الغدير جلد ۱۰

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۱۹ -


در نافش از خاكى كه از آن آفريده شده است وجود دارد وقتى كه عمرش به آخر رسيد، به همان خاك بر مى گردد و در آن دفن خواهد شد من ابو بكر و عمر، از يك خاك آفريده شده و در آن دفن خواهيم شد.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 313 آن را از طريق موسى بن سهل، از اسحاق بن ازرق آورده، و ذهبى در " ميزانش " جلد 3 صفحه 211 در شرح حال موسى گفته است: اين خبر باطل است كه آدم نكرده اى همانندش آن را از او روايت كرده است.

من مى گويم:عيوبى كه در اين سند بوده، براى مثل جناب خطيب مخفى نبوده نهايت آن كه خصوصيات او سكوت از عيوب احاديث موضوعه است كه ظاهرى آراسته دارند.

62- از انس بطور مرفوع آمده است: هنگامى كه جبرئيل مرا به آسمان برد، در آن، اسبهاى زين شده و لجام زده ايستاده ديدم كه بول و پهن و عرق نمى كردند، سرهايشان از ياقوت سرخ وسمهايشان از زمرد سبز، و بدنهايشان از طلا زرد ناب بود و داراى بالى بودند، گفتم اينها مال كى هستند؟ جبرئيل گفت: مال دوستان ابى بكر و عمر هستند كه روز قيامت بر آنها سوار شده به زيارت خدا مى روند!!.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 330 آن راآورده و گفته است: اين حديث نادرست است و در جلد 11 صفحه 242 نيز آن را آورده، ولى از تضعيف آن سكوت كرده است، و ذهبى در " ميزانش " جلد 3 صفحه 99 آن را ذكر كرده و گفته است:حديث دروغى است كه گفته شده به نام محمد بن عبد الله بن مرزوق ساخته شده و ابن حجر در " لسان الميزان " جلد 5صفحه 274 دروغ بودنش را تثبيت كرده است.

63- از عطيه عوفى، از ابى سعيد خدرى، بطور مرفوع آمده است: اهل عليين را كسانى كه پائين تر از آنها هستند مى بينند، چنانكه شما ستارگان و كرات آسمانى را مى بينيد واز آنها هستند ابو بكر و عمر و " انعما " به ابى سعيد گفتم: " انعما " چه باشند؟ گفت: اهل عليين آنها هستند.

مقدسى، در " تذكره الموضوعات، صفحه 27 تصريح كرده است كه اين حديث به خاطر مجاهدين سعيد ساختگى است.خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 394 وجلد 3 صفحه 195 و جلد 4 صفحه 64 و جلد 12 صفحه 124 آن را از طرق مختلف كه در آنها به ميان نياورده است.

64- از انس آمده است: هنگامى كه سوره " التين " بر رسول خدا نازل شد، رسول خدا خيلى خوشحال گرديد تا جائى كه خوشى يش را براى ما آشكار فرمود، سپس از ابن عباس تفسير اين سوره را پرسيديم، گفت، اما منظور از " و التين " بلاد شام " الزيتون " بلاد فلسطين و " طور سنينين " طور سينا است كه خدا در آن جا، با موسى سخن گفت و منظور از " و هذا البلد الامين" شهر مكه و " لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم " محمد صلى الله عليه و آله است.و مقصود از " ثم رددناه اسفل سافلين " عبادت كنندگان لات و عزى و " الا الذين آمنوا و عملو الصالحات " ابو بكر و عمر و " فلهم اجر غير ممنون " عثمان بن عفان و " فما يكذبك بعد بالدين " على بن ابى طالب و " الى س الله باحكم الحاكمين "فرستادن شما در ميان آنها و جمع كردن شما آنها را براى تقوى است اى محمد!.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: اين حديث با اين اسناد باطل است واصل صحيحى تا آنجا كه مى دانيم برايش نيست، و رجال ياد شده در آن همگى ائمه مشهورند غير از محمد بن بيان كه فكر مى كنيم گير اين حديث از ناحيه او باشد، و توفيق ابن شخير او را ارزشى ندارد، زيرا كسى كه مثل حديث را با اين اسناد آورده اهل علم را ازتو جه به حال و وضع اوبى- نياز كرده است و شايد او تظاهر به شايستگى مى كرده و ابن شخير نسبت به او حسن ظن پيدا كرده او را ستوده است، در صورتى كه يحيى بن سعيد فطان گفته است:

صالحان را در چيزى دروغگوتر از حديث نديدم. و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 32 آن را از طريق محمد بن بيان آورده و گفته است: او در كمال بيشتر از خدا آن را روايت كرده و گفته است: حسن بن عرفه به ماحديث كرده آنگاه حديث را نقل نموده است، سپس ذهبى افزوده است كه: ابن جوزى گفته است: اين حديث را محمد بن بيان بن نام ابن عرفه ساخته، آنگاه عبارات ياد شده خطيب را ذكر كرده است.

