چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس (ع)
جلد دوم

على ربانى خلخالى

- ۵ -


بخش دوم : فرزندان حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام و امامزادگان از نسل آن حضرت در ايران و ديگر كشورهاى جهان
دوستى اهل بيت عليهم السلام از ديدگاه قرآن و روايات  
(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ) (68)
بگو اى پيغمبر صلى الله عليه و آله : نمى خواهم از شما بر تبليغ رسالت خود و رساندن احكام خداى خود مزدى ، مگر آنكه دوستى كنيد شما در حق خويشان من و گرامى داريد ايشان را پس از من .
آثار محبت و دوستى به خاندان رسالت در احاديث  
1. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من اكرم اولادى فقد اكرمنى ، و من اهانهم فقد اهاننى (69)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: (كسى كه اولاد مرا اكرام و احترام كند، به من احترام كرده ، و كسى كه به آنها اهانت كند به من اهانت كرده است .
2. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حقت شفاعتى لمن اعان ذريتى بيده و لسانه و ماله (70)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
حق كسى كه ذريه مرا به دست و زبان و مالش يارى نمود، آن است كه من او را شفاعت كنم .
3. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : احفظوا فى عترتى ، فانهم و ديعتى . (71)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: حق مرا درباره عترت من نگهدارى كنيد، چه آنان امانت من در نزد شمايند.
4. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اكرموا اولادى و حسنوا آدابى . (72)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اولا مرا اكرام كنيد، و آداب مرا نيكو انجام دهيد.
5. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من احتقر اولادى اذهب الله عنه السمع و البصر. (73)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه ذريه مرا كوچك شمارد، خدا گوش و چشم (بصيرت ) را از او سلب مى كند و توفيق هدايت به او عنايت نمى فرمايد.
6. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اكرموا اولادى الصالحون لله تعالى و الطالحون لى . (74)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: گرامى بداريد اولاد مرا خوبانشان را براى خشنودى خدا، و بدان ايشان را براى خشنودى من .
7. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انى شافع يوم القيامه لاربعه اصناف و لو جاووا بذنوب اهل الدنيا: رجل نصر ذريتى ، و رجل بذل ماله لذريتى عند المضيق ، و رجل احب ذريتى باللسان و القلب ، و رجل سعى فى حوائج ذريتى اذا طردوا و شردوا (75)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: من شفيع چهار دسته از مردم در روز قيامت مى باشم اگر چه باگناهان اهل دنيا به عرصه محشر در آيند.
اول : كسى كه يارى نمايد ذريه مرا.
دوم : كسى كه از مالش به ذريه من بذل نمايد، هنگامى كه آنان دست تنگند.
سوم : كسى كه ذريه مرا با زبان و قلب دوست بدارد.
چهارم : كسى كه در قضا حوائج ذريه من سعى و كوشش كند، هنگامى كه آنها مطرود واقع شده و يا آواره گرديده اند.
8. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من راى اولادى و لايقوم قياما تاما ابتلاه الله تعالى ببلا لا دواء له
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس اولاد مرا ببيند و با تمام قامت بلند نشود، خداوند او را به بلايى كه دوا نداشته باشد مبتلا مى كند.
9. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من راى اولادى و لم يقم بين يديه فقد جفانى ، و من جفانى فهو منافق
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
هر كس يكى از اولاد مرا ببيند و از جاى خود برنخيزد، هر آينه به من جفا كرده است ، و هر كس به من جفا كند او منافق است .
10. قال النبى صلى الله عليه و آله : ايها الناس ، عظموا اهل بيتى فى حياتى و بعد مماتى ، و اكرموهم و فضلوهم ، لا يحل لاحد ان يقوم لاحد غير اهل بيتى
نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى مردم ، اهل بيت مرا در حال حيات من و بعد از مردن من بزرگ شماريد. آنها را اكرام كنيد و در فضيلت مقدم بداريد، روانيست از براى احدى كه براى كسى برخيزد، مگر براى اهل بيت من
در كتاب (فضائل السادات ) روايت شده است كه عابد و زاهد روزگار آخوند ملا احمد مقدس اردبيلى در حال اشتغال به مباحثه و تدريس بى اختيار بر مى خاست و مى نشست ، از سبب اين كار پرسيدند، فرمود:
طفلى علوى در برابر من با اطفال ديگر به بازى مشغول است ، هر وقت با من مقابل مى شود شرم دارم كه او ايستاده و من نشسته باشم ، از اين جهت به پا مى خيزم . (76)
فرزندان قمر بنى هاشم عليه السلام همانند ستارگان آسمان در جهان مىدرخشند
بنى ابوالفضل العباس ، از مشهورترين تبارهاى علويان ، كه جمع كثيرى از امرا و شعرا و برجستگان شيعه از اين سلسله برخاسته اند. اين طايفه از ذريه حضرت ابوالفضل العباس بن على بن ابيطالب عليه السلام هستند كه به شاخه هاى متعدد تقسيم مى گردند و از شمال آفريقا تا ايران بزرگ پراكنده اند. ابن عنبه (م 828 قمرى ) به چهار شاخه آن اشاره كرده است . از مشهورترين شاخه هاى اين تبار عبارتند از: 1) بنى الصندوق ، 2) بنى الخطيب ، 3) بنى جردقه ، 4) بنى المكفل ، 5) بنى الشبيه ، 6) بنى الصوفى ، 7) بنى السويق ، 8) بنى الشهيد، 9) بنى المرجعى ، 10) بنى زهيرون ، 11) بنى الهدهد، 12) بنى الصديق ،
سر سلسله اين تبار حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مكنى و مشهور به ابوالفضل و باب الحوائج و قمر بنى هاشم عليه السلام و علمدار و سقاى كربلا و ابوقربه ، در سال 26 قمرى به دنيا آمد و در روز عاشورا (61 قمرى ) در كنار نهر علقمه به شهادت رسيد مادرش فاطمه معروف به ام البنين عليه السلام دختر حزم ابن خالد از قبيله بنى كلاب بود و حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند خون عمويم حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام در قبيله بنى حنفيه است .
وى در روز عاشورا سردار و پرچمدار برادرش ابى عبدالله الحسين عليه السلام بود. از مشهورترين رجال و برجستگن اين تبار:
1. ابو محمد عبيدالله فرزند ابوالفضل العباس عليه السلام ، مادرش دختر عبيدالله بن العباس بن عبدالمطلب بود. وى از افاضل بنى هاشم در حجاز بود و با قدرت رسيدن بنى العباس قبيله مادرى وى حاكم بر مدينه گرديد و رهبرى طالبيان حجاز را به دست گرفت . داراى دو فرزند ذكور به نامهاى ابو محمد الاصغر حسن و ابو جعفر عبدالله بود.
