الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۴ -


و در كتاب "لمعات" خود گويد: اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست و بطور تحقيق گروهى مانند ترمذى... با دقت در طريق آنرا روايت نموده اند تا آخر آنچه ذكر كرده سپس گويد: استاد ابن حجر در " الصواعق المحرقه " چنين گفته است.

30- شيخ محمود بن محمد شيخانى، قادرى مدنى در كتاب " الصراط السوى فى مناقب آل النبى " گويد: و از جمله حديثهاى صحيحى كه وارد شده گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله است درباره على رضى الله عنه من كنت مولاه فعلى مولاه، ترمذى و نسائى و امام احمد و غيرهم با دقت در طريق آنرا روايت كرده اند، و چه بسا حديث صحيحى هست كه استادان نامبرده نياورده اند، سپس داستان "رحبه" را بلفظ سعيد ابن وهب روايت نموده، سپس گويد: ذهبى گفته كه: اين حديث صحيح است و بعد روايت احمد را در داستان رحبه، از ابى الطفيل و زبد بن ارقم ذكر نموده، و سپس گويد: حافظ ذهبى گفته: اين حديث صحيح و غريب است سپس آنرا از طريق ابن عوانه از ابى الطفيل از زيد روايت نموده و بعد گويد: حافظ ذهبى گفته اين حديث صحيح است، سپس آنرا از طريق حافظ ابى يعلى و حافظ حسن بن سفيان روايت نموده و بعد از آن گويد: حافظ ذهبى گفته اين حديث حسن است، و جمهور اهل سنت در اين نظر ما متفق ميباشند.

و اما آنچه كه تنها اهل بدعتها از اسماعيليه در بلاد يمن بزعم خود گفته اند و با اين گفتار خود با اهل جمعه و جماعت و سنن مخالفت ورزيده اند: چه آنكه آنها در مورد اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم يعنى هنگام بازگشت آنجناب از حجه الوداع كه بعد از جمع نمودن اصحاب اين جمله را: " الست اولى بكم من انفسكم "؟ سه بار بر آنها تكرار فرمود و آنها در جواب آنجناب تصديق و اعتراف مينمودند و سپس دست على رضى الله عنه را گرفت و فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و انصر من نصره و ادر الحق معه حيث دار ".

گفته اند كه مولى در اين حديث بمعنى اولى است، نه ناصر، و نه ساير معانى مشتركه آن، مدعى اين معنى از فرقه اسماعيليه گويد: جز اين نيست كه اراده پيغمبر صلى الله عليه و آله اين بوده كه همان سمتى كه از ولاء "اولويت در تصرف" براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر مردم هست براى على عليه السلام نيز مسلم است، و جمله نخست از گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله را " الست اولى بكم من انفسكم " سند "و دليل" بر اين مدعى قرار داده است، مدعى اين معنى نيز گويد: اگر "مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله" از مولى ناصر، يا آقا و سيد و غير آن مى بود نيازى بجمع كردن صحابه و گواه گرفتن آنها نداشت و موجبى نداشت كه دست على را بگيرد و بلند كند زيرا، اينرا همه كس ميدانست، و احتياجى نبود بدعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره او به اللهم وال من والاه تا آخر آن.

