الغدير جلد ۵

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۹ -


18- حافظ " ابو عبد الله كنجى " شافعى متوفى 658 در " الكفايه " 201، وى پس از ذكر حديث گويد: حافظ ابو عبد الله حميدى در فوائدش چنين روايت كرده و ابن جرير طبرى درسب نزول هل اتى از اين گسترده تر، روايت كرده است. من شنيده ام حافظ علامه " ابو عمر و عثمان عبد الرحمن " معروف به ابن صلاح در درس تفسير سوره هل اتى اين حديث را مطرح و درباره آن گفته است: اين سائلان فرشتگان خداى رب العالمين بودند و منظور از آن امتحانى براى اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود.

و در مكه از شيخ حرم بشير تبريزى در درس تفسير شنيدم كه مى گفت: سائل اول جبرئيل، و سائل دوم، ميكائيل و سائل سوم، اسرافيل بوده است.

19- " قاضى " ناصر الدين بيضاوى متوفى 685 در تفسير خود 2ر571.

20- حافظ " محب الدين طبرى " متوفى 694 در رياض النضره 2ر227- 207 و در آنجا گويد: اين عقيده حسن و قتاده نيز مى باشد.

21- حافظ " ابو محمد بن ابى حمزه ازدى اندلسى " متوفى 299 در " بهجه النفوس " 4ر 225.

22- " حافظ الدين نسفى " متوفى 701 در تفسيريكه در حاشيه تفسير خازن 4ر458 دارد در سب نزول آيه، حديث را روايت كرده و ديگر چيزى بر آن نيفزوده است.

23- شيخ الاسلام " ابو اسحاق حمويى " متوفى 722 در " فرائد السمطين ".

24- " نظام الدين قمى نيشابورى " در تفسيرش كه در حاشيه طبرى 29ر112 دارد، و در آنجا گويد: واقدى در " البسيط " و زمخشرى در " كشاف " حديث را ذكر كرده اند و مورد اتفاق اماميه است كه تمام اين سوره، درباره اهل بيت پيغمبر " ص " مخصوصا آيات مورد بحث، نازل گرديده است، آنگاه حديث اطعام طعام را نقل كرده، گويد: روايت شده سائل در اين شبها، جبرئيل بود. و بدين وسيله مى خواسته، آنها را به اذن خداوند، بيازمايد. 25- " علاء الدين على بن محمد خازن بغدادى " متوفى 741 در تفسيرش 4ر358 اول اشاره به نزول آيات درباره على عليه السلام كرده، آنگاه حديث را نقل نموده سپس گويد: مى گويند آيه نسبت به هر كسى كه اطعام طعام كند، عموميت و شمول دارد براى تضعيف اين قول اولا استناد به " قيل " " = گفته شده " داده و نامى از قائل به ميان نياورده است. ثانيا شمول آيه از نظر مفهوم منافاتى با انحصار مصداقش در امير المومنين عليه السلام ندارد.

26- قاضى" عضد ايجى " متوفى 756 در " المواقيت " 3ر 278.

27- حافظ " ابن حجر " متوفى 852 در " الاصابه " 4ر387 حديث را از طريق ابى موسى در " الذيل " نقل كرده و ثعلبى در تفسير سوره " هل اتى " نقل از مجاهد از ابن عباس آن را آورده است.

28- حافظ " جلال الدين سيوطى " متوفى 911 در " الدر المنثور " 6ر299 از طريق ابن مردويه.

29- " ابو سعود عمادى محمد بن حنفى " متوفى 982 در تفسيرش در حاشيه تفسير رازى 8ر 318.

30- شيخ " اسماعيل بروسى " متوفى 1137 در تفسير " روح البيان " ج 10 ص 269- 268.

31- " شوكانى " متوفى 1173 در تفسير خود به نام " فتح القدير " 5ر 338.

32- استاد " محمد سليمان محفوظ " در كتاب " اعجب ما رايت " 1ر 10. و گفته است اين حديث را اهل تفسير روايت كرده اند.

