الغدير جلد ۳

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲ -


خود نگاه داشتند و در قسمت سفيدى بالا نوشتند: احسنت چه نيكو سرودى خداى بتو سزاى نيك دهد.

و در روايت ديگر چنين است كه:

از حضرت تقاضا كردم اجازه فرمايند تا در مصيبت پدرشان نوحه سرائى كنم حضرت در جواب نوشتند: اشكالى نيست براى پدرم و هم براى من نوحه سر كن.

موقعيت شعر و شاعران از نظر قرآن و حديث

آنچه امامان بر حق ما در تشويق شعرا فرمودند، رفتارى است كه از جد بزرگوارشان آموخته اند، زيرا رسول اكرم "ص" فوق العاده شاعران را در مدح پاكان و ذم مخالفين تشويق ميفرمود، خود حضرت شعر مى خواند و از ديگران مى خواست كه شعر بخوانند و شاعران را اجازه ميفرمود تا شعر بسرايند و به آنانكه رسالت شعر را مراعات مينمودند ارج مى نهاد و ما حضرت را مى نگريم چگونه در مقابل شعر عمويش ابى طالب بى تابى ميفرمود.

آن هنگام كه طلب باران نمود و خدايش باران باريد، چنين گفت: برابى طالب از خدا نيكى باد، اگر او زنده بود چشمانش از اين حادثه روشن ميشد، حال كيست كه شعرى از او بخواند؟ عمر برخاست و عرض كرد: شايد اين شعر را خواسته ايد:

و ما حملت من ناقه فوق ظهرها ابر و اوفى ذمه من محمد

هيچ شترى بر پشت خود نيكوتر و با وفاتر از محمد حمل نكرده است.

رسول اكرم "ص" فرمود: اين گفته عمويم نيست از حسان بن ثابت است، سپس حضرت على "ع" برخواست و عرض كرد شايد اين شعر را اراده فرموده ايد:

و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ربيع اليتامى عصمه للارامل
تلوذبه الهلاك من آل هاشم فهم عنده فى نعمه و فواضل

" سفيدروئى كه به يمن روى او از ابر طلب باران ميشود " " او "محمد" پناه يتيمان و بيوه زنان است "

"بنى هاشم در سختى و درماندگى به دامن پر مهر و محبت او پناهنده ميشوند ".

رسول خدا فرمود: آرى اينست شعر ابوطالب.

در اين هنگام شخصى از طائفه كنانه برخاست و در سروده خود گفت:

" پروردگارا ستايش توراست و سپاس تو گفتن بر ماست. چه، به ميمنت روى محمد، به باران رسيديم.

او با چشمانى نگران رحمت حق، خدا را خواند كه باران بارد.

لحظه اى چند نگذشت، كه دانه هاى در فام باران، بر سرمان ريخت "

" ابرها به شدت باريدند و مسيل ها بجوشش آمدند و حتى مناطق بلند قبيله مضر را سيراب نمودند.پس پيغمبر، چونانكه عمويش وصف او گويد، داراى آبروئى است كه به واسطه او خداوند ابرها را به ريزش مياورد، اين مطلبى است آشكار و آنهم خبرى است كه مى شنويم ".

پيغمبر فرمود: مرحبا اى كنانى، خداوند به هر بيت شعر خانه اى در بهشت به تو پاداش دهد.

در جنگ بدر، چون چشمان حضرت بكشته گان به خون آغشته افتاد، به ابى بكر فرمود: اگر عمويم زنده بود، مى ديد كه چگونه شمشيرهاى ما، مردان نامى آنان را بخون كشيده است.

عموى پيغمبر حضرت ابوطالب چنين سروده بود:

سوگند به خدا اگر من ميبينم به صورت جد در آيد، شمشيرهاى ما با گوشت و خون بزرگانشان آشنا خواهد شد.

و باز رسول خدا را مى نگريم كه از شعر عمويش عباس مسرور گشته، چه او ازحضرت درخواست نمود تا در مدحش شعرى بسرايد. پيغمبر فرمود، بگو دهانت خورد مباد، عباس چنين سرود:

اى پيغمبر سرشت پاكت در سايه هاى قدس الهى به وديعت بود قبل از هر آفرينشى و به دنيا فرود آمدى، ولى هنوز به قالب بشرى در نيامده بودى و نه بصورت گوشت و خون، بلكه هسته وجودى تو از نسلها ميگذشت و از اصلاب عبور ميكرد، تا به صحنه وجود آمدى و جهان هستى را روشن نمودى.

