تفسير نمونه جلد ۸
جمعي از فضلا
- ۱۳ -
به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: (اكنون
ايمان مى آورى در حالى كه قبل از اين طغيان و گردنكشى و عصيان نمودى ، و در صف
مفسدان فى الارض و تبهكاران قرار داشتى )
(آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ).
سابقا نيز در آيه 18 سوره نساء خوانديم : (و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى
اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان : (براى
كسانى كه كارهاى سوء انجام دهند، و به هنگام فرا رسيدن مرگ توبه كنند، توبه اى
نيست ).
به همين دليل بسيار ديده شده كه اگر امواج بلا فرو نشيند و از چنگال مرگ رهائى
يابند باز به برنامه هاى سابق بر مى گردند.
نظير اين تعبير كه در فوق خوانديم در اشعار و سخنان ادباى عرب و عجم نيز آمده است ،
مانند.
اتت و حياض الموت بينى و بينها و جادت بوصل حين لا ينفع الوصل
(به سراغ من آمد در حالى كه امواج مرگ
ميان من و او قرار گرفته بود - او آماده وصال گشت در آن هنگام كه وصال سودى نداشت
)!
ولى ، (امروز بدن تو را از امواج رهائى مى
بخشيم تا درس عبرتى براى آيندگان باشى )
براى زمامداران مستكبر و براى همه ظالمان و مفسدان ، و نيز براى گروههاى مستضعف
(فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية )
در اينكه منظور از بدن در اينجا چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، اكثر آنها
معتقدند منظور همان جسم بى جان فرعون است ، چرا كه عظمت فرعون در افكار مردم آن
محيط چنان بود كه اگر بدنش از آب بيرون نمى افتاد بسيارى باور نمى كردند كه فرعون
هم ممكن است غرق شده باشد، و ممكن بود به دنبال اين ماجرا افسانه هاى دروغين درباره
نجات و حيات فرعون بسازند، لذا خداوند بدن بى جان او را از آب بيرون افكند.
جالب اينكه بدن در لغت - آنچنانكه راغب در مفردات گفته - به معنى جسد عظيم است و
اين مى رساند كه فرعون همانند بسيارى از مرفهين كه داراى زندگانى پر زرق و برق
افسانهاى هستند، اندامى درشت و چاق و چله داشت !.
ولى بعضى ديگر گفته اند كه يكى از معانى (بدن
) (زره
) است و اين اشاره به آن است كه خداوند فرعون را با همان زره زرينى كه
بر تن داشت از آب بيرون
فرستاد تا بوسيله آن شناخته شود و هيچگونه ترديدى براى كسى باقى نماند.
اين نكته نيز شايان توجه است كه بعضى از جمله (ننجيك
) چنين استفاده نموده اند كه خداوند دستور داد امواج ، بدن او را بر
نقطه مرتفعى از ساحل بيفكند، زيرا ماده (نجوة
) به معنى مكان مرتفع و زمين بلند است .
نكته ديگرى كه در آيه به چشم مى خورد اين است كه جمله فاليوم ننجيك با فاء تفريع ،
آغاز شده و اين ممكن است اشاره به آن باشد كه آن ايمان بى روح فرعون در اين لحظه نا
اميدى و گرفتارى در چنگال مرگ ، اين ايمانى كه همانند جسم بى جانى بود اين مقدار
تاءثير كرد كه خداوند جسم بى جان فرعون را از آب نجات داد تا طعمه ماهيان دريا نشود
و هم عبرتى باشد براى آيندگان !
هم اكنون در موزه هاى (مصر)
و (بريتانيا)
يكى دو بدن از فراعنه به حال موميائى باقى مانده است ، آيا بدن فرعون معاصر موسى در
ميان آنها است كه بعدا آنرا به صورت موميائى حفظ كرده اند يا نه ؟ دليلى در دست
نداريم ، ولى تعبير (لمن خلفك
) ممكن است اين احتمال را تقويت كند كه بدن آن فرعون در ميان اينها است
، تا عبرتى براى همه آيندگان باشد، زيرا تعبير آيه مطلق است و همه آيندگان را شامل
مى شود (دقت كنيد).
و در پايان آيه مى فرمايد: اما با اينهمه آيات و نشانه هاى قدرت خدا و با اينهمه
درسهاى عبرت كه تاريخ بشر را پر كرده است ، (بسيارى
از مردم از آيات و نشانه هاى ما غافلند)
(و ان كثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون ).
و در آخرين آيه مورد بحث ، پيروزى نهائى بنى اسرائيل و بازگشت به سرزمينهاى مقدسه
را پس از رهائى از چنگال فرعونيان چنين بيان مى كند:
(ما بنى اسرائيل را در مكان صدق و راستى
منزل داديم ) (و لقد بواءنا بنى اسرائيل
مبوء صدق ).
تعبير به (مبوء صدق
) (منزلگاه راستين ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند به وعده خود
نسبت به بنى اسرائيل وفا كرد، و آنها را به سرزمين موعود بازگرداند، و يا اينكه
سرزمين صدق اشاره به پاكى و نيكى اين سرزمين است و به همين جهت تناسب با سرزمين شام
و فلسطين دارد كه منزلگاه انبياء و پيامبران الهى بود.
