تفسير نور
(سوره يوسف )

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۴ -


ترجمه :
(پدر) گفت : من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا وثيقه اى محكم بياوريد كه حتماً او را نزد من برگردانيد، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه اى شويد. پس چون وثيقه خود را آوردند (پدر) گفت : خداوند بر آنچه مى گوييم وكيل است .
نكته ها : 
O موثق يعنى آنچه مايه وثوق و اطمينان به قول طرف مقابل است كه مى تواند عهد، سوگند و نذر باشد.موثقا من اللّه
پيام ها : 
1- ايمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او قوى ترين پشتوانه بوده و هست .موثقا من اللّه
2- هرگاه از شخصى بدقولى و بدرفتارى ديديد در نوبت بعد قرارداد را محكمتر كنيد. موثقاً
3- فرزند خود را به راحتى همراه ديگران نفرستيد. موثقاً من اللّه
4- در قراردادها پيش بينى حوادث غيرمترقبه و خارج از حيطه اختيار را بكنيد. الاّ ان يحاط بكم (تكليف خارج از توانايى يا مالايطاق ممنوع است )
5- محكم كارى هاى قانونى و حقوقى شما را از توكل به خداوند غافل نكند. اللّه على ما نقول وكيل
67 - وَقَالَ يَبَنِىَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ اءَبْوَبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَآ اءُغْنِى عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَىْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَّكَلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
ترجمه :
و (يعقوب ) گفت : اى پسران من (چون به مصر رسيديد همه ) از يك دروازه (به شهر) وارد نشويد (تا توجه مردم به شما جلب نشود) بلكه از دروازه هاى مختلف وارد شويد و (بدانيد من با اين سفارش ) نمى توانم چيزى از (مقدرات ) خدا را از شما دور كنم . فرمان جز براى خدا نيست ، تنها بر او توكل مى كنم وهمه توكل كنندگان (نيز) بايد بر او توكل نمايند.
پيام ها : 
1- عاطفه پدرى حتى نسبت به فرزندان خطاكار از بين نمى رود.يا بنّى
2- چاره انديشى وتدبير براى حفظ سلامت فرزندان لازم است . يا بنىّ لا تدخلوا...
3- از بهترين زمان هاى موعظه ، پندهايى است كه در آستانه سفر گفته مى شود. يعقوب در آستانه سفر گفت : يا بنىّ لاتدخلوا من باب واحد(91)
4- جلو حساسيت ها و سوءظن ها و چشم زخم ها را بگيريد، ورود گروهى جوان به منطقه ى بيگانه عامل سوءظن و سعايت است . لاتدخلوا من باب واحد
5- لطف و قدرت خداوند را منحصر در انتخاب يك راه نپنداريد. دست او باز است ومى تواند از هر طريقى شما را مدد رساند. لاتدخلوا من باب واحد(92)
6- هم احتياط و محاسبه لازم است لاتدخلوا... و هم توكل به خداوند ضرورى است . عليه توكلت
7- مدير خوب بايد علاوه بر برنامه ريزى حساب احتمالات را بكند، زيرا انسان در اداره ى امور خود مستقل نيست ، يعنى با همه محاسبات و دقت ها باز هم دست خدا باز است و تضمينى براى انجام صددرصد محاسبات ما نيست . وما اُغنى عنكم من اللّه من شى ء
8- به غير خدا توكل نكنيد. عليه توكلت چرا كه او به تنهايى كفايت مى كند وكفى باللّه وكيلا(93) و بهترين وكيل است . نعم الوكيل (94)
9- يعقوب هم خود توكل كرد و هم ديگران را با امر به توكل تشويق نمود. توكلت ... فليتوكل ...
10- در برابر مقدّرات حتمى خداوند، چاره اى جز تسليم نيست . ما اغنى عنكم من اللّه من شى ء
11- حاكم مطلق هستى خداست .ان الحكم الاّ للّه
68 - وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ اءَمَرَهُمْ اءَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِى عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَىْءٍ إِلا حَاجَةً فِىنَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَهُ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
و چون از همانجا كه پدرشان دستورشان داده بود وارد (مصر) شدند، اين كار در برابر اراده خداوند هيچ سودشان نبخشيد جز آنكه نيازى در دل يعقوب بود كه عملى شد (تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسيدن برادران ، به خصوص بنيامين به يوسف بود كه عملى شد و اثر ديگرى نداشت ) و البته (يعقوب ) بخاطر آنچه به او آموزش كه به او داده بوديم داراى علمى (فراوان ) بود ولى بيشتر مردم آگاه نيستند.
نكته ها : 
O در اينكه آرزوى درونى و حاجت يعقوب كه برآورده شد چه بوده است احتمالاتى وجود دارد:
1- رسيدن بنيامين به يوسف و خارج شدن يوسف از تنهايى ، هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.
2- سرعت بخشيدن به وصال پدر وپسر كه در آينده به آن اشاره خواهد شد.
3- انجام وظيفه بدون آنكه ضامن نتيجه ى آن باشد. حاجت يعقوب آن است كه در مقدمات كار كوتاهى نشود و از يك در وارد نشوند، ولى آنچه خواهد شد به دست خداوند است .
