الغدير جلد ۱۰

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۲۴ -


فروخته ام.علي به او گفت: برو پيش رسول خدا و به او بگو: اگر حادثه اي رخ دهد چه کسي دينت را ادا خواهد کرد؟ آن مرد پيش رسول خدا رفت و جريان را عرض کرد، رسول خدا فرمود: ادا کننده ي دينم ابوبکر است، او گفت: اگر براي ابوبکر حادثه اي رخ دهد به کي مراجعه کنم؟ فرمود: به عمر، او باز گفت: اگر عمر هم بميرد کي بايد دينت را اداء کند؟ رسول خدا فرمود: واي بر تو اگر عمر بميرد در آن وقت اگر توانستي بميري بمير!!

ابن درويش گفته است: در اين روايت فضل بن مختار قرار دارد که جدا ضعف و سست است که نمي شود به گفته ي او اعتماد کرد، و در ميزان الاعتدال جلد 4 صفحه ي 449 آمده که ابو حاتم گفته است: احاديث او "فضل بن مختار" نادرست است و او مطالب نادرست روايت مي کند.و " ازدي " گفته است: او جدا احاديث نادرست روايت مي کند.و ابن عدي گفته است: تمام احاديثش منکر و غير قابل پيروي است.

31- از انس بطور مرفوع آمده است: ابوبکر وزير و جانشينم مي باشد.

ذهبي آن را در " ميزان الاعتدال " جلد 1 صفحه ي 41 از طريق احمد بن جعفر بن فضل آورده و درباره اش گفته است: او مشهور بحديث سازي است و کسي نيست.

32- از عايشه- خداي از او خشنود باد- به طور مرفوع آمده است: رسول خدا به مردي فرمود: برو پيش ابوبکر و به او بگو: تو خليفه ي مني و با مردم نماز بخوان.

عقيلي آن را از طريق فضل بن جبير از خلف از علقمة بن مرثد از پدرش آورده و گفته است: حديث فضل مورد پيروي قرار نمي گيرد و براي " مرثد " پدر علقمة روايتي شناخته نشده است.

33- از ابن عباس آمده که: زني پيش رسول خدا آمد و چيزي از آن حضرت پرسيد رسول خدا به او فرمود: بعدا بيا، او گفت: يا رسول الله اگر بعدا بيابيم و شما نباشيد و فوت کرده باشيد چه کنم ؟ فرمود: اگر آمدي و مرا نيافتي برو پيش ابوبکر که او خليفه ي بعد از من است.

ابن عساکر با سند خود آن را آورده و ابن حجر در " صواعق " صفحه ي 11 آن را از نصوص دلالت کننده ي بر خلافت ابي بکر شمرده است.

چه بگويم درباره ي نويسنده اي که اسناد اين نوع دروغ ها را حذف مي کند و آن را بشکل يک اصل مسلم مي پذيرد و بطور قاطع اسناد به رسول خدا مي دهد در صورتيکه در برابرش احاديث زيادي از ابن عباس قرار دارد که با صداي رسا خلافت بلا فصل امير المؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام را اعلام مي دارد؟!

آيا از حديث او "ابن عباس" نيست آنچه را که حفاظ صحيح شمرده و آن را با سندهائي که رجال آن همگي مورد اعتماد هستند آورده اند و ما آن را در جلد اول اين کتاب صفحه ي 51 نقل کرده ايم و آن همان فرمايش رسول خدا به علي عليهما الصلوة و السلام است که فرمود: " شايسته نيست حديث " عشيره" که بر صحت آن تصريح شده و در جلد دوم اين کتاب صفحه ي 278- 287 ذکر شده و در آن چنين آمده است: " به طور قطع اين "يعني علي" برادر و وصي و جانشينم در ميان شما است، پس گوش بحرفش دهيد و از او اطاعت کنيد"؟

و در تعبير ديگر چنين آمده است:" پس تو برادر و وزير و وصي و وارث و جانشينم بعد از من خواهي بود"؟ آيا ابن عباس خود از پيشاهنگان مخالفين بيعت ابي بکر نبود؟ آيا او چنانکه در جلد اول اين کتاب صفحه ي 389 آمده تنها کسي نبود که با عمر در مورد خلافت مناظره و بحث و گفتگو نموده است؟ آيا؟ و آيا؟ و آيا؟.

