الغدير جلد ۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۲۴ -


شاعر را بشناسيم

ابو عبد الله محمد بن احمد بن عبد الله نويسنده و نحوى مصرى، ملقب به مفجع، يگانه اى از شخصيت هاى علم و حديث است. و حلقه واسطه اى است ميان پيشوايان فرهنگ و ادب عرب، و خاندان شعر و قصيده در اين زبان. او از افراد انگشت شمار اصحاب اماميه است كه به حسن عقيده و سلامت مذهب و محكمى راى، ستوده شده، معروف است. تمايل كلى اش به ائمه اهل البيت عليهم السلام است و اشعار فراوانى در مدح آنان و تاسف بر مصائب ناگوار آنان سروده، تا جائيكه بدخواهانش كه مى خواستند لقب زشتى به او داده باشند، لقب " مفجع " " يعنى فاجعه ديده " را به اودادند. او خود بدين معنى در شعرش اشاره كرده گويد:

اگر مفجع را از روى بدگوئى به من لقب داده اند، بجانم سوگند كه من اندوه فاجعه ديدگان دارم.

آنگاه اين لقب براى او، حتى نزد دوستانش به دليلى كه ياد شد، به قول نجاشى و علامه، و به خاطر شعرى كه سروده چنانكه در معجم الشعراء مرزبانى 464 آمده، و شايد مقصودش بيت نامبرده باشد، معروف گرديد.

آنگاه بايد دانست كه: معجم الادباء حموى و معجم الشعراى مرزبانى. و وافى بالوفيات صفدى، ابن مفجع را از شاعران پر شعر معرفى كرده اند. و ابن نديم آورده است كه شعرش در صد برگ بوده و در تاييد اين امر، نجاشى و علامه گفته اند او را شعر فراوانى درباره اهل البيت عليهم السلام است و توصيف آنان او رابه عنوان، كاتب و شاعرى مطلع بر لغات غريب چنانكه در مروج الذهب آمده و اينكه او از بزرگان زبان و ادبيات عرب بوده، نشان كثرت اشعار اوست.

ابو محمد بن بشران گويد: او شاعر و اديب بصره بود و در مسجد جامع بصره مى نشست و بيانات او را مى نوشتند و براى او شعر و لغت و نوشته ديگران رامى خواندند " و او نظر مى داد " و اشعارش معروف است و ابو عبد الله اكفانى، راوى اشعار اوست.

و براى من به خط خود اشعار مليحش مقدار زيادى شعر نوشته و اشعارش زياد و نيكو است. او براى گروهى از بزرگان اهواز مدح و هجاهاى فراوان سروده و قصيده اى، در رثاى " ابو عبد الله ابن درستويه " در حيات او گفته و او را به لقب " دهن الاجر " " روغن آجر " خوانده است.

مرگ " دهن الاجر " فرا رسيد، زمين سبز شد، و كوهها به زوال نگرائيد. و به توصيف چيزهاى بسيارى در آن پرداخته است. او نزد پدرم بسيار رفت و آمد مى كرد و خيلى آنجا مى ماند من او را در كودكى ام نزد او در اهواز ديده ام و با پدرم مراسلاتى داشت، و در مدح او اشعار فراوانى سروده و من آنها را گرد آورده بودم، و هنگام ورود ابن ابى ليلى به اهواز و غارت، روزنامه ها مفقود گرديد در بين آنها قصيده اى به خط او نزد من مانده كه در آن مى گويد:

اگر به جود و بخشش گفته شود، مولاى تو كيست، گويد بلى عبد المجيدمغيره بن بشران است.

از اوقصيده ديگرى ياد دارم كه گويد:

اى كسى كه دستم را، وقتى زمينگيريم آن را خورد كرده بود، و در مصر تهديست و دور افتاده شده بودم، به عطاهايش گشود.

