الغدير جلد ۱

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۳ -


308 - فقيه - شيخ بن عبد الله بن شيخ بن عبد الله بن شيخ بن عبد الله عيد روس - حسينى - يمنى "در سال 933 متولد و در 1041 وفات يافته، محبى در جلد 2 " خلاصه الاثر " ص 235 شرح حال او را ثبت و او را با كلمات : استاد بزرگوار - محدث صوفى - فقيه - ستوده و مشايخ و استادان او را در قرائت حديث - در يمن و در حرمين و در هند تعداد نموده و كرامتى براى او در مورد بهبودى جراحت سلطان ابراهيم "كه زمين گير شده بود" بامر او - حكايت نموده كه در نتيجه سلطان مزبور كه نخست رافضى بوده بمذهب اهل سنت و جماعت درآمده. و سيد محمود قادرى مدنى در كتابش " الصراط السوى " ضمن نقل از كتاب " العقد النبوى و السر المصطفوى " تاليف نامبرده، او را با اين عنوانها و القاب ستوده : شيخ امام و غوث همام، بحر الحقايق و المعارف، السيد السند و الفرد الامجد روايت او در مورد نزول آيه سال سائل پيرامون واقعه غديرخم نقل از كتاب مذكور " العقد النبوى " خواهد آمد.

309 - محمود بن محمد على شيخانى - قادرى - مدنى، مولف كتاب " الصراط السوى. فى مناقب آل النبى صلى الله عليه و آله " و كتاب " حيات الذاكرين " روايت او در مورد نزول آيه سال سائل پيرامون قضيه غدير خم خواهد آمد.

310 - نور الدين، على بن ابراهيم بن احمد حلبى - قاهرى - شافعى، متوفاى 1044، صاحب كتاب مشهور " السيره النبويه " محبى در جلد 3 " الخلاصه " ص 122 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد : پيشواى بزرگوار، جليل القدرترين مشايخ اعلام، علامه زمان، كوهى از كوههاى دانش و درياى بى كران آن، داراى منطقه وسيع حلم "بردبارى" دانشمند عالى مقدار، گردآورنده پراكندگيها، كسى كه نقد عمر شريفش را در اندوختن علم نافع و نشر آن صرف نموده، و در اثر رسيدن بمقامات شامخه علوم حظ و نصيبى احراز كرده كه احدى بدان پايه از موفقيت نايل نگشته مجلس درس او مجمع فضلا بوده و خردمندان و شخصيتهاى بزرگ در حريم دانش او بار سفر ميگشودند، منتهاى مراتب تحقيق را پيموده، و با فهم تند و نافذ و نيرومندى فكر، كاوش در فتاوى نموده و بين علم و عمل را جمع كرده، و جد و جهد فراوان در درك حقايق نموده، منافع وجودى و آثار علمى او بهمگان رسيده بطوريكه طالبين علم و فضيلت از هر نقطه و شهرى بسوى او ميشتافتند،... سپس در ثنا و ستايش او سخن بسيار گفته و استادان و تاليفات او را تعداد كرده و تاليفاتش را ستوده، تاليفات بسيارى دارد، روايت او در حديث غدير در صفحه 59 گذشته و در مورد نزول آيه سال سائل در اطراف واقعه غدير و همچنين سخن او در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خم خواهد آمد.

311 - شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير مكى - شافعى - متوفاى 1047، محبى در جلد 1 " خلاصه ص 271 از او نام برده و گويد : او از ادباء و فضلاء با تمكين حجاز بوده، در فضل و ادب داراى مقامى ارجمند بوده، در علوم فلكيه و معرفت آفاق جهان و عالم آفرينش دستى داشته و در ميان بزرگان و اشراف مكه منزلت و شهرت بسزائى داشته.. تا آنجا كه گويد : از جمله مولفات او " حسن المال فى مناقب الال " است، كه آنرا بنام : شريفش ادريس امير مكه قرار داده، سپس قصيده اى از او نقل ميكند كه ضمن آن شريف حسنى - على بن بركات را مدح و ستايش كرده، روايت او در مورد نزول آيه سال سائل در اطراف قضيه غديرخم خواهد آمد و حديث غدير از او در صفحات 44 و 91 و 101 مذكور و نامبرده را در پيرامون صحت حديث غدير و مفاد آن سخنى است كه در باب كلمات پيرامون حديث غديرخم خواهد آمد.

