صِرَاطَ الَّذِينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم
در پايان سورهي حمد مردم به سه دسته تقسیم
شدهاند:
1 - الذین انعمت علیهم 2- مغضوب علیهم 3- ضالّین.
اگر اهل قبله بیاندیشند که هر مسلمانی احتمال دارد در یکی از این سه دسته باشد، اثر
و سازندگی زیادی در بیداری و آگاهی آنها خواهد داشت. قرآن معتقد است كه هر سه گروه
ذکر شده، صراط مخصوص به خود دارند و هر سه درحركتند و تفاوت آنها تنها در نوع مسير
است.
در «صراط الذين انعمت عليهم»، كلمهي صراط كلي است و«انعمت عليهم» آن را تعريف مي
نمايد و «غير المغضوب عليهم» و «ولاالضَّالين»، تتمهي تعريف هستند. از آنجا كه هر
مسلماني صراط خودش را مستقيم ميداند، لازم میآيد كه قرآن آن را تفسير و تعريف کند
تا هر مسلمانی با شناخت «مغضوب عليهم» و «ضالّينِ» زمان خودش، «الذين انعمت عليهم»
را بهتر بشناسد.
در اين رابطه علي عليه السلام ميفرماید: «...وَ لَن تَاخُذُوا بِمِیثَاقِ
الکِتَابِ حَتَّی تَعرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَن تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّي
تَعرِفوا الَّذِي نَبَذَهُ»: "شما مسلمانان هرگز به پيمان اين كتاب (یعنی قرآن) و
فادار نميشويد، مگر اينكه بفهميد چه كساني آن را نقض کردند، و هرگز به آن تمسک
پیدا نمیکنید مگر اینکه بفهمید چه کسانی آن را زمین گذاشتند" بهعبارت ديگر از
نظر حضرت كسي مي تواند به كتاب عمل كند كه بفهمد چه كساني آن را نقض كردهاند. هر
مسلمانی بايد سه دسته از مسلمانان زمان خود را بشناسد و از خدا بخواهد كه او را به
«الذين انعمت عليهم» ملحق كند.
مشکل علی(ع) در جنگ جمل این بود که میگفتند مگر میشود همسر پیغمبر گناه کند؟
همسری که نماز میخواند و اهل قبله است و چندین سال کنار رسول خدا(ص) بوده و ایشان
را هنگام وحی دیده است و... ، چگونه مي تواند گناهكار باشد؟ اگر مردم مسلماني كه به
عايشه پيوسته بودند، حداقل كمي احتمال میدادند که او ممکن است جزء یکی از این سه
دسته باشد، خیلی از دشواریها برطرف میشد. اگر در عاشورا مسلمانان میدانستند کسی
مثل یزید که خودش را ولیّ امر معرفی کرده، ممکن است جزء یکی از اين سه دسته باشد،
به این سادگی او را اطاعت نمیکردند! الان هم مسألهی عالَم تسنن همین است؛ اگر اهل
تسنن احتمال بدهند که ريیس حکومتشان كه او را وليّ امر مي دانند و با کودتا روی کار
آمده، ممكن است جزء يكي از اين سه گروه باشد، خیلی از دشواریها برطرف میشود.
بنابراین هر مسلمان باید این احتمال را بدهد که ممکن است تابع یکی از این سه راه
باشد. منتهی نماز میگوید تو از این لحظه نگاه کن ببین جزء کدام دسته و راه هستی؟
به این که "لا اله الا الله" گفتهاي و نماز میخوانی وروزه میگیری مغرور نشو!
زيرا یزید بن معاویه در حالی که جزء «مغضوب علیهم» بود، نماز هم میخواند! هر فردي
باید ببنديشد که نماز او چه نمازی است؟ نماز «مغضوب علیهم» است یا «ضالّین» يا
«انعمت علیهم»؟ پس صِرفِ نماز و روزه و زکات و امر به معروف و جهاد، هیچ کدام دردی
را دوا نمیکند.
بعضی مطالب بوده که امامان میخواستند بگویند اما زمینه فراهم نمیشده تا اینکه
خدا زمینهي گفتنش را بهنحوی فراهم میکرد. مثلاً این مورد را که راوی میگوید
خدمت امام(ع) رسیدم و گفتم:"دیشب خواب شما را دیدم که از شما میپرسیدم جهاد در
رکاب امیر جائر چه صورت دارد؟ شما فرمودید که جهاد در رکاب امیر جائر بهمنزلهی
خوردن مَيته و گوشت خوك است! امام فرمودند بله درست است جهاد در رکاب امیر جائر،
حکم خوردن مرده و خوردن گوشت خوك دارد".
