الغدير جلد ۱۰

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۱۲ -


صدر اول داشته و لذا در آن به ابو بكر و عمر امورى را نسبت داده كه اگر ثابت مى شده آنان مستحق فوق آنچه را كه اماميه در باره امامانشان قائلند خواهند بود.

و نخستين چيزى كه در آن رساله دلالت بر ساختگى بودن آن دارد اين است كه او در اين رساله، به ابوبكر خطبه بليغه اى نسبت داده كه در آن، از ابى عبيده تملق كرده كه آن را، به على رضى الله عنه برساند، در صورتيكه از اين حقيقت، غافل مانده كه آنان، از تملق بدورند!!

و دليل ديگر، بر ساختگى بودن آن، اين است كه از قبول ابى بكر گفته است: به جانم سوگند، تو به رسول خدا از لحاظ قرابت نزديكترى، ولى ما از لحاظ نزديكى به او نزديكتريم، زيرا قرابت، مربوط به خون و گوشت است و نزديكى، مربوط به نفس و روح.و اين كلام، شبيه به گفتار فلاسفه است و سخافت الفاظش، ما را از درد سر رد كردنش بى نياز مى نمايد.

و از دلائل ساختگى بودن آن، گفتار عمر رضى الله عنه به على بن ابى طالب است كه: " تو كنار گرفتى و به انتظار وحى از ناحيه خدا نشستى، ولى مناجات خدا منحرف شد " در صورتى كه چنين كلامى روا نيست كه به عمر نسبت داده شود.زيرا دروغ آن، آشكار است.

صرفنظر از اينها، امورديگرى در آن رساله، از قبيل عدم روانى و رسائى عبارت كه از خصائص گفتار گذشتگان است وجود دارد كه به خوبى نشان مى دهد كه آن رساله ساختگى است.

امينى مى گويد:

آيا از بزرگانى، مانند " عبيد مالكى " در " عمده التحقيق " و ديگران، تعجب نمى كنى كه در تاليفاتشان از رساله دروغ ابى حيان توحيدى كه ماهيت آن و شخصيت كاذبه سازنده اش را شناختى، در باب فضائل ابى بكر و عمر احتجاج و استدلال مى نمايند؟

691- ابو خلف اعمى بصرى، خادم انس، كذاب است. 692- ابو الخير شيخ بغدادى، كذاب است.

693- ابو سعد مدائنى، در زمره حديث سازان ياد شده است.

694- ابو سعيد قدرى، يكى از دروغگويان است.

695- ابو سلمه عاملى شامى ازدى، كذاب و حديث ساز است.

696- ابو الطيب حربى، كذاب و خبيث است كه احتجاج به گفتارش جائز نيست.

697- ابو على ابن عمر مذكر نيشابورى، دروغگو و معروف به دزدى احاديث بوده است.

698- ابوالقاسم جهنى قاضى، كه از او به دروغگوئى در حديث و اختراع عجائب خارق عادت، يادشده است.

699- ابو المغيره از دروغگو نرين و خبيث ترين افراد مردم بوده است.

700- ابو المهزم، كذاب بوده است.

ان هولاء متبر ما هم فيه و باطل ما كانوا يعملون

" بى گمان، اينان هلاك شدگان چيزى هستند كه در آنند و آنچه انجام مى دادند باطل است."

حديث سازى عامل تقرب به خدا

اينها كه بر شمرديم، قطره اى از دريا و مشتى از خروار بود كه شايد خواننده محترم آن را زياد و بزرك بداند.غافل از اينكه، وضع حديث و كذب بر رسول خدا و ثقات از صحابه و تابعان، پيش بسيارى از علماء اهل سنت، منافاتى با زهد و پرهيز گارى ندارد بلكه آن را شعار صالحان و عامل تقرب به سوى خدا مى دانند، و از اين جا است كه يحى بن سعيد قطان گفته است: " صالحان را درجيزى دروغگوتر از آنها در حديث نديدم"، و نيز او گفته است: " اهل خير را در چيزى دروغگوتر از آنها در حديث نديديم "، و نيز از او نقل شده كه:" دروغ را در كسى بيشتر از آن كه منسوب به خبر و زهد است نديدم ".

و قرطبى در " التذكار " صفحه 155 گفته است: " التفاتى به آن احاديث دروغ و اخبار نادرست كه حديث سازان در باره فضيلت سوره هاى قرآن و ديگر اعمال، ساخته اند نبايد كرد، زيرا آنها چنين عملى را بعنوان قصد قربت و پاداش آخرتى انجام داده اند راه، مردم را ترغيب به اعمال نيك نمايند، چنانكه از ابى عصمه نوح بن ابى مريم مزورى و محمد بن عكاشه كرمانى و احمد بن عبد الله جويبارى، و ديگران روايت شده است.