مرا از دست مردمى نجات دادى كه از دين خود، كشتن اديبى را كه علمش را ظاهر سازد، دانند. مفجع، " ثعلب " را ملاقات كرد و از او و ديگران چيزها آموخت. و ميان اوو ابن دريد بنابر آنچه در فهرست ابن نديم، الوافى بالوفيات صفدى آمده است هجاهائى رد و بدل مى شد و به احتمال قوى بنابر آنچه در مروج الذهب آمده، او با " باهلى مصرى " كه از مخالفان سر سخت ابن دريد بود مصاحبت داشته است، ولى ثعالبى در يتمه الدهر نقل كرده: او با خود ابن دريدمصاحبت داشته و در تاليف و املا كردن" حديث و لغت " جاى ابن دريد را گرفته است. و شايد آنها در دو وقت از دوران خود را با آن دو گذرانده اند.

ابو عبد الله الحسين بن خالويه و ابو القاسم حسن بن بشير بن يحيى، و ابوبكر دورى از او روايت كرده اند. او نديم و معاشر ابى القاسم نصر بن احمد بصرى خبز ارزى شاعر بزرگوار متوفى 327 ه و ابى الحسين محمد بن محمد معروف به ابن لنكك بصرى نحوى، و ابى عبد الله اكفائى شاعر بصرى بوده است.

آثار ارزشمند او

1- كتاب " المنقذ من الايمان "، صفدى در الوافى بالوفيات صفحه 130 گويد: اين كتاب شبيه كتاب " الملاحن " ابن دريد، و بهتر از آنست. سيوطى در شرح المغنى فوائد ادبى چندى از آن نقل كرده است.

2- كتاب قصيده اش در اهل بيت عليهم السلام.

3- كتاب ترجمان در معانى شعر مشتمل بر سيزده تعريف كه عبارتست از: تعريف اعراب، تعريف مديح، تعريف نجل، تعريف حلم و راى، تعريف هجا، تعريف لغز، تعريف مال، تعريف اغتراب، تعريف مطايا، تعريف خطوب، تعريف نبات، تعريف حيوان، تعريف غزل. نجاشى گويد مثل اين كتاب در اين باره نوشته نشده است.

4- كتاب اعراب

5- كتاب اشعار الجوارى- ناتمام

6- كتاب عرائس المجالس 7- كتاب غريب شعر زيد الخليل الطائى

8- كتاب اشعار ابى بكر خوارزمى

9- كتاب سعاده العرب

مرزبانى براى مفجع درمدح ابى الحسن محمد بن عبد الوهاب زينبى هاشمى قصيده اى به اين مضمون ياد كرد:

زينبى با جلالت قدرش، اخلاقى مانند طعم آب، روان و راحت دارد.

شهامتش به اندازه اى است كه شير خشمگين را مى كوبد و از بخششهايش درياى خروشان غرق مى گردد.

در بلندترين پايگاه آل هاشم خانه اى گرفته، كه استوانه هايش تا فرقد " ستاره قطب شمال "، بالا مى گيرد.

او آزاد مردى است كه صبح و شام طالبان را به انعام و كرمش، پيوسته مى نوازد.

وقتى اموالش در مصرف عطاهايش در روز كم آيد، از باقى مانده فردا استفاده مى كند.

به نور راه و رسم هاى او، مكارم اخلاق، هدايت شود، و به بخششهاى دست او، ابرها اقتدا نمايد.

فاصله ميان من وثروتمند شدن " از عطاياى او " درست، فاصله بين من و حيات خلوت خانه " فضاى بيرون خانه " است.

و در معجم الادباء از تاريخ ابى محمد عبد الله بن بشران نقل كرده كه او گويد: روزى مفجع به قاضى ابى القاسم على بن محمد تنوخى وارد شد و ديد او كتاب " معانى الشعر " را بر عبيسى فرو مى خواند پس اين شعر را خواند.

قد قم العجب على الرويس و شارف الوهد ابا قبيس
و طاول البقل فروع الميس وهبت العنز لقرع التيس
وادعت الروم ابا فى قيس و اختلط الناس اختلاط الحيس
اذ قرء القاضى حليف الكيس معانى الشعر على العبيسى

و اشعار را سوى تنوخى افكند و رفت و گويد: او ابو القاسم تنوخى را مدح گفت و از او جفا ديد آنگاه به او چنين نوشت:

اگر مردم، همه روى برگردانند و از من جلو گيرند، چيزى از رزق مقسوم را، نخواهند كاست.

