انسانى مى پژمرد، و انسان از مرتبه انسانيت متعادل فرو مى افتد، و از صورت انسانى قانع و ميانه رو و سپاسگزار و فروتن خارج مى شود، و به صورت موجودى آزمند و مستكبر در مى آيد، كه فضايل انسانى براى او هيچ ارزشى ندارد، يا به صورت فقيرى بدبخت كه هيچ راهى براى دست يافتن به خير و فضيلت و رشد در برابر خود نمى يابد. ليكن انسان مالدار و ثروتمند، در صورتى كه معتقد به آن باشد كه مال از آن خداست - و خداوند است كه مال را در اختيار او قرار داده است تا به مصرف خود و خانواده و اجتماع خود (از راه انفاق و هر گونه سرمايه گذارى سودمند) برساند - و موهبتها و معيشتها را فراهم آورده خدا براى مردمان بداند، آنها را در جاهايى كه خدا مقرر داشته است مصرف كند، و در اين مصرف كردن هيچ ستم و خودخواهى نباشد، نظام اقتصادى مالى ، به صورت نظامى انسانى و الاهى در مى آيد كه آكنده است از بهره منديهاى زندگى و اسباب تكامل ، و در آن هماهنگى و سازگارى ميان بعدهاى مادى و روحى در زندگى اجتماعى فراهم مى آيد، و ارزشهاى معنوى به ميدان مسائل اقتصادى راه پيدا مى كند، و بخشهاى مختلف دين به يكديگر مى پيوندند، و جدايى در فهم دين يا عمل به آن از ميان مى رود. و در اين هنگام است كه ارزشهاى آرمانى و قسط و عدل حاكميت مى يابد نه مال و ارزشهاى ناچيز ديگر.
و ما اين امر را يك امر اخلاقى به شمار نمى آوريم ، بلكه آن را كار واجب مبلغان اسلام و سازندگان جامعه اسلامى - از علماى دين و مردان ادارى حاكم - مى دانيم ، كه بايد به انجام اين كار واجب قيام كنند؛ و آن را به صورتى قاطع عملى سازند، و نگذارند كه بى طرفى يا طرفدارى ، آنان را از انجام وظايفشان باز دارد يا در آن سستى آورد.
آگاهيى مهم
قرآن كريم به سخت ترين صورت اسراف را طرد كرده است ، و در تعليمات حديثى ما از گفته پيامبر اكرم (ص ) آمده است : ...ياءكل ما ليس له ، و يلبس ما ليس له ، و يشترى ما ليس له (1073) انسان مسرف چيزى را مى خورد كه حق ندارد بخورد، و چيزى را مى پوشد كه حق ندارد بپوشد، و چيزى را مى خرد كه حق ندارد بخرد. و از امام على بن ابيطالب (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) نيز مثل اين حديث نقل شده است .(1074) و اين تعليمات حكايت از آن دارد كه حكمت اجتماعى و حقوقى حرام بودن اسراف ، در آن است كه شخص اسراف كننده چيزى را مصرف مى كند كه به او تعلق ندارد و حق او نيست (نه اينكه مال او نيست ). و اين خود دليل بر آن است كه همه چيز متعلق به همگان است ، و مسرف چيزى را مى خورد يا مى پوشد كه حق استفاده از آنها از آن ديگران است (با اينكه - فعلا - مال او است )؛ و اينگونه بهره ورى جايز نيست ، زيرا در اين صورت آنچه متعلق به همه است به برخى از آنان اختصاص پيدا مى كند؛ و همين است كه با چارچوب دهى اسلامى براى يك زندگى سالم و يك اقتصاد سالم تضاد دارد؛ چه اموال در نظر اسلام قوام و قيام و امدادى از خدا براى مردم است ، پس بايد در همين جهت قرار گيرد، و چنانچه امام على بن ابيطالب (ع ) فرموده است : ...فمن آتاه الله مالا فليصل به القرابة ...و ليعط منه الفقير و الغارم (1075) - آن كس كه خداوند به او مالى بخشيده است ، بايد از آن به خويشاوندان خود بدهد...و به فقير و وامدار ببخشد... .
در اين باره رجوع كنيد به : بند ((د))، از فصل اول (1076)، و بند ((اء))، از فصل دوم (1077)، و فصلهاى بيست و ششم تا بيست و نهم از اين باب .(1078)
و بيشتر آيات و احاديث فصلهاى اين دو باب ، انحصارطلبى و اختصاص گرايى را طرد مى كند، و مى رساند كه همه چيز سرمايه زندگى و تكامل همگان است ، نه ذخيره اى براى شادخوارى يك گروه و دو گروه .