اين چنين كلمات را تحريف مى كنند وحظشان را آنچه كه ياد آورى شده اند فراموش نموده اند و اين چنين دست هاى هوى و هوس، كتاب و سنت را مورد ملعبه قرار داده اند و اين است مقدار بهره مندى آنان از آن دو، ولى پروردگارت روز قيانت در باره آنچه كه در آن اختلاف كرده اند ميانشان حكم خواهد فرمود.

65- از عبد الله بن عمر آمده است كه پيش رسول خدا بودم و ابو بكر نيز خدمت آن حضرت بود، عبائى روى دوشش انداخته بود كه روى سينه اش سوراخ بود "پاره بود" در اين هنگام جبرئيل بر او نازل شد و گفت: چرا ابو بكر را با چنين لباسى مى بينم؟ فرمود: پيش از فتح مكه اموالش را به من اتفاق كرد، جبرئيل گفت:به او از ناحيه خدا سلام برسان و به او بگو كه پروردگارت مى گويد: اى ابو بكر آيا از من در اين فقرت راضى هستى يا نه؟ رسول خدا به ابو بكر توجه كرد و فرمود: اين جبرئيل است كه از ناحيه خدا بر تو سلام مى رساندو مى گويد: آيا در باره فقرت از من راضى هستى يا نه؟ ابو بكر گريست و گفت: آيا از خدايم ناراضى باشم؟ من از خدايم راضيم، من از خدايم راضيم، من از خدايم راضيم.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 106 آن رااز طريق محمد بن بابشاذ صاحب مطالب عجبيب و غريب آورده و طبق عادتش از بطلان آن سكوت كرده است و ذهبى در ميزان الاعتدال جلد 2 صفحه 213 آن راآورده و گفته است: اين حديث دورغ است.

66- از ابى هريره طور مرفوع آمده است: هنگامى كه رسول خدا وارد مدينه شد و در آن جا متوطن گرديد، خواست ازدواج كند به مسلمان ها فرمود به من زن بدهيد، جبرئيل با پارچه اى از بهشت كه طول آن دو ذرع و عرضش يك وجب بود و در آن تصويرى كه هيچ كسى زيباتر از آن نديده بود و جود داشت آمد و آن را باز كرد و گفت: اى محمد خدا به تو مى گويد: زنى كه همانند اين تصوير باشد ازدواج كن رسول خدا به جبرئيل فرمود: چنين زنى را كجا پيدا كنم؟ جبرئيل به اوگفت: خداوند مى فرمايد: دختر ابى بكر را ازدواج كن، آنگاه رسول خدا به خانه ابى بكر رفت و در زد و گفت: اى ابو بكر خداوند به من امر كرده است كه دامادت شوم.

ابو بكر داراى سه دختر بود، هر سه تارا بر رسول خدا عرضه كرد، رسول خدا فرمود: خداوند به من امر كرده است كه اين دختر يعنى عايشه را ازدواج نمايم آنگاه رسول خدا با او ازدواج فرمود.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 194 آن را آورده و آن را از ساخته هاى محمد بن حسن زياد دعا خوان كر حديث ساز با اسناد رجالش كه همه ثقات بودند دانسته است.

و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 44 گفته است: از محمد بن حسن حديثى ديدم كه اسنادش جز او مورد اعتمادند و آن حديث دروغ در باره فضيلت عايشه است.

و خطيب بغدادى در تاريخش جلد 11 صفحه 222 از عايشه آورده است كه:

جبرئيل طاقه اى از حرير كه در آن تصوير عايشه بوده براى پيامبر اكرم آورد و گفت: اين همسرت در دنيا و آخرت است.