و نيز مدعى گويد: كه چنين دعائى در خور كسى نميشود مگر امام معصوم و الطاعه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله باشد مدعى بدلائل گذشته و بدليل قرار دادن پيغمبر صلى الله عليه و آله حق را تابع و پيرو على عليه السلام نه متبوع او، و اين مقام شايسته نيست جز براى آنكس كه فرمانبردارى و عصمت او واجب باشد، مدعى گويد: بنابر اين "دلايل و براهين" ثابت است كه: على رضى الله عنه تنها وصى است و وصايت او از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله منصوص است، و خلافت آنكس كه بر او پيشى گرفت معصيت و نافرمانى است، افتراء "ادعاء" مدعى تمام شد. "مولف الغدير گويد": بتحقيق احاديث صحيح و حسن گذشت، و در آن احاديث تمام آنچه مدعى ذكر نموده نيست، بلكه از آنچه ما ذكر كرديم آنچه بصحت پيوسته عبارتست از "جمله" من كنت مولاه، فعلى مولاه و "جمله" اللهم وال من والاه و "جمله": ان الله ولى المومنين، و من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و نيز صحيح از آنچه ما ذكر نموديم اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است: كه بمردم فرمود: آيا ميدانيد "تصديق داريد" كه من اولى "سزاوارتر" بولايت مومنين هستم از خود آنها؟ گفتند بلى يا رسول الله فرمود: هر كس من مولاى اويم، على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا: دوست بدار آنكه را كه او را دوست ميدارد، و دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن ميدارد و نيز اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: مانند اينست كه دعوت شده ام و دعوت را اجابت نموده ام، و همانا من وا گذاشته ام در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها را: كتاب خدا و عترتم: اهل بيتم. پس مراقب باشيد چگونه بعد از من درباره آندو رفتار مينمائيد؟ "آندو" هرگز جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، سپس فرمود: همانا خداوند مولاى من است، و من ولى هر مومن هستم، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين ولى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن دارد، و نيز صحيح از آنچه ما ذكر كرديم، اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: آيا من بهر مومنى اولى "سزاوارتر" از خود او نيستم؟ گفتند: بلى هستى، در اين موقع فرمود: پس همانا اين "اشاره بعلى عليه السلام" مولاى كسى است كه من مولاى اويم، خدايا دوست بدار دوستان او را، و دشمن بدار دشمنان او را پس از اين جريان عمر رضى الله عنه او را "على عليه السلام" ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مومن هستى، تمام شد آنچه "از اخبار و روايات صحيح و حسن" بدست آمده و در آنچه ذكر شد، چيزى از اختراعات مدعى و افتراهاى او وجود ندارد.

و ابن عقده تمامى طرق احاديث مذكوره و غير آنها را در كتاب جداگانه اى جمع نموده است.

31- سيد محمد برزنجى، شافعى، متوفاى 1103 در تاليف خود " النواقض " گويد: بدانكه، شيعه ادعا ميكنند كه اين حديث نصى است آشكار و نمايان در امامت على رضى الله عنه، و اين مهم ترين شبهه هاى آنها است، و مقداريكه "از حديث مذكور" ما ذكر نموديم: " من كنت مولاه، فعلى مولاه، بدون آن زيادتى "اللهم وال من والاه... "صحيح است و از طرق بسيار روايت شده است

32- ضياء الدين مقبلى، متوفاى 1108 حديث غدير را در كتاب خود " الابحاث المسدده فى الفنون المتعدده " از احاديث متواتره و قطعى بشمار آورده است.

و در تعليق " هدايه العقول الى غايه السئول " در جلد 2 ص 30 "مينگارد": علامه، سيد عبد الله بن وزير، در تاريخ معروف خود- موسوم- به "طبق الحلوى" از سيد محمد ابراهيم نقل نموده كه: حديث " من كنت مولاه ". يكصد و پنجاه طريق دارد، ولى همه آن طريق را جز افرادى از حفاظ حديث نشناخته اند، و علامه بزرگوار محمد بن اسمعيل امير رحمه الله گفته: حديث مزبور يكصد و پنجاه طريق دارد، و علامه مقبلى "شرح حال او در ج 1 ص 227 گذشت" بعد از تحقيق و بررسى بعض طرق اين حديث گويد: هر گاه اين امر معلوم نباشد پس در دين معلومى "امرى مقطوع" وجود نخواهد داشت و در فصول خود اين حديث و همچنين حديث منزلت را از احاديث متواتر لفظى قرار داده، و جلال، نسبت بتواتر حديث غدير كلام "فصول" را اقرار نموده ولى بمتواتر بودن حديث منزلت تسليم نشده و چنين گويد: حديث منزلت صحيح و مشهور است، نه متواتر.

و سيد- امير محمد صنعانى- نامرده در كتاب " الروضه النديه- شرح التحفه العلويه "- گويد: و حديث غدير نزد بيشتر از پيشوايان حديث متواتر "شناخته شده" است، حافظ ذهبى، در " تذكره الحفاظ " در شرح حال طبرى گويد: محمد بن جرير "طبرى" درباره حديث غدير كتابى جداگانه تاليف نموده است، ذهبى گويد: من بر آن كتاب دست يافتم و از بسيارى طرق آن دچار دهشت شدم!!

