الغدير جلد ۳

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱ -


متن نامه محمد سعيأ دحدوح

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس خداى را سزاست، و درود بر پيامبرش كه برگزيده است، و بر آل محمد و ياران گراميش، و بر هر كه دوست اوست. و درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد!

سرور عزيز! علامه يگانه، بزرگ پيشوا، آقاى شيخ عبدالحسين امينى نجفى، كه خدايش حافظ و بر عمرش بيفزايد.

نامه شما رسيد، و خواندمش، از خصلتهاى نيكو، و دوستى پا برجا، و نهاد پاكيزه و جلوه هاى شكوه زا كه به دوستى آل محمد پرورش يافته، لذت بردم و بزرگ شمردم. حال ثمره آن دوستى به دست آمده و عطر دل افروز آن فضاى انسانيت را پر نموده و نسيم مشك فام و عبير آسايش دماغ انسانها را فرا گرفته است.

اى بزرگ مرد! ارمغان تو "الغدير" مرا به سپاس برانگيخت، و راه هر گونه عذرى را بر من بست،مى خواستم ارمغانى به الغدير تو بفرستم با يك بررسى مفصل، ولى بعد از اينكه دوره الغديرت پايان يافت، آن هنگام كه بر پيشانى ادب درخشيد و در ديدگاه اهل تاريخ قرار گرفت. ولى چون تو مى خواهى، اين كلمات بنگارش در آمد. و نيك ميدانم كه از عهده اين وظيفه بر نمى آيم و نمى توانم حق " غدير " را ايفا كنم و هم حق آنكه بركناره غدير درنگ كرد و غدير را به پيشاهنگان حقيقت و جويندگان بحث آزاد معرفى نمود.

الغدير

كلامى شيرين است. زيبا و دلنشين، و نام تاليفى است در باره تحقيق يك بحث تاريخى، و موضع گرفتن رسول اكرم در سرزمين غدير بعد از رجوع از مكه، در آخرين سفر. به گروه ها كه آنجا گرد آمده بودند، مقام و شخصيت على را معرفى كرد، كه او را بدست خود تربيت نموده وساخته است و داراى همه نوع فضائل انسانيت و سرآمد همگان و لايق اينكه وصى او شود و پيشواى خلق مسلمان، تا جانشين پيامبر گردد و بشرها را به راه راست هدايت كند.

كتاب "الغدير" در يك چنين زمينه اى نگارش يافته تا مردمان بى اطلاع را به اين حادثه بزرگ تاريخى مطلع سازد. اين داستان و لو در كتابها ثبت است ولى به دست فراموشى افتاده و اين "الغدير" است كه چهره اين حادثه را روشن ساخته، آيات قرآنى را يكجا با سخنان پيامبر گرامى و راويان حديث و مفسرين نقل ميكند و از سخن ادبا و شعرا و تاريخ نويسان و ترجمه نويسان تاييد مى آورد.

"الغدير" آنچه در قرون اوليه اسلام پيرامون اين داستان آمده، جمع نموده و حتى ازاين حد پا فراتر نهاده به شرح حال رجال تاريخ پرداخته و تحقيق را در همه زمينه هائيكه مربوط به اين داستان ميشده كشانده و سخن حق را بيان نموده است.

پس "الغدير" كتابيست كه به تفصيل سخن دوست و دشمن را ذكر نموده و محكم و متشابه را در عرض هم آورده و در نتيجه صحيح و ناصحيح را از هم باز شناخته و اعتقادات فاسد و پندارهاى بى اساس، و افكار انحرافى باطل را از ساحت قدس امير مومنان دور نموده است.

و همچنين پدر آن رادمرد، حضرت ابى طالب و بستگان و خويشان و فرزندانش را از تهمت هاى ناروا بدور داشته و دامن پيراوان حضرت را چه زنده و چه مرده از ناروائيها پاك نموده است و با كلامى روشنگر، با پشتوانه اى از دليل و برهان خصلت هاى نيك امام، و جز او از اوصيا گراميش را بيان نموده است.

-اينها، مطالبى است كه از ساحل كتاب "الغدير" دريافت كرده و حقائقى است كه بعض اجزا ارسالى "الغدير" توسط آقاى مظفر لمس نموده ام، حضرت شيخ محمد حسين مظفر، كه تاليفات گرانبهائى دارد يكى از بزرگان اسلام و متفكرين ارزنده جهان اسلام است كه از فضايل اخلاقى برخوردار است و چون صالحين ناصيه اى درخشان دارد.

