تفسير نور
(جلد هفتم)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۲۰ -
(61) قَالُواْ فَاءْتُواْ بِهِ عَلَى اءَعْيُنِ النَّاسِ
لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ
ترجمه :
(بزرگان قوم ) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر مجرم بودن او)
گواهى دهند.
(62) قَالُوَّاْ ءَاءَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالِهَتِنَا
يََّإِبْرَا هِيمُ
ترجمه :
گفتند: اى ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما اين چنين كرده اى ؟
(63) قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُمْ
إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است . پس از خودشان بپرسيد اگر
سخن مى گويند!!
نكته ها
O سؤ ال : آيا اين جمله ى حضرت ابراهيم كه فرمود:
((بت بزرگ چنين كرده است ))
دروغ نيست ؟ و اگر هست چگونه بايد آن را توجيه كرد؟ زيرا ابراهيم عليه السلام
پيامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمى گويد.
پاسخ : در تفسير اين جمله ، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است كه ما به بعضى از
آنها اشاره مى كنيم :
الف : حضرت ابراهيم ، دروغ نگفت ، زيرا اگر چه اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى
چون قرينه وجود دارد كه حضرت از اين سخن قصد جدّى نداشته و مى خواسته اين عقيده ى
باطل را به رخ آنها بكشد، لذا دروغ محسوب نمى شود زيرا دروغ در جايى است كه قرينه
اى همراه كلام نباشد، از اين روى اگر به هنگام ورود آدم كودنى بگويند: بوعلى سينا
آمد، آن را دروغ به حساب نمى آورند.(725)
ب : حضرت ابراهيم باصطلاح ((توريه
)) كرده ومرادش از ((كبيرهم
)) خدا بوده است .
ج : حضرت دروغ گفت ، ولى از آنجا كه دروغ در مواردى مثل اصلاح ذات البين جايز است و
حكم آن تابع مصلحت و مفسده مى باشد، چه مصحلتى از اين بالاتر كه حضرت با كلامش ،
افكار جامد انسان ها را تكان داده است ؟(726)
د: اين خبر، مشروط به نطق بت هاست ، يعنى اگر بت ها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار
را كرده است ، مثل آنكه پيرمردى بگويد، من الان كودكم اگر هيچ گياهى در زمين نباشد،
يعنى حال كه گياه وجود دارد، پس من كودك نيستم .(727)
O احضار ابراهيم عليه السلام در برابر مردم و درخواست
گواهى از آنان ، يك جوسازى و ايجاد زمينه براى قتل او بود.
(فاءتوا به على اعين الناس لعلهم )
پيام ها :
1 بت پرستان نيز براى يقين به جرم وتكميل پرونده وقضاوت نهايى ، به مسئله ى گواهى
مردم اعتماد دارند. (لعلهم يشهدون )
2 بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم
شدند. به جاى عبارت (يقال له ابراهيم ) در آيه گذشته كه
حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى
و شناخت داشت خطاب كردند. (يا ابراهيم )
3 استهزا وطعنه بر خرافات ، در مواردى لازم است .
(بل فعله كبيرهم )
4 فيلمسازى ، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان ، كارى
پسنديده و جايز است . (فجعلهم جذاذا بل فعله كبيرهم )
(64) فَرَجَعُوَّاْ إِلَى اءَنفُسِهِمْ فَقَالُوَّاْ
إِنَّكُمْ اءَنتُمُ الظَّلِمُونَ
ترجمه :
پس به (وجدان هاى ) خود بازگشتند، پس (به يكديگر يا به خويش ) گفتند: هر آينه شما
خودتان ستمگر و ظالميد.
(65) ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا
هََّؤْلاَ ءِ يَنطِقُونَ
ترجمه :
سپس سرهايشان را به زير انداختند (و باشرمندگى گفتند: اى ابراهيم !) براستى تو خود
مى دانى كه اينها (حرف نمى زنند و) اهل سخن گفتن نيستند.
پيام ها :
1 بيدار كردن وجدان ها، خوديابى ، بازگشت به خويشتن و توجّه به فطرت ، از اهداف
عمده انبياست . (بل فعله كبيرهم ... فرجعوا الى انفسهم )
2 شرك ، ازخود بيگانگى و توحيد، خوديابى است . (فرجعوا الى
انفسهم للّه
)
3 در وقت بيدارى افكار، هر خلافكارى تقصير را به گردن ديگران مى اندازد.
(انّكم انتم الظالمون ) چنانكه در قيامت نيز گناهكاران و مجرمين به يكديگر
مى گويند: (لولا انتم لكنّا مؤ منين )(728)
4 تاريخ ، فطرت و وجدان ، از جمله عوامل روشن كننده ى حقايق اند.
(رجعوا الى انفسهم انتم الظالمون ) كسانى كه تا ديروز، ابراهيم را ظالم مى
دانستند
(من فعل هذا بالهتنا انه لَمن الظالمين ) امروز با
مراجعه به وجدان هاى خود، خويشتن را ظالم مى دانند. (انكم انتم
الظالمون )
(66) قَالَ اءَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ
يَنفَعَكُمْ شَيْئاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ
ترجمه :
(ابراهيم ) گفت : پس آيا شما بجاى خداوند چيزى را مى پرستيد كه هيچ سودى براى شما
ندارد و هيچ زيانى به شما نمى رساند؟!