درآغاز دوستى بود و سپس زوال يافت و ازبين رفت، و پيمانى بود و آنگاه ويران گرديد.

ما، در دوران خود، با ملت هائى باز نشستيم، و قبل از آنان، مردمى را از دست داديم.

ضعفى در خود احساس نكرديم، و زمين زير پايمان فرو نرفت، و خون از آسمان نباريد.

در راه خدا هر چه از دست رود عوضى دارد، و هر كس به خدا تمسك جويد از روزگار نترسد.

آزاده اى كه ما به او گمان خوب برده بوديم، ولى او نه گمان ما را تحقق بخشيد، و نه رعايت عهد و وفا را كرد.

پس چه شد؟ نه هر كس بدو اعتماد كنند، رعايت وفا و جوانمردى را خواهد كرد. من اشتباه كردم، و مردم اشتباه مى كنند، و آيا شما خلقى كه از اشتباه رميده باشند مى شناسيد؟

كيست كه به درستى معروف شده باشد، و آنگاه به گناه و لغزش او رانشناسند؟

دستم بشكند چرا از كمى عطانشسته، شكايتم را نوشتم، و قلم را سخت بكار گرفتم.

كاش قبل از آن كه بگويم، گنگ شده بودم و زبانم كار نمى كرد، و كاش دهانم را نمى گشودم.

عجب لغزشى است كه گناهش بخشودنى نيست، و درد و رنجش را بر دل و خميربجاى گذارد

كسى كه رفيقش در اهانتى كه به او شده، مراعات جانبش را كند و او باز تكرار آن گناه كند، بخود ستم كرده است

و نيز اين اشعار از اوست:

دوستى نمكين چهره و بسيار زرنگ داريم كه در دوستى اش سودى و خيرى عايد نمى شود.

من او رابه آتش تابستان تشبيه مى كنم، سودى نمى بخشد و در مقابل خواب و حركت را از ما مى گيرد. ابن ابى الحديد اين شعر را از مفجع آورده:

اگر در مهر خود نسبت به شما خيانت كردم و رفتم واگر سنن و آداب دوستى را رعايت نكردم.

خواستم زشتى پسر طلحه را بپوشانم، كه او هيچ گاه كمال خالق را نشان نداده است.

و در معجم الادباء نقل كرده: سخن او را در هنگامى كه باران پيوسته مى بارد و امور جارى، از حركت باز ايستاده بود:

اى خداى همه مخلوقات و اى بخشنده مال و فرزندان! كه هفت آسمان بر فراز هفت زمين بدون كمك گرفتن از كسى برافراشتى.

اى كسى كه وقتى به چيزى بگويد " كن " " باش " نون كن تحقق نيافته آن چيز، تحقق مى يابد.

ما را در اين سال با ريزش باران بيش از اين سقايت مكن كه سيرابيم.

و از اوست در حاليكه از پاره اى از دوستانش نيز كاغذى طلبيد تا شعرى براى تبريك جشن كسى سرايد و او كوتاهى ورزيد تا موقع جشن سپرى شد گويد:

هر چند جوف نامه مشتمل بر روح بلاغت باشد باز مانند فصيحى لال است.

ولى هنگامى كه حامل با توجه خود به آن كمك كند، جوابش به آسانى گشوده مى شود.

وقتى نماينده سستى كند و عمدا كوتاه آيد نامه برگى شوم خواهد بود.

روز جشن، فرصت نامه از دستم رفت، و ياد آن در شعر، از بخشش مفلس خنك تر است.

آنگاه از او درباره بخشش مفلس پرسيدند: گفت در حال افلاس وعده اى مى دهد كه در وقت توانائى بدان عمل نخواهد كرد. و از اشعار نمكينش شعرى است كه چون شخصى يك طبق نى شكر و اترنج و نارنج برايش آورده گفته:

شيطان تو در طبق، شيطان عصيانگرى است.

