الغدير جلد ۵

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۳ -


اى خراش بن حوشب تو فردا از تمام مردم شقى تر خواهى بود "

فضل بن عبد الرحمن بن ربيعه بن حارث بن عبد المطلب در گذشته سال 129 در قصيده او را رثا گفته كه اولش اين است:

" اى چشم مبادا خشك شوى. اشك فرو ريز كه اينك وقت خشك شدن نيست.

آنهم در روزيكه پسر پيامبر ابو حسين " زيد " در زباله دانى كوفه بر روى دار رفته است ".

ابو ثميله صالح بن ذبيان كه از زيد روايت دارد، در قصيده او را مرثيه گفته كه اولش اينست:

" اى ابا الحسين فقدان تو دردى در دل ما جاى داده است كه هر كس آنچه بروز تو آمد بروزگارش بيايد غمگين و دردمند خواهد بود ".

صاحب بن عباد وزير هم در يك قطعه از چكامه خود او را رثا گفته و اول آن چنين است:

" تارهاى سپيد مو بر سر من آشكار شده و وقت آن رسيده كه بازوى و بيهوده كارى را طلاق گفته نابود سازم.

تازه كدام سرگرمى و بازى بعد از غم و اندوهى كه مرا از هر كارى باز ميدارد و روزگار زيد بن على شهيد را بخاطر مياورد، البته برخى اندوها باعث تعويق هر كارى است ".

ابو الحسن بن حماد هم در ابياتى كه خواهد آمد چنين گفته:

" گواه مطلب سخن جعفر بن محمد " ع " است، هنگاميكه او را در شهادت زيد " ع " تعزيت گفتند، بحال گريه فرمود:

اگر عمويم پيروز ميشد به تعهدات خود دائر به واگذارى حق به صاحب آن وفا ميكرد، ولى پيروز نگشت ". شيخ صالح كو از هم در ضمن اشعارى كه امام سبط " ع " رثا گفته ميگويد: " و زيد كه سرفرازى خلق و خوى پدران گراميش بود و هيچگاه زير بار ستم نميرفتند.

گويا در نظر دشمن، همان شبحى بر او افتاد كه بر شبيه عيسى بن مريم افتادتا او را بدار كشيدند ".

شيخ يعقوب نجفى در گذشته 1329 ه هم گفته است.

" امام صادق بخاطر شهادت زيد گريست، همان زيدى كه ميگفتند با يك تير از پاى در آمد.

در اين صورت حال پدرش على بن الحسين چه بود كه فرزندش را هدف رگبار تير قوم ديد ".

شيخ ميرزا على اوردبادى در قصيده اى كه در مدح و رثاى او سروده بيت اول آن چنين است.

" اعتلاء نفس او از قبول هر چيزى جز آقائى و كرامت امتناع كرد، و لذا نفس او در حال سر شكستگى و خوارى در گور نرفت ".

اين قصيده بيست و پنج بيت است.

سيد مهدى اعرجى هم قصيده در رثاى او دارد و مطلع آن اينست:

اى برادران مرا بسوى آن ديار " آرامگاه زيد " بريد، تا اگر باران بهارى از ريزش بر آن دريغ ورزيده من با اشك چشمم سير اب سازم.

اين قصيده 19 بيت است.

سيد على نقى نقوى لكهنوى با قصيده كه اولش اينست او را رثا گفته:

خداوند نخواسته كه بزرگان بنى هاشم بنحو ديگرى جان سپارند، مگر در سايه شمشيرها.

اين قصيده 22 بيت است.

شيخ جعفر نقدى هم قصيده در 31 بيت در رثاى زيد گفته كه اولشت اين است: " اى سرزمينى كه آثار و خرابه هايش با بلا و گرفتارى پوشيده است و عاشق زارش از دور بر او ميگريد ".

بسيارى از علماى اماميه در خصوص زيد و فضائل او تاليفاتى اختصاص داده اند از قبيل:

1- " ابراهيم بن سعيد بن هلال ثقفى " متوفى سال 283 " كتاب اخبار زيد ".

2- " محمد بن زكريا " مولى بنى غلاب متوفى بسال 298 " كتاب در اخبار زيد ".

3- " حافظ احمد بن عقده " متوفى بسال 333 بنام " من روى اخبار زيد و مسنده ".