33- سيد " شبلنجى " در " نور الابصار " 14- 12.

34- سيد " محمود قراغولى بغدادى حنفى " در " جوهره الكلام " 56.

متن حديث:

ابن عباس " رضى الله عنه " گويد: حسن و حسين بيمار شدند رسول خدا " ص " با جمعى از ياران عيادتشان كرد، همراهان پيغمبر گفتند يا ابا الحسن خوبست براى فرزندانت نذرى كنى. على و فاطمه و كنيزشان فضه نذر كردند هر گاه دو فرزندشان از بيمارى بهبود يا بند، سه روز پياپى روزه بدارند. چون از بيمارى بهبودى يافته، بستر را ترك گفتند، على از شمعون خيبرى يهودى سه صاع " كاسه " جو، وام گرفت، فاطمه يك صاع آن را آسيا كرد و به تعداد " روزه داران " پنج قرصه نان طبخ نموده، هنگام افطار در مقابل آنان نهاد تا افطار كنند، ناگاه سايلى بر در خانه ايستاده، گفت:

السلام عليكم يا اهل بيت محمد مسكين من مساكين المسلمين اطعمونى اطعمكم الله من موائد الجنه:

" درود بر شما اى خاندان محمد، بينوائى از بينوايان مسلمينم مرا اطعام كنيد خداوند شما را از غذا هاى بهشتى اطعام كند ".

در اين موقع همه، نانهاى خود را به او دادند و چيزى جز آب چشيده، شب را روزه دار صبح كردند، وقتى روز دوم را به آخر رساندند، نانها را در برابر خود نهاده بودند كه يتيمى بر در خانه ايستاد، باز او را بر خود مقدم داشتند و روز سوم اسيرى بر انها وارد شدو مانند روزهاى قبل با او نيز رفتار كردند، چون صبح " روز چهارم " فرا رسيد، على " رضى الله عنه " دست حسن و حسين را گرفت و متوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شده هنگامى كه پيغمبر آنها را ديد مانند جوجه اى كه از تخم بيرون آمده باشند، از شدت گرسنگى بخود مى لرزند، گفت:

ما اشد ما يسوونى ما ارى بكم:

" من تا چه حد ناراحت مى شوم كه شما را بدين حالت بنگرم؟ "

آنگاه برخاست و با آنها بيرون رفت، فاطمه را در محراب عبادتش ديد، شكم بر پشت چسبيده و حدقه ها، در گودى چشم فرو رفته، او را اين منظره بسيار ناگوار آمد. ناگاه جبرئيل فرود آمده، گفت بگير اين را اى محمد ترا از ناحيه اهل بيت گوارا باد: پس سوراه را بر او فرو خواند.

اين تعبير گروهى از بزرگان نامبرده بود، تعبيرهاى ديگرى در اين حديث رسيده كه از ايراد آنها صرف نظر مى كنيم.

انکار اخوت "برادري" رسول خدا با علي بن ابيطالب

9- مى گويد: پيغمبر " ص " فرمود:

اگر من كسى را به دوستى خود مى گرفتم، در دوستى خود ابو بكر را بر مى گزيدم ولى او برادر من و مصاحب من است. و اين مطلبى است كه جز آن درست نيست اما برادرى على، جز با سهل بن حنيف با دگر كس، صحيح نيست.

پاسخ اجمالي به اين موضوع

پاسخ- من نمى خواهم درباره حديثى كه عقيده به صحتش دارد، ايرادات خود را مطرح سازم، و يا در صدور آن، مناقشه كنم، يا ايرادى را كه عمر بن الخطاب به حديث " كتف و دواه " وارد ساخت، بياورم زيرا كه هر دو حديث بر طبق گواه " صحيحين " در بيمارى وفات پيغمبر " ص " صادر شده است، و نيز نمى خواهم، سخن ابن ابى الحديد را در شرح نهج البلاغه 3ر17 كه گفته است: اين حديث مجعول است و طرفداران ابو بكر آن را در مقابل " حديث اخاء " ساخته اند- بگويم.