پيام ها : 
1- تجربه هاى تلخ ، انسان را باادب مى كند و سخنان بزرگان را مى پذيرد. دخلوا من حيث امرهم ابوهم
2- اگر از بى ادبى افراد گفتيد، از ادب آنان نيز بگوييد. دخلوا ... ابوهم (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر مى دادند امروز تسليم امر پدر شدند)
3- محاسبات و دقتّ و برنامه ريزى ها با وجود اراده ى الهى كارساز است ، آنجا كه نخواهد كارساز نيست . ما كان يغنى عنهم من اللّه من شى ء
4- يعقوب بر مطالب و اسرارى آگاه بود كه مصلحت نمى دانست بازگو كند. حاجة فى نفس يعقوب
5- دعا وحاجت اولياى خدا، مستجاب مى شود. حاجة فى نفس ‍ يعقوب قضاها
6- علم انبيا از جانب خداوند است . علّمناه
7- بيشتر مردم به اسباب و علل چشم مى دوزند و از حاكميت خداوند و لزوم توكل بر او ناآگاهند. اكثر الناس لا يعلمون
69 - وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ ءَاوَىَّ إِلَيْهِ اءَخَاهُ قَالَ إِنَّىَّ اءَنَاْاءَخُوكَ فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
وقتى (برادران ) بر يوسف وارد شدند، او برادرش (بنيامين ) را در نزد خود جاى داده گفت : همانا من برادر تو هستم پس از آنچه برادران انجام داده اند اندوهگين مباش .
نكته ها : 
O در تفاسير آمده است كه وقتى فرزندان يعقوب عليه السلام وارد مصر شدند، يوسف ميزبان آنان شد و براى هر دو نفر، يك طبق غذا مقرر كرد. بنيامين در آخر تنها ماند. يوسف او را در كنار خودش نشاند وآنگاه براى هر دو نفر اتاقى قرار داد و باز بنيامين را هم اتاق خويش ساخت . بنيامين از بى وفايى هاى برادران و جنايتى كه درباره يوسف در سالهاى قبل كرده بودند، سخن گفت . در اينجا بود كه كاسه ى صبر يوسف لبريز شد و گفت : نگران مباش من همان يوسفم و چنان با تاءكيد گفت : انّى انا اخوك كه جايى براى احتمال اين سخن كه من جاى برادرت باشم نگذارد.
O در مورد جمله ى فلاتبتئس بماكانوا يعملون دو معنى احتمال مى رود: يا از عملكرد گذشته ى برادران اندوهگين مباش ، يا از برنامه اى كه غلامان براى نگاهدارى تو دارند و پيمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پيش من بمانى ، نگران مباش .
پيام ها : 
1- برادرانى كه ديروز به قدرت خود مى باليدند؛ نحن عصبة ما گروه قوى هستيم . اكنون بايد براى تهيه آذوقه ، با كمال تواضع آستانه يوسف را ببوسند. دخلوا على
2- كلامها، طبقه بندى ومحرمانه وعلنى دارد. يوسف تنها به صورت محرمانه به بنيامين گفت : إ نّى اءنا اءخوك (95)
3- در بعضى امور تنها خواص را بايد در جريان گذاشت . فلا تبتئس
4- هرگاه به نعمتى رسيديد تلخكامى هاى گذشته را فراموش ‍ كنيد. (يوسف و بنيامين به ديدار هم رسيدند پس نگرانى هاى قبلى را بايد فراموش كرد) فلاتبتئس ...
5- قبل از اجراى طرح ونقشه بايد بى گناه از نظر روحى آماده وتوجيه باشد. (به بنيامين گفته شد كه به نام سارق تورا نگاه مى داريم نگران مباش ) فلاتبتئس
70 - فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِى رَحْلِ اءَخِيهِ ثُمَّاءَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اءَيَّتُهَا الْعِيرُإِنَّكُمْ لَسَرِقُونَ
ترجمه :
پس چون بارهاى برادران را مجهّز و مهيا ساخت ظرف آبخورى (گران قيمتى ) را در خورجين برادرش (بنيامين ) قرار داد، سپس ‍ منادى صدا زد؛ اى كاروانيان ! قطعاً شما دزديد.
نكته ها : 
O اين چندمين بارى است كه يوسف طرح ابتكارى مى دهد، يك بار بهاى غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و اين بار ظرف قيمتى را در محموله برادر گذاشت تا او را نزد خود نگاه دارد.
O كلمه ى سقايه پيمانه اى است كه در آن آب مى نوشند. كلمه ى رحل به خورجين و امثال آن مى گويند كه روى شتر مى گذارند. كلمه ى عير به معنى كاروانى كه مواد غذايى حمل مى كنند.(96)
O در تفاسير آمده است كه در جلسه دو نفره اى كه يوسف و بنيامين با هم داشتند يوسف از او پرسيد آيا دوست دارد در نزد وى بماند. بنيامين اعلام رضايت كرد ولى يادآور شد كه پدرش از برادران تعهد گرفته است كه او را برگردانند. يوسف گفت : من ماجراى ماندن ترا طراّحى مى كنم .
O سؤ ال : چرا در اين ماجرا به بى گناهانى نسبت سرقت داده شد؟
پاسخ : بنيامين با آگاهى از اين طرح واتهّام ، براى ماندن در نزد برادرش يوسف اعلام رضايت كرد. وباقى برادران هر چند در يك لحظه ناراحت شدند ولى بعد از بازرسى از آنها رفع اتهام گرديد. علاوه بر آنكه كارگزاران از اينكه يوسف خود پيمانه را در ميان بار برادرش قرار داده جَعَلَ خبر نداشتند وبطور طبيعى فرياد زدند: انّكم لسارقون
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آنان يوسف را از پدرش سرقت كرده بودند، لذا گفتند پيمانه پادشاه را گم كرده ايم و نگفتند پيمانه پادشاه را دزديده ايد، جز اين نيست كه نظر يوسف بر اين بود كه شما يوسف را از پدرش سرقت كرديد.(97)
O پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله فرمودند: لا كذب على المصلح كسى كه براى اصلاح و رفع اختلاف ديگران دروغى بگويد، دروغ حساب نمى شود، وآنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند.(98)
پيام ها : 
1- گاهى صحنه سازى براى كشف ماجرايى جايز است .(99) و براى مصالح مهمتر، نسبت سارق به بى گناهى كه از قبل توجيه شده باشد، مانعى ندارد.(100)
2- اگر در ميان گروهى يك نفر خلافكار باشد مردم تمام گروه را خلافكار مى نامند. انّكم لسارقون
71 - قَالُواْ وَاءَقْبَلُواْ عَلَيْهِمْ مَّاذَا تَفْقِدُونَ 
ترجمه :
(برادران يوسف رو به ماموران كردند و) گفتند: شما چه چيزى راگم كرده ايد.