4- " عبد العزيز بن يحيى الجلودى " متوفى بسال 368 " كتاب اخبار زيد ".

5- " محمد بن عبد الله الشيبانى " متوفى بسال 372 " فضائل زيد ".

6- " شيخ صدوق ابو جعفر قمى " متوفى بسال 381 بنام ر اخبار زيد ".

7- " ميرزا محمد استرآبادى " صاحب رجال كبير.

8- سيد عبد الرزاق مقرم يكى از بزرگان معاصر، منقدى كه تاليفات بسيار در زمينه هاى مختلف مذهبى دارد كه نشانه قدرت عظيم او در علم است، سابقه شخصيت و مكارم و فضائل او بسيار مهمترين و پرفائده ترين تاليفات او " امام سبط مجتبى " و كتاب " حياه الامام، السبط الشهيد و مقتله " و كتاب " السيده سكينه " و رساله اى در على بن الحسين الاكبر و كتاب زيد الشهيد و كتابى در تنزيه مختار بن ابى عبيد ثقفى كه با كتاب زيد يك جا چاپ و منتشر شده و كتاب ابا الفضل العباس بن امير المومنين و غير از اينها از كتب و رسائل ديگر كه ار آنها مطالبى فراهم آمده و به مسائلى اشارت رفته كه كتب پيشينيان از آنها خالى است خدايش او را زنده بدارد و در هر خيرى موفق.

كلام قاطع درباره زيد شهيد و مقام و منزلت او

اين زيد است، و اين است مقام پاكى و قداست او نزد عموم شيعيان. اكنون بنگريد تا چه پايه مى توان سخن ابن تيميه را به حساب حقيقت گذاشت كه مى گويد: " رافضى ها زيد بن على بن الحسين و دوستانش را طرد كردند و بركفر و فسقشان گواهى دادند "

آنگاه از اين سخن واهى، شخصى به نام " سيد محمود آلوسى " در رساله اى از او كه در كتاب " السنه و الشيعه " چاپ شده در صفحه 52 پيروى كرده گويد:

" رافضيان اسلام مانند رافضيان يهود بسيارى از اولاد فاطمه رضى الله عنها را دشمن داشته تا به آنها ناسزا مى گويند مانند زيد بن على كه در علم و زهد پايگاه بلندى داشت ".

سپس اين دروغ شاخدار را " قصيمى " از او گرفته و در كتاب " الصراع بين الوثنيه و الاسلام " ياد كرده است.

اينان نسبت مجعول خود را به شيعيان در رديف ساير گناهان و زشتيهاى منتسبه مورد تاخت و تاز و حملات سختى قرار داده اند. آيا كسى نيست از اينان بپرسد: چه وقت شيعه به اين سخن دهن گشوده؟ چه كسى آن را به شما گفته؟ شما اين پندار را نسبت به شيعيان از چه كتابى نقل مى كنيد؟ اگر در كتابها نيست چه كى با شما در ميان نهاده؟

بلى اينان غرضى از اين لا طائلات جز شكستن قدر و ارج شيعه ندارند و اين شيعيان اند كه از سوء نيت آنها در اين نسبت هاى واژگونه پرده بر مى دارند. وقتى نويسنده اى چيزى از احوال و معارف ملتى را نداند يا دانسته آن را بر خلاف حقيقت ارائه دهد مثل اينان را از اين مثل عربى بايد استفاده كرد كه گويد:

حن قدح ليس منها:

" تير ناله كرد و صدائى بيرون داد كه از خودش نبود ". گويا اينان كه از ساحت مقدس زيد دفاع مى كنند خوانندگان خود را جاهل و از تاريخ اسلامى بى خبر مى پندارند و گمان مى كنند حقيقت سخن فريبنده شان را كسى نمى داند.