(67) اءُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ
اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
اُف بر شما و بر هر چه كه غير از خدا پرستش مى كنيد، آيا نمى انديشيد؟!
(68) قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَانصُرُوَّاْ ءَالِهَتَكُمْ إِن
كُنتُمْ فَعِلِينَ
ترجمه :
(امّا مشركان لجوج و متعصّب ) گفتند: اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد! او را
بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد.
(69) قُلْنَا يَنَارُ كُونِى بَرْداً وَسَلَماً عَلَى
إِبْرَهِيمَ
ترجمه :
(و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما) گفتيم :
اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سلامت باش .
(70) وَاءَرَادُواْ بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَهُمُ
الاَْخْسَرِينَ
ترجمه :
و (اگر چه ) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از
زيانكارترين (مردم ) قرار داديم .
نكته ها
O مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرايطى دنبال مى
كنند و لحظه اى آرام نمى گيرند، هرچند تلاشهاى آنان در قالب هاى متفاوتى صورت
پذيرد. حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير رسالت الهى خويش ابتدا به سراغ عمو و قومش
مى رود و آنانرا به سوى توحيد و يكتا پرستى دعوت مى كند و چون نتيجه اى حاصل نمى
شود در دوّمين مرحله به سراغ بت ها مى شتابد و همه آنها را درهم مى شكند، آنگاه
فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بيدار كردن آنان مى پردازد و سرانجام پس از اندرز
و توبيخ ، آنها را به تعمق و انديشه وامى دارد.
O در ماجراى پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش ، مطالب
زيادى در تفاسير آمده است ، از جمله اينكه مشركان با كمك و راهنمايى شيطان منجنيق
ساختند، ولى آن حضرت با توكّل بى نظيرش به خداوند، از احدى از فرشتگان حتّى جبرئيل
كمكى نگرفت ودر آن هنگام به مناجات و راز و نياز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل
محمّد عليهم السلام مشغول بود.
O واژه ((اخسرين
)) در قرآن به كسانى اطلاق شده است كه كار بدى را انجام مى دهند امّا
گمان مى كنند كه كارشان خوب است ، پس زيانِ خود را درك نمى كنند، تا در پى جبران آن
باشند.
O امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى خداوند به آتش
امر كرد:
(كونى بردا) دندان هاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان ) به هم
مى خورد، تا آنكه گفته شد: (و سلاما )(729)
پيام ها :
1 يكى از شيوه هاى دعوت مردم به دين ، آگاه كردن آنان به ضرر بى دينى است .
(لاينفعكم و لا يضركم )
2 سرچشمه و انگيزه ى عبادت ، دستيابى به خير و يا نجات از شر است كه بت ها بر
هيچكدام قادر نيستند. (لاينفعكم شيئاً و لا يضركم )
3 اگر زمينه مناسبى براى بيدارى پيدا شد بايد منحرفان را تحقير كرد.
(اُفٍ لكم و لما تعبدون من دون الله )
4 عواطف بايد تحت الشعاع مكتب باشد. (افّ لكم ) با
توجّه به اينكه عموى او نيز بت پرست بود.
5 بت پرستى با عقل سازگار نيست . (افلا تعقلون ؟)
(افراد بى خرد لجوج سزاوار توبيخ هستند) (افلا تعقلون
)
6 توحيد، انديشه اى عقلانى است . (افلا تعقلون )
7 كسانى به زور متوسل مى شوند كه از عقل و منطق بى بهره اند.
(حرّقوه للّه
)
8 مردان خدا تا پاى جان بر اهداف خود پايدار هستند. (حرّقوه )
سوزاندن ، سخت ترين نوع قتل است .
9 بقاى شرك با نابودى موحّدان امكان پذير است . (حرّقوه
وانصروا آلهتكم للّه
)
10 تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مى برد.
(حرّقوه و انصروا آلهتكم )
11 دشمن در تحريك توده هاى ناآگاه ، به مقدّسات متوسّل مى شود،
(انصروا آلهتكم ) وبه غيرت وحميّت نيز تمسّك مى جويد.
(ان كنتم فاعلين )
12 خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز. (يا نار كونى برداً و
سلاماًللّه
)
سبب ساز است ، زيرا نفسِ حضرت عيسى عليه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار مى
دهد، و سبب سوز است ، زيرا سوزندگى را از آتش مى گيرد و آن را بر ابراهيم سرد و
سلامت مى كند.
