الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۳۳ -


6- گفتار امام ابى البسطام شعبه بن حجاج درباره حديث، كه گويد: هارون افضل امت موسى " ع " بود پس بايد على " ع " نيز افضل امت محمد " ص " باشد تا اين نص صريح كه روايتش هم صحيح است محفوظ ماند، چنانكه موسى به برادرش هارون گفت: اخلفنى فى قومى و اصلح:

" تو درميان قوم جانشين من باش و با صلاح آنان بكوش "

7- طيبى گويد: حرف " من " در انت منى بمنزله هارون، خبر مبتدا است و من. اتصاليه است و متعلق خبر خاص ميباشد و با در " بمنزله " زائد است ماندن آيه: فان آمنوا بمثل ما آمنتم به:

" اگر ايمان آورند، ايمانى مانند ايمان شما "، و معنى حديث اين مى شود: تو متصلى با من. و جايگزينى از جانب من، مقامى را كه هارون نسبت به موسى جايگزين بود، در اينجا تشبيهى به نظر مى آيد كه وجه شبه مبهم است و جمله بعدى از آن پرده بر مى دارد: الا انه لا نبى بعدى از اين رو معلوم مى شود رابطه و اتصال نامبرده از ناحيه نبوت نيست، بلكه پائين تر از نبوت و آن خلافت است.

يكى ديگر از احاديثى را كه آن مرد تكذيب مى كند سخن: " و سد الابواب الا باب على " است، يعنى: " همه درهاى مسجد جز در خانه على را پيغمبر " ص " مسدود ساخت ". و گويد اين حديث را از باب مقابله بمثل، شيعيان جعل كرده اند.

 

پاسخ اعتراضات و از جمله اثبات حديث سد ابواب

پاسخ- براى انتساب جعل حديث در اين مورد به شيعه علتى جز بى آزرمى و پر مدعائى و ردكردن حقايق مسلم، با هو جنجال، نمى شناسيم، اين كتابهاى پيشوايان اهل سنت و از جمله مسند امام مذهبش احمد، در برابر دو چشم اوست. روايت مزبوررا با سندهاى فراوان كه همه صحيح و حسن اند، از گروهى از صحابه كه تعدادشان به حد تواتر اصطلاحى خودشان مى رسد، نقل كرده اند كه از ميان آنها اين عده را نام مى بريم. 1- زيد بن ارقم: گويد: چند نفر از اصحاب پيامبر " ص " درهاى رفت و آمدشان در داخل مسجد بود گويد: روزى پيامبر " ص " فرمود: جز در خانه على اين درها را بايد به بنديد، گويد: مردم در اين باره به سخن آمدند. پيامبر خدا " ص " برخاست، درود ثناى حق گفت و سپس چنين بيان داشت: من گفتم اين درها را جز در خانه على ببنديد، بعضى از شما حرفهائى زدند، من درى را از پيش خود نمى بندم و نمى گشايم مرا به چيزى فرمان دادند و من آن را پيروى كردم.

سند حديث را در مسند احمد 4ر369 چنين مى يابيم:

محمد بن جعفر ما را از عوف بن ميمون ابى عبد الله، و او از زيد بن ارقم روايت كرده، رجالش همگان رجال صحيح اند جز ابى عبد الله ميمون كه او مورد وثوق است و به اين ترتيب حديث به تصريح حفاظ صحيح، و رجالش همه موثق اند.

نسائى در سنن كبرايش و خصائصش 13 از حافظ محمد بن بشار: بندار كه اجماع به صحت استدلال به حديثش منعقد شده، " اين را ذهبى گفته " با همان سند قبلى نقل كرده، و حاكم درمستدرك 3ر125 با اعتراف به صحت، حديث را آورده، و ضياء مقدسى در المختاره مما ليس فى الصحيحين، و كلا باذى در معانى الاخبار بنابر نقل " القول المسدد " 17، و سعيد بن منصور درسننش، و محب الدين طبرى در رياض 2ر192، و خطيب بغدادى از طريق حافظ محمد بن بشار، و كنجى در الكفايه 88، و سبط ابن جوزى در تذكره 24، و ابن ابى الحديد در شرحش 2ر451، و ابن كثير در تاريخش 7ر342، و ابن حجر در القول المسدد 17 حديث را نقل كرده اند.

