آينه على نما
آشنايى با شخصّيت زينب كبرى عليهاالسلام

جواد محدّثى

- ۲ -


پس از عاشورا

حماسه خونين كربلا را نمى ‏بايست گذاشت تا فراموش شود. ازياد رفتن قضيه عاشورا، خواسته امويان بود، و احياگرى و زنده نگهداشن آن، خط و برنامه اهل بيت. از اين رو، بازماندگان آن حماسه، هر يك به نحوى، زبان گوياى آن قصّه ماندگار گشتند.

زينب سلام الله عليها نيز سهمى عمده در اين راه داشت. هم با برپايى مجالسى به ياد شهيدان كربلا، هم با سرودن شعر به ياد برادر شهيدش و ديگر شهيدان و به خون خفتگان آن وادى خون. فصاحت و نطق وبيان و زبان ادبى زينب، همواره ياور او در اين احياگريها و افشاگريها بود، حتى آن روز كه سربريده برادر را بر فراز -نى- تماشا مى‏كرد، خطاب به او گفت:

-يا هِلالاً لَمّا اسْتَتَمّ كَمالاً ...- {بحارالانوار، ج 45، ص 115 }

و با زبانى شاعرانه، آن سر را به ماه تشبيه كرد كه با حيله و كينه دشمن، غروب زودرسى داشته است.

و بعدها هم در سوگ حسين عليه السلام چنين سروده است:

-عَلَى الطَفِّ السَّلامُ وَ ساكِنيهِ ...-

-سلام بر -كربلا- و برآرميدگان آن دشت، كه روح خدا در آن قبّه ‏ها و بارگاه هاست.

جانه اى افلاكى و پاكى كه در زمين خاكى، مقدّس و متعالى شدند.

آرامگاه جوانمردانى كه خدا را پرستيدند و در آن دشت ها و هامون ها خفتند.

سرانجام، گورهاى خاموششان را، قبّه‏ هايى افراشته در بر خواهد گرفت،

وبارگاهى خواهد شد، داراى صحنه اى‏گسترده وباز...-

حضرت زينب، پيوسته در چند سالى‏كه پس از عاشورا زنده بود، چشمانى اشگبار و قلبى محزون و زبانى مرثيه‏ خوان و يادآور نسبت به شهداى كربلا داشت وهرگاه نگاهش به يادگار برادرش امام زين ‏العابدين عليه السلام مى ‏افتاد، غم واندوهش افزون مى‏شد. غصه ‏ها از او پيكرى نحيف و دلى سوخته بر جاى نهاده بود. {حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشى، ج 3، ص 428 }

آن قطره‏هاى خون كه در آن كِشتيم
فريادهاى خفته اين خاك است
اين دشت، پرزلاله شود روزى
ديگر نه جاى هرخس وخاشاك است

محصول اين زراعت خونين را
دستان سبز قافله خواهد چيد
چشم جهان، نتيجه اين خون را
در روزهاى آتيه خواهد ديد

ما كِشتى نجات غريقانيم
در راه تيره، مشعل سوزانيم
همواره تا زمين و زمان باقى است
بر تارك سپهر، فروزانيم

و... امروز، زينب قهرمان به عنوان نگهبان خط خون و مفسّر قيام عاشورا شناخته مى‏شود. راستى، چه كسى چون او توانست حق عاشورا را ادا كند؟

جلوه‏هاى الگويى زينب سلام الله عليها

كدام زن را مى‏توان همتاى -زينب- دانست؟ در فخر و شرافت، در وقار و حيا، در صبورى و دليرى، در معرفت و صدق، در حمايت از ولايت و رهبرى و دفاع از امام، و ... جز مادرش حضرت زهراى اطهر سلام الله عليها كه در اين زمينه ‏ها برتر از او بود و الگوى دختر!

و اين، شگفت نيست، چرا كه كمالات زينب، جلوه‏اى از فضايل مادرى همچون فاطمه بود كه دامنش، چنين گلى را به عالم وجود تقديم داشت.