13 هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى گيرد. (يا نار كونى برداً
وسلاماً)للّه
و نفرمود: ((فجعلنا النار برداً
و سلاماً))
14 آثار موجودات به خواست و اراده ى الهى است . (يا نار كونى
برداً و سلاماً )
15 نور حقّ، با نار كفر خاموش نمى شود. (قالوا حرّقوه ... قلنا
يا نار كونى برداً)
16 قدرت خداوند مى تواند همه ى توطئه ها را خنثى كند. (ارادوا
به كيداً فجعلناهم الاخسرين )
17 عاقبت ، حقّ پيروز است . (ارادوا جعلناهم الاخسرين )
(71) وَنَجَّيْنَهُ وَلُوطاً إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى
بَرَكْنَا فِيهَا لِلْعَلَمِينَ
ترجمه :
و ما، او (ابراهيم ) ولوط را (از شرّ كافران ) به سرزمينى كه در آنجا براى همه
جهانيان بركت نهاديم ، نجات داديم .
(72) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً
وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَلِحِينَ
ترجمه :
وبه او (ابراهيم ) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از
صالحان قرار داديم .
نكته ها
O دشمن مى خواست ابراهيم را نابود كند
(ارادوا به كيدا ) امّا ما نه تنها او را نجات داديم
(نجّيناه ) بلكه به او نسل با بركتى بخشيده (و وهبنا له
) و همه آنها را نيز از صالحان و شايستگان قرار داديم . (و
كلاًّ جعلنا صالحين )
O اينكه نام اسحاق عليه السلام در اين آيه ذكر شد، ولى
از اسماعيل عليه السلام كه فرزند اوّل حضرت ابراهيم است ، نامى به ميان نيامد، شايد
بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب و فوق العاده ى اسحاق باشد كه با اراده ى الهى از
مادرى نازا يعنى ساره ، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است .
پيام ها :
1 خداوند، اولياى خود را رها نمى كند. (و نجينّاه و لوطا
)
2 كسى كه از كوه آتش و درياى دشمن نترسد، به منطقه مبارك خواهد رسيد.
(الى الارض التى باركنا)
3 نجات الهى در گرو تلاش و هجرت انسان است . (نجينا ... الى
الارض للّه
)
4 نوادگان ، عطيّه الهى هستند. (يعقوب نوه ابراهيم است )
(وهبنا له )
5 زمين ها يكسان نيستند. (الارض الّتى باركنا ) گاهى
قطعه زمينى براى همه جهانيان بركت دارد. (للعالمين )
(بعضى مبارك بودن زمين ها را بخاطر سكونت اولياى خدا در آنها مى دانند، ولى اين آيه
، بركت را به خود زمين نسبت داده است .)
6 بركت بدست خداست . (باركنا )
7 ايمان و عمل صالح ، علاوه بر خود شخص ، در نسل او نيز بازتاب و اثر دارد.
(وهبنا له اسحاق ... كلا جعلنا صالحين )
للّه
8 افراد و نسل مبارك مى بايست در سرزمين مبارك باشند. (الى
الارض التى باركنا كّلا جعلنا صالحين )
9 فرزند، عطيه ى الهى است (وهبنا) ولى آنچه از وجود
فرزند مهم تر است ، صالح بودن اوست . (كّلا جعلنا صالحين
)
10 صالح بودن ، شرط اساسى در رهبرى و نبوت است . (كّلا جعلنا
صالحين )
(73) وَجَعَلْنَهُمْ اءَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاءَمْرِنَا
وَاءَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَتِ وَ إِقَامَ
الصَّلَوةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَوةِ وَكَانُواْ لَنَا عَبِدِينَ
ترجمه :
وآنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند و به آنان
، انجام كارهاى نيك و برپايى نماز و پرداخت زكاة را وحى كرديم و آنان فقط عبادت
كنندگان ما بودند.
پيام ها :
1 امامت نيز همچون نبوت ، بايد با انتخاب خداوند باشد.
(جعلناهم ائمة )
2 پيامبران بزرگ علاوه بر مقام رسالت (رساندن پيام وحى )، امامت و رهبرى جامعه را
نيز بر عهده داشته اند. (جعلناهم ائمة )
3 اگر امامت با زور و قلدرى بدست آيد، دعوت به دوزخ است (ائمّة
يدعون الى النار) ، امّا اگر خداوند آن را عنايت فرمود، مبارك و در مسير حقّ
خواهد بود.
(جعلناهم ائمة يهدون بامرنا )
4 هدايت كردن انبيا، نه از پيش خود و سليقه شخصى است ، (ما
ينطق عن الهوى )
(730) بلكه با فرمان خداست . (يهدون بامرنا )
5 توجّه به انجام كارهاى خير، از الطاف ويژه الهى است .
(اوحينا اليهم فعل الخيرات )
6 نماز و زكات در ميان كارهاى خير، جايگاه ويژه اى دارند.
(فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكاة )
7 نماز وزكات ، دوركن اساسى در همه اديان بوده است . (اقام
الصلوة وايتاءالزكاة )
8 بدون نماز و زكات ، انسان به درجه بندگى خدا نمى رسد. (اقام
الصلوة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين )
9 رهبران الهى ، بندگان مخلص خدا هستند. (كانوا لنا عابدين )
10 نعمت هاى الهى ، ما را از بندگى خدا غافل نسازد. (وهبنا له
... كانوا لنا عابدين )
(انبيا با اينكه به مقام رهبرى (جعلناهم ائمة )
نائل آمدند، امّا با اين وجود، باز بنده ى خدا هستند. (و كانوا
لنا عابدين
للّه )
11 دين از سياست جدا نيست . (جعلناهم ائمّة يهدون بامرنا...