فصل سى و هفتم : اسلام و فقر، مبارزه اى فراگستر (8)
- شركت داشتن بينوايان در دارايى و امكانات توانگران
قرآن :
1 آمنوا بالله و رسوله ، و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ...(1079) به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد، و از آنچه شما را در آن جانشين (ديگران ) قرار داده است ، انفاق كنيد...
2 قل لعبادى الذين آمنوا: يقيموا الصلاة و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ...(1080 )
به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو: نماز را برپاى دارند، و از آنچه روزى ايشان كرده ام در پنهان و آشكارا انفاق كنند...
3 و اءقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اركعوا مع الراكعين# (1081)
نماز را برپاى داريد، زكات دهيد، و با ركوع كنندگان ركوع كنيد#.
4 و الذين يصلون ما اءمر الله به اءن يوصل ...(1082)
كسانى كه ، چنانكه خداوند فرمان داده است ، صله رحم كنند (و به ديگران كمك رسانند)...
5 للفقراء الذين اءحصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الاءرض ، يحسبهم الجاهل اءغنياء من التعفف ، تعرفهم بسيماهم ، لا يساءلون الناس الحافا...(1083)
(انفاق ياد شده كه داراى پاداشى سرشار است ) مخصوص بينوايانى است كه خويشتن را وقف عبادت خدا كرده اند، و توان آن ندارند كه به اين سوى و آن سوى به طلب روزى روند؛ كسى كه از خويشتن دارى آنان آگاه نيست تصور مى كند كه توانگرند؛ از سيمايشان مى توانى آنان را بشناسى ، از مردمان چيزى با اصرار درخواست نمى كنند...
حديث :
1 النبى (ص ) - فيما رواه الامام الباقر (ع ): ما آمن بى من بات شبعان و جاره جائع . قال : و ما من اءهل قرية يبيت فيهم جائع ، ينظر الله اليهم يوم القيامة .(1084)
پيامبر (ص ) - به روايت امام باقر (ع ): به من ايمان نياورده است كسى كه شب سير بخوابد با اينكه همسايه او گرسنه باشد. نيز فرمود: خدا در روز قيامت به مردم آباديى (شهر يا روستايى )، كه در آن كسى شب را گرسنه به روز رسانده باشد، نگاه نمى كند.
2 النبى (ص ) - فيما رواه الامام الصادق (ع ): قال رسول الله (ص ): قال الله - تبارك و تعالى -: ((ما آمن بى من بات شبعان و اءخوه المسلم طاو))(1085).
پيامبر (ص ) - به روايت امام صادق (ع ): رسول خدا (ص ) فرمود: خداى متعال مى فرمايد: ((كسى كه شب سير به خواب رود، در حالى كه برادر مسلمان او گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است )).
3 النبى (ص ): - فيما رواه الامام الصادق (ع )، عن آبائه : من عظمت عليه النعمة ، اشتدت لذلك مؤ ونة الناس عليه ، فان هو قام بمؤ ونتهم اجتلب زيادة النعمة عليه من الله ، و ان لم يفعل فقد عرض النعمة لزوالها(1086)
پيامبر (ص ): - به روايت امام صادق (ع )، از پدرانش : هر كه نعمت او افزايش پيدا كند، بار او در كار رسيدگى به زندگى مردم سنگين تر مى شود؛ پس اگر به مدد رساندن به ايشان بپردازد، خدا نعمت او را افزايش مى دهد، و اگر چنين نكند، نعمت خويش را در معرض نابودى قرار داده است .
4 الامام على (ع ): آسوا فقراء كم (1087)
امام على (ع ): با فقيران خود مواسات كنيد (بخشى از اموال و امكانات مختلف خود را در اختيار آنان بگذاريد).
5 الامام على (ع ):...فمن آتاه الله مالا فليصل به القرابة ، و ليحسن منه الضيافة ، و ليفك به الاءسير و العانى ، وليعط منه الفقير و الغارم ، وليصبر نفسه على الحقوق و النوائب ، ابتغاء الثواب (1088)
امام على (ع ):...هر كس كه خدا مالى به او بخشيده است ، بايد از آن به خويشاوندان خود بدهد، و مردمان را به پذيراييهايى خوب فراخواند، و اسير و گرفتار را آزاد كند، و به ناداران و وامداران ببخشد، و براى دست - يافتن به پاداش ، در پرداختن حقوقى كه بر گردن دارد و (رفع ) گرفتارى مردمان تحمل به خرج دهد...
