الغدير جلد ۹

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۳۰ -


" خدايا اى آفريدگار ارواح باقى، بدن هاى كهنه شده و موهاى خرد شده و پوست هاى جدا گشته و استخوان هائى پوسيده اى كه از دنيا خارج شدند در حالى كه به تو ايمان داشتند بر آنان از ناحيه ات روحى نازل كن و از من بر آنان سلام برسان "

و از چيزهائى كه نيز وارد شده اين است كه بگويد: " درود بر شما مردم خانه قوم با ايمان، و ما نيز اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهيم شد. "

در زيارت قبور فرقى ميان اينكه: قبرها نزديك باشند يا دور، نيست، بلكه مستحب است سفر براى زيارت مردگان: مخصوصا مقابر صالحان.

اما زيارت قبر پيامبر اكرم از بزرگترين عوامل تقرب به خدا است.

و چنانكه زيارت قبور براى مردان مستحب است براى زنان پيرى كه از آنها بيم فتنه اى نمى رود نيز مستحب است، اگر زيارت آنان آميخته با گريه و نوحه سرائى نباشد كه در آن صورت حرام خواهد بود.

نذرها براى اهل قبور

براى ابن تيميه و هم مسلكانش، در اين مساله رجز خوانى بر سر و صدائى است كه در آن فحش ها و ناسزها گفته و از فرقه هاى مسلمين، كه از لحاظ طرز تفكر با آنها مخالفند با عبارت توهين آميز و زشت ياد كرده اند، و از قصيمى در سابق نقل گرديد كه او: زيارت قبور و احترام به آن را از شعائر شيعه كه ناشى از غلوشان درباره امامانشان و اعتقادشان نسبت به خدائى على و فرزندانش است مى داند در صورتى كه اين نسبت، جز دروغ محض و تهمت ناروا چيزى نيست و هيچ گاه شيعه در اين مساله از آنچه كه امت اسلامى بدان اتفاق داشته و دارد، تكروى نكرده است.

و خالدى در كتاب " صلح الاخوان " صفحه 109 - 102 بطور تفصيل در اين باره بحث كرده كه خلاصه آن چنين است: " مساله دائر مدار نيات نذركنندگان است و معلوم است كه ارزش اعمال با نيت ها است.

پس اگر قصد نذر كننده خود مرده و تقرب به او باشد چنين نذرى قطعا جائز نخواهد بود و اگر منظورش تقرب به خدا و بهره مندى زندگان به وجهى از وجوه و وصول ثواب آن به مرده باشد خواه مصرف مورد نذر را تعيين كرده و يا مطلق گذاشته باشد، ولى مصارف آن به حسب عرف مردم معلوم باشد مانند صرف مصالح قبر، مردم آن شهر مجاورانش، عموم فقراء، بسنگان ميت و يا نظائر اينها كه در همه اين صورت ها، وفا به نذر واجب خواهد بود. او اين مطلب را از، اذرعى، زركشى، ابن حجر هيثمى مكى، رملى شافعى، قبانى بصرى، رافعى، نووى، علاء الدين حنفى، خير الدين رملى حنفى، شيخ محمد غزى و شيخ قاسم حنفى، حكايت كرده است.

و رافعى به نقل از صاحب " التهذيب " و غيره نقل كرده است كه " اگر نذر كند مبلغى را به اهل منطقه معينى صدقه بدهد، بايد آن مبلغ را بر آنان صدقه دهد ".

او بعد از نقل عبارت ياد شده گفته است: " و از اين قبيل: اگر چيزى را نذر كند كه بسوى قبر معروف گرگان بفرستد زيرا آنچه كه در آن جا جمع مى شود، چنانكه حكايت شده ميان عده معينى تقسيم مى گردد و اين، محمول بر اين است عرف اقتضاى آن را داشته و نذر بر آن واقع شده است.

و شكى نيست اگر عرفى باشد نذر بر آن واقع خواهد شد و گرنه مساله مورد اختلاف و درو نظر درباره آن ابراز شده است.

نظر اول اينكه: نظر صحيح جون شاهدى از شرع ندارد به خلاف كعبه و حجره شريف رسول خدا.

نظر دوم اينكه: صحيح است در صورتى كه آنكس كه برايش نذر شده، مشهور به خير باشد كه در آن صورت سزاوار است چيزى كه نذر كرده در مصالح مخصوص به آن صرف شود و از آن تجاوز نكند.

و سبكى بطلان نذر را در صورتيكه مصرف عرفى نداشته باشد، نزديكتر به واقع دانسه است در اين باره به فتاوى سبكى جلد 1 صفحه 294 مراجعه شود.