كانوا لنا عابدين )
12 رهبر بايد به آنچه هدايت مى كند، عامل باشد. (ائمّة يهدون
...كانوا لناعابدين )
(74) وَلُوطاً ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَهُ
مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَت تَّعْمَلُ
الْخَبََّئِثَ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ فَ سِقِينَ
ترجمه :
و به لوط، حكمت و دانش عطا كرديم و او را از قريه اى كه كارهاى زشت انجام مى دادند
رهانيديم ، براستى آنان مردمى بد و منحرف بودند.
(75) وَاءَدْخَلْنَهُ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُ مِنَ
الْصَّلِحِينَ
ترجمه :
و او را در رحمت خويش وارد نموديم ، همانا او از شايستگان بود.
نكته ها
O در زمان حضرت ابراهيم ، لوط پيامبر بود وامامت ورهبرى
از ابراهيم بود. شايد به همين دليل در آيه ى قبل درباره اسحاق و يعقوب خوانديم :
((جعلناهم ائمه )) و در اين آيه نام لوط
جداگانه برده شد و كلمه ائمة شامل او نيست ، زيرا امام ابراهيم بود.
O دراين آيه ، خداوند به چهار نعمت مهمى كه به حضرت لوط
داده شده ، اشاره مى فرمايد كه عبارتند از: حكم ، علم ، نجات و دخول در رحمت .
O شايد مراد از ((حكم
)) در اين آيه ، مقام نبوت باشد، چنانكه درباره ى حضرت يحيى نيز به همين
معنا آمده است ، ((و آتيناه الحكم صبّيا))(731)
O نجات دادن خداوند با تلاش خود انسان ها منافاتى
ندارد، چنانكه نجات حضرت لوط با فرمان و هدايت الهى و با خواست و تلاش خودش صورت
پذيرفت . ((فاسر باهلك بقطع من الليل
))(732)
O مراد از ((فاسقين
)) در اينجا، كفّار است ، نظير آيه ى : ((افمن
كان مؤ منا كمن كان فاسقا))(733)
پيام ها :
1 خداوند، اولياى خودش را نجات مى دهد. (نجّيناه )
2 در منطقه گناه خيز نمانيد. (نجّيناه )
3 گاهى انجام يك گناه ، سبب ارتكاب گناهان ديگرى مى شود.
(الخبائث )
4 بدتر از گناه ، اصرار بر گناه واستمرار آن است . (كانت تعمل
الخبائث )
5 استمرار در گناه ، ثمره ى كفر و سبب بد عاقبتى است .
(تعمل الخبائث ، انهم كانوا قوم سوء فاسقين )
6 محيط و جامعه ، جبر آفرين نيست . (كانوا قوم سوء فاسقين ، و
ادخلناه فى رحمتنا )
7 اگر ما صالح باشيم ، خداوند ما را از رحمت خويش سرشار مى سازد.
(ادخلناه فى رحمتنا انه من الصالحين )
(76) وَنُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ
فَنَجَّيْنَهُ وَاءَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ
ترجمه :
و (بياد آور ماجراى ) نوح را از پيش (از ابراهيم و لوط) آن زمان كه (پروردگار خويش
را) ندا كرد، پس (خواسته ى ) او را اجابت كرديم ، پس او و خاندانش را از (آن اندوه
و) بلاى بزرگ ، نجات بخشيديم .
(77) وَنَصَرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ
بَِايَتِنَآ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمَ سَوْءٍ
فَاءَغْرَقْنَهُمْ اءَجْمَعِينَ
ترجمه :
و او را در برابر مردمى كه آيات (و نشانه هاى ) ما را تكذيب مى كردند، يارى داديم ،
بدرستى كه آنان ، مردم بدى بودند، پس همه ى آنها را غرق كرديم .
نكته ها
O شايد مراد از دعا و ناله ى حضرت نوح
((ندا))، همان نفرينى باشد كه در آيه 27
از سوره ى نوح بدان اشاره شده است كه : (ربّ لا تَذر على الارض
مِن الكافرين دَيّارا )، پروردگارا! هيچ كافرى را بر روى زمين باقى مگذار. و
شايد اين نفرين ، بعد از ياءس از ايمان مردم بوده است كه : (لن
يؤ من من قومك الاّ من قد آمن )
(734) اى نوح ! جز آن كسانى كه به تو ايمان آورده اند، هرگز، كس ديگرى
ايمان نخواهد آورد. از اين روى پس از 950 سال تبليغ و آن همه صبر و تحمل ، سرانجام
دست به دعا برداشت : (فدعا ربّه انّى مغلوبٌ فانتصر )(735)
خداوندا! من مغلوب هستم ، پس مرا يارى فرما.
پيام ها :
1 شنيدن تاريخ ديگران و توجّه به مصائب و مشكلات آنان ، انسان را صبور مى سازد.
(و نوحا اذ...)
2 دعاى انبيا مستجاب است . (نادى فاستجبنا ) (دعا در
تحولات تاريخ نقش دارد) (نادى ... اغرقنا)
3 اگر قدرتى بر تغيير جامعه ى فاسد نداريد، به فكر نجات خود از آنجا باشيد.