اين حديث را ازطريق ابى خثيمه مصعب بن سعيد مصيصى كه از ثقات مطالب نادرست حديث نمى كرده و آنها را تصحيف مى نموده روايت كرده است چنانچه در ميزان الاعتدال ذهبى آمد و بعد از ذكر احاديث از او گفته است: اينها جز چيزهاى نادرست ومصيبت باز نيستند.

67- در همهائى از آسمان براى عثمان فرستاده شد كه در آنها نوشته شده بود: ميل كرد رحمان بسوى عثمان بن عفان.

اين حديث را ابن درويش حوت دراسنى المطالب صفحه 287 آورده و گفته است:اين دروغ شاخدارى است.

68- به طور مرفوع آمده است: به كسانى كه بعد از من هستند، يعنى ابو بكر وعمر اقتدا كنيد.

ابن درويش حوت، دراسنى المطالب صفحه 48 گفته است: اين حديث از ناحيه ابو حاتم نادرست است.و بزاز همانند ابن حزم گفته است: اين حديث صحيح نيست.

و در روايتى كه ترمذى نقل كرده و نيكويش شمرده چنين آمده است: از هدايت عمار پيروى كنيد و به پيمان ابن مسعود تمسك جويند و هثيمى گفته است: سندش واهى است.

69- به طور مرفوع آمده است: من شهر علم و على در آن و ابو بكر اساس آن و عمر ديوارهاى آن است.ابن درويش حوت در " اسنى المطالب " صفحه 73 گفته است:

شايسته نيست كه آن در كتب علم ذكر شود، مخصوصا براى مثل ابن حجر هيثمى سزاوار نبوده كه آن را" صواعق و زواجر " ذكر نمايد.

من مى گويم: براى افراد متتبع و آگاه سر ساختن اين دروغ ها مخفى نيست و ابن حجر اگر چه آن را در دو كتابش ذكر كرده، اما در " الفتاوى الحديثه " صفحه 197 آن را تضعيف نموده است.

70- به طور مرفوع آمده است: هنگامى كه جبرئيل از رسول خدا مفارقت نموده ابو بكر در برابرش حاضر گرديد تا با او مانوس باشد.

ابن درويش حوت در" اسنى المطالب " صفحه 287- 88 گفته است: اين خبر باطل و دروغ است.

71- از انس به طور مرفوع آمده است: دوآقاى پيران بهشت ابو بكر و عمر هستندو ابو بكر در بهشت همانند ثريا در آسمان است.

اين حديث از ساخته هاى يحى بن عنبسه، همان دجال حديث ساز است كه در سلسله دروغگويان شرح حالش رفت.و ذهبى در " الميزان " جلد 3 صفحه 124 شطر اول آن را ذكر كرده و گفته است: يونس بن حبيب گفته است: محمد بن كثير مصيصى و همين حديثش را براى على بن مدينى ذكر كردم، او گفت: من خيلى ميل داشتم اين شيخ را ببينم، اما اكنون ميل ندارم و او شطر اول اين حديث را از طريق عبد الرحمن بن مالك بن مغول كذاب تهمت زننده حديث ساز روايت كرده است.

و ابن قتيبه در صفحه اول كتاب " الامامه و السياسه " در نخستين حديثش از ابن ابى مريم از اسدبن موسى از وكيع از يونس بن اسحاق ازشعبى از على بن ابى طالب- كرم الله وجهه آورده است كه: پيش رسول خدا نشسته بودم كه ابو بكر و عمر "رضى الله عنهما" به سوى رسول خدا مى آمدند، رسول خدا فرمود: اين دو نفرآقاى پيران تمام اهل بهشت مگر پيامبران و رسولان عليهم السلام هستند، اى على اين مطلب را به آنها خبر نده.

ابن ابى مريم، همان كذاب و حديث ساز است و اسد بن موسى است كه سعيد يونس در باره اش گفته است: احاديث نادرست روايت كرده، ولى خودش آدم مورد اعتماد است.پس اين حديث از ساخته هاى نوح بن ابى مريم است كه جناب ابن قتيبه كتابش را با آن افتتاح كرده است.

و خطيب در تاريخش جلد 7 صفحه 118 آن را از طريق بشار بن موسى شيبانى خفاف اين طور آورده است: اين دو آقاى پيران اهل بهشتند از كسانى كه بودند و رفتند و آنهائى كه مى آيند، مگر پيامبران و رسولان، اى على به آنها خبر مده.

