تفسير نور
(جلد هفتم)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۹ -
(67) قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : تو هرگز نمى توانى بر همراهى من صبر كنى .
(68) وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
ترجمه :
و چگونه بر چيزى كه آگاهى كامل به (راز) آن ندارى صبر مى كنى ؟
(69) قَالَ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللّهُ صَابِراً وَلاَ
اءَعْصِى لَكَ اءَمْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى ، تو را نافرمانى
نخواهم كرد.
(70) قَالَ فَإِن اتَّبَعْتَنِى فَلاَ تَسْئَلْنِى عَن
شَىْءٍ حَتَّى اءُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : پس اگر در پى من آمدى ، از چيزى (از كارهاى شگفت من ) مپرس ، تا آنكه
خودم درباره ى آن سخن آغاز كنم .
نكته ها
O چنانكه در آيات قبل بيان كرديم ؛ حضرت موسى با آنكه
از پيامبران اولواالعزم است و در علم شريعت ، اعلم مى باشد، ولى در ساير علوم ،
دانش خضر بيشتر بوده است .
پيام ها :
1 مربّى و معلّم بايد از ظرفيّت شاگردان آگاه باشد. (انك لن
تستطيع ...)
2 در واگذارى مسئوليّت هاى فرهنگى ، بايد لياقت ها شناخته و ضعف ها گوشزد شود.
(انك لن تستطيع ... )
3 ظرفيّت افراد براى آگاهى ها متفاوت است ، حتّى موسى تحمّل كارهاى خضر را ندارد.
(لن تستطيع )
4 رشد علمى بدون صبر، ميسّر نيست . (رشدا ... و كيف تصبر
)
5 آگاهى و احاطه ى علمى ، ظرفيّت و صبر انسان را بالا مى برد.
(كيف تصبر على مالم تحط به خُبرا)
6 بسيارى از مجادلات و كدورت ها، در اثر بى اطلاعى افراد از افكار و اهداف يكديگر
است . (و كيف تصبر ... )
7 با صبر و لطف الهى مى توان به رشد و كمال رسيد. (ان شاءالله
صابرا)
8 براى هر كارى كه در آينده مى خواهيم انجام دهيم ، مشيّت الهى را فراموش نكرده و
((ان شاءالله )) بگوييم .
(ستجدنى ان شاء اللّه صابرا )
9 خضر معصوم بود، چون موسى تعهّد كرد كه از دستورهاى او نافرمانى نكند.
(لا اعصى لك امرا)
10 اطاعت از معلّم وصبر در راه تحصيل ، ادب وشرط تعلّم است .
(ستجدنى ... صابرا )
11 تعهّد گرفتن در مسايل علمى و تربيتى جايز است . (فان
اتبعتنى فلا تسئلنى )
12 سؤ ال كردن ، زمان دارد وشتابزدگى در سؤ ال ، ممنوع است .
(فلا تسئلنى ... حتّى احدث لك )
13 تمام كارهاى انبيا، با دليل ، منطق و حكيمانه است . (احدث
لك منه ذكرا)
14 استاد و مربّى بايد از ذهن شاگردان ، ابهام زدايى كند. (حتى
احدث لك منه ذكرا )
(71) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِى السَّفِينَةِ
خَرَقَهَا قَالَ اءَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ اءَهْلَهَا
لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً
ترجمه :
پس آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند، تا آنكه سوار كشتى شدند. (خضر) آن را سوراخ
كرد. موسى (از روى اعتراض يا تعجّب ) گفت : آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را
غرق كنى ؟ راستى كه كار ناروايى انجام دادى !
(72) قَالَ اءَلَمْ اءَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ
صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : آيا نگفتم تو هرگز نمى توانى همراه من شكيبا باشى ؟
نكته ها
O ((خَرق
)) به معناى پاره كردن چيزى از روى فساد و بدون مطالعه است . كلمه ى
((اِمر)) به كار مهم
شگفت آور يا بسيار زشت گفته مى شود.
پيام ها :
1 در آموزش ، زمان را از دست ندهيد. (فانطلقا) (حرف
((ف)) نشانه فوريّت است )
2 همراهى افراد، گاهى تا پايان راه نيست . همسفر اوّل موسى ، در ادامه راه با آنان
نبود و موسى وخضر، دو نفرى به راه افتادند.
(فانطلقا ) و نفرمود: ((فانطلقوا))
3 فراگيرى علم ، محدود به زمان و مكان و وسيله ى خاصّى نيست .
(ركبا فى السفينة ) (در دريا و سوار بر كشتى و در سفر هم مى توان آموخت .)
4 اگر علم و حكمتِ كسى را پذيرفتيم بايد در برابر كارهايش ، حتّى اگر به نظر ما
عجيب آيد، سكوت كنيم . (السفينة خرقها )
5 گاهى لازمه ى آموزش ، خراب كردن است . (خرقها)
6 هنگام خطر، هر كسى خود و منافع خود را مى بيند، ولى انبيا به فكر ديگرانند.
(لتغرق اهلها ) و نفرمود: ((لتغرقنا))
7 سوراخ كردن كشتى ، هم تصرّف بى اجازه در مال ديگرى بود، هم زيان و خسارت رساندن
به مال و جان خود و ديگران . (شيئا امرا)
(73) قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِى بِمَا نَسِيتُ وَلاَ
تُرْهِقْنِى مِنْ اءَمْرِى عُسْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : مرا به خاطر فراموشى ام مؤ اخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير.
(74) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ
قَالَ اءَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيْرِ
نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً
ترجمه :
پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانى برخورد كردند، پس خضر او را كشت . موسى
گفت : آيا بى گناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى ؟ به راستى كار زشت و
منكرى انجام دادى !