2. ابو محمد الاصغر، وى در عصر پدرش امير ينبع بود و پس از فوت پدرش ‍ سلطان مكه و مدينه و تمامى حجاز گرديد و او را ملك الملوك مى خواندند، داراى پنج فرزند بود به نامهاى ابوالفضل العباس ، ابراهيم جردقه سر سلسله بنى جردقه ، حمزه الشبيه ، عبدالله الاصغر، و ابو جفنه و يا ابو حنفنه الفضل سر سلسله بنى الصندوق .
3. ابوالفضل العباس بن ابو محمد حسن بن عبيداله بن ابى الفضل العباس ‍ عليه السلام ، وى از اكابر شعرا و متكلمين عصر خويش و امير حجاز بود، مامون خليفه عباسى (198 - 218 قمرى ) احترام زيادى براى وى قائل بود، فرزندى به نام عبدالله داشت .
4. عبدالله بن ابوالفضل العباس بن ابو محمد حسن عبيدالله بن ابو الفضل العباس عليه السلام اديب و شاعر از متكلمين شيعه و خطباى معروف حجاز بود، ذريه وى از شش فرزند ذكور به عبيدالله و حمزه كه فرزندان اين دو در فارس پراكنده اند، على سر سلسله خاندان سورا، احمد الخطيب سر سلسله بنى الخطيب در رمله ، عباس كه ذريه وى در عراق پراكنده است و فضل سر سلسله اين تبار در مصر.
5. ابراهيم جردقه فرزند ابو محمد الحسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام ، از اكابر فقهاى عصر خويش ، اديب و عالم فاضل و زاهد با تقوا، سر سلسله بنى جردقه در مصر و عراق و شام داراى سه فرزند على المكفل ، حسن و محمد
6. على المكفل (م 264 قمرى ) از سخاوتمندترين افراد بنى هاشم در عصر خويش ، در بغداد رياست تامه داشت و سر سلسله خاندان بنى المكفل است ، داراى يازده فرزند (ابن عنبه 19 فرزند ضبط كرده است ) كه ذريه آنها در مصر و بغداد و رى و مرو و مغرب و واسط پراكنده اند و عبيدالله و برادرش حسن و عبدالله درمصر امارتى تشكيل دادند و مدت زمانى سلطنت نمودند و آنها را رئيس الملوك مصر مى خوانند.
7. ابوالقاسم حمزه الشبيه فرزند ابو محمد حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس عليه السلام ، از برجستگان بنى هاشم ، ابن عنبه مى نويسد: او را (الشبيه ) مى خوانند زيرا شباهت بسيارى به حضرت اميرالمومنين عليه السلام داشته است ، (عمده الطالب فى انساب آل ابى طالب ، 365)
مامون خليفه عباسى فرمانى به خط خود نگاشت كه به حمزه به خاطر شباهت وى به جدش اميرالمومنين عليه السلام صد هزار درهم اعطا نمود. وى سر سلسله بنى الشبيه مى باشد و فخر رازى مى گويد: مامون بار ديگر پنجاه هزار درهم به وى هديه داد و زيباترين رجال بنى هاشم بود (الشجره المباركه فى انساب الطالبيه ، 184)
8. عبيدالله الاصغر فرزند ابو محمد حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام ، مامون هنگامى كه به شيعيان نزديك گرديد وى را والى خود در مكه و مدينه تعيين نمود، رياست تامه در حجاز داشت ، وى داراى سه فرزند ذكور به نامهاى عبدالله و حسن و على بوده و مادرشان كلثوم دختر حسن الافطسى بود و ذريه او در فارس و بغداد و بصره و ربذه و شام پراكنده و از تمام شاخه ها بيشتر هستند.
9. ابو عبيدالله محمد (م 286 قمرى ) فرزند على بن حمزه الشبيه ، اديب و شاعر و از اصحاب حضرت امام رضا عليه السلام ورواه حديث
10. ابو محمد قاسم بن حمزه الشبيه او نيز، داراى جمال مفرط و سر سلسله اين خاندان در يمن و معروف به صوفى بود و ذريه او را بنى صوفى مى خوانند.
11. محمد بن ابو محمد القاسم بن حمزه الشبيه عالم و فاضل و از برجستگان بنى صوفى ، ذريه وى در بغداد و مصر و بصره و مراغه و تفليس ‍ پراكنده اند.
12. حسين بن على بن حسين بن ابو محمد قاسم بن حمزه الشبيه ، اهل علم و ساكن سمرقند.
13. ابوالحسن على از احفاد ابو محمد القاسم بن حمزه الشبيه ، قاضى القضاه طبرستان و سر سلسله بنى صوفى در طبرستان و داراى چندين فرزند ذكور، مشهورترين آنها عباس ، على ، محمد، قاسم ، احمد همگى از بزرگان بنى صوفى در ايران هستند.
14. ابوالعباس بن الفضل از نوادگان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام از شعرا، قصيده اى در رثاى جدش ابوالفضل العباس عليه السلام دارد كه مطلع آن چنين است :
انى لا ذكر للعباس موقفه بكربلا و هام القوم تختطف
ذريه وى در قم و طبرستان پراكنده اند.
15. عبدالله بن عباس از احفاد ابوالفضل العباس عليه السلام اديب و شاعر، مادرش از بنى افطس بود، لذا وى را ابن الافطسيه مى خوانند.
16. ابوالطيب محمد فرزند حمزه از نوادگان ابوالفضل العباس عليه السلام از وجوه و برجستگان بنى هاشم ، اردن را مسكن خويش قرار داد و باغات زيادى در طبريه احداث كرد، عمرى در المجدى مى نويسد كه طغج بن حيف فرغانى به وى حسادت كرد و او را در باغ خود در طبريه شهيد نمود (271 قمرى ). وى سر سلسله بنى شهيد است . وى داراى سه فرزند ذكور به نامهاى ابو محمد حسن و ابوالفضل جعفر، ابوالحسن على بود كه همگى در طبريه ساكن بودند و به نام بنى شهيد معروف هستند و از افاضل آن سامان بودند و ذريه آنها در اردن و فلسطين پراكنده اند.
17. محمد (م 316 قمرى ) فرزند زيد از احفاد ابوالفضل العباس عليه السلام از علماى مصر و از بزرگان بنى هاشم
18. حسن بن عبدالله از نوادگان ابوالفضل العباس عليه السلام ، مامون ، مكه و مدينه را مدتى به وى تفويض كرد، سپس مفتى و قاضى القضاه مكه بود و شش فرزند ذكور داشت .
19. محسن بن حسن از نوادگان ابوالفضل العباس عليه السلام از اكابر سادات عصر خويش .