زينب، كه به -عقيله بنى هاشم- معروف بود، در همه صحنه‏ ها و عرصه هاى زندگى، درخشيد و جلوه ‏هاى كمال خويش را در منظر صاحبنظرن به نمايش گذاشت، تا ديدگان حق جو و فضيلت‏ ياب، از اين جلوه به كانون فروغ گسترى چونان -اهل بيت- راه يابند و اسوه جويان، در اين خاندان عفيف‏ پرور و فضيلت‏ گستر، الگوهاى تربيتى خويش را پيدا كنند.

از اين رو، زينب را -الگو- مى‏شناسيم و زندگى او را سراسر -درس- و -الهام- مى‏دانيم. {درباره مقامات معنوى حضرت زينب، از جمله ر. ك: -الخصائص الزينبيّه- سيد نورالدين جزايرى.}

راستى از چه ابعادى، اين بانوى بزرگ، براى ما الگو و سرمشق است؟ و جامعه اسلامى بويژه قشر عظيم و سرنوشت‏ساز -بانوان-، از چه جهاتى مى‏توانند - و بايد - به اين -زن نمونه- اقتدا و تأسّى كنند و بكوشند زينب گونه گردند؟

برخى از جهات الگويى آن حضرت از اين قرار است:

1- تربيت مكتبى

هر مكتب و آيينى را از دريچه دست پروردگانش بهتر مى ‏توان شناخت و چهره ‏هاى شاخص هر مكتب، زلال ترين و بى ‏غبارترين آينه ‏اى است كه محتوا واصالت آن را نشان مى‏دهد.

زينب كبرى را مى‏توان با قاطعيّت، نمونه عينى اسلام و تربيت قرآنى دانست و اگر كسى سؤال كرد كه پرورده‏هاى مكتب شما كه بتوان آنان را الگو قرار داد، چه كسانى‏اند؟ قطعاً يكى از اين چهره‏ها -زينب- است.

زندگى، خانه ‏دارى، فداكارى، آگاهى اجتماعى، عبادت، عفاف و ديگر فضايل زينب، او را به عنوان اسوه ‏اى قابل طرح براى جهانيان ساخته است.

از اين رو، ما نيز در خود سازى و تزكيه نفس و تربيت فردى خويش چنان بايد باشيم كه بتوانيم آينه‏ دار خورشيد دين و آبرو بخش مكتب و آيين باشيم و با نوع رفتار و منش فردى و اجتماعى خود مبلّغ اسلام گرديم.

2- صبر و مقاومت

زينب، الگوى مقاومت و صبورى در برابر مشكلات بود. پا به پاى مردان رشيد بنى هاشم در كربلاى خونين، رنج ها و داغ ها را تحمل كرد و مصيبت ها را صبورانه بر دوش كشيد و چون در راه خدا و براى دين بود، خم به ابرو نياورد و لب به شِكوه نگشود و اظهار بى تابى و نارضايى نكرد.

تحمّل داغ شهادت، نيرويى فوق ‏العاده مى ‏خواهد و روحى بزرگ و ايمانى قوى مى ‏طلبد. در حادثه كربلا، اين بانوى مقاوم، علاوه بر داغ حسين شهيد، كه بزرگترين مصيبت عالم است، داغ چند برادر و برادرزاده و عموزاده ديد، دو پسر جوان خودش نيز در ركاب سيدالشهدا به شهادت رسيدند، ليكن در مقابل آن همه شدايد، چون كوه ايستاد و در فصل دوم انقلاب كربلا (يعنى مرحله اسارت) شجاعانه كاروانسالارى آن قافله داغديده و كتك‏ خورده و تشنه و خسته را بر عهده گرفت.

