الغدير جلد ۵

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۲۰ -


امير المومنين و يعلى بن مره آمده است كاه: پيغمبر فرمود: من ترا براى خودم گذاردم تو برادر منى و منهم برادر تو، هر گاه كسى با تو در مقام استدلال بر آمد بگو من بنده خدا و برادر رسول خدايم هر كس بعد از تو آنرا ادعا كند سخت دروغگو است كنز- العمال 6ر399 و 154 نقل از حافظ ابى يعلى در مسندش.

4- محمد بن اسحاق گويد: رسول خدا ميان اصحابش از مهاجر و انصار عقد برادرى بر قرار كرد و در آنچه به ما رسيده فرمود:- و به خدا پناه مى برم چيزى را كه نگفته است بر او بندم- تاخوا فى الله اخوين هر دو نفر با هم برادر شويد. آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هذا اخى در نتيجه رسول خدا كه سيد المرسلين، امام المتقين و رسول رب العالمين است و احدى به عظمت و بزرگى مقام او در بين بندگان خدا نيست، با على بن ابى طالب رضى الله عنه برادر شدند.

اين حديث را ابن هشام 2ر123، تاريخ ابن كثير 3ر226، سيره حلبيه 2ر101 الفتاوى الحديثه 42، نقل كرده اند.

5- امير المومنين " ع " گويد: پيغمبر اكرم " ص " به من فرمود:

تو برادر، همراه و رفيق منى در بهشت.

مدرك اين حديث تاريخ خطيب 12ر268، و كنز العمال 402/6 است.

6- امير المومنين " ع " فرمود: رسول خدا بين عمر و ابا بكر و بين حمزه بن عبد المطلب و بين زيد بن حارثه و... و بين من و خودش، پيمان برادرى افكند.

اين حديث را خليعى، در الخليعات، و سعيد بن منصور، در سنن خود بنقل كنز العمال 6ر396 نقل كرده اند.

7- ابن عباس در ضمن حديثى آورده: پيغمبر و ص " به على رضى الله عنه: فرمود: انت اخى و صاحبى: تو، با من برادر و رفيقى.

مسند احمد 1ر230، استيعاب 2ر460، امتاع مقريزى 340 كنز العمال 6ر391 8- اسماء بنت عميس گويد: شنيدم پيغمبر " ص " مى گفت: " بار خدايا من انچه را برادرم موسى گفت، ميگويم: خدايا براى وزيرم از خاندانم كه برادرم على باشد قرار داده، پشتم را به او محكم ساز و او را در كارهايم شريك كن تا هر دو ترا بسيار تسبيح گوئيم و يادت را بسيار متذكر شويم، اين توئى كه بحال و كار ما روشنى ".

مناقب احمد بن حنبل، رياض النضره 2ر 163.

9- ابن عباس در حديث محاجه خود با مرد شامى كه حديث پر فائده و طولانى است در قسمتى از آن گويد: و پيغمبر به ام سلمه فرمود: آيا تو او را مى شناسى؟ گفت: بلى او على بن ابى طالب است، پيغمبر فرمود: بلى اين على است كه گوشت او به گوشت من و خونش به خون من پيوسته و نسبت او به من مانند نسبت هارون به موسى است با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى نخواهد آمد، اى ام سلمه اين على، سيدى بزرگوار است، او مايه اميد مسلمانان، امير مومنان و جايگاه سر من و علم من است، او تنها دروازده اى است كه براى رسيدن به من بايد به او پناه برد، او وصى پس از من بر خاندان من و نيكان امت من است و اوست برادرمن در دنيا و آخرت و هو اخى فى الدنيا و الاخره.

اين حديث در المحاسن و المساوى 1ر31 آمده و حديث ام سلمه به تعبير ديگر در 2ر285 اين كتاب با ماخذش گذشت.

10- در حديث آغاز دعوت اسلام، سخن پيغمبر " ص " به على " ع " را بيان كرديم كه فرمود:

انت اخى و وصيى و خليفتى من بعدى

مراجعه كنيد به 2ر285- 279 متن همين كتاب

11- از طريق طبرى سخن پيغمبر " ص " را در روز غدير خم نقل كرديم كه فرمود " اى مردم همانا على بن ابى طالب برادر، وصى و خليفه من است " و گفتار او كه فرمود: " اى گروه مردم، اين برادر من، وصى من، حافظ علوم من و جانشين من بر كسانيست كه بمن ايمان آورده باشند " ج 88 2 ترجمه همين كتاب.