20. حسين بن حمزه برادر ابو طيب محمد (مستشهد 271 قمرى ) است كه سر سلسله بنى العجان مى باشد و از برجستگان احفاد وى احمد العجان است ، اعقاب اين سلسله در كربلا به نام بنى العجان معروف هستند.
21. ابوالحسن على بن محمد التابوت از احفاد ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام از اكابر بنى هاشم در عصر خويش ، فرزندانش همگى ساكن طبريه بودند و بعضى از نسابه ها، آنان را بنى الطبرانى ياد كرده اند.
22. على بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل عليه السلام از افاضل بنى هاشم در مدينه ، همسرش فاطمه دخت حمزه بن حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس عليه السلام بود و فرزند وى ابوعبدالله حسين و نيزه نوه وى عبيدالله بن ابى عبدالله الحسين امير يمن بود. ده فرزند ذكور و اعقاب ، زيادى در يمن داشت .
23. على الهدهد بن عبيدالله از احفاد ابوالفضل العباس عليه السلام وى از اكابر اين خاندان و سر سلسله بنى هدهد است كه در سوراء و كناره فرات ونى ، در فسا پراكنده اند و از جمله آنها هارون بن داوود بن حسين هدهد از بزرگان بنى هدهد در فسا.
24. قاسم بن عبدالله از احفاد ابوالفضل العباس عليه السلام از وجوه بنى هاشم و طالبيان ، عمرى مى نويسد كه وى بين بنى على و بنى جعفر را صلح داد در مدينه صاحب راى و نفوذ بود و اعقاب دارد (المجدى فى انساب الطالبيين ، 231).
25. ابراهيم بن محمد لحيانى ابوالفضل العباس عليه السلام وى سر سلسله بنى لحيانى در قم ، و يمن بوده است .
26. على شعرانى فرزند قاسم بن محمد لحيانى از افاضل عصر خويش و سر سلسله بنى شعرانى در قزوين . (77)
نسل حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام از پسرش عبيدالله تنها، و نسل عبيدالله از حسن و نسل حسن از پنج پسرند: عبدالله (78) قاضى مكه و مدينه ، و عباس خطيب ، و حمزه الكبير، و ابراهيم و فضل . وعقب فضل از سه پسرند: جعفر، و عباس و محمد
و نسل عباس بن اميرالمومنين على عليه السلام به غايت اندك است ، در عراق و عجم و خراسان كسى از ايشان نديديم ، غالبا در شيراز و طبرستان بوده اند، و بيشتر نسل عباس در حجاز و مغرب اند. (79)
گريه امام حسين عليه السلام براى قمر بنى هاشم عليه السلام 
مرحوم علامه سيد محسن امين در (اعيان الشيعه ) صفحه 130، قسم اول از جلد چهارم ، در بخش مربوط به مقتل حضرت عباس بن على عليه السلام برادر امام حسين عليه السلام نقل مى كنند:
حضرت عباس عليه السلام توانايى حركت نداشت ، چون زخمها او را سنگين كرده بود امام حسين عليه السلام براى شهادت او گريه سختى كرد (80)
پس از شهادت حضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام به دستهاى مقطوع وى نظر افكنده و آن تن پاره پاره را نظاره كرد، سخت گريست و فرمود: اكنون پشت من شكسته و رشته تدبير و چاره گسسته گشت . پس فرياد بر آورد: و اغوثاه بك يا الله واقله ناصراه !
ناگاه دو جوان ، مثل دو ماه ، از خيمه بيرون آمدند: يكى محمد بن عباس ‍ عليه السلام و ديگرى برادر او قاسم بن عباس عليه السلام بود و مى گفتند: لبيك يا مولى نحن بين يديك . آن حضرت فرمود: شهادت پدر شما را كفايت مى كند آن دو برادر عرض كردند: (لا و الله يا عماه )، پس دو برادر دست و پاى عمو را بوسيدند و با عمه ها و داع كرده روى به ميدان نهادند. يكى دويست و پنجاهتن از آن ملاعين و ديگرى هشتصد و بيست تن را به جهنم فرستاد سپس هر دو به شهادت رسيدند. (81)
محمد بن عباس بن اميرالمومنين عليه السلام 
السيد عبدالرزاق المقرم النجفى در كتاب (العباس ، ص 195) مى نويسد كه قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام پنج اولاد داشت عبيدالله و الفضل و الحسن و القاسم و يك دختر، ولى ابن شهر آشوب نام يكى از فرزندان او را محمد دانسته و او را از شهداى طف بشمار آورده است و آقاى حاج شيخ على كاشمرى در مشكاه الجنان خود قصيده ذيل را در مدح محمد بن ابى الفضل سروده :
طبع من دلخسته فرو ريخت مجدد
لعل و گهر و لولو و ياقوت و زبرجد
خواهد كه كند شرح ز فرزند ابوالفضل
گرديد به روح القدس اين لحظه مويد
چون شد ز جفاى پسر سعد ستمگر
در دشت بلا نائره حرب مشدد
هر يك ز معينان شه تشنه بى يار
از خويش گذشتند و رسيدند به مقصد
مستانه كشيدند به سر جام شهادت
سرمست مى عشق ز هر قيد مجرد
سردار سپاه شه دين حضرت عباس
رعنا پسرى داشت و را نام محمد
خورشيد و قمر منفعل از نور رخ وى
طوبى شده در رشك ز زيباى آن قد
چون سنبل چون عنبر چون مشك خطايى
بر دوش وى افتاده دو گيسوى محمد
نورسته نهالى به گلستان فضائل
در عين صغارت ز بزرگان شده ارشد
در حوزه اطفال دبستان معارف
در خدمت وى خضر چو خواننده ابجد
رخشان شده تا كوكبش از برج شرافت
از نير اعظم به سعادت شده اسعد
چون ديد ابوالفضل غريب است برادر
از نير اعظم به سعادت شده اسعد
چون ديد ابوالفضل غريب است برادر
از چهار طرف خصم برو كشته مجند
بنمود طلب نور دو چشمان و به وى گفت
جان كن به فداى عموى اكرم و امجد
كن سعى كه از همسفران باز نمانى
كايشان همه در جنت خلدند مخلد
آراست بر او اسلحه حرب سراپا
در آهن و فولاد تنش شد متغمد
شمشير حمايل به كفش نيزه خطى
چون اژدر خونخوار و چون افعى اسود
شد جلوه گر از برج حرم با رخ زيبا
چون ماه كه طالع شود از چرخ مشيد
بوسيد ركاب عمو و باب روان شد
بگرفت سر راه بر آن فرقه مرتد
وانگه سخن آغاز پى اصل نسب كرد
از حقه به ياقوت فرو ريخت طبر زد
كاى قوم منم زاده عباس دلاور
يارم به حسين بن على زاده احمد
بر عالم اگر فخر كنم هست سزاوار
در اصل و نسب از طرف عم و اب و جد
با چشم حقارت منمائيد تماشا
ما طائفه در رزم به مهديم ممهد
پس حمله بران فرقه بى شرم و حيا كرد
افكند ز مركب به زمين ده ده و صد صد
بر سينه هر كس كه سنانش بر سيدى
از پشت سرش نوك سنان گشت ممدد
هر مرد دليرى كه به او گشت مقابل
بر خاك سيه فرش تنش گشت موسد
آخر تن پاكش هدف تير بلا شد
افتاد به خاك از اثر سهم محدد
زد ناله و بشنيد شه آواز حزينش
آمد به سر كشته او با غم بى حد
چون خواست خجالت نكشد خسرو بى يار
عباس نيامد سر نعش متعمد
از گفته شيخ هروى فاضل مشهور
كز جمله وعاظ بود ساكن مشهد
مشكاه موفق شد و آورد به نظم
العهد على الراوى اگر خوب اگر بد
شهرها و كشورهايى كه امامزادگان از آل ابى طالب عليه السلام در آنجاها مدفونند
اسامى فرزندان حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام كه از دست حكومتهاى جور به كشورها و شهرهاى گوناگون مهاجرت كرده اند، به قرار ذيل مى باشد، كه آنها را از كتاب مهاجران آل ابى طالب عليه السلام (ترجمه كتاب ارزشمند منتقله الطالبيه ) برگرفته ايم .