عزم، ثبات و مقاومت او، درس ‏آموز بانوان جامعه ما بويژه خانواده‏هاى شهدا، خواهران، مادران و همسران شهداست. اگر زنان با شرف و شعور، درپى الگوى مقاومتند، بايد از زينب كبرى درس بگيرند و صبورى او را سرمايه تقويت صبر و ايمان خويش سازند.

3- تعهّد و مبارزه

ايمان و آگاهى و تعهّد حضرت زينب بود كه، او را از مدينه به كربلا كشيد. و گرنه مى‏توانست زندگى آسوده خود را در كنار همسر و فرزندانش در مدينه ادامه دهد و خود را به آن رنجها و محنتها نيفكند. البته آن وقت ديگر زينبى نمى‏شد كه امروز، فخر انسانيّت و آبرو بخش اسلام و اهل‏بيت باشد.

به همان دليل كه امام حسين عليه السلام سر از بيعت با حكومت ستم و فسق باز زد و درپى آن مخالفت با خلافت يزيد، از كنار قبر جدّش هجرت كرد، زينب نيز راهىِ اين راه و همسفر كربلاى عشق شد و دست از همسر كشيد و با برادرش به -مسلخ شهادت- آمد.

پس، زن مسلمان در مسائل سياسى و اجتماعى هم نقش ايفا مى‏كند و به ميدان مبارزه مكتبى و مرامى گام مى‏نهد و نسبت به وضع حكومت و كارگزاران و مسائل سياسى جامعه، حساس وموضعدار است، آنگونه كه زينب بود و آنسان كه پيش از او مادرش فاطمه زهرا سلام الله عليها بود.

4-حمايت از امام

در هر زمانى، امامى مسؤوليت رهبرى جامعه اسلامى را برعهده دارد. وظيفههر مسلمان، بيعت، تبعيّت و حمايت از امام زمان خويش است. در -عصر حضور-، بگونه‏اى و در -عصر غيبت-، بگونه ديگر.

حضرت زينب، در راه حمايت از امام عصر خويش، حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام ، در آن سفر خونين شركت كرد و دوش به دوش برادر، سختيهاى اين مبارزه حق طلبانه را پذيرا شد.

در لحظات حسّاس روز عاشورا، غير از موضعى حمايتگرانه كه نسبت به سيدالشهدا داشت، در دشوارترين شرايط به فكر جان امام زين العابدين هم بود و پرستارى او را بر عهده داشت. در حالت روحى دشوارى كه با ديدن كشته‏هاى ميدان كربلا و به خون غلتيدن سيدالشهدا و فرزندانش بر امام سجاد عليه السلامپيش آمد و چيزى نمانده بود كه از شدّت غم، قالب تهى كند، زينب كبرى چون شمعى بر بالين او مى‏سوخت و با نقل حديثى از قول امّ‏اَيْمَن، از پيامبرخدا كه پيشگويى اين روزگاران بود و خبر مى‏داد كه كسانى اين اجساد را دفن خواهند كرد ومدفن سيدالشهدا، مزار جاودانه خواهد شد، به تسلّاى دل مجروح امام سجاد پرداخت. { بحارالانوار، ج 45، ص 179 }

در حادثه حمله دشمن به خيمه‏ها و آتش‏زدن آنها نيز، پروانه‏وار خود را به آتش زد و حاضر شد خود را پيشمرگ زين العابدين عليه السلام كند، تا مبادا آسيبى به حجّت خدا و امام عصر، يعنى حضرت سجّاد عليه السلامبرسد. در طول سفر اسارت نيز لحظه‏اى از امام چهارم غافل نبود و خود را فدايى آن حضرت مى‏دانست

امروز نيز حمايت از رهبرى و آرمانهاى امامت شيعى و در خطّ تبعيّت از رهبر گام نهادن، درسى است كه از زينب مى‏آموزيم.

