الغدير جلد ۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۷ -


آيا پزشگى، اين مطالب را از او خواسته؟ يا مهندسى آنها را پسنديده؟ يا يك اشاره سياسى، براى كارش دريافت داشته؟ يا حماقت او را وادار بنگارش اين سطور كرده؟ و او پندارد كارى نيك انجام داده. ما در برخورد با او، جزء " سلام " كه خداوند سبحان در برخورد با نابخردان آن را توصيه كرده، چيزى به او نمى گوئيم.

چه بسيار افسانه هاى اين جهانگرد مصر در كتابش، با افسانه هاى جهانگرد فرانسوى كه در مجله " احرار " بيروتى 27 تشرين الثانى سال 1930 منتشر شد، شبيه است. در زير خلاصه اى از مقاله جهانگرد فرانسوى را ملاحظه مى كنيد:

شيعه در اسلام، بر بنياد كشته شدن على و اولادش در كربلا نزديكى بغداد، پديد آمده و قيام كرده است، زيرا نزديكان على و هم پيمانان و شاگردان او، و دانشمندان و فلاسفه شيعه، خلافت عمررا كه باعث ريختن خون على و اولادش شده بود، تحمل كردند از اينرو از اهل سنت، فاصله گرفته از جزيره العرب به بلاد عجم آمدند و در پيشاپيش آنها بيوه على فاطمه در حركت بود.

بخوانيد و بخنديد:

بايد جهانگردان مصر و فرانسه، همينطور باشند، " و بهره هر مردى معادل بهره دو زن است ".

4- يكى از فرق شيعه معتقد است: صحابه بعد از مرگ پيامبر از آنجا كه منكر امامت على شدند، همه كافر گرديدند و على خود چون تسليم ابوبكر شد، كافر گرديد، ولى وقتى متصدى مقام امامت شد، ايمانش بازگشت و اينان را اماميه گويند و بعضى از شيعه ها نبوت را بعد از پيامبر لازم دانسته مى گويند شباهت بين محمد و على به اندازه اى زياد بود كه جبرئيل اشتباه كرده و اينان گروه " غلو كنندگان يا غلات " اند. برخى گويند جبرئيل اين خطا را عمدا مرتكب شد و بدين ترتيب او ملعون و كافر است ص 110. پاسخ- عقيده اماميه درباره صحابه چيزى جز آنچه قبلا در همين جلد ص 297 و296 از صحيح بخارى و كتابهاى ديگر نقل كرديم، نيست. اماميه پيوسته به على امير المومنين صلوات الله عليه، مهر مى ورزد و عقيده به عصمتش دارد به ولايتش از آغاز خلقت او تا آخر حياتش و تا وقتى خدا وارث زمين و هر كه روى آنست و تا مدت بى نهايت، عقيده و ايمان دارد. و از روزى كه پيامبر امين دعوت حق را لبيك گفت، چه امر امت را بدست با كفايت او دهنديا از دست او بگيرند، او امام امت بوده است. شيعه نيز معتقد است آيه تطهير از وقتى نازل شده تا ابد، شامل اوست. شيعه را در اين عقائد، هيچگاه تزلزلى نيست. دوران خلافت علوى نزد شيعه، با تصدى يا جلوگيرى او از حكم، يكسان است. و علماى شيعه و آثار و تاليفاتشان همه بر اين امر متفق اند و دلهاشان بر آن، آرامش دارد و قلبها بدان متمايل و معترف است. اگر غير از اين ها، نسبتى به شيعيان داده شود، نسبتى است دروغ، از شخص نادانى صادر شده كه عقائدشان را يا واقعا ندانسته، يا كوشيده است بر آنان عيبجوئى كند، و از اين قبيل است نسبت خطاى جبرئيل به عده اى از شيعيان دادن يا عمدا درمورد ديگران سخنانى زشت و ناسزا بكاربردن.