وعده اى از اعقاب قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام را در جلد اول چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام از صفحه 122 الى 131 بر شمرده ايم ، طالبيين مى توانند به آنجا مراجعه كنند
آمل
به گفته حموى در معجم البلدان ، ج 2، ص 17 آمل مركز طبرستان است .
جناب حسين بن محمد بن حسن بن اسماعيل بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمومنين عليه السلام ، در آمل مازندران است . (82)
و نيز قاسم بن محمد بن عبدالله بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس ‍ بن اميرالمومنين عليه السلام در آمل وفات يافت . ابونصر بخارى گويد: قاسم از مدينه بر حسن بن زيد بن الحسن وارد شد و در طبرستان آمل در گذشت . (83)
اصفهان
اصفهان يا اصبهان قبلا نام تمام سرزمينى بوده است كه شهر آن اولاجى نام داشته و بعدها مركز يهوديه شد لفظ اصبهان ، معرب سباهان (سپاهان ) به معنى لشگر و سپاه بوده و يا مركب از (اصبه ) به معنى شهر و (هان ) يعنى سواران است ، كه در مجموع شهر سواران شجاعان معنى مى دهد. (84)
اصفهان
اسامى كسانى كه از اولاد عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام به خطه اصفهان وارد شده اند، از قرار زير است :
امامزاده ابوالعباس محمد در خوراسگان نسب امامزاده ابوالعباس  
ابوالعباس محمد نسبت هشتمش به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى رسد. نسب ايشان از اين قرار است :
محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبيدالله بن حضرت ابوالفضل العباس بن على بن ابيطالب عليه السلام
ورود ابوالعباس به ايران
حضرت ابوالعباس در زمان عبدالله مستكفى - بيست و دومين خليفه عباسى كه كوشش و جديت تام براى دستگيرى بنى هاشم داشت - با جمعى از بنى اعمام به طرف ايران فرار و در ايران متفرق شدند، و ابوالعباس به اصفهان آمد.
ابوالعباس عليه السلام مدتى را در دكان حدادى به شاگردى گذرانيد. در آن موقع به حكومت اصفهان دستور رسيد كه سادات بنى هاشم را در هر كجا ديدند شهيد نمايند.
شهادت ابوالعباس  
يكنفر از شاگردان آهنگر به نسب او پى برد و به مامورين و بازرسان اطلاع داد.
ابوالعباس عليه السلام شبانه به حدود فرار نمود. فردا مامورين او را ديده و شناخته و دستگير نمودند، و در همين محل فعلى كه قبر وى مى باشد شهيد كردند.
اهالى و سكنه آنجا (خوراسگان ) وى را در قتلگاهش به خاك سپردند.
تاريخ شهادت اين امامزاده در سال 342 هجرى اتفاق افتاده است . (85)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تبارك و تعالى (ما ارسلناك الا رحمه للعالمين ) اللهم صل على محمد المصطفى و على المرتضى ، و حسن الرضا و حسين الشهيد بكربلا و على زين العابدين ، و محمد الباقر، و جعفر الصادق ، و موسى الكاظم ، و على بن موسى الرضا، و محمد التقى ، و على النقى ، و حسن العسكرى و محمد المهدى صلوات الله عليهم اجمعين .
هذا مزار متبرك حضرت امامزاده معصوم المظلوم الشهيد (تغمده الله بغفرانه و اسكنه فى رياض الجنه ) ابوالعباس
عنى بسعى و عمارتها كد خداى محترم و غريب صالح محمود شاه ابن شمس الدين على بن ركن شاه المشهور به (خوراستجانى ) فى تاريخ محرم الحرام سنه عشرين و تسعماه (920)
(86)
بناى قديم امامزاده ابوالعباس در خوراسگان
پس از ضعف خلفاى عباسى و روى كار آمدن ديلميان ، محيط به نفع تشيع و اهل البيت عليهم السلام عوض شد كشورهاى اسلامى علنا نسبت به آل على عليه السلام اظهار ارادت نمودند
اكثر مقابر امامزادگان ايران از حدود 360 هجرى قمرى به بعد داراى بقعه و بارگاه شد. بناى اوليه امامزاده ابوالعباس عليه السلام نيز احتمالا در همان دوره با خشت و گل ساخته شد، تا اينكه در سال 920 هجرى قمرى در زمان شاه اسماعيل صفوى مقبره اين امامزاده به همت كدخداى خوراسگان بنام صالح محمد بن شاه شمس الدين على ، مشهور به (مباركشاه ) تجديد بنا شد. در ساختمان بنا از سنگ و آجر استفاده شد، و تزئيناتى از قبيل نقاشى و گچبرى و مشبك در آن به كار رفت و گنبد آن نيز با كاشى لاجوردى تزيين گرديد. (87)
ساختمان ، كه در بدو شروع صد متر مربع بود، تدريجا توسعه يافته و بيش از 6 باب خانه خريدارى و به آن ضميمه گرديده است . بناى مزبور از لحاظ پيشرفت كار، دقت ، سرعت و ظرافت كارهاى هنرى ، اگر در سطح استان بى نظير نباشد بايد گفت كم نظير است .