شيوه حمايت از امام در اين روزگار چسيت؟

مگر مقام معظم رهبرى، فريادگر مقاومت در برابر -شبيخون فرهنگى- نبودند؟ اگر حسين زهرا در عاشورا -هَل مِن ناصِر- گفت، امروز هم فرياد -هل من ناصر- رهبرى انقلاب، نسبت به حفظ ارزشهاى معنوى و پايبندى به مقدّسات انقلاب و حفظ اصول و مبانى اين نظام و پاسدارى از خون شهدا و دستاوردهاى انقلاب اسلامى و ميراث معنوى امام راحل1 بلند است.

پاسخ -لبيّك- به نداى رهبرى، چه از سوى مردان و چه از سوى زنان و دختران جامعه ما، جز از طريق پايبندى به ارزشها و حفظ تقوا و عفاف و مقاومت در برابر -تهاجم فرهنگى- و تلاش در جهت تقويت بنيه دفاعى جامعه در برابر آفات اخلاقى و مفاسد و منكرات اجتماعى نيست. حفظ حجاب، لبيّك به اين نداست و تن‏سپردن به مفاسد و بدحجابى وبى‏بند وبارى، تنها گذاشتن امام جامعه در ميدان مبارزه است. كدام -پيشوا-، بدون همراهى -پيروان-، به نصرت رسيده است؟

زينب، به ما درس حمايت از رهبرى مى‏دهد. در عصر جنگ و دفاع مقدس بصورتى بود، و امروز در عصر مبارزه فرهنگى، بصورت ديگر. الفباى تديّن و كتاب پاكزيستى را بايد در -مكتب زينب- آموخت.

5-شجاعت و رشادت

هم مبارزه اجتماعى، هم حمايت از رهبرى، هم دفاع از حق، هم نهى از منكر و امر به معروف، هم افشاى چهره‏هاى خيانتكار و منحرف، نيازمند دلاورى و شجاعت است. آنكه ترسو و بزدل است قهرمان ميدان مبارزه نيست.

زينب، در راه حق و مبارزه، از شجاعت برخوردار بود. هم قوّت قلب داشت تا در خونين‏ترين صحنه درگيرى حق و باطل - كربلا - در خط مقدّم باشد و خونها، شهادتها، سرنيزه‏ها، به خاك افتادنها و قطعه قطعه شدن پيكرها را ببيند.

هم آن شهامت و توان روحى را داشت كه پس از آن همه حادثه مردافكن و شكننده، خود را نبازد و هرجا كه لازم شود، چه در بازار كوفه، چه در حضور توده‏هاى مردم كه به شادى و پايكوبى مشغول بودند، چه در دارالأماره والى سفّاك و خون‏آشامى همچون -ابن‏زياد- و چه در كاخ يزيد و در برابر آن همه دشمنان، آن هم در حال اسيرى و زير نظر و نگاه نامحرمان و زير تازيانه نامردان، حرف حق را بزند، مردم را بيدار كند، پيام خون شهيدان را برساند، مفاسد و مظالم حكومت جور را افشا كند و از اين رشادت و دليرى و روحيّه، دشمن را به شگفتى وادارد.

آرى، زينب شجاع، الهام بخش رشادت است.

صبح ازل طليعه ايّام زينب است
پاينده تا به شام ابد، نام زينب است
در راه دين لباس شهامت چودوختند
زيبنده آن لباس، براندام زينب است

بانوى شيعه، بايد دليرى، بى‏باكى و صلابت و جرأت در راه امر به معروف و نهى ازمنكر را از زينب بياموزد، كه او الگوى شهامت و سرافرازى است. فرشته خويى دريادل و بزرگ بانويى مردآفرين و قهرمان‏پرور است.

6-- حجاب و عفاف

هر چه ارزشمند باشد، در حفظ و نگهداريش بيشتر دقّت مى‏شود، چرا كه از دست دادن اشياى كم بها، غصّه‏آور نيست، ولى گم كردن يك گوهر قيمتى، تأسف انگيز و غم‏آور است.