34- از عبد الله بن عمر آمده که رسول خدا فرموده است: " بر اين امت دوازده خليفه حکومت خواهد کرد: ابوبکر صديق که اسمش را يافتيد، عمر فاروق که شاخي از آهن است و اسمش را مي دانيد، عثمان بن عفان ذوالنورين که مظلومانه کشته مي شود و از رحمت دو برابر داده مي شود و مالک زمين مقدس مي گردد معاويه و پسرش، سپس سفاح است و منصور و جابر و امين و سلام و امير العصب که همانندش ديده و دانسته نشده است، تا آخر حديث.

نعيم بن حماد در " الفتن " آن را با سند خود آورده است ولي در " کنز العمال " جلد 6 صفحه ي 67 آمده که آن را بشکل ارسال حديث نقل کرده و بالا برده اند زيرا مي ترسيدند که بحث کننده بر عيوب اسناد آن آگاه گردد، اما همين مقدار که نعيم بن حماد در سلسله س حديث قرار دارد کفايت در نادرستي روايت مي کند و از بقيه ي رجال آن بي نيازمان مي سازد، زيرا، در " سلسله دروغگويان" گذشت که او در تقويت سنت حديث مي مساخته است.

به علاوه متن خود حديث گواه بر ساختگي بودن آنست زيرا خليفه اي که بشارت آمدنش داده مي شود مانند دو پسر خورنده ي جگرها "هند زن ابو سفيان" شايسته است که خبر از آمدن آنها دادن ساختگي و دروغ باشد و امت اسلام هرگز به آمدن آنها خورسند نشود، مگر آنکه کسي که بشارت به آمدن آنها و همانندهايشان که بعدا مي آيند، مي دهد، معني خليفه و راز جعل خلافت را نداند.

از اينها که بگذريم اين چه خلافتي است که از زمان يزيد بن معاويه تا سفاح که از سال 64 تا 132 ه است قطع مي شود و امت اسلام در طول اين مدت مهمل و بي سرپرست گذاشته مي شود؟!

و اصلا منصور ظالم و ستمگر چه عظمت و شخصيت برجسته اي دارد که رسول خدا تصريح به خلافتش نسبت به مسلمين نمايد؟! به علاوه جابر و سالم و امير العصب کيانند و چه موقعيتي در مورد خلافت ديني دارند؟!

باز از اينها که بگذريم چرا عمر بن عبد العزيز که بهترين خليفه ي اموي بوده بجاي يزيد جنايتکار معرفي نشده است؟! و چرا کسي که صاحب ميمونها و بازها و تار و طنبورها و شراب است بايد لباس خلافت اسلامي را بپوشد، ولي عمر بن عبدالعزيز و معاوية بن يزيد که چهل روز لباس خلافت را پوشيد و سپس کنده و دور انداخته است حق ندارند آن را بپوشند و مورد تصريح قرار گيرند؟ در صورتي که بسياري از ائمه ي حديث چنانکه در تاريخ ابن کثير جلد 6 صفحه ي 198 آمده تصريح به خلافت و عدالت اولي "عمر بن عبد العزيز" و اينکه او از خلفاء راشدين است کرده اند.

همه ي اين مطالب گواه اين حقيقت است که سازنده ي اين حديث، افتراء زننده ي دروغگوي جاهل به شئون خلافت و غير عارف به مقام خلفاء است.و نادان تر از او نويسنده اس است که آن را ذکر مي کند و در اختيار خواننده قرار مي دهد و جزء مناقب خلفاء بشمار مي آورد.

35- ابوبکر در " غار " گفت: يا رسول الله من منزلتت را پيش خدا در مورد نبوت و رسالت شناختم، اما مي خواهم بدانم منزلت من چگونه است؟ رسول خدا فرمود: من رسول خدايم و تو صديق و بال و مونس و انيس و خليفه ام بعد از من هستي، در ميان مردم جاي من قرار خواهي گرفت، و با من در يکجا دفن خواهي شد و خداوند ترا و دوستانت را تا روز قيامت خواهد بخشيد.صفوري آن را در " نزهت المجالس " جلد 2 صفحه ي 184 به نقل از " عيون المجالس " با همين عبارت مرسل آورده است، ولي صحت انکار ابوبکر و عمر استخلاف رسول خدا را چنانکه عنقريب خواهد آمد اين تهمت را تکذيب مي کند.

