الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۱ -


عباس و براء بن عازب و محمد بن على است، سپس اقوال ديگرى در سبب نزول آن ذكر نموده است.

21- كمال الدين ميبدى، متوفاى بعد از سال 908 "در ج 1 ص 214 ذكر شده"، در شرح ديوان اميرالمومنين عليه السلام در ص 415 گويد: ثعلبى روايت نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه در غديرخم فرمود: بعد از نزول قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " بود، و بر اهل توفيق پوشيده نيست كه قول خداى تعالى: " النبى اولى بالمومنين من انفسهم " با داستان غدير "و سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله: الست اولى بكم من انفسكم... "سازش دارد و خداى، داناتر است.

22- جلال الدين سيوطى، شافعى، متوفاى 911، "شرح حال او در ج 1 ص 214 مذكور است" در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298 گويد: ابو الشيخ با دقت در سند از حسن روايت نموده كه: " رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتى مبعوث "مامور" فرمود كه عرصه فكرم "در ابلاغ آن" تنگ شد و دانستم كه مردم مرا تكذيب خواهند نمود، پس خداى متعال مرا تهديد فرمود كه اگر ابلاغ نكنم مرا عذاب فرمايد، پس اين آيه نازل شد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...".

و عبد بن حميد و ابن جرير، و ابن ابى حاتم، و ابو الشيخ با دقت در سند از مجاهد روايت كرده اند كه گفت: چون اين آيه " بلغ ما انزل اليك... " نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض نمود: پروردگارا من يكتن تنها هستم، چگونه "اين وظيفه را" انجام دهم؟ مردم "باذيت و زيان من" اجتماع خواهند نمود، در نتيجه اين قسمت از آيه نازل شد: " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...".

و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى با دقت در سند روايت نموده اند كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.

23- سيد عبد الوهاب بخارى، متولد 869 و متوفاى 932 "شرح حال او در ج 1 ص 215 ذكر شده"، در تفسير قول خداى تعالى: " قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى " چنين گويد: از براء بن عازب رضى الله عنه در "تفسير" قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " روايت شده كه گفت: يعنى تبليغ كن از فضايل على. و اين آيه در غدير خم نازل شد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه اى بيان داشت و سپس فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه پس از اين بيان پيغمبر صلى الله عليه و آله عمر رضى الله عنه گفت: به به يا على گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى، ابو نعيم اين روايت را آورده و ثعالبى نيز آنرا در كتاب خود ذكر نموده است.

24- سيد جمال الدين شيرازى متوفاى 100 "چنانكه در ج 1 ص 219 گذشت"، در اربعين خود نزول آيه مذكوره را در غدير خم از ابن عباس بلفظى كه در ج 1 ص 98 گذشت روايت نموده است.

25- محمد محبوب العالم "مذكور در ج 1 ص 225 "در تفسير خود "مشهور به تفسير شاهى" بشرحى كه نقل از تفسير نظام الدين نيشابورى گذشت حكايت نموده است.

26- ميرزا محمد بدخشانى "مذكور در ج 1 ص 229 "، در " مفتاح النجا " گويد: آياتى كه در شان اميرالمومنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه نازل شده بسيار زياد است بحدى كه من نميتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمايم، ناچار لب لباب "نخبه آنها را" در اين كتاب وارد نمودم، تا آنجا كه گويد: ابن مردويه، از زر، از عبد الله رضى الله عنه با دقت در سند آورده كه: ما در عهد و زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت ميكرديم: بكيفيت و شرحيكه در صفحه 93 از ابن مردويه مذكور شد. سپس از طريق خود از ابى سعيد خدرى آنرا روايت نموده و در پايان آن ذكر كرده: سپس نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم " و روايتى را كه حافظ رسعنى با دقت در سند آورده "و در صفحه 98 ذكر شد" او نيز روايت كرده است.

27- قاضى شوكانى متوفاى 1250 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت" در تفسير خود " فتح القدير " ج 3 ص 57 گويد: ابن ابى حاتم، و ابن مردويه و ابن عساكر، با دقت در سند از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: اين آيه " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " در روز غدير درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود روايت كرده كه: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين قرائت مينموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس.