و ابن حجر گويد: ابن جوزى آن را از طريق نسائى در رديف مجعولات آورده و بخاطر ميمون به آن اراد گرفته است، ولى مرتكب خطائى آشكار شده زيرا ميمون را بسيارى، توثيق كرده و درباره حفظ او سخن گفته اند، و ترمذى حديثى را از او غير از اين حديث صحيح دانسته است و نيز در فتح البارى 7ر12 پس از روايت حديث گويد: رجال حديث همه مورد وثوقند.، و سيوطى در جمع الجوامع بر طبق نقل الكنز 6ر157 و 152، و هيثمى در مجمع الزوائد 9ر114، و عينى در عمده القارى 7ر592، و بدخشى در نزل الابرار 35 نقل كرده و بدخشى اضافه ميكند اين روايت را احمد، نسائى، حاكم و ضياء باسنادى كه رجالش مورد وثوقند نقل كرده اند.

2- عبد الله بن عمر بن الخطاب گويد: سه خصلت فرزند ابى طالب را دادند كه هر گاه يكى از آنها براى من بود، من آن را از اشتران سرخ موى محبوبتر مى دانستم، پيامبر خدا " ص " دخترش را به ازدواج او در آورد و فرزندانى از او به هم رسانيد، درهاى " متصل به مسجد " را بست و در خانه او را نه بست، پرچم را روز خيبر بدست او داد.

در مسند احمد ج 2ر26 سند حديث چنين آمده است:

وكيع از هشام بن سعد، از عمر بن اسيد، از ابن عمر روايت كرده است. حافظ هيثمى درمجمع الزوائد 120/9 گويد حديث را احمد و ابو يعلى روايت كرده اند و رجال هر دو رجال صحيح اند.

و نيز همين روايت را ابن شيبه، ابو نعيم، محب الدين در رياض 2ر192 شيخ الاسلام حمويى در فرائد باب 21، ابن حجر در فتح البارى 7ر12، و صواعق 76 نقل كرده اند و در القل المسدد 20 پس از نقل حديث گويد: حديث ابن عمر را كه ابن جوزى بر اثر هشام بن سعد خدشه كرده، او از رجال صحيح مسلم است بسيار راستگو و درباره حفظ حديثش سخن گفته اند، حديث او به شواهدى تقويت مى شود، نشائى به سند صحيح، سيوطى در جمع الجوامع بنقل كنز 6ر391 آنرا نقل كرده و بدخشى در نزل الابرار 35 گويد: اسنادش همه نيكو است.

3- عبد الله بن عمر بن الخطاب، علاء بن عرار او را گفت از على و عثمان برايم بگو، عبد الله گفت اما على، از او چيزى مپرس و مقام او را از نظر پيامبر خدا " ص " بنگر كه او درهاى ما را كه به مسجد گشوده مى شد بر بست و درخانه او را بر قرار كرد. اين حديث را حافظ نسائى از طريق ابى اسحاق سبيعى روايت كرده، ابن حجر در القول المسدد 18 و فتح البارى 7ر12 گويد: سندى است صحيح و رجالش همه رجال صحيح اند مگر علاء كه او مورد وثوق است و يحيى بن معين و ديگران توثيفش كرده اند.

.و نيز كلابادى درمعانى الاخبار بنقل القول المسدد 18، و هيثمى در مجمع الزوائد 9ر115، و سيوطى در اللئالى 1ر18 از ابن حجر با اعتراف به صحت حديث و سخنى كه از او ياد كرديم، و بدخشى در نزل الابرار 35 با اعتراف به صحت حديث مانند ابن حجر، حديث را نقل كرده اند.

4- براء بن عازب، حديث را به لفظ زيد بن ارقم نامبرده نقل كرده. احمد گويد: ابو الاشهب " جعفر بن حيان بصرى " حديث را از عوف از ميمون ابى عبد الله از براء نقل كرده. مراجعه كنيد تاريخ ابن كثير 7ر342 و اسناد آن رجالش همه صحيح و مورد وثوقند.

5- عمر بن الخطاب، ابو هريره گويد: عمر گفت: سه خصلت به على بن ابى طالب داده شد كه يكى از آنها هر گاه به من داده مى شد، براى من از اشتران سرخ موى، محبوبتر بود. گفتند آنها چيست اى امير المومنين؟ گفت: ازدواج او با فاطمه بنت رسول الله، سكونت او در مسجد با پيغمبر خدا تا هر چه او را رواست على را روا باشد، و پرچم روز خيبر.