این یعنی چه؟ یعنی اگر میتوانی نروی نرو! هر وقت به اندازهای مضطر شدید که گوشت
مرده و خوک برایت حلال شد، آن وقت مي تواني با امیر جائر در جهاد شرکت كنيد و زیر
بیرق او با کفار جنگ نماييد. ببينيد! امام معصوم در باره جهادی که این قدر مقدس است
و دعوای اهل بیت با خلفا سر همین مسأله است، میگوید جهاد در رکاب کی؟ در رکاب
ضالّین یا مغضوب علیهم یا انعمت علیهم!
1- اهل صراط، مُعرِّف صراط هستند
چگونه صراط مستقيم را بشناسيم؟ صراط مستقيم از روي مشخصات «الذين انعمت عليهم» يا
سيرهي عملي آنها مشخص مي شود. خدا انسانها را معرف صراط قرار داده است. ميگويد
«الذين انعمت عليهم» را بشناسيد تا صراط مستقيم شناخته شود. برای شناختن «الذين
انعمت عليهم» باید حق شناس بود.
در جنگ جمل، يكي از لشكريان مخالف علي(ع) گفت: چون عايشه در اين جنگ شركت كرده، پس
کار ما درست بوده است. مطلب بگوش حضرت (ع) رسيد. ايشان به اين مضمون فرمودند:"اين
كار را به اشخاص نميسنجند. حق را بشناسيد تا اهل آن شناخته شوند" اين طور نيست كه
هر كس زن پيغمبر بود، هر كاري كرد درست باشد. «الذين انعمت عليهم»، تعیّن اشخاص
نيست؛ صفت و حقيقت آنها است.
در آيه « وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ، فاُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنعَمَ
اللهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِيقِينَ وَ الشُّهَدَاءَ وَ
الصَّالِحِينَ وَحَسُنَ اُولَئِكَ رَفِيقَاً »:هر كس خدا و رسول را پيروي نمايد، پس
او با كساني است كه خدا به آنها نعمت داده است؛ كساني چون انبيا و صادقان و شهيدان
و صالحان و چه نيكو رفيقاني هستند!" پیامبران و صديقين و شهدا وصالحين، معرفهاي
راه هستند و از مجراي آنها ميتوان فهميد كه صراط مستقيم چيست؟ علي عليهالسلام
يكي از معرف هاي صراط مستقيم است. به همين خاطر در زيارت آن حضرت آمده::
«اَلسَّلاَمُ عَلَيلكَ يَا مِيزَانَ الاَعمَالِ»:"سلام بركسي كه عمل را به ايشان
تنظيم و ميزان ميكنند" در سيره عملي حضرت امام ره آمده كه ايشان آنقدر منظم بودند
كه اهل خانه كارهايشان را با برنامهي امام تنظيم ميكردند.
فرد وقتي كه نصّ در درستي شد، خودِ درستي ميشود. ابن ابي الحديد معتزلی قصيدهاي
بنام بائیّه در موضوع عمليات خيبر دارد. ميگويد: "من هر كه را فراموش كنم اين دو
تا را كه جلو افتادند، (یعنی اولي ودومي) يادم نميرود كه در جريان جنگ خيبر فرار
كردند و ميدانستند كه فرار از جنگ، گناه كبيره است. بعد ميگويد معذورتان ميدارم،
انسان خودش را دوست ميدارد و حبّ انسان به نفس خودش جِبِّلي او است و شما در اين
كه خودتان ميخواستيد، در رفتيد!
ابن ابي الحديد سنّي است كه اينجوري دارد حرف ميزند! علي عليه السلام را تعبير
كرده به «فَوزَ عَليٌ بَلِ العُلَي فَوزَهَا بِهِ»:"وقتي كه ميگوييم علي به
بالايي رسيد، بهتر است كه بگوييم بالايي به علي فايز شد". «وَ كُلٌّ اِلَي كُلٍ
مُضَافٌ وَ مَنسُوبٌ»:"عُلُوّ و علي هر دو به هم اضافه و نسبت داده ميشوند"؛ اين
بهخاطر نصّ در درستي و پاكي است. از اين جهت است كه در دعاي ندبه ميگويد علي عليه
السلام، صراط مستقيم است. «وَ كَانَ بَعدَهُ هُدَيً مِنَ الضَّلاَلِ وَ نُورَاً
مِنَ العَمَي وَ حَبلَ اللهِ المَتِينِ وَ صِرَاطَهُ المُستَقِيمِ »: "علي (ع) بعد
از رسول خدا هدايتي براي نجات از گمراهي ها و نوري براي براي نجات از كوري و ريسمان
الهي و صراط مستقيم بود".
