الغدير جلد ۳

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۲ -


مصادر ترجمه عمرو عاص

مهمترين مصادرى كه شرح حال عمرو بن عاص در آن آمده عبارت است از:

اسم كتاب، اسم مولف

صحيح، بخارى

صحيح، مسلم

سنن، ابوداود

سنن، ترمذى

سنن، نسائى

كتاب تاريخ، سليم بن قيس

السيره النبويه، ابن هشام

عيون الاخبار، ابن قتيبه

المعارف، ابن قتيبه

الامامه و السياسه، ابن قتيبه

المحاسن و الاضداد، جاحظ

البيان و التبيان، "

الانساب،ابوعبيده

انساب الاشراف، بلاذرى

بلاغات النسا، ابن ابى طاهر

الكامل، مبرد

المثالب، كلبى

التاريخ، يعقوبى اسم کتاب، اسم مؤلف

الامتاع و الموانسه، ابوحيان

الاغانى، ابوالفرج

الطبقات، ابن سعد

العقد الفريد، ابن عبدربه

مروج الذهب، مسعودى

المستدرك، حاكم نيشابورى

المحاسن و المساوى، بيهقى

الاستيعاب، ابن عبدالبر

تاريخ الامم، طبرى

تاريخ الشام، ابن عساكر

ربيع الابرار، زمخشرى

الخصايص،وطواط

تفسير كبير، فخررازى

الترغيب و الترهيب، منذرى

شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد

كامل، ابن اثير

البدايه و النهايه، ابن كثير

تمييز الخبيث، ابن الديبع

التذكرة، سبط ابن جوزى

ثمرات الاوراق، ابن الحجه اسم کتاب، اسم مولف

السيرة النبوية، الحلبى

روض المناظر، ابن شحنه

نورالابصار، شبلنجى

جمهرة الخطب، احمد زكى

جمهرة الرسائل، احمد زكى

دايرة المعارف، فريد وجدى

شرح حال شاعر قصيده

عمرو پسر عاص پسر وائل پسر هاشم پسر سعيد پسر سهم پسر عمر و پسر مصيص پسر كعب پسر لوى قرشى، ابو محمد و ابو عبدالله مى باشد.

وى از پنج نفرى است كه به داهيه "تيزهوشى و حيله گرى" مشهور بودند هر فتنه اى از او آغاز مى شد و بدو سرانجام مى گرفت در شر و فساد و دروغسازى و فتنه انگيزى مسلط و وارد و بدين صفات مشهور همگان بود و كتب و تاريخ گوياى اين احوالند.

اگر بخواهيد عنان سخن را در زمينه هاى فجور و نابكارى رها كرده راه افراط را پيش گيريد، كافيست كه داستان اين شخص را در نظر گيريد، چنانكه در سخنان صحابه نخستين خواهيد ديد چه اين عنصر فاسد و فرومايه و پست و بداصل، در كردار و رفتارش جز پليدى و نابكارى و جور وجودنداشته و در خور هر گونه نكوهش مى باشد.

شرح احوالش از چند نظر جاى بررسى و تحقيق مى باشد.

نسب عمرو عاص

پدر او كسى است كه صريح قرآن او را ابتر لقب داده است.

ان شانئك هو الابتر.

و عقيده و گفتار بسيارى از مفسرين و علما، مويد اين معنى است.

هر چند كه در بعضى از تفاسير اين لقب "= ابتر و بلا عقب بودن" بين عاص، ابوجهل، بو لهب و عقبه پسر ابى معيط و جز آنها مردد مانده ولى حق مطلب همانست كه فخر رازى بيان كرده.و گويد: تمامى نامبردگان رسول خدا "ص" را نكوهش كرده اند منتهى عاص بن وائل "پدرعمرو" بيش از همه آنها در اهانت و سرزنش رسول خدا "ص" دم زده و آنجناب را نكوهش نموده است.