72 - قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَاءَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ 
ترجمه :
گفتند: پيمانه وجام مخصوص شاه را گم كرده ايم وبراى هركس ‍ آنرا بياورد يك بار شتر (جايزه ) است و من اين را ضمانت مى كنم .
نكته ها : 
O كلمه ى صواع و سقاية به يك معنى بكار رفته اند، پيمانه اى كه هم با آن آب مى خورند و هم گندم را كيل و اندازه مى كنند كه نشانه صرفه جويى ، بهره ورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است .(101)
O كلمه ى حِمْل به بار گفته مى شود. و كلمه حَمْل نيز به معناى بار است ، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است .(102)
O جمله لمن جاء حمل بعير هركس چنين كند من چنان پاداش مى دهم ، در اصطلاح فقهى جُعاله است كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است .
پيام ها : 
1- جايزه تعيين كردن ، از شيوه هاى قديمى است . ولمن جاء به حِمل بعير
2- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه يك بار شتر غلّه است . حِمل بَعيرٍ
3- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان ، سابقه تاريخى دارد. انا به زعيمٌ
73 - قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِى الاَْرْضِ وَمَا كُنَّا سَرِقِينَ
ترجمه :
گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما براى فساد در اين سرزمين نيامده ايم و ما هرگز سارق نبوده ايم .
نكته ها : 
O برادران يوسف گفتند: شما مى دانيد كه ما براى سرقت و فساد به اين منطقه نيامده ايم ، در اينكه از كجا مى دانستند چند احتمال دارد؛ شايد با اشاره يوسف باشد كه اين گروه دزد نيستند. شايد هنگام ورود به منطقه گزينش شده بودند. آرى براى ورود و خروج هيئت هاى بيگانه ، مخصوصا در شرايط بحرانى بايد دقت كرد تا مطمئن به اهداف مسافرين شد.
پيام ها : 
1- حُسن سابقه ، نشانه اى براى برائت است . لقد علمتم
2- دزدى وسرقت ، يكى از مصاديق فساد در زمين است . ماجئنا لنفسد فى الارض وما كنّا سارقين
74 - قَالُواْ فَمَا جَزََّؤُهُ إِن كُنتُمْ كَذِبِينَ 
ترجمه :
(ماءموران يوسف ) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد، كيفرش چيست ؟
نكته ها : 
O به نظر مى رسد طراّح اين سؤ ال حضرت يوسف است ، چون مى داند برادران طبق مقررات وقانون منطقه كنعان ونظر حضرت يعقوب اظهار نظر خواهند كرد.
O سؤ ال : آيا با علم قاضى وسوگند متهم تاللّه لقد علمتم ، بازرسى جايز است ؟
پاسخ : بلى به دليل : فما جزاؤ ه ان كنتم كاذبين .
پيام ها : 
1- وجدان مجرم را براى تعيين كيفرش ، به قضاوت بخوانيد. فما جزاؤ ه ...
75 - قَالُواْ جَزََّؤُهُ مَن وُجِدَ فِى رَحْلِهِ فَهُوَ جَزََّؤُهُ كَذَ لِكَنَ جْزِى الظَّلِمِينَ 
ترجمه :
گفتند: كيفر سارق ، آنكه پيمانه در بارش پيدا شود، پس خود او كيفرش است (كه به عنوان گروگان يا برده در اختيار صاحب پيمانه قرار گيرد) ما (در منطقه كنعان ) ظالم (سارق ) را اينگونه كيفر مى دهيم .
پيام ها : 
1- مجازات سرقت در ميان بعضى اقوام گذشته ، بردگى سارق بوده است .(103) فهو جزاؤ ه
2- در قانون استثنا و تبيعض وجود ندارد هركس سارق بود برده خواهد شد. من وجد فى رحله
3- كيفر خلافكار در كشور بيگانه مى تواند طبق قانون خود او باشد نه كشور ميزبان . كذلك نجزى الظالمين
4- سرقت نمونه ى بارز ستمكارى است .(به جاى سارق ، ظالم آمده )
َبِاءَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ اءَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَآءِ اءَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَاءْخُذَ اءَخَاهُ فِى دِينِ الْمَلِكِ إِلا اءَنْ يَشَآءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِى عِلْمٍ عَلِيمٌ
ترجمه :
پس (از پذيرش كيفر ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بار برادرش به (بازرسى ) بار ساير برادران پرداخت ، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد. ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم زيرا طبق قانون شاه مصر يوسف نمى توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدمه بازداشت اين برادر قرار مى دهد) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مى بريم و برتر از هرصاحب دانشى دانشورى است .
نكته ها : 
O در موقع بازرسى ، بنيامين چون از طرح و نقشه با خبر بود آسوده خاطر بود، لذا در سراسر اين ماجرا هيچ اعتراضى از او نقل نشده است و براى اينكه طرح مخفى بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسى را از بار ديگران شروع كردند تا نوبت به بنيامين رسيد و چون در بار او پيدا شد، طبق قرار قبلى بايد او در مصر مى ماند. اين طرح و نقشه الهى بود، چون يوسف با قوانين جارى مصر نمى توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.