و از سخن نويرى كه در 2ر205 همين كتاب بدان اشارت رفت معلوم ميشود: موضوع برادرى پيغمبر " ص " با على در روز غدير در اعصار پيشين معروف بوده است 223.

12- جابر بن عبد الله انصارى گويد پيغمبر " ص ": فرمود:

مكتوب على باب الجنه: لا اله الا الله، محمد رسول الله على اخو رسول الله قبل ان تخلق السماوات و الارض بالفى عام.

از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين بر در بهشت نوشته شده: خدائى جز الله نيست، محمد رسول خدا و على برادر رسول خدا است.

مناقب احمد، تاريخ خطيب 7ر387، رياض النضره 2ر168، تذكره السبط 14، مجمع الزوائد 9ر111، مناقب خوارزمى 87، شمس الاخبار 35 نقل از مناقب الفقيه ابن المغازلى، كنز العمال 6ر399 از ابن عساكر، فيض القدير 4ر355، كفايه الشنقيطى 34، مصباح الظلام 2ر56 نقل از طرانى.

13- امير المومنين عليه السلام فرمايد: پيغمبر مرا صدا زد من در پناه ديوارى آرميده بودم با پاى مباركش بمن اشاره كرده فرمود: برخيز، بخدا سوگند من ترا راضى مى كنم، تو برادر م و پدر فرزندان منى كه بر طبق سنت من مى جنگى.

مناقب احمد، رياض النضره 2ر167، الصواعق 75، كنز، العمال 6ر404 كفايه الشنقيطى 24.

14- مخدوج بن زيد ذهلى گويد: پيغمبر " ص " به على فرمود: " آيا نمى دانى يا على اول كسى كه روز قيامت سوى من فرا خوانده مى شود.. آنگاه منادى از تحت عرش ندا مى دهد:

نعم الاب ابوك اراهيم، و نعم الاخ اخوك على.

چه خوب پدرى است، پدرت ابراهيم و چه خوب برادرى برادرت على: مناقب احمد، مناقب فقيه ابن مغازلى، رياض النضره 2ر201، مناقب خوارزمى 238 و 234 و 83، شمس الاخبار 32، تذكره السبط 13، سبط ابن جوزى در اين كتاب در اين كتاب به كسى كه آنرا ضعيف پنداشته و ايراد مى گرفته كه در طريق حافظ دارقطنى، ميسره، و حكم واقع شده اند گويد: حديثى را كه احمد روايت كرده ميسره و حكم در آن وجود ندارد و احمد پيشوائى است كه چون عالم زمان، و مبرز در نقل و برنده مسابقه اين ميدان است بايد بى دليل از او پيروى كرد.

15- " ابو برزه " گويد: " رسول خدا " ص " فرمود: خداى بزرگ درباره على با من از پيمانى خبر داده، من گفتم: خدايا آن خبر را براى من بيان كن. خدا فرمود بشنو گفتم شنودم ندا آمد: همانا على پرجمدار هدايت، و پيشوايى اولياى من، و نور معرفت كسى است كه مرا اطاعت كند. او كلمه اى است كه پرهيزگاران آن را فرا گيرند. كسى كه او را دوست دارد مرا دوست داشته و كسى كه دشمنش گيرد مرا دشمن گرفته است. تو او را بر اين امر بايد نويد رسانى. آنگاه على فرا رسيد و من او را مژده دادم. على گفت: يا رسول الله من بنده خدا و در دست قدرت اويم، اگر خداوند مرا عذاب كند، مرا به گناهم كيفر داده است و اگر وعده اى را كه به من دادى، خدا برايم انجام دهد، خداوند گارم از من شايسته تر است.

پيغمبر گفت: من از خدا خواستم تا دل على را نورانى كند و آن را بهار ايمان سازد. خداى بزرگ فرمود: با او چنين كرده ام.

سپس بر من وحى فرستاد كه او به بلائى گرفتار خواهد شد كه از احدى از يارانم بدان آزموده نمى شود.گفتم: يا رب اخى و صاحبى: خدايا او برادر من و رفيق من است. خداوند فرمود اين چيزى است كه از پيش در علم ما گذشته كه او مورد امتحان واقع گردد و مردم به وسيله او امتحان شوند.