نكته ها
O نه انبيا فراموشكارند، نه فراموشى قابل انتقاد و مؤ
اخذه است . بنابراين در جمله ى ((لا تؤ اخذنى بما
نسيت ))، مراد از نسيان ، رها كردن قرار تبعيّت و
سكوت ، به دليل كارهايى بود كه به نظر موسى خلاف شرع مى آمد.
O ((اِرهاق
))، هم به معناى فراگير شدن با قهر و غلبه است و هم به تكليف كردن به
كار سخت گفته مى شود.
O از كلمه ى ((غلام
)) و((زكيّة ))
استفاده مى شود كه نوجوان به تكليف نرسيده بود. كلمه ((نُكر))
از ((اِمر)) شديدتر است
، زيرا در مورد سوراخ كردن كشتى فرمود:
((شيئا اِمرا))، ولى در
مورد كشتن نوجوان فرمود: ((شيئا نُكرا)).
پيام ها :
1 معلّم و استاد مى تواند شاگرد خود را مؤ اخذه كند. (لاتؤ
اخذنى
)
2 در تعليم وتربيت نبايد كار را بر شاگردان سخت گرفت .
(لاترهقنى من امرى عسرا)
3 معلّم و استاد، پس از پذيرش اشتباه وعذرخواهى شاگرد، تعليم و ارشاد را ادامه دهد.
(فانطلقا )
4 معلّم بايد شاگرد را به تدريج با معارف آشنا كند. (فانطلقا)
(موسى گام به گام با اسرار آشنا مى شود.)
5 مراعات محكمات ، مهم تر از تعهّدات اخلاقى است . (اءقتلت
نفسا زكيّة
للّه ) موسى به خاطر قتل را از منكرات مى دانست ، نهى از منكر را برخورد لازم ديد و
نهى كرد و از تعهّد اخلاقى كه داده بود، دست برداشت .
6 قانون قصاص ، در دين موسى نيز بوده است . (اءقتلت نفسا زكيّة
بغير نفس ) اعتراض موسى اين بود كه چرا نوجوانى را كه قاتل نبوده كشتى ؟
7 گاهى آنچه نزد كسى ((معروف ))
است ، نزد ديگرى ((منكر))
جلوه مى كند. (جئت شيئا نكرا )
جزء ( 16 )
(75) قَالَ اءَلَمْ اءَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ
مَعِىَ صَبْراً
ترجمه :
گفت : آيا نگفتمت كه نمى توانى همپاى من صبر كنى ؟
(76) قَالَ إِن سَاءَلْتُكَ عَن شَىْءِ بَعْدَهَا فَلاَ
تُصَحِبْنِى قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْراً
ترجمه :
(موسى ) گفت : اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ، ديگر با من همراه مباش ، قطعا از
سوى من معذور خواهى بود (و اگر رهايم كنى حقّ دارى ).
نكته ها
O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر موسى صبر مى
كرد، عجايب بيشترى از خضر مى ديد.(306)
پيام ها :
1 اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت ، در يك درجه نيستند. (لن
تستطيع للّه
)
2 سه بار آزمايش و مهلت دادن ، براى شناخت خصلت ها كافى است .
(ان سئلتك عن شى ء بعدها)
3 اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى كنيم ، بى آنكه مقاومت كنيم از
هم جدا شويم . (فلا تصاحبنى )
4 اعتراض هاى موسى به خاطر ابهام هايى بود كه در كار خضر مى ديد و جنبه ى سؤ ال
داشت . (ان سئلتك )
5 درباره ى عملكرد خود، راءى منصفانه بدهيم . (لاتصاحبنى
) موسى مسئوليّت بى صبرى خود را بر عهده گرفت .
6 وقتى از كسى جدا مى شويم ، ادب را مراعات كنيم . (لا تصاحبنى
قدبلغت من لدنّى عذرا)
7 هر جدايى ، نشانه ى كينه و عقده و غرور و تكبّر نيست . (بلغت
من لدنّى عذرا )
(77) فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَآ اءَتَيَآ اءَهْلَ قَرْيَةٍ
اسْتَطْعَمَآ اءَهْلَهَا فَاءَبَوْاْ اءَن
يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ اءَن يَنقَضَّ فَاءَقَامَهُ
قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْراً
ترجمه :
پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل يك آبادى رسيدند، از اهل آنجا غذا
خواستند، آنان از مهمان كردن آن دو سرباز زدند. پس آن دو در آنجا ديوارى را يافتند
كه در حال ريزش بود. خضر، ديوار را برپا كرد. (موسى با تعجّب ) گفت : اگر مى خواستى
براى اين كار مزد مى گرفتى !
نكته ها
O مردم از دادن غذا به موسى خضر امتناع كردند، ولى خضر
به تنهايى ديوارِ خراب را مجّانى تعمير كرد.
پيام ها :
1 هر دوره ى آموزشى ، نياز به حركت دارد و تنوّع در مكان براى آموزش هاى جديد، يك
ارزش است . (فانطلقا )
2 ملّتى كه سقوط اخلاقى كند، از دادن نان به پيامبر اولواالعزم هم خوددارى مى كند.
(ابوا ان يضيّفوهما) (البتّه اين در صورتى است كه آنان
را مى شناختند.)
3 آنان كه از مهمانانى غريب پذيرايى نكنند، قابل نكوهش اند.
(فابوا ... )
4 بى اعتنايى و بى مهرى مردم ، در كار ما تاءثير منفى نگذارد.