5- بسيارى از كودكان نجف كه مخصوصا حلقه هائى بگوش دارند، نظر مرا بخود جلب كرده اند. اين حلقه ها نشان مى دهد، آنان فرزندان ازدواج متعه " موقت " كه بين همه شيعيان مخصوصا در بلاد ايران معمول است، مى باشند. وقتى يكنفر شخص وارد در موسم حج به يك مسافر خانه منزل كند، يكنفر واسطه را مى بيند كه در مقابل مبلغ معينى به او پيشنهاد متعه مى دهد. اگر پذيرفت چند تن از دختران را، به او ارائه مى دهند تا يكى از آنها را انتخاب كند. آنگاه او را به اتفاق خود نزد شخص عالمى مى برند تا صيغه عقد ازدواج را با قيد مدتى معين، بخواند. اين مدت بين چند ساعت تا چند ماه يا چند سال، متفاوت است. و يك دختر مى تواند در يك شب چندين بارازدواج كند و معمولا شوهر بايد حدود پانزده قرش براى هر ساعت و هفتاد و پنج قرش براى يك روز و چهار جنيه براى يك ماه، بپردازد و براى همه كس اين عمل بى عيب است، زيرا كارى است مشروع و هيچ گونه ننگى هم متوجه فرزندانشان نمى باشد. و چون مدت ازدواج پايان يافت، زن و شوهر از يكديگر جدا مى شوند و زن منتظر عده نمى ماند، بلكه به فاصله يك روز ازدواج مى كند. اگر معلوم شد بارداراست، پدرش وقتى هفت ساله شد ادعا مى كند كودك از آن من است و آن را از مادر مى گيرد... تا آخر صفحه 112 و 111.

پاسخ- كاش من با اين مرد مواجه مى شدم و از او مى پرسيدم آيا تنها او در نسل هاى متمادى به نجف اشرف وارد شده يا ديگرى غير از او، از جهانگردان و زائران و مسافران هم آنجا رفته اند؟ بلى اين نجف بلند پايه، مركز پاكى و قداست و مرقد مطهرسيد الوصيين امير المومنين صلوات الله عليه است كه در هر سال هزارها نفر ازاقطار دنيا، براى بهره گيرى از زيارت مرقد مقدسش بدان وارد شده چند شب و روز يا چند هفته و يا چند ماه در آن مى مانند.

در بين واردين، محققان و كاوشگران اجتماعى وجود دارند، چرا هيچ كدام از آنها از اين كودكان فراوانى كه در خيال اين پنداركننده وجود دارد سخنى به ميان نياورده اند، و اسمى از حلقه هاى مخصوص كه در گوشهاى آنها است، به ميان نكشيده اند، و از آن مسافر خانه هاى ساختگى، اثرى نيافته اند ونامى از واسطه هاى خيالى او نبرده اند، و از آن دخترانى كه خود را به واردان عرضه مى دارند و از عادت شومى كه بدانها تهمت زده است، و از قيمتهاى مختلفى كه بيان داشته، و ازپيوستگى ازدواجهاى موقت بدون فاصله عده، اسمى و خبرى نيافته اند با وجودى كه اين واردين غالبا مانند هر محققى كه به شهرى و آبادى مهمى وارد مى شود، جوياى رفتار و عادات عجيب و غريب اند. چرا اين خصوصيات را هيچ كدام از اهل نجف كه در آنجا متولد شده، بزرگ شده و در آن بسر مى برند، نمى دانند. و اين نجف و مسافرخانه ها، و كودكان و زائرانش، در مقابل چشم و گوش همه است؟ شايد اين پيشتاز دروغگو، پنداشته است مشاهداتش با چشم سر، قابل بررسى نيست و با چشم بصيرت بايد نگريست پس بيائيد و بخنديد.

6- گويد: پس آنان " يعنى ايرانيان " مردم عراق را دشمن مى دارند و به بلاد آنها هر وقت كه باشد چشمداشت دارند. و ايرانيان عموما، اعراب را به سختى دشمن مى دارند، و از آنان بيزارى ميجويند و معتقدند با اينكه اعراب، اسلام را به بلادشان آوردند و مدتى دراز بر آنها حكومت كردند، ايرانيان شخصيت و زبان خود را از تعرض اعراب نگهداشتند و اعراب را به ديده حقارت مى نگرند و افتخار مى كنند كه از نژاد آرايا هستند، نه از نژاد سامى صفحه 136.

پاسخ- سوگند به خدا اين مرد، جز تفرقه اندازى بين مسلمانان، با سخنان باطلش و گروهى را از گروه ديگر جدا ساختن، هدف ديگرى ندارد. كسى كه حقوق مجاورت و حسن برخورد بين عراقيان و ايرانيان را بداند، و رفت و آمدى كه به بلاد همديگر دارند، ايرانيانى كه ميهمان مردم عراق مى شوند، و عراقيانى كه مانند كسى كه به خانه خود آيد، به ايران وارد مى شوند، و مراتب مهربانى و احترام متقابل، و عوامل همبستگى دينى و مذهبى و پيوندهاى دوستى و محبت دو ملت را بنگرد، و توجه كند كه وقتى عراقى به ايران وارد مى شود با چه تقديس و تعظيم به عنوان كسى كه از بلاد مقدس آمده با او مواجه شده با او مصافحه مى كنند و دست و رويش را مى بوسند و تقديس و احترامى كه هر مسلمان و از جمله ايرانيان از زبان عربى، زبان قرآن كريم دارند. اينهارا هر كس توجه كند، به خوبى مى داند، اين مرد دروغ گفته و درصدد شق عصاى مسلمين و ترفه اندازى بين آنان برآمده است. و بجانم سوگند گوش من و گوش هيچ كس چنين افتخار كردن بى پايه اى را از هيچ ايرانى خردمندى، نشنيده است.