اين حديث در حيله الاولياء 1ر67، رياض النضره 2ر449، شرح ابن ابى الحديد 2ر 449، فرائد السمطين در باب 30، و 50 بدو طريق، مناقب خوارزمى 445، كفايه الكنجى 95، نزهه المجالس 2ر0 241 ديده مى شود. 16- در يكى از خطبه هاى خود، پيغمبر " ص " فرمود: اى مردم شما را به دوستى نزديكان خود، برادرم و پسر عمم على بن ابى طالب سفارش مى كنم كه او را كسى جز مومن دوست نمى دارد و كسى جز منافق دشمن نمى شود. هر كس او را دوست دارد مرا دوست داشته و كسى كه او را دشمن دارد مرا دشمن گرفته و هر كس مرا دشمن گيرد خدايش او را عذاب خواهد كرد.

اين خطبه را در مناقب احمد، تذكره السبط 17. شرح ابن ابى الحديد 2ر451 رياض النضره 1ر212، ذخائر العقبى 91 مى يابيد.

17- در حديث مفاخره بين على، جعفر و زيد، و داورى خواستن آنان از رسول خدا " ص " در آنجا پيغمبر " ص " به على فرمود:

انت اخى و خالصتى:

" تو برادر و نزديكترين فرد نسبت به منى ".

شرح ابن ابى الحديد 3ر39 و اضافه مى كند اين حديث مورد اتفاق محدثين است.

18- " ابو ذر غفارى " در حديثى گويد: از پيغمبر " ص " شنيدم كه به على مى گفت:

و انت اخى و وزيرى و خيرمن اترك بعدى:

" همانا تو برادرم، وزيرم و بهترين فردى هستى كه من بعد از خود به جاى مى گذارم "

اين حديث را به طور كامل با مداركش در 2ر 313 متن اين كتاب آورده ايم، مراجعه كنيد.

19- " سلمان فارسى " گويد: شنيدم پيغمبر مى فرمود: همانا برادرم، وزيرم و بهترين فرديكه بعد از خود به جاى مى گذارم على بن ابى طالب است. " مناقب خوارزمى 67". 20- " بلال بن حمامه " در حديث ازدواج على با فاطمه " ع " گويد پيغمبر فرمود: بشارتى از پرودگارم درباره برادرم، و پسر عمم به من رسيده است... " بعد فرمود " پس برادرم و دخترم رهاننده عمده مردانى و زنانى از امتم از آتش گرديدند.

مراجعه كنيد 2ر316 متن همين كتاب

21- " عبد الله عمر ر در حديثى از پيغمبر " ص " نقل كرده فرموده:

اللهم اشهد لهم اللهم قد بلغت هذا اخى و ابن عمى و ابو ولدى اللهم كب من عاداه فى النار:

" خدايا بر آنها گواه باش، خدايا، من رساندم، اين برادر من، پسر عم، و داماد من و پدردو فرزند من است. خدايا دشمنش را برو، در آتش انداز. اين حديث را كنز العمال 6ر154 از ابن نجار و شيرازى در الالقاب نقل كرده اند.

22- " عبد الله بن عمر " گويد: پيغمبر " ص " در حديثى فرمود: آيا مى خواهى تورا خشنود سازم؟ على گفت بلى اى رسول خدا، پيغمبر فرمود: تو برادرمن و وزير من باشى، وام مرا تو مى پردازى، و وعده هايم را تو وفا مى كنى.

مجمع الزوائد 9ر121 نقل از طبرانى و 122 نقل از ابى يعلى، كنز العمال 6ر 155.

23- در حديث معراج از پيغمبر اكرم " ص " است: هنگامى كه باز مى گشتم منادى از وراى حجاب ندا در داد.

نعم الاب ابوك ابراهيم، و نعم الاخ اخوك على فاستوص به خيرا:

" خوب پدرى است، پدرت ابراهيم و خوب برادرى است برادرت على به نيكى او، امت را سفارش كن ".

" فرائد السمطين باب بيستم، كنز العمال 6ر 161.

24- " امير المومنين " " ع " در حديثى گويد: پيغمبر " ص " فرمود:... غير از ما چهار نفر، كسى در قيامت سواره نيست " تا آنجا كه فرمايد " برادرم على برناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار خواهد بود و در دستش پرچم باشد. تاريخ بغداد 11ر112 كفايه حافظ كنجى 77 كنز العمال 6ر 402.

