الغدير جلد ۷

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد باقر بهبودي

- ۹ -


كودكى در شبستان زندگيم طلوع كرد كه چون صبح مى درخشد.

- پيوسته در سايه تو باشد، سايه عقل و كرامت.

-تو خود او را با نام گزارى شرف بخش وبا لقب دادن تاج بر سر نه.

صاحب در زير رقعه نوشت:

هنئته هنئته شمس الضحى بدر الدجى فسمه محسنا و كنه اباالرجا

- گوارايت باد گوارا، خورشيد روزت باد و ماه شب. او را محسن نام كن و ابا الرجا بخوان.

40- اوسى، قصيده بائيه اى در مدح صاحب سروده و در برابرش خواند، چون بدين بيت رسيد:

لما ركبت اليك مهرى انعلت بدر السماء و سمرت بكواكب

- چون به سويت تاختم، ماديانم از ماه آسمان نعل بست و از ستارگان ميخ.

صاحب بدو گفت: " مهر " مذكر است، چرا مونث آوردى؟ و از چه بدر آسمان را به نعل مانند كردى كه به نعل مى ماند؟ اگر با هلال مانند ساخته بودى بهتر بود چه هلال بر هيئت نعل است؟

اوسى در پاسخ گفت: اما تانيث " مهر " چون مونث آنرا كه " مهره " است منظور داشتم، و اما تشبيه نعل به ماه آسمان چون نعل تمام ك ف بكار بسته بودم

41- ابراهيم بن عبد الرحمن معرى، صاحب را با قصيده ثنا گفته كه از آن جمله است:

قد ظهر الحق و بان الهدى لمن له عينان او قلب

- حق چهره گشود و راه روشن گشت براى آن كس كه چشم دارد و بيند يا دل دارد و فهمد.

- همان سال كه خورشيد از پس ابر چهره گشايد و جهان را به نور خود آرايد.

- با سالار بزرگ "صاحب"،شرق و غرب گيتى، خندان و خرم گشت.

42- محمد بن يعقوب، از پيشوايان علم نحو، چنان كه در " دميه القصر " ج 1 ص 301 آمده، به خدمت صاحب نوشت:

قل للوزير - ادام الله نعمته مستخدما لمجارى الدهر و القدر

-باوزير بگو كه خداوندش بر نعمت پايدار دارد و قضا و قدر او را به خدمت گزارى مفتخر سازد.

- برده خود را بر كشيدى و فرزندى پسر بدو بخشيدى، اينك او را با نامى از نامهاى عرب افتخار بخش.

-اگر باز هم لطف فرموده با دادن لقب او را تشريف بخشى، با كرم خود، بوستان را با باران خرم ساخته اى.

- سايه ات پيوسته و گسترده باد كه از ميان پيوسته ها و گسترده ها بهترين است.

|و صاحب در كنار رقعه نگاشت|

هنئته ابنا يشيع الانس فى البشر هنيت مقدم هذا الصارم الذكر

- نعمت فرزندت گوارا باد كه چون " انس و بشر " قرين خوشخوئى و خوشروئى است، قدم نو رسيده ات مباركباد كه چون شمشير فولادين برنده و تيز است.

43- محمد بن على بن عمر، از بزرگان رى است كه در محضر صاحب حديث فرا گرفته و با قصيده رائيه اى او را ثنا گستر شده.

- ادبا از صاحب ابن عباد و ابو اسحاق صابى با لقب " صادين " "دو صاد" ياد كرده اند، از جمله در چكامه شيخ احمدبربير، در گذشته سال 1226 كه در كتابش شرح جلى ص 283 ثبت آمده، و منشى با نمكى را مى ستايد:

لله كاتبا الذى انا رقه و هو الذى لا زال قره عينى
فى ميم مبسمه و لام عذاره ما بات ينسخ بهجه الصادين

- قربان آن منشى گردم كه مرا برده خود ساخته و پيوسته چشمم بدو روشن است.