از اعاده طبع "الغدير" خوشحالم و من اين را پيش بينى مى كردم، چون "الغدير" شامل مباحث علمى ارزنده و امورى است كه تا بحال در دسترس بشر قرار نگرفته است و اين "الغدير" است كه چنين ميراث ارزنده اسلامى را به جهان بخشيد و در ديدگان اهل تحقيق و تاريخ، آنچه نميدانست قرار داد تا درست به نتيجه برسد.

اين "الغدير" است كه مسائلى را پايه ريزى نمود، و اوهام و خرافاتى را از صحنه ذهن بشر شست و آنچه را كه بشريت در طول ساليان دراز از آن غافل بود بدو داد. و حق چنين است كه ما بايد بر روى حوادث گذشته كاخ آرزويمان را بنا نهيم و با فكرى صحيح و عميق بر آن زيربنا، بنائى نو آريم.

و همه آنچه تا بحال بيان شد، ضرورتى است براى هر اهل تحقيقى كه مى خواهد بداند و بفهمد و به حقيقت برسد، و پس از درك حقيقت، روشنگر راهها شود وشيعه على را به جهان بشناساند كه كيانند اين گروه، كه در طول تاريخ به خروش برخاستند، با دلى مملو از حب آل محمد، نه براى آنكه خواستار خلاف و دوئيت است و كينه هاى ديرينه را زنده ميكند.

آرى: ضرورتى است بر اهل تحقيق كه اين مسائل را بدانند و جداى از هر گونه احساسات داغ دنباله رو فهم صحيح باشند و از اشتباهات گذشته خود درس گرفته و به نسل جديد خود بياموزند كه: اختلافات موجب تفرقه بين دوگروه است و خشم و كينه وحدت را از دست ميگيرد و مسلمين را به جائى ميبرد كه از هر گونه دوستى و احساس صحيحى بدور مانند، از هم جدا و بيگانه شوند و جز به مصالح شخصى خود نينديشند و خلاصه يك مسلمان تئوريك شوند كه جز ادعاى اخلاق و نيكى چيزى نداشته و از واقعيت عملى اسلام كاملا بدور مانند.

در حاليكه اخلاق نشان دهنده ارزش يك امت است و آنچه سبب رويش يك نسل است اخلاق است و بدون آن نه عزتى است و نه پيروزى، و بر همين اساس است كه رسول اكرم و ائمه اطهار ما را مدام بر اين راه مى خواندند كه به تهذيب اخلاق پرداخته و مسلمانان را به اتحاد بر خوانيم.

و قرآن آن نداگر قرنها بر اين امر، فريادها دارد كه " و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا " به رشته محكم دوستى خدا دست يازيد و از هر گونه تفرقه و جدائى بپرهيزيد.

و باز گويد:

" ان اكرمكم عند الله اتقيكم " گرامى ترين مردمان پرهيزكارترين آنانند.

و يا گويد:

" تلك امه قد خلت لها ما اكتسبت و لكم ما كسبتم ".

اينان كه مينگريد امتى بودند كه با كارهاى خود هماغوشند و شما هم چنين خواهيدبود كه آنچه به دست آوريد با شماست.

و يا گويد:

" و لا تزر وازره وزر اخرى، اتقوا الله و كونوا مع الصادقين ".

هيچكس اعمال ناشايست ديگرى را به عهده نميگيرد، پرهيزكار باشيد و خود با راستگويان همراه سازيد.

و من پيش از آنكه از نگارش باز ايستم ناچارم كه وظيفه خود را انجام داده و مجاهدات مولف گرامى را شكرگزار شوم و در مقابلش به سپاس ايستم و اين همه به خاطر رنجى است كه در راه زنده نمودن نسلى انجام داده و چنين اثر گرانبهائى را به اجتماع بشرى تحويل داده است كه سرا پا علم است و تحقيق و اطلاعات وسيع و بررسى هاى دامنه دار و بى سابقه.

خداوند بهترين پاداش را به شيخ ما عنايت فرمايد و كتاب "الغدير" را وسيله اى سازد براى راهنمائى مردم بسوى حق و اتحاد و دوستى بين فرق اسلامى تا درپرتو آن مسلمين به سفارش رسول گرامى در باره ثقلين: قرآن و خاندان گرامى رسول اكرم كه هر رجس و پليدى از دامنشان بدور است عمل كرده باشند.