7-گويد: اتومبيل هاى بزرگ، پياپى با كثرت و فراوانى تكان دهنده اى، همه بين تهران و خراسان، در رفت و آمدندتا زائران را به مقصد برسانند و مى گويند. اين خط " تهران- مشهد " با همه سختى هايش از همه شهرها رفت و آمد مسافرانش بيشتر است، زيرا به عقيده آنان زيارت مشهد از مكه مكرمه بهتر است، و پندارند آنان را از زيارت بيت الله الحرام، كفايت مى كند 152.

و در صفحه 162 گويد: كسى كه ايرانيان را ترغيب كرد تا مشهد راكعبه مقدس خود بگيرند، شاه عباس، بزرگ پادشاه صفويان بود. وى در آن روز، مردم را از زيارت مكه مكرمه به مناسبت نگرانى كه از اعراب داشت، جلوگيرى كرد و براى اينكه عوائد فراوان سفر حج، نصيب اعراب كه مورد كراهت او بودند، نشود، و به خود ايرانيان باز گردد، مشهد را براى توجه ملت خود، كعبه قرار داد. و براى اينكه احترام بيشترى پيدا كند خود شخصا از مسافتى بيش از 1200 كيلومتر، پياده به زيارت رفت. از اين رو مردم همه، متوجه مشهد شدند وكمتر كسى از آنها پيدا مى شد كه براى زيارت، به حجاز مسافرت كند و آنان كلمه " مشهدى " را بيش از كلمه " حاجى " احترام مى گذارند، زيرا كسيكه زيارت مشهد رفته باشد، احترام و تقديسش بيشتر از كسى است كه به زيارت مكه رود.

پاسخ- بار خداياتا چه حد اين مرد دروغگو، بر تهمت هائى كه گوش هيچ فردى از افراد شيعه آن را نشنيده، و چشم كسى آن را نديده، پر جرات گرديده است. تا جائى كه حتى در افسانه هاى دروغين هم ديده نمى شود، ولى در كتاب اين مرد دروغگو ديده مى شود. در ميان شيعيان درباره خراسان، جز اينكه مرقد يكى از خلفاى پيامبر خدا، و يكى از ائمه شيعه است، عقيده ديگرى وجود ندارد واز اين رو آنجا را محل نزول فيوضات الهى مى دانند، اما اينكه زيارت آنجا از زيارت بيت الله كفايت كند، و زيارتش، وظيفه حج را ساقط سازد، اين سخن افتراى بزرگى است. و مرحوم شاه صفوى، آنجا را كه كعبه قرار نداد. و در زيارتش با پاى پياده جز به عنوان تقرب به درگاه خداى، بر اثر زيارت ولى اى از اولياى او، و توسل به يكى از خلفاى پيامبر، قصد ديگرى در كار نبوده است.

و او با اين عمل، ملت خود را از حج منصرف نكرده است، و عملى كه مخالف با راى شيعه باشد از روز نخست، مرتكب نشده است، و غرض شيعه از زيارت مشهد تقرب به خدا از طريق ولا، و دوستى عترت طاهرى است كه دوستى آنها اجر رسالت قرار گرفته، و با زيارت قبور آنان، ثوابهاى فراوانى كه از پيشوايانشان ائمه عليهم السلام رسيده است، مى توان تحصيل كرد. و هيچ گاه نه شاه ايران و نه ملتش، درراه واجبات الهى كه از مهمترين آنها زيارت كعبه معظمه است، از هزينه كردن اموال سخت گيرى نكرده اند و براى اين فريضه، هيچ گونه معادلى چه زيارت مشهد يا عبادت ديگرى قائل نيستند. و در اين سالها، مشاهده مى شود هزارها هزار ايرانى، هر ساله درمراسم حج شركت مى كنند.