312 - حسين بن امام منصور بالله - قاسم بن محمد بن على يمنى متوفاى 1050، صاحب تاليف گرانبها و وزين كه در دو مجلد ضخيم در هند بچاپ رسيده و آنرا به " غايه السئول فى علم الاصول " ناميده، و شرح آن بنام " هدايت العقول " در سال 1049 از آن فراغت يافته، محبى در جلد 2 " خلاصه " ص 104 شرح حال او را ثبت و از قول قاضى حسينى مهلا گويد كه او در حق نامبرده چنين گفته : پيشواى علوم محمد صلى الله عليه و آله، آنچنان كسى كه اهل تحقيق، اعتراف به مراتب تحقيق او، و ارباب دقت نظر تصديق بدقت نظر او نمودند و در تمام اقطار بلاد يمن بدارا بودن علوم عاليه مشهور گشته، او از پدرش : امام منصور اخذ حديث نموده، سپس بقيه استادان او را ذكر نموده و از جمله تصانيف عاليه او همين كتاب " غايه السئول " و شرح آن : " هدايت العقول " را بشمار آورده و كتابى هم در آداب علماء و متعلمين، سپس گويد : نامبرده كتاب مزبور را از " جواهر العقدين " تاليف سيد سمهودى خلاصه نموده، سپس قطعه اى از نمونه هاى شعر او را ذكر نموده. نامبرده در كتاب خود " هدايت العقول " "كه در نزد مولف معظم " الغدير " موجود است" حديث غدير را بطرق بسيار ذكر نموده كه هر گاه جداگانه آنرا تنظيم ميكرد خود رساله اى مستقل بود، سخن او در باب كلمات پيرامون سند حديث غديرخم خواهد آمد.

313 - شيخ احمد بن محمد بن عمر - قاضى القضات - ملقب به - شهاب الدين - خفاجى - مصرى - حنفى - متوفاى 1069 "كه سن او قريب نود سال بوده"، محبى در جلد 1 " خلاصه الاثر " ص 343 - 331 در شرح حال و ستايش او بسط كلام داده و استادان و تاليفات او را تعداد كرده و اشعار نموده كه نامبرده متصدى قضاوت شد و بدمشق آمد و در آنجا مسكن گرفت، و نمونه اى از شعر او را ذكر كرده و درباره او چنين گويد : داراى - تصنيف هاى حساس و مهم و يكى از شخصيتهائى است، كه در احاطه و تخصص شهرت جهانى يافته، و در عصر خود بمانند ماه آسمان دانش و خورشيد تابان در افق نظم و نثر بوده، بر اهل تاليف و ارباب تصنيف رياست و سرورى داشته و نام و شخصيت او بتمام نقاط منتشر گشته و اخبار او چون ستاره گان درخشان فلك در افق علوم تابيده و هر كه را ديديم و از هر كسى كه ملاقات او را درك كرده - شنيديم، همگان به يگانه بودن و برترى او در تقرير و تحرير و حسن انشاء معترف بودند، و كسى در زمان او بجايگاه بلند او در دانش نرسيده، و تاليفات او بسيار و در خور استفاده عموم و در تمام بلاد منتشر گشته و از اين راه موفقيت و سعادت بزرگى را احراز نموده است، تا آخر... نامبرده حديث غدير را در جلد 3 شرحى كه بنام " نسيم الرياض " بر كتاب " الشفاء " تاليف قاضى عياض نوشته و در چهار مجلد بچاپ رسيده، در ص 456 ذكر نموده، آنجا كه مصنف "قاضى عياض" گويد : رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، شارح نامبرده گويد : و اين فرمايش در غديرخم بوده در حاليكه آنحضرت براى مردم خطبه خواند.