(فابوا ان يضيّفوهما)
5 انبيا گاهى در شدّت نياز به سر مى بردند. (استطعما )
6 گرچه نيازمندان به حداقل قناعت كنند، ولى كرامت انسانى مى گويد كه در حدّ ضيافت
پذيرايى كنيد. (استطعما... يضيّفوهما)
7 لازم نيست مهمان هميشه آشنا باشد، از مهمان غريب و ابن السبيل هم بايد پذيرايى
كرد. (فابوا ان يضيّفوهما )
8 بايد نواقص را اصلاح و تعمير كرد، نه آنكه هر چيز عيب دار را بى ارزش پنداشت و از
آن دست كشيد. (فوجدا فيها جدارا ... فاقامه )
9 اولياى الهى اهل كينه و انتقام نيستند. گرچه آنان را مهمان نكردند، ولى خضر به
آنان خدمت كرد. (ابوا ان يضيّفوهما فاقامه )
10 پيامبران بر مال و جان مردم ولايت دارند كه هرگونه تصرّف كنند و نياز به كسب
اجازه از مالك ندارند. (فاقامه )
11 وقتى نياز را ديديم ، دست به كار شويم و منتظر دعوت و بودجه و همكار و آيين نامه
نباشيم . (جدارا، فاقامه )
12 همه جا منطقِ ((اوّل معاش سپس كار))
و((اوّل تاءمين سپس تمكين ))،
درست نيست . پيامبرِ گرسنه ، مجّانى كارگرى مى كند. (ابوا...
فاقامه )
13 كار كردن براى خدا بدون گرفتن مزد، عيب نيست . (فاقامه
)
14 وقتى كارى را مفيد و لازم تشخيص داديم ، به انتقاد اين و آن كارى نداشته باشيم .
(لتّخذت عليه اجرا)
15 كار كردن و مزد گرفتن و اجير شدن ننگ نيست . (لتّخذت عليه
اجرا
للّه )
16 اولياى خدا براى پول كار نمى كنند. (لو شئت لتّخذت عليه
اجرا)
للّه
(78) قَالَ هَذَا فِراقُ بَيْنِى وَبَيْنِكَ سَاءُنَبِّئُكَ
بِتَاءْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَّلَيْهِ
صَبْراً
ترجمه :
(خضر) گفت : اين (بار) جدايى ميان من و توست ، بزودى تو را از تاءويل و راز آنچه
نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
نكته ها
O ((تاءويل
)) به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هركارى كه به هدف برسد يا
پرده از اسرارى بردارد گفته مى شود.
O جدايىِ خضر از موسى به پيشنهاد خود موسى بود كه گفت :
((ان ساءلتك عن شى ء بعدها فلا تصاحبنى ))
و زمينه ى آن را با سؤ ال ها و اعتراض هاى مكرّر و تنها گذاشتن او در ساختن ديوار
فراهم كرد.
O از موسى پرسيدند: سخت ترين لحظاتى كه بر تو گذشت ،
كدام لحظه بود؟ گفت : با آنكه از فرعونيان تهمت ها شنيدم و از بنى اسرائيل بهانه
جويى ها ديدم ، ولى دشوارترين زمان ، آن لحظه اى بود كه خضر گفت :
((هذا فراق بينى و بينك )).(307)
بگذار تا بگريم ، چون ابر در بهارانggggg كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران
پيام ها :
1 هر كس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. (هذا فراق
...)
للّه
2 به كوچكترين انتقادى ياران خود را از دست ندهيم . خضر بعد از چند مرحله فرمود:
(هذا فراق ... )
3 هر چه سريعتر ابهام ذهنى ديگران را بر طرف كنيد. (ساءنبّئك )
4 با تعليم حكمت ، ظرفيّت افراد را افزايش دهيم . (ساءنبّئك
بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا )
5 حوادث ظاهرى ، گاهى جنبه ى باطنى هم دارد.
(تاءويل مالم تستطع عليه صبرا)
(79) اءَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَكِينَ
يَعْمَلُونَ فِى الْبَحْرِ فَاءَرَدْتُّ اءَنْ اءَعِيبَهَا
وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَاءْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً
ترجمه :
اما آن كشتى (كه سوراخ كردم ) از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى كردند.
خواستم آن را معيوبش كنم ، (چون ) در كمين آنان پادشاهى بود كه غاصبانه و به زور،
هر كشتى (سالمى ) را مى گرفت .
نكته ها
O ((وراء))
به هر مكان پنهانى و پوشيده گفته مى شود؛ خواه آن مكان روبروى انسان باشد، يا پشت
سر او.
O آنچه را انسان مشاهده مى كند، يك چهره ى ظاهرى امور
است كه چه بسا براى آن ، چهره ى باطنى نيز وجود داشته باشد. ظاهر كارهاى خضر در
ديدگاه حضرت موسى كار خلاف بود، ولى در باطن آن ، راز و رمز و حقيقتى نهفته بود.
O خضر، كشتى را به گونه اى سوراخ نكرد كه آب در آن رفته
وسبب غرق شود، بلكه آن را معيوب ساخت . چه بسا عيب ها ونواقصى كه مصلحت ها در آن
است .(308)
O معيوب كردن كشتى براى آن بود كه به دست آن پادشاه
ستمگر نيفتد و آن بينوايان ، بينواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود. كه اين
كار همه كس نيست و تشخيص اهمّ و مهم كار دين شناسان عميق است .
O اهل بيت عليهم السلام ، گاهى برخى ياران خالص خود را
در حضور ديگران نكوهش و عيبجويى مى كردند، تا مورد سوءظنّ حكومت ستمگر قرار نگيرند
و جانشان سالم بماند. چنان كه امام صادق عليه السلام از زراره انتقاد علنى كرد تا
از آزار عبّاسيان درامان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم .
آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: ((اما السفينة ...))
و فرمودند: تو بهترين كشتى اين دريايى كه طاغوت در پى تو و مراقب توست .(309)
O كسانى پا به دنياى اسرار گذاشته و به باطن اشيا آگاه
مى شوند كه از مرحله ى ظاهر گذشته باشند، همچون موسى عليه السلام كه عالم به شريعت
بود و به آن عمل مى كرد، در دوره ى همراهى با خضر، به اسرار باطنى نيز آگاه شد.