و آيه هر چند كه همه نامبردگان را شامل ميشود ولى شمول آيه به اين لعين موكد و مخصوص مى باشد. لذا مشهور در بين مفسرين اين شده كه مراد از ابتر عمرو بن عاص است

فخر رازى در ج 8 ص 5.3 تفسير كبيرش گويد:

روايت است كه عاص پسر وائل پيوسته مى گفت: همانا محمد "ص" ابتر است و پسرى ندارد كه بعد از او جانشينش باشد و اگر از دنيا برود و بزودى از خاطره ها محو گشته يادى از او نمى رود و شما"كفار قريش" از دست او آسوده خواهيد شد.

اين سخنان، هنگامى گفته شد كه عبدالله فرزند پيامبر خدا "پسر خديجه"، درگذشته بود.

و در اين سخن ابن عباس، مقاتل، كلبى و همه اهل تفسير متفقند.

و باز در ص 5.4 بعد از اقوال ديگران گويد:

شايد كه عاص پسر وائل بيش از ساير نكوهش كنندگان اين ماجرا را تكرار شايد كه عاص پسر وائل بيش از ساير نكوهش كنندگان اين ماجرا را تكرار مى نموده است "كه پيامبر ابتر است" و بهمين جهت رواياتيكه آيه را مربوط به عاص بن وائل مى داند، اشتهار يافته است.

تابعى بزرگوار، سليم پسر قيس هلالى در كتاب خود روايت كند كه اين آيه در باره شخص نامبرده نازل شده چه او يكى از سرزنش كنندگان رسول خدا "ص" بود و هنگاميكه ابراهيم فرزند رسولخدا "ص" درگذشت، گفت:

همانا محمد ابتر شد و امير مومنان "ع" عاص بن وائل را با همين نسبت در اشعار خود ياد نموده است آنجا كه فرمايد:

ان يقرفوا وصيه و الابترا شانى الرسول و اللعين الاخزرا

و عمار پسر ياسر، وعبدالله پسر جعفر در ضمن سخنانشان كه خواهد آمد، عاص بن وائل را در روز صفين يا همين صفت ياد كرده اند.

بنابر اين نامبرده ابتر پسر ابتر است و امير مومنان هم او را باهمين وصف در نامه اى كه خواهد آمد مخاطبش ساخته و چنين فرموده: از بنده خدا امير المومنين به ابتر پسر ابتر عمرو بن عاص، نكوهش كننده محمد و خاندانش درزمان جاهليت و اسلام.

آيه كريمه مذكور، ما را آشناى به اين مى كند كه هر فرزندى به عاص نسبت داده شود حلال زاده نيست و از همين جا فضيلت عمرو از ناحيه نسب معلوم خواهد شد و اضافه بر اين داستان مادر او ليلا عنزيه جلانيه است كه: در شهرمكه، مشهورترين زناكاران و ارزانترين فاحشه ها بود و پس از آنكه عمرو از او متولد شد، پنج نفر از كسانيكه با او همبستر شده بودند ادعاى فرزندى عمرو نمودند ولى ليلى فرزند را به عاص ملحق نمود چه عمرو به عاص بيشتر از كسان ديگر شباهت داشت و عاص به ليلى بيشتر از ديگران پول مى داد. اين داستان را، اروى دختر حارث بن عبدالمطلب هنگاميكه بر معاويه وارد شد ذكر نموده. معاويه پس از خوشامد گفتن واحوالپرسى از وى پرسيد كه بعد از ما حال تو چون بود؟ اروى گفت: اى برادرزاده من تو هر آينه در قبال حق نعمت ناسپاسى كردى و در دوستى و رفاقت با پسر عمت بدرفتارى نمودى و خود را بغير نام خود ناميدى و امرى را كه حق تو نبود بدست گرفتى، چه تو و پدرانت هيچگونه سابقه خدمت نسبت به اسلام نداريد ابتدا آنچه را كه محمد آورد انكار نموده و كافر شديد، در نتيجه خداوند شما را منكوب و هلاك فرمود و روى خلق را از شما برگرداند تا اينكه حق به اهلش رسيد و سخن خداوندبرترى يافت و پيغمبر ما محمد "ص" برغم مشركين بر دشمنانش نصرت و پيروزى يافت.