اين حديث راا: حاكم در مستدرك 3ر125 با اعتراف به صحت، ابو يعلى در الكبير، ابن السمان در الموافقه، جزرى در اسنى المطالب 12 از طريق حاكم با ذكر تصحيح خود نسبت به حديث، محب الدين در رياض 2ر192، خوارزمى در مناقب 261، هيثمى در مجمع الزوائد 9ر120، سيوطى در تاريخ الخلفاء 116، خصائص الكبرى 2ر243، و ابن حجر در الصواعق 76، ذكر كرده اند.

6- عبد الهل بن عباس گويد: پيامبر " ص " دستور داد درها را بندند، همه بسته شد، مگر در خانه على، و در تعبير ديگرى از او، پيامبر " ص " فرمان داد درهاى مسجد بسته شود مگر در خانه على.

اين حديث را ترمذى در جامعش 2ر214 از محمد بن حميد و ابراهيم بن مختار هر دو از شعبه از ابى بلج يحيى بن سليم از عمرو بن ميمون از ابن عباس آورده با اسنادى صحيح كه رجالش همه مورد وثوقند.

و نيز نسائى در خصائص 13، ابو نعيم در حليه 153/4 به دو طريق، محب الدين در رياض 2ر192، الكنجى دركفايه 87، حديث رانقل كرده و كنجى اضافه ميكند: حديثى است حسن و عالى، و سبط ابن جوزى در تذكره اش 25، ابن حجر در القول المسدد 17 و در فتح البارى 7ر12 با ذگر: " رجاله ثقات " حلبى در سيره اش 3ر373، بدخشى در نزل الابرار 35، از ناقلان حديثند و بدخشى گويد: حديث را احمد و نسائى به اسنادى كه رجالش همه مورد وثوقند، ذكر كرده اند.

7- عبد الله بن عباس گويد: پيامبر خدا " ص " دستور داد درهاى مسجد را غير از درخانه على كه بمسجد گشوده مى شد، بسته شود، از اينرو على در حال جنابت به مسجد مى آمد زيرا راه ديگرى نداشت.

اين حديث را نسائى در خصائص 14 نقل كرده، گويد: محمد بن مثنى خبر داده گويد، يحيى بن معاذ حديث كردگويد، ابو وضاح حديث كرد گويد، يحيى خبر داد، گفته: عمرو بن ميمون گويد: ابن عباس گفت: پيغمبر " ص " امر كرد.. اسناد همه صحيح و رجال مورد وثوقند.

ابن حجر در فتح البارى 7ر12 حديث را روايت كرده، گويد: رجالش همه موثق اند و نيز قسطلانى در ارشاد السارى 6ر81 از احمد و نسائى روايت كرده و رجالش را توثيق نموده است، در نزد الابرار 35 نيز حديث ملاحظه ميشود.

در تعبير ابن عباس آمده كه پيغمبر خدا " ص " فرمود؟ همه درهاى مسجد را ببنديد مگر 387 در خانه على را، كلابادى در معانى الاخبار و ابو نعيم و ديگران كرده اند.

8- عبد الله بن عباس گويد: رسول خدا " ص " به على گفت موسى از پرودگارش خواست تا مسجدش را براى هارون و ذريه اش پاك كند، و من از پرودگارم خواستم تا براى تو و ذريه ات بعد از تو پاك گرداند. آنگاه به سوى ابو بكر فرستاد تا در خانه اش را به بندد ابو بكر گفت: انا لله و انا اليه راجعون و بعد بچشم و گوش اظهار طاعت و در خانه را مسدود كرد آنگاه به عمر چنين فرمان صادر كرد آنگاه بر فراز منبر رفته، گفت: اين من نبودم كه درهاى شما را بستم و من نبودم كه د رخانه على را گشودم بلكه خداى درها را بست و خداى درخانه على را گشود. نسائى بنقل سيوطى اين روايت را ذكر كرده است.

9- عبد الله بن عباس گويد: وقتى رسول خدا " ص " اهل مسجد را برون و على را رها كرد، مردم به گفتگو افتادند، اين گفتار به پيغمبر " ص " رسيد، و او گفت: من از پيش خود شما را بيرون و على را رها نكردم ولى خدا شما را بيرون كرد و او را رها ساخت، من بنده امر برى بيش نيستم، آنچه را مامور شدم عمل مى كنم و من تنها پيرو وحيى هستم كه به من مى گردد.

اين روايت را طبرانى، و هيثمى در مجمع 9ر115، و حلبى در السيره 3ر374 نقل كرده اند.