28- سيد شهاب الدين آلوسى، شافعى، بغدادى، متوفاى 1270 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت"، در ج 2 " روح المعانى " ص 348 گويد: شيعه چنين پندارد "معتقد است" كه مراد آيه از- آنچه كه خدا بتو نازل فرموده است، خلاف على كرم الله وجهه ميباشد، چه، آنان "شيعه" باسنادهاشان از ابى جعفر و ابى عبد الله رضى الله عنهما روايت كرده اند كه: خداى تعالى وحى فرمود به پيغمبرش كه على كرم الله تعالى وجهه را بجانشينى خود معرفى و اعلام نمايد، و آن حضرت ميترسيد كه اين امر بر جماعتى از اصحابش سخت و دشوار باشد، پس خداوند براى تشجيع او بكاريكه مامور است اين آيه را نازل فرمود، و از ابن عباس روايت شده كه: اين آيه درباره على كرم الله وجهه نازل شد زمانى كه خدا رسولش را امر فرمود كه مردم را بولايت او "على عليه السلام" آگاه فرمايد، پس آنحضرت انديشه نمود از اينكه مردم بگويند از پسر عم خود هوادارى كرد و او را باين امر سرزنش و نكوهش نمايند، پس خداى متعال اين آيه را وحى فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولايت او را اعلام داشت در روز غدير خم و دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و جلال الدين سيوطى در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر آورده كه آنها از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه گفت: اين آيه روز غدير خم در شان على بن ابى طالب كرم الله وجهه برسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود آورده كه او گفت: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت مى نموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا ولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.

29- شيخ سليمان قندوزى، حنفى متوفاى 1293 "شرح حال او در ج 1 ص 235 مذكور است"، در " ينابيع الموده " ص 120 گويد: ثعلبى با دقت در سند از ابى صالح، از ابن عباس و از محمد بن على "باقر" رضى الله عنهما روايت نموده كه: اين آيه درباره على عليه السلام نازل شده، حموينى نيز در " فرائد السمطين " از ابى هريره و همچنين مالكى در " فصول المهمه " از ابى سعيد خدرى با دقت در اسناد روايت نموده اند، كه: اين آيه روز غدير خم درباره على عليه السلام نازل شده. شيخ محيى الدين نووى آنرا چنين ذكر نموده.

30- شيخ محمد عبده مصرى متوفاى 1323 "شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت" در ج 6 تفسير " المنار " ص 463 گويد: ابن ابى حاتم، ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه آيه مزبور در روز غديرخم درباره على عليه السلام نازل شده.

حق سخن- اين بود آنچه در اين مقام از احاديث و اقوال "علماء و مفسرين اهل سنت" داير بنزول آيه تبليغ در شان على بن ابى طالب عليه السلام تتبع و ذكر آن براى ما مقدور افتاد، آنها كه دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه ديگرى در مورد نزول آيه مذكوره ذكر نموده اند، نخستين كسى كه ما او را شناخته ايم كه وجوه ديگرى براى نزول آيه ذكر كرده، طبرى است كه در ج 6 تفسيرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرين از او پيروى كرده اند و بالنهايه فخر رازى اقوال شان نزول آيه را به نه قول رسانده و دهمين آنها آن بود كه ما در اين كتاب ذكر نموديم.

اما وجهى را كه طبرى "در شان نزول آيه مزبور" ذكر نموده از ابن عباس آورده كه او گفت: يعنى اگر كتمان كنى آيه اى را از آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبليغ نكرده اى رسالت مرا. و اين قول و وجه با نزول آيه مذكوره در داستان غدير منافاتى ندارد، خواه لفظ "آيه" را در قول ابن عباس "اگر كتمان كنى آيه را" نكره محض بگيريم، و يا نكره تخصيص داده شده، و بنا بر اينكه نكره تخصيص داده شده بگيريم، مراد همان معنائى ايستكه ما بوسيله آنچه از احاديث و رواياتى كه نقل شد در مقام اثبات آن معنى هستيم، و بنا بر اينكه آنرا نكره مطلق و محض بگيريم، در اينصورت: اين جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " تاكيدى است در انجام و اجراء چيزيكه امر به تبليغ آن شده منتهى بلفظ مطلق كه هر مصداق و موضوعى را شامل ميشود و بنابراين داستان غدير هم يكى از آن مصداق ها و موضوعها ميباشد.

و "قول ديگر" از قتاده آورده كه وى گفت: بزودى "خداوند متعال" بكفايت خود خواهد گرفت پيغمبر صلى الله عليه و آله را "از بدخواهان و كينه اندوزان" و او را از كيد آنها نگاه خواهد داشت، و "با اين نويد" او را امر بابلاغ فرمود، و اين قول هم با آنچه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى ندارد، زيرا در اين معنى جز اين منظور نيست كه خداى متعال كفايت كيد دشمن و نگهدارى از سوء نيت آنها را در تبليغ امرى كه پيغمبر انديشه اختلاف و عدم تمكين امتش را در آن مينموده تضمين فرموده. و امتناعى ندارد از اينكه آن امر، همان نص غدير باشد، و با تصريحاتيكه در اين احاديث "كه ذكر شد" مشهور است همين معنى متعين ميشود.