آيا كسى نيست از اينان بپرسد اگر زيد نزد شما و قوم شما مقام بلندى از علم و زهد دارد، باستناد كدام كتاب و سنتى پدران شما با او جنگيدند، او را كشتند و كشته اش را به دار آويختند، آنگاه سوزاندند و سرش را در شهرها گرداندند؟

آيا فرمانده بد خواهان او و كشنده اس يوسف بن عمر از آنان و قوم آنان نيست؟

آيا فرمانده پليس عباس بن سعد از آنها نبود؟

آيا كسى كه سر شريفش را از بدن جدا ساخت، ابن حكم بن صلت از آنها نيست؟

آيا مژده آور قتل او، حجاج بن قاسم از قوم آنها نيست؟

آيا خراش بن حوشب كه پيكر شريفش را از قبر بيرون كشيد از آنها نمى باشد؟

آيا وليد يا هشام بن عبد الملك كه دستور سوزاندنش را صادر كرد از خلفاى آنان نيست؟

آيا سر مقدسش را زهره بن سليم يكى از افراد اين قوم، نزد هشام نياورد؟

آيا هشام بن عبد الملك از خلفاى آنان نيست كه سر زيد را به مدينه الرسول فرستاد و در برابر قبر پيغمبر يك شبانه روز آويخت؟

آيا اين هشام بن عبد الملك نبود به خالد قسرى با سوگند نوشت زبان و دست كميت شاعر اهل بيت را بر اثر قصيده ايكه در رثاى زيد ب على و فرزندش و در مدح بنى هاشم سروده بود، قطع كند؟ آيا اين حاكم خليفه آنان در مدينه محمد بن ابراهيم مخزومى نبود كه جلساتى در مدت هفت روز بر پا كرده و در آنها شركت كرد، خطبا را فرا مى خواند تا على و زيد و دوستدارانشان را لعن گويند.؟

آيا اين شخص حكم بن اعور از شعراى آنان نيست كه مفتخرانه گويد:

صلبنا لكم زيدا على جذع نخله و لم نر مهديا على الجذع يصلب
و قستم بعثمان عليا سفاهه و عثمان خير من على و اطيب

" اين ما بوديم كه زيد را بر شاخ نخل بدار آويختيم و ما هيچگاه نديده ايم مهدى اى را بر شاخ نخل بدار زنند.

شما ازسفاهت و نادانى على را با عثمان مقايسه كرديد و حال آنكه عثمان از على بهتر و پاك تر است "!

آيا اين سلمه بن حر بن حكم شاعر اينان نيست كه دركشتار زيد افتخار آميز مى گويد:

" ما شخصيت هاى بزرگ قريش را نابود كرديم تا آنجا كه خاطره آنان مانند خاطره ديروز از دلها رفت.

مائيم كه در دوران قديم " جاهليت " اساس سلطنت آنها بوديم، و كدام سلطنت بدون اساس باقى ميماند.

ما چندى " در جنگهاى اسلامى " مورد نكال و اندوه قرار گرفتيم، ولى بالاخره چاره از اين نيست كه ما هم بدانها اقتدا كنيم ".

آيا آن كسى كه در برابر سر زيد شهيد كه او را در مدينه بدار كشيده بودند اين اشعار را ميگويد، از آنان نيست:

اى كسى كه پيمان بيعت خود را شكستى. ترا بشارت باد بانچه مايه ضعف و سستى است.

تو عهد و ميثاق خود را شكستى و اين شيوه پيشينيان تست. سوگند كه شيطان از وعده رياستى كه بتو داده بود تخلف كرد ".

اين است حقيقت، شما خود هر چه مى دانيد داورى كنيد.

" آيا شما از اين گفتار تعجب مى كنيد و مى خنديد چرا گريه نمى كنيد و همچنان متحير مانده ايد ".