و در باره ارزش سند آ ن كافى است كه بدانيم بشار بن موسى بصرى از كسانى است كه ابن معين درباره اش گ فته مورد اعتماد نيست و از دجال ها است و عمر و بن على گفته است: حديثش ضعيف است و بخارى گفته است: حديثش نادرست است من او را ديدم و از او چيزى نوشتم و حديثش را ترك كردم.

و آجرى گفته: ضعيف است، نسائى گفته ثقه نيست، ابو زرعه گفته: ضعيف است و مدنى آن را تضعيف كرده و حاكم ابو احمد گفته است: پيش آنان قوى نيست و فضل بن سهل در باره اش بدگوئى كرده است.

و خطيب نيز در جلد 10 صفحه 192 آن را از طريق متعدى از شيعه آنها كه عامه حديثشان را ضعيف كرده اند، از يونس بن ابى اسحاق از پدرش آورده، ولى احمد حديث يونس از پدرش را تضعيف كرده و گفته: حديثش مضطرب است، و ابو حاتم گفته: با حديثش احتجاج نمى شود و حاكم گفته: چه بسا او در روايتش اشتباه مى كرده است و در سند اين روايت طلحه بن عمرو است كه احمد در باره اش گفته است: شخصيتى ندارد و متروك الحديث است.و اين معين گفته: شخصيتى ندارد و ضعيف است و جوزجانى گفته: در حديثش پسنديده نيست و ابو حاتم گفته: قوى نيست و بخارى گفته:كسى نيست و ابو داود گفته: ضعيف است و نسائى گفته: متروك الحديث است، ومورد اعتماد نيست.و ابن عدى گفته: هيچ كدام از احاديثش مورد پيروى قرار نمى گيرد.و ابن حبان گفته: نوشتن حديثش و روايت كردن از او، جز به عنوان تعجب روا نيست.

72- از جابر به طور مرفوع آمده است: ابوبكر و عمر را هيچ مومنى دشمن ندارد وهيچ منافقى دوست ندارد.

اين حديث از ساخته هاى معلى بن هلال طحان است.احمد گفته است: تمام احاديث او ساختگى است.و ذهبى آن را آورده و در " تذكره الحفاظ " جلد 3 صفحه 112 گفته است: اين حديث صحيح نيست و معلى متهم به دروغ مى باشد و با شيخين دشمن است و خير در او نيست، ودر الميزان او را آدم نادرستى خوانده ولى به دنبالش اضافه نموده كه: آن كلام صحيحى است او از طريق عبد الرحمن بن مالك بن مغول كذاب و تهمت زننده و حديث ساز آن را روايت كرده است.

73- از سعد آمده است: پيامبر اكرم به معاويه فرمود: او محشور مى شود در حالى كه حله اى از نور ظاهرش از رحمت و باطنش از رضا است پوشيده دارد و بدان وسيله در ميان مردم افتخار ميكند و اين نعمت به خاطر اين است كه او كاتب وحى بوده است.

ذهبى آن را از اباطيل و دروغ هاى محمد بن حسن كذاب و دجال دانسته است.

74- از عايشه آمده است: شبى وعده من با رسول خدا بود هنگامى كه در رختخواب قرار گرفتم به سوى آسمان نگريستم ستارگانى فراوان راديدم و گفتم:

اى رسول خدا آيا در اين دنيا، كسى هست كه حسناتش برابر عدد ستارگان باشد؟ فرمود: آرى، گفتم: كيست؟ فرمود: عمر كه او حسنه اى از حسنات پدر تو است.

" خطيب " آن را از ساخته هاى بريه بن محمد بيع كذاب شمرده است كه در سلسله دروغويان شرح حالش رفته است.آنگاه گفته: و در كتابش با اين اسناد احاديثى كه از لحاظ متن جدا نادرستند فراوان وجود دارد.

و ذهبى در " الميزان " آن را ذكر كرده و آن را ازساخته هاى بريه با اسناد صحيحن "صحيح مسلم و بخارى" مى داند.

و ابن درويش حوت در " اسنى المطالب " صفحه 278 گفته است كه ابن جوزى گفته است:هر حديثى كه در آن آمده است: " عمر حسنه اى حسنات ابى بكر است " ساختگى است.