25- " ابن عباس " در حديث ازدواج على با فاطمه " ع " گويد:

پس رسول خدا " ص " آمد، در خانه را كوبيد، ام ايمن به سوى او بيرون شد، پيغمبر فرمود برادرم را خبر كن، گفتم: چگونه او برادر تو است در حاليكه دخترت رابه او داداى؟ فرمود: انه اخى: " او محققا برادر من است ".

خصائص نسائى 32، رياض النضره 2ر181، صواعق 84

26- در حديث ليله المبيت گذشت كه: خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى فرستاد: چرا شما مثل على بن ابى طالب نشديدكه ميان او و محمد برادرى افكندم مراجعه كنيد 3ر78 ترجمه همين كتاب.

27- در حديث معراج از " نسفى " و ديگران از قول جبرئيل است كه او گفت: خداى بزرگ بر زمين نظر افكند و از ميان خلقش تو را به پيغمبر خود برگزيد، آنگاه بار ديگر نظر افكند و براى تو، برادرى و وزيرى و مصاحبى برگزيد، دخترت فاطمه را به ازدواجش در آور. گفتم اى جبرئيل كيست اين مرد؟ گفت: برادرت در دنيا و آخرت كه پسر عموى نسبى تو، على بن ابى طالب است. مراجعه كنيد نزهه المجالس 2ر223

28- " طبرانى " به اسناد خود از رسول خدا " ص " نقل كرده كه به على فرمود: " آيا راضى نيستى كه تو برادر من و من برادر تو باشم؟ " مجمع الزوائد 9ر 131.

29- " عبد الله بن عمر " گويد: پيغمبر خدا " ص " در بيماريش گفت: ادعو لى اخى: برادرم را فرا خوانيد پس ابو بكر را برايش فرا خواندند، روى از او گردانيد و بار ديگر فرمود: ادعو لى اخى وقتى عمر را به سويش خواندند، از او روى گردانيد و بار سوم فرمود: ادعو لى اخى آنگاه عثمان را خواندند از او نيز روى گردانيد و گفت: ادعو لى اخى، پس على بن ابى طالب را صدا كردند وقتى آمد، پيغمبر او را به پارچه پوشانيد اى پوشانيد و سينه اش را به سينه خود چسبانيد، هنگامى كه على از نزد پيغمبر خارج شد، از او پرسيدند پيغمبر به شما چه گفت؟ پاسخ داد مرا هزار باب علم آموخت كه از هر بابى به هزار باب ديگر راه گشوده شود.

اين حديث را حافظ ابن عدى از ابى يعلى از كامل بن طلحه از ابى لهيعه.. تا آخر سند نقل كرده و نيز ابن كثير در تاريخش 7ر359 آورده و در ضعف روايات بر اثر وجود ابى لهيعه در سلسله سند قولى از ابن عدى آورده است، غافل از آنچه احمد ابن حنبل درباره او گفته، مراجعه كنيد 1ر135 ترجمه همين كتاب.

30- " عبد الله بن عمر " از رسول خدا " ص " نقل كرده كه فرمود: على برادر من است. در دنيا و آخرت اين روايت را طبرانى نقل كرده، و سيوطى در جامع الصغير 2ر140 " آن را حسن دانسته "، فيض القدير 4ر355، مناوى بعد از ذكر روايت گفته است: چرا چنين نباشد در حاليكه پيغمبر كه روز دو شنبه مبعوث شد بلا فاصله على اسلام آورد، و از همان روز سه شنبه تا مدت هفت سال مخفيانه نماز مى گذراند چنانكه طبرانى اين روايت را از ابى رافع نقل كرده است و مقصودش از اين سخن بيان همانندى و مماثلت آن دو بزرگوار، در برادرى است.

31- پيغمبر اكرم " ص " در حديثى فرمود: خداى بزرگ از نامهاى خود، نامهائى براى ما " خانواده " مشتق ساخت، پس خداى بزرگ محمود است و من محمد و خداى بزرك اعلى است و برادرم على.

اين روايت را " شيخ الاسلام حمويى " در فرائد السمطين در باب 12 از طريق ابى نعيم و نطنزى، نقل كرده است.