- با غنچه خندانش كه چون ميم است، و خط رخسارش كه به شكل لام است شب تا صبح از خرمى صاحب و صابى نسخه بردارى مى نمايد.

اشعار صاحب در شعائر مذهب

صاحب، با دوستان و آشنايان و خصوصا چكامه سرايانى كه او را ثنا گفته اندبا نظم و نثر، نامه نگارى داشته كه برخى از آن رسائل و منشآت در كتابهاى ادبى و فرهنگ رجال ثبت است، و اشعار او چنان كه گفته شد، در ديوانى گرد آمده، و ما از ميان جواهر منظومش، آنچه بسان مرواريد، در رشته مذهب به نظم آمده عرضه مى كنيم.

- ثعالبى در " يتيمه الدهر " ج 3 ص 247 از اشعار مذهبى صاحب اين دو بيت را مى نگارد.

حب على بن ابى طالب هو الذى يهدى الى الجنه
ان كان تفضيلى له بدعه فلعنه الله على السنه

- دوستى على بن ابى طالب است كه راهبر همگان به سوى بهشت است.

- اگر ترجيح او بر صحابه، بدعت به شمار است، پس نفرين خداى بر سنت باد.

و در همان كتاب " يتيمه الدهر " اين دو بيت ديگر هم ياد شده:

- بد كيشى گفت: معاويه خالوى تو است: آن بهترين عموها و اين هم بهترين خالوها.

فهو خال للمومنين جميعا قلت خال لكن من الخير خال

- در واقع او خالوى همه مومنين است، گفتم: آرى خالو است ولى خالوى خالى از خير.

فقيه حجاز، گنجى شافعى، درگذشته سال 658 در كتاب " كفايه الطالب " ص 81 و هم خوارزمى در كتاب " مناقب "ص 69 اين چند بيت او را ياد كرده اند.

- اى امير مومنان على مرتضى من دل در گرو تو دارم.

- هر گاه زبان به ستايشت گشودم، دشمن بد كيشت گفت: خلفاى اسبق را از ياد بردى.

-كدام يك مانند سرور من على، زاهد و وارسته بود ك ه براستى دنيا را با سه طلاق رها كرد.

- چه كسى براى تناول مرغ بريان دعوت گشت؟ براى صدق دعوى ما همين بس است.

- به عقيده شما وصى محمد مصطفى كيست؟ وصى مصطفى هم بايد مصطفى و برگزيده باشد.

باز فقيه گنجى در " كفايه " خود ص 192 و سبط ابن جوزى در " تذكره خواص امت " ص 88 و خوارزمى در " مناقب " ص 61 چنين ياد كرده اند:

- دوستى رسول و خاندانش تكيه گاه من است پس چرا مشكلات زندگى به سعادت و نيكبختى ما بدبين است.

- اى پسر عم رسول، اى برترين كسى كه رهبر جهانيان و سرور هاشميان بودى.

- اى نادره دين، اى يگانه دهر منت گزار و ثناى اين بنده اى را گوش كن كه دين و آئنيش تفضيل وبرترى شما بر تمام جهانيان است.

- آيا شمشيرى چون شمشير تو در اسلام به كار افتاده است؟ - اگر حقشناسى كنند. و اين خود فضيلت تابناكى است كه به تنهائى گواه مدعاست.

- آيا چون علم تو، علمى در اسلام وجود داشته؟ آن هنگام كه ديگران لغزيدند و تو خود به اسرار دين راهبر شدى و راهبر ما گشتى؟

- آيا كسى چون تو مى شناسيم كه قرآن مجيد را با لفظ و معنى و هم تاويل و تنزيل، گرد آورده و نگهبان باشد؟ و چون رسول خدا به درگاه حق دعا كرد و تنها تو براى تناول مرغ بريان حاضر شدى، كسى همپايه تو بود؟

- يا كسى در صدق و اخلاص همطراز تو بود كه " مسكين و تيم و اسير " را برخود ايثار كردى و سوره هل اتى در اين باره نازل گشت.