6 الامام على (ع ): ...و فقراء المسلمين اءشركوهم فى معيشتكم ...(1089)
امام على (ع ): فقيران مسلمانان را در معيشت (همه امكانات زندگى و رفاهى و بهداشتى و تحصيلى و مسافرتى ) خود، شريك خود سازيد...
7 الامام على (ع ): ان الله - سبحانه - فرض فى اءموال الاءغنياء اءقوات الفقراء...(1090)
امام على (ع ): خداوند سبحان ، روزى (و امكانات معيشتى )، فقيران را، در اموال ثروتمندان قرار داده (و واجب ) كرده است ...
8 الامام على (ع ): من وصيته التاريخية المعروفة ، وصى بها لما حضرته الوفاة :...الله ! الله ! فى الفقراء و المساكين ، فشاركوهم فى معايشكم ...(1091)
امام على (ع ) - از وصيت تاريخى و معروف آن امام به هنگام مرگ : خدا، خدا، درباره فقيران و مسكينان ! آنان را در معيشت شريك خود قرار دهيد...
9 الامام على (ع ) - فيما رواه الامام الصادق (ع ): ان الله فرض على اءغنياء الناس فى اءموالهم ، قدر الذى يسع فقراءهم (1092)
امام على (ع ) - به روايت امام صادق (ع ): خداوند بر ثروتمندان مردم واجب كرده است ، كه از اموال خويش به اندازه اى كه زندگى فقيران را كفايت كند بپردازند.
10 الامام السجاد (ع ): من كان عنده فضل ثوب ، و قدر اءن يخص به مؤ منا يحتاج اليه فلم يدفعه اليه ، اءكبه الله فى النار على منخريه .(1093)
امام سجاد (ع ): هر كس لباسى زيادى داشته باشد، و بتواند به مؤ منى كه نيازمند به آن است بدهد و ندهد، خدا او را به رو در آتش خواهد افكند.
11 الامام السجاد (ع ): من بات شبعان و بحضرته مؤ من جائع طاو، قال الله عز و جل : ملائكتى ! اءشهد كم على هذا العبد، اننى اءمرته فعصانى و اءطاع غيرى ، و وكلته الى عمله ؛ و عزتى و جلالى لا غفرت له اءبدا.(1094)
امام سجاد (ع ): كسى كه سير بخوابد، و در نزديك او مؤ منى گرسنه و در رنج باشد، خداى بزرگ بفرمايد: ((اى فرشتگان من ، شما را بر اين بنده گواه مى گيرم كه به او فرمان دادم و مرا نافرمانى كرد، و از ديگرى (شيطان ) فرمان برد، او را به عملش واگذاشتم ؛ سوگند به عزت و جلالم كه هرگز او را نخواهم آمرزيد)).
12 الامام الصادق (ع ): ان الله - تبارك و تعالى - اءشرك بين الاءغنياء و الفقراء فى الاءموال ، فليس لهم اءن يصرفوا الى غير شركائهم .(1095)
امام صادق (ع ): خداوند متعال ، دارايان و ناداران را در اموال شريك يكديگر قرار داده است ، پس حق ندارند مال خود را جز در مورد شريكان خويش مصرف كنند.
13 الامام الصادق (ع ): يا سدير! ما كثر مال رجل قط الا عظمت الحجة لله تعالى عليه ؛ فان قدرتم اءن تدفعوها عن اءنفسكم فافعلوا! فقال له : يا ابن رسول الله بماذا؟ قال : بقضاء حوائج ! اخوانكم من اءموالكم ...(1096)
امام صادق (ع ): اى سدير! هر چه مال كسى افزونتر شود، حجت الاهى بر او سخت تر خواهد شد. پس اگر مى توانيد كه آن (حجت و مسئوليت ) را از خود دور كنيد چنين كنيد! سدير پرسيد: اى فرزند پيامبر! چگونه چنين كنيم ؟ فرمود: با برآوردن نياز برادرانتان ، از اموالى كه داريد...
14 الامام الصادق (ع ): ان الله جل و عز، جعل للفقراء فى اءموال الاءغنياء ما يكفيهم ، و لو لا ذلك لزادهم ، و انما يؤ تون من منع من منعهم .(1097 )
امام صادق (ع ): خداى بزرگ ، آن مقدار از اموال ثروتمندان را كه براى رفع نياز فقيران بس باشد، از آن فقيران قرار داده است . و اگر چنين نبود بيشتر مقرر مى داشت . و هر مصيبتى بر سر محتاجان آيد از آنجا آيد كه توانگرى حق آنان را ندهد...