كليه اعضاى هيئت امنا كه از اواسط كار تاكنون به اين سمت تعيين شده اند، بدون حقوق خدمت كرده اند و اجرشان عندالله محفوظ مى باشد براى اطلاع جوانان و نوجوانان عزيز، چند نمونه از كرامت هاى اين امامزاده لازم التعظيم ذيلا به استحضار مى رسد:
ساختمان قديم امامزاده از خشت و گل ، و به صورت گنبد آسيايى ساخته شده و بسيار سنگين وزن بود. بالاى آن يك گنبد مخروطى شكل با كاشى فيروزه اى ساخته شده بود و ضريحى چوبى و مشبك با قاب تخته هاى خيلى نازك روى مرقد قرار داشت . هنگام تخريب سقف ، براى اينكه آسيب به ضريح وارد نشود و نشكند، چوب بست خيلى محكم باتخته و چوب هاى قطور دور ضريح نصب شده بود. كارگران گنبد مخروطى شكل كاشى كارى شده را برداشتند، و چون سقف شكست خورده بود ساعت هم 10 صبح بود، پايين آمدند تا معمار بيايد از وى كسب تكليف كنند. آخرين نفر كه پايين آمد، سقف يكمرتبه سقوط كرد چوب بست با همه محكمى اش تكه تكه شد و آوارها بدون اين كه روى ضريح بريزد دو طرف ضريح قرار گرفت . على القاعده در چنين وضعيتى ضريح بايد خورد مى شد و فشار وارد به طرين ضريح كه ده ها تن بود آن را له مى كرد، ولى ضريح هيچ آسيبى نديد.
چندين سال قبل از پيروزى انقلاب بعد از ظهر پنجشنبه اى بود معمار مشغول ساختن سقف زير گنبد بود، فاصله چوب تا زمين 6 متر بود، كف زمين حاوى مقدارى آجر و سنگ و سطل و فرقون و سنگ قبر امامزاده بود و در دست و معمار، آجر و ملات را كه توسط قرقره كشيده مى شد مى گرفت ، كه ناگهان تخته همراه سطل شن و كارگر و معمار از بالا روى سنگ ها سقوط كردند دست معمار مردى مسن و سنگين وزن بود كه چون ممكن است بستگانش رضايت نداشته باشند نام او برده نمى شود ولى سالمندان او را مى شناختند و نزديك امامزاده سكونت داشت . كارگر جان به جان آفرين تسليم كرد. فورا او را به پزشك برديم ، كمك هاى اوليه انجام شد آمپول سلوكاتفريا كرامين به او تزريق كردند، كم كم نفس به جريان افتاد ولى به اضهار پزشك پايش گرد شكن شده بود و چون پير مرد بود جوشيدن استخوان طول مى كشيد. كار بنايى امامزاده تعطيل شد و قرار گذاشتيم تاخوب شدن مشاراليه كار تعطيل شود. به جاى گچ گرفتن پاى شكسته ، توسط شكسته بند (قصاب ) تخته بندى شد و شايد باور نكنيد جمعه هفته بعد، فرد مجروح خود با پاى سالم به حمام محل آمد كه ما از خوشحالى همان روز كار را شروع كرديم .
از اين نوع كرامتها زياد مشاهده شده كه يكى هم مسئله مالى ساختمان در 30 سال قبل بود كه اسكناس صد تومانى در امامزاده وجود نداشت و پول قابل توجهى كه در آن سال رسيد، و امثال اينها بسيار ديده شده كه نوشتن آنها كتاب جداگانهاى را مى طلبد، و السلام ، عباس قدرخواه 9/4/77
اين شعر در سنگى نوشته شده است
مهين حاج نصر الله خان راد
كه در رتبه سرتيپ خواندش خطيب
محمد عليخان ايلخامنيش
پدر بود و او آن پدر را عقيب
پدر بر پدر ايلخان و بزرگ
زقشقائى و دودمان نجيب
شكستى ز سر پنجه چنگ پلنگ
دريدى جگر، شير را از نهيب
چو روشن روان بود و آزاده مرد
جوان بخت و دانا، اديب و اريب
همى كرد آباد جاى خراب
بسى داد شوريده دل را شكيب
چو سيد محمد عليه السلام ز آل على
كزو يافت اين بار گه زين و زيب
زماه بنى هاشم اين پور پاك
جدا از نياكان ، بد اينجا غريب
بر او ساخت اين دلنشين بقعه را
كه ماند از او اين بناى عجيب
بنايش به تاريخ مشكل گشود
بنصر من الله و فتح قريب
تصويرى از سنگ نوشته آرامگاه
و به نستعين كل نفسه ذائقه الموت و يبقى وجهه لايدوم الا ملكه كل شى هالك الا وجهه الحكم له واليه ترجعون
اما بعد راويان اخبار چنين روايت كرده اند كه بعد از شهادت جناب ابا عبداله الحسين عليه السلام از نبيره زاده اولاد اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام از فرزندان حضرت عباس عليه السلام يكنفر سيد محمد نام باقى مانده بود و بعد از واقعه كربلا عبور آن حضرت در محال سرد فارس ‍ افتاده بود در تحت جبل به نزديكى قصر كافورى شربت شهادت چشيد و در همان مكان دفن شد از كرامات اين امامزاده وجود دو چشمه مى باشد كه يكى بالاى سر و ديگرى پايين پا جارى است ، كه حتى در خشكسالى نيز مقدار آب تغيير نمى كند كه موجب ايجاد منطقه اى مصفا و خوش آب و هوا شده است هر كس از آن آستانه مباركه عبور مى كند با خواندن فاتحه عرض ‍ ارادت به آن حضرت در نزد خداوند تبارك و تعالى قرب و منزلتى و در نزد جد بزرگوار ايشان روسفيد خواهد بود.
مرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مسوده گرديد، ظهير مسعودى 22/5/1376
و حرر ذلك من بعد الهجره النبويه
بناى جديد امامزاده ابوالعباس عليه السلام
در عصر حاضر از حدود سال 1342 شمسى بناى قديمى امامزاده (جز يك ايوان ) با همت و همكارى اهالى خوراسگان خراب گشت و بنايى جديد با مصالح پيشرفته زمان بر اين مزار مبارك ساخته شد، و به وسيله هنرمندان مجرب شهر اصفهان به نيكوترين وجهى با آينه و كاشى معرق و گچبرى و نقاشيهاى سبك صفوى و قاجار تزيين گرديد، و توسعه و آبادانى آن هنوز ادامه دارد.