314 - عبد الحق بن سيف الدين دهلوى - بخارى - متوفاى 1052، صاحب تاليفات گرانبها، از جمله : " اللمعات فى شرح المشكات "، و " رجال المشكات " و " ترجمه فصل الخطاب "، و " جذب القلوب "، و " اخبار الاخيار " و " مدارج النبوه "، لفظ نامبرده در كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.

315 - محمد بن محمد مصرى، مولف كتاب " الدرر العوال بحل الفاظ بدء المال "، در كتاب مزبور در ذكر نام اميرالمومنين عليه السلام گويد : در فضل او احاديث بسيار وارد شده، از جمله آنها : فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

316 - محمد محبوب العالم ابن صفى الدين جعفر - بدر العالم، مولف تفسير مشهور به "تفسير شاهى"، روايت او در باب نزول آيه تبليغ درباره على عليه السلام و نزول آيه سال سائل پيرامون حديث غدير نقل از تفسير نامبرده خواهد آمد.

علماء قرن 12

317 - سيد محمد عبد الرسول بن عبد السيد بن عبد الرسول حسينى - شافعى - برزنجى "در سال 1040 متولد و در 1103 وفات يافته"، مرادى در جلد 4 " سلك الدرر " ص 65 شرح حال او را ثبت و استادان او را در قرائت ذكر نموده و درباره او گويد : نامبرده به همدان رفته، سپس ببغداد و دمشق و قسطنطنيه و مصر مسافرت كرده و از علماء بلاد مذكوره اخذ حديث نموده، سپس در مدينه منوره متوطن گشته و از روساى آنجا محسوب شده سپس تاليفات او را تعداد نموده كه از جمله آنها كتاب " النواقض للروافض " است، و از جمله تاليفات او كه مرادى آن را ذكر نكرده، كتابى است كه در نجات ابوين پيغمبر صلى الله عليه و آله و عم او ابى طالب نوشته، دانشمند محترم، زينى دحلان قسمت مربوط به نجات ابى طالب را از كتاب مزبور خلاصه كرده و آن را " اسنى المطالب فى نجات ابى طالب " ناميده و در آغاز آن چنين عنوان كرده : بر تاليف بزرگى آگاهى يافتم كه از علامه بزرگوار - مولانا سيد محمد بن رسول برزنجى متوفاى در يكهزار و يكصد است كه در نجات ابوين پيغمبر صلى الله عليه و آله تاليف نموده و در پايان كتاب مزبور در باب نجات ابى طالب بحث نموده و نجات او را اثبات نموده است، و اقامه دليل بر اين امر كرده و براهينى از كتاب و سنت و اقوال علماء آورده كه هر كس در ادله و براهين نامبرده تامل و بررسى نمايد، يقين به نجات ابى طالب براى او حاصل ميشود، با بيان معانى صحيحه نسبت به نصوصى كه خلاف اين معنى را اقتضاء مينمايد كه در نتيجه تمام نصوص صراحت بر نجات او دارد و در اين زمينه راهى را پيموده كه تاكنون احدى در اين راه بر او سبقت نگرفته و بطوريست كه حتى آنها كه نجات ابى طالب را انكار مينمودند در قبال طريقه استدلال و برهان او ملزم ميشوند كه دلائل او را بپذيرند و تمام دلائلى را كه قائلين بعدم نجات ابى طالب اقامه نموده اند، او همه را "با برهان مخصوص خود" بر ميگرداند و همان دلائل را منطبق با مقصود و عقيده خود داير بنجات ابى طالب مينمايد، و هر شبهه را كه قائلين بعدم نجات ابى طالب بان تمسك جسته اند با دلايل مقتن آنها را مرتفع و زايل نموده و با رفع شهبات مزبوره اقامه دليل بر دعوى خود نموده، و در بعض از اين مباحث موضوعهاى دقيقى هست كه درك آن دقايق فقط از عهده فحول علماء بر مى آيد و بر آنها كه قصود دارند درك آن دشوار است : و بعض از مباحث نامبرده زايد بر اثبات مطلوب است كه جنبه تقويت مورد اثبات او را دارند و من "زينى دحلان" خواستم مطالب مذكوره را ملخص نمايم.... تا آخر مطالبش. لفظ نامبرده "برزنجى" درباره حديث غدير در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.