به ابى عصمه گفته شد: از كجا از عكرمه، از ابن عباس، در فضيلت يكايك سوره ها مطالب نقل كرده اى؟ او در جواب گفت: من ديدم مردم از قرآن اعراض كرده و سرگرم به فقه ابى حنيفه و مغازى محمد بن اسحاق شده اند، از اين رو، اين روايت را به عنوان عمل خدا پسندانه ساخته ام!

باز قرطبى در صفحه 156 همان كتاب چنين ادامه مى دهد: حاكم و ديگر از شيوخ محدثين، آورده اند: به مردى از زهاد كه اقدام به وضع حديث، در فضيلت قرآن و سوره هاى آن نموده بود، گفته شد: چرا چنين كردى؟ او در جواب گفت: ديدم مردم، از قراآن كناره گرفته اند خواستم بدينوسيله آنان را، به آن ترغيب نماينم.آنگاه به او گفته شد: پس با گفته رسول خدا: " كسيكه از روى عمد بر من دروغ بگويد جايگاهش آتش خواهد بود " چه كردى؟ در جواب گفت: من بر ضرر او دروغ نگفته ام بلكه به نفعش حديث ساختم!!

و او در بر حذر داشتن مردم از حديث سازى گفته است: و بزرگترين آنها از لحاظ ضرر كسانى هستند كه منسوب به زهد بودند، ولى به خيال اينكه حديث سازى كار خوبى است اقدام به آن نموده اند و مردم نيز به خاطر اطمينانى كه به آنها داشته اند ساخته هاى آنان را پذيرفته اند، آنان گمراه بودند و ديگران را نيز گمراه كردند.

و شما در سابق، گفتار " ميسره بن عبد ربه " را شنيديد: هنگامى كه به او گفته شده بوده: از كجا اين احاديث را آورده ايد؟ او در جواب گفت: آنها را به خاطر ترغيب مردم بدان، وضع كرده ام و در اين كار پاداش نيك را اميدوارم.و حاكم گفته است: حسن "كسى كه ازمسيب بن واضح روايت مى كند" از كسانى است كه براى خدا حديث مى ساخته است و نيز نعيم بن حماد به خاطر تقويت سنت، حديثى مى ساخته است!

بنابر اين، گويا دروغ و تهمت و گفتار نادرست از كارهاى زشت نبوده و در آن كوچكترين منقصتى وجود نداشته وبا فضائل نفسانى و كرامت انسانى منافاتى ندارد!!

اين حرب بن ميمون مجتهدو عابد است كه دروغگوترين مردم مى باشد!!

و اين هيثم طائى است كه تمام شب را به نماز مى ايستاد وقتى كه صبح مى شده جلوس مى كرده و دروغ مى گفته است!!

و اين محمد بن ابراهيم شامى است كه از زهاد بوده و در عين حال، كذاب و حديث ساز بوده است!!

و اين حافظ عبد المغيث، حنبلى موصوف به زهد و اعتماد و دين دارى و صداقت و امانت و صلاح و اجتهاد و پيروى از سنت و آثار بوده، و در عين حال از مطالب ساختگى، كتابى در باره فضائل يزيد بن معاويه نوشته است!!

و اين معلى بن صبيح، از عباد موصل بوده كه حديث مى ساخته و دروغ مى گفته است!!

و اين معلى بن هلال عابد است كه كذاب بوده است!!

و اين محمد بن عكاشه كننده هنگام قرائت است كه حديث ساز ماهرى بوده است!!

و اين ابو عمر زاهد است كه از مطالب ساختگى، كتابى در فضائل معاويه بن ابى سفيان نوشته است!!

و اين احمد باهلى ازبزرگان زهاد است كه ابن جوزى در باره دروغگوئى و حديث سازيش گفته است: اوپارسا و تارك دنيا بوده اما شيطان، اين عمل قبيح را برايش نيكو جلوه داده است!!!.

و اين بردانى، مرد صالح است كه در فضيلت معاويه حديث ساخته است!!.

و اين وهب بن حفص، از صالحان است كه حتى بيست سال با كسى سخن نگفته ولى دروغ فاحشى مى گفته است!!.