در خاتمه سلام برادر و دوستدارت را بپذير.

4 ربيع الاخر 1372

محمدسعيد دحدوح

ديباچه مولف

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى

خواننده گرامى:

سپاس خداى را، كه ما را موفق نمود و جلد اول الغدير پايان پذيرفت، و شما با حقائق درخشانى آشنا شديد و نص صريح پيغمبر را در باره غدير ملاحظه نموديد كه آشكارا امامت على "ع" را بيان مى نمود و براى هيچكس جاى حرفى باقى نماند و تمام شبهات را از بين برد.

و در سخن ما اين حقيقت روشن شد كه آن معنائيكه براى " مولا " بيان نموديم همانست كه عرب مى فهمد: عرب صدر اسلام و نسلهاى آينده شان تا برسد به عرب امروز، و معناى لغوى هم بدون هيچ قرينه اى با همان معنا مطابق بود چه رسد كه قرائنى در پيش و پس داشت و ما برخى از شواهد را بر مدعاى خود بيان نموديم و حال، سخن را دنبال كرده به شعرا مى رسيم تا بنگريم كه شعرا در باره غدير چه سروده اند.

حالا قدرى از ترجمه حال شعرا و موقعيت آنان را در بين عرب بيان ميكنيم تا باعث بينش بيشتر خواننده گردد و اين به جهت كثرت علاقه و اهميتى است كه به اين داستان مى دهيم.

ضمنا هر يك از اين شعراى عاليمقام - كه اكثرشان از دانشمندانند - در زمره راويان حديث غديرند. چه، سخن اين شاعران صرف بيان يك داستان خيالى نيست چنانكه اغلب شعرها بدين نحو سروده ميشود و بيشتر شاعران به اين طريق شعر ميسرايند. مگر نمى بينيد كه شعرا بهر راهى رهسپارند

اما شعراى غدير، در سطح بيان يك داستانى هستند كه در دنياى عينيشان واقع شده و آنچه گفته اند چه در قالب نظم يا در قالب نثر، بيان آن حقيقت است بدون هيچ گرايشى به خيال پردازى.

و در واقع اشعارشان چون رواياتى است مستند، كه با قافيه هاى مناسب در قالب هاى طلائين شعر در آمده اند. و صلاحيت اين را دارند كه قصه تاريخى غدير را تاكيد كنند.

و بر اين مبناست، كه ما در نقل شعر شاعران جنبه هاى خوبى شعر را از حيث صناعت شعرى در نظر نگرفته ايم و به نبوغ شاعر هم نظرى نيفكنده ايم چون منظور ما اين جنبه ها نبوده بلكه مراد نقل روايت غدير است به صورت شعرى و درك واقعيت اين داستان

شعر و شعرا

هنگاميكه به آثار منظوم اديبان پاك سرشت پيشين بر مى خوريم، آنها را در سطحى مينگريم كه از مرحله لفاظى و عبارت پراكنى اوج گرفته از گشتن به گرد تملق اين و آن بدور مانده اند و شعرشان را بر پايه سازندگى مكتبى انسانى و نشر معارف بشرى بكار انداخته اند و در اين راه به پيروى از قرآن و حديث پرداخته از علوم عقلى و فلسفى بحث نموده اند و پا در فنون و علوم بشرى گذاشته، از سخنان پندزا و سودمند كه نشان دهنده روح انسان كامل است، دريغ ننموده اند. با اينكه شعرشان شامل مزاياى ادبى هم بوده است و چنين ادبياتى در ديدگاه دانشمندان و صاحبان حكمت و انديشمندان است، كه بشريت بدان احساس احتياج مى نمايد و خواسته اهل تاريخ و انسانهاى ديگر است.

ما، در اين برداشت، گرانبهاترين اثر را از اين اشعار ميگيريم و بر مبانى مذهبى و حق جوئى شيعه، استدلال ميكنيم كه چگونه شاعر انديشمند ما، ازجان مايه ميگيرد و خصلتهاى نيكوى آل محمد را نمودار مى سازد، و اين هنر شعر و شاعرى است كه حقيقت را با جلوه خاصى نشان ميدهد و در ديدگاه نسلهاى آينده، كه تشنه حق جوئيند قرار ميدهد.

