الغدير جلد ۹

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۱۶ -


هيج تغيير نكرده بود به دمشق برده، در آنجا مدفونش نمودند.

70- درباره ساختمان قبر ابى حنيفه پيشواى حنفى ها خواهد آمد كه ابن جوزى مى گويد: آنان در جستجوى زمين سختى براى پايه هاى مقبره اش بر آمدند و آن را با كندن هفده ذراع در شانزده ذراع يافتند و در اين كار در حدود چهارصد زنبيل استخوان از كسانى كه از پيش در كنار قبرش دفن شده بودند بيرون آوردند و همه را در بقعه اى كه مال يكى از حنفى ها بوده، برده و در آنجا دفنش كردند.

منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك.

" داستان برخب از آنها را برايت كرديم و برخى ديگر را نكرديم. "

زيارت مشاهد مشرفه خاندان پيغمبر

و دعا و نماز در آن اماكن و توسل و تبرك به آنها

از صدر اسلام تاكنون، همواره مسلمين قبور انبياء، امامان، اولياء و بزرگان دين و پيشاپيش همه آنها، قبر پيامبر بزرگوار اسلام را زيارت مى كردند و با رفتن به سوى اين مشاهد، و خواندن نماز و دعا در برابر آنها، و تبرك و توسل به آنها، به خدا تقرب مى جستند و ابن كار مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى بدون كوجكترين اختلافى بوده است، تا آنكه روزگار ابن تيميه حرانى را زائيد

او در گمنامى و بى پروائى، هذيان گوئى و لا ابالى گرى را آغاز كرد، سنت را بازيچه قرار داد و منكر اين روش پسنديده كه همواره مقدس و مورد احترام همگام بود، گرديد و آن را مورد هتك و توهين قرار داد و با گفتارى دور از منطق و ادب، به آن حمله كرد، و حركت براى زيارت پيامبر اكرم را حرام شمرد، و مسافرت براى اين عمل مقدس را معصيت دانسته فتوى داد: كسى كه براى زيارت پيامبر بزرگوار اسلام، مسافرت كند چون سفرش سفر معصيت است از اين رو بايد نمازش را تمام بخواند.

وقتى كه اين نغمه از ناحيه او ساز شد، بسيارى از دانشمندان و بزرگان اهل سنت عليه او قيام كردند و شديدا گفتارش را، مورد انتقاد قرار دادند. كتاب - هاى ارزنده اى عليه او نوشتند و عقائد نادرست و بدعت هايش را مورد نقد و بررسى قرار داده عيوب و دروغ هايش را براى همگان آشكار نمودند.

فقهاء شام، فتوائى عليه او صادر كرده و " البرهان بن الفركاخ الفزارى " در حدود چهل سطر درباره نادستى عقيده ابن تيميه بر آن نوشته در آخر كار، حكم به تكفير او كرده است و " شهاب بن جهبل " نيز با او در اين عقيده موافقت كرده و زير خطش نوشته است: " پيروان مالك نيز چنين عقيده دارند "

آنگاه اظهار نظر فقهاء شام، به قاضى القضاه شافعى مذهب مصر " البدر بن جماعه " عرضه گرديد. او نيز پشت همان و رقه فتوى نوشت: " ستايش مخصوص خدا است، آنچه كه در اين ورقه آمد پاسخ پرسشى است كه در مورد گفته ابن تيميه شده مبنى بر اينكه: " زيارت پيامبران و صالحان بدعت است و.. و مسافرت براى زيارت قبور انبياء جائز نيست " اين گفته باطل و مردود است و لذا گروهى از فقهاء نقل كرده اند كه: زيارت پيامبر اكرم فضيلت و سنت مورد اتفاق همگان است و شايسته است كه اين مفتى ياد شده "ابن تيميه" از اين گونه فتاوى عجيب و غريب كه پيش ائمه و علماء باطل است، منع گردد و چنانچه از آن دست نكشد به زندان افكنده شود و براى آنكه مردم به او اقتداء نكنند، طرز تفكر غلط او معرفى گردد ".