عمل اهل بيت (ع)، معرِّف صراط است.
دربارهي صفت نبي صلي الله عليه وآله و سلم ميفرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ
وَ الَّذِينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بِينَهُم »:"محمد صلي
الله عليه و آله رسول خداست. كساني كه با او هستند بر كافران سخنگير و با همديگر
مهربانند"آيه، مشخصات صراط مستقيم را معرفي مي نمايد؛ صراط آنهايي كه «اَشِدَّاءُ
عَلَي الكُفَّارِ وَ رُحَمَاءُ بَينَهُم» هستند. چرا قرآن عمل انسانها را معرِّف
گرفته است؟ علت آن به پيچيدگی آن مربوط میشود. زیرا اين كار در تجلي خارجي و در
عمل باید درست از آب در آيد تا بعد بهصورت سيره عرضه گردد.
شما هر كاري بكنيد كه زندگي معصومين را از تعريف اسلام جدا كنيد، شدني نيست. اسلام
بهوسيلهي اينها که اعمالشان شارح اسلام است، معرفي ميشود و بدون معصومین(ع)،
مجمل و مبهم و سربسته است. زیرا هر كسي از قرآن چيزي ميفهمد. قرآن، محكم، متشابه،
مطلق، عام، خاص، ناسخ و منسوخ دارد و در نتیجه كساني بايد باشند تا آن را شرح
دهند.
قرآن براي انذار آمده است و در حد انذار، اعجاب دارد. اما هدايت غير از انذار است.
هدايت، در راه آوردن است و اين کار هادي لازم دارد. «اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ
لِكُلِّ قَومٍ هَادٍ »:"اي پيامبر هر آينه تو انذار كنندهاي و براي هر قومي، هدایت
کنندهای است"
صراط مستقيم همان عملي است كه ائمه علیهم السلام در زمان خود ميكنند. مردمي كه با
امام حسن مجتبي(ع) بودند، صلح، صراط مستقيم آنان بود. اما در عاشورا، جنگ صراط
مستقیم بود. مشرب مردم عصر امام سجاد علیه السلام همان است كه آن حضرت انجام
ميداد. بنابراين هر كدام در عصر خود به تناسب آن عصر تكليفي داشتند و همان مشرب
پيروان آنها ميشود. و چون تغييرات مختلف حاصل ميشود، دوازده امام علیهم السلام
گذاشتهاند تا تجارب مابين مشارب حاصل شود.
مقتداي امامره در طول جنگ، حسين بن علي عليه السلام بود و مشرب ايشان جنگ بود. در
وقت قبول قطعنامه، مشرب ايشان حسني شد. هر دو روش ايشان صراط مستقيم بود. امام ره
در انتقال از شيوهي حسيني به حسني، لحظه اي ترديد نكردند. سرعت انتقال، كمال امام
ره بود و به خَلق و آبروي خود و حرف مردم کاری نداشت.
امام صادق(ع) درتفسير صراط مستقيم ميگويد:"مَا قَصُرَعَنِ الغُلُوِّ وَ ارتَفَعَ
عَنِ التَّقصِير » اين يعني اعتدال. قرآن با بيان شيوههاي عمل انبيا، صراط مستقيم
را تبيین ميكند. آنجا كه از موسي عليه السلام و استقامتش ياد ميكند، به يقين
صراط مستقيم را دارد بيان ميكند. چرا؟ چون حضرت موسي عليه السلام جزء «الذين انعمت
عليهم» است. مثلاً وقتي خدا موسی علیه السلام را ملامت كرد و بلافاصله موسی عذر
خواهي كرد، اين عمل موسي(ع) صراط مستقيم است يا وقتي از نوح و ابراهيم و... تعريف
ميكند، همهی این تعریفها معرِّفهاي صراط مستقيم است. مهم اين است كه اهل نماز و
قبله ببينند صفات انبيا كه در سرتاسر قرآن آمده، در زمان حاضر در چه گروه و شخصي
متجلي است؟ قرآن میگوید «يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ
وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »:"ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوای الهی داشته
باشید و با صادقین باشید"؛ يعني اينها كه صادق بودند وتا آخر ايستادند، با آنها
باشيد.