36- از انس آمده که گفته است: بر رسول خدا وارد شدم در حاليکه ابوبکر در طرف راست و عمر در طرف چپش قرار داشت و رسول خدا دست راستش را روي دو کتف ابوبکر و دست چپش را روي دو کتف عمر نهاد و گفت: شما در دنيا و آخرت وزيرانم هستيد و اين چنين زمين برايم و براي شما شکافته مي شود، و اين چنين من و شما پروردگار عالميان را زيارت خواهيم کرد.مايه ي تأسف من است که ابوبکر و عمر اين نص دروغ را فراموش کردند و در روز سقيفه اين وزارت منصوصه را انکار نمودند!

37- بطور مرفوع از رسول خدا آمده که به ابوبکر و عمر فرمود: بعد از من کساني بر شما امير نخواهد شد.صفوري آنرا در " نزهة المجالس" جلد 2 صفحه ي 192 به طور ارسال ذکر کرده و گفته است: اين روايت صريح در خلافت آنها بعد از رسول خدا است.

و شبلنجي در " نور الابصار " صفحه ي 55 از بسطام بن مسلم از رسول خدا آن را نقل کرده است در صورتي که پيش ابوبکر و عمر هيچ گونه آگاهي از اين دروغ نبوده و اگر بوده آشکار مي شده و يا از آنها انکار استخلاف از رسول خدا آشکار نمي شده است.

38- از انس از علي بن ابيطالب "ع" آمده که گفته است: رسول خدا به من فرمود: خداوند به من امر فرمود که ابوبکر را پدر و عمر را مشير و عثمان را آقا و ترا اي علي داماد خود قرار دهم خداوند براي شما چهار نفر در " ام الکتاب " اخذ ميثاق فرموده و دوست ندارد شما را مگر مؤمن پرهيزگار و دشمن ندارد شما را مگر منافق بدکار، شما جانشينان نبوتم و پيمانهاي ذمه ام و حجتم بر امتم مي باشيد.

ابن عساکر در تاريخش جلد 4 صفحه ي 286 و جلد 7 صفحه ي 286 و خطيب بغدادي در تاريخش جلد 9 صفحه ي 345 آن را با سند خود آورده اند و خطيب گفته است: اين حديث جدا نادرست است فکر نمي کنم جز ضرار بن سهل و غباغي، کس ديگر آن را روايت کرده باشد در صورتي که هر دو نفر آنها مجهولند.

و ذهبي، در ميزان الاعتدال جلد 1 صفحه ي 472 آن را ذکر کرده، سپس گفته است: اين خبر باطل است و معلوم نيست که اين حيوانک "ضرار بن سهل" کيست؟!

و ابن بدران، در تاريخ ابن عساکر جلد 7 صفحه ي 286 گفته است: متن اين حديث گواه بر نادرستي آن است. 39- از زيد بن جلاس کندي آمده که از رسول خدا، در مورد خليفه ي بعد از او پرسيدم، در جواب فرمود: ابوبکر است.

ابو عمر در " استيعاب" در شرح حال زيد آن را با سندش آورده، سپس گفته است: اسنادش قوي نيست.

40- از علي امير المؤمنين رضي الله عنه آمده که: رسول خدا پيش از وفاتش مخفيانه به من فرمود: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و بعد از او من ولي امر و سرپرست مسلمين خواهيم بود!

41- از علي امير المؤمنين آمده که: رسول خدا از دنيا نرفت، مگر آنکه با من عهد کرد که ابوبکر، سپس عثمان آنگاه من ولي امر و سرپرست مسلمين خواهيم بود، نهايت آنکه همگي با من موافقت نخواهند کرد.

42- از امير المؤمنين علي عليه السلام آمده که: خداوند اين خلافت را با دست هاي ابوبکر افتتاح کرد و بعد از او عمر وعثمان را خليفه قرار داد، و بعد از آنها خلافت را وسيله ي من با مهر نبوت محمد صلي الله عليه و آله ختم فرمود.

اين سه روايت را محب الدين طبري، در " الرياض النضره " جلد 1 صفحه ي 33 به طور ارسال و بي سند آورده، سپس گفته است: بعيد است که اين احاديث درست باشد، زيرا علي از بيعت با ابوبکر تا شش ماه تخلف کرد و اگر بگوئيم که او در اين مدت، اين احاديث را فراموش کرده بود باز بعيد است.بعلاوه توقف او در امر عثمان بر تحکيم، نيز مؤيد اين حقيقت است و اگر رسول خدا با او پيمان بسته بود، قطعا مبادرت بر آن مي کرد نه توقف.