و محمد بن ابرهيم بن سعد بن جماعه شافعى آن را نوشت.

و محمد بن جريرى انصارى حنفى نيز مى گويد: " بايد قطعا او را زندانى كرد ".

و محمد بن ابى بكر مالكى مى گويد: و بايد چنان او را از انتشار اين عقيده. باز داشت كه به طور كلى اين مفسده و ديگر مفاسد ناشى از آن، از بين برود، و احمد ابن عمر مقدسى حنبلى نيز چنين گفته است.

اين چهار نفر، قاضى القضاه مذاهب چهارگانه مصر،ز هنگام وقوع اين فتنه در سال 726 ه بوده اند، و در اين زمينه به كتاب " دفع الشبه " صفحه 47 - 45 مراجعه شود.

و از كسانى كه در عصر ابن تيميه او را از گمراهيش نهى مى كرده " ذهبى " بوده كه نامه اى به او نوشته و در آن نصيحتش كرده و اين است نامه او:

"ستايش مى كنم خدا را بر ذلتم، خدايا بر من رحم كن و از لغزشم درگذر، و ايمانم را حفظ فرما، و احزان بر كمى حزنم، وا اسفا بر سنت و اهلش، و اشوقا به برادران مومنى كه مرا در گريه كردن كمك كنند، اى افسوس بر نبودن جراغ - هاى دانش و اهل تقوى و گنج هاى خيرات آه بر وجود در همى حلال و برادرى همدم، خوشا به حال آنكه عيبش او را از عيب هاى ديگران باز مى دارد، بدا به حال كسى كه عيوب ديگران او را از توجه به عيبش مشغول مى دارد، تا كى خار را در چشم برادرت مى بينى، ولى درخت را در چشم هايت نمى بينى؟ تا كى خودت و عبارات و بلغور كرده هايت را مى ستائى و از علماء مذمت مى كنى و عورت هايشان را جستجو مى نمائى؟ با آنكه پيامبر اكرم از آن نهى كرده و فرموده است: " از مرده هايتان جز به نيكى ياد نكنيد كه آنان رسالت خود را انجام داده و با كرده هايشان دست به گريبانند ".

گرچه مى دانم به من خواهى گفت كه: خودت را يارى كن، بد نامى مال كسانى كه است بوئى از اسلام به مشامشان نرسيده و آنچه را كه محمد "ص" آورده نشناخته است، اما بخدا قسم، آنان چيزهاى خوب را كه اگر به آنها عمل شود رستگارى به بار مى آورد، بخوبى شناخته اند و چيزهائى كه به دردشان نمى خورده از دانستن آن خود دارى كرده اند و معلوم است كه از: نيكى اسلام بر آدمى ترك چيزهائى است كه به درد نمى خورد.

اى مرد، ترا بخدا قسم كه دست از ما بردار، زيرا كه تو زبان دان لجوجى هستى كه خواب و آرام ندارى. از مغلطه كارى در دين بپرهيز كه پيامبر اكرم، آن را مكروه و زشت دانسته و از سوال زياد نهى كرده و فرموده است: مهمترين جيزى كه بر امتم مى ترسم، ترس از افراد دو روى زبان دان است " و زياد سخن گفتن بدون لغزش در حلال و حرام دل را سياه مى كند، تا چه رسد با فلسفه بافى ها و اين گونه حرف هاى كفر آميزى كه دل را كور مى كند؟

بخدا قسم كه در جهان مسخره شده ايم، تا كى دقائق كفريات فلسفه را او قبرها در آورده با عقل هايمان آنها را رد كنيم؟

اى مرد، دارى قى كرده ها و سموم فلاسفه را نشخوار مى كنى، در صورتى كه زياد مصرف كردن آن بخدا قسم جسم را مسموم مى كند

اى خوش آن مجلسى كه در آن از نيكان ياد شود، زيرا كه رحمت خدا در آن نازل خواهد شد، اما تو كارى كردى از صالحان با لعنت و بد نامى ياد مى كنند