بلى در سال هاى اخير، تعدادشان كم شده بود، زيرا اطمينان بر اجراى احكام اسلامى و حفظ خون هاى خود نداشتند. شيعه مى بيند، حاجيان چنانكه شايسته است، غالبا از انجام مناسك ناتوانند، و با كمترين اتهامى كه از طرف يكى از دشمنان خدا بر آنان زده شود، و ديگرى مانند آنها بر آن تهمت ها، گواه واقع كند، و قاضى جورى هم پيدامى شود كه حكم به ريختن خون آنها بكند، بر خون خود تامين ندارند. اگر همه چيز قابل فراموشى باشد، داستان سال 1352 هجرى قمرى را كه با تهمتى بزرگ، خون حاج طالب " يزدى "، مسلمان ايرانى بين صفا و مروه، ريخته شد را، فراموش نخواهيم كرد. او در حالى كه شهادتين مى گفت، و حج خانه را گزارده، " عمره " انجام داده بود و همه فرائض خود را ادا كرده بود مظلوم كشته شد، و هيچ كس مانع و رادع و مزاحم اين قتل نگرديد. از آنچه شيعيان عراقى و ايرانى از هتك ها و اهانت ها ديده اند، و با خطاب به كلمه: يا كافر، يا مشرك و امثال اينها از كلمات زننده از حجازى ها مواجه شده اند و ما از سخنانى كه براى توجيه و دليل رفتار ناهنجار و خونريزيهاى خود، متوسل شده اند، مى گذريم و به تذكرى كوتاه بسنده مى كنيم از اينجا بود كه كوشش ها، بجائى نرسيد، تمايل كم شد، و دولت ايران به منظور حفظ جان مردم، ملتش را از سفر به حجاز به استناد حكم شرعى كه مردم قادر به انجام فريضه حج، غالبا نيستند، جلوگيرى كرد، نه براى تهمتى كه جهانگرد پر مدعاى ياوه گو در بوته افتراهايش ريخته و نوشته است كه: مشهد را كعبه خود ساخته اند، يا نگرانى و كراهتى بين ايرانيان و اعراب وجود داشته است. دو ملت برادرى كه در دين و مذهب و عوامل ديگر به هم مربوط و وابسته اند، و هر گاه كسى، با دلى پاك و خالى از تعصب هاى فرقه اى، بدون وابستگى به يك ملت، " نه مانند جهانگرد گمراه ما " به يكى از آن دو ديار سفر كند، اين مطالب را بخوبى درك مى كند، و ما در گذشته دوستى دو ملت عرب و عجم مسلمان، و جاذبه برادرى آنان را، شرح داده ايم.

8- گويد: در نيشابور، قبه زيبائى است كه به ساختمان مجلل و نقاشى آن توجه مخصوصى مبذول شده است. من بدانجا وارد شدم مدفن محمد محروق از فرزندان حسين بودو نام گذارى آن به محروق به اين دليل بود، كه وى به عنوان ميهمان به يكى از بزرگان قريه وارد مى شود، و چون شب فرا مى رسد به دختر مهماندار خود تجاوز مى كند و مردم او را در همان جا مى سوزانند، با وجود اين جنايت، قبرى مجلل براى او ساخته، مردم به او احترام مى گذارند، زيرا از دودمان اهل بيت طاهرين است 155.

پاسخ- اين مرد، پيوسته مى خواهد از اهل بيت طاهر بدگوئى كند، داستانهائى براى آنان مى سازد كه هيچ گونه ماخذى هر چند ضعيفترين مصادر باشد، ندارد، و از پيش خود، تاريخى مى تراشد، كه غير از شيطانش، كسى از آن باخبر نيست. اين مقبره را برخى نسبت داده اند به محمد بن محمد بن زيد بن امام على زين العابدين.

ابو الفرج در " مقاتل الطالبيين " در شرح حال او گويد: ابوالسرايا در كوفه، پس از مرگ محمدبن ابراهيم بن اسماعيل طباطبا، با او بيعت كرد و او بر عراقين " كوفه وبصره " مستولى شد و فرمانداران خود را در اين دو شهر از بنى هاشم بر سر كار فرستاد، تا اينكه " حسن بن سهل ذو الرياستين " با " هرثمه بن اعين "لشگر براى نبرد با او فرستاد، هرثمه او را اسير كرده به خراسان نزد مامون آورد، مامون چهل روز او را در خانه اى مفروش با خدمتگذار، زندانى كرد ودر آنجا به عنوان زندانى سياسى بسر مى برد، سپس مخفيانه او را با نوشابه اى، مسموم كرد. وى از اين زهر به قدرى جگرش و محتوياتش به هيجان و التهاب افتاد، كه وفات يافت.