O واژه كيد همه جا به معنى مذموم بكار نرفته است ، كَيْد به معنى طرح و نقشه نيز استعمال شده است .كدنا
پيام ها : 
1- ماءمورين اطلاعاتى بايد به نوعى عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود. فبداء باوعيتهم (در بازرسى ، اول به سراغ بار بنيامين نرفتند بلكه از ديگر برادران شروع نمودند)
2- عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته مى شود. فبداء
(به حسب ظاهر يوسف شخصا بازرسى نكرده ولى قرآن مى فرمايد: او بازرسى را آغاز كرد.)
3- فكر و ابتكار و چاره جويى ، از امدادهاى غيبى است .كدنا
4- طرح هاى حضرت يوسف ، همه الهامات الهى بود. كدنا ليوسف
5- حضور بنيامين نزد يوسف ، به سود يوسف بود. كدنا ليوسف
6- احترام ومراعات قوانين ، حتى در نظام هاى غير الهى لازم است . ماكان لياخذ اخاه فى دين الملك
7- مقامهاى معنوى ، درجات و سلسله مراتب دارد. نرفع درجات ...
8- علم و آگاهى ، مايه ى برترى است . نرفع درجات ... وفوق كل علم عليم
9- دانش بشرى محدود است . فوق كل ذى علم عليم
77 - قَالُوَّاْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اءَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَاءَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْيُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ اءَنتُمْ شَرُّ مَّكَاناً وَ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ
ترجمه :
(برادران ) گفتند: اگر او سرقت كند (جاى تعجب نيست ، زيرا) پيش از اين نيز برادر او دزدى كرده بود. يوسف (اين تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روى آنان نياورد. (ولى ) گفت : موقعيت شما بدتر (از او)ست و خداوند به آنچه توصيف مى كنيد داناتر است .
پيام ها : 
1- متهم يا انكار مى كند و مى گويند ما دزد نيستيم ؛ ما كنا سارقين يا توجيه مى كند و مى گويد دزدى او تازگى ندارد برادرش نيز قبلاً دزد بوده است .فقد سرق اخ له من قبل
2- حسود حتى بعد از دهها سال ضربه مى زند.فقد سرق اخ له من قبل
3- اخلاق برادر در برادر اثر مى گذارد.اخ له اخلاق مادر در فرزند اثر دارد. (بنيامين و يوسف از يك مادر بودند)
4- آنجا كه صفا نيست ، اتّهام به افراد زود پذيرفته مى شود.ان يسرق فقد... (بيرون آمدن پيمانه از بار او دليل بر سرقت نيست ولى برادران چون علاقه اى به بنيامين نداشتند كلمه سرقت را بكار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند)
5- آنجا كه صفا نيست ، خلاف جزيى را كلى قلمداد مى كنند. (يسرق به جاى سرق يعنى او هميشه اينكاره بوده است )
6- براى رسيدن به هدف بايد نيشهايى را تحمل كرد.سرق اخ له
7- گاهى براى حفظ آبروى خود، به ديگران تهمت مى زنند. سرق اخ له من قبل
8- جوانمردى و سعه صدر رمز رهبرى است .اسرّها يوسف فى نفسه
9- افشاگرى هميشه ارزش نيست .و لم يبدها لهم
10- تحقير يكى از شيوه هاى نهى ازمنكر است .انتم شرّ مكاناً
78 - قَالُواْ يََّاءَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ اءَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ اءَحَدَنَامَكَانَهُ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
(برادران ) گفتند: اى عزيز، همانا براى او پدرى است پير و سالخورده ، پس يكى از ما را به جاى او بگير (و او را رها كن ) همانا ترا از نيكوكاران مى بينيم .
نكته ها : 
O وقتى برادران يوسف ديدند نگاهداشتن بنيامين قطعى شد، با توجه به تعهدى كه به پدر سپرده بودند و سابقه اى كه درباره يوسف نزد پدر داشتند، و احساس كردند برگشتن بدون بنيامين بسيار تلخ است ، تقاضاى خود را با روان شناسى خاصى مطرح نمودند وشروع به التماس كردند و با بيان هاى عاطفى و محرك همچون ، تو عزيز و قدرتمندى ، تو از نيكوكارانى ، او پدرى پير و سالخورده دارد، هر كدام از ما را خواستى به جاى او بگير، درصدد جلب بخشش او بر آمدند.
پيام ها : 
1- مقدرات الهى هر سنگدل و ستمگرى را روزى به خاك مذلّت مى نشاند. (آهنگ التماس در جمله ؛ يا ايها العزيز....
2- يوسف حتى در زمان اقتدارش نيكوكار ودر رفتار ومنش او نمايان بود. نريك من المحسنين
79 - قَالَ مَعَاذَ اللّهِ اءَن نَّاءْخُذَ إِلا مَن وَجَدْنَا مَتَعَنَا عِندَهُ إِنَّاإِذاً لَّظَلِمُونَ 
ترجمه :
(يوسف ) گفت : پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافته ايم ، بگيريم . زيرا كه در اينصورت حتماً ستمگر خواهيم بود.
نكته ها : 
O دقت در كلمات يوسف عليه السلام نشان از اين دارد كه نمى خواهد بنيامين را سارق معرفى كند، نمى گويد: وجدناه سارقاً بلكه مى گويد: وجدنا متاعنا عنده يعنى متاع در بار او بود نه آنكه قطعاً او سارق است .
O اگر يوسف برادر ديگرى را به جاى بنيامين نگه مى داشت طرح به هم مى خورد و برادران هم با او به عنوان يك دزد برخورد مى كردند و انواع آزار و اذيتها را روا مى داشتند و آنكس هم كه به جاى بنيامين مى ماند احساس مى كرد به ناحق گرفتار شده است .