10- ابو سعيد خدرى سعد بن مالك: عبد الله بن رقيم كنانى گويد ما در زمان جنگ جمل به مدينه آمديم، سعد بن مالك آنجا بود، او را ملاقات كرديم، او گفت پيامبر خدا " ص " دستور داد در هائيكه به مسجد باز است به بندند و در خانه على را بحال خود بگذراند.

اين حديث را امام احمد از حجاج از فطر از عبد الله بن رقيم نقل كرده است. هيثمى درمجمع 9ر114 گويد: اسناد احمد نيكو " حسن " است. و نيز ابو يعلى، بزار و طبرانى در اواسط روايت كرده و طبرانى افزوده است: گفتند يا رسول الله " ص " درهاى ما همه را جز در على بستى؟ فرمود من درهاى شما را نبستم ولى خدا بست.

11- سعد بن مالك ابو سعيد خدرى گويد: سه چيز به على بن ابى طالب داده شد كه يكى از آنها را اگر بمن ميدادند از دنيا و هر چه در آنست مرا بهتر مى بود پيامبر خدا " ص " روز غدير خم بعد از حمد و ثنا به او گفت... تا آنجا كه گويد: روز خيبر على را در حاليكه ديدگانش رمد داشت و نمى ديد، آوردند... تا انجا كه گويد: رسول خدا " ص " عمويش عباس و ديگران را از مسجد بيرون كرد. عباس او را گفت: ما را از مسجد بيرون ميكنى با اينكه ما بستگان مدافع تو و عموهاى توايم و على را ساكن مى كنى؟ فرمود من شما را خارج، و على را ساكن نكردم ولى خدا شما را خارج، و او را ساكن كرد.

حاكم در مستدرك 3ر117 اين حديث را آورده است

12- ابو حازم اشجعى گويد رسول خدا " ص " گفت: خداوند موسى را امر كرد مسجد پاكى بسازد كه هيچكس جز او و هارون در آن سكونت نكند و خداى مرا فرمان داد تا مسجد پاكى بنا كنم كه هيچكس جز من و على و فرزندانش در آن سكونت نكند.

سيوطى اين روايت را در خصايص 2ر243 نقل كرده است.

13- جابر بن عبد الله گويد: شنيدم پيامبر خدا " ص " مى گفت: سدوا الابواب كلها الا باب على: " همه درها را به بنديد مگر در على را و با انگشت خود بدر خانه على اشاره مى فرمود!

اين حديث را خطيب بغداد در تاريخش بغداد در تاريخش 7ر205، ابن عساكر در تاريخش كنجى در الكفايه 87، سيوطى در الجمع بنقل ترتيب او 6ر398، نقل كرده اند.

14- جابر بن سمره گويد: رسول خدا " ص " دستور داد همه درهاى مسجد را غير از در على بر بندد، عباس گفت يا رسول الله به اندازه اى كه من تنها داخل و خارج شوم " بگذرايد باز باشد " پيغمبر " ص " فرمود: من اين رها را دستور ندارم، آنگاه درها، رابست مگر در على را، او گويد: و گاهى على با حال جنابت از آن مى گذشت.

اين حديث را حافظ طبرانى در الكبير، از ابراهيم بن نائله اصفهانى، از اسماعيل بن عمرو البجلى، از ناصح، از سماك بن حرب از جابر نقل كرده و اسنادش اگر به خاطر ناصح صحيح نباشد، حسن است. و نيز هيثمى در مجمع الزوائد 9ر115، ابن حجر در القول المسدد 18.، فتح البارى 7ر12 و بدخشى در نزل الابرار 35، روايت كرده اند.

15- سعد بن ابى وقاص گويد: پيامبر خدا " ص " ما را به بستن درهائى كه به مسجد گشوده مى شد و رها كردن در على، امر فرمود. حديث نامبرده را احمد در مسند 1ر175 نقل كرده است. ابن حجر در فتح البارى 7ر11 گويد: احمد و نسائى آن را نقل كرده و اسنادش قوى است، عينى در عمده القارى 7ر592 آن را ذكر كرده و اسنادش را قوى دانسته است.

16- سعد بن ابى وقاص گويد: " رسول خدا " ص " درهاى مسجد را بست و در على را گشود. مردم در اين باره بسخن آمدند. پيغمبر " ص " فرمود من آن را نگشودم ولى خدا گشود.

ابو يعلى آن را نقل كرده گويد: موسى بن محمد بن حسان حديث كرده از محمد بن اسماعيل بن جعفر بن طحان و او از غسان بن بسر كاهلى، از مسل، از خيثمه، از سعد، ابن كثير از او در تاريخش 7ر342 بدون خدشه در سند، آورده است.