با اين حال، اين مرد نتوانست به آسانى از اين علوى ستمديده بگذرد، وطعنه اى نيشدار به او نزند، بعد از قرنها كه از شهادتش گذشته، او را بدين نسبت زننده و تهمت بزرگ مى آلايد.

" بزودى ستمگران خواهند دانست چگونه با آنها رفتار خواهد شد ".

9- گويد: حسين با شهربانو دختر آخرين پادشاه ساسانيان ازدواج كرد. بدين ترتيب حسين، عظمت الهى اى را كه ساسانيان وارث آن بودند به ارث برد 208.

پاسخ- حسين بزرگوار، ارث عظمت خود را از نياى بزرگش پيامبر گرفت، هر چند مردم كشور ايران در ميان ملتهاى غير عرب، بهترين مردم اند، و خاندان سلطنتى آن، شريف ترين خاندانهاست. و ايران شرافت و منزلت بيشترى با اين پيوند كه از خاندان رسالت، دامادى گرفته، بدست آورده، زيرا شرافت نبوت به اندازه اى بلند پايه است كه هر فضيلتى در برابر آن محو نابود مى گردد. كاش من مى دانستم چه نوع رابطه و پيوندى بين ازدواج با ايرانيان، و عظمت الهى وجود دارد، با اينكه موسس عظمت الهى، پيامبر بزرگوار است، و خاندان بزرگوارش بزرگى را از او به ارث برده اند و پادشاهان ايران پايگاه و منزلت بزرگى خود را، از روى قهر و غلبه بدست آورده اند نه از روى كمالات نفسانى مترقى، يا مقام قدس الهى، و عظمت روحانى.

بلى: اينست طرز بينش هر نادانى كه قدر خود را نشناخته، از حد خود، تجاوز مى كند و بدين وسيله خود را به اشتباه و رنج فراوان انداخته، زبانش دراز مى گردد، سخنان بيهوده پردازد، و بدون بصيرت در هر كارى وارد شود.

در اينجا سخن از اشتباهات اين مرد و معايبش را به پايان مى رسانيم. هر چند پايان ناپذير است، ولى ما بر كاغذ و خامه خود مى هراسيم و وقت گرانبها را با ذكر لغزشهائى كه ننگى بر جبين انسانيت است، تلف نمى كنيم. شما خود مراجعه كنيد، به صفحات: 206- 183- 166- 163- 162- 160- 157- 156- 150- 142- 141- 134- 132- 130- 125 و 210، از كتاب او.

او در شهرهاى ايران، مقدارى هم زبان فارسى ياد گرفته و آنها را در كتابش با ترجمه عربى آن، آورده تا دليلى بر دانشش باشد، ولى زبان آموزى اش مانند آراء و عقايدش، غلط اندر غلط است.

در زير چند نمونه آن را با ذكر صحيح آن ياد مى كنيم:

مدرمقصودش مادر است، در مقصودش در است

باد مقصودش بد است، جرم مقصودش گرم است

فاردا مقصودش فردا است، بستيون مقصودش بيستون است

دوك مقصودش دوغ است، الانجور مقصودش انگور است

جوهر شاه مقصودش گوهرشاد است، الداشت مقصودش دشت است

ناخير مقصودش نه خيراست، الجوشت مقصودش گوشت است

الروغان مقصودش روغن است، الملاه مقصودش ملا است المولاه مقصودش ملا است، صبر كون مقصودش صبر كن است،

ياخ مقصودش يخ است، صموار مقصودش سماور است

شربت باشا مقصودش شربت بچه است، البازار مقصودش بازار است

بردن مقصودش بردن است، انزبلى مقصودش انزلى است

كرافان سراى مقصودش كاروانسراى است، سابزوار مقصودش سبزوار است

زندرود مقصودش زاينده رود است، ابوشهر مقصودش بوشهر است

شارود مقصودش شاهرود است، هيرات مقصودش هرات است

فولجه مقصودش فلوجه است، تشهل منار مقصودش چهل منار است

تشهل ستون مقصودش چهل ستون است

خطره عبد العظيم مقصودش حضرت عبد العظيم است و اينهم نمونه ادبيات عربش بود.

براى آشنائى و تسلط او درزبان عرب اين بس كه با زياد كردن لام بر سر كلمات فارسى همه را عربى كند.

" ما جز براى رضاى خدا، چيزى به زيان آنها ننوشتيم "