آرى شمشير حجاج و زبان ابن حزم برادر و همتاى يكديگر بودند كه تو به سوى آنها قصد كردى و خواص هر دو را يكجا جمع نمودى. بخدا قسم از ياد آورى بدعت پنجشنبه و خوردن حبوب و لمان كنيد و كوشش كنيد در ياد آورى بدعت هائى كه ما آنها را اساس گمراهى مى دانيم كه متاسفانه سنت محض و اساس توحيد به شمار آمده و كسى كه آنها را نداند كافر است يا الاغ، و اگر به آنها كافر نباشد از فرعون كافر تر و از نصارى سه خدائى تر است

بخدا قسم در دل ها شك ها است، اگر ايمانت نسبت به " شهادتين " سالم بماند، سعادتمند خواهى بود. اى بدا به حال كسى كه از تو پيروى كند. چنين كسى در معرض زندقه و نابودى خواهد بود مخصوصا اگر علم و دينش كم و نيرومندى و هوا پرستيش زياد باشد، اما به تو منفعت مى رساند و پيشت با دست و زبانش جهاد مى كند و در باطن با حال و قلبش با تو دشمنى مى نمايد آيا اكثر پيروانت جز زنجيريان كم عقل، يا عوامان دروغگوى نفهم، يا افراد غريب خود دار مكار، يا خشك مقدسان نادان نيستند؟

اگر حرفم را قبول ندارى آنان را تفتيش كرده مورد آزمايش و سنجش قرار ده.

اى مسلمان، در مورد خود ستائيت از خر شهوت بزير، آخر تا چند با آن صداقت، و با اخيار و نيكان دشمنى مى كنى و چرا اينقدر آن بزرك و بندگان خدا را كوچك مى شمرى؟

تا كى با آن رفاقت و با پارسايان دشمنى مى كنى؟

تا كى سخنانت را چنان مى ستائى كه "بخدا قسم" احاديث صحيحين "صحيح بخارى و مسلم" را چنان نمى ستائى؟

اى كاش احاديث صحيحين از دست تو سالم مى ماند، ولى تو در هر وقتى به آنها حمله كرده با تضعيف و تاويل و يا انكار و ابطال آنها از اعتبارشان مى اندازى آيا وقت آن نرسيده كه دست از اين كار كشيده و توبه نمائى؟ در دهه هفتاد نيستى كه وقت كوچ كردن نزديك شده است؟ چرا بخدا قسم.

نمى دانم به ياد مرگ مى افتى يا انكه كسى آن را ياد كند مسخره اش مى كنى؟

گمان نمى كنم توجه به گفتارم داشته باشى، ولى موعظه ام را نپديرى مگر آنكه تصميم داشته باشى اين ورقه را كتاب ها سازى و دنباله گفتارم را قطع كنى و همواره بخواهى بر من غلبه نمائى تا بگويم: البته ساكت شدم وقتى كه حال تو نسبت به من كه دوست مهربان و صميمى تو هستم اين چنين باشد، پس نسبت به - دشمنانت چگونه خواهد بود؟ در صورتى كه در ميان دشمنانت بخدا قسم صالحان و عاقلان و فاضلانى هستند، چنانكه در ميان دوستانت فاجران و دروغگويان و نادانان و هرزه درايان و كوران و گاروانى هستند. من از تو راضيم كه مرا علنى فحش بدهى و در باطن از گفتارم بهره مند گردى "خدا رحمت كند مردى را كه عيب هايم را برايم ارمغان بفرستد " من عيب ها و گناهان زياد دارم.

واى بر من اگر توبه نكنم، اى رسوائيم از داناى عيب ها، در صورتى كه دوايم بخشش خدا و بزرگوارى و توفيق و هدايت اوست. سپاس مخصوص خدائى است كه آفريدگار جهانيان است و درود خدا بر آقاى ما محمد خاتم پيامبران و ال و يارانش باد ".