«الذين انعمت عليهم»؛ تجلّي فناء مخلوق در خالق
«وَ اَشهَدُ اَنَّكَ مِن دَعَائِمِ الدِّينَ وَ اَركَانِ المُومِنِينَ». خداوند
«الذين انعمت عليهم» را بهخاطر ركنيّت آنها در دين، جزء شريعت قرار داده و
اتحاد با آنان را عبادت حقيقي ميداند، زيرا آنان نسبت به خداوند متعال آن چنان
فاني هستند كه آنچه از آنها سر ميزند، مربوط به خداوند متعال است. در زيارت
رجبيه، در همينباره ميگويد. «اللَّهُمَّ اِنِّي اَسئَلُكَ بِجَمِيعِ مَعَانِي
جَمِيعِ مَا يَدعُوكَ بِهِ وُلاَهِ اَمرِكَ المَأمُونُونَ عَلَي سِرِّكَ،... لاَ
فَرقَ بَينَكَ وَ بَينَهُم اِلاَّ اَنَّهُم عِبَادُكَ وَ خَلقُكَ، رَتقُهَا وَ
فَتقُهَا بِيَدِكَ، بَدؤُهَا مِنكَ وَعَودُهَا اِلَيكَ » دربارهي ولايت امر
ميگويد:"بين تو و آنها هيچ فرقي نيست، يعني هرچه تو بخواهي و منظور داشته باشي
اينها ميخواهند و انجام ميدهند. تفاوت اين است كه اينها مخلوقند و تو خالقي،
اينها عابدند و تو معبودي، اينها از خودشان هيچ خواستهاي نداشته و در تو، فاني
هستند، از تو آغاز شدند و به سوي تو برگشتند».
اِذ مُقتَضَي الفَنَاءُ فِي الشُّهُودِ
عِينِيَّهُ الشَّاهِدِ وَ
المَشهُودِ
وقتي شاهد در مشهود فاني بشود، عينيت پيدا ميكند. تعبيري هم خواجه نصيرالدين طوسي
دارد و ظاهراً در"اوصاف الاشراف" نسبت به اولياء ميگويد: اينها مثل آهني هستند كه
آتش نيست، چيز ديگري است، اما وقتي در آتش قرار گرفتند آتش است. باور نميكني دست
بزن!
ممكن است كسي اشكال كند كه اگر منظور از صراط مستقيم، رسول و ائمه هستند؛
پس خود رسول خدا(ص) و علي(ع) كه در نماز «اهدنا الصراط المستقيم» ميگويند،
منظورشان چه کسی است؟ جواب اين است كه دين يك جريان بيش نيست.
ما بايد حقيقتي را در نظر بگيريم و بعد بگوييم آنچه در اهل بيت(ع) صدق ميكند،
مرتبهي عاليهی اين حقيقت است. اگر اينطور باشد، «اهدنا الصراط المستقیم» به
معني حقیقی خودش گرفته شده است. اما چرا تطبيق به اهل بيت كرده است؟ بهخاطر اين
است كه آنان اجلاي صراط مستقيم هستند. حضـــرت رسول(ص) كه در نمـاز آيهي هدايت
ميخواند، صراط ابراهيم و انبياي قبلي را ميخواهند؛ صراطي كه در طول زمان منحرفش
كردهاند. از اين جهت در روايات، صراط مستقيم به راه ابراهيم(ع) و مغضوب عليهم به
راه يهود و ضالين به راه نصاري، تعبير شده است.
اين آيه را ببينيد: «اُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللهُ، فَبِهُدَاهُمُ اقتَدِه
»:"اينها خدا هدايتشان كرده، پس به هدايت آنها اقتدا كن"، «وَ اَوحَينَا اِلَيكَ
اَن اِتَّبِع مِلَّهَ اِبرَاهِيمَ حَنِيفاً »:"وحي كرديم به ايشان كه دين ابراهيم
را كه ديني واقع گرايانه است پيروي نماييد".
قرآن زياد تأكيد ميكند كه دين يك جريان بيشتر نيست. خدا انبياي متعدد فرستاده اما
روح اديان يكي است. خيلي حرامها با ارسال پيامبران در طول تاريخ حلال شده اما هويت
دين عوض نشده است؛ دين از ابتدا تا انتها يكي و آن هم اسلام بوده است، « اِنَّ
الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِسلاَمُ » تفاوتي كه اديان دارند در کمال و نقص و اجمال و
تفصيل آنهاست.
«اِنَّا اَنزَلنَا التَورَاهَ فِيهَا هُديً وَ نُورٌ، يَحكُمُ بِهَا النَبِيُّونَ
الَّذِينَ اَسلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا » به كلمهي «اَسلَمُوا» توجه كنيد!