43- ديلمي از امير المؤمنين از رسول خدا با سند خود آورده که رسول خدا فرمود: خبرئيل پيشم آمد گفتم: کسي با من مهاجرت مي کند؟ گفت: ابوبکر، و اوست که بعد از تو ولي امر مسلمين خواهد بود و برترين فرد امتت مي باشد "کنز العمال جلد 6 صفحه 139".

44-علي رضي الله عنه گفت که رسول خدا فرمود: پيش من، عزيزترين، و گرامي ترين و محبوب ترين و بهترين افراد اصحابم هستند آنها که به من ايمان آوردند و تصديقم کردند و عزيزترين و بهترين و گرامي ترين و برترين اصحابم در دنيا و آخرت ابوبکر صديق است، زيرا مردم تکذيبم کردند و او تصديقم نمود، مردم به من کافر شدند و او ايمان آورد، مردم مرا ناراحت کردند و او به من انس ورزيد، مردم مرا ترک کردند و او مصاحبم بود، مردم مرا دور کردند و او به من زن داد، مردم از من بريدند و او به من گرويد و مرا بر نفس و اهل و مالش ترجيح داد، خداوند از ناحيه ام به او در روز قيامت پاداش خير دهد، سپس هر کس مرا دوست دارد او را دوست داشته باشد و هر کس مي خواهد به من احترام کند به او احترام کند و هر کس مي خواهد به خدا نزديک شود گوش بحرفش دهد و از او اطاعت نمايد پس او خليفه بعد از من بر امتم مي باشد.

اين روايت را صفوري در " نزهة المجالس " جلد 2 صفحه ي 173 به نقل از " روض الافکار " آورده و " جرداني " د ر" مصباح الظلام " جلد 2 صفحه ي 26 آن را حکايت کرده است.

اين روايت از ساخته هاي متأخرين است که در هيچ اصل و سندي ديده نشده و هر قسمتي از جمله هاي آن را روايات صحيحي که در کتب و مسانيد آمده تکذيب مي کند.

45- از ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف نقل شده که گفته است: عبد الرحمن با عمر بن خطاب بود که محمد بن مسلمة شمشير زبير را شکست آنگاه ابوبکر بپا خواست و براي مردم خطبه خواند تا آنکه گفت: علي رضي الله عنه و زبير گفتند: ما غضب نکرديم مگر براي آنکه در امر مشورت کنار گذارده شديم و گرنه ما ابوبکر را در سزاوارترين فرد به خلافت بعد از رسول خدا مي دانيم، زيرا او همراه رسول خدا در غار بود و ما به شرافت و بزرگواريش آگاهيم و رسول خدا به او امر فرمود که با مردم نماز بخواند در صورتيکه او زنده بود.اين مطلب را حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ي 66 با سند خود آورده است. اين روايات بطور کلي باطلند، زيرا به طوري که بعدا خواهيد ديد روايات زيادي از طريق اهل سنت که بعضي صحيح و بعضي حسن هستند از مولاي ما امير المؤمنين عليه السلام نقل شده که صراحت دارد: رسول خدا کسي را جانشين خود قرار نداده و در اين باره اقدامي نفرموده است.و در ضمن احاديث و سيره ي نبوي شواهد زيادي بر بطلان خلافت ابوبکر وجود دارد، و محاجه اي که در ابتداي امر خلافت ميان آنحضرت و کسانيکه لباس خلافت را بزور پوشيده بودند واقع گرديد و خود داري کردن او از بيعت با ابوبکر در يک مدت طولاني بطلان اين اخبار نادرست را روشن مي کند.از اينها که بگذريم جهان صداي خطبه ي " شقشقيه " علي را که خلافت ديگران را باطل اعلام مي کند به خوبي شنيده و در بسياري از کتاب ها آن را نقل کرده اند و البته نظير اين خطبه از علي "در اعلام نادرستي خلافت ديگران" زياد است.