75- از جابر بن عبد الله آمده است كه: جنازه اى را خدمت رسول خدا آوردند تا بر آن نماز بگذارد، حضرت بر آن نماز نخواند و فرمود: چون او دشمن عثمان بوده خدا دشمنش دارد.مقدسى آن را در " تذكره الموضوعات " صفحه 27 از ساخته هاى محمد بن زياد جزى حنفى دانسته و ذهبى در ميزانش آن را از طريق عمر بن موسى ميثمى و جيهى كذاب و حديث ساز آورده است و براى حفاظ در تكذيب اين مرد و تضعيفش گفتار فراوانى است.

76- رسول خدا فرمود: پيرامون عرش گلى ديدم كه در آن نوشته بود: محمد رسول خدا است و ابو بكر صديق است.

ذهبى در ميزانش جلد 1 صفحه 370 آن را از مصائب سرى بن عاصم همدانى كذاب دانسته كه او اين حديث را ساخته است.

77- از ابى الدرداء به طور مرفوع آمده است كه: در شب معراج در عرش خدا گوهر سبزى ديدم كه در آن با نور سفيد نوشته شده بود.خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خدا است، ابو بكر صديق است و طبرى افزوده است:

عمر فاروق است.

اين حديث از ساخته هاى عمر بن اسماعيل بن مجالد همدانى كذاب خبيث متروك الحديث است "مراجعه شود به سلسله دروغگويان"

دار قطنى آن را از دو طريق آورده كه يكى از آنها مربوط به عمر بن اسماعيل ياد شده است و ديگرى مربوط به سرى بن عاصم كذاب است.و هر دو طريق به محمد ابن فضيل شيعى منتهى مى شود.

و دار قطنى: تنها ابن فضيل ازابن جريح آن را آورده است و فكر نمى كنم، غير از آن دو "ابن عاصم و ابن اسماعيل" آن را روايت كرده باشد و دار قطنى آن را از طريق سرى در زمره احاديث راهى شمرده و گفته است:اين حديث صحيح نيست و خطيب در تاريخش جلد 11 صفحه 204 آن را آورده و سيوطى در اللئالى جلد 1 صفحه 160 از او حكايت كرده و گفته است: ايت حديث درست نيست و عمر كذاب است.

78- از عايشه آمده است: هنگامى كه پيامبر خدا ام كلثوم را به ازدواج عثمان در آورد، به ام ايمن فرمود: دخترم را آماده كن و به خانه عثمان به عنوان زفاف هدايت نما و آرام برايش دف بزن، من هم اطاعت كردم پس از سه روز پيش دخترش رفت و گفت: شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت: مرد خوبى است رسول خدا فرمود، بدان كه او شبيه ترين مردم به جدت ابراهيم و پدرت محمد است.

اين حديث از ساخته هاى عمرو بن ازهر عتكى كذاب حديث ساز است كه مسيب ابن واضح آن رااز خالد بن عمرو و عمر و عتكى روايت كرده است.

اما مسيب كسى است كه دار قطنى در موضعى از سننش او را تضعيف كرده است و اما خالد اموى در بحث سلسله دروغگويان در باره اش گفته شده كه، او كذاب حديث ساز است.و ذهبى در " الميزان جلد 2 صفحه 280 " آن را آورده و گفته است، اين حديث ساختگى است.

79- به طور مرفوع ازرسول خدا آمده است كه: ديدم در كفه اى گذاشته شدم و امتم در كفه ديگر، كه با آن برابر بودم، سپس ابو بكر گذاشته شد و با آنان برابر گرديد آنگاه عمر گذارده شد او هم با آنان برابر بود، پس از آن عثمان گذاشته شد او هم با آنان برابر گرديد، سپس ترازو بالا رفت.

ذهبى آن را در " الميزان " از طريق عمر و بن واقد دمشقى آورده و گفته است:

شكى نيست كه او دروغ مى گويد.و پس از ذكر احاديثى اضافه نمود: اين احاديث جز از روايت عمرو كه آدمى نادرست است شناخته نشده است.

80- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: ابو بكر وعمر نسبت به اسلام به منزله سمع و بصرند.

مقدسى در تذكره اش آن را از ساخته هاى وليد بن فضل حديث ساز شمرده است.

81- رسول خدا كتف ابو بكر و عمر را گرفت و فرمود: شما وزيرانم هستيد.

اين حديث از ساخته هاى زكريا بن دريد كندى است كه مقدسى در تذكره، و ذهبى در الميزان، بر اين حقيقت تصريح كرده اند.

82- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: من و شما "يعنى ابو بكر و عمر" در بهشت گردش خواهيم كرد.