از اين رو تو، آن كار را آغاز مى كنى وباز تكرار مى كنى.

هديه اى از تو، برتر از نيكوئى براى ما آوردند.

طبقى كه در آن اندازه هائى با پستانها و گونه ها بود.

وطواط در كتاب غرر الخصايص صفحه 270 شعر او راكه در مقام طلب حاجتش سروده نقل كرده:

اى بزرگ مرد تا وقتى پرنده درختان درهم، آهنگ مى خواند، تو پيوسته در افسوس زندگى كن.

مرا وعده اى از شما است كه منكر آن نتوانيد شد، وعده مرا مانند وعده آزاده اى بر آور.

تو رسم جود و سخاوت را با بخششهاى خود در وقتى كه آثارى از حيات نداشت، زنده كردى و هر وقت زمانه چيره شد و كسى را از پاى درآورد كسانى چون من بايد به كسانى چون تو تكيه كنند.

م- نويرى در " نهايه الادب " صفحه 77 اين شعر را از او دانسته:

آهو چهره اى كه ناگاه دو طرف پيشانى اش را مانند عقرب نشان مى دهد، ولى نازيبائى آن را ندارد.

سيب گونه هايش را خرمى چنان است، كه گويا از اشگ چشم من آبيارى شده است.

" مفجع " در بصره زاده شد و در همانجا به سال 327 ه بر طبق آنچه در معجم الادباء بنقل از تاريخ معاصرش ابى محمد عبد الله بن بشران آمده، وفات يافت. آنجا كه ابن بشران گويد: وفاتش قبل از وفات پدرم " ابى محمد عبد الله بن بشران " در روز شنبه دهم شعبان سال سيصد و بيست و هفت، اتفاق افتاد.

مرزبانى گويد: قبل از سال 330 ه درگذشته، و صفدى در " الوافى بالوفيات " تاريخ وفاتش را 320 آورده. همچنين قاضى در " المجالس " و سيوطى در " البغيه " و ديگران از آنان پيروى كرده اند، و تاريخ برگزيده ما در مورد سال وفات او، همان است كه حموى از تاريخ ابى محمد بن بشران آمده است.

شرح حال مفجع را در كتب زير مى توان يافت: فهرست ابن النديم/123 فهرست شيخ/150، معجم الشعراء مرزبانى/464، يتيمه الدهر 334/2 فهرست نجاشى/264، مروج الذهب 519/2، معجم الادباء 205- 190/17، الوافى بالوفيات صفدى 129/1 خلاصه الاقوال علامه، بغيه الوعاه/13، مجالس المومنين/234، جامع الرواه اردبيلى، منهج المقال/280، روضات الجنات/554، الكنى و الالقاب 163/3، الاعلام زركلى 845/3، آثار العجم/277.

ابو القاسم صنوبرى

متوفى 334 ه

مافى المنازل حاجه نقضيها و تفجيع للعين فيها حيث
ابكى المنازل و هى لو تدرى الذى بالله يا دمع السحائب سقنها
يا مغريا نفسى بوصف غريزه لا خير فى وصف النساء فاعفنى
اوصى الوصاياقط او يوصيها ليرى ارتفاع يمينه رائيها
فيه و فيه يبدى ء التنبيها لم يال فى خير به تنويها
امضى قضيته التى يمضيها تشبيه هارون به تشبيها

" تا آنجا كه گويد: "

الا السلام وادمع نذريها لا عيش اوازيه بعيشى فيها
بحث البكاء لكنت استبكيها و لئن بخلت فادمعى تسقيها
اغريت عاصيه على مغريها عما تكلفنيه من وصفيها
قتل بن من اوصى اليه خير من رفع النبى يمينه بيمينه
فى موضع اضحى عليه منبها آخاه فى " خم " و نوه باسمه
هو قال: افضلكم على انه هو لى كهارون لموسى حبذا