به گونه اى كه مى توان گفت : امامزاده ابوالعباس خوراسگان در حال حاضر داراى زيباترين ساختمان و تزئينات در سطح اصفهان است . (88)
كرامتى از امامزاده ابوالعباس عليه السلام 
از زبان مرحوم آيه الله علامه فانى
در سالهاى آخر عمر مرحوم آيه الله العظمى آقاى سيد على فانى اصفهانى ، روزى نگارنده براى ديدار از ايشان و سوالاتى پيرامون شجرنامه يا كرامتى از امامزادگان اصفهان و اطراف ، به خدمت ايشان رسيدم . پس از نقل مطالبى در اهميت و زيارت امامزادگان كرامت زير كه با چشم خو از امامزاده ابوالعباس عليه السلام مشاهدهكرده بودند بيان نمودند:
در سال 1364 قمرى كه از نجف اشرف به علت بيمارى مادرم به اصفهان آمدم . شبهاى جمعه را با جمعى از رفقا در محلى براى عبادت مى رفتيم . يك روز پنجشنبه طرف عصر كتاب منتهى الامال نوشته مرحوم حاج شيخ عباس قمى (رحمه الله ) را براى اطلاع حال امامزاده ابوالعباس ‍ عليه السلام - مدفون در خوراسگان - كه معروف است از نواده هاى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى باشد به دست گرفته ، مشغول مطالعه شدم ، و چون از مشاهده ذكر وى در آن كتاب مايوس شدم به مطالعه احوال ساير امامزادگان مشغول شدم . در حالات يكى از آنان ديدم نوشته بود: عالمى از سادات براى اطمينان به امامزاده بودن آن امامزاده از خدا خواسته بود كه بالاى سر او نور باران شود.
به خاطرم خطور كرد كه آيا ممكن است براى ما هم نظير اين مطلب در مقبره ابوالعباس حاصل شود يا نه ؟ و بعد از يكى دو ثانيه اين نكته از ذهنم محو شد.
زمانى كه شب شد، به دوستان گفتم : امشب به خوراسگان مى رويم براى بيتوته و مسئله مورد اختلاف شد.
بعد از مدتى ، صحبت در تهيه غذا شد. تا تهيه لوازم پاسى از شب گذشت ، و ما با كمال نااميدى به دروازه اصفهان رسيديم . در آن وقت اتوبوسهاى خوراسگان محدود بود، و فقط يك ماشين باقى مانده بود كه پر از جمعيت بود بطورى كه مردم در وسط اتوبوس هم ايستاده بودند. نيز در آن زمان در خوراسگان برق نبود و شب هم از شبهاى مهتابى نبود.
زمانى كه به خورسگان رسيديم ، دكانها بسته بود و راه به جايى نمى برديم . اتفاقا يك نفر دوچرخه سوار پيدا شد كه خانه يكى از اقوام ما را كه آدرس ‍ خانه متولى را بلد بود، مى دانست . به هر طورى كه بود كليد درب امامزاده را از متولى گرفتيم ، و به مجرد آنكه داخل صحن امامزاده شديم يكى از رفقا با صداى بلند گفت :
آقاى فانى ، نور!
تمام ما و از جمله خود من نظر كردم ديدم نورى مانند توپ فوتبال به رنگ فيروزه كم رنگ عمودوار روى سرما فرود مى آيد، و تا دومترى بالاى سر ما به طور انحنا مخفى شد.
جاى دوستان خالى ! به واسطه ديدن اين كرامت ، تا طلوع آفتاب ، در آنجا مشغول دعا و گريه و زيارت حضرت امام حسين عليه السلام بوديم . (89)
نامه آقاى مهدى شريفى از اقليد فارس
برادر بزرگوار حاج شيخ على ربانى خلخالى
سلام عليكم
ضمن عرض معذرت از اينكه مدتى و قفه در ارسال اين تحقيقات پيش آمد، توجه شما را به مدارك ذيل جلب مى نمايم :
1 - تمامى موارد تحقيق بر اساس اسناد و مدارك مى باشد
2 - يك قطعه عكس مربوط به بقعه قبلى ديگر مربوط به بقعه فعلى مى باشد.
3 - يك جلد كتابچه در مورد بقاع متبركه فارس به پيوست مى باشد
4 - دو تصوير از سنگ نوشته هاى امامزاده به پيوست ارسال مى گردد
و من الله التوفيق
مهدى شريفى فرزند رضا قلى عضو رسمى سپاه ناحيه اقليد 25/7/77
اقليد 
امامزاده سيد محمد فرزند عبيدالله فرزند حسن فرزند عبيدالله فرزند حضرت ابا الفضل العباس فرزند حضرت اميرالمومنين عليه السلام
ذيلا مطالبى به طور اختصار راجع به بقعه متبركه امامزاده سيد محمد عليه السلام واقع در سرحد چهاردانگه از توابع شهرستان اقليد، تقديم مى گردد:
1 - اين امامزاده در 79 كيلومترى شهر اقليد در روستاى كافتر واقع شده است
2 - زائرين بقعه كه بالغ بر هزاران نفرند، از شهرستانى مختلف استان فارس ‍ (لار، مرودشت ، آباده و خرمبيه ) و نيز روستاهاى توابع اقليد: سعادت شهر، بوانات و حتى استانهاى اصفهان ، خوزستان يزد و نقاط ديگر به زيارت اين امامزاده عظيم الشان مى آيند.
3 - در جوار امامزاده درياچه زيبايى قرار دارد كه محل صيد ماهى كپور و سياحت زائرين امامزاده است و انواع پرندگان مهاجر هم در آن يافت مى شود، كه برخى از آنها پرندگان مهاجر درياى خزر و اروميه مى باشند.
4 - ضريح قديمى امامزاده به يكى از بقاع متبركه ديگر (امامزاده عباسعلى كوشك زر از توابع شهرستان اقليد) اهدا شده و به جاى آن يك ضريح فلزى كه قسمتهايى از ان آب طلا و نقره مى باشد در سال 72 ساخته شده است
5 - تاكنون به علت صعب العبور بودن مسير، تنها در 6 ماهه اول سال ، زائرين زيادى به محل امامزاده عزيمت مى كنند
6 - طرح آن (به طور جامع ) كه بسيار وسيع مى باشد در دست ساخت بوده و مرحله به مرحله در حال افتتاح مى باشد
7 - اين امامزاده از فرزندان عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام است
8 - اين محل (بقعه ) يكى از محلهاى بسيار مناسب جهت برگزارى سمينارها و اردوهاى سياحتى و زيارتى است .