شعر شاعر، فضائل اخلاقى و امور معنوى را با روح شنونده درآميخته و با يك جذبه عميق رهرو حق جو را به چشمه زلال حقيقت مى رساند. فضاى وسيع انسانها را وسيعتر و فرياد دلنشينش را به دل هر انسانى ميرساند و چه بسيار اين آوازها كه از دل شاعران برمى خيزد، در دل شب نواى دلنشين كاروانيان ميشود و نشاط ديگرى بشتران ميدهد و اين نوا و آواز است كه در دل رهروان شور زندگى مى افكند و نويد صبحى دل افروز را به بشر ميسپارد.

در مجلس امرا و بزرگان، سرايندگان شعر هنرنمائى دارند و مادران با هزار شور و شعف در كنار گاهواره، زمزمه ميكنند و با فرازهاى زيباى شعرى، دل ناآرام طفل را آرامش مى بخشند. در سنين كودكى شعر مبدا تلقين اوصاف پسنديده و خصلتهاى نيكو است و شور ايمان را در رگ و پى جوانان جاى ميدهد و همراه با رشد جسمى روح طفل را به آسمانهاى پاك اوج ميدهد و افقهاى ديگرى به رويش مى گشايد، او را با پاكان آشنا مى سازد و دلش را به خاندان پيغمبر كه بهترين پاكانند ربط ميدهد و اين شعر است كه اينهمه هنر داردو مى تواند در پى يك خروش، سازمان مخالفين را درهم كوبد و خوار و ذليلشان كند و بهترين شاهد شمائيد كه ميدانيد شعر خوب چه شورى در دل و خروشى در سر ميافكند.

"اگر با زبان عربى آشنائى داشتيد" مى ديديد چگونه در مقابل قصيده ميميه فرزدق، دل مى باختيد و با هاشميات كميت، انس گرفته و قصيده عينيه حميرى شور و احساسى حماسى در دل و سرتان مى افكند، آيا ميشد قصيده تائيه دعبل خزاعى را بخوانيد و برجنايات و ستهمائيكه بر خاندان رسول رفته اشگ نريزيد و يا قصيده ميميه امير ابى فراس شما را دگرگون نكرده و با شاعر دلسوخته همراه نگشته و هم آواز نشويد كه:

اى شراب فروشان بى باك به خود مباليد و از خودستائى باز ايستيد كه هر آينه ارزندگانى هم هستند كه در نبرد زندگى خون گرم خود را نثار ميكنند.

ما در خلال اين كتاب با آه صوخته و رنجهاى فراوانى كه اين شاعران حق جو كشيده اند آشنا ميشويم، لذا شاعران قرن اول هجرى را مينگريم كه چگونه مديحه و مرثيه را سر دادندو چون شمشير برانى از پيشوايان دين حمايت كردند و شعرشان تير خطرناكى بود در جگردشمن و در هر مرز و بوم جز اعلام دوستى خاندان محمد كارى نداشتند.

پيشوايان دين هم مال زيادى بدين شاعران ميدادند كه از كار و ديگر امور مستغنى شده و به اين امر مهم كه زنده كردن روح انسانى در ارواح مردم است اشتغال ورزند و مردم را با اين امر حياتى آشنا ساخته و به سويشان سوق دهند. پيشوايان حق در تشويق اين شاعران چنين ميگويند:

" هر كه يك خط شعر، در باره ما بگويد خداوند در بهشت خانه اى برايش مى سازد " و بدين سان مردم را هم در حفظ و ياد گرفتن اين اشعار تحريص ميكردند چنانكه حضرت صادق "ع" ميفرمايد:

فرزندان خود را با شعر عبدى آشنا سازيد، يا ميفرمودند: در باره ما كسى شعرى نگويد مگر اينكه از جانب روح القدس تاييد گردد.

كشى دانشمند بزرگ علم رجال، در كتاب رجالش ص 16. از ابوطالب قمى روايت ميكند كه او گويد:

چند شعرى سرودم و به محضر امام باقر "ع" فرستادم و در ضمن اشعار از پدر امام باقر يادى رفته بود، از حضرت تقاضا كردم اجازه دهند كه مدح خود حضرت گويم، ولى حضرت باقر "ع" كاغذ را از جائيكه شعر نوشته بود جدا كردند و پيش