(فنجينّاه ... )
4 زندگى در جامعه ى كفرآلود بلايى بسيار بزرگ است . (الكرب
العظيم )
5 عاقبت ، اهل حقّ، پيروز و اهل باطل ، نابود شدنى هستند.
(نصرناه اغرقناهم
)
6 بلاها، بازتاب افكار و اعمال خود انسان هاست . (انهم كانوا
قوم سوء فاغرقناهم )
(78) وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ
إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا
لِحُكْمِهِمْ شَهِدِينَ
ترجمه :
و داود و سليمان (را ياد كن ) آن هنگام كه درباره ى كشتزارى كه گوسفندان قوم ،
شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه ساخته بودند) داورى مى كردند و ما شاهد داورى
آنان بوديم .
(79) فَفَهَّمْنَهَا سُلَيْمَنَ وَكُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْماً
وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ
يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَعِلِينَ
ترجمه :
پس ما آن (حكم حقّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگى و
دانش داديم ، و كوهها را رام داود ساختيم (بطورى كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح
مى گفتند، و ما انجام دهنده ى اين كارها بوديم .
نكته ها
O آنچه از روايات و تفاسير، پيرامون ماجراى مطرح در اين
آيه بدست مى آيد اين است كه : گوسفندانى شبانه وارد تاكستان شخصى مى شوند و آن را
ضايع و خراب مى كنند، صاحب درختان انگور، شكايت به نزد داود عليه السلام مى برد، و
حضرت براى جبران خسارت ، حكم به تحويل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مى كند، امّا
فرزند ايشان ، سليمان ، راه حلّ ديگرى به پدر پيشنهاد مى دهد و آن اينكه گوسفندان
در اختيار شاكى قرار گيرد تا او از منافع آنها استفاده كند و باغ به صاحب گوسفندان
تحويل گردد تا او به ترميم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت ، هر يك مال اصلى خود
را باز پس گيرند.(736)
بديهى است كه هر دو پيامبر بدنبال راهى براى جبران خسارت بودند، ليكن پدر (داود
عليه السلام ) آن را در تحويل گوسفندان مى دانست ولى فرزند (سليمان عليه السلام )
مى خواست به وسيله منافع گوسفندان آن را تدارك كند.
O خداوند مى فرمايد: اگر چه ما به هر دو، علم و حكمت
عطا كرديم ، ولى در اين مورد داورى سليمان بهتر بود.
O در حديثى آمده است كه هرگاه داود عليه السلام به
خواندن كتاب آسمانى
((زبور)) مشغول مى شد،
كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر اينكه با شنيدن صداى داود عليه السلام با او همنوا
مى گرديد.(737)
پيام ها :
1 بايد احترام پدر، حتّى در ترتيب ذكر نام او با فرزند رعايت شود.
(داود و سليمان )
2 قضاوت ، يكى از شئون انبيا است . (اذ يحكمان )
3 انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. (اذ
يحكمان )
4 جبران ضرر و زيان ، اختصاص به موارد عمد ندارد. (نفشت فيه
غنم القوم )
5 قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. (كنّا
لحكمهم شاهدين
)
6 فهم و درك درست بدون عنايت الهى ميسور نيست . (فهّمناها)
7 گاهى خداوند به فرزند خيرى عطا مى كند كه به پدر نمى دهد.
(فهّمناهاسليمان )
8 تسبيح كوه ها، بازتاب صداى تسبيح كننده نيست ، بلكه خود يك تسبيح واقعى و حقيقى
است . (مع داود يسبّحن )
9 همه موجودات از جمله كوه ها و پرندگان بهره اى از شعور دارند و به تسبيح خداوند
مشغولند. (يسبّحن )
(80) وَعَلَّمْنَهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم
مِّن بَاءْسِكُمْ فَهَلْ اءَنتُمْ شَكِرُونَ
ترجمه :
و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات ) جنگتان حفظ
كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟!
(81) وَلِسُلَيْمَنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِى بِاءَمْرِهِ
إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَرَكْنَا فِيهَا
وَكُنَّا بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِمِينَ
ترجمه :
و براى سليمان ، تند باد را (رام نموديم ) كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن
بركت قرار داديم حركت مى كرد و ما به هر چيزى آگاهيم .
نكته ها
O اگر چه در اين آيه ، تند بادى مطرح است كه در سرزمين
مبارك ، (شامات ) مى وزيده ، ولى چنانكه از آيه 36 سوره ى ص ، بدست مى آيد، حضرت
سليمان بر بادهاى آرام ، در ساير مناطق نيز قدرت تصرّف و فرماندهى داشته است .
((سخّرنا له الريح تجرى بامره رخاءً حيث اصاب ))
ما باد را در اختيار سليمان قرار داديم تا نرم و آهسته ، هر كجا كه مى خواهد برود.
O در اينكه حضرت سليمان چه مسافتى را در چه زمانى با
باد طى مى كرده است ، در آيه 12 سوره ى سباء مى خوانيم : ((و
لسليمان الريح غدوّها شهر و رواحها شهر)) و براى
سليمان بود (حركت با) باد در صبحگاهان (باندازه مسافت ) يك ماه و در غروب (نيز به
مقدار سفر در) يك ماه .