پيام ها : 
1- مراعات مقرّرات بر هر كس لازم است و قانون شكنى حتى براى عزيز مصر نيز ممنوع است . معاذ اللّه
2- قانون شكنى ظلم است . (نبايد به درخواست اين و آن مقرّرات را شكست ) معاذ اللّه ان ناخذ
3- بى گناه نبايد به جاى گناهكار كيفر ببيند، هر چند خودش به اينكار رضايت داشته باشد. معاذ اللّه
ّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ اءَلَمْ تَعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اءَبَاكُمْ قَدْ اءَخَذَ عَلَيْكُمْ مَّوْثِقاً مِنَ اللّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِى يُوسُفَ فَلَنْ اءَبْرَحَ الاَْرْضَ حَتَّى يَاءْذَنَ لِىَّ اءَبِىَّ اءَوْ يَحْكُمَ اللّهُ لِى وَ هُوَ خَيْرُ الْحَكِمِينَ
ترجمه :
پس چون از يوسف ماءيوس شدند (كه يكى را به جاى ديگرى بازداشت كند) نجواكنان به كنارى رفتند. (برادر) بزرگشان گفت : آيا نمى دانيد كه پدرتان براى برگرداندن او بر شما پيمان الهى گرفته و پيش از اين نيز درباره يوسف كوتاهى كرده ايد. پس من هرگز از اين سرزمين نمى روم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه ) پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من حكمى كند و او بهترين داور و حاكم است .
نكته ها : 
O خَلَصوا يعنى گروه خود را از سايرين جدا كردند. نجيّاً يعنى به نجوى پرداختند. پس خَلَصوا نجيّاً يعنى شوراى محرمانه تشكيل دادند كه چه بكنند.
پيام ها : 
1- التماس ها وخواهش ها، شما را از اجراى احكام الهى واعمال قاطعيت باز ندارد. استيئسوا منه
2- روزگارى همين برادران قدرتمندانه مشورت مى كردند كه چگونه يوسف را از بين ببرند؛ اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا.... لا تقتلوا ... القوه ... امروز كاسه التماس در دست گرفته ومشورت ونجوى مى كنند كه چگونه بنيامين را آزاد نمايند. خلصوا نجيّاً
3- در حوادث تلخ و ناگوار بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند. قال كبيرهم
4- عهد وپيمان ها لازم الاجرا است . اخذ عليكم موثقاً
5- پيمان هاى سخت وقراردادهاى محكم ، راه سوءاستفاده را مى بندد. اخذ عليكم موثقا
6- خيانت وجنايت تا آخر عمر وجدان هاى سالم را آزار مى دهد. و من قبل فرطتهم فى يوسف
7- تحصّن كردن يكى از شيوه هاى قديمى است . فلن ابرح الارض
8- غربت ، بهتر از شرمندگى است . فلن ابرح الارض
9- به خداوند خوش بين باشيم . هو خير الحاكمين
81 - ارْجِعُوَّاْ إِلَىَّ اءَبِيكُمْ فَقُولُواْ يََّاءَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَاشَهِدْنَآ إِلا بِمَا عَلِمْنَا وَمَاكُنّاَ لِلْغَيْبِ حَفِظِينَ
ترجمه :
(برادر بزرگ گفت : من اينجا مى مانم ولى ) شما به سوى پدرتان برگرديد، پس بگوييد: اى پدر همانا پسرت دزدى كرده و ما جز به آنچه مى دانستيم گواهى نداديم و ما نگهبان (وآگاه به ) غيب نبوده ايم .
پيام ها : 
1- شهادت وگواهى بايد بر اساس علم باشد. ما شهدنا الاّ بما علمنا
2- در پيمان ها و تعهدات بايد براى حوادث پيش بينى نشده تبصره اى باز كرد. ما كنّا للغيب ...
3- عذر خود را با كمال صراحت بگوئيد. و ما كنّا للغيب حافظين
82 - وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِىَّ اءَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَدِقُونَ
ترجمه :
(اگر به حرف ما اطمينان ندارى ) از قريه اى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در ميانشان به اينجا رو آورده ايم ، سؤ ال كن و بى شك ما راستگو هستيم .
نكته ها : 
O قريه تنها به معناى روستا نيست ، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مى شود؛ خواه شهر باشد يا روستا. ضمناً واسئل القريه به معنى سؤ ال از اهل قريه است .
O كلمه عير به كاروانى گفته مى شود كه مواد غذايى حمل ونقل مى كند.
O برادران يوسف در گفتگو با پدر در ماجراى كشته شدن يوسف توسط گرگ دليل نداشتند، ولى در اينجا براى حرف خود دو دليل آوردند؛ يكى سؤ ال از مردم مصر و يكى سؤ ال از كاروانيان كه ما در ميان آنان بوديم . علاوه برآنكه در ماجراى قبل گفتند: لو كنّا صادقين و كلمه لَو نشانه ترديد و دلهره و سستى است ، ولى در اين صحنه با كلمه انّا و حرف لام كه در جمله انّا لصادقون است نشان مى دهند كه قطعاً راست مى گويند.
پيام ها : 
1- سابقه بد و دروغ در پذيرش سخنان انسان در تمام عمر ايجاد ترديد مى كند. واسئل القرية
2- گواهى شهود عينى ، راهى معتبر براى اثبات مدعا مى باشد. واسئل القرية ... والعير...
83 - قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اءَنْفُسُكُمْ اءَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ اءَن يَاءْتِيَنِى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
ترجمه :
(يعقوب ) گفت : (اين چنين نيست ) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به يوسف يا تعيين كيفر گروگان گيرى ) مسئله را براى شما آراسته است پس صبرى نيكو (لازم است ) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است .