در آيين اسلام و مكتب ارزشى دين، عفاف و پاكدامنى زن، همچون -گوهر-، نفيس و ارزشمند به حساب آمده است. اين هم كه مى‏گويند: -ارزنده‏ترين زينت زن حفظ حجاب است- الهام گرفته از همين ديدگاه مكتبى است.

از نظر مكتب، زنى قيمتى‏تر است كه عفيفتر، پاكتر و با تقواتر باشد.

-زينب و زهرا- عليهما السلام ، در اسلام ما، الگوى عفاف و حجابند و افتخارشان به اين بوده كه پاسدار اين گوهر ارزشمند باشند.

جز سفر اسارت، كه دشمن دين به حريم رسالت و عترت پيامبرخدا صلی الله عليه و آله و سلم بى‏حرمتى كرد و اسيران را با پوششى نامناسب شهر به شهر گرداند و آن چهره‏هاى معصوم را در برابر ديدگان ناپاك كوفيان قرار داد، حضرت زينب، الگوى عفاف، پاكى، وقار، حجاب و متانت بود. وقتى از جايى به جايى مى‏رفت، جوانان غيرتمند هاشمى، همراهى‏اش مى‏كردند، يا پس از تاريك شدن هوا، از اين خانه به آن خانه مى‏رفت، تا مبادا در روشنايى روز، چشمى به ناموس عترت بيفتد.

پس از شهادت اباعبداللَّه عليه السلام و غارت خيمه‏ها از سوى كوفيان، وقتى گذار عمرسعد نزد زنان و دختران امام افتاد، زنان بر سر او فرياد زدند و گريستند واز او خواستند كه آنچه را از آنان غارت شده است، به آنان بازگردانند، تا به وسيله آنها خود را بپوشانند. اين نشان مى‏دهد كه{ ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 113.}

حفظ حجاب بانوان تا چه حدّ در نظر آن اسوه عفاف، مهمّ بوده است.

در كوفه پس از سخنرانى حضرت زينب و امّ‏كلثوم كه اوضاع شهر بحرانى شد و بيم خطر و شورش مى‏رفت، ابن زياد فرمان داد كه اسراى اهل‏بيت را در يكى از خانه‏هاى همسايه مسجد حبس كنند و برايشان مأمور بگمارند.

زينب كبرى سلام الله عليها فرمود: كسى حق ندارد وارد اين خانه شود، مگر كنيز يا امّ‏ولد، كه اين هم براى حفظ حريم عفت و حرمت اهل‏بيت امام‏حسين عليه السلاماز چشمهاى نامحرم بود، هم براى آنكه كنيزانِ رنجديده با درد اسيران آشنايند و بهتر همدردى مى‏كنند، آنان هم مثل اينان اسيرند. {حياة الامام الحسين، ج 3، ص 355}

حضرت زينب، در دوران اسارت باز هم مى‏كوشيد به هر وسيله‏اى، حريم حجاب حفظ شود و از جمله سخنان اعتراض آميز او به -يزيد- اين بود:

آيا عادلانه است اى پسر آزاد شدگانِ فتح مكّه، كه خانواده تو در پشت پرده و در حجاب، پوشيده از نظرها باشد و دختران پيامبر را اينگونه سربرهنه به كوچه‏ها و شهرها كشانده‏اى و حجاب آنان را هتك كرده و چهره‏هايشان را در معرض تماشاى اين وآن قرار داده‏اى؟

{ -اَمِنَ العَدْلِ يابنَ الطُلقاءِ تخديرُكَ حَرائرَك واماءَكَ، وَسَوقُك بَناتَ رسَول‏اللَّهِ سَبايا، قَدْ هُتِكَتْ سُتورُهُنَّ وَ اُبْدِيَتْ وُجُوهُهنَّ، تَحْدُوبينَ الأعداءِ مِن بَلدٍ الِى بَلَدٍ...- (مقتل الحسين، مقرم، ص462).}

از زنان ما، كه به اهل بيت عصمت عشق مى‏ورزند، در شاديهاى آنان شادى مى‏كنند و در مصيبتهاى آنان اشك مى‏ريزند و به شفاعتِ فاطمه زهرا و زينب‏كبرى عليهما السلاماميد بسته‏اند، انتظار مى‏رود كه در اقتدا به اين دو سرمشق پاكى و نجابت و حيا، در حفظ گوهر حجاب خويش، بيشتر بكوشند و خود را در عمل و رفتار -شيعه زهرا و زينب- نشان دهند، نه در ادعا و شعار!