ميگويد پيامبراني كه مسلمان بودند. پس همه جا اسلام بوده است.
قرآن ميگويد «مِلَّهَ اَبِيكُم اِبرَاهِيمَ، هُوَسََمَّاكُم المُسلِمِينَ مِن
قَبلِ»:"دين پدرتان ابراهيم، او از قبل، شما را مسلمانان ناميد" از اين جهت، دين
ابراهيم، اسلام بوده است. يهوديت و مسيحيت هم كه بعد از ابراهيم آمده، در واقع
اسلام هستند. چون اينها در سيطره دين ابراهيم هستند.
شما میتوانید قدر مشترکی از شاکله، اخلاق، ارتباطات، لباس، رفتار و در یک کلمه
فرهنگ «انعمت علیهم» را از مجموعه سیرهی انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین را
استخراج كرده بعنوان تحقيق ارايه كنيد. هم چنین فرهنگ «مغضوب علیهم» و «ضالین» را
هم کشف کرده، به مردم معرفی نمايید. اینها سه فرهنگ اهل قبله هستند؛ اهل قبله اي که
نماز میخوانند و «لا اله الا الله» میگویند و روزه میگیرند، اما ممكن است هر
کدام يكي از این سه فرهنگ را داشته باشند.
2- اهل بيت (ع) در قرآن
قرآن هر چه مي گويد دربارهی اهل بيت است. ما زماني كه قرآن میخوانيم باید متوجه
مخالفين و موافقین اهل بیت در خلال آیات باشیم. قرآن فهميدني است و خيلي لذت دارد
فرد ببيند كه چه تلاوت میکند؟
گذرگاههای قرآن عموماً آخر آیات است؛ آنجايی که انسان میگوید این را مثلاً برای
جور شدن قافیه گفته و خواننده زود از كنار آن رد میشود، اما همانجا حرف اساسی را
زده است. قرآن حرفهای ساده را پوشش دار قرار داده است؛ به نوعی که انسان زود از
کنار آن عبور میکند.
من سالها آیهی «اِنَّ اللهَ لاَ یَستَحیِی اَن یَضرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَهً
فَمَا فَوقَهَا... » را میدیدم و امسال به یک نکتهي مهم در آن رسیدم. آیه از
ایمان و کفر ذاتی صحبت میکند نه شایع، چرا؟ چون اعتراض به مَثَلهای الهی، کار
کافر است. كافرمیگوید «مَاذَا اَرَادَ اللهُ بِهَذا مَثَلاً...»: "خدا منظورش از
این مثال چیست؟"
اگر دقت کنید «فَمَا فَوقَها: آنچه بالاتر است»، بهوسیلهی صدر آیه پوشیده شده
است و ما زود از کنار آن رد میشویم و در حالیکه منظور از آن علی ابن ابی طالب(ع)
است. همچنین در آیهی «واَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا اَرَادَ
اللهُ بِهَذَا مَثَلاً، یُضِلُّ بِهِ کََثِیرَاً وَ یَهدِی بِهِ کَثِیرَاً» قسمت
اولی که به عنوان سرپوش روی آیه گذاشته شده است، قسمت آخرش یعنی «یُضِلُّ بِهِ
کََثِیرَاً وَ یَهدِی بِهِ کَثِیرَاً» را به شدت پوشانده است، در حالیکه منظور از
آن علی ابن ابی طالب(ع) است. علی(ع) میگوید:خیلیها در من هلاک شدند و به گمراهی
رسیدند و خیلیها هم بهوسیلهی من هدایت شدند و به مقامات بلند رسیدند!
اهل بيت و دابّه
درهمین رابطه، کلمهی «دابَّه» است و ما از کنار آن سریعاً رد میشویم. علی(ع)
میگوید: منظور قرآن از «دابَّه: جنبنده» من هستم. «اَخرَجنَا لَهُم دَابَّهً مِنَ
الاَرضِ »:"جنبدهای برای آنان از زمین خارج میکنیم!" این جنبنده، مردمی را که به
آیات الهی ایمان ندارند، مشخص میکند! علی(ع) میگوید آن دابّه من هستم، دنبالش
نگردید! منم که میآیم و بر پیشانی مومن میزنم و روی آن نوشته میشود "هذا مُومن"،
و روی پیشانی کافر که بزنم، مینویسد "هذا مُنافق".