پيام ها :
1 اختراعات ، الهاماتى الهى است . (علمناه )
2 حضرت داود مبتكر صنعت زره سازى است . (علمناه صنعة لبوس
)
3 انبيا نيز اهل كار و فن و حرفه بوده اند. (صنعة لبوس )
4 انبيا مردم را از راههاى طبيعى و عادّى بشرى حفظ مى كرده اند.
(صنعة لبوس
)
5 صنعت بايد در خدمت به مردم باشد، نه در سلطه ى مستكبرين وافراد خاص .
(لتحصنكم )
6 تدارك مقدّمات امور دفاعى امرى لازم و ضرورى است . (لتحصنكم
للّه )
7 نعمت امنيّت سزاوار شكرگزارى است . (لتحصنكم ... شاكرون )
(امنيّت در سايه صنعت است .) (صنعة لبوس لتحصنكم )
8 همه (از مبتكر و مردم ) بايد براى بهره مندى از اختراعات و صنايع از خداوند،
تشكّر كنند. (شاكرون )
9 اولياى خداوند مى توانند با اذن الهى در طبيعت تصرف نمايند.
(تجرى بامره )
10 بادها نيز شعور دارند و فرمان خداوند و اولياى او را درك و اجرا مى كنند.
(تجرى بامره )
(82) وَمِنَ الشَّيَطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ
عَمَلاً دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَفِظِينَ
ترجمه :
و گروهى از شيطان ها براى او (سليمان ) غوّاصى مى كردند و كارهاى غير از اين را
(نيز) انجام مى دادند و ما مراقب آنان بوديم ، (تا از فرمان او تجاوز و سركشى
نكنند).
نكته ها
O شياطين از جنس جنّ، و موجوداتى داراى شعور وتكليف
هستند كه حضرت سليمان علاوه بر انسان ها، بر بعضى از آنان نيز حكومت داشت .
(وحشر لسليمان جنوده من الجن والانس )
(738)
O غوّاصى ، از جمله فعاليّت جن ها براى سليمان بود.
(يغوصون له للّه
) ولى هنر جن ها تنها به غوّاصى خلاصه نمى شود.
(يعملون عملاً دون ذلك ) در آيات ديگر به بعضى از كارهاى آنان اشاره شده است
.
(يعملون له ما يشاء من محاريب وتماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات
)(739)
آنها براى او هرچه را كه مى خواست از محرابها ومعابد عالى وزيبا و وسايل مختلف
زندگى مثل ديگ وسينى هاى بزرگ مى ساختند.
پيام ها :
1 هنر و حرفه در ميان جنّيان نيز هست . (من الشياطين ...)
2 جنّ مى تواند در خدمت بشر باشد. (يغوصون له )
3 اگر كنترل و حفاظت نباشد، حتّى در حكومت بى نظير سليمان هم فساد راه پيدا مى كند.
(كنّا لهم حافظين )
(83) وَاءَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ اءَنِّى مَسَّنِى
الضُّرُّ وَاءَنتَ اءَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ
ترجمه :
و (بياد آور) ايوب را آن زمان كه پروردگارش را ندا داد كه همانا به من آسيب رسيده و
تو مهربانترين مهربانانى .
(84) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ
وَءَاتَيْنَهُ اءَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً
مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَبِدِينَ
ترجمه :
پس (دعاى ) او را مستجاب كرديم و سختى او را برداشتيم و خاندانش را به او باز
گردانديم و همانندشان را (نيز) با ايشان (همراه كرديم تا هم ) رحمتى از سوى ما (به
او باشد و هم يادآورى ) و پند و تذكّرى براى عبادت كنندگان .
نكته ها
O حضرت ايوب پيامبرى است كه در قرآن مجيد به دريافت
نشان صبر مفتخر گرديده است . (انّا وجدناه صابراً، نعم العبد،
انّه اوّاب )(740)
همانا ما او را انسان صابرى يافتيم ، چه نيكو بنده اى بود، بدرستى كه او بسيار اهل
توبه و انابه بود.
O اگر چه حضرت ايّوب به مشكلات و بيمارى هاى بسيار سختى
مبتلا شد، ولى بر خلاف آنچه در بعضى كتب آمده اين مسائل ، مايه تنفّر مردم از او
نبوده است ، زيرا در اين صورت ، علاوه بر آنكه برخلاف قاعده لطف است ، با بسيارى از
روايات و تفاسير، از جمله تفاسير الميزان ، فخر رازى ، اطيب البيان ، ابوالفتوح و
نمونه نيز سازگار نيست .