پيام ها :
1 مراعات نظم در شيوه ى آموزش مهم است . سؤ ال اوّل از شكستن كشتى بود، ابتدا پاسخ
همين سؤ ال مطرح مى شود. (امّا السفينة )
2 اسرار ناگفته و راز كارها، روزى آشكار مى شود. (امّا السفينة
)
3 شخص حكيم ، هرگز كار لغو نمى كند و اعمالش براساس حكمت ومصلحت است .(310)
(امّا السفينة )
4 افراد متعهّد، بايد حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. (فكانت
لمساكين ...للّه
)
5 اولياى خدا دلسوز مساكين و محرومانند. (لمساكين )
6 چه بسا كسانى با داشتن سرمايه و كار، باز هم درآمدشان براى مخارجشان كافى نباشد و
از نظر قرآن ، مسكين محسوب شوند. (مساكين يعملون )
7 شركت در سرمايه وكار، عقد قانونى ودر اديان قبل نيز بوده است .(مساكين
يعملون )
8 بايد حاكمان غاصب را از دست يابى به اموال مردم محروم كرد.
(اعيبها... ملك ياءخذ )
9 دفع افسد به فاسد جايز ورعايت اهمّ ومهم لازم است .
(اعيبها... ملك ياءخذ)
10 طاغوت ها به كم راضى نيستند. به فقرا و سرمايه هاى اندك هم رحم نمى كنند.
(ياءخذ كل سفينةٍ )
11 هر چند كار خضر به فرمان خدا بود، (ما فعلتُه عن اءمرى )
امّا براى رعايت ادب ، عيب دار ساختن كشتى را به خود نسبت داد.
(اءعيبها )
12 كار پيامبران معمولا براساس قوانين ظاهرى است ، امّا وظيفه ى خضر، براساس
واقعيّات بود. (اردت ان اعيبها... ملك ياءخذ)
(80) وَاءَمَّا الْغُلَمُ فَكَانَ اءَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ
فَخَشِينَآ اءَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَناً ترجمه
:
وَ كُفْراً
و امّا نوجوان (كه او را كشتم ) پدر و مادرش هر دو مؤ من بودند. ترسيديم كه او آن
دو را به كفر و طغيان وا دارد.
(81) فَاءَرَدْنَآ اءَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً
مِّنْهُ زَكَوةً وَاءَقْرَبَ رُحْماً
ترجمه :
(از اين رو) خواستيم كه پروردگارشان به جاى او (فرزندى ) پاك تر و بهتر و با محبّت
تر به آن دو بدهد.
نكته ها
O ((اِرهاق
)) به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و
طاقت فرسا باشد.
O در حديث آمده است : خداوند به جاى آن پسر، دخترى به
آن دو مؤ من داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند.(311)
O گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مى شود،
((خشينا ان يرهقهما...)) گاهى هم والدين
فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيين هاى انحرافى مى كشانند. چنانكه پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر فرزندى ، به طور فطرى خداشناس و مؤ من است ،
مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند.(312)
پيام ها :
1 اولياى خدا كار لغو و بى جهت نمى كنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد.
(اما الغلام )
2 مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود.
(يرهقهما طغيانا و كفرا)
3 خداوند به پدر و مادر با ايمان ، عنايت خاص دارد. (ابواه مؤ
منين فخشيناللّه
)
4 گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مى شود تا ايمان پدر و مادر محفوظ
بماند. (خشينا ان يرهقهما)
5 بايد فتنه ها را پيش بينى كرد و از ريشه خشكاند. (خشينا ان
يرهقهما
للّه )
6 طغيان و سركشى زمينه ى كفر است . (طغيان ))
قبل از ((كفر)) آمده
است .)
7 اراده ى مردان خدا، اراده ى خداست . (اردنا ان يبدِلهما)
8 اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشه ى آينده ى مردم مى باشند.
(اردنا ان يبدِلهما )
9 گاهى دليل گرفتار شدن مؤ منين به بعضى ناگوارى ها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان
است . (يبدِلَهما خيرا منه )
10 اگر خداوند چيزى را از مؤ من گرفت ، بهتر از آن را به او مى دهد.
(يبدِلهما ربّهما خيرا منه )
11 از بين رفتن فرزنذ ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح ، جلوه اى از ربوبيّت
خداوند است . (يبدِلَهما ربّهما خيرا منه )
12 تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست ، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند.
(زكوة واقرب رحما )
13 آنچه ارزش است ، سلامت ، پاكى ومحبّت به والدين است ، نه دختر يا پسر بودن
فرزند. (زكوةً و اقرب رحما)
ِغُلَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ
اءَبُوهُمَا صَلِحاً فَاءَرَادَ رَبُّكَ اءَن يَبْلُغَآ اءَشُدَّهُمَا وَ
يَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ اءَمْرِى
ذَلِكَ تَاءْوِيلُمَا لَمْ
تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْراً
ترجمه :
و امّا آن ديوار، از آنِ دو نوجوان يتيم در آن شهر بود و زير آن ديوار، گنجى براى
آن دو بود و پدرشان مردى صالح بود. پس پروردگارت اراده كرد كه آن دو به حدّ رشد (و
بلوغ ) خود برسند و گنج خويش را كه رحمتى از سوى پروردگارت بود استخراج كنند و من
اين كارها را خودسرانه انجام ندادم . اين بود تاءويل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر
و شكيبايى ورزى .
نكته ها
O پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در روايتى فرمودند:
آن گنج ، كلماتى حكيمانه بود كه بر صحيفه اى از طلا نوشته شده بود. مضمون آن حكمت
ها اين بود: تعجّب از كسى كه ايمان به تقدير الهى دارد، چرا محزون مى شود!؟ شگفت از
كسى كه يقين به مرگ دارد، چرا شاد است ، يقين به حساب دارد، چرا غافل است ، يقين به
رزق دارد، چرا خود را به زحمت بيش از اندازه مى اندازد و يقين به دگرگونى دنيا
دارد، چرا به آن اطمينان مى كند!؟(313)
O طبق احاديث ، لطف و رحمت خدا مخصوص فرزندان بى واسطه
نيست ، بلكه در نسل هاى بعدى هم تاءثير دارد و نيكوكارى اجداد، موجب عنايت خدا به
ذريّه ى آنان مى شود.(314)
O امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به موسى وحى
كرد: من فرزندان را به خاطر خوبىِ پدران پاداش مى دهم . سپس فرمود: اگر به ناموس
مردم خيانت كنيد، به ناموس شما خيانت مى شود. ((كما
تدين تدان )).(315)
O يك جا فرزند به خاطر حفظ ايمان والدين كشته مى شود، و
در جاى ديگر به خاطر صالح بودن پدر، پيامبرى كارگرى مى كند تا سرمايه به دست فرزند
برسد.