و چه بسيارند کساني که دروغ بنام آقاي ما علي عليه السلام ساخته اند؟

و ابن سيرين چقدر خوب گفته است که: " عموم چيزهائي که از علي روايت شده دروغ است"

ولئن اتبعت اهوائهم بعد ما جاءک من العلم

مالک من الله من ولي و لا واق

" و اگر بعد از اين دانشي که بسوي تو آمده از هواهايشان پيروي کني براي تو از جانب خدا دوست و نگهدارنده اي نخواهد بود ".

رسوايي تزوير

اينها احاديثي است که از اهل سنت در مورد سنگ بناي اساسشان که روي آن بتخانه ي دروغ خلافت را بنا نهاده و با مطالب نادرست، آن را آراسته اند رسيده است، در صورتي که ديديم: بزرگانشان گواهي داده اند که آن احاديث جز اساطير ساخته شده که به هيچ وجه صحت و واقعيت ندارند، چيز ديگري نيستند.

واقعيت و اعتبار نيز اين حقيقت را تأييد مي کند، زيرا تنها دليل پيش آنان در باب خلافت همان اجماع و انتخاب است و هيچ فردي از آنان در اين باب به نص اعتماد نکرده اند و لذا مي بينيم که آنان در مورد ابطال نص و تصحيح انتخاب و اثبات شرائط آن، به طور مشروح بحث کرده تا جائي که انکار نص را به بعضي از شيعه نيز نسبت داده اند!

باقلاني در " التمهيد " صفحه ي 165 مي گويد: و دانستيم که جمهور امت، نص را در باب خلافت منکر است و از کسي که به آن معتقد باشد تبري مي جويد، و ديديم: بيشتر کسانيکه علي عليه السلام را از ديگران برتر مي دانند از قبيل: زيديه و معتزله بغداد و ديگران، با آنکه علي را از ديگران برتر مي دانند در عين حال منکر نص درباره ي خلافت او هستند!

"خضرمي " در " المحاضرات " صفحه ي 46 گفته است: " اصل در انتخاب خليفه رضايت امت اسلام است، و خليفه از ناحيه ي مردم نيرو مي گيرد، هنگام وفات رسول خدا رأي مسلمين چنين بوده و لذا ابوبکر صديق را انتخاب کردند و آنان در اين کار متکي به نص ويا فرماني از صاحب شريعت نبودند و بعد از آنکه انتخابش کردند با او بيعت نمودند و معني اينکار اين بوده که با او پيمان بستند در آنچه که رضاي خدا در آنست از او فرمان برداري و اطاعت کنند همچنانکه او با آنان پيمان بسته که به احکام دين طبق کتاب خدا و سنت پيامبر اکرم عمل نمايد و اين پيمان متقابل ميان خليفه و امت اسلام همان حقيقت بيعت است که همانند عملي است که بايع و مشتري انجام مي دهند، زيرا آنان هنگام اجراء عقد ، دست يکديگر را مي فشارند و مصافحه مي کنند:

و چنانکه گفتيم: نيروي واقعي خليفه از ناحيه ي همين بيعت است و مسلمين وفاء به آن را از تمام چيزهائي که دين واجب کرده و شريعت اسلام ضروريش قرار داده لازمتر مي دانند.

و ابوبکر در انتخاب خليفه طريقه ي ديگري را ابداع کرده و آن اينکه: خليفه جانشين خود را تعيين کند و مردم با او پيمان ببندند که از او اطاعت نمايند، و امت اسلام نيز با اين طريقه موافقت نمودند و دانستند که اين روش نيز واجب الاطاعة است و اين عمل همان تعيين ولايت عهد است.

و از اينجا معلوم مي شود که: تاريخ پيدايش اين روايات ساخته شده بعد از انعقاد بيعت و استقرار خلافت براي کسي که بزور لباس خلافت را پوشيده بوده است و لذا هيچ فردي از آنها در روز سقيفه و يا بعد از آن سخني از آن به ميان نياوردند با آنکه آتش اختلاف و نزاع بشدت بالا گرفته و نياز به آن کاملا محسوس بود.

از اينکه پيش از پيدايش اين روايات کسي از آنها آگاهي نداشته شگفت- آور نيست عجيب اين است که بعد از اين تاريخ نيز دانشمندان علم کلام و بزرگان اهل تحقيق "مگر کمي از آنها" در اثبات اصل خلافت به آنها توجه نکرده و از آن راه خلافت را براي آنان اثبات ننمودند و اگر چه در اصل اثبات آن کوتاهي نکرده و از راه هاي مختلف خلافت آنان را اثبات مي نمودند.