17- سعد بن ابى وقاص: حارث بن مالك گويد: بمكه آمدم، سعد بن ابى وقاص را ملاقات كرده گفتم: آيا شما منقبتى درباره على شنيده اى؟ گفت: ما با پيغمبر " ص " بوديم كه شبانه بر ما ندا آمد: ليخرج من فى المسجد الا آل رسول الله:

بايد هر كس در مسجد است جز آل پيامبر بيرون شوند.

" هنگام صبح عمويش آمده، گفت يا رسول الله، اصحاب و عموهايت را بيرون مى كنى و اين نوجوان را سكونت مى دهى؟ پيامبر گفت: اين من نبودم كه اخراج شما و اسكان اين نوجوان را فرمان دادم خدا بدان فرمان داده است.

نسائى در خصائص 13، و به اسناد ديگر از او با اين تعبير حديث نقل شده كه: عباس نزد پيامر " ص " آمده گفت: درهاى ما را جز در خانه على بستى؟ پيغمبر گفت من نگشودم و نبستم

18- سعد بن ابى وقاص گويد: پيامبر خدا " ص " فرمان بستن درها جز در على را صادر كرد، گفتند: يا رسول الله درهاى ما همه، جز در على را بستى؟ فرمود: من درهاى شما را نبستم ولى خداى بزرگ آنها را بست.

اين حديث را احمد، نسائى، طبرانى در اواسط از معاويه بن ميسره بن شريح از حكم بن عتيبه از مصعب بن سعد از پدرش، نقل كرداند، اسنادش صحيح و همه رجالش مورد وثوقند، مراجعه كنيد القول المسدد 18، فتح البارى 7ر11 و گويد: رجال روايت همه مورد و ثوقند. ارشاد السارى 6ر81 و گويد: نزد احمد و نسائى اسناد نيرومندى واقع شده و در روايت طبرانى رجال مورد وثوقى قرار دارد، نزل الابرار ص 34، در آنجا گويد: احمد نسائى و طبرانى روايت را به اسناد قوى نقل كرده اند، عمده القارى 7ر592 همه از ناقلان حديثند.

19- انس بن مالك گويد: هنگاميكه پيامبر " ص " درهاى مسجد را بست قريش نزد او آمده، او را سر زنش كرده، گفتند: درهاى ما را بستى و در على را رها كردى؟؟ پيغمبر " ص " گفت: فرمان من بنود كه بستم، و گشودم.

روايت را حافظ عقيلى از محمد بن عبدوس از محمد بن حميد از تميم بن عبد المومن از هلال بن سويد از انس نقل كرده اند. 20- بريده الاسلمى گويد: پيامبر خدا " ص " دستور بستن درها را صادر فرمود اين امر بر اصحابش گران آمد، وقتى به پيغمبر " ص " گزارش دادند، فرمان نماز جماعت صادر كرد و در اجتماع مردم منبر رفت و در سخنرانى اش چنان حمد و ثنائى از پرودگار گفت كه مانند آنرا قبلا كسى نشنيده بود آنگاه گفت:

ايها الناس نه من آن را بستم و نه آنرا من گشودم بلكه خداى آن را گشود و خداى آن را بست آنگاه خواند:

و النجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى:

" سوگند به اختر درحال فرود كه صاحب شما نه گمراه است نه، بر او نفوذ گمراهى شد است و او هيچ گاه از روى هواى نفس سخن نمى گويد تنها هر چه هست وحى است كه او مى شود ".

آنگاه مردى گفت: اجازه دهيد من روزنى به مسجد بگشايم؟ پيغمبر " ص " امتناع كرد و تنها در على را باز گذارد على در حال جنابت هم كه بود از همان در داخل و خارج مى شد.

اين روايت را ابو نعيم در فضائل صحابه آورده است.

21- امير المومنين " ع " گويد: وقتى پيامبر خدا " ص " دستور بستن درهائى را كه به مسجد رفت و آمد مى شد، صادر فرمود، حمزه در حاليكه قطيفه قرمزش بر زمين مى كشيد يا چشمان اشگ آلود، بيرون شد، پيامبر فرمود: اين من نبودم كه شما را بيرون، و او را ساكن كردم، ولى خدا او را ساكن ساخت. حافظ ابو نعيم در فضائل صحابه آن رانقل كرده است.

22- امير المومنين " ع " گويد: پيامبر خدا " ص " دست مرا گرفته، گفت، موسى از پروردگارش خواست كه مسجدش را هارون پاك كند و من از خداى خود