شايسته است كه دختران خردسال خويش را با -فرهنگ حجاب- بار آورند و نگويند كه هنوز بچه‏اندو بگذار آزاد باشند!...

بذر ديندارى و حيا و عفاف را بايد از همان خردسالى در مزرعه دل كودكان پاشيد، تا وقتى بزرگ شدند، نگهبان اين گوهر باشند. هنوز هم زنان و دختران ما به درسهاى حجاب و عفت، از زبان دختر على عليه السلام محتاج‏اند.

امّت زينب دوست، بايد -پيام زينب- را بشنود و به كار گيرد.

پيامهاى زينب اينهاست:

- صبر و مقاومت در برابر سختيها

- گذشتن از هر چيز در راه خدا و هدف

- الگوى تربيتى مكتب بودن

- تعهّد و مبارزه اجتماعى و حضور در صحنه

- حمايت از رهبرى

- شجاعت و رشادت در راه حق و دين

- پاسدارى از گوهر حجاب و عفاف

- حمايت از ارزشها و افشاى فريبكاران

آرى! ... زينب است و يك آغوش معطّر، عفاف و حيا، كه ميراث معنوى آن بانوى نجيب است.

زينب است و يك وسعت تاريخ، حريّت و شجاعت و مردانگى.

زينب است و يك دهان فرياد و يك حنجره خروش بر ضدّ ستم و افشاگرى عليه سلطه فريب و فتنه و غوغا.

سِرّنى در نينوا مى‏ماند اگر زينب نبود

كربلا در كربلا مى‏ماند اگر زينب نبود

چهره سرخ حقيقت بعدازآن طوفانِ رنگ

پشتِ‏ابرى از ريا مى‏ماند اگرزينب نبود

{از: قادر طهماسبى(فريد)}

او بود كه موج خونهاى كربلا را فراتر از آن دشت سرخ تا ساحل بيدارى ملّتها رساند و با اسارت آزادى بخش خويش، سند جنايت آل اميّه را به همگان نشان داد و -كتاب شهادت- را تفسير كرد.

نامش همواره درس‏آموز است و يادش پيوسته الهام بخشِ عزّت و شرف و پاكى.

زينبيّه

امروز، دلهاى مشتاق فراوانى، آرزوى سفر به سوريه و ديدار مرقد منوّر و شكوهمند دختر اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.

دست حادثه و تقدير، ستارگان اهل بيت را به اين سو و آن سو پراكنده است. از خراسان گرفته تا شام، از ايران تا عراق و حجاز، ميدان‏هاى مغناطيسى متعدّدى وجود دارد كه دل عاشقان خاندان پيامبر را به سوى خود مى‏كشد.

-زينبيّه- نيز يكى از اين حوزه‏هاى جاذبه عشق و ولاست.

بنابه برخى نقلها، در مدينه در روزگار عبدالملك مروان قحطى پيش آمد. زينب با همسرش عبداللَّه بن جعفر به شام كوچ كردند، تا آن قحطى سپرى شود. در آنجا مزرعه و قطعه زمينى بيرون شهر داشتند و آنجا مى‏زيستند. زينب در همان‏جا در يكى از روستاها در سال 65 هجرى درگذشت و همان‏جا به خاك سپرده شد. قبر{ ر. ك: خيرات الحسان، و اعيان الشيعه، ج 7، ص 140. }