و نيز ذهبى در شرح حال حاكم "از او نقل نموده كه" گويد: حديث مزبور داراى طرق نيكوئى است، كه طرق آنرا جداگانه تصنيف و جمع نموده ام.

سپس گويد: استاد- مجتهد، ضياء الدين صالح بن مهدى مقبلى "كه در حرم خداوند " مكه " مسكن گزيده" در " ابحاث خود " حديث غدير را در احاديث متواتره كه جمع نموده بشمار آورده، و نامبرده از پيشوايان علم و تقوى و انصاف است، و با انصاف پيشوايان حديث داير بتواتر آن ديگر لزومى ندارد كه با ايراد طرق آن ايجاد ملال شود، بلكه براى تيمن و تبرك بذكر بعضى از آنها پرداخته ميشود.

33- شيخ محمد صدر العالم در كتاب " معارج العلى فى مناقب المرتضى " چنين گويد: سپس بدان كه حديث موالات در نظر سيوطى رحمه الله بطوريكه در " قطف الازهار " ذكر نموده متواتر است، لذا من خواستم طرق آنرا وارسى كنم تا اين تواتر آشكار گردد، بنا بر اين ميگويم: احمد و حاكم از ابن عباس و ابن ابى شيبه و احمد از نامبرده "ابن عباس" از بريده، و احمد و ابن ماجه از براء، و طبرانى از جرير. و ابو نعيم از جندع انصارى. و ابن قانع از حبشى بن جناده اند. و ترمذى با دقت در سند روايت نموده و گفته حديث- حسن و غريب است.

و نسائى و طبرانى و ضياء مقدسى از ابى الطفيل، از زيد بن ارقم يا حذيفه بن اسيد. و ابن ابى شيبه و طبرانى از ابى ايوب، و ابن ابى شيبه و ابن ابى عاصم و ضياء از سعد بن ابى وقاص. و شيرازى در " الالقاب " از عمر. و طبرانى از مالك بن حويرث. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از يحيى بن جعده، از زيد بن ارقم، و ابن عقده در كتاب الموالات از حبيب بن بديل بن ورقاء. و قيس بن ثابت و زيد بن شراحيل انصارى.

و احمد از على و سيزده نفر. و ابن ابى شيبه از جابر. و احمد و ابن ابى عاصم با دقت در طريق در " السنه " از زاذان بن عمر روايت كرده اند، گفت: در رحبه از على عليه السلام شنيدم... تا آخر حديث را ذكر نموده، سپس گويد: و احمد با دقت در طريق از براء ابن عازب و زيد بن ارقم روايت نموده... و لفظ آندو را ذكر نموده، سپس گويد: و طبرانى از ابن عمر. و ابن ابى شيبه از ابى هريره و دوازده تن از صحابه و احمد و طبرانى و ضياء از ابى ايوب و جمعى از صحابه و حاكم از على و طلحه. و احمد و طبرانى و ضياء از على و زيد بن ارقم و سى نفر از صحابه. و ابو نعيم در فضايل الصحابه از سعد. و خطيب از انس روايت نموده اند. و عبد الله بن احمد و ابو يعلى و ابن جرير و خطيب و ضياء از عبد الرحمن بن ابى ليلى روايت نموده اند كه گفت: على عليه السلام را در رحبه ديدم... و تمام حديث را ذكر نموده. و سپس گويد: و طبرانى از عمرو بن مره و زيد بن ارقم با هم روايت نموده. و طبرانى و حاكم از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت نموده اند و حديث را بلفظى كه ذكر نموديم بيان داشته و سپس گويد: و طبرانى از حبشى بن جناده روايت كرده. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از زيد بن ارقم و براء بن عازب روايت نموده.

34- سيد ابن حمزه، حرانى، دمشقى، حنفى، متوفاى 1120 حديث غدير را در كتاب خود " البيان و التعريف " جلد 2 ص 136 و 230 از طريق ترمذى و نسائى و طبرانى و حاكم و ضياء مقدسى روايت نموده سپس گويد: سيوطى گفته كه حديث متواتر است.