9 - بقعه داراى دو سنگ نوشته مربوط به سال 120 قمرى مى باشد كه بعضا آن را به نمايشگاههاى تهران هم برده و در معرض تماشا گذارده اند
10 - امامزاده سيد محمد در سال 120 هجرى قمرى درتحت جبل نزديك قصر كافورى در 79 كيلومترى جنوب شهر اقليد، در منطقه سرحد چهاردانگه (روستاى كافتر) شربت شهات نوشيده و در همان مكان به خاك سپرده شد.
كرامات امامزاده سيد محمد 
11 - كرامات زيادى از اين امامزاده روايت و رويت شده است كه به چند نمونه آن در زير اشاره مى كنيم :
الف . وجود دو چشمه آب ، يكى از بالاى سر و ديگرى از پايين پاى حضرت ، كه حتى در فصول خشكسالى هم كم نمى شود.
ب . يكى از روحانيون كه جهت زيارت به محل امامزاده مشرف شده است (ثقه الاسلام محمد جواد محسنى كوشكى ) نقل مى كند در حال خواندن دعا و توسل به بى بى حضرت زينب عليه السلام بوده است كه متوجه مى شود در بين جمع ، بيمارى كه از يك چشم ناراحتى شديد داشته شفا پيدا مى كند (روحانى مذكور هم اكنون در حوزه علميه قم مشغول تحصيل مى باشد)
پ . خواهرى از شهرستان خرمبيد (منطقه خرمى ) كه دچار مريضى سخت بوده است ، با شوهرش در حاليكه با موتور سيكلت در حال حركت به طرف امامزاده بوده ، در نزديكيهاى امامزاده پياده مى شود و با پاى برهنه بقيه مسير را تا امامزاده طى مى كند آنگاه در جوار امامزاده با توسل و دعا به حاجت خود مى رسد و شفا مى يابد، و درحال حاضر برخى از نامه هاى ارسالى و حتى نسخه پزشكان معالج وى به عنوان مدرك موجود است . با تشكر از اداره اوقاف و امور خيريه شهرستان اقليد، هئيت امناى امامزاده سيد محمد شهرستان اقليد. (90)
برخى از فرزندان عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام
ابوعقيل محمد بن على بن محمد بن حسن بن اسماعيل ، پسر عبدالله بن عبيدالله بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام ، كه از جمله منتقلان رى به اصفهان مى باشد. بازماندگانش مرتضى ، شهربستى و ابوالقاسم مجتبى هستند. (91)
بغداد
بغداد: مدينه السلام ، سابقا از مراكز مهم دنيا و مهمترين شهر و پايتخت كشورهاى اسلامى بوده است ، اما امروز تنها پايتخت عراق مى باشد. (92)

بغداد
اسامى واردين به بغداد از اولاد ابراهيم بن حسن بن عبيدالله بن عباس ‍ عليه السلام ، بدين قرار است .
ابراهيم جردقه ، پسر حسن اصغر بن عبيدالله بن عباس ، كه مادرش ام ولد بوده و فرزندانش على ، محمد و حسن نام دارند. از دانشمند نسب شناس ، محمد بن ابراهيم بن عبدالله بن عمر اسدى معروف به ابن دينار، و نيز از بخارى نسب شناس ديگر نقل كرده اند كه از حسن بن ابراهيم فرزندى باقى نماند و تنها فرزندش جعفر نيز قبل از پدر درگذشت . (93)
نام واردين به بغداد از اولاد عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس ‍ عليه السلام بدين شرح است :
1 - از جمله واردين به بغداد، ابوالحسن (94) ملقب به مشقشق زرادبن حسن بن على بن محمد اكبر ابن احمد بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام است .
بازماندگان وى عبارتند از: ابو على حسين امير ملقب به سبيع ، ابوالحسين على و ابو عبدالله حسن ، كه پيش از پدر از دنيا رفت . (95)
ديگر از واردين به بغداد، برخى از اولاد (96) حسين بن عبدالله بن حسين بن حمزه بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام مى باشد
نيز از واردين به بغداد، برخى از اولاد (97) عبدالله بن حسين بن احمد شاعر بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام است . (98)
امام ابا الحسن موسى بن جعفر الكاظم عليه السلام 
تيمنا و تبركا اجمالى از زندگانى امامين جوادن عليه السلام را در اينجا مى آوريم حضرت در روز يكشنبه هفتم صفر، سال صد و بيست و هشت در (ابواء) دهكده اى ميان مكه و مدينه از مادر خود (حميده ) كه يك دختر بربرى بود، چشم به جهان گشود. گرچه اين بانو، برده بود ولى در خانه امام ششم عليه السلام آن چنان پرورش يافت و آزاده شد كه از شخصيت هاى بزرگ زنان اسلام گرديد. پس از مرگ امام ششم عليه السلام امام كاظم عليه السلام بنابر الهى و معرفى گذشتگان و وصيت پدر به اصحاب و ياران خود، به مقام امامت برگزيده شد.
امام عليه السلام عصر تاريكى را مى گذرانيد و همه جا را، تاريكى ظلم منصور، هادى ، مهدى و هارون عباسى ، پر كرده بود. امام عليه السلام را بارها به زنجير كشيدند، اهانت كردند و شكنجه دادند تا سرانجام پس از يك زندانى طولانى پرشكنجه در بغداد سال صدو هشتاد و سه هجرى ، شهيد گرديد. بيست و پنجم رجب بود. امام عليه السلام در شهر كاظميه عراق مدفون اند.