O از امام صادق عليه السلام درباره ى
((و مِثلهم مَعهم )) سؤ ال شد كه چگونه
همانند آنان را نيز به ايّوب داد؟ حضرت فرمود: خداوند از فرزندان او كه قبلا به مرگ
طبيعى مرده بودند نيز به همراه كسانى كه هلاك شده بودند، به او برگرداند.(741)
پيام ها :
1 يادآورى و مرور تاريخ زندگانى بزرگان ، بهترين وسيله ى تسكين و صبر و ارشاد و
راهنمايى است . (و ايوب )
2 انبيا نيز در زندگى مادّى ، همچون ساير مردم عادّى به گرفتارى ها و بيمارى هايى
مبتلا مى شده اند. (مَسّنى الضر )
3 اگر چه گرفتارى ها در ظاهر، ضرر مى نمايد، ولى در بسيارى از مواقع باطناً لطف خفى
و رحمت الهى است . (مَسّنى الضر و انت ارحم الراحمين )
4 هميشه بلاها و مصائب جنبه كيفرى و تنبيهى ندارد، بلكه گاهى براى اعطاى درجه است و
جنبه آزمايشى دارد. (مَسّنى الضر ) (با توجّه به اينكه
انبيا معصوم هستند ناگوارى ها بخاطر ارتكاب گناه و گوشمالى نيست ).
5 انبيا نمونه ادب هستند. (مسنى الضر و انت ارحم الراحمين )
حضرت ايّوب عليه السلام نفرمود: پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما، بلكه به گونه
اى دعا كرد كه يعنى خدايا تو خود مى دانى .
6 در مقام دعا، خدا را با صفتى بخوانيم كه با نياز ما تناسب دارد.
(ارحم الراحمين )
7 دعاى انبيا مستجاب است . (فاستجبنا)
8 لطف الهى بيش از تقاضا و دعاى انسان است . (كشفنا ما به من
ضرّ و آتيناه ... )
(حضرت ايوب عليه السلام از خداوند درخواست ((كشف ضر))
داشت ، ولى پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او، اهلش را به او باز گرداند.)
9 فرزند، عنايت و رحمت الهى است . (آتيناه اهله و مثلهم معهم )
10 خداوند، هم اهل جود است و هم جبروت . (آتيناه اهله و مثلهم
معهم )
در قنوت نماز عيد فطر مى خوانيم : ((اللهم ... اهل
الجود والجبروت ...)) در اينجا خداوند، هر چه را كه
از ايوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم كرد، هم گذشته
اش را جبران كرد و هم نسبت به آينده اش جود و كرم نمود.
11 ميان دعا از يك طرف و ربوبيّت و سرازير شدن رحمت الهى از سوى ديگر، ارتباط خاصّى
وجود دارد. (نادىْ، ربه ، رحمة )
12 استجابت دعاى انبيا نيز نه براساس استحقاق شخصى آنان كه برمبناى فضل و رحمت الهى
است . (رحمة من عندنا )
13 بلاها داراى ابعاد گوناگونى است ، گاهى براى آزمايش است ، گاهى براى رشد فكرى و
علمى ، و زمانى براى عبرت آموزى به ديگران . (ذكرى للعابدين )
14 عبادت زمينه پندپذيرى است . (ذكرى للعابدين )
15 همه مردم حتّى عبادت پيشگان به تذكّر نياز دارند. (ذكرى
للعابدين )
(85) وَإِسْمَعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلُّ مِّنَ
الصَّبِرِينَ
ترجمه :
و اسماعيل و ادريس و ذى الكفل (را ياد كن كه ) همه از شكيبايان بودند.
(86) وَاءَدْخَلْنَهُمْ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ
الصَّلِحِينَ
ترجمه :
و ما آنانرا در رحمت خويش وارد ساختيم . بدرستى كه آنان از شايستگان بودند.
نكته ها
O اسماعيل عليه السلام فرزند برومند حضرت ابراهيم و جدّ
بزرگوار رسول گرامى اسلام است . او زيباترين حماسه ى اطاعت از فرمان حقّ و صبر بر
دستور الهى را در ماجراى رؤ ياى صادقه ى كشتن او توسط پدرش به نمايش گذاشت .
O حضرت ادريس جدّ حضرت نوح و اوّلين كسى است كه به طرح
علم نجوم پرداخت ، طرز دوختن لباس را به ديگران آموخت و با قلم ، خط نوشت و به
نويسندگى پرداخت . گفته اند كه سى صحيفه بر او نازل شد و سرانجام به آسمان ها بالا
رفت و اكنون نيز زنده است .(742)
(و رفعناه مكاناً علياً )(743)
O حضرت ذوالكفل عليه السلام يكى از پيامبران الهى است
كه بعد از حضرت سليمان و قبل از حضرت عيسى زندگى مى كرده است .(744)
چنانكه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.
در تفسير تبيان مى خوانيم : چون اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را
روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حقّ قضاوت نمايد و جز براى
رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آنچه متكفّل شده و تعهّد كرده بود وفادار
ماند، او را
((ذاالكفل )) يعنى
((داراى تعهّد)) ناميدند. بعضى نيز همچون
فخر رازى معتقدند كه
((ذاالكفل )) لقب حضرت
الياس پيامبر است و مشهور به اين نام و يكى از صالحان بوده است ، ولى ما با عنايت
به روايتى كه در تفسير مجمع البيان از عبدالعظيم حسنى از امام جواد عليه السلام نقل
شده كه خداوند براى هدايت انسان ها يكصد و بيست چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از
اين ميان ، سيصد و سيزده نفر آنان مرسل هستند و ذى الكفل يكى از آن مرسلين است ، ذى
الكفل را نه لقب حضرت الياس ، بلكه يكى از انبيا و مرسلين مى دانيم .