32- " انس بن مالك " گويد: پيغمبر خدا " ص " بالاى منبر رفت و سخنان بسيار فرمود: آنگاه گفت: على بن ابى طالب كجا است؟ على نزد او آمد و گفت من اينجا هستم اى رسول الله، رسول خدا " ص " او را در بر گرفت و به سينه اش چسبانيد و ميان دو ديدگانش را بوسيد و با صداى بلند فرمود: اى گروه مسلمانان اين برادر من پسر عموى من و داماد من است، اين گوشت من، و خون من، و موى من است اين پدر دو سبط من حسن و حسين، دو سرور جوانان بهشت است، اين گشاينده غمهاى من است و اين است شير خدا و شمشير او در زمين، بر دشمنانش لعنت خدا و لعنت همگان و يزارى خدا و من باد.

اين رويت را " ابو سعد " در شرف النبوه به نقل ذخائر العقبى 92 آورده است.

33- حديثى از " زهرى " پيرامون جنگ جمل نقل شده كه: عايشه به مردى از قبيله " ضبه " كه زمام شتر او را گرفته بود گفت: تو على بن ابى طالب را در كجا مى بينى؟ گفت ك اين است كه ايستاده و دستش را به سوى آسمان برداشته است. او نگاه كرد و گفت:

ما اشبهه باخيه:

" جقدر او به برادرش شبيه است ".

مرد گفت: برادرش كيست؟ عايشه گفت: رسول الله " ص "، مرد گفت:

فلا ارانى اقاتل رجلا هو اخو رسول الله " ص ":

" ديگر كسى مرا نخواهد ديد با مردى بجنگم كه او برادر پيغمبر است "

آنگاه مهارناقه را از دست انداخت و به سوى على رفت.

اين روايت را در المحاسن و المساوى 1ر35 مى يابيد.

34- " عباد بن عبد الله اسدى " گويد: على " رضى الله عنه " مى گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدايم، من صديق اكبرم، كسى جز دروغگو بعد از من اين را نخواهد گفت: هفت سال قبل از مردم ايمان آورده ام. " و در تعبير ديگر ": كسى جز كذاب آن را نمى گويد من هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم.

مراجعه كنيد به خصائص نسائى 3، السنه ابن ابى عاصم، سنن ابن ماجه 1ر57 المعرفه از ابى نعيم، العقد الفريد 2ر275، تاريخ طبرى 2ر312، رياض النضره 2ر155، استيعاب 2ر460، شرح ابن ابى الحديد 3ر275 از طريق اسناد حافظ ابن ابى شيبه، فرائد السمطين در باب 49، مطالب السئوال 19 و در آنجا گويد: در بسيارى از اوقات على اين سخنان را مى گفت، تاريخ ابن عساكر، تاريخ ابن كثير 7ر335، كنز العمال 6ر396 از ابن ابى شيبه و نسائى و ابن ابى عاصم و عقيلى و حاكم و ابينعيم.

35- " زيد بن وهب " گويد: " شنيدم على " ع " بر منبر مى گفت:

" من بنده خدا و برادر رسول اويم كسى اين جمله را قبل از من نگفته، و پس از من نخواهد گفت، مگر بسيار دروگوى، دروغساز. مردى برخاست و گفت: من نيز چنين ادعائى دارم. ناگهان نقش بر زمين شد كسانش فرا رسيدند و او را با پارچه اى پوشانيدند، از آنها سوال شد آيا او قبلا نيز چنين عوارضى داشته؟ گفتند نه.

36- " معاذه " از على روت كرده كه او در برابر گروهى بسيار سخن رانى مى كرد در سخنش فرمود: من بنده خدا، و برادر رسول اويم، من صديق اكبر وفاروق اعظمم، هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم و قبل از اسلام و ايمان ابو بكر اسلام اختيار كردم و مومن شدم.

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 3ر257، مراجعه كنيد 2ر313 متن عربى همين كتاب.

37- " حنان " گويد شنيدم على را كه مى گفت: سخنى خواهم كه نه قبل از من كسى آن را گفته و نه بعد از من جز كذاب كسى آن را خواهد گفت: منم بنده خدا، و برادر رسول او، و وزير پيامبر رحمتم، با بانوى اين امت ازدواج كردم، و من بهترين اوصياءم.

فرائد السمطين باب 57

38- در حاليكه على " كرم الله وجهه " را پيش ابو بكر آوردند، مى فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اويم به او گفتند با ابو بكر بيعت كن، فرمود: من به اين امر شايسته ترم، م با شما بيعت نخواهم كرد و شما شايسته تريد كه با من بيعت كنيد.

الامامه و السياسه 13 و 12