15 الامام الصادق (ع ) - فى شرح قوله تعالى : ((اءنفقوا من طيبات ما كسبتم )): كان القوم قد كسبوا مكاسب سوء فى الجاهلية ، فلما اءسلموا اءرادوا اءن يخرجوها من اءموالهم ليتصدقوا بها، فاءبى الله تعالى الا اءن يخرجوا من طيب ما كسبوا.(1098 )
امام صادق (ع ) - در تفسير اين آيه : اءنفقوا من طيبات ما كسبتم از چيزهاى پاكيزه اى كه به دست آورده ايد انفاق كنيد: در جاهليت مردمان به كسب و كارهاى بد مى پرداختند، هنگامى كه مسلمان گشتند بر آن شدند تا اينگونه اموال را از خود دور كنند و آنها را به عنوان صدقه به ديگران ببخشند؛ خداوند متعال چنين كارى را نپسنديد، و خواست تا از مالهاى پاكيزه خويش انفاق كنند.
16 الامام الرضا (ع ):...ان صاحب النعمة على خطر، انه يجب عليه حقوق الله فيها. و الله انه لتكون على النعم من الله عز و جل ، فما اءزال منها على وجل - و حرك يده - حتى اءخرج من الحقوق التى تجب لله على فيها. (قال راوى الحديث ، و هو اءحمد البزنطى ، الثقة المعروف :) فقلت : جعلت فداك ! انت فى قدرك تخاف هذا؟ قال : نعم ، فاءحمد ربى على ما من به على .(1099)
امام رضا (ع ): ...دارنده نعمت در معرض خطر است ، بر او واجب است كه حقوق خدا را در مالش بپردازد. سوگند به خدا كه او نعمتهايى به من عطا مى كند، و من همواره از آنها بر خود بيمناكم - و دست خود را (به نشانه نگرانى ) حركت داد - تا حقوق الاهى را كه بر من واجب است ادا كنم . (راوى حديث ، احمد بزنطى ، محدث موثق معروف مى گويد:) گفتم : فدايت شوم ! تو با منزلتى كه دارى اينگونه مى ترسى ؟ فرمود: ((آرى ، و شكر پروردگارم را كه ترس از كوتاهى در اداى تكليف را به من عطا فرمود)).
17 الامام الرضا (ع ) - اءبان بن الوليد، عن اءبى الحسن الرضا (ع )، قال : قلت له : هل على الرجل فى ماله سوى الزكاة ؟ قال : نعم ، اءين ما قال الله : ((و الذين يصلون ...(1100)
امام رضا (ع ) - ابان بن وليد مى گويد: به امام رضا (ع ) گفتم : آيا انسان ، بجز زكات ، چيز ديگرى هم از مال خويش بايد بدهد؟ فرمود: آرى ، اين چيست كه خداوند مى فرمايد: ((و الذين يصلون ...)) كسانى كه صله رحم مى كنند (و به ديگران كمك مى رسانند)؟
نگاهى به سراسر فصل
بسيارى از بخشها و فصلهاى اين دو باب - با آيات قرآنى و احاديث آنها - هدف اين فصل را تعقيب مى كنند و در پيرامون اصل بنيادين ((شركت داشتن بينوايان در دارايى توانگران )) تمركز دارند؛ شما مى توانيد هر جا از اين فصلها را بخوانيد، بويژه فصلهايى كه ارتباط بيشتر با اين موضوع دارند. از اينرو در اين ((نگاه ))، برخى از مطالبى را كه در پاره اى از حديثهاى اين فصل آمده است توضيح مى دهيم .
1- در حديث ((5)) از امام على بن ابيطالب (ع ) آمده بود: فمن آتاه الله مالا فليصل به القرابة ... هر كس خدا مالى به او بخشيده است بايد از آن به خويشاوندان خود بدهد؛ اين حديث بصراحت نشان مى دهد كه مال براى اينگونه امور است :
(1) - پيوسته نگاه داشتن رابطه خويشاوندى (صله رحم ).
(2)- احسان كردن به مردمان با مهمانى دادن .
(3)- رهانيدن اسير و گرفتار از بند.
(4)- بخشيدن مال به مسكينان و بينوايان .
(5)- پرداختن وام بدهكار نادار.
(6)- پرداختن هزينه هاى لازم به هنگام پيشامدن حوادث براى فرد يا جامعه . پس در اين چارچوب دينى ، هيچ جايى براى انباشتن مال ديده نمى شود.