و اين ابو بشر مروزى فقيه است كه پاى بندترين مردم زمانش نسبت به سنت و مدافعترين آنها نسبت به آن بوده، اما در عين حال حديث مى ساخته و آن را پائين و بالا مى كرده است!!.

و اين ابو داود نخعى است كه شب زنده دار ترين مردم و روزه گيرترين آنها در روز بوده اما در عين حال وضاع و حديث ساز بوده است!!.

و اين ابو يحيى و كار، از صالحان عباد و فقهاء است كه از درغگويان بزرگ است!!

و اين ابراهيم بن محمد آمدى، يكى از زهاد است كه احاديثش ساختگى بوده است!!.

و ابن ابراهيم ابو اسماعيل اشهلى است كه عابد و شصت سال روزه دار بوده ولى حديثش مورد پيروى قرار نمى گرفته و سندها را دگرگون مى كرده و مرا سيل را مسانيد مى كرده است!!.

و اين ابن جعفر بن زبير، مجتهد در عبادت است كه وضاع و حديث ساز بوده است!!.

و اين ابان بن ابى عياش، عابد و صالح بوده كه مى گفته است!!.

در ميان اين حديث سازان، افراد مختلفى درشئون گوناگون قراردارند كه برخى امام مقتدى، و بعضى محدث شهير، و برخى ديگر فقيه حجت، و بعضى شيخ در روايت و برخى ديگر خطيب توانا هستند كه جمعى از آنها به خاطر خدمت به دين يا تعظيم براى امام يا تاييد براى مذاهب عمدا دروغ مى گفته اند.

و از اين رو دروغ و نسبتهاى نا روا زياد شده و اختلاف و تناقض در مناقب و مثالب ميان رجال مذاهب به وقوع پيوسته است و اگر كسى نتوانسته با حديث از رسول خدا به آن حضرت افتراء بزند، مردم را با دروغ هاى ساختگى پيرامون مذاهب و مردان آن مبهوت مى ساخت.

روايت در مدح ابو حنيفه

مردى را مى بينى كه رواياتى را در مناقب ابى حنيفه، به نام رسول خدا مى سازند ازقبيل روايت: " به زودى بعد از من مردى مى آيد كه نامش نعمان بن ثابت وكنيه اش ابو حنيفه است كه دين خدا و سنتم را با دست هايش زنده خواهد كرد ".

و روايت: " در هر قرنى از امتم پيشروانى هستند، و ابو حنيفه پيشرو زمان خويش است " كه خوارزمى در كتابش مناقب ابى حنيفه " جلد 1 صفحه 16 با همين لفظ آن را آورده است، و در جامع مسانيد ابى حنيفه جلد 1 صفحه 18اين طور است: و " ابو حنيفه پيشرو اين امت است ".

سند اين روايت از ناحيه ابن لهيعه، متوفى در سال 174 ه از رسول خدا، از طريق حامد بن آدم كذاب، كه جوزجانى و ابن عدى او را تكذيب كرده اند، رسيده است در صورتى كه احمد سليمانى او را در زمره كسانيكه، مشهور به حديث سازى هستند شمرده، و ابن معين گفته است: او كذاب است، خدا لعنتش كند.

و روايت: " در امتم مردى است كه اسمش نعمان و كنيه اش ابو حنيفه است، او چراغ امتم، چراغ امتم، چراغ امتم هست " خطيب بغدادى آنرا در تاريخش جلد 13 صفحه 335 آورده و گفته است: آن حديث ساختگى است.

و روايت: " در آخر الزمان مردى پديد مى آيد، مكنى به ابو حنيفه كه بهترين افراد اين امت است.

" و روايت: " به زودى در امتم مردى پديد مى آيد كه به او، ابو حنيفه گفته مى شود، او چراغ امتم هست ". و روايت: " درامتم مردى پديد مى آيد كه به او، نعمان گفته شود و مكنى به ابو حنيفه است، خدا وسيله او، سنتم را تجديد خواهد كرد " ابن عدى آن را از ساخته هاى احمد جويبارى كذاب و وضاع شمرده است.

و روايت: " ابو حنيفه، چراغ اهل بهشت اشت " در كتاب اسنى المطالب صفحه 214 آمده است كه:اين روايت ساختگى و نادرست است.

و روايت: " به زودى بعد از من، مردى مى آيد كه نامش نعمان بن ثابت و كنيه اش ابو حنيفه است، كه دين خدا و سنتم به دستش احياء خواهد شد ".