ابن صباغ دانشمند سنى ، در فصول المهمه ، پيرامون شخصيت امام مى نويسد: (او امام هفتم بود. امامى بزرگ قدر، بى نظير، در استدلال و منطق بى مانند، تا سپيده دم در حال عبادت ، روزها روزه دار، از بسكه با گذشت بود به كاظم ، توصيف گرديد، مردم بين النهرين او را باب الحوائج مى دانستند چون زندگى خود را براى رفع حوائج و نيازهاى اجتماعى ، وقف كرده بود.) (99)
امام ابا جعفر بن محمد بن على الجواد عليه السلام 
روز جمعه نوزدهم رمضان سال يكصد و نود و پنج هجرى ، همسر امام رضا عليه السلام كه يك بانوى با شخصيت مصرى به نام : (سبيكه ) بود و از آفريقا راهى مدينه شده بود متولد گرديد. مادرى آزاده و با ايمان (البته قول مشهور بين شيعه اين است كه ولادت آن حضرت در روز دهم رجب مى باشد)
پيشواى نهم ما پنجساله بود كه پدرش به سوى ايران ، حركت كرد و پس از شهادت پدر، در سن هفت سالگى ، (جايگزين ) پدر گرديد. هيچ بعيد نيست به گونه اى كه يحيى در كودكى از سوى خدا برگزيده شد براى نبوت . و عيسى عليه السلام در گاهواره از مقام (رسالت ) خود سخن گفته است ، امام نهم نيز در سن هفت يا نه سالگى به (امامت ) نائل آيد. او تنها فرزند پسر امام هشتم عليه السلام بود و برادرى هم نداشت تا داعيه امامت كند. امام عليه السلام كه در برار عالم ترين رجال دانشگاهى مانند: يحيى بن اكثم پاسخگوى تمام مسائل علمى و اسلامى آن زمان بود، در سال 220 هجرى با تحريك معتصم عباسى بوسيله همسر خود كه دختر مامون بود، مسموم و شهيد گرديد. (100)
امام نهم عليه السلام بنا بر فرمان الهى و بيان امامان گذشته و تعيين پدر و لياقتى كه داشت بر كرسى (امامت ) نشست . مامون باز امام نهم عليه السلام را هم به بغداد، پايتخت اسلام فرا خواند و دختر خود را به عقد امام عليه السلام در آورد. امام پس از مدتى به مدينه برگشت و پس از مامون ، كه حكومت به چنگال معتصم عباسى افتاد، باز امام را به بغداد احضار و شهيد كرد. امام عليه السلام در ذيقعده سال 220 در كاظميه دفن گرديد. ابن صباغ از قول دانشمندان بزرگ اسلامى مى نويسد:
امام جواد عليه السلام گرچه (صغير السن ) بود ولى گرانقدر بود در مورد امامتش عدول از مومنين خبر دادند كه پدرش ، وى را تعيين كرده بود او به گونه دريايى بود كه از دوره نظاره كنيم (101)
بصره 
بصره : نام شهر مشهور و بزرگى در عراق ، از نواحى جنوبى است و در مرز عراق واقع شده است . (102)
بصره
از جمله واردين به بصره از اولاد عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام برخى از اولاد عبيدالله بن حسن بن عبيدالله اول فرزند حضرت عباس ‍ عليه السلام مى باشند. (103)
جناب محمد بن على بن حمزه بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمومنين على عليه السلام ، در سال دويست و هشتاد و شش هجرى در بصره وفات كرد. (104)
بردعه 
بردعه (كه گاهى با دال بى نقطه نيز خوانده مى شود) نام شهرى در انتهاى آذربايجان است . بعضى گفته اند: بردعه همان شهر اران است كه شهرى بزرگ به وسعت يك فرسنگ در يك فرسنگ بوده و بعد ويران شده است . (105)
بردعه
همچنين از واردين به بردعه (از نسل عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام )، برخى از فرزندان حمزه بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن ابى طالب عليه السلام است . (106)
ديگر از واردين به بردعه برخى از اولاد قاسم (107) بن حمزه بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام مى باشند.
بروجرد 
از جمله واردين به بروجرد از اولاد عباس بن على بن ابيطالب عليه السلام ، بعضى از فرزندان فضل بن محمد بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابى طالب عليه السلام مى باشند. (108)
نيز از جمله واردين به اين شهر، ابو محمد عبدالله بن فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام است ، كه مادرش ام ولد از اهل روم بود و فرزندان وى يحيى ، موسى على و جعفر نام دارند. (109)
در خور ذكر است كه در معرفى فرزندان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام كه درجهان اسلام مى درخشند و از شهرى به شهرى هجرت كرده اند و در معرفى شهرها چند مورد از شخيتها تجليل شده و حق هم همين است و در بعضى از آنها همانند شهرهاى بغداد و سامرا و... به تناسب از امامان معصوم شيعه و ديگر بزرگان تشيع از آل ابى طالب عليه السلام معرفى شده اند
اجمالى از زندگانى آيت الله العظمى بروجردى (ره ) به قلم آيت الله العظمى آقاى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (ره )
علامه فقيد سيد حسين طباطبائى بروجردى بن على بن احمد بن على نقى بن جواد ابن مرتضى بن محمد بن عبدالكريم بن مراد بن شاه اسدالله بن جلال الدين امير بن حسن ابن مجد الدين بن قوام الدين بن اسماعيل بن عباد بن ابى المكارم بن عباد بن ابى المجد ابن عباد بن على بن حمزه بن طاهر بن على بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا بن اسماعيل بن ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنى ابن الامام الحسن المجتبى عليه السلام .
وى فقيه بزرگ عصر خود و عالم در علم رجال ، و شخصيتى اديب و نسب شناس بود. بيشترين تحصيلاتش در اصفهان و در نزد گروهى از علماى مشهور آنجا انجام گرفت ، از جمله ميرزا ابوالمعالى كلباسى ، سيد محمد تقى مدرس ، سيد محمد باقر درچه اى ، ملا محمد كاشانى ، و جهانگير خان قشقايى .
سپس به نجف اشرف رفت و به مدت ده سال در حوزه درس آخوند ملا محمد كاظم خراسانى حضور يافت . استاد ديگرش در آن ديار شيخ الشريعه اصفهانى بود. بعدها به وطن و زادگاهش شهر بروجرد بازگشت و در خلال اين مدت به حج بيت الله الحرام رفت و آنگاه در بيست و ششم ماه صفر سال 1364 هجرى قمرى . ايشان با اعضاى خانواده راهى قم شد و در آنجا اقامت فرمود، تا اينكه يكى از زعماى دينى زمان خود شد و گروهى از افاضل و بزرگان را تربيت كرد.
چندين تاليف دارد كه هنوز اكثر آنها چاپ نشده است ، از جمله : جامع احاديث الشيعه ، حاشيه بر كفايه الاصول ، حاشيه بر نهايه شيخ ، حاشيه بر مبسوط شيخ ، تجديد اساتيد الكافى ، رساله فى بيوت الشيعه من العلماء، اساتيد كتاب التهذيب و من لايحضه الفقيه و الاستبصار و رجال الكشى و الخصال و الامالى و علل الشرائع ، تعلقه على كتاب عمده الطالب فى انساب آل ابى طالب ، اصلاح رجال الشيخ و الا ستدراك عليه رساله اى در سند صحيفه سجاديه و رفع اشكال از آن و كتاب الطبقات و التذكره درباره انساب خاندان خويش .
آيت الله بروجردى قدس سره در اواخر ماه صفر سال (1292 قمرى ) در شهر بروجرد به دنيا آمد و در صبح پنجشنبه سيزدهم شوال سال (1380 قمرى ) در شهر قم از دنيا رفت و طبق وصيت خود ايشان در مدخل مسجد اعظم به خاك سپرده شد. درباره شرح حال ايشان مى توان به كتابهاى : نقباء البشر، اعيان الشيعه ، ماضى النجف و حاضرها، گنجينه دانشوران ، گنجينه دانشمندان و علماى معاصرين و ديگر كتابها مراجعه كرد. (110)