- آيا كسى در حد تو پايدار و شكيبا بود، آن هنگام كه خيانت كردند و مرتكب رسواترين نيرنگها شدند، و بالاخره در روز صفين، گذشت آنچه گذشت؟

- و يا چون توكسى مشكل گشائى كرد، تا آنجا كه از شوق فريادشان بآسمان برخاست: " اگر على نبود، در اثر ندانم كارى نابود مى شديم ".

- بار پروردگارا توفيق زيارتشان را نصيب فرما، چه مرغ دلم به سوى تربتشان پر مى كشد.

- بار خدايا زندگى مرا در دوست و محبت آنان خلاصه كن و روز حشر مرا با آنان برانگيز. آمين. آمين.

ابن شهرآشوب، از اين قصيده، انتخاب ديگرى دارد، و بعد از آوردن دو بيت اول، چنين ياد مى كند:

- تو پيشوائى و چشم همگان به سوى تو است. هر كه اين سخن را مردود شمارد براهين متقن را زير پا نهاده.

- آيا كسى در شب " فراش " چون تو فداكارى نمود كه جانت را، برخى خاتم انبيا كردى؟

- آيا چونان فاطمه زهرا سالار زنان كه همسر تو گشت، زنى همتاى او بود تا زيور دگران شود؟ اى زيور خاندان فاطمه.

-و يا چون تو كسى يافت شد كه د رحال ركوع انفاق كند، آنهم انگشترى خاتم؟

هل مثل فعلك عند النعل تخصفها لو لم يكن جاحدوا التفضيل لاهينا

- موقعى كه رسولخدا فرمود: اى مردم ثقيف سخن كوتاه كنيد وگرنه شير مردى را كه همتاى من است، به سويتان گسيل دارم كه جنگاورانتان را درو كند، و زنان و فرزندانتان را به اسيرى آورد پرسيدند: و او كه باشد؟ فرمود: آنكه نعلين مرا وصله مى زند؟ آيا پاره دوزتو بودى، نه ديگران. البته اگر بى خردانه بر اين سخن نگذرند و مقام برترت را منكر نشوند.

آيا مانند دو شير بچه ات، در عظمت و بزرگوارى يافت مى شود كه از نسل بزرگواران به عمل آمده اند؟

در " مناقب " خوارزمى ص 105 و " كفايه الطالب " گنجى شافعى ص 243 و تذكره خواص امت ص 31 و مناقب ابن شهر آشوب و ساير معاجم، قصيده ازصاحب ياد شده كه شمارابيات آن اختلاف دارد، ما اين قصيده را با توجه به تمام روايات، مى آوريم، و ابياتى كه رجال عامه روايت كرده اند، با حرف " ع " مشخص مى سازيم:

- به وسيله سرورانم آل " طه "،جانم به آرزو رسيد.

-هر آنكه بر درجات بالا پاى نهاده، به بركت رسول خدا بوده.

- و بركت فاطمه دخترش كه در فضيلت و شرف مانند پدرش مصطفى است.

ع - موقعى كه، آتش جنگ شعله مى زد، چه كسى چون على به ميدان مى تاخت؟

ع - چه كسى شيران را شكار مى كرد، موقعى كه شمشير تيز را از نيام بر مى كشيد؟

- روزى كه شمشير راند و باز هم شمشير راند تا آنجا كه جوهر آنرا ستود.

ع - چه كسى هر روز كشتار تازه اى مى كرد كه تاريخ به ياد ندارد؟

ع - چقدر، و باز هم چقدر با شمشير نازكش، بر دهان غول جنگ كوبيد؟

ع - روز " بدر " را به خاطر آوريد. از جنگهاى ديگر سخن نمى كنم.

ع - يا جنگ احد را كه خورشيد رخشان آن على است.