ما در پرتو روشنائيت راه صلاح و رشد عقلى خود را مى سپاريم

و هنگاميكه عمرو بن سالم بر پيغمبر وارد شد و شعر خود را خواند حضرت فرمود: حقا كه ما را يارى نمودى، خدا يار تو باشد. شعر او چنين شروع ميشود:

پروردگارا من با محمد، سوگند پدران خود را با پدر پيشين او خاطر نشان ساختم و اينكه ما فرزندان توئيم و به اسلام گرائيده و از تو دست بردارنيستيم. خداوندا محمد را يارى كن و بندگانت را به يارى او فرست.

ابو ليلى نابغه جعدى را مى نگريم، كه بر پيغمبر وارد ميشود دويست بيت شعرى كه در مدح حضرت سروده بود، مى خواند. پيغمبر مسرور گشته دعايش ميكند كه دهانت خورد مباد.

اول شعر او اينست:

اى دوست من لحظه اى خشم را فرو خوابانده و در كنارى آرام گير، در مقابل حوادث و بازيهاى دهر ميخواهيد زبان به ملامت باز كنيد يا با اخلاق بزرگ منشانه در گذريد:

قسمت ديگر از شعرش كه در حضور پيغمبر سرود اين قطعه است:

به خدمت رسول خدا شتافتم، هنگاميكه چراغ هدايت بشر را به يك دست و به دست ديگرش قرآن بود كه چون ستاره اى تابناك مى درخشيد. من و هر كه با من بود، چنان در گرايش شديم كه طلوع و غروب ستاره سهيل را نفهميديم. همه سعيم اينست كه پرهيزكار شوم چه، از آتش سوزان ترسانم.

تا اينكه باين شعر رسيد:

ما با گرايش به اسلام به آسمان مجد وبزرگى رسيده ايم و آرزو اينست كه به جلوه گاه بالاترى بر شويم.

پيغمبر به ابو ليلى فرمود:

كدام جلوه گاه بالاتر؟ عرض كرد: بهشت.

حضرت فرمود: بلى به خواست خدا.

و سپس چنين سرود:

حلم و بردبارى موقعى نتيجه ميدهد و از كدورت محفوظ ميماند كه گاهگاهى توام با تندى باشد.

و تندى هم اگر توام با حلم نگردد كه از خطرات محفوظش دارد بى فائده است.

در اينموقع رسول خدا "ص"، دوبار فرمود: نيكو سرودى، دهانت سالم باد. او را مى ديدند با وجود زيادى عمر دندانهايش چون دانه هاى تگرگ آب شده شفاف و براق، هيچيك از دندانهايش نه شكسته و نه افتاده بود.

و باز سرور آنجناب را مى بينيم هنگاميكه كعب بن زهير لاميه خود را براى حضرت مى خواند و پيغمبر بردى به او صله داد كه بعدها معاويه به بيست هزار درهم از او خريد و پيوسته خلفاآنرا در روزهاى عيد مى پوشيدند.

در مستدرك حاكم ج 3 ص 582 آمده كه چون كعب قصيده خود را در حضور حضرت خواند به اين شعر رسيد كه: همانا محمد پيامبر خدا چون شمشيرى است كه بدان كسب روشنى ميشود.

و شمشير برنده ايست از شمشيرهاى كشيده شده در راه خدا.

پيغمبر با آستين خود به مردم فرمان سكوت داد تا قصيده كعب را بشنوند.

و روايتى ديگر ميگويد: كعب مصرع آخر را " من سيوف الهند " سروده بود پيغمبر فرمود: نه " من سيوف الله ".

و باز عبدالله بن رواحه را مى بينيم كه بر حضرت شعرمى خواند و او مسرور ميشود: برا بن عازب گويد: پيغمبر اكرم "ص" را ديدم كه خاكهاى خندق را حمل ميكند و گرد و خاك روى شكم حضرت را پوشانده بود، حضرت در آن هنگام شعر عبدالله بن رواحه را زمزمه ميكرد:

خداوندا اگر تو نبودى ما به هدايت نمى رسيديم و نه انفاقى در راهت مى نموديم و نه به سپاس تو به نماز مى ايستاديم،تو خود آرامشى بر ما فرود آر و گامهاى ما را استوار گردان.

دشمنان بر ما ستم نمودند و ما در مقابل فتنه هايشان پايمردى نموديم.

و از روايت ابن سعد در "طبقاتش" و ابن اثير چنين بر مى آيد كه شعرهاى بالا مربوط به عامر ابن اكوع است:ابن اثير درج 3 "اسد الغابه" ص 72 روايت نموده كه رسول خدا هنگام رفتن به خيبر به عامر فرمود، از مركب خود فرود آى و از اشعار خود به آهنگ حدى بخوان.

راوى گويد كه عامر از اسب فرود آمد و شعر بالا را سرود. سپس رسول خدا فرمود: خدا بر تو رحم آورد، و در "طبقات" ج 3 ص 619 چنين است كه: خدايت بيامرزد.