35- ابو عبد الله زرقانى، مالكى، متوفاى 1122 در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 بعد از ذكر كلام مصنف مذكور در ص 300- گويد: و مخصوص فرمود "رسول خدا صلى الله عليه و آله" او "على عليه السلام" را بسبب زيادتى علم او، و دقايق استنباط و فهم او، و حسن سيرت و صفاى سريره او، و اخلاق كريم، او، و استوارى و استحكام قدم او- "تا آنجا كه گويد": و طبرانى و غير او باسناد صحيح آورده اند كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه در غدير خم ايراد فرمود هنگام بازگشت از " حجه الوداع " و آن موضعى است در جحفه- سپس حديث را ذكر نموده- و در حديث مزبور است: اى مردم، همانا خداوند مولاى من، و من مولاى اهل ايمان هستيم و من باهل ايمان اولى "سزاوارتر" هستم از خود آنها، پس هر كه من مولاى اويم، على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را و يارى كن كسى را كه او را يارى نمايد، و خوار نما كسى را كه او را خوار نمايد و او را محور و مدار حق قرار ده، و بعضى پنداشته اند كه زيادتى " اللهم وال من والاه... " ساختگى است و اين پندار مردود است باينكه اين جمله ها از طرقى آمده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته و دار قطنى از سعد روايت كرده كه چون ابوبكر و عمر اين كلمات "پيغمبر صلى الله عليه و آله" را شنيدند، گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومن، سپس داستان نزول آيه: " سال سائل.. " را پيرامون قضيه ذكر نموده و شرح حال ابن عقده را ذكر و او را ستوده سپس گويد: و اين حديث متواتر است، شانزده نفر صحابى آنرا روايت نموده اند، و در روايتى از احمد مذكور است كه: سى تن صحابى اين خطبه و سخن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدند و هنگامى كه على عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه واقع شده بود بانچه شنيده بودند براى آنحضرت شهادت دادند، بنابراين سخن كسى كه بر صحت آن معترض و يا داستان مزبور را رد نموده باعتبار اينكه على عليه السلام در يمن بوده- قابل توجه و التفات نيست، زيرا بثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت فرمود و با رسول خدا صلى الله عليه و آله " حجه الوداع " را درك فرمود.

36- شهاب الدين حفظى شافعى، يكى از شعراى الغدير است در قرن دوازدهم نامبرده در كتاب ذخيره الاعمال فى شرح عقد جواهر اللال- گويد: اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت كرده اند و طرق آن بسيار است، امام احمد رحمه الله گويد: و سى تن صحابى هنگامى كه على عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود باين حديث براى آنحضرت شهادت دادند.

37- ميزرا محمد بدخشى در كتاب " نزل الابرار " ص 21 گويد: اين حديث صحيح و مشهور است، و نسبت بانكار صحت اين حديث سخن نگفته مگر متعصب انكار پيشه كه سخن او بى اعتبار است چه آنكه حديث مزبور طرق بسيار زيادى دارد و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه جمع نموده و ذهبى بصحت بسيارى از طرق آن تصريح نموده، و تعداد بسيارى از صحابه آنرا روايت نموده اند.