نكته ها : 
O وقتى برادران پيراهن آغشته به خون يوسف را با ظاهرى غمگين و گريان حضور پدر آوردند و گفتند: كه يوسف را گرگ خورد. حضرت يعقوب گفت : بل سولت لكم انفسكم يعنى نفس شما اين كار را در چشم شما زيبا جلوه داده است و من صبر جميل مى كنم . در اينجا نيز كه دو فرزندش (بنيامين و پسر بزرگتر) از او جدا شده اند همين جمله را تكرار مى كند. شايد اين سؤ ال مطرح شود در ماجراى يوسف برادران توطئه و خيانت كردند ولى در ماجراى بنيامين اين مسايل نبود، پس چرا كلام يعقوب در هر دو مورد يك لحن و يك عبارت است ؟ بل سوّلت لكم انفسكم فصبر جميل
در تفسيرالميزان پاسخ آن آمده كه : يعقوب مى خواهد بگويد دورى اين دو برادر نيز دنباله حركت قبلى شما نسبت به يوسف است . يعنى تمام اين صحنه ها دنباله و نتيجه ى همان كار زشت شماست ولى ممكن است گفته شود كه مراد يعقوب اين است كه شما در اينجا هم خيال مى كنيد كه بى تقصيريد و كارتان خوب بوده است ، ولى شما مقصّريد زيرا:
اولاً: چرا با ديدن پيمانه در بار برادرتان او را سارق دانستيد؟ شايد كس ديگرى اين پيمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانياً: چرا زود برگشتيد؟ بايد تحقيق مى كرديد. ثالثاً چرا كيفر سارق را گروگان قرار داديد؟(104) (105)
O صبر گاهى از ناچارى و بيچارگى است ، چنانكه اهل دوزخ مى گويند: سواء اصبرنا ام جزعنا صبر كردن و يا جزع كردن براى نجات ما اثرى ندارد. و گاهى صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسليم رضاى خداوند است كه چهره اين صبر در هر جايى با يك عنوان مطرح است ؛ صبر در ميدان جهاد، شجاعت است . صبر در دنيا، زهد است . صبر در برابر گناه ، تقواست . صبر در برابر شهوت ، عفّت است و صبر در برابر مال حرام ، ورع است .
پيام ها : 
1- نفس براى توجيه گناه ، كارهاى زشت را در نظر انسان زيبا جلوه مى دهد. سولت لكم انفسكم (106)
2- صبر، شيوه ى مردان خداست وصبر جميل ، صبرى است كه در آن سخنى بر خلاف تسليم و رضاى خداوند گفته نشود.(107) فصبر جميل
3- هرگز از قدرت خدا ماءيوس نشويد. عسى اللّه ان ياتينى بهم
4- يعقوب به زنده بودن سه فرزندش (يوسف ، بنيامين ، برادر بزرگتر) يقين داشت و به ملاقاتشان اميدوار بود. ان ياتينى بهم
5- براى قدرت الهى حل مشكلات تازه و كهنه ، يكسان است . خداوند مى تواند يوسف ديروز و برادر امروز شما را يكجا دورهم گرد آورد. جميعاً
6- مؤ من حوادث تلخ را نيز از حكمت خداوند مى داند. الحكيم
7- باور وتوجه به عالمانه وحكيمانه بودن افعال الهى ، آدمى را به صبر وشكيبايى در حوادث دشوار وادار مى كند. فصبر جميل - انّه هو العليم الحكيم
84 - وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يََّاءَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ
ترجمه :
يعقوب از برادران روى گرداند و گفت : اى دريغا بر يوسف ، پس اندوه خود را فرو مى خورد (تا آنكه ) دو چشمش از اندوه سفيد (و نابينا) شد.
نكته ها : 
O كلمه اسف به معناى حزن و اندوه همراه با غضب است . يعقوب بر چشم گريه ، و بر زبان يا اسفا و در دل حزن داشت .
O در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: پدرم على بن الحسين عليهماالسلام بيست سال بعد از حادثه كربلا به هر مناسبتى گريه مى كرد. سؤ ال كردند چرا اين همه گريه مى كنيد؟ فرمود: يعقوب يازده پسر داشت يكى غائب شد، با اينكه زنده بود، از گريه چشمانش را از دست داد، ولى من در برابر چشمان خود ديدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوت شهيد شدند، چگونه گريه نكنم ؟
پيام ها : 
1- حسد ورزى ، يك عمر تحقير به همراه دارد. و تولّى عنهم
2- آنها مى خواستند با حذف يوسف خود محبوب پدر شوند؛ يخل لكم وجه ابيكم ولى حسادت ، قهر پدر را شامل حال آنها كرد. تولى عنهم
3- غصه وگريه ، گاهى موجب نابينايى مى شود. ابيضّت عيناه من الحزن
4- گريه و غم ، منافاتى با كظم و صبر ندارد. يااسفى ، كظيم ، صبرٌ جميل
5- يعقوب مى دانست كه بر فرزند ديگر ظلم نشده است ، ظلم بر يوسف رفته است . وا اسفا على يوسف
6- ندبه و گريه و سوز و عشق ، نياز به شناخت دارد. (يعقوب آشنا به يوسف است كه از سوز نابينا مى شود.)
7- اهميت مصائب ، بر محور شخصيت افراد است . (ظلم به يوسف با ظلم به ديگران فرق دارد، نام يوسف برده مى شود نه دو برادر ديگر)
8- گريه وغم واندوه در فراق عزيزان ، جايز است . وابيضت عيناه من الحزن
85 - قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضَاً اءَوْتَكُونَ مِنَ الْهَلِكِينَ
ترجمه :
(فرزندان يعقوب به پدرشان ) گفتند: به خدا سوگند تو پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا آنكه بيمار و لاغر شوى و (يا مشرف به مرگ و) از بين بروى .
نكته ها : 
O كلمه حَرَض به شخصى گويند كه عشق يا حزن او را فرسوده كرده باشد.
پيام ها : 
1- يوسف ها همواره بايد در يادها باشند. تفتؤ ا تذكر يوسف (اولياى خدا در دعاى ندبه يوسف زمان را صدا مى زنند و گريه مى كنند.)