و روايت: " مردى مى آيد كه سنتم را زنده مى كند و بدعت را مى ميراند، نامش نعمان بن ثابت است " و روايت: " ديگر پيامبران به من و من به ابو حنيفه افتخار مى كنم، او پيش خدايك مردى پرهيز كار است و گويا كه كوهى از دانش، و پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل است، پس هر كس او را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و هر كس او را دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد ".

ابن جوزى گفته است: اين حديث ساختگى است، و عجلونى گفته است: شايسته نيست اگر چه طرقش گوناگون است. و روايت: " اگر در امت موسى و عيسى مثل ابو حنيفه بودند، يهودى و نصرانى نمى شدند ".

و روايت: آدم به من افتخار مى كند و من مردمى به من از امتم كه نامش نعمان اش ابو حنيفه است.او چراغ امتم مى باشد " كه عجلونى در كشف الخفاء جلد 1 صفحه 33 است: اين حديث ساختگى است.

و روايت: " در امتم مردى پديد مى آيد كه به او ابو حنيفه گفته مى شود و بين شانه هايش خالى است كه خدا با دست هاى او سنت را زنده نگاه مى دارد، چنانكه خوازمى در مناقب ابى حنيفه جلد 1 صفحه 16 گفته است اين حديث مرسل است و او افراد گمنامى روايت شده است.

و روايت ابن عباس: " بعد از رسول خدا ماهى بر جميع خراسان خواهد درخشيد كه كنيه اش ابو حنيفه است."

و روايت، ابو البخترى كذاب كه گفته است: ابو حنيفه بر جعفر بن محمد صادق وارد شد، وقتى كه جعفر به او نگاه كرد، گفت: گويا كه مى بينم توبعد از مندرس شدن سنت جدم، آن را زنده خواهى كرد و پناهگاه، براى هر محزون، و فرياد رس، براى هر مهمومى، وسيله تو، سرگردان ها به مقصد راه، مى يابند و راه راست را تو به آنهانشان مى دهى، پس يارى و توفيق از ناحيه خدا مال تو است تا دانسمندان الهى وسيله ات راه را بيابند " خطيب خوارزمى در مناقب ابى حنيفه جلد 1 صفحه 19 آن را از ابى البخترى آورده است: چه بگويم در باره مردى كه كتاب بزرگى در باره مناقب ابى حنيفه مى نويسد و در آن از اين گونه مطالب بيهوده و دروغ هاى شاخدار مى آورد و آن را در جوامع اسلامى همانند حقائق مسلم پخش مى كند و هيچ فكر نمى كند كه ممكن است روزى دروغش آشكار و زشتيش روشن خواهد گرديد و غلو جمعى از پيروان ابو حنيفه، در باره او، به جائى رسيده است كه پنداشته اند او از رسول خدا اعلم است.

ابن جريرمى گويد: در كوفه بودم و از آنجا به بصره رفتم و در آنجا عبد الله ابن مبارك بود، او به من گفت:چگونه مردم را ترك كردى؟ گفتم ترك كردم در حالى كه، برخى مى پنداشتند كه ابو حنيفه از رسول خدا اعلم است، آنان ترا در كفر پيشواى خود قرار داده اند، آنگاه چنان گريست كه ريشش ترشد.

و نيزاز على بن جرير آمده كه گفته است: برابن مبارك وارد شدم، مردى به او گفت: پيش ما دو نفر با هم در مساله اى نزاع كردند، يكى از آنها گفت: ابو حنيفه چنين گفته، و ديگرى گفت:رسول خدا چنين گفته است، آنكه گفته بود:

ابو حنيفه چنين گفته است، گفت: ابو حنيفه در قضاوت اعلم از رسول خدا است!

ابن مبارك گفت: دوباره بگو، او دوبار گفت.آنگاه ابن مبارك گفت: اين كفر است.كفر است.من گفتم: اين كفر از ناحيه تو حاصل شده است، و وسيله تو آنان، كافر راپيشواى خود قرار داده اند، او گفت:چطور؟ گفتم: به خاطر روايت كردنت از ابو حنيفه.او گفت: من از روايت كردن از ابى حنيفه استغفار مى كنم.

و از فضيل بن عياض آمده كه گفته است: اينان دلشان لبريز از محبت ابى حنيفه است و لذا كسى را از او اعلم نمى دانند.

و محمد بن شجاع ابو عبد الله، فقيه اهل عراق، در ابطال حديث رسول خدا چاره جوئى مى كرده تا بارد و ابطال آن، ابن حنيفه و رايش را يارى كرده باشد.