و از سعيد بن جبير، و عبد الله بن شقيق، و محمد بن كعب قرظى، و عايشه آورده كه آنان گفتند "و لفظ روايت از عايشه است" پيش از نزول آيه: " و الله يعصمك من الناس " عده از پيغمبر صلى الله عليه و آله حراست مينمودند، ولى پس از نزول اين آيه پيغمبر صلى الله عليه و آله سر خود را از حجره خود بيرون كرد و بمردم "نگهبانان و حراست كنندگان خود" فرمود: برگرديد "يعنى برويد، ديگر نيازى به نگهبانى و حراست شما ندارم" زيرا خداوند مرا نگهدارى فرمود.

در اين قول نيز، جز اينكه پس از نزول وعده نگهدارى خداوند، پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانان خود را "از پيرامون جايگاه خود" متفرق ساخت، چيز ديگرى وجود ندارد و متعرض هيچگونه امرى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بدان جهت ترس و انديشه برانگيختن مردم را در اين داستان و يا بطور مطلق، داشته، نمى باشد، و امتناعى ندارد از اينكه اين امر همان داستان و مسئله غدير باشد، و از طرفى روايات مذكوره در اين كتاب و غير آن همين امر را تاييد و تعيين ميكند.

و طبرى در سبب نزول آيه نيز از قرظى ذكر نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله هر وقت بمنزلى فرود مى آمد اصحاب آنحضرت درخت سايه دارى انتخاب ميكردند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله خواب نيمروز را در زير آن درخت بياسايد، روزى هنگام آسايش پيغمبر، عربى صحرائى آمد و شمشير خود را كشيد و گفت: چه كسى تو را از "حمله" من مانع خواهد شد؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود خدا: در اين هنگام دست آن عرب لرزيد و شمشير از دست او افتاد، راوى گويد عرب مزبور در آن حال "با وضعى غير عادى" آنقدر سر خود را بدرخت كوبيد تا مغز او متلاشى گشت، پس خداى متعال نازل فرمود: و الله يعصمك من الناس.. تا آخر. و اين روايت تناقض دارد با آنچه كه قبلا ذكر شد داير باينكه نگهبانان آنجناب را در بر ميگرفتند تا هنگاميكه اين آيه نازل شد، زيرا بسيار دور از تصور است كه با وجود نگهبانان در پيرامون جايگاه آنجناب و آويخته شدن شمشير در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائى هنگامى كه آنجناب با چنين وضعى استراحت فرموده بتواند بسوى آنحضرت راه بيابد؟ علاوه بر اين، قبول چنين واقعه مستلزم اينست كه آيه مذكوره بطور پراكنده و متفرق نازل شده باشد، زيرا، اين روايت تصريح دارد كه آنچه بعد از داستان آنعرب صحرائى نازل شد، فقط اين جمله از قول خداى تعالى بود: و الله يعصمك من الناس، و بين اين داستان با صدر آيه "يا ايها الرسول بلغ... اه" سنخيت و مناسبتى وجود ندارد و با چنين كيفيتى پذيرش چنين قولى "در سبب نزول آيه مزبور" كه قرظى بتنهائى آنرا روايت كرده دشوار و مشكل است، و بعيد و محال نيست كه داستان آمدن عرب صحرائى از جمله اتفاقاتى باشد كه در پيرامون نص غدير و نزول آيه بوجود آمده باشد و راويان ساده لوح "بدون توجه و دقت در جهات لازم" پنداشته باشند كه اين آيه براى خاطر موضوع اعرابى "كه يك موضوع فرعى و اتفاقى بوده" نازل شده است در حالتيكه سبب بزرگتر و مهمترى براى نزول آن وجود داشته و آن امر ولايت كبرى بوده، وگرنه اين حادثه "بفرض وقوع" حادثه مهمى نبوده كه براى خاطر آن آيه اى نازل گردد؟ و چه بسيار نظاير اين امر اتفاق افتاده كه مورد اهميت و توجه قرار نگرفته، منتهى چنين اتفاقى "بفرض وقوع و صحت" چون مقارن با نص ولايت على عليه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسيط و ساده لوح را بچنين وهم و پندارى افكنده است!!!

و طبرى از ابن جريج روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله از قريش انديشناك بود، چون اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل شد، آنحضرت دراز كشيد و دو يا سه بار فرمود: هر كس اراده خوار كردن مرا نموده بيايد. و چه مانعى دارد كه آن امرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى خاطر آن امر از قريش انديشناك بود همان نص خلافت باشد، چنانكه احاديث و روايات مذكوره بتفصيل بدان اشعار نموده، پس بنابراين، اين روايت هم با آنچه كه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى نخواهد داشت؟

و طبرى بچهار سند از عايشه روايت نموده كه گفت: هر كس گمان كند كه محمد صلى الله عليه و آله امرى از كتاب خدا را كتمان نموده، هر آينه بهتان و افتراى بزرگى بخداى متعال مرتكب گشته، در حاليكه خداى متعال فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... و عايشه با گفتار اين مطلب در صدد بيان سبب نزول نبوده، فقط باين آيه كريمه استدلال نموده است باينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت بامر تبليغ نهايت مراقبت و اهتمام را فرموده و هيچ آيه اى را از كتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنكه آنرا ابلاغ و توضيح و بيان كرده و اين مطلبى است كه بهيچوجه در خور شك و ترديد نبوده، و ما نيز قائل بان هستيم چه قبل از نزول آيه مذكوره و چه بعد از آن.