و عزامى در " فرقان القرآن " صفحه 133 گفته است كه: " ابن تيميه گقته است: " كسى كه چيزى براى پيامبر اكرم و يا ديگر انبياء و اولياء از اهل قبور نذر كند و يا چيزى براى آنها ذبح كند چنين كسى همانند مشركان است كه براى بت هايشان قربانى مى برند و نذر مى كنند، پس او بنده غير خدا است و بدين وسيله كافر شده است " و او در اين باره طولانى سخن گفته و برخى از كسانى كه مصاحب او و يا مصاحب شاگردانش بوده اند، فريبش را خورده اند در صورتى كه چنين مطلبى از او از باب نفهميدن روح اسلام و حمل كردن آن به معنائى است كه هيچ مسلمانى آن را اراده نمى كند.

و كسى كه از چگونگى انجام اين كارها از مسلمين آگاه باشد، خواهد دانست كه آنان از ذبايح و نذرهائى كه براى مردگان از انبياء و اولياء مى كنند قصدى جز صدقه از ناحيه آنان ندارند و ثواب اين اعمال را هديه آنان مى نمايند.

و دانسته اند كه اجماع اهل سنت منعقد شده كه صدقه زنده ها براى اموات مفيد است و به آنها واصل خواهد شد.

و احاديث صحيحه و مشهورى در اين باره رسيده كه از آن جمله است حديث صحيحى كه از سعد آمده است كه: از رسول پرسيد: اى رسول خدا مادرم مرده است كه مى دانم اگر زنده بود صدقه مى داد اينك اگر از ناحيه او صدقه بدهم براى او فائده اى خواهد داشت؟

رسول خدا فرمود: آرى، آنگاه پرسيد: چه صدقه اى نافعتر است اى رسول خدا؟ فرمود: آب. او هم چاهى حفر كرد و رسول خدا فرمود: " اين براى مادر سعد. "

پس اينكه فرموده: " آب براى مادر سعد " منظور اين است كه ثواب آن هديه روح مادر سعد است، نه اينكه او معبود است و فرزندش مى خواهد بدين وسيله او را عبادت كند و بدو تقرب جويد. و همه مسلمين در نذرهايشان مثل سعد هساتند نه اينكه بت پرست باشند.

و " اين براى فلان " مثل اين است كه گفته شود: صدقات مال فقراء و مساكين است نه مثل اينكه بگويد: براى خدا نماز مى خوانم و نذر مى كنم "

پس اگر چيزى براى پيامبر ذبح و يا نذر شد منظور اين است كه از ناحيه او صدقه باشد و ثوابش هديه روح مباركش گردد نه اينكه نعوذ بالله او معبود است، پس نذرها يك نوع هدايائى است كه زنده ها براى اموات مى فرستند و اين عمل هم مشروع است و هم ثواب دارد. و اين مساله به طور مبسوط در كتب فقه و كتبى كه در رد اين مرد "ابن تيميه" و پيروانش نوشته شده آمده است، پس نذر ذبح و غيره براى انبياء و اولياء امرى است مشرع و همه مسلمان ها، بدون اختلاف آن را جائز مى دانند و در مقام عمل نيز، آن را به كار مى بنديد و شخص نذر كننده در صورتى كه آن را براى خدا انجام دهد و با نام خدا حيوان را ذبح كند، ثواب خواهد داشت.

خالدى گفته است: منصور اين است كه ثواب مال آنها است و حيوان به خاطر خدا كشته شده است.

مثل گفته مردم: براى مرده ام ذبح كردم، يعنى: از ناحيه او تصدق كرده ام و يا مثل گفته گويند: براى مهمان ذبح كرديم يعنى او سبب انجام اين عمل شده است.

بنابر اين هيچ مانعى از جواز نذر ذبح و لزوم وفاء به آن، در صورتى كه روى جهت ياد شده باشد وجود نخواهد داشت، و هيچ مسلمانى غير آن فكر نمى كند.