O وقتى بعضى به امام مجتبى عليه السلام به خاطر صلح با
معاويه اعتراض كردند، فرمود: مگر نمى دانيد خضر براى مصلحت ، كشتى را سوراخ كرد و
نوجوانى را كشت و كارهاى او مورد غضب موسى قرار گرفت ؟ اى مردم ! اگر صلح را نمى
پذيرفتم همه ى شيعيان روى زمين نابود مى شدند. ((لولا
ما اتيتُ لما ترك من شيعتنا على وجه الارض احد الاّ قتل )).(316)
O ((قرية
)) و ((مدينة ))
هردو به يك معنى مى باشد. چنانكه در آيه ى 77 فرمود:
((اتيا اهل قرية )) در
اينجا مى فرمايد: ((فى المدينة )).(317)
O ((اَشُدّ))،
جمع ((شدّة ))، و
(يبلغا اشُدّهما) يعنى تا آنان به تمام رشد خود برسند.
پيام ها :
1 كودك نابالغ نيز مى تواند مالك باشد، امّا شرط تصرّف در اموال ، توانمندى و رشد
است . (كنز لهما، حتّى يبلغا اشدّهما )
2 ذخيره سازى ثروت براى فرزندان ، جايز است . (كنزلهما و كان
ابوهما صالحا)
ولى زراندوزى اگر بدون انفاق باشد ممنوع است .
3 حفظ اموال يتيمان ، واجب است . (لغلامين يتيمين )
4 كارهاى خوبِ پدر، در زندگى فرزندان اثر دارد. (ابوهما صالحا)
للّه
5 خضر، پيامبر بوده است . (ما فعلته عن امرى )
6 گاهى حوادث داراى تحليل و تفسير عميق و در مسير رشد انسان است . هدف از اين دوره
ها، رشد موسى بود. (اراد ربّك ، رحمةً من ربّك )
7 در برابر خدا بايد مؤ دّبانه سخن گفت . حضرت خضر آنجا كه سخن از عيب و نقص است ،
به خود نسبت مى دهد، (اردت ان اعيبها ) و آنجا كه
محدوده ى كار الهى است ، به خدا نسبت مى دهد. (اراد ربّك ان
يبلغا اشدّهما)
8 اراده ى اولياى خدا، اراده خداست . (اردت ، اردنا، اراد ربّك
)
(83) وَيَسْئَلُونَكَ عَن ذِى الْقَرْنَيْنِ قُلْ
سَاءَتْلُواْ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْراً
ترجمه :
واز تو درباره ذوالقرنين مى پرسند. بگو: به زودى از او يادى بر شما خواهم كرد.
نكته ها
O ((قَرن
))، دو معنا دارد: يكى دوران طولانى و ديگرى به معناى شاخ حيوان ، و
ذوالقرنين را از آن جهت بدين وصف ناميده اند كه يا حكومت طولانى داشته و يا آنكه دو
رشته موى خود را مثل دو شاخ مى بافته و يا روى كلاه او دو شاخك قرار داشته است .
همچنين ممكن است مراد از ((قَرنَين
)) شرق و غرب جهان باشد،(318)
كه چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پيدا كرده بوده ((ذوالقرنين
)) ناميده شده است .
امام باقر عليه السلام فرمودند: ((ذوالقرنين
)) پيامبر نبود، ليكن مرد صالحى بود كه خدا او را دوست مى داشت و او قوم
خود را به تقوا سفارش مى كرد. مردم بر يك طرف سر او ضربه اى وارد كردند و او تا
مدّتى ناپديد شد، پس از آن به سوى مردم بازگشت و دعوت خود را تكرار كرد، مردم به
سمت ديگر سر او ضربه اى زدند. آنگاه امام فرمود: در ميان شما نيز شخصى با اين
خصوصيات است .(319)
بنابراين به خاطر اين دو ضربه به ذوالقرنين معروف بوده است .
O تفسير نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ يونانى و
چند فراز از تورات (كتاب اشعيا، فصل 46، شماره ى 28 و 11) و كشف مجسمه ى كورش در
قرن نوزدهم ميلادى كه تاجى با دو شاخ بر سر داشت ، ذوالقرنين را با كورش بيشتر
تطبيق مى دهد، ولى مرحوم شعرانى ، در حاشيه تفسير ابوالفتوح ، ذوالقرنين را همان
اسكندر مقدونى مى داند كه از سيزده سالگى شاگرد ارسطو بوده است . و صاحب تفسير
الميزان او را همان كورش مى داند.
به هر حال در اينكه ذوالقرنين چه مدّت حكومت كرده و نام واقعى او چيست و چند سال
عمر كرده وآيا بشر بوده يا فرشته ، پيامبر يا عبد صالح ؟ اسكندر بوده يا كورش ؟ چرا
ذوالقرنين نام دارد؟ امكاناتش چه بوده ، محدوده ى حكومتش كجا بود؟ طول و عرض و
مشخصات سدى كه ساخت چه بود؟ چه زمانى بود؟ آيا اين سدّ همان ديوار چين است يا نه ؟
سخنان بسيارى بيان شده وبحث در جزئيّات آن چندان مفيد نيست . بايد دنبال هدف ها رفت
، نه مسائل جزئى كه در آنها هيچ رشدى نيست .
