الغدير جلد ۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۲۲ -


نادى الست وليكم؟ قالوا: بلى حقا فقال: فذا الولى الثانى
و دعاله و لمن اجاب بنصره و دعا الاله على ذوى الخذلان
نادى و لم يك كاذبا بخ ابا حسن ربيع الشيب و الشبان
اصبحت مولى المومنين جماعه مولى اناثهم مع الذكران
لمن الخلافه و الوزاره هل هما الاله و عليه يتفقان
او ما هما فيما تلاه الهنا فى محكم الايات مكتوبان
ادلوا بحجتكم و قولوا قولكم و دعوا حديث فلانه و فلان
هيهات ضل ضلالكم ان تهتدوا او تفهموا المقطع السلطان

پيرامون اشعار

اين ابيات از قصيده محبره " تزيين شده " ابن علويه است. حموى در " معجم الادباء " 76/4 گويد:

احمد بن علويه را قصيده است با هزار قافيه درمرام تشيع، وقتى بر ابى حاتم سجستانى آن را عرضه داشتند، گفت: اى مردم بصره، اهل اصفهان بر شما پيشى گرفتند. و اول قصيده اينست: ما بال عينك ثره الاجفان

عبرى اللحاظسقيمه الانسان؟ و در " معالم العلماء " ابن شهر آشوب، و " ايضاح الاشتباه " علامه حلى، آمده است كه وى اشعار نونيه اى به نام " الفيه " و محبره در هشتصد و سى و چند بيت... تا آخر آنچه حموى ياد كرده. بخش مهمى از اين اشعار در مناقب ابن شهر آشوب به طور متفرق در ابواب آن كتاب يافت مى شود، علامه سماوى آن اشعار را در ديوانى مشتمل بر 213 بيت شعر، جمع كرده است. سيد ما حجه الاسلام امين 224 بيت آن را در اعيان الشيعه به نقل از مناقب، آورده اند.

اين قصيده، متضمن برجسته ترين فضائل امير المومنين " ع " است كه از زبان پيامبر " ص " نقل شده. و در حقيقت زبان كتاب و سنت است نه يك عده تصويرهاى خيالى، و شاعرانه مسلسل. در اين قصيده، استدلال و برهان صادق، بر امامت وصى پيامبر امين را، بررسى مى كنيم. و مفهوم مولى را از دانشمند يگانه ادبيات عرب، و محقق بصير، از پيشوايان لغت عرب، و مرد بى نظير از رجال، اديب و سخن سراى عرب، مى شنويم. و اين خوددليلى نيرومند بر نظر شيعيان درباره دلالت لفظ " ولى " است و افاده ولايت مطلقه از لفظ " ولى " در حديث، بر ولايت مطلقه مولى المومنين صلوات الله عليه.

شاعر را بشناسيم

ابو جعفر احمد بن علويه اصفهانى كرمانى مشهور به ابى الاسود، او يكى از مولفان اماميه است كه نامش در كتب رجال معروف مى باشد. نجاشى در فهرستش، و ابن شهر آشوب درمعالم العلماء نام او را ياد كرده اند. كتابى دارد كه نجاشى آن را كتاب " الاعتقاد فى الادعيه " و ابن شهر آشوب " دعاء الاعتقاد " از آن نام برده اند، ابن شهر آشوب گويد: او را كتاب هائى است كه يكى از آنها بدين نام است.

و حموى در معجم الادباء گويد: او را رسائل مختاره اى كه ابو الحسن " ابو الحسين " احمد بن سعد در كتابى كه در رسائل نوشته آن را تدوين كرده و او را هشت كتاب است در دعا، به انشاى خود او. و رساله اى دارد در الشيب و الخضاب " پيرى و رنگ آميزى ". و ابن نديم در فهرستش/237 ديوانى براى او در پنجاه برگ، نام برده.

ابن علويه ازپيشوايان و بزرگان حامل حديث است، بزرگانى از مشايخ اماميه، از او حديث گرفته و به او اعتماد كرده اند از قبيل:

شيخ القميين، ابو جعفر محمد بن حسن بن وليد قمى متوفى 343 هكه حالش در وثاقت، و اجتناب از روايت كردن از اشخاص غير موثق، معلوم است، و حتى كسانى را كه از راويان ضعيف روايت كرده اند توبيخ كرده و از قم بيرون نموده است و كتب ابراهيم بن محمد ثقفى كه بر طبق آنچه در مشيخه الفقيه، و فهرست شيخ- الطائفه طوسى است و مورد اعتماد اصحاب ما مى باشد، از او " ابن علويه " روايت كرده اند، و از رواياتى كه ابو جعفر قمى از ابن علويه، از ابراهيم بن محمد ثقى آورده، يكى روايتى است كه شيخ صدوق در " امالى " اش صفحه 354، و ابو جعفر طبرى در " بشاره المصطفى " در اواخر جلد چهارم به اسناد ابن علويه از زيدبن ارقم گويد: پيامبر خدا " ص " فرمود:

الا ادلكم على ما ان استدللتم به لم تهلكوا و لم تضلوا؟ قالوا بلى يا رسول الله قال: ان امامكم و وليكم على بن ابى طالب فوازروه و ناصحوه و صدقوه فان جبرئيل امرنى بذلك

ديگر فقيه الطائفه و بزرگ و موجه آنها، سعد بن عبد الله بن ابى خلف اشعرى متوفى 299 ه يا 300 ه يا 301 ه بر طبق آنچه در مجلس بيستم از مجالس شيخ اكبر محمد بن محمد بن نعمان مفيد است.

ديگر حسين بن محمد بن عمران اشعرى قمى مورد وثوق كه ثقه الاسلام كلينى در كافى، و ابن قولويه در الكامل، بر طبق آنچه در " كامل الزياره " و رجال شيخ طوسى آمده است، از او نقل بسيار كرده اند. يكى از احاديثى كه اشعرى از ابن علويه نقل كرده، روايتى است كه ابن قولويه در صفحه 186 اسنادش رابه امام صادق " ع " مى رساند كه او مى گفت هنگام غسل زيارت وقتى از آن پرداخت بگويد:

اللهم اجعله لى نورا و طهورا. الخ.

ديگر عبد الله بن حسين مودب، يكى از مشايخ شيخ صدوق وپدر مقدسش بنابر آنچه در مشيخه الفقيه است، مى باشد و از رواياتى كه مودب از ابن علويه نقل كرده روايتى است كه شيخ صدوق در امالى اش صفحه 55 به اسناد خود از جابر بن عبد الله روايت كرده كه گويد: پيامبر " ص " فرمود: ان فى على خصالا لو كانت واحده منها فى جميع الناس لاكتفوا بها فضلا تا آخر حديث.

و در 76 به اسنادش از رسول خدا " ص " روايت كرده كه فرمود:

يا على انت اخى و وصييى و وارثى و خليفتى على امتى فى حياتى و بعد وفاتى محبك محبى و مبغضك مبغضى، و عدوك عدوى و وليك ولييى.

و در صفحه 217 به اسنادخود از طريق ابن علويه از پيامبر خدا" ص " آورده كه او فرمود:

اذا كان يوم القيامه يوتى بك يا على على نجيب من نور على راسك تاج قد اضاء نوره و كاد يخطف ابصار اهل الموقف... تا آخر حديث.

و در 351 به اسناد ابن علويه از پيامبر اكرم " ص " است كه فرمود:

ان حلقه باب الجنه من ياقوته حمراء على صفايح الذهب فاذا دقت الحلقه على الصفحه طنت و قالت يا على.

احاديث ديگرى از طريق مودب از ابن علويه در " امالى " صفحات، 390 و 375و 326 و 286 و 283 و 152 و 9 يافت مى شود.

و كتاب او "الاعتقاد فى الادعيه " را محمد بن احمد الرحال بر طبق آنچه در فهرست نجاشى/64 است، از او روايت كرده ونيز احمد بن يعقوب اصفهانى بر طبق تهذيب شيخ طوسى 141/1 در باب الدعاء بين الركعات از او روايت مى كند. و نجاشى اسناد خود را به او درصفحه 64 چنين آورده:

عن ابن نوح، عن محمد بن على القمى، عن محمد بن احمد الرحال، عنه. در جلالت و مقام ابن علويه اين بس كه اخبارش در كتاب هائى امثال: الفقيه، التهذيب، الكامل، امالى صدوق، مجالس مفيد و مانند اين ها از كتاب هاى عمده اصحاب اماميه، رضوان الله عليهم، پراكنده است. و دليل بر وثاقت او، اين بس كه قميين با اينكه به كمترين اشاره اى در راويان خدشه وارد مى ساختند، بر روايات او، اعتماد كرده اند.

ابن علويه گذشته از اينكه از بزرگان حديث است، از دانشمندان بسيار مبرز ادبيات عرب نيزمى باشد. از اين رو سيوطى در بقيه الوعاه، به شرح حالش پرداخته و ثعالبى او را از نويسندگان اصفهان و شعراى آن، در يتيمه الدهر 267/3 نام برده، و حموى در معجم الادباء 3/2 چاپ اول گويد: او لغت شناسى بودكه به ادبيات مى پرداخت و شعر نيكو مى سرود. و شيخ الطائفه و همطرازان او، از تذكره نويسان تا امروز او رابه نويسندگى معرفى كرده اند.