2- عشق هاى مقدس و آه هاى ملكوتى ارزش دارد. تذكر يوسف حتى تكون حرضا (ياد اولياى خدا، يادكرد خداست .)(108)
3- مسايل روحى وروانى در جسم اثر مى گذارد. حرضا اوتكون من الهالكين (فراق مى تواند انسان را بشكند و يا بكشد تا چه رسد به داغ و مصيبت )
4- حساب عاطفه پدرى از علاقه هاى عادى جداست . تكون من الهالكين
86 - قَالَ إِنَّمَآ اءَشْكُواْ بَثِّى وَحُزْنِىَّ إِلَى اللّهِ وَاءَعْلَمُ مِنَ اللّهِمَا لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
(يعقوب ) گفت : من ناله آشكار و حزن (پنهان ) خود را فقط به خدا شكايت مى برم و از (عنايت و لطف ) خداوند چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد.
نكته ها : 
O بثّ به حزن شديد گفته مى شود كه گويا شدت آن باعث شده كه دارنده اش نتواند آنرا بيان كند.
پيام ها : 
1- موحّد درد دل خود را تنها با خدا در ميان مى گذارد. انّما اشكوا... الى اللّه
2- آنچه مذموم است يا سكوتى است كه بر قلب و اعصاب فشار مى آورد و سلامت انسان را به مخاطره مى اندازد و يا ناله و فرياد در برابر مردم است كه موفقيت انسان را پايين مى آورد. امّا شكايت بردن به خداوند مانعى ندارد. اشكوا...الى اللّه
3- در گفتگو با خدا لذّتى است كه افراد عادى نمى فهمند.اشكوا بثى الى اللّه ... ما لاتعلمون (109)
4- افراد ظاهربين از كنار حوادث به راحتى مى گذرند ولى انسان هاى ژرف نگر آثار و حوادث را تا قيامت مى بينند. اعلم من اللّه ...
5- يعقوب به زنده بودن يوسف و سرآمدن فراغش و به حقايقى درباره ى خدا و صفات او آگاه بود كه بر ديگران پوشيده بود. اعلم من اللّه ما لاتعلمون
87 - يَبَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَاءَخِيهِ وَ لاَتَاْيََسُواْ مِنْ رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَيَاْيَْسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَفِرُونَ
ترجمه :
اى پسرانم (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش ‍ جستجو كنيد و از رحمت خداوند ماءيوس نشويد، حق اين است كه جز گروه كافران از رحمت خداوندى ماءيوس ‍ نمى شوند.
نكته ها : 
O تحسّس جستجوى چيزى از راه حس ‍ است . تجسّس به جستجو كردن در مورد بدى ها و تحسس به جستجو كردن در مورد خوبى ها گفته مى شود.
O به تعبير راغب ، رَوْح و روح به معناى جان است ، ولى رَوح درموارد فَرَج و رحمت به كار مى رود، گويا با گشايش گره و مشكل ، جان تازه اى در انسان دميده مى شود. در تفسير تبيان آمده است : روح از ريح است ، همانگونه كه انسان با وزش باد احساس راحتى مى كند با رحمت الهى نيز انسان شادمان مى گردد.
پيام ها : 
1- پدر نبايد با فرزندانش قطع رابطه دائمى كند. فتولى عنهم ... يابنىّ
2- شناخت ، نياز به حركت دارد. اذهبوا فتحسّسوا
3- رسيدن به لطف الهى با تنبلى سازگار نيست . اذهبوا، ولا تايْئسوا(110)
4- اولياى خدا هم خود ماءيوس نمى شوند هم ديگران را از ياءس ‍ باز مى دارند. لاتايئسوا
5- ياءس نشانه كفر است . لا يياءس ... الا القوم الكافرون (زيرا ماءيوس ‍ شده در درون خود مى گويد قدرت خداوند تمام شده است .)
88 - فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يََّاءَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَاءَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَ عٍَمُّزْجَةٍ فَاءَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقَ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِى الْمُتَصَدِّقِينَ
ترجمه :
پس هنگامى كه (مجددا) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز قحطى ، ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم ) بهاى اندكى با خود آورده ايم (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش ) سهم ما را به طور كامل وفا كن و بر ما بخشش نما، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى دهد.
نكته ها : 
O بضاعت به مالى گويند كه عنوان بها به خود بگيريد. مُزجاة از ريشه ازجاء به معناى طرد كردن است . از آنجايى كه فروشندگان بهاى كم را برمى گردانند بضاعت مزجاة گفته شده است .
O برخى از مفسران گفته اند: مراد از تصدّق علينا درخواست بازگرداندن بنيامين است .
O در روايات آمده است : يعقوب نامه اى براى يوسف نوشت كه محتواى آن تجليل از يوسف ، بيان قحطى كنعان ، تقاضاى آزادى بنيامين و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان براى يوسف فرستاد. وقتى يوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند، بوسيد وبر چشم گذاشت وگريه اى كرد كه قطرات اشك بر لباسش ‍ نشست .
برادران كه هنوز يوسف را نمى شناختند شگفت زده بودند كه اين همه احترام به پدر ما براى چيست ؟ كم كم برق اميدى در دل آنها روشن شد. خنده يوسف را چون ديدند، با خود گفتند نكند او يوسف باشد.(111)
پيام ها : 
1- براى يعقوب يوسف مطرح است فتحسسوا من يوسف ولى براى فرزندان گندم فاوف لنا الكيل
2- براى درخواست كمك و مساعدت ، فرهنگ خاصّى لازم است :
تجليل از كمك كننده . ايّها العزيز
بيان حال و نياز خود. مسّنا و اهلنا الضّر
كمبود بودجه (فقر مالى ). بضاعة مزجاة
ايجاد انگيزه در كمك كننده . فتصدق علينا انّ اللّه يجزى المتصدّقين
3- تحقير كنندگان ، روزى تحقير مى شوند. فرزندانى كه با غرور مى گفتند: نحن عصبة ما قوى هستيم ، سرق اخ له من قبل برادر ما دزد بود، ان ابانا لفى ضلال پدر ما درگمراهى است ، امروز با حقارت مى گويند: مسنّا واهلنا الضرّ
4- فقر و نياز انسان را ذليل مى كند.مسّنا و اهلنا الضر
آنچه شيران را كند روبَه مزاج
احتياج است احتياج است احتياج .