و نيز پيغمبر كرم را از شعر حسان بن ثابت در وجد و سرور مى بينيم: حسان روز غدير خم جريان غدير را به شعر در آورد، پيغمبر دعا كرد كه:

لا تزال يا حسان مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.

تا آن هنگام كه با سخنت ما را يارى كنى از تاييدات روح القدس بهرمند گردى.

حضرت پيغمبر "ص" منبرى در مسجد براى حسان ميگذارد و او بر منبر مى ايستاد و فضايل پيغمبر و مكتب او را، بازگو ميكرد، و باز رسول خدا فرمود كه:

" خداوند حسان را تا موقعيكه از ما دفاع ميكند تاييد فرمايد ".

و همچنين سرور حضرت رسول را "ص" از شعر ابى كبير هذلى مشاهده ميكنيم، عايشه گويد: پيغمبر اكرم "ص" پاپوش خود را اصلاح مى نمود و من نشسته به ريسندگى مشغول بودم ناگهان چشمم به صورت مباركش افتاد كه در چهره اش عرق مى درخشيد از اين حالت مبهوت شدم، حضرت رسول به من نگريست و فرمود: چه شده كه چنين بهت زده مينگرى؟ گفتم: اى رسول خدا ديدم در چهره شما دانه هاى عرق نورافشانى ميكنند، اگر ابوكبير هذلى تو را ميديد ميدانست كه سروده او از هر كس به تو شايسته تر است. فرمود: مگر ابوكبير چه سروده؟ گفت اينست شعر:

او از آزار رحم مادر پاك و از آلودگيهاى دايه و پستانش بركنار و هيچگونه بيمارى دامنگير او نيست. و هنگاميكه به خطوط زيباى صورتش مينگرم چون درخشش دانه هاى باران كه از آسمان ريزان است ميدرخشد.

پيغمبر اكرم از سخن عائشه اظهار سرور فرمود.

پيغمبر اكرم "ص" پيوسته شعرا را بسرودن و ضبط اشعارخود وادار مى فرمود و به آنها راهنمائى ميكرد كه گفتار مخالفين و حسب و نسب و تاريخ نشو و نماى آنها را از افراط مطلع ياد گرفته و با ذكر نقاط ضعف، به مقابله برخاسته آنان را خفيف و سرشكسته سازند، چونانكه آنها را امر ميفرمود به فرا گرفتن قرآن "و تا اين حد بمساله شعر اهيت ميداد" اين عمل را يارى دين ميدانست و جهادى مقدس، به خاطر حفظ دين حنيف اسلام.

شخصيت شاعر را باو مى فهماندكه در اجتماعات چه شانى دارد و در چه جهادى است. به شعرا ميفرمود: دشمنان را هجوگوئيد چه مومن با جان و مال خود بايد در راه خدا مجاهده كند.

به آنكه جان محمد در قبضه قدرت اوست قسم ياد ميكنم كه اين عمل شما چنانست كه با تيرهاى آتشين قلب دشمن را بشكافيد و آنها را نابود سازيد.

و باز بلفظ ديگر از رسول اكرم شنيده شد كه حضرت فرمود: وقتيكه به وسيله شعر با مخالفين به مخالفت برمى خيزيد، مانند مجاهدانيد كه تيرها را به نشان دشمن پرتاب ميكنند.

و رسول خدا "ص" پيوسته شعرا را برمى انگيخت تا با تير دلدوز شعر به پيكار با مخالفين برخيزند و وادارشان ميكرد كه با حماسه هاى شجاعت انگيز ضديت و جبهه بندى كفار را درهم كوبند، روح نيرومند دينى را در بين مسلمين دميده و حميتشان را در مقابل حميت جاهليت تقويت مينمود چه، شعر است كه آنها را به هيجان و نشاط مياورد و آنها را در راه نشو معارف و دعوت بحق تحريك ميكند و به دفاع از حريم اسلام وا ميدارد.

به شاعر ميفرمود: مشركين را و آنانكه از طريق حق بدورند هجو كنيد چه در اين هنگام روح القدس همراه شماست و به ديگر شاعر ميفرمود: آنها را هجو كنيد كه جبرئيل يارو مددكار شماست.

برا بن عازب گويد: به رسول خدا "ص" خبر آوردند كه ابو سفيان بن حارث ابن عبدالمطلب تو را نكوهش ميكند، عبدالله بن رواحه در مجلس حاضر بود و از حضرت رسول "ص" تقاضا كرد كه بمن اجازه فرما تا در باره اين گمراه شعرى بسرايم، حضرت سئوال كردند كه توئى سراينده آن شعر كه با جمله "ثبت الله" شروع ميشود؟ عرض كرد: آرى من سروده ام!