پيام ها :
1 انبيا مرجع مردم وپاسخگوى سؤ الات آنان بوده اند. (يسئلونك
عن ذى القرنين
)
2 رهبر ومبلّغ دينى بايد با تاريخ و حوادث مهم آشنا باشد.
(يسئلونك ...)
آنكه پيشواى مردم شد، همه گونه سؤ ال از او مى پرسند، چنانكه در آيات ديگر سؤ ال
روح مطرح است .
3 سؤ الات بجا و منطقى مردم را بى پاسخ نگذاريم . (ساءتلوا
)
4 در پاسخ سؤ ال ها، شتابزده جواب ندهيم . (ساءتلوا)
5 تاريخ وبازگويى آن ، به اندازه اى كه در آن تذكّر و عبرت باشد ارزشمند است .
(ساءتلوا عليكم منه ذكرا )
6 پرسش هاى مردم ، زمينه ى نزول بعضى از آيات بوده است .
(يسئلونك ... قل ...)
(84) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِى الاَْرْضِ وَءَاتَيْنَهُ مِن
كُلِّ شَىْءٍ سَبَباً
ترجمه :
همانا ما در زمين به او (ذوالقرنين ) قدرت داديم و از هر چيزى وسيله اى به او عطا
كرديم .
(85) فَاءَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
پس او در پى سبب رفت (وسفر خود را آغاز كرد).
نكته ها
O در دعايى كه حضرت على عليه السلام تعليم آن جوان بلخى
داد، (دعاى مشلول ) مى خوانيم : ((يا من نَصر ذى
القرنين على ملوك الجبابرة )) اى خدايى كه ذوالقرنين
را بر پادشاهان ستمگر پيروز كردى . و در حديثى آن حضرت ، ذوالقرنين را كسى مى داند
كه نشانه ى پادشاهى و نبوّت داشته و به همه چيز، آگاهى داشته تا حقّ را از باطل
بشناسد و خداوند شهرها و دلها را تسليم او گرداند.(320)
O ذوالقرنين و سليمان ، دو مؤ من بودند كه حاكم زمين
شدند و بخت النصر و نمرود دو كافر كه حاكم زمين شدند.(321)
O قدرتى را كه خداوند به اولياى خويش مى دهد، (همچون
حضرت سليمان و يوسف و برخى مؤ منان ) براى استفاده در راه خداست . قرآن درباره
بندگان خوب خدا مى فرمايد: (الّذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا
الصلوة ... )(322)
آنان كسانى هستند كه اگر تمكّن و قدرت به آنان دهيم به اقامه ى نماز و پرداخت زكات
و احياى امربه معروف و نهى از منكر مى پردازند. واز كسانى كه از قدرت خود در مسير
ناحق استفاده كنند، انتقاد كرده و مى فرمايد: (كم اهلكنا قبلهم
من قرنٍ مكنّاهم فى الارض )
(323) چه بسيار كسانى را كه پيش از شما هلاك كرديم ، زيرا از قدرت وحكومت
خود سوءاستفاده مى كردند.
پيام ها :
1 خداوند بر همه ى هستى واسباب طبيعى ، حاكم است و به هر كس بخواهد مكنت و قدرت مى
دهد. (مكنّاله ) ولى بهره ورى صحيح ، در سايه ى حسن
نيّت و حسن تدبير انسان است . (فاتبع سببا)
2 گاهى خداوند همه گونه امكانات را در اختيار بعضى قرار مى هد.
(مكنّاله ... آتيناه من كل شى ء سببا )
3 نظام طبيعى ، نظام سبب و مسبّب است و هر چيزى سببى دارد كه بايد آن را شناخت ودر
پى آن رفت . (من كل شى ءٍ سببا فاتبع سببا)
4 بندگان خاص خدا نيز بايد به وسيله ى اسباب و امكانات طبيعى ، اهداف حقّ را دنبال
كنند. (كل شى ءٍ سببا، فاتبع سببا )
5 مهم تر از داشتن امكانات و قدرت ، خوب استفاده كردن است .
(آتيناه ...سببا فاتبع سببا)
6 ذوالقرنين علاوه بر داشتن امكانات ، از دانش بكارگيرى اسباب نيز برخوردار بود.
(فاتبع سببا )
(86) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا
تَغْرُبُ فِى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً
قُلْنَا يَذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّآ اءَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ اءَن تَتَّخِذَ
فِيهِمْ حُسْناً
ترجمه :
تا آنگاه كه به (منطقه ى ) غروب خورشيد رسيد، چنان يافت كه آن در چشمه اى تيره وگل
آلود فرو مى رود ونزد آن قومى را يافت . گفتيم : اى ذوالقرنين ! يا آنها را عذاب مى
كنى يا ميان آنان راه نيكى پيش مى گيرى (وهمه را مى بخشايى ).
نكته ها
O ((حَمِئة
))، به گل سياه بدبو، لجن و گل داغ گفته مى شود.
پيام ها :
1 پيامبران و اولياى الهى براى حل مشكلات ونجات مردم ، شخصا قيام و اقدام مى كردند
و تنها به دعا اكتفا نمى كردند. (بلغ مغرب الشمس )
2 جهانگردىِ با شناخت وهدف ، مورد تاءييد است . (حتى اذا بلغ
...)
3 ذوالقرنين پيامبر بود. زيرا مورد خطاب الهى قرار گرفته است .
(قلنا ياذاالقرنين )
4 گاهى بايد به مديران ورهبران اختياراتى را تفويض كرد. (امّا
ان تعذب وامّا...) (اولياى خدا از سوى پروردگار، داراى اختياراتى هستند.)
5 كفر در مغرب زمين ، سابقه اى بس طولانى دارد. (وجد عندها
قوما... ان تعذّب
)
6 پيامبران نبايد از مردم فاصله بگيرند. (تتّخذ فيهم حسنا)
(87) قَالَ اءَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ
يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً
ترجمه :
(ذوالقرنين ) گفت : امّا هر كس ستم كند، او را عذاب خواهيم كرد، سپس به سوى
پروردگارش باز گردانده مى شود، او هم وى را به سختى عذاب مى كند.