318 - برهان الدين ابراهيم بن مرعى بن عطيه شبر خيتى - مصرى - مالكى، متوفاى 1106، از علماء نامى و فضلاء گرامى مصر است، نامبرده از شيخ اجهورى و شيخ يوسف فيشى درس گرفته و كسب فقه كرده و در علوم حديث و نحو و غيرهما تاليف كتاب نموده، كتاب " الفتوحات الوهبيه " در شرح اربعين "چهل حديث" نووى كه در مصر بچاپ رسيده از او است، عازم رفتن به "رشيد" بود و در رود نيل غرق شد، نامبرده در كتاب مزبور "فتوحات الوهبيه" در حديث يازدهم نام اميرالمومنين عليه السلام را كه مى برد، مينگارد : همان كسى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره او فرمود : من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

319 - ضياء الدين. صالح بن مهدى بن على بن عبد الله مقبلى سپس صنعانى - سپس - مكى - "در سال 1047 متولد و در 1108 در مكه وفات يافته"، شوكانى در جلد 1 " البدر الطالع " ص 292 - 288 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد : نامبرده كسى است كه در جميع علوم كتاب و سنت تسلط و تبحر يافته و اصول فقه و حديث و عربيت و معانى و بيان و تفسير را مورد بررسى قرار داده، و در جميع آنها تفوق و برترى احراز نموده، نامبرده مولفاتى دارد كه در نظر علماء محبوب و مقبول واقع شده، و بانها اقبال نموده و بمطالب آنها احتجاج و استدلال مينمايند و در خور چنين مقامى هم هست، سپس. مولفات او را تعداد نموده كه از جمله آن " الابحاث المسدده فى الفنون المتعدده "، لفظ نامبرده درباره غدير در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير و نص او بر تواتر حديث مزبور خواهد آمد.

320 - ابراهيم بن محمد بن محمد - كمال الدين حنفى - معروف به - ابن حمزه حرانى - دمشقى، متوفاى 1120، مرادى در جلد 1 " سلك الدرر " ص 24 - 22 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد : عالم و پيشواى مشهور. محدث نحوى و علامه، نامبرده در خور احترام فراوان و مشهور بفضايل بسيار است، و يكى از اعلام محدثين و علماء عظيم القدر است، سيدى است شريف و داراى حسب و نسب، در دمشق متولد شده و در همانجا نشو و نما كرده، سپس استادان او را در اخذ حديث و روايت ذكر نموده و گويد : در اجازه او بخط او يافتم كه تعداد مشايخ و اساتيد او به هشتاد نفر بالغ شده، سپس تاليفات او وفات او را ذكر نموده، حديث غدير را در تاليفش " البيان و التعريف " ذكر نموده و اشاره بحديث او در صفحه 72 و 92 گذشت.

321 - ابو عبد الله محمد بن عبد الباقى بن يوسف زرقانى مصرى - مالكى "در سال 1055 در مصر متولد و در 1122 وفات يافته" آخرين شخصيتهاى برجسته از محدثين در ديار مصر كه در انواع علوم شركت و تسلط داشته، مرادى در جلد 4 از " سلك الدرر " ص 32 شرح حال او را ثبت و استادان و تاليفات گرانبهاى او را تعداد و ذكر نموده، مانند كتاب " شرح المواهب اللدنيه " - چاپ بولاق در هشت جلد - و " شرح الموطا " چاپ مصر در چهار جلد - و چلبى در " كشف الظنون " با تعبير به : المولى العلامه - خاتمه المحدثين - او را ستايش نموده، حديث او درباره غديرخم در ص 71 گذشت، و در حديث تهنيت بلفظ سعد خواهد آمد و نامبرده را در صحت حديث مزبور و تواتر آن سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.