و بالاخره از اين جا دانشمندان و فقهاء عليه او قيام كرده در صدد نابود كردن بدعت هاى او كه دست هاى گناهكارش ساخته و پرداخته بوده بر آمدند و گفتار فريبنده تو خالى و آراء مخالف با كتاب و سنت و اجماع و قياس او را، براى همگان آشكار نمودند.

در دمشق عليه او اعلام گرديد كه: هر كس معتقد به عقيده " ابن تيميه " باشد خون و مالش حلال است. در نتيجه، بدعت هاى نحيف او همانند بادهاى زود - گذر، سپرى شده و نابود گرديد " اين چنين خداوند درباره حق و باطل مثل مى زند كه آن كف به زودى نابود مى شود و اما آنچه كه به مردم منفعت مى رساند، در زمين باقى مى ماند ".

سپس خداوند در هر قرن و منطقه اى افرادى را قرار داد تا حقيقت را يارى كنند و كلمه حق را زنده نموده تخم باطل را بميرانند و با اين گونه عوامل گمراه - كننده با دلائل نيرومند و قاطع مقابله كنند در نتيجه امت اسلام توانست راه وسيع و جاده مستقيم را به پيروى از كتاب و سنت طى نموده شعائر خدا را بزرك دارد " و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد آن از پرهيز گارى دل ها است ". تا آنكه شر و فتنه سنگينيش را آشكار كرد، و روزگار، فرزندان جهالتش را پديد آورد و دست هاى هوى و هوس آنها را تربيت كرد و مادران گمراهى به آنان شير دادند و مردان فاسد با آنان رفاقت نمودند و آنان در ميان مردم همانند بشر جلوه كردند در صورتى كه طينت آنان ضلالت و گمراهى بود. در نتيجه، در همه جا نفوذ كرده گمراه شده و گمراه نموده و از طريق گمراهى پيروى كرده، و ديگران را از راه خدا بازداشتند.

و از اين گروه است " قصيمى " مولف كتاب " الصراع " كه راه ابن تيميه را پيموده و روش او را اتخاذ كرد و پيروى از هواى او نمود، بالنتيجه در قرن بيستم همانند استادش دروغ و راستى را بهم بافته فحش و ناسزاهائى گفته مخالفاتش را متهم به كفر و ارتداد كرده، همه ناسواها و فحش ها را نثار آنان نموده است و به مردم اعلام كرد كه، اين اعمال يعنى: زيارت و دعا و نماز نزد قبور و تبرك و توسل و استشفاع به آن، همه از آفات شيعه است و آنان با اين اعمالشان ملعون و خارج از ريسمان اسلامند

او در اين زمينه، داد سخن و با زبان تند و فحش و ناسزا كه از ادب مناظره و بحث بيرون است به شيعه حمله كرده است.

او در كتاب " الصراع " جلد 1 صفحه 54 گفته است: " و با اين غلوى كه از طائفه شيعه درباره پيشوايانشان ديدى و با اين خداى كه از شيعيان درباره على و فرزندانش شنيدى آنان قبور و صاحبان آن را عبادت كرده و براى آنان قبه و بارگاه ساخته اند و از راه دور و نزديك، هموار و ناهموار به زيارت آنان رفته. نذرها و هدايا و قربانى برايشان تقديم مى كنند و روى آن خون و اشك مى ريزند و آن چنان نسبت به آن اظهار اخلاص مى كنند كه براى خدا چنان خضوع و خشوع ابراز نمى نمايند "

او در جلد 1 صفحه 178 از همان كتاب گفته است: " كارهاى مشروع از قبيل: درود و تحيت بر پيامبران اكرم، فرقى در آن، ميان دور و نزديك نيست زيرا اين نوع كارها در هر دو حالت مقدور، اما ديدن قبر آن حضرت و يا سنگ و ساختمان آن فضيلت و ثوابى، به اتفاق همه علماء ندارد، بلكه ديدن خود آن بزرگوار در زمان حياتش ذاتا فضيلتى نداشته فضيلت تنها در ايمان به او و تعلم از او و پيروى از او و پيمون راه و يارى دين او است.