(88) وَاءَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُ
جَزَآءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ اءَمْرِنَا يُسْراً
ترجمه :
و امّا هر كس ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهد، پس پاداش بهتر براى اوست و براى
او از سوى خود، آسانى مقرّر خواهيم داد.
پيام ها :
1 كفر و شرك ، ظلم است . در مقابل ايمان ، به جاى شرك ، ظلم به كار رفته است
(امّا من ظلم ... امّا من آمن )
2 حكومت اسلامى حقّ دارد با مشركان برخوردى تند داشته باشد.
(من ظلم فسوف نعذّبه )
3 ذوالقرنين به اميد توبه ى ستمگران بود و لذا در كيفر آنان شتابى نكرد.
(من ظلم فسوف نعذّبه )
4 عذاب دنيا، مانع كيفر آخرت نيست . (نعذّبه ، فيعذّبه )
5 كيفر دنيوى ، شناخته شده و معلوم است ، ولى عذاب آخرت ناشناخته است .
(عذابا نُكرا )
6 با نيكان و بدان نبايد يكسان برخورد كرد، چه از موضع فرد، چه حكومت .
(اما من ظلم ... امّا من آمن )
7 ذوالقرنين ، مجرى دستورهاى الهى بود. در آيه ى قبل به او سفارش برخورد نيكو شد:
(تتخّذ فيهم حسنا ) و در اينجا فرمود: (فله جزاءً
الحسنى )
8 رهبران الهى بايد با قوانين آسان بر مردم ، حكومت كنند.
(سنقول له من امرنا يسرا )
9 برخورد شديد با ستمگران و نرمش با مؤ منان ، شيوه ى رهبران الهى است .
(عذابا نُكرا... امرنا يسرا)
10 وظيفه رهبر و حاكم الهى ، اجراى عدالت ومبارزه با ظلم و آسان كردن مقرّرات
اجتماعى است . (عذابا نُكرا... امرنا يسرا )
11 در تشويق وپاداش سرعت بگيريد، ولى در كيفر و عذاب عجله نكنيد. حرف
((سين )) در
(سنقول ) نشانه تسريع وحرف ((سوف
)) نشانه تاءخير است .
(89) ثُمَّ اءَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
سپس (ذوالقرنين براى سفر ديگر) سببِ (ديگرى ) را پيگيرى كرد.
(90) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا
تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ
لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً
ترجمه :
تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مى كند كه جز
خورشيد براى آنان پوشش وسايه بانى قرار نداده بوديم .
(91) كَذَلِكَ وَقَدْ اءَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً
ترجمه :
و ما اينگونه به آنچه از امكانات و برنامه نزد او (ذوالقرنين ) بود، احاطه داشتيم
(و كارهايش زير نظر ما بود).
نكته ها
O ذوالقرنين ، پس از سفرى به سوى غرب واقامه ى نظام
عادلانه دينى در ميان ساحل نشينان ، سفرى نيز به شرق كرد.
O مراد از اينكه جز خورشيد، سايه بانى نداشتند، زندگى
ابتدايى وبدون امكانات است . به فرموده امام صادق عليه السلام : نه خانه سازى مى
دانستند، نه خيّاطى . خورشيد، بى مانع بر آنان مى تابيد به گونه اى كه صورت هاى
آنان سياه شده بود.(324)
پيام ها :
1 افراد صالح و متعهّد، پيگيرى و پشتكار دارند. (ثمّ اتبع
سببا)
2 مردان خدا، با داشتن همه نوع امكانات رفاهى ، براى نجات محرومان و گسترش عدالت
حركت مى كنند. (ثمّ اتبع سببا... )
3 بازگو كردن سفرهاى مردان خدا و بركات مترتّب بر آن ، ارزش و مايه ى درس و عبرت
است . (اتبع سببا حتّى اذا...)
4 آنچه مهم است ؛ هدايت و خدمت به مردم است ، چه درشرق باشد چه در غرب .
(ثمّ اتبع سببا... )
5 خداوند به افراد و نعمت هاى ويژه اى كه به آنان عطا فرموده ، آگاهى كامل دارد.
(احطنا بما لديه خبرا) (بازگويى سفرهاى ذوالقرنين و حوادث و گفتگوهاى او با
مردم ، نمونه اى از احاطه ى علمى خداوند است .)
(92) ثُمَّ اءَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
سپس (براى سفرى ديگر از اسبابى كه در اختيار داشت ) سببى را پيگيرى كرد.
(93) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن
دُونِهِمَا قَوْماً لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً
ترجمه :
تا آنگاه كه به ميان دو سدّ (كوه ) رسيد، پشت آن دو كوه مردمى را يافت كه گويا هيچ
سخنى را نمى فهميدند.
نكته ها
O با توجّه به آيه بعد كه مردم ، ذوالقرنين را به كمال
، قدرت ، دلسوزى و لياقت شناختند و ناامنى را مهم ترين مسئله تشخيص داده و حلّ آن
را به دست ذوالقرنين دانستند و با او گفتگو كردند. بنابراين مراد از جمله
((لايكادون يفقهون قولا)) اين است كه
فرهنگشان پايين بود. چنانكه در آيه ى 78 سوره ى نساء مى خوانيم :
(فمالِ هؤ لاء القوم لايكادون يفقهون حديثا ) چرا اينها هيچ سخن و گفتارى را
نمى فهمند؟ كه مراد آيه ، آشنايى نداشتن با زبان و لهجه ى خاصّى نيست ، بلكه مراد
اين است كه چرا در خط صحيح قرار نمى گيرند!؟
O در اين سوره ، سه ماجرا نقل شده است كه در هر سه ،
حركت و هجرت وجود دارد: هجرت اصحاب كهف ، هجرت موسى براى ديدار خضر، هجرت ذوالقرنين
؛ اوّلى هجرت براى حفظ ايمان است ، دوّمى براى تحصيل دانش و سوّمى براى نجات
محرومان مى باشد.