اهل بيت؛ حافظ حدود الهي
عده اي از مسلمانان كه عازم جهاد بودند، سر راه به علی بن الحسین(ع) که به حج
میرفتند، برخورد كردند. به امام گفتند « يَا عَلِيَّ ابنِ الحُسَين، تَرَکتَ
الجَهَادَ و صُعُوبَتِهِ وَ اَقبَلتَ عَلی الحَجِّ و لِینَتِه »:"آقا جهاد سخت بود
که نرفتید، به حج که نرم و راحت بود روي آوردید؟" این حرف، خیلی نیش دار است. هر
کسي بوده تیر سه شعبه زده است! بعضی حرفها از زهر هم تلخ تر است. بعد آیهی جهاد
را برای حضرت خواندند: «اِنَّ اللهََ اشتَرَی مِنَ المومنینَ اَنفُسَهُم وَ
اَموَالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّه، یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلَ اللهِ فَیَقتُلُونَ
وَ یُقتَلُونَ، وَعداً عَلَیهِ حَقّاً فِی التَّورَاتِ وَ الاِنجِیلَ و القُرآن وَ
مَن اَوفَی بِعَهدِهِ مِنَ اللهِ فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم الَّذِی بَایَعتُم بِهِ
وَ ذَلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیمِ ». حضرت گفتند آیه را تمام بخوان! او ادامه
داد:«اَلتَّائِبُونَ العَابِدُونَ الحَامِدُونَ السّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ
السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّآهُونَ عَنِ المُنکَرِ وَ
الحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ... » حضرت گفتند:هَهُنَا! همين جا بایست! این همه
وعده که خدا داد که «ذلک الفوز العظیم»، آخرش هم گفته«الحافظونَ لِحدودِ اللهِ».
اگرما دیدیم جهاد تحت نظر «اَلحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» است، حج را رها میکنیم
و به جهاد میرویم و اگر دیدیم نیست، جهاد را رها میکنیم و به حج میآيیم".
«اَلحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» معنی «صراط الذین انعمت علیهم» است. حضرت او را
در موضوع نماز و زکات و اینها نگرفتند، بلكه اجازه دادند تا رسید به آخر آيه و در
آنجا گفتند اصل «اَلحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» است!
در آنجا هم «اَلحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» بهشدت بهوسیلهي صدر آیه پوشیده شده
است. معاویه و همراهانش و آنها هم که گول آنها را خورده بودند، نماز و روزه و...
را بهجا میآوردند. ولی امام علی ابن الحسین(ع) انگشت گذاشت روی مطلب اصلی و
گذاشت آن فرد حرفهایش را بزند و در «اَلحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» جلویش را
گرفت.
حضـــرت با این کار میخواهد به آنها بگـــوید که ببینید مشخصـــات اینهايی که
زمامـــدار شما هستند، با مشخصـات «اَلحَافِظُونَ لَحُدُودِ اللهِ» مطابقت دارد یا
نه! اگر ندارد مغضــوب علیهم هستند و اینها را عوضی گرفتهاید و هر کس هم دنبال
اینها را بگیرد، ضالّین است.
این که مسلمـــان هر روز در نمــاز باید «اهدنا الصراط المستقیم» بگوید، رازی در آن
نهفته است. راز آن این است که آقا جان! آیا قدمهايی که امروز میخواهم بردارم در
صراط شما هستم یا در راه مغضوب علیهم و ضالین مي باشم؟ این که مسلمان بگوید منظور
از صراط «توبه» است و توبه صراط «انعمت علیهم» است، درست نیست! بلکه در هر قدمی که
برداشته میشود، این سه احتمال وجود دارد. تمام آنهايی که به راه ضالین یا مغضوب
علیهم رفتند، نماز و روزه و جهاد را بهجای میآوردند و توبه هم میکردند. اما
اینها هیچ کدام ملاک نیست!
اگر مردم مسلمان توجیه میشدند که این کسی که ادعای ولی امر میکند، ممکن است جزء
«مغضوب عليهم» یا «ضالّین» باشد، هر کس تکلیف خود میدانست که تحقیق نماید که آیا
زمامدارش جزء «الحافظون لحدود الله» هست یا نه!
اهل بيت ایمانشان را به ظلم آغشته نمیکنند
به این آیه قرآن توجه کنید:«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوااِیمَانَهُم
بِظُلمٍ، اُولَئَِکَ لَهُم الاَمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ»:"کسانی که ایمان آوردند و
ایمانشان را به ظلم نیالودند، اینان برایشان امنیت است و هدایت یافتهاند" منظور از
«الذین آمنوا» در اینجا ایمان شایع است نه ذاتی؛ یعنی مسلمانانی که «قُولُوا لاَ
اِلهَ اِلاَّ الله» میگویند و نماز ميخوانند و روزه ميگیرند اما به این اکتفا
نمیکند و میگوید «وَ لَم یَلبِسُوا اِیمَانَهُم بِظُلمٍ» "ایمانشان را به ظلم
آلوده نمیکنند". «الذین انعمت علیهم» کسانی هستند که ایمانشان را به ظلم آغشته
نمیکنند.