حضرت زينب، در شام (محلّى كه به نام -زينبيّه- در سوريه مشهور است) مى‏باشد، كه امروز زيارتگاه مردم است. گرچه برخى هم معتقدند كه پس از ماجراى كربلا، زينب به مصر رفت و همانجا از دنيا رفت و قبرش درمصر است، بعضى هم محل درگذشت و مدفن او ر{- در مصر، بارگاهى به نام -مشهد السيّدة زينب- وجود دارد، ولى به گفته مؤلف اعيان الشيعه، آن زينب دختر يحيى است، نه زينب‏كبرى سلام الله عليها . }

مدينه مى‏دانند. ولى بيشتر، عقيده بر آن دارند كه مدفن اين بانوى بزرگ در محلّ فعلى آن در سوريّه است كه عاشقان اهل بيت، به زيارتش مى‏روند و توشه معنوى مى‏گيرند.

بارى ... مدفن او هر جا كه باشد، خودش در دلهاى عاشقان است.

او رفته است ، ولى دردل تاريخ ماندگار است.

اينك همه جا -زينبيّه- است،

و همه خواهران متعهّد، انقلابى و پارساى ما -زينبى-اند.

زينب، امروز سرمشق و الگوى هر زن با ايمان و متعهّدى است كه هم به تعهّد اخلاقى و عفاف وحجاب، ارزش و بها مى‏نهد و هم در پى كسب علم و معرفت وآگاهى است و هم با حضور در صحنه اجتماع، از رهبرى و ولايت، حمايت مى‏كند.

زينب، هنوز هم از پس قرنها و از وراى اعصار پيشين، دلهاى امروزيان را روشن مى‏سازد و در ذهن و زندگى نسل حاضر و نسلهاى آينده، مطرح است وبراى ما -اسوه- است.

دختر نجيب على و فاطمه عليهما السلام در امتداد همه پاكيها و نجابت‏ها جارى است و در استمرار همه حماسه‏ها و بيدارى‏ها و شكيب‏ها، حاضر است.

امروز، رسالت ماست كه اين مهر فروزان را كه -آينه‏على‏نما-ست، به دختران جامعه خويش بشناسانيم.

اگر كلاس -زينب‏شناسى- داير كنيم، بانوان ما گرفتار فقرِشخصيّت و غرب زدگى و فقدان هويّت نخواهند شد.

گل عفاف

به پاس حرمتِ حجاب كه پيام حضرت زينب است،

-گل‏عفاف- ضميمه‏اين زندگى‏نامه تقديم شما مى‏گردد:

هيچ باغبانى را سرزنش نمى كنند كه چرا دور باغ خود حصار وپرچين كشيده است ، چون باغِ بى ديوار، ازآسيب مصون نيست وميوه ومحصولى براى باغبان نمى ماند .

هيچ كس هم با نام - آزادى - ديوار خانه خود را برنمى دارد وشبها در حياطش را باز نمى گذارد، چون خطر رخنه دزد ، جدى است .

هيچ صاحب گنج وگوهرى هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض ديد رهگذران نمى گذارد تابدرخشد، جلوه كند وچشم ودل بربايد ، چون خودِ جواهر ربوده مى شود.

هر چيز كه قيمتى‏تر باشد ، درصدِ مراقبت از آن بالاتر مى رود .

هرچه كه نفيس‏تر باشد ، بيم ربودن وغارت بيشتر است ومواظبت ، لازمتر .

اگر درِ شيشه عطر را باز بگذارى ، عطرش مى‏پرد .

اگر رشته مرواريدت رادركمد وصندوق نگذارى ودرِ آن را نبندى ، گم مى‏شود .

اگر در مقابل پنجره خانه‏ات ، تورى نزنى ، ازنيش پشه‏ها ومزاحمت مگسها در امان نخواهى بود .

وقتى راه ورود پشه‏ها را مى بندى ، خود را -مصون- ساخته‏اى ، نه -محدود- وزندانى .