اما قدرت شاعرانه او در اوج بلندى، و در عاليترين مراتب صنعت شعر، بوده است. نظم او به فصاحت معنوى و عظمت لفظى و سياق نيكو، و قوت تركيب، امتياز دارد. و برازندگى او، به قاطعيت استدلال، و حسن القاى مطلب، و دست يابى به دلائل كوبنده، و رسيدن به روح مقصود در تعبيرات اوست. از اين رو اشعارش درباره ائمه دين عليهم السلام همچون شمشيرى است كه شبهات ناصبيان را، قطع مى كند يا همچون كلنگى است كه به ويرانى خانه هاى عنكبوتى اشتباهكاران مخالف امامت عترت طاهره، مى پردازد. قصيده محبره او كه ما محل شاهد كتابمان را از آن برگزيديم گواه همه اين گزارشها است. و نيز گواه كوبنده اى بر برازندگى شعر و قدرت شاعرانه اوست چنانكه ابو حاتم سجستانى در آنچه بدان او را ستوديم، گواهى داده است ابن علويه به سال 212 ه متولد، و به سال سيصد و بيست و اندى بدرود زندگى گفت و در سال 310 ه در حالى كه نود و هشت ساله بود، اين شعر را گفته است:

سرانجام دنيا، براى ثروتمند بى چيزى، و براى لذت هاى زودگذر، پشيمانى آور است. و براى خردمندان، مرگ مايه عبرت است، و در توشه تقوا بر گرفتن، غنيمت است.

و انسان مى كوشد تا روزى بيشترى براى خود فراهم آورد، ولى جز آنچه قلم تقدير براى او نوشته، برايش نخواهد بود.

چه بسيارند آنها كه در چشم مردم خاشع اند، و خدا جز آنچه مردم مى دانند از آنها چيزهاى ديگر مى داند.

و بعد از آنكه صد ساله شد گفت:

روزگار كمر راستم را خميده، و عمرم را به لحظات آخر رسانيد.

و فرسودگى به هر عضو و مفصل من، راه يافت، و كيست آنكه در برابر روزگار، سالم بماند.

و يك نمونه شعر او را نويرى در " نهايه الادب فى متون الادب " جلد دهم122 آورده آنجا كه در توصيف گاو ميگويد:

چه نيكو و جالب است كره و ماست آن، و چه جالب اند در بين مردان، و گاو داران.

ماده گاوى با نشاط پر بركت و ميمون با پستان هائى پر شير.

كه هر وقت او را بدوشيدن فرا خوانند. دوشنده را به سوى خود پذيرد.

در سنين جوانى، با ادب تا حدى كه بدگويانش در مجالس توبيخ شوند.

گويا او يك اسباب بازى آراسته اى است، كه از چشمگيرى، بازيگرانش را به پرواز مى آورد.

نوش شيرهايش به نوشيدن عسلى ماند، كه در ظرفش نوشابه گر را، لذت بخشد.

او هم چون عروسى در بين گروه گاوان است، هنگامى كه همقطاران او از ميان بندهاى خود، نمايان شوند.

او را مى توان به كوه تشبيه كرده يا گفت ماده گاو جوانى كه پشت گردنش افراشته است. دندانهاى سيمگونش كه گويا از شدت وقار، آنها را با دو دست گرفته اند، مى درخشد.

هر گاه او، كره اسبى بود، سواره خود را از مسرت و خوشى محروم نمى ساخت.

شرح حال شاعر ما را در فهرست نجاشى 64، رجال شيخ الطائفه، معالم العلماء 19، معجم الادباء 3/2، ايضاح الاشتباه علامه، بغيه الوعاه 146، جامع الاقوال، ايضاح الاشتباه، ساروى. جامع الرواه، جامع المقال طريحى، هدايه المحدثين معروف به تمييز المشتركات، منتهى المقال، رجال شيخ عبد اللطيف بن ابى جامع، الشيعه و فنون الاسلام 91 و در آن تاريخ وفات او كه مذكور شد، تنقيح المقال 68/1 اعيان الشيعه جزء نهم 67، التعاليق على نهايه الادب 122/10، مى توانيد ملاحظه كنيد.

المفجع

متوفى 327

ايهااللائمى لحبى عليا قم ذميما الى الجحيم خزيا
ابخير الانام عرضت لازلت مذودا عن الهدى مزويا
اشبه الانبياء كهلا و زولا و فطيما و راضعا و غذيا
كان فى علمه كادم اذ علم شرح الاسماء و المكنيا
و كنوح نجا من الهلك من سير فى الفلك اذ علا الجوديا
و على لما دعاه اخوه سبق الحاضرين و البدويا
و له من ابيه ذى الايد اسماعيل شبه و ما كان عنى خفيا
انه عاون الخليل على الكعبه اذشاد ركنها المبنيا
و لقد عاون الوصى حبيب لله اذ يغسلان منها الصفيا
رام حمل النبى كى يقلع الاصنام عن سطحهاالمثول الجثيا
فحناه ثقل النبوه حتى كاديناد تحته مثنيا