و به طور خلاصه، هيج كسى نمى تواند براى زيارت قبر شريف پيامبر اكرم كوجكترين فضيلتى اثبات كند و اين حقيقت از سيره مسلمين صدر اسلام بخوبى آشكار است ".

شايد خواننده محترم از انكار شديد اين مرد و داد و فريادش "كه استاد بدعته ها و گمراهى و تنها مرجع اين گونه مزخرفات وجرنديات اقاى ابن تيميه به اين صفت شناخته شده" فكر كند كه: براى گفتارش محلى از حقيقت و رمزى از صداقت است، در صورتى كه بزرگان مذاهب اسلامى، در قرون گذشته، قرت هشتم زمان ابن تيميه و بعد از آن، زمان محمد بن عبد الوهاب كه اين كهنه ها را تجديد كرده تا زمان حاضر، منكر اين سفسطه بازى ها و جرنديات بوده، حكم به كفر كسانى كه به اين عقائد نادرست و آراء گمراه كننده و دور از سيره مسلمين گرويده كرده اند و به شدت عليه آنها تاخته و عقائدشان را مورد انتقاد قرار داده اند.

و خواننده محترم بخوبى مى داند كه اين گفتار نادرست، نمى تواند گفته انسان مسلمانى كه در برابر خدا تسليم است و به پيامبر اكرم مومن است و آنچه كه در كتاب و سنت آمده باور دارد، باشد گفتارى كه مكارم اخلاق و مبادى انسانيت آن را تجويز نمى كند و ادب اسلامى آن را شايسته نمى داند.

آيا براى مسلمانى جائز است كه ميان ديدن سنگ ها و ديدن شخص پيغمبر اكرم در زمان حياتش فرقى نگذارد؟

آيا براى او شايسته است براى زيارت آن حضرت در زمان حيات و يا بعد از مرگش، ارزشى قائل نشود و در ملاء عام كند كه زيارت پيامبر اكرم كار بيهوده اى است؟

آيا در ميان تمام ملل، اين رسم رواج ندارد كه زيارت بزرگانشان را محترم مى دارند و آن را براى زائر افتخار مى دانند و به اين كار ابراز علاقه مى كنند؟

سيره تمام عقلاء عالم از هر ملت و مذهبى، بر اين جارى بوده و در تمام ادوار تاريخ بشريت، بر اين اصل اتفاق داشته تا جائى كه هموار ارزش بزرگان دين را با زيارت كردن و تبرك جستن ديگران به آنان اندازه گيرى مى نمودند.

ابو حاتم مى گويد: " ايو مسهر عبد الاعلى دمشقى غسانى متوفى در سال 218 ه وقتى كه بسوى مسجد مى رفت مردم پشت سر هم صف كشيده بر او سلام كرده دستش را مى بوسيدند "،

ابو سعد مى گويد: " ابو القاسم سعد بن على شيخ الحرم زنجانى، متوفى در سال 471 ه هنگامى كه به سوى حرم مى رفت مردم محل طواف را برايش خالى مى كردند و دستش را بيشتر از حجر الاسود مى بوسيدند " -

ابن كثير در تاريخش جلد 12 صفحه 120 مى گويد: " مردم به او تبرك مى جستند و دستش را بيش از حجر الاسود مى بوسيدند.

ابو اسحاق ابراهيم بن على شيرازى، متوفى در سال 476 ه هر گاه از محلى گذشت مردم با زن و بچه شان به استقبالش مى رفتند و با بوسيدن و دست زدن به ركابش و چه بسا برداشتن خاك زير پاى استرش، به آن تبرك مى جستند و هنگامى كه به ساوه رسيد مردم به استقبالش شتافتند و عزيزترين اشيائشان را نثار مقدمش نمودند.

شريف ابو جعفر حنبلى، متوفى در سال 476 ه فقهاء و ديگران بر او وارد