وقتى درِ خانه را مى بندى ، يا پشت پنجره اتاقت پرده مى آويزى ، خانه خود را از ورود بيگانه ونگاههاى مزاحم در پناه قرار داده‏اى ، نه كه خود را در قيد وبند وحصار افكنده باشى .

اگر براى ايمنى ازخطرها وآسودگى از مزاحمان ، خود را بپوشانى ، نه كسى ايراد مى گيرد ، ونه اگر هم ايراد بگيرد ، اعتنا مى‏كنى ، چرا كه سخنش را بى منطق وناآگاهانه مى‏دانى و مى‏بينى .

اينكه -دل بايد پاك باشد- ، بهانه‏اى براى گريز جاهلانه از همين مصونيت است وآويختن به شاخه -لاقيدى-، وگر نه از دل پاك هم نبايد جز نگاه و رفتار پاك برخيزد .

ظاهر، آينه باطن است و... - از كوزه همان برون تراود كه در اوست - .

زن ، بخاطر ارزش وكرامتى كه دارد ، بايد محفوظ بماند و خود را حراج نكند ودر بازار سوداگرانِ شهوت ، خود را به بهاى چند نامه ونگاه ولبخند نفروشد .

زن بخاطر لطافتى كه دارد ، نبايد در دستهاى خشن كامجويان ديوسيرت ، كه نقاب مهربانى و عشق به چهره دارند ، پژمرده شود و پس از آنكه گلِ عصمتش را چيدند، او را دور اندازند ، يا زير پايشان له كنند .

زن بخاطر عصمتى كه دارد وميراث‏دارِ پاكىِ مريم است ، نبايد بازيچه هوس وآلوده به ويروس گناه گردد .

گوهر عفاف وپاكى ، كم‏ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسايل خانه نيست .

دزدان ايمان وغارتگران شرف نيز فراوانند .

سادگى وخامى است كه كسى خود را در معرض ديد وتماشاى نگاههاى مسموم و چشمهاى ناپاك قرار دهد و به دلبرى وجلوه‏گرى بپردازد وخيال كند بيماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمى‏اندازد واز زهرِ نگاهها ونيش پشه‏هاى شهوت در امان مى‏ماند!

بعضى از - نگاه - ها ، ويروس - گناه - منتشر مى‏كند، وبعضى از چهره‏ها حشره مزاحمت جمع مى‏كند.

خراب كردن همه ديوارها وبرداشتن همه پرده‏ها وبازگذاشتن همه پنجره‏ها ، نشانه تيره‏انديشى است ، نه روشنفكرى! علامت جاهليت است نه تمدّن!

مى‏گويى نه؟ به طومار كسانى نگاه كن كه پس از رسوايى وبى‏آبرويى ، با دو دست پشيمانى بر سرِ غفلت خويش مى زنند و بر جهالت خود لعنت مى‏فرستند .

كسى كه از - جماعت رسوا - نگريزد - رسواى جماعت - مى‏شود!

آنكه ايمان را به لقمه‏اى نان مى‏فروشد،

آنكه يوسفِ زيبايى را با چند سكّه قلب عوض مى‏كند،

آنكه - كودك عفاف - را جلوى صدها گرگ گرسنه مى‏برد و به تماشا مى‏گذارد، روزى هم - پشت ديوار ندامت - اشك حسرت بر دامن پشيمانى خواهد ريخت، در آخرت هم به آتش بى‏پروايى خود خواهد سوخت .

از اول كه جامه عفاف، سفيد وشفاف است، نبايد گذاشت چركابه گناه بر آن بپاشد .

از اول بايد مواظب بود اين كاسه چينى نشكند واين جام بلورين تَرَك بر ندارد .

از اول نبايد به پاى بيگانه ، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد ، كه بوته‏هاى نورسِ عصمت را لگدمال كند .

ولى ... گريه بى‏حاصل است و بى‏ثمر ، وقتى كه شاخه شكست وگل چيده شد!!

پايان