من درمفاد حديث، نيز بسط سخن نمى دهم. و آنچه را ابن قتيبه در تاويل مختلف الحديث 51 گفته، نمى گويم. كلام ابن قتيبه چيست و از آن چه مستفاد مى شود؟ او مى گويد مقصود از برادرى در اين حديث، برادرى عمومى اسلامى است كه در اين آيه:

" انما المومنون اخوه "

آمده است، نظير روايتيكه از پيغمبر وارد شده كه به عمر فرمود: يا اخى اى برادر و به زيد فرمود: انت اخوانا تو برادر مائى، و به اسامه فرمود: يا اخى و در تعبير بخارى، مسلم و ترمذى تفسير اين برادرى آمده است آنجا كه فرمود:

لو كنت متخذا خليلا لاتخذت ابا بكر خليلا و لكن اخوه الاسلام و مودته.

" اگر كسى را بدوستى بر مى گزيدم ابو بكر بود ولى تنها برادرى و دوستى اسلامى است "

چنانكه منظور از دوستى اى كه نفى شده دوستى به معنى خاص است و گر نه دوستى عمومى كه به قول بخداى تعالى:

الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين

همه جا ثابت است.از اين رو اين برادرى ان برادرى به معنى خاص نيست كه در روزهاى مواخات " پيمان برادرى " بامر و وحى پرودگار بدان اشارت رفت و بر مبناى همشكلى و هم مانندى ميان هر دو نفر در درجات روانى صورت گرفته است، آن برادرى خاصى بود كه ابا بكر را با عمر، و عثمان را با عبد الرحمن عوف، و طلحه را با زبير، و ابى عبيده جراح را با سالم مولى ابى حذيفه، و ابى الدرداء را با سلمان، و سعد بن ابى وقاص را با صهيب، و ابى ذر را با مقداد بن عمرو، و ابو ايوب انصارى را با عبد الله بن سلام، و اسامه را با هند حجاج النبى، و معاويه را با حباب مجاشعى، و فاطمه بنت النبى را با ام سلمه، و عايشه را با زن ابو ايوب، آئين برادرى افكند و على را پيغمبر براى خودش ذخيره كرد در حاليكه مى گفت: سوگند به خدائى كه مرا به حق فرستاده برادرى تو را بتاخير نينداختم مگر براى خودم، تو برادر منى، و وارث علم من، تو برادر منى، و رفيق من، تو برادر منى در دنيا و آخرت.

من هيچكدام از اين سخنان را نمى گويم، ولى مى گويم تعجب از سبكسرى و جهالت است كه بانسان اجازه مى دهد بگويد: غير از حديثى كه من صحيح مى پندارم حديث ديگرى صحيح نيست، در حاليكه او مفاد حديثش را يا نمى داند يا مى داند و دوست مى دارد مسلمانان را دانسته به جهالت بكشد و حديثى را كه همه امت اسلامى يك سخن آن را پذيرفته اند و در صحاح و مسانيدشان آورده اند، برگردد و آن را تخطئه كند.

آيا فريفتگى به چيزى اين طور آدمى را كور و كر مى كند؟

آيا آدمى اين چنين ستمگر و نادان آفريده شده است؟

برادرى به معنى خاص كه براى امير المومنين ثابت است يكى از امتيازات و افتخارات اوست و هر كس بعد از او آن را ادعا كند بر طبق حديث صحيح كه ذيلا متعرض مى شويم، كذاب خواهد بود و اين برادرى بين ياران پيغمبر، براى على مانند لقبى معروف بود كه در هر محفلى از آن ياد مى شد، و گفتگو هاى اصحاب بدان فضيلت مشحون است و بارها بدان استدلال كرده و در اشعار معروفشان آن را گنجانيده اند. اگر بخواهيم پراكنده هاى اين موضوع را در يك جا، گرد آوريم، خود كتابى بزرگ خواهد شد و ما گزيده آن را در اينجا ايراد مى كنيم:

سخن پيرامون حديث برادرى پيغمبر با اميرالمومنين و راويان آن

1- رسول خدا " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى افكند، به اين ترتيب كه: ابا بكر را با عمر، و فلان را با فلان، برادر خواند. پس على " رضى الله عنه " نزد او آمده گفت:

آخيت بين اصحابك و لم تواخ بينى و بين احد:

" شما كه بين يارانت پيمان برادرى افكندى ميان من و هيچكس برادرى بر قرار نكردى "؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

انت اخى فى الدنيا و الاخره؟

" توئى برادر من در دنيا و آخرت ".