322 - حسام الدين محمد با يزيد - سهارنپورى - صاحب " مرافض الروافض " نامبرده در تاليف خود ذكر نموده : از براء بن عازب و زيد بن ارغم كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله چون در غدير خم فرود آمد دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : آيا شما نيستيد كه ميدانيد باينكه. من اولى "سزاوارتر" هستم بر هر مومنى از خودش ؟ گفتند بلى - سپس فرمود : بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم پس على عليه السلام مولاى او است، خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، پس عمر بعد از اين جريان على عليه السلام را ملاقات كرد و باو گفت : گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مومنى هستى.

323 - ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشى، مولف " مفتاح النجا فى مناقب آل العبا " و " نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهار " - در بمبى بچاپ - رسيده - و اين دو كتاب دلالت دارند بر تسلط كامل و احاطه مولف نامبرده در علم حديث و فنون آن وقوف كامل به مسانيد آن، حديث غدير را در دو كتاب مذكور بطرق بسيار روايت نموده كه بنقل از دو كتاب مزبور در صفحات 41 و 45 و 48 و 53 و 56 و 60 و 62 و 76 و 86 و 98 و 99 و 102 و 107 ذكر شده، و روايت او در حديث مناشده رحبه خواهد آمد، و نامبرده را در پيرامون صحت حديث مزبور سخنى است كه در باب كلمات در پيرامون سند حديث خواهد آمد.

324 - محمد صدر العالم، مولف كتاب " المعارج العلى فى مناقب المرتضى "، نامبرده حديث غدير را بطرق متعددش در كتاب خود "معارج" ذكر نموده، بعضى از طرق او در صفحات 54 و 107 و 109 گذشت، و در باب نزول آيه سال سائل پيرامون حديث غدير و در حديث تهنيت خواهد آمد. و در تواتر و صحت حديث مزبور نامبرده را سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث خواهد آمد.

325 - حامد بن على بن ابراهيم بن عبد الرحيم حنفى - دمشقى - معروف به عمادى - "در سال 1103 - در دمشق متولد و در 1171 وفات يافته"، مرادى در جلد 2 " سلك الدرر " ص 19 - 11 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد : مفتى حنفيه در دمشق و فرزند مفتى آنجا، صدر آنها و پسر صدر، صدرى كه داراى مهابت و بزرگوارى بوده جليل القدرترين عالم، فقيه فاضل فرضى، نامبرده عالمى است محقق و اديب و عارف و هوشيار و كامل و مهذب. سپس استادان او و تاليفات بسيار و گرانبهاى او را تعداد نموده، از جمله " الصلوه الفاخره بالاحاديث المتواتره " كه در مصر چاپ شده و نمونه هائى از نظم و نثر او را ذكر نموده كه هر دو نمودار احاطه و تسلط او در علم و ادب است، نامبرده حديث غدير را از طرق بسيار روايت نموده و آنها را در كتاب خود " الصلوه الفاخره " از احاديث متواتره بشمار آوره، لفظ او در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.

326 - عبد العزيز، ابو ولى الله احمد بن عبد الرحيم عمرى - دهلوى، متوفاى 1176، يكى از كسانى است كه تاليف بسيار نموده، از جمله تاليفات گرابنهايش كه چاپ شده " اجوبه المسائل الثلاث " " الانصاف فى بيان سبب الاختلاف " " تنوير العينين " " رسائل الدهلوى " " حجه الله البالغه فى اسرار الاحاديث و علل الاحكام " " شرح تراجم ابواب صحيح بخارى " " عقد الجيد فى الاجتهاد و التقليد " " فتح الخبير بما لابد من حفظه فى علم التفسير " " الفوز الكبير مع فتح الخبير فى اصول التفسير " " القول الجميل فى التصوف " و از جمله كتب و تاليفات او است " قره العينين "، و " ازاله الخفاء "، نامبرده - در قره العينين " ذكر نموده : از براء بن عازب و زيد بن ارقم باينكه : رسول خدا صلى الله عليه و آله چون در غدير خم فرود آمد، دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : آيا شما نيستيد كه ميدانيد، من اولى "سزاوارتر" هستم بهر مومن از خودش ؟ گفتند : بلى : پس فرمود : بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم، على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، سپس بعد از اين جريان عمر او را "على عليه السلام را" ملاقات نمود و باو گفت : گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد زن مومن هستى، احمد اين روايت را با بررسى سند ذكر نموده، و در " ازاله الخلفاء " روايتى را كه حاكم با بررسى سند از زيد بن ارقم از حديث غدير آورده، بدو لفظ و بدو طريق كه در صفحه 66 ذكر شده، روايت نموده.