ع - و يا نبرد با " هوازن " در " حنين " كه ماه تابان آن على است.

ع - و پيش از روز " حنين " روز " احزاب" كه شير بيشه آن على است.

ع - به خاطر آوريد، خون " عمرو " را كه ريخت؟

ع - سوره " براءت " را بخوانيد و به من بگوئيد: چه كسى آنرا بر مشركين تلاوت كرد؟ ع - يا بگوئيد: با زهراء كه - تربتش پاك باد -. چه كسى همسر گشت؟

ع - از مرغ بريان ياد كنيد كه فضيلت آن جهانگير شد.

ع - يا بگوئيد: بر قله هاى علم ودانش كه صعود كرد؟

ع - داستان او، داستان هارون است و موسى، هر دو را خوب درك كنيد.

ع - آيا در محبت على مرا با سفاهت نكوهش مى كنند؟

ع - خويشى او را با پيامبر ناديده گرفتندو مقتضاى مودت را زير پا نهادند.

ع -اول نماز گزارى كه با تقوى زينت بست.

ع - خورشيد بعد از آنكه پرتوش ناپديدشد، بر او بازگشت.

ع - او بر خلق جهان حجت خدا است، هر كه او را دشمن گيرد، شقى و بدبخت خواهد بود.

- آرى من با دوستى حسن به آرزوهايم رسيدم كه والاترين مقام را حائز گشته.

- و با دوستى حسين، آن پسنديده اى كه در ميدان مكارم همه افتخارات را صاحب گشت.

- در اين خاندان هر چه بنگرى، جز ستاره رخشان به چشم نمى خورد كه بالا رفته و بر طاق فلك نشسته.

- خاندانى ويژه، كه جهانى در حمايت آنان قرار گرفته.

-گروه متجاوز، با ارتكاب آنهمه عناد و لجاجت. چه افتخارى مى جست؟

- سبط اكبر را با زهر به خاك كردند و اين بس نبود؟

- با تعرض در جستجوى حسين بر آمده با او به پيكار بر آمدند و او هم پيكار كرد.

-او را از نوشيدن شربتى آب مانع شدند، با آنكه پرندگان سيراب بودند.

- او جان خود را بر سر اين پيكار گذاشت، كاش جان من برخى اوگشته بود.

- دخترش فرياد مى زد: اى پدر و خواهرش در سوك برادر مى ناليد. - اگر احمد مختار مى ديد، به روزگار او و خاندانش چه رسيد؟

- شكايت به سوى خدا مى برد و البته شكايت برده است.

در مناقب ابن شهر آشوب و مناقب خوارزمى ص 233 قصيده از صاحب ياد شده كه در شمار ابيات اختلاف دارد، و ما هر دو روايت را بهم پيوست مى دهيم:

ما لعلى العلى اشباه لا و الذى لا اله الا هو

- على عالى قدر شبيه ندارد، نه بآن خدائى كه جز او خدائى نيست.

- سيره او همان سيره رسول است كه تو هم مى شناسى و پسرانش - اگر پاى فخر در ميان باشد - پسران رسول اند. -على بر پايه از شرف بر شده كه و هم و پندار بدان نخواهد رسيد.

1- اى صبح، به يادبود حديث كساء، در شرح مفاخر على سستى مگير كه روز مباهله صبحگاهان على در زير " كساء " قرار گرفت.

2- و اى ظهر، به يادبود مرغ بريان از شرف على پرده بر گير، آن شرفى كه بر والاترين مراتب آن دست يافت.

3- و اى سوره براءت، اعلام كن: چه كسى از ابلاغ تو معزول گشت و چه كسى كارگزارآن بود؟

4- اى مرحب اى اميد كافران، از دم شمشير چه كس شربت مرگ چشيدى؟

- و اى عمرو عبدود، كى بود كه شرنگ مرگ در كامت ريخت؟

- اگر خواهد، بر ثريا بر شود و از " فرقدين " موزه سازد.