و اما، آنچه را كه رازى در جلد 3 تفسيرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه "اقوال مربوط به اسباب نزول آيه مذكوره"- گرد آورده و نص غدير را دهمين آنها قرار داده و داستان عرب صحرائى مذكور در تفسير طبرى را هشتمين آنها قرار داده و انديشه از قريش را با افزايش يهود و نصارى بر آن نهمين اقوال مربوط بان قرار داده "در حالتيكه حق سخن را درباره دو قول مذكور دانستيد"، اقوال مذكوره مبتنى و متكى بر رواياتى است مرسل كه سندهاى طريق آن مقطوع و گوينده آن غير معلوم است!

و لذا در تفسير نظام الدين نيشابورى تمام آن اقوال به قيل "يعنى: گفته شده" نسبت داده شده است و نامبرده "نيشابورى" روايتى را كه شامل نص ولايت است اول وجوه و اقوال مذكوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابى سيد خدرى و محمد بن على عليهما السلام نسبت داده است. و طبرى كه خود مقدم تر و داناتر باين شئون بوده وجوه مذكوره را راسا بحساب نياورده و هر چند حديث ولايت را نيز ذكر ننموده، ليكن كتاب جداگانه در آن تاليف نموده و حديث ولايت را بهفتاد و اند طريق آورده چنانكه در پيش، از او و از كسيكه آنرا باو نسبت داده ياد شد، و در آنجا طبرى نزول آيه مذكوره را در آن هنگام "هنگام اعلام و نص بولايت على عليه السلام" باسنادش از زيد بن ارقم روايت نموده. و خود رازى معتبر نشمرده است از وجوه مذكوره مگر آنچه را كه در ميان وجه نهم بر روايت طبرى افزوده و گفته كه پيغمبر از يهود و نصارى انديشناك بود و بزودى بحقيقت حال در اين امر واقف خواهيد شد.

بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحيت آنرا ندارد كه مورد اعتماد قرار گيرد و در خور آن نيست كه با احاديث معتبره سابق الذكر كه دانشمندان بزرگ مانند طبرى، و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، و ابى نعيم، و ابى اسحق ثعلبى، و واحدى، و سجستانى، و حسكانى، و نطنزى، و رسعنى، و غير آنها با اسنادهاى بهم پيوسته آنها را روايت نموده اند- مقابله و معادله نمايد، آيا نسبت بحديثى كه اين پيشوايان معتبر ميدانند جز تصديق بحقيقت آن چه گمان ديگرى ميتوان نمود؟ مضافا بر آنچه گفته شد، اصولا در بعض وجوه "كه در سبب نزول " آيه تبليغ " رازى ذكر نموده". دلائل ساختگى آشكار و نمايان است، چه آنكه سياق آيه با وجوهى كه بعنوان سبب نزول ذكر شده ملايمت و مناسبتى ندارد بنا به تمام وجوه "نه گانه مذكوره" دور نيست كه تفسير براى باشد، يا استحساناتى است فرضى كه فاقد دليل است، يا مقصود ايجاد موانع زيادى است در برابر حديث ولايت، تا نيروى آن حقيقت "با القاء اين گونه اوهام" درهم شكسته شود و جانب تصديق باين امر خطير ضعيف و زبون گردد در حاليكه خداى متعال ابا و امتناع دارد "از حصول مقصود بد انديشان" تا آنجا كه نور خود را تمام و جلوه گر فرمايد.

رازى بعد از ذكر و تعداد وجوه "دهگانه داير باسباب نزول آيه تبليغ" گويد: بدان كه اين روايت اگر چه بسيار است، ولى اولى اينست كه مدلول آيه حمل شود بر اينكه خداى تعالى پيغمبر صلى الله عليه و آله را از مكر يهود و نصارى ايمن ساخت و او را امر فرموده كه بدون انديشه از آنان تبليغ خود را ظاهر سازد، و رجحان اين نظر از اين جهت است كه بحث و سخن بسيارى قبل از اين آيه و بعد از آن با يهود و نصارى جريان دارد، لذا ديگر روا نيست كه اين يك آيه در بين مطالب قبل و بعد