و گاهى در اين باره "جواز نذر" به چيزى كه ابو داود سجستانى در سننش جلد 2 صفحه 80 از ثابت بن ضحاك آورده استدلال شده و آن اينكه " در زمان رسول خدا مردى نذر كرد كه شترى را در " بواتته " تحرك كند، پيش رسول خدا آمد و جريان را به حضرتش عرض كرد، پيامبر اكرم فرمود: آيا آن جابتى كه در دوران جاهليت عبادت مى شده وجود دارد؟ گفتند: خير، فرمود: آيا در آن جا عيدى از عيدهاشان هست؟ گفتند: خير، رسول خدا فرمود: به نذرت وفا كن كه در معصيت خدا، نذر لازم الوفاء نيست و نه در آن دو مورد كه در آنها فرزند آدم مالك نيست. "

و نيز به روايتى كه ابو داود در " سنن " جلد 2 صفحه 81 از عمر بن شعيب از پدرش از جدش آورده است، استدلال شده كه: " زنى گفت: اى رسول من نذر كردم كه بالاى سرت " دف " بزنم فرمود: به نطرت وفا كن، از گفت: من نذر كردم كه در فلان محل مه مردم دوران جاهليت در آن جا قربانى مى كردند، قربانى كنم. رسول خدا فرمود: براى غير خدا؟ گفت: نه فرمود: براى بت؟ گفت: نه. فرمود: به نذرت وفا كن "

و در " معجم البدان " جلد 2 صفحه 300 در حديث ميمونه دختر " كردم " آمده است كه: پدرش به رسول خدا عرض كرد كه نذر كردم: پنچاه گوسفند در " بواتته " ذبح كنم، فرمود: آيا در آن جا چيزى از اين بت ها وجود دارد؟ گفت: نه فرمود: به نذرت وفا كن، پس چهل و نه گوسپند را قربانى كرد و باقى ماند، يكى كه پشت سرش مى دويد و مى گفت: خدايا به نذرم وفا مى كنم تا آن را گرفت و ذبح كرد "نقل به معنى"

خالدى در " صلح الاخوان " صفحه 109 بعد از ذكر دو حديث ابى داود گفته است: " و اما استدلال خوارج به اين حديث بر عدم جواز نذر در اماكن انبياء روى اين پندار كه پيامبران و صالحان بتهايند "نعوذ بالله" و عيدهائى از عيدهاى جاهليت، چنين پندارى ناشى از گمراهى و خرافات و جسارتشام نسبت به انبياء خدا و اولياء اوست، و گرنه آنان را بت ها نمى خواندند، و اين نهايت تحقيرى است او ناحيه آنها نسبت به انبياء بزرگوار خدا، در صورتى كه كسى آنها را و لو با كنايه تنقيص كند كافر است و توبه اش بنابر بعض از اقوال پذيرفته نخواهد شد. اين بدبخت ها در اثر نادانى توسل به انبياء و اولياء را عبادت و خود آنان را بت هاى نامند، بنا بر اين اعتبارى براى گفتار جاهلانه و گمراه كننده شان نخواهد بود و خدا داناتر است ". چنانكه اعتبارى براى جهالت و گمراهى ابن تيميه و هم مذهبانش نخواهد بود.

اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم

: " اينان كسانى هستند كه خدا بر دل هايشان مهر نهاده و پيرو هواى نفس خود گرديدند. "

"سوره محمد آيه 16"

قبوري كه زيارت مى شوند

در جهان اسلام، قبورى وجود داشته و دارد كه از دير باز مورد توجه مسلمين بوده از راه دور و نزديك به زيارت آنها مى رفتند و براى بزرگان مذاهب چهارگانه درباره آنها كلماتى است كه بحث كننده از جهات مختلف مى تواند از آنها دروس عاليه اى بگيرد و بدان وسيله بر فوائد عظيمى نائل آيد و از آن جمله است: شناخت سيره مسلمين و شعارشان در طول اعصار و قرن، پيرامون زيارت قبور و توسل و تبرك به آنها، دعا و نماز نزد آنها و ختم قرآن براى مدفونين آنها. و اينك قسمتى از آنها را ذيلا مى آوريم:

1- بلال ابن حمامه حبشى موذن رسول خدا متوفى در سال 20 كه قبرش در دمشق است و در سر قبر مباركش تاريخى به اسم او رضى الله عنه است و دعا در اين موضع مبارك مستجاب است، اين حقيقت را بسيارى از اولياء و اهل خيرى كه به زيارتش تبرك جسته اند، تجربه كرده اند

2- سلمان فارسى صحابى بزرگوار، متوفى در سال 36 ه.

خطيب بغدادى در تاريخش جلد 1 صفحه 163 گفته است: قبرش اكنون آشكار است و نزديك ايوان كسرى قرار دارد و داراى ساختمان و خادمى است كه در حفاظت و تعمير و مراقبت اثاثيه و لوازم آنجا كوشش مى كند و من آنجا را ديده و بارها زيارت نموده ام. و ابن جوزى در " المنتظم " جلد 5 صفحه 75 گفته است: قلانسى و سمنون گفته اند: قبر سلمان را زيارت كرديم و برگشتيم.