سند اين حديث مى رسد به:

امير المومنين على، عمر بن الخطاب، انس بن مالك، زيد بن ابى اوفى، ابن عباس مخدوج بن زيد، جابر بن عبد الله، ابى ذر غفارى، عامر بن ربيعه، عبد الهل بن عمر ابى امامه، زيد بن ارقم، سعيد بن مسيب.

مراجعه كنيد ترمذى 2ر213، مصابيح بغوى 2ر199، مستدرك حاكم 3ر14 الاستيعاب 2ر 460 كه در آنجا حديث برادرى را يكى از آثار محقق شمرده است و نيز " تيسير الوصول " 3ر271، مشكاه المصابيح حاشيه مرقاه 5ر569، رياض النضره 2ر 167.

صاحب رياض النضره در صفحه 212 كتابش چنين گويد:

" بزرگتر دليل عظمت مقام على نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتار پيغمبر در مورد برادرى با اوست هنگامى كه پيغمبر شروع كرد، هر كدام از اصحابش را با هم پايه و هم شكلش به پيوندد تا جائيكه بين ابو بكر و عمر پيوند برادرى بر قرار كرد، على را براى خودش ذخيره گذارد، و او را به خود اختصاص داد، آيا هيچ افتخار و فضيلتى مى تواند با اين فضيلت هم پايه گردد؟! "

و در تذكره از ترمذى نقل كرده كه او صحت حديث را تصديق كرده است كفايه الكنجى 82 و او گفته است اين حديث، حسن، عالى و صحيح است و اگر بخواهيد مقام تقرب على رانسبت بهه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بدانيد.. تا آخر آنچه از رياض النضره نقل شد.

و نيز سيره النبويه ابن سيد الناس 1ر203- 200 و در اينجا تصريح شده كه: اين برادرى قبل از هجرت بوده است سپس گويد:

ابن اسحاق گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ميان اصحابش از مهاجر و انصار پيمان برادرى افكند و گفت: هر دو نفر با هم در راه خدا، برادر شويد. آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هذا اخى بدين ترتيب على و پيغمبر خدا، دو برادر شدند ".

و نيز تاريخ ابن كثير 7 ر 335، اسنى المطالب جزرى 9، مطالب السئوال 18 در اينجا گويد: پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلك پيمان برادرى ميان هر دو نفر آنها انداخت تا بيارى همديگر و همكارى نسبت به هم ترغيب شوند و هر كدام را برادر كسى قرار داد كه درجه اش در شكل و اندازه به او نزديك تر بود.

صواعق 75 و 73، تاريخ الخلفا 114، الاصابه 2ر507، المواقف 3ر276، شرح المواهب 1ر373، طبقات شعرانى 2ر55، تاريخ القرمانى در حاشيه كامل 1ر216، السيره الحلبيه 1ر101 و 23 و حاشيه آن السيره النبويه از زينى دحلان 1ر325، كفايه الشنقيطى 34، الامام على بن ابى طالب از استاد محمد رضا 21، الامام على بن ابى طالب از استاد عبد الفتاح عبد المقصود:

عبد الفتاح گويد 73: " اگر ابو بكر نسبت به پيغمبر وزير صادقش بود، همانا على، سايه پيوسته اى براى او بود كه هيچگاه از او فاصله نگرفت مگر وقتيكه محمد او را مى فرستاد تا دشمنانش را ديده بانى كند و مردانش را پيشاهنگ باشد، حتى در آغاز امر كه رسول خدا شروع كرد، دولت جديد خود را تشكيل دهد و ميان مهاجر و انصار مدينه رابطه برادرى بر قرار سازد، فراموش نكرد كه برادرى خود را تنها به على اختصاص دهد نه ديگران. ميان اصحابش كه با او از خارج مدينه آمده بودند و يارانى كه از اهل مدينه بودند و مهمانان خود را با دل و جان پذيرائى مى كردند برادرى بر قرار كرد و على را به عنوان برادر دينى خود برگزيد. از طرح برادرى خود با ابو بكر، عمر، حمزه، شير خدا و شير پيغمبرش دريغ كرد ولى براى اين برادرى معنوى غير از برادرى هم خونى، جوانى را كه تربيت شده دامنش بود انتخاب كرد و او را بر هر دوستى، دور، يا نزديك، مقدم داشت ".

در عين حال اين ماخذ همه اتفاق دارند كه پيغمبر " ص " بين ابو بكر و عمر پيمان اخوت بر قرار ساخت و هيچ گونه اثرى از آثار پندار ابن حزم مبنى بر برادرى ابو بكر با پيغمبر در آنها ديده نمى شود.

2- زيد بن ابى اوفى گويد: وقتى پيغمبر " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى منعقد كرد، و بين عمر و ابو بكر برادرى بر قرار ساخت، " تا آنجا گويد "على گفت:

" وقتى ديدم جز من با يارانت كردى آنچه را كردى، روحم مى خواست پرواز كند و پشتم بشكند، اگر اين امر، از خشمى است كه بر من گرفته اى، حق عتاب و بزرگى از كن تست " پيغمبر و ص " فرمود:

و الذى بعثنى بالحق ما اخرتك الا لنفسى، و انت منى بمنزله هارون من موسى، غير انه لا نبى بعدى و انت اخى و وارثى: " سوگند به خدائى كه مرا به حق مبعوث گردانيد، من كار برادرى تورا تاخير نينداختم مگربه خاطر خودم. تو نسبت به من يا على مانند هارونى نسبت به موسى جز اينكه بعد از مكن پيغمبرى نخواهد بود و تو برادر و وارث منى ".

على پرسيد يا رسول الله من از شما چه چيز را به ارث مى برم؟ پيغمبر فرمود: آنچه انبياى قبل از من، ارث گذاشته اند. على گفت انبياى پيش از تو چه ارث نهادند؟ فرمود كتاب خدا و سنت پيغمبرشان را. و تو و فاطمه دخترم در كاخ من در بهشت بامن خواهيد بود و تو برادر و رفيق منى، آنگاه پيغمبر خدا " ص " اين آيه را خواند:

اخوانا على سرر متقابلين.

اين متن حديث را در مناقب احمد حنبل، الرياض النضره 2ر209، تاريخ ابن عساكر 6ر201، تذكره السبط 14 با اعتراف به صحتش و اينكه راويانش همه مورد وثوقند، كنز العمال 6ر390، كفايه الشنقيطى 44 و 35، مى يابيد.

3- جابر بن عبد الله و سعيد بن مسيب گويند: رسول خدا " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى بست، ابو بكر و عمر و على باقى ماندند پيغمبر ابو بكر و عمر را برادر ساخت و على را فرمود:

انت اخى و انا اخوك فان ناكرك احد فقل انا عبد الله و اخو رسول الله لا يدعيها بعدك الا كذاب:

" تو برادر منى و من برادر تو، اگر كسى منكرت شد، بگو من بنده خدا و برادر رسول اويم و اگر اين برادرى را جز تو هر كس ادعا كند كذاب است ".

اين روايت در مناقب احمد، تاريخ ابن عساكر، كفايه الكنجى 83 و 82، تذكره السبط 14 آمده است، در آنجا به صحت حديث اعتراف كرده و بر جدش كه سند آن را ضعيف پنداشته، اعتراض كرده است، المرقاه فى شرح المشكاه 569/5، در تعبير