در عملِ به «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، مردم سه قسمت میشوند. بعضی به این عهد عمل
میکنند و در مسیر «انعمت علیهم» قرار میگیرند و بعضی بد عهدی میکنند و به راه
«مغضوب علیهم» میروند. اینکه هر روز در نماز این آیه خوانده مي شود، براي اين است
كه مؤمنين مواظب باشند! معلوم نیست که ایمان آنها به ظلم مخلوط نشود! شاید تعجب
بکنید، مگر میشود که با گفتن کلمهی ایمان کسی ظلم بکند؟ بله میشود. بعضی فکر
میکنند کسانی که مال مردم نمیخورند اما از طاغوت اطاعت میکنند، آدمهای خوبی
هستند. بله، ظلمهای کوچک نمیکنند، اما ظلم عظیمتري مرتکب میشوند. اهل بیت به
مردم میگفتند که در همین نماز خوانها، ممکن است افرادی شقیتر از بینمازها هم
پیدا شوند و براي همين، اهل بیت علیهم السلام اصحابشان را تشویق میکردند تا در دین
تفقّه پیدا کنند.
مکالمهی ابو جعفر لیث مرادی
امام صادق (ع)، مکالمهی کلامی اصحابش را با دیگران بسیار دوست داشت و از آنها
میخواستند که آن بحث ها را برای ایشان تعریف کنند. مکالمهای بین ابوجعفر لیث
مرادی و زیدبن علی بن الحسین(ع) واقع شد. ابو جعفر از اعیان با نفوذ شیعه و از
ياران خاص امام صادق(ع) بود. زیدبن علی، هم پسر امام و هم برادر امام است و امام
رضا(ع) دربارهی او گفته که «اِنَّهُ کَانَ مِنَ الفُقَهَاءِ»:"زید از دانشمندان
شیعه است" حضرت از ابو جعفر خواست که آن مکالمه را برایش تعریف کند. ابوجعفر گفت
شبی زید به منزل ما آمد و گفت که میخواهد بر علیه هشام بن عبدالملک خروج کند. زیرا
هشام بن عبد الملک در مقابل او به جدّش رسول خدا(ص) توهين كرده بود و بنابراین
قتال با او واجب بود و هر چه بادا باد. میخواست که با او بیعت کنم تا دیگران هم به
تبعیت از من با او بیعت نمایند. لیث گفت که زید بحث را اینطور با من آغاز کرد:
«يَا اَبَا جَعفَر مَا تَقُولُ اِن طَرَقَکَ طَارِقٌ مِنَّا، اَتَخرُجُ معه؟ »:"چه
میکنی اگر در زنندهای از ما اهل بیت، درِ خانهات را بزند، آيا با او خروج مي
كني؟"یعنی یکی از ما اهل بیت و اولاد امامان به در خانهات آمده، میگوید با ما
بیعت کن تا بتوانیم با این فاسقها و فاجرها بجنگیم! من در جواب گفتم «اِن کَانَ
اَبَاکَ اَو اَخَاکَ، خَرَجتُ مَعَهُ....»:"اگر آن شخص پدر و برادرت باشد، با او
خروج مي كنم" زید نسبت به پدرش، امام سجاد(ع) حرفی نداشت، حرف او متوجه شما بود و
شما را از مسألهی امامت جدا میدانست. براي همين با تعجب گفت آیا برادرم مثل پدرم
امام است؟ چرا این را پدرم به من نگفت؟ پدرم هر وقت لقمه در دهانم میگذاشت، آن را
فوت میکرد تا دهنم نسوزد، اما برای مقابله با برادرم که جهنمی نشوم چیزی به من نمي
گويد؟ من اینجا به او گفتم"پدر شما برای این که جهنمی نشوید به شما چيزي نگفت!"زید
متعجبانه به من گفت چه طور امکان دارد؟ به او گفتم « أَأَنتُم اَفضَلُ اَمِ
الاَنبِيَاء»:"شما برتريد يا پيامبران؟"گفت پیامبران. گفتم يعقوب به يوسف گفت كه:«
یَا بُنَیَّ لاَ تَقصُص رُؤیَاکَ عَلَی اِخوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیدَا »:"خواب
خود را برای برادرهایت تعریف نکن که برایت نقشه میریزند" زیرا تو بعد از من جانشین
من هستی و برادرهایت ممکن است از روی حسد، تو را بکشند! اینجــا لیث گفت پــدر شما
هم به شمــا نگفت تا مثل جریان برادرهای یوسف، ســـر برادرتان در نیـــاورید!