يك انتقاد اصلاحى

از آنجا كه نمونه ى تهمت و افتراى شنيعى كه بر شيعيان در مورد زيد شهيد زده اند در كتب قديم و جديد اهل سنت، فراوان ديده مى شود، و اين خود بذرى است براى هر نوع شر و مفسده، و وسيله ايست براى تحريك فريادهاى تعصب جاهلانه و سنگ تفرقه بر وحدت اسلامى زدن و نتيجه اى جز گسيختن رشته پيوند دينى مسلمانان ندارد و خلاف مصالح عمومى اسلامى است، لذا بر ما لازم گرديد پاره اى از اين نمونه ها را از، چند كتاب نقل كنيم تا خواننده به جنجال و غوغائى كه براى كوباندن عواطف جامعه نسبت به تشيع به پا گرديده، آگاه و موقعيت گروه مقابل را از لحاظ صدق، و امانت در نقل، بشناسد و تا كسانى كه در علم كلام و رشته شناسائى عقائد و مذاهب كار مى كنند از آن درس بياموزند و نيز تا مفسر قرآن بداند دست تاويل چگونه آيات كتاب عزيز را از جاى خود تحريف و تبديل مى سازد وفقيه بشناسد دست هوا پرستى چگونه با احكام الهى بازى مى كند، و محدث از خرا بكارى هواهاى گمراه كننده با سنت نبوى با خبر شود، و طرفداران فضيلت و اخلاق از قربانيان هوى و هوس و سقوط هتاكانه آنه آگاه گردند. تا بدين وسيله هر نويسنده اى در كار نگارش خود، ضوابطى صحيح برگويند و نقشه اى مترقى براى خود ترسيم و از روشى شايسته، پيروى كند، آداب نويسندگى را بخوبى بياموزد و بكار برد.

و تو هر گاه پيرو هواهايشان، با عملى كه برايت حاصل شده، باقى بماند، در اين صورت تو خود از ستمكاران خواهى بود.

نقد کتاب عقد الفريد

نظري به افتراءات و تهمت هاي او بر شيعيان

خواننده در اولين بر خورد گمان مى كند عقد الفريد يك كتاب ادبى است نه مذهبى، در آن يك نوع پاكى خاصى مى بيند ولى همينكه به جريان مناسبات مذهبى گذارش افتاد، نويسنده ار جنجالى و پر هياهو مى يابد همان مرد پر افتراى خطا كارى كه براى نمونه در جلد اول كتابش صحفه 269 گفته است:

1- رافضيان يهود اين امت اند، اسلام را دشمن مى دارند همانطور كه يهود، مسيحان را.

پاسخ = چگونه خواننده مى تواند به اين سخن نا حق رضا دهد؟ در حالى كه در مقابلش قرآن مجيد قرار دارد و در آن قول خداى تعالى را مى خواند.

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه.

" كسانى كه ايمان آورده عمل هاى شايسته انجام دهند بهترين مردم اند ".

در ذيل اين آيه به ثبوت پيوسته كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اينان تو و شيعيان تواند.

چگونه مى توان به اين سخن تن در دارد در حاليكه در حديث مى خوانيم پيغمبر امين به على " ع " فرمايد؟ تو و شيعيانت در بهشتيد.

و با آن سخن پيغمبر " ص " كه فرمود: چون روز قيامت شود مردم به نام هاى خود و نام مادرانشان فراخوانده شوند مگر اين شخصى " يعنى على " ع " و شيعيانش كه آنان را به نام هاى خود و نام پدرانشان مى خوانند زيرا تولدشان سالم است.

و نيز سخن آن حضرت " ص " كه به على فرمود: يا على خداوند تورا و فرزندان و ذريه، و اهل بيت، و شيعيان تو، و دوستان شيعيانت را، آمرزيد.

و سخن پيغمبر اكرم " ص ": بزودى تو و شيعيانت در حالى كه از خدا راضى و خدا از شما راضى باشد، بر او وارد خواهيد شد.

و كلام آن بزرگوار " ص ": تو اول كسى هستى از امت من كه وارد بهشت خواهى شد و شيعيان تو بر منبرهائى از نور، همه مسرور و با چهره هاى سفيد، گرد من خواهيد بود. من آنان را شفاعت مى كنم، و فردا در بهشت همسايگان من خواهند بود.

و سخن ديگرش " ص ": من آن درختم كه فاطمه شاخسار آن و على پيوند آن، و حسن و حسين ميوه آن، و شيعيان ما برگهاى آنند، ريشه درخت در بهشت عدن، و بقيه آن در ديگر جاهاى بهشت است.

و آن گفتارش " ص " كه فرمود: يا على اولين چهار نفرى كه به بهشت در ايند من هستم و تو و حسن و حسين. و فرزندان ما بعد از ما، و همسرانمان بعد از فرزندان ما و شيعيان از راست و چپ ما خواهند بود.

و در تعبير ديگر: آيا دوست نميدارى در بهشت با من و حسن و حسين باشى و ذريه ما، بعد از ما باشند؟- تا آخر حديث