ماخاندان نبوت، از جهت بهره مندى از دين و قدر و منزلت بر خلق برترى و بزرگى جستيم تا آنكه خداوند پيامبر خود را بعد از زدوده شدن نسبتهاى ناروا از او به ديگر سراى برد، و درجه اش را بلند فرمود و پسنديده و بزرگوارش داشت. بعد از درگذشت پيامبر، ما خاندان او در ميان شما به منزله قوم موسى در دست فرعونيان در آمديم كه اولادشان را مى كشتند و زنانشان را به اسيرى مى بردند و پسر عم رسول خدا بعد از وفات حضرت چون هارون شد در دوران جدائيش از موسى آنگاه كه هارون از قوم خود شكوه به موسى برد و گفت:

اى پسر مادرم اين قوم د رغياب تو، مرا خوار و زبون شمردند و نزديك بود مرا بكشند.

در نتيجه "جفاكارى شما" بعد از رسول خدا "ص" پراكندگى ما جمع نشد و دشواريهايمان آسان نگشت، ولى "بدانيد" كه سرانجام امر ما بهشت است و سرانجام شما آتش.

در اين هنگام عمرو بن عاص به اروى گفت: اى پيره زن گمراه سخن كوتاه كن و چشم بزير افكن.

در جوابش گفت: اى بى مادر تو كيستى؟

گفت: من عمرو بن عاصم.

اروى به او گفت: اى پسر زن زناكار تو سخن مى گوئى در حاليكه مادرت مشهورترين زن زناكار مكه بود حريص به زنادادن و اجرت گرفته از مردان بجايت بنشين و رسوائى و زبونيت را بياد آر و به پستى و بى پدرى خود بينديش بخدا قسم، تو در ميان قريش اصل و حسبى ندارى و بى آبرو هستى تو همانى كه شش نفر از مردان قريش فرزندى تو را ادعا نمودند.

حقيقت حال از مادرت سوال شد.

در جواب گفت تمامى آن مردان با من همبستر شده بودند حال ببينيد اين فرزند بكداميك از آنها شبيه تر است بهمانش ملحق سازيد و چون تو "عمرو" به عاص بيشتر شباهت داشتى ناچار به او ملحق شدى. من مادر تو را در شهر مكه با هر مرد نابكار و برده ناپاك و زناكار ديدم تو بدنبال آنها باشى كه به آنها شبيه ترى.

حضرت امام حسن "ع" در مجلسى كه معاويه و گروهى ديگر حاضر بودند به عمرو فرمود: اما تو، اى پسر عاص نسبتت مشترك است چه، مادرت تو را از راه زنا و فجور بزائيد و چهار نفر از قريش دعوى فرزندى تو را داشتند.

و بالاخره فرومايه ترين آنها از حيث اصل و نسب و پستترين آنها از حيث رتبه و مقام بر همه غالب آمد همانكسى كه بپا خواست و گفت: من، نكوهش كننده محمدم كه او را به نداشتن فرزند و بى عقب بودن سرزنشش نمودم و خداوند در حق او نازل فرمود آنچه را كه نازل فرمود و ابو منذر هشام كلبى "درگذشته 2.6 ر 4"در كتاب خود " مثالب العرب " كه در نزد ما موجود است مادر عمرو را در شمار كسانى آورده كه بزناشوئى طبق روش عهد جاهليت عمل مى كرد