3- طلحه پسر عبيد الله در جنگ جمل سال 36 ه كشته شده.

ابن بطوطه در سفرنامه اش جلد 1 صفحه 116 گفته است: محل دفن طلحه پسر عبيد الله كه يكى از " عشره مبشره " بوده در داخل شهر قرار دارد و داراى ساختمان و مسجدى است و زاويه اى دارد كه در آن براى واردين و خارجين غذا موجود است و مردم بصره آن را بسيارى بزرگ مى شمارند

سپس براى عده اى از صحابه و تابعان مشاهدى را در بصره مى شمرد، و در آخر كار مى گويد: " و بر هر قبرى از آنها قبه و ساختمانى است كه در آن اسم صاحب قبر و وفاتش نوشته شده است. "

4- بير بن عوام متوفى در سال 36 ه.و

ابن جوزى در " المنتظم " جلد 7 صفحه 187 گفته است: از جمله حوادثى كه در سال 386 ه واقع شده اين است كه: مردم بصره در ماه محرم، ادعا كردند كه قبر كهنه اى را يافته اند كه در آن بدن تازه اى لباس و شمشير وجود داشته و آن متعلق به زبير بن عوام بوده است. آنگاه آن را از قبر بيرون آورده كفن كرده در " مربد " ميان دو راه دفن نموده و " اثير ابو المسك عنبر " روى آن ساختمانى كرد و آنجا را مسجد قرار داد و قندليها و آلات و حصيرها و لوازم ديگر به آن جا بردند و در آن افرادى به عنوان حفاظت اقامت كرده، موقوفاتى برايش وقف نمودند.

5- ابو ايوب انصارى صحابى، در سال 52 ه در رم فوت كرد.

حاكم در مستدرك جلد 3 صفحه 458 است: مردم به زيارت قبرش مى روند و در خشكسالى بدان وسيله طلب باران مى نمايند و ابن جوزى نيز آن را در صفه الصفوه جلد 1 صفحه 187 آورده است.

و خطيب بغدادى در تاريخش جلد 1 صفحه 154 گفته است: وليد گفته: شيخى از فلسطين برايم تقل كرد كه: بناى كوچك سفيدى نزديك ديوار قسطنطينيه ديده كه مى گفتند: قبر ابى ايوب انصارى مصاحب رسول خدا بوده، پس نزديك آن رفتم و قبرش را در آن ساختمان كوچك ديدم در حالى كه روى آن قنديلى به زنجير آويخته بود.

و در تاريخ ابن كثير جلد 8 صفحه 59 گفته است و روى قبرش مزار و مسجد است و مردم روم آن را بزرگ مى شمارند.

و ذهبى در " الدول الاسلاميه " جلد 1 صفحه 22 گفته است: " مردم روم قبرش را بزرگ مى شمارند و تا امروز از آن طلب شفاعت مى كنند "

6- راس الحسين الامام السبط الشهيد عليه السلام در مصر:

ابن جبير، متوفى در سال 614 ه در " رحله " اش صفحه 12 گفته است: " سر مبارك در صندوقى نقره اى قرار دارد و زير زمين مدفون است و روى آن ساختمان عظيمى كه زبان از توصيف آن عاجز و ادراك از احاطه آن ناتوان است، بنا گرديده كه با انواع پارچه هاى حرير تزيين شده است و شمع هاى سفيد، به بزرگى ستون و كوچكتر، آن را احاطه كرده كه اكثر آنها در داخل ظرف هاى طلاى ناب و نقره قرار دارد، و بر آنها قنديل هاى نقره اى آويزان است و بالاى آن را همانند سيب هائى از طلا در محلى شبيه به باغ احاطه كرده است، و آن چنان منظره زيبائى دارد كه چشم را خيره مى كند.

در اين ساختمان مجلل، انواع قطعات مرمر هاى ظريف كه به طور اعجاب انگيزى كنار هم چيده شده قرار دارد كه تصوير آن، در وهم نيايد و كوچكترين توصيف آن مقدور نخواهد بود.

و در مدخل اين روضه مباركه مسجدى است كه از لحاظ ظرافت و زيبائى، همانند خود روضه است، ديوارهايش همه مرمرهائى بسان مرمرهائى ياد شده است، و در دو طرف راست و چپ روضه مباركه بنائى است به همان ظرافتى كه گفته شده كه از ميان آن به روضه راه مى يابيم و پرده هاى عالى از ديبا و حرير روى همه آنها آويخته شده است.