امــام صادق(ع) گفتند:«اَخَذتَهُ مِن بَینَ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ وَ عَن
یَمِینِهِ وَ عَن شِمَالِهِ وَ مِن فَوقِ رَأسِهِ وَ مِن تَحتِ قَدَمَيهِ وَ لَم
تَنرُك لَهُ مَسلَكاً يَسلُكُهُ»:" شش جهت را بر روي او بستي و راهي برايش باقي
نگذاشتي!" امام اینگونه اصحابشان را تربیت وتشویق میکرند تا در دین تفقّه پیدا
کنند.
تفقّه در دین فریضه است
این که گفته شده «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَهٌ عَلَي كُلِّ مُسلِمٍ »:"بدست آوردن علم
بر هر مسلماني واجب است" و «اُطلُبُوا العِلمِ وَ لَو بِالصِّين وَ هُوَ عِلمُ
مَعرِفَهِ النَّفسِ وَ فِيهِ مَعرِفَهُ الرَّبِ عَزَّ وَ جَلَّ »:"علم را بدست
آوريد حتي اگر در چين باشد و آن علم شناخت نفس است و در آن معرفت رب شناسي است"
منظور همین علم است که انسان راهش را بشناسد و بفهمد چکار میکند و وظیفه و تکلیف
خود را بداند. در روایت داریم که میگوید «لَو اُوتِیتُ بِشابٍّ مِنَ شَبَابِ
الشِّیعَهِ لاَ یَتَفَقَّه فِی الدِّینِ لَاَدَّبتَهُ! »:"جوانی از شیعه را اگر
بیابم که فهم و تشخیص در دین نداشته باشد، او را تأدیب میکنم!" «تفقه فی الدین»
یعنی مسلمان بداند که الان تکلیفش چیست؟
تفقــه در دین این است که مــلاک و فــرهنگ «انعمت علیهم» را بشناسنـد که اینها
چهجوری حرف میزنند، لباس میپــوشند، دوست را از دشمن تشخيص مي دهند، تصمیم
میگیــرند، رفیق انتخاب میکند، معاشرت میکنند، خدا را عبادت مي كنند و او را به
دعا مي خوانند و ... این فــرهنگ را مــومن باید بشناسد تا در مسیــر «الذین انعمت
علیهم» قرار گیــرد، وگرنه از صراط مستقیم بهدور افتاده است.
فهم در دین یکی این است که وقتی از ایمان کسی تعریف میکنند، شما ببینید کفر به
طاغوت او چگونه است؟ تمام مشکلات عالم اسلام این است که کفر به طاغوت را جدی نگرفته
و از کنار آن به سادگی گذشته اند! امام ره حج را با برائت از مشرکین واقعاً زنده
کرد و به آنهايی که مخالف برائت بودند، گفت اینها به آمریکا لبیک میگویند! امام
از سادات بود و سادات اینطور خصوصیتی دارند. گاهی حرفهای نیش دار به طاغوت
میزنند. در همین رابطه امامان ما علیهم السلام خیلی قشنگ اولادشان را در تفقه در
دین تربیت میکردند. امام باقر(ع) زمانی که کوچک بودند، پس از واقعهی عاشورا در
شام یک چنین چیزی به پسر یزید گفتند. خیلی حرف زیبایی است. آن موقعی که اوضاع پس از
عاشورا کمی آرامتر شده بود و یزید سر صلح آمده بود، روزی چشمش به بچهی امام سجّاد
(ع) افتاد. گفت این کیست؟ امام علی بن الحسین(ع) گفت: این محمد پسر من است. یزید
گفت من هم یک پسر بهنام خالد دارم که چهار سالش است. بعد گفت با پسر من کُشتی
میگیری؟ امام باقر(ع) که بچهی چهار سالهای بود، گفت نه! یک کارد به من بده و یک
کارد هم به او بده، با هم مقاتله میکنیم یا من او را میکشم یا او من را میکشد!
این معنایش چی است؟ معنایش این است که کشتی گرفتن کار دوستان است. من با بچهی تو
رفيق نیستم. تو با بابای من در سلم نبودی، چگونه مي توانم با بچه ي تو در سلم
باشم؟! "اِنِّی سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم " اسلام این است.