پيام ها :
1 قوانين حاكم بر طبيعت را بايد كشف و بكار بست . (ثم اتبع
سببا)
للّه
2 هر حركت و هدف و سفرى ، وسيله اى خاص نياز دارد. جمله ى ((اتبع
سببا)) براى هر حركت و سفرى تكرار شده است .
3 براى مردان خدا، توقّف از فعاليّت و فراغت و بازنشستگى معنى ندارد.
(ثم اتبع سببا )
4 پيشواى مردم بايد به همه ى مناطق سركشى كند و در جريان اوضاع قرار گيرد.
(حتى اذا بلغ ...)
5 تا حركت و كاوش نباشد، نيازها و واقعيّات شناخته نمى شود.
(اذا بلغ ... وجد )
6 خدمت به محرومان يك ارزش است ، چه با فرهنگ باشند يا نباشند.
(لايكادون يفقهون )
(94) قَالُواْ يَذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَاءْجُوجَ
وَمَاءْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ
خَرْجاً عَلَى اءَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً
ترجمه :
(آن مردم ) گفتند: اى ذوالقرنين ! همانا (قوم ) ياءجوج وماءجوج در اين سرزمين فساد
مى كنند، آيا ما براى تو خرج و هزينه اى قرار دهيم تا ميان ما وآنان سدّى ايجاد كنى
(تا از شرّشان ايمن شويم )؟
نكته ها
O ((خراج
)) چيزى است كه از زمين خارج مى شود، و ((خَرج
)) به آنچه از مال خارج مى گردد گفته مى شود.
O مفسّران و مورّخان ، با استفاده از قرائن موجود مى گويند:
مراد از ياءجوج و ماءجوج همان قبايل مغول و تاتار مى باشند.
O در روايتى از اميرمؤ منان على عليه السلام مى خوانيم
: ذوالقرنين قومى را يافت كه به او گفتند: قوم ياءجوج و ماءجوج پشت اين كوه هستند و
هنگام برداشت محصول و ميوه ها هجوم آورده و همه را غارت يا نابود مى كنند، آيا ما
براى تو ساليانه هزينه اى را قرار دهيم تا براى ما سدّى بسازى .(325)
پيام ها :
1 هرجا مردم احساس نياز كردند، سرمايه گذارى هم مى كنند.
(فهل نجعل لك خرجا) در آيه ى 77 اين سوره مردم قطعه نانى به دو پيامبر خدا
ندادند، ولى در اين آيه ، حاضرند سرمايه گذارى كلان كنند.
2 اولياى خدا بهترين كسانى اند كه مى توانند ايجاد امنيّت كنند و گره گشاى مردم
باشند. (يا ذاالقرنين ...تجعل بيننا... سدّا )
3 نياز به امنيّت بيش از مسكن ولباس است .
(نجعل لك خرجا على ان تجعل ... سدّا) (مردمى كه در برابر خورشيد، سايه بان
ولباس نداشتند، از ذوالقرنين امنيّت خواستند، نه پوشش .)
4 در جوامع انسانى ، امنيّت وآسايش از اهميّت ويژه اى برخوردار است .
(تجعل بيننا وبينهم سدّا ) لذا سخت ترين كيفرها نيز براى برهم زنندگان
امنيّت است .(326)
5 حبس و محدود كردن تبهكاران ، جايز است . (سدّا)
و سلامى شايسته بر او باد روزى كه متولّد شد و روزى كه مى ميرد و روزى كه زنده
برانگيخته مى شود.
نكته ها
O خداوند در اين آيات ، اوصاف گوناگونى را درباره حضرت
يحيى برشمرده است : او در پيشگاه خداوند پرهيزكار بود،
(تَقيّا) نسبت به والدين نيكوكار بود، (بِرّا )
و در برابر مردم ، سركش وعصيانگر نبود.
(لم يكن جبّاراعصيّا)
(371)
O مراد از سلامت هنگام مرگ ، سلامت عقيده و با ايمان
مردن است .
پيام ها :
1 مقام و منصب ، ما را از ياد والدين غافل نكند، پيامبر هم بايد نسبت به والدين
نيكى كند.
(و برّا بوالديه )
2 نيكى به پدر ومادر، نمودار تقواى الهى است . (كان تقيّا و
برّا بوالديه )
3 آن نيكى به والدين مورد ستايش است كه در آن هيچ گونه نافرمانى و سلطه جويى نباشد.
(برّا بوالديه ولم يكن جبّارا عصيّا )
4 ترك نيكى به والدين ، نشانه ى عصيان و سركشى است . (ولم يكن
جبارا عصيّا)
5 سلام و درود فرستادن بر اولياى خدا مخصوص زمان حيات آنان نيست .
(سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم ... )
6 سلام كردن ، نشانه ى كوچكى نيست ، زيرا خداى بزرگ هم سلام مى كند.
(سلام عليه ) ، (سلام على ابراهيم )(372)
و (سلام على موسى و هارون )
(373)
7 يحيى تمام فراز و نشيب ها را با سلامتِ دين و ايمان به خدا سير كرد.
(سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و ... )
8 گراميداشتِ روز تولّد و يلدبود روز وفاتِ اولياى خدا، امرى قرآنى است .
(سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و ...)
9 خواندن زيارت نامه كه سلام بر اولياى خدا در طول زندگى آنهاست ، امرى قرآنى است .
(سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و ... )
10 كليد سالم زندگى كردن و سالم مردن و سلامتى در قيامت ، تقوا، نيكى به والدين و
پرهيز از گناه و طغيان است . (كان تقيّا و برّا بوالديه و لم
يكن جبارا عصيّا سلام عليه يوم ...)
|