89 - قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَاءَخِيهِ إِذْ اءَنْتُمْ جَهِلُونَ 
ترجمه :
(يوسف ) گفت : آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد.
نكته ها : 
O در يك سؤ ال ممكن است اهداف گوناگونى نهفته باشد، اهدافى مثبت و سازنده و يا منفى و آزاردهنده ، سؤ ال يوسف كه پرسيد آيا مى دانيد با يوسف و برادرش چه كرديد؟، ممكن است براى اين باشد كه من ماجرا را مى دانم . يا اينكه ممكن است هدف از سؤ ال اين باشد كه كار بدى كرديد، توبه كنيد و ممكن است هدفش تشفّى خاطر بنيامين باشد كه در جلسه حضور دارد و ممكن است هدفش سرزنش و توبيخ و ملامت يا به رخ كشيدن عزت خود و يا سرزنش به اينكه با اين همه جنايت چرا اميد تصدّق داريد؟
در ميان غرض هايى كه مطرح شد؛ سه مورد اوّل با مقام يوسف سازگارى دارد، ولى باقى موارد با فتوّت و كرامتى كه آيات بعد از يوسف گزارش مى كند، همخوانى ندارند. او عليرغم اينكه نسبت دزدى شنيد، چيزى نگفت و سرانجامِ كار به برادران گفت : لاتثريب عليكم اليوم
O جهل تنها به معناى ندانستن نيست . بلكه غلبه هوسها نوعى بى توجهى است . انسان گناهكار هر چند عالم باشد، جاهل است چون توجه ندارد و آتش دوزخ را براى خود مى خرد.
پيام ها : 
1- فتوت در آن است كه جزئيات خلاف مطرح نشود.ما فعلتم
2- فتوت در آن است كه راه عذر به خطاكار تلقين شود.اذا انتم جاهلون
90 - قَالُوَّاْ اءَءِنَّكَ لاََنتَ يُوسُفَ قَالَ اءَنَاْ يُوسُفُ وَهَذَآ اءَخِى قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَنيَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ اءَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
گفتند: آيا تو خود (همان ) يوسفى ؟ گفت : (آرى ) من يوسفم و اين برادر من است . به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت . زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند پس ‍ همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.
نكته ها : 
O هر چه زمان گذشت ، برادران مبهوت تر شدند كه چرا عزيز مصر در برابر نامه ى پدرشان گريه كرد!؟ عزيز از كجا ماجراى يوسف را مى داند؟ راستى قيافه او به يوسف شباهت زيادى دارد! نكند او يوسف باشد، چه بهتر كه از خودش بپرسيم . اگر يوسف نبود به ما ديوانه نمى گويند؟ واگر يوسف بود از شرمندگى چه مى كنيم ؟ هيجان سراسر وجود برادران را گرفته بود. بالاخره طلسم سكوت را با سؤ الِ آيا تو يوسفى ، شكستند. در اينجا چه صحنه اى پيش آمد؟ و كدام نقاش مى تواند سيمايى از شرمندگى و شادى و گريه و در آغوش كشيدن را تصوير كند؟ خدا مى داند و بس .
O بايد شرايط طورى فراهم شود كه مردم سؤ ال كنند و براى رشد و تربيت انگيزه آنان را بالا برد. در برادران يوسف دائماً انگيزه براى جستجو و سؤ ال زياد مى شد. با خود مى گفتند: چرا اصرار داشت بنيامين را به همراه خود بياوريم ؟ چرا پيمانه در بار ما پيدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ او از كجا داستان يوسف را مى داند؟ نكند ديگر به ما غلّه ندهد؟ وقتى اين هيجانات در روح آنها اوج گرفت ، پرسيدند: آيا تو يوسف هستى ؟ گفت : بله ....
O امام صادق عليه السلام فرمودند: به تحقيق در حضرت قائم عليه السلام سنتى از يوسف است ... مردم حضرت را نمى شناسند تا اينكه خداوند اذن دهد كه خود را معرفى كند.(112)
پيام ها : 
1- گذشت تاريخ و حوادث تلخ و شيرين ، رابطه ها وشناخت ها را تغيير مى دهد. ءانّك لانت يوسف
2- گرچه منت از مردم تلخ است ، ولى منت خدا شيرين است . منّ اللّه علينا
3- اولياى خداوند همه نعمتها را از او مى دانند. منّ اللّه علينا
4- صبر و تقوى ، زمينه عزّت است . من يتق و يصبر فانّ اللّه لايضيع ...
5- لطف خداوند حكيمانه وبر طبق ملاكها ومعيارهاست . من يتق و يصبر فانّاللّه ...
6- كسى لايق زمامدارى وحكومت است كه در برابر حوادث ، حسادتها، شهوتها، تحقيرها، زندان ها، تبليغات سوء و... امتحان داده باشد. من يتق و يصبر...
7- از حساس ترين اوقات براى تبليغ استفاده كنيد. (موقعى كه برادران از كار خود شرمنده وآماده پذيرش سخن يوسف مى باشند مى گويد: من يتق ويصبر ...)
8- يكى از سنت هاى الهى ، حكومت صالحان است . لانضيع اجر المحسنين

 

next page

fehrest page

back page