O حضرت اسماعيل عليه السلام در مقابل فرمان الهى مبنى
بر ذبح او توسط پدرش صبر كرد و حضرت ادريس نيز 365 سال مردم را به دين حقّ دعوت
نمود، امّا كسى به او ايمان نياورد.(745)
پيام ها :
1 نام بزرگان را زنده نگاه داريم و كمالات آنانرا بازگو نماييم .
(و اسماعيل و ...)
2 صبر، خصلت ارزشمندى است كه خداوند، دارندگان آن را مى ستايد.
(من الصابرين )
3 صبر، زمينه ساز ورود انسان در رحمت الهى است . (الصابرين و
ادخلناهم فى رحمتنا)
4 كسب درجات و مقامات ، پس از موفّقيّت در آزمايشات الهى است .
(الصابرين و ادخلناهم )
5 برخوردارى از رحمت الهى در گرو عمل صالح است . (ادخلناهم من
الصالحين )
6 صبر و صلاح ، از صفات انبيا است ، و هر كه به آنها متصف باشد، نشان از پيامبران
دارد. (و اسماعيل و ... من الصابرين من الصالحين )
(87) وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِباً فَظَنَّ اءَن
لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَتِ اءَن لا
إِلَهَ إِلا اءَنتَ سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتَ مِنَ الظَّلِمِينَ
ترجمه :
و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون )
رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ، (امّا همين كه در كام
نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست ) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو
معبودى نيست ، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمى بايست مردم را
بخاطر سرسختى شان رها كرده و تنها بگذارم ).
(88) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ
وَكَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
پس ( دعاى ) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين ، مؤ
منان را نجات مى دهيم .
نكته ها
O آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين
است كه آن حضرت سال هاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان
تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم ، وقتى وضع
بدين صورت ادامه يافت ، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از
سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن
آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين
گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است ، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار
زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت ، سوار بر كشتى شده و به منطقه اى ديگر
عزيمت نمود. در ميانه ى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ ، دچار
اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا
بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام
درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت
، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
يونس عليه السلام در آن تاريكى هاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا
از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او
را از آن حال نجات داد.
از آن پس يونس لقب ((ذوالنون ))
به معناى صاحب ماهى يافت .
در آيات 143 و144 سوره ى صافّات آمده است كه : (فلولا انّه كان
من المسبّحين . للبث فى بطنه الى يوم يبعثون ) يعنى اگر نبود كه او از زمره
ى تسبيح كنندگان به شمار مى رفت ، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مى
گرديد.
پيام ها :
1 در بيان تاريخ ، هميشه از شيرينى ها و موفّقيّت ها سخن نگوييم ، بلكه به حوادث
تلخ و شكست ها نيز اشاره كنيم . (وذاالنون )
2 هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم .
(اذ ذهب )
3 گاه يك حركت عجولانه ، بدون حساب و بى اجازه ، كيفر سختى را بدنبال مى آورد.
(اذ ذهب فنادى فى الظلمات )
4 خداوند بر خيالات ، افكار و گمان هاى ما آگاه است . (فظن ان
لن نقدر عليه )
5 گاهى انبيا بر حوادث آينده ى خود آگاهى ندارند. (فظن ان لن
نقدر عليه
)
6 يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مى كند. (مغاضباً
فنادى )
7 گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمت ها مى گردد. (الظلمات
للّه )
8 در تحليل گرفتارى ها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمه ى آن را در عملكرد خود جستجو
نماييم . (سبحانك انى كنت )
9 اگر حركت ها و حبّ و بغض ها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب
را در پى نخواهد داشت . (ذهب مغاضباً انى كنت من الظالمين
)
10 اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست .
(انّى كنت من الظالمين )
11 دعايى كه در آن ، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و
گناه باشد، مستجاب است . (سبحانك انى كنت ... فاستجبنا
)
12 تنزيه خداوند و اقرار به گناه ، رمز نجات از مصائب و محروميّت هاست .
(سبحانك انى كنت ... فاستجبنا)
13 تنها راه نجات ، خواست و اراده ى الهى است . (فاستجينا له و
نجّيناه
للّه )
14 داستان هاى قرآن ، يك واقعه ى تمام شده نيست ، يك جريان و سنّت دائمى است .
(كذلك )
15 نجات اهل ايمان ، يك سنّت و قانون خداوند است . (كذلك ننجى
المؤ منين للّه
)
16 هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مى يابد. (انى كنت
من الظالمين فاستجبنا... كذلك ننجى المؤ منين )
(89) وَزَكَرِيَّآ إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِى
فَرْداً وَاءَنتَ خَيْرُ الْوَرِثِينَ
ترجمه :
وزكريّا (را ياد كن ) آنگاه كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها مگذار و
(فرزندى به عنوان وارث به من عطا فرما و البتّه كه ) تو خود، بهترين وارثان هستى .
|