و در قسمتى از كتاب خود، كه زنان بى عفت و مشهوره صاحب پرچم را نام مى برد، گويد: امانابغه، مادر عمرو بن عاص در ميان طوايف مكه يكى از زنان زناكار شمرده ميشد، او با دخترانى چند كه همراهش بودند به مكه آمد، عاص بن وائل با تعدادى از قريش عهد جاهليت كه آنان ابولهب، اميه بن خلف، هشام بن مغيره و ابوسفيان بن حرب بودند در يك زمان با او همبستر شدند و در نتيجه آن مقاربتها، عمرو به وجود آمد

بعد از تولد عمرو، نامبردگان با يكديگر بر سر فرزندى عمر و در ستيز شدند و هر يك مدعى فرزندى عمرو بودند سپس سه تن از آنان از ادعاى خود دست كشيدند و عاص بن وائل و ابوسفيان بن حرب بر ادعاى خود پافشارى نمودند ابوسفيان مى گفت: بخدا قسم من او را در... مادرش گذاردم و عاص ادعا مى كرد: نه، چنين نبود، او فرزند منست و بالاخره داورى را به مادر عمرو واگذار كردند و او عمرو را به عاص نسبت داد و پس از گذشت اين جريان از آن زن سوال شد تو را چه چيز به اين امر وا داشت كه عمرو رافرزند عاص معرفى كردى در حاليكه ابوسفيان ا ز عاص شريفتر بود؟ گفت: عاص متكفل مخارج دخترانم بود، و اگر عمرو را به ابوسفيان نسبت مى دادم از انفاق عاص محروم مى ماندم و زندگانى برايم مشكل مى شد.

خود عمرو بن عاص معتقد است كه: مادر او زنى از عنزه بن اسد بن ربيعه بوده است.

مردان زناكار مكه، كه شهرتى يافته بودند گروهى كه نام برده شد به اضافه اميه بن عبد شمس، عبدالرحمن بن الحكم بن ابى العاص برادر مروان بن حكم، و عتبه بن ابى سفيان برادر معاويه و عقبه بن ابى معيط بودند.

كلبى عمرو را، در باب زنازادگان "از كتاب خود" در ضمن زنازادگان عهد جاهليت بشمار آورده و از قول هيثم گويد:

از جمله زنازادگان عمرو بن عاص است و مادر او نابغه حبشيه است و خواهر عمرو ارينب است كه به عفيف بن ابى العاص نسبت مى دادند كه در باره او عثمان به عمرو گفت: اى عمرو خواهر تو منسوب بكيست؟ گفت: به عفيف بن ابى العاص. عثمان گفت: راست گفتى:

و ابو عبيده، معمر بن مثنى "در گذشته 2.9 ر 11"در كتاب " الانساب " روايت نموده كه: در روز ولادت عمر و دو نفربر سر او در ستيز شدند ابوسفيان، و عاص به آنها گفته شد كه: مادر او در اين باره داورى كند. مادر گفت: عمرو از عاص بن وائل است. ابوسفيان گفت: من هيچگونه شك و ترديدى ندارم كه او را من در رحم مادرش نهاده ام ولى مادر عمرو، جانب ابوسفيان را نگرفت و همچنان نسبتش را به عاص مى داد.

به او گفته شد كه: ابوسفيان از حيث نسب اشرف از عاص است گفت: درست است ولى عاص بن وائل مال و نفقه بيشترى به من بخشيده و ابوسفيان مرد بخيلى است.

و بهمين مناسبت و براى تلافى كردن نسبت ابتر به رسول خدا "ص"، حسان بن ثابت، عمروبن عاص را هجو و نكوهش نموده است، به اين اشعار; اى عمرو بدون شك پدر تو ابوسفيان است بجهت اينكه نشانه هاى واضحى از او در توست پس اگر مى خواهى سبب فخرى پيدا كنى، بوجود او فخر كن نه به عاص پسر وائل آن زشت نكوهيده، مادرت بدين جهت ترا به عاص نسبت داد كه از بذل و بخش او برخوردار بود و هم بدان چشم دوخته بود.