فثبت الله ما اعطاك من حسن تثبيت موسى و نصرا مثل ما نصروا

خداوند برقرار دارد آنچه از حسن و نيكوئى به تو عطا فرموده چونانكه موسى را پا بر جا داشت و تو را يارى كند چونانكه آنها را يارى نمود.

پيغمبر اكرم دعايش فرمود كه خدا بتو هم پاداش خير دهاد.

براء گويد: كعب برخواست و مانند عبدالله تقاضا كرد كه در رد ابوسفيان شعرى بسرايد حضرت فرمود تو صاحب آن شعرى كه سرآغازش جمله " همت " است عرض كرد آرى من سروده ام كه:

همت سخينه ان تغالب ربها فليغلبن مغالب الغلاب

سخينه خواست بر پرورش دهنده خود غالب گردد -

ولى چون ديگران در چنگال خشم او در آمد.

حضرت رسول اكرم "ص" فرمودند: خداوند پاداش تو رافراموش نمى كند.

برا گويد: حسان بپا خاست و از رسول گرامى اجازه خواست كه با شمشير زبان، گوينده را بخاك مذلت و رسوائى بنشاند و مفتضحش كند.

پيغمبر فرمود: نزد ابوبكر برو و از خصوصيات خانوادگى و اخلاقى آن گروه كسب اطلاع كن و سپس آنهارا هجو نما كه جبرئيل در انجام اين وظيفه، يار تواست. شعرائيكه بوظيفه مقدس شاعرى مى پردازند و با شمشير زبان پشت دشمن را مى شكنند مشمول اين آيه هستند:

" الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا".

مگر كسانيكه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند و زياد به ياد خدا بودند كه اينان بعد از اينكه ظلم كشيدند يارى حق شامل حالشان مى شود.

آرى اينانند كه از شعرا بى بند و بار در آيه " و الشعرا يتبعهم الغاوون " استتثنا شده اند.

گويند: چون اين آيه در مذمت شعرا نازل شد، عده اى به نزد رسول اكرم آمده و ميگريستند كه خداوند ما را نكوهش نموده است، پيغمبر كرم دنباله آيه را خواند كه " الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات.... " و شما هستيد كه مصداق اين قسمت از آيه هستيد " و ذكروا الله كثيرا " و زياد ياد خدا كنند و باز شمائيد كه اين تكه از آيه شامل حالتان مى شود " و انتصروا من بعد ما ظلموا " كه بعد از آن كه ظلم شدند يارى مى شوند.

گويند: كعب بن مالك به خدمت حضرت رسول "ص" رسيد و پرسيد: نظر شما در آياتى كه در سوره شعرا در باره شاعران وارد شده چيست؟ حضرت پيغمبر فرمودند: بحقيقت كه شما با شمشير زبان در جهاديد

علاوه بر اينكه شاعران مذهبى و كسانيكه حقائق زندگى را واگو ميكنند از مذمت آيات بدورند، بايد گفت كه: آيات نكوهش متوجه كسانيستكه از ظلم و باطل ترويج مى كنند.

شيخ صدوق در كتاب عقائدش از امام صادق "ع" روايتى نقل ميكند: كه مراد از آيه، نكوهش كسانى است كه بدروغ داستان سرائى دارند.

على بن ابراهيم در كتاب تفسير خود ص 474 نقل مى كند كه حضرت صادق "ع" فرمود:

آياتى كه مذمت شعرا در آن شده مشمول كسانيستكه دين خدا را تغيير داده وبا اوامر الهى مخالفت مى ورزند و موجب نشر عقائد فاسد در بين مردم شده آنانرا به پيروى راههاى باطل وا دارند.

موكد استفاده ما از آيه دنباله آيه است كه ميفرمايد: " الم تر انهم فى كل واديهيمون ".

آيا نمى نگرى كه اين شاعران بهر درى مى زنندو بهر جانبى ميل پيدا مى كنند و به هر مذهب و عقيده اى در ميايند.

در تفسير عياشى از حضرت صادق "ع" روايتى است كه حضرت فرمودند: مراد از آيه گروهى هستند كه علم غير صحيح آموخته و به گمراهى افتادند و مردم را به گمراهى سوق دادند.

پس در آيات نكوهشى، ذمى در باره شاعران بحق نارسيده است و تنها مراد آيه اين بوده كه شاعران باطل سرا را مذمت كند، چه، شعر با امواج نامرئيى كه بوجود مى آورد در روح شنونده اثر ميگذارد و قرآن مى خواهد جلوى اين اثرهاى نامطلوب شعر را بگيرد.

اسلام علاوه بر اينكه شاعران بحق را نكوهش ننموده تعريف هم نموده است: روايتى است كه شيعه و سنى نقل كنند: ان من الشعر لحكمه و ان من البيان لسحرا: پاره اى از شعرها حكمت است و برخى بيانها چون جادو موثر است.