2- در حديث علوى ديگر (حديث 9)، تصريح شده است كه مقدارى كه خداوند پرداختن آن را بر توانگران واجب كرده و مخصوص فقيران دانسته است ، آن اندازه است كه براى زندگى ايشان و نيازهاى گوناگون آنان بسنده باشد، پس در آن حالت كه نصابهاى واجب شرعى رسمى نتواند براى فقيران و محرومان كافى باشد، بر ثروتمندان لازم است كه - علاوه بر آن نصابها - آن اندازه مال به ايشان تقديم دارند كه زندگى آنان را بس باشد، و بدبختى فقر را از ايشان بزدايد، و نسبت به نيازمنديهاى دينى و دنيوى ، آنان را به گونه اى در رفاه قرار دهد.
3- ملاك در تعيين حق فقيران از اموال توانگران ، آن اندازه است كه - به تصريح امام على بن ابيطالب (ع ) - براى تاءمين معيشت ايشان بسنده باشد و نيازى بر جاى نگذارد. و معلوم است كه آن سعه (بسندگى - تكافو) كه اسلام براى فقرا منظور نظر دارد، جز در ترازوى مورد قبول نخواهد بود؛ بنابراين ، حداقل آنچه را كه انسان و عائله اش در محيط خود به آن نيازمندند - به صورتى مناسب و حتى با فراهم آوردن رفاه و آسايش - شامل مى شود.(1101)
4- مؤ يد اين نظر است آنچه از امام صادق (ع ) (در حديث 12) آمده است ، كه فقيران ، ((شركاى ثروتمندان )) در اموال ايشان شمرده شده اند، بنابر ((جعل )) و تعيين الاهى . و اين بدان جهت است كه خداى متعال - بر اساس تقديرى حكيمانه - مردمان را در استعدادها و تواناييها متفاوت آفريده است : بعضى از آنان استعداد تحصيل دانش و علم دارند، اينان بايد علم خويش را در ميان مردم بپراكنند و آنان را راهنمايى كنند. كسانى ديگر براى آموختن صنعت و مهارت در آن مستعدند، ايشان بايد به كار صنايع سودمند براى مردم بپردازند. برخى ديگر شايستگى تحصيل علم پزشكى دارند و بدان مى پردازند و پزشك مى شوند، اين گروه بايد درمان كردن مردمان را و خدمت به جامعه را از اين راه پيشه سازند. گروهى در امور هنرى مهارت دارند و به آنان قدرت ابتكار داده شده است ، اينان بايد با هنر عالى خود، به تربيت هنرى و فرهنگى همنوعان خويش دست يازند.
و گروهى ديگر از مردمان جامعه ، توانايى طلب مال و به دست آوردن آن را دارند، بر اينان لازم است كه اين مال را از راههاى مشروع به چنگ آورند، و در آنجا خرج كنند كه خدا و رسول (ص ) معين كرده اند، و حق مال اندوزى و انباشت كلان ندارند.
و اين تنظيمى حكيمانه است ، براى برقرارى نظم جهان و نظام آن ، در هر فرد بلكه در هر چيز. بنابراين هركس از آن تخلف ورزد و بر ضد آن عمل كند، از قبول حكمت الاهى و گردن نهادن به آن - چنانكه پيش از اين اشاره كرديم - خارج شده است . پس انسانى كه به خدا و فرستاده خدا ايمان آورده است و در برابر حكمت كلى جهان فروتن است ، كسى است كه مال خود را در آنجا مصرف كند كه بايد بكند، و نيازمندان حقيقى را شريك در مال خويش سازد (همچون وكيل امينى كه با امانت و درستى آنچه را كه به او سپرده شده است به مصارف واقعى آن مى رساند)، بى آنكه از اين بابت ، دلتنگيى يا تن زدنى نشان دهد، و منتى بر كسى گذارد، يا (مثلا) با خود چنين بگويد: من همه سختيها را براى فراهم آوردن اين مال تحمل كردم ، و براى اين كار شايستگى و مهارت و تخصص داشتم ، پس چرا بايد آن را خرج ديگران كنم و به مصرف خود نرسانم ؛ اگر خدا مى خواست ، خوراك بينوايان و نيازمندان را به ايشان مى رساند؛ نه ، اينگونه سخن گفتن يا در خاطر انديشيدن ، بيرون رفتن از حوزه ايمان راستين و انصاف و فضيلت است ، و از پذيرفتن تقدير خداوند تواناى حكيم در نظم جهان بشرى ، و چگونگى رساندن اموال و ارزاق به افراد مختلف مردمان .

 

next page

fehrest page

back page