- مگر پايگاه بلند او را نشناخته ايد وجايگاه والايش را درك ننموده ايد؟

- نديده ايد كه چگونه محمد بدو مشفق و مهربان بود و به تربيت او همت گماشت؟

- از كودكى در دامن مهر و محبتش پروريده مخصوص خود دانست و از كمال صفا و اخلاص به برادرى برگزيد.

- دخترش فاطمه را كه پاره تنش بود به او كابين بست، چه او را بهترين شوهر و پرهيزكارتر از همگان يافت.

- پدرم فداى حسين سرور آزادگان باد كه روز عاشورا، در راه اعلاء دين جهاد كرد.

-پدرم فداى خاندانش كه در اطراف او به خون غلطيدند و چشم از او بر نداشتند.

- خدا رسوا كند امتى را كه سرور خود را تنها گذاشتند و در رضايت خاطرش نكوشيدند.

- و نفرين خدا بر آن گنديده مردار نجس باد كه از كين، چوب بر دندان او كوبيد.

و بهمين ترتيب، قصيده به قافيه دال دارد كه خوارزمى در " مناقب " ص 223 و ابن شهر آشوب در مناقب مجتمعا روايت كرده اند:

- او در جنگ بدر چون ماه "بدر" درخشيد و ديگران را از شنيدن نام شمشير لرزه بر اندام بود.

- براى على در حديث " مرغ بريان " فضيلتى است كه آوازه اش در اكناف جهان پيچيده و حتى دشمنانش گواه و معترف اند.

- براى على در سوره " هل اتى " اخلاص و صفائى است كه خود ناچار، آنرا تلاوت كرديد و بينى خود را به خاك كشيديد، باز هم از يارى او دامن بكشيد.

- و چه سخنها كه در جنگ خيبر روايت كرديد: او را محبوب خدا و رسول، كرار غير فرار، شناختيد، ولى چون شتر مرغ شانه از زير بار تهى كرده فرارى شديد.

- ويا در روز " احد " كه همگان پشت داده فرار نمودند و شمشير او روى كفر را سياه نمود.

- و در روز " حنين "که برخى از شما راه خيانت گرفت. و او باشمشير تيز، يكنواخت بر سر دشمن كوبيد.

- امور مردم را در دست كفايت گرفت و به مال آنان طمع نيست، گاهى مى شود كه امانت واليان مورد ترديد است. - در داورى به دانش ديگران نياز نداشت، آنجا كه ديگران نيازمند شده چون خر به گل ماندند.

- راه خانه اش كه به بهترين مساجد "مسجد رسول" باز مى شد، مسدود نگشت درصورتيكه راه دگران يكسره مسدود شد.

- و همسرش زهرا، بهترين دخترى بود كه به خانه بهترين شوهر رفت، مقام زهرا قابل انكار نيست. - در سايه حسن و حسين بود كه مجد و بزرگوارى، رواق عظمت بر كشيد، اگر آن دو نبودند، مجدو بزرگوارى در كجا مشهود مى گشت.

- پرتو نور، از آن دو وجود مبارك بر زمين تابيد، براى خدا پرتوهاست كه تجديد مى شود. - آنان حجت هاى تابناك خدايند كه روشن گشته اند و مشعلهاى افروخته كه خاموشى ندارند.

-اى خاندان محمد. من پيوسته دوستدار شما خواهم بود، اين شمائيد كه براى علم و آئين ستاره رخشانيد.

- آنكه از دوستى شما پا كشد، به هيچش نخرم كه بى آبروست و مادرش ننگين.

حمويئى صاحب " فرائد السمطين " در سمط دوم باب اول، اين دو بيت را از صاحب آورده است.

- الطاف الهى از حدود آرزوو تمنايم درگذشته و با دست و زبان، شكر آن نتوانم گذاشت.

- از بهترين الطاف و كامل ترين نعمت ها، همين دوستى امير المومنين على