و در كتاب " مفتاح النجا فى مناقب آل العبا " گويد: حكيم در " نوادر الاصول " و طبرانى بسند صحيح در " تاريخ كبير " از ابى الطفيل، از حذيفه بن اسيد رضى الله عنه روايت نموده اند كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم زير درختى خطبه ايراد فرمود و گفت: ايها الناس بتحقيق خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمود. تا آخر خطبه كه در صفحه 59 جلد 1 گذشت، سپس گويد: و احمد از براء ابن عازب و زيد بن ارقم رضى الله عنهما روايت نموده، بلفظى كه در ص 63 و 64- جلد اول بيان داشتم، سپس گويد: و احمد از على و ابى ايوب انصارى و عمرو بن مره و ابو يعلى از ابى هريره. و ابن ابى شيبه از او و از دوازده تن از صحابه. و بزار از ابن عباس و عماره و بريده. و طبرانى از ابن عمر و مالك بن حويرث و ابى ايوب و جرير و سعد بن ابى وقاص و ابى سعيد خدرى و انس. و حاكم، از على و طلحه. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از سعد. و خطيب از انس رضى الله عنهم روايت نموده اند، سپس حديث را ذكر نموده و گويد: و در روايت ديگر طبرانى از عمرو بن مره و زيد بن ارقم و حبشى بن جناده رضى الله عنهم، مرفوعا بلفظ: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعن عن اعانه، روايت شده و در نزد ابن مردويه از ابن عباس رضى الله عنهما مرفوعا چنين است: اللهم: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و اخذل من خذله، و انصر من نصره، و احب من احبه و ابغض من ابغضه، و در روايت ديگر از ابى نعيم در كتاب " فضايل الصحابه " از زيد بن ارقم و براء بن عازب با هم مرفوعا چنين مذكور است: الا ان الله وليى و انا ولى كل مومن، من كنت مولاه فعلى مولاه و از احمد در روايت ديگر. و از ابن حبان و حاكم و حافظ ابى بشر اسماعيل بن عبد الله عبدى اصفهانى، مشهور بسمويه از ابن عباس از بريده روايت شده "و لفظ روايت را ذكر نموده" و از طبرانى در روايت ديگر از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت شده- و لفظ آن را ذكر كرده- و نزد ترمذى و حاكم، از زيد بن ارقم روايت شده- و لفظ آن ذكر نموده-.

سپس گويد:- اين حديث صحيح و مشهور است، حافظ ابو عبد الله محمد بن احمد بن عثمان ذهبى تركمانى فارقى، سپس دمشقى، بصحت بسيارى از طرق حديث مزبور تصريح نموده، و اين حديث طرق بسيار زيادى دارد، و حافظ، ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد كوفى، معروف به ابن عقده تمام طرق اين حديث را در يك كتاب جداگانه جمع نموده، و احمد از ابى الطفيل روايت كرده كه: على كرم الله وجهه در رحبه مردم را جمع نمود... سپس داستان "مناشده" رحبه را ذكر نموده است.

38- مفتى شام، عمادى حنفى، دمشقى، متوفاى 1171 در كتاب " الصلاه الفاخره " ص 49 حديث مزبور را از احاديث متواتره بشمار آورده، و بطوريكه در آغاز كتابش متعرض است، حديث مزبور را از ده تن و بيشتر از استادان به نقل از ترمذى و بزار و احمد و طبرى و ابى نعيم و ابن عساكر و ابن عقده و ابى يعلى روايت كرده است.

39- ابو العرفان- صبان شافعى، متوفاى 1206 در كتاب " اسعاف الراغبين " در حاشيه نور الابصار ص 153 بعد از روايت حديث گويد: سى تن صحابى آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده، و بسيارى از طرق آن صحيح يا حسن است.

40- سيد محمود آلوسى بغدادى، متوفاى 1270 در جلد 2 كتاب " روح المعانى " ص 249 گويد: بلى در نزد ما بثبوت پيوسته كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حق امير عليه السلام در آنجا "يعنى غديرخم" فرموده: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، و بر اين جمله چنانكه در بعضى روايات هست اضافه فرموده، ليكن در جميع آنچه روايت شده بر آنچه ادعا دارند از امامت كبرى و زعامت عظمى دلالتى نيست و در جلد 2 ص 350 صحت آنرا از قول ذهبى نقل نموده.

و نيز از ذهبى نقل كرده كه گفت: همانا جمله: " من كنت مولاه " متواتر است و متيقن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فرموده، و اما: جمله: " اللهم وال من والاه "، زيادتى است كه اسناد آن قوى است.

41- شيخ محمد، حوت، بيروتى، شافعى، متوفاى 1276 در كتاب " اسنى المطالب " ص 227 گويد: حديث: " من كنت مولاه، فعلى مولاه "، اصحاب سنن جز ابى داود، آنرا روايت نموده اند، و احمد آنرا روايت كرده، و صحت آنرا اشعار نموده اند، و بلفظ: " من كنت وليه، فعلى وليه " نيز روايت شده، و احمد و نسائى و حاكم آنرا روايت و صحت آنرا اشعار نموده اند.

42- مولوى، ولى الله لكهنوى در كتاب "مرآت المومنين فى مناقب اهل