327 - محمد بن سالم بن احمد مصرى حفنى شمس الدين شافعى "در سال 1101 متولد و در 1181 وفات يافته" نامبرده يكى از فقهائى است كه با استفاده از استادان ذيفنون قاهره در علوم متنوعه شركت كرده، شرح حال او در جلد 4 "سلك الدرر" ص 49 و در جلد 10 "الخطط الجديده" صفحه 74 موجود است، نامبرده را تاليفات گرانبهائى است، از جمله آنها " انفس نفائس الدرر " كه در حاشيه " المنح المكيه " چاپ شده و حاشيه او بشرح عزيزى بر " الجامع الصغير " و " الثمره البهيه فى اسماء الصحابه البدريه "، نامبرده حديث غدير را در حاشيه " الجامع الصغير " چاپى ذكر نموده است.

328 - سيد محمد بن اسماعيل بن صلاح، الامير اليمانى - صغانى - حسينى - "در سال 1059 متولد و در 1182 وفات يافته"، نامبرده يكى از شعراى غدير است كه شعر و شرح حال او در شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد، حديث او درباره غدير خم در صفحه 73 گذشت و در داستان تهنيت خواهد آمد، و او را سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث ذكر خواهد شد.

329 - شهاب الدين، احمد بن عبد القادر حفظى، شافعى، نامبرده يكى از شعراء غدير است كه شعر و شرح حال او ضمن شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد، و لفظ او در كلمات پيرامون سند حديث غدير و در شرح حال او ذكر خواهد شد.

علماء قرن 13

330 - ابو الفيض محمد بن محمد المرتضى حسينى - زبيدى - حنفى "در سال 1145 متولد و در 1205 وفات يافته" مولف " تاج العروس فى شرح القاموس " يگانه مرجع در لغت، جايگاه او در " واسط " عراق بوده، در هند متولد شده و در زبيد - از كشور يمن - نشو و نما نموده و بطرف حجاز رهسپار گرديده و در مصر اقامت گزيده در كسب علوم متنوعه شركت جسته، و در انواع علوم احاطه و تسلط يافته، و آوازه او وصيت فضلش منتشر گشته و همه جا شهرت يافته، كتب گرانبها و بسيار نفيس تاليف نموده، از جمله آنها " اتحاف الساده المتقين " در شرح " احياء العلوم " غزالى - كه در ده جلد چاپ شده - و " اسانيد الصحاح الست " و نيز قسمتى از كتب و تاليفات او چاپ شده است، در جلد 10 " تاج العروس " ص 399 در تعداد معانى مولى گويد : و نيز ولى كسى است كه متولى امر تو ميشود و آندو را "مولى و ولى" معنى يك است، و از اين باب است حديث : و ايما امراه نكحت بغير اذن مولاها.. و بعض از ارباب حديث چنين روايت نموده اند، بغير اذن وليها، - "در هر دو صورت، معناى جمله بالا : و هر زنى كه زناشوئى كند بدون اذن سرپرست خود.. "و ابن سلام از يونس روايت كرده كه : مولى. در دين همان ولى است، و اينست قول خداى تعالى : ذلك بان الله مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم يعنى لا ولى لهم، و از اين قبيل است، حديث : من كنت مولاه... يعنى : من كنت وليه... و شافعى گفته : حمل ميشود بر ولاء اسلام، و نيز "يعنى حمل ميشود" به - ناصر -، جواهرى آنرا نقل نموده و جمله : من كنت مولاه... نيز بان تفسير شده است.