گروهى نيز احتمال داده اند كه منظور سرزمين مصر باشد، زيرا همانگونه كه قرآن در
سوره دخان مى گويد: (پس از نابودى
فرعونيان باغها و چشمه ها و سرزمينها و قصرها و نعمتهائى از آنها بجاى ماند و آنها
را به گروه ديگرى يعنى بنى اسرائيل داديم )
كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين كذلك و
اورثناها قوما آخرين (سوره دخان آيه 25 تا 28)
همين مضمون در سوره شعراء آيه 57 تا 59 آمده و در آخر آن مى خوانيم
(و وارثناها بنى اسرائيل ) (ما
اين باغها و چشمه ها و گنجها و قصرها را به بنى - اسرائيل داديم ).
از اين آيات بر مى آيد كه بنى اسرائيل قبل از هجرت به سرزمين شام ، مدتى در مصر
ماندند، و از بركات آن سرزمين پر بار، بهره گرفتند:
سپس قرآن اضافه مى كند: (ما آنها را از
روزيهاى پاكيزه ، بهره مند ساختيم ) (و
رزقناهم من الطيبات ).
البته مانعى هم ندارد كه هم سرزمين مصر منظور باشد و هم اراضى شام و فلسطين .
اما آنها قدر اين نعمت را ندانستند، (و به
اختلاف و نزاع با يكديگر برخاستند آنهم نه از روى نا آگاهى ، بلكه از روى علم و
دانش و پس از مشاهده آنهمه معجزات موسى و دلائل صدق دعوت او)
(فلما اختلفوا حتى جائهم العلم ).
ولى (پروردگار تو سرانجام در روز قيامت در
ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند)
و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشيد! (ان ربك يقضى بينهم يوم
القيامه فيما كانوا فيه يختلفون ).
اين احتمال نيز در تفسير آيه فوق داده شده است كه منظور از اختلاف اختلاف بنى
اسرائيل و يهود معاصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در قبول دعوت آن حضرت
است يعنى آنها با اينكه طبق نشانه هاى كتب آسمانى خود، صدق دعوت او را دانسته بودند
اختلاف كردند، گروهى ايمان آوردند و گروه بيشترى از پذيرش دعوتش سرباز زدند، و
خداوند در قيامت در ميان آنها داورى خواهد كرد.
ولى احتمال اول با ظاهر آيه سازگارتر است .
اين بود قسمتى از سرگذشت عبرت انگيز بنى اسرائيل كه در طى آياتى در اين سوره بيان
شد، و چقدر حال آنان با مسلمانان امروز شبيه است : خداوند در پرتو فضلش پيروزيها به
مسلمانان مى دهد، و دشمنان نيرومندشان را به طرز اعجاز آميزى در هم مى كوبد، و اين
جمعيت مستضعف را بر آن زورمندان به فضل و رحمتش پيروز مى كند، ولى متاسفانه بجاى
اينكه اين پيروزى را وسيله اى براى جهانى شدن آئين اسلام قرار دهند، بهانه اى براى
تفرقه و ايجاد نفاق و اختلاف مى سازند، آنچنان كه تمام پيروزيهايشان به خطر مى
افتد! خدا ما را از اين كفران نعمت نجات بخشد.
آيه و ترجمه
فإ ن كنت فى شك مما اءنزلنا إ ليك فسل الذين يقرءون الكتب من قبلك لقد جاءك الحق من
ربك فلا تكونن من الممترين
(94)
و لا تكونن من الذين كذبوا بايت الله فتكون من الخسرين
(95)
إ ن الذين حقت عليهم كلمت ربك لا يؤ منون
(96)
و لو جاءتهم كل ءاية حتى يروا العذاب الا ليم
(97)
|
ترجمه :
94 - اگر در آنچه بر تو نازل كرده ايم ترديد دارى از آنها كه پيش از تو كتب آسمانى
را مى خوانند سوال كن ، (بدان ) به طور قطع ، (حق
) از طرف پروردگارت به تو رسيده ، بنابراين هرگز از ترديد كنندگان مباش
(البته او در چيزى كه با شهود در يافته بود هرگز ترديد نداشت ، اين درسى بود براى
مردم ).
95 - و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند كه از زيانكاران خواهى بود.
96 - (و بدان ) آنها كه فرمان خدا بر آنان تحقق يافته ايمان نمى آورند.
97 - هر چند تمام آيات ( الهى و نشانه هاى او) به آنان برسد، تا زمانى كه عذاب اليم
را ببينند (چرا كه قلوبشان را تاريكى گناه فرا گرفته و راهى به روشنائى بر آنها
نيست !).
تفسير:
ترديد به خود راه مده !
چون در آيات گذشته قسمتهائى از سرگذشتهاى انبياء و اقوام پيشين ذكر شده بود، و ممكن
بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در صحت
آنها ترديد كنند، قرآن از آنها مى خواهد كه براى فهم صدق اين گفته ها به اهل كتاب
مراجعه كنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا كه در كتب
آنها بسيارى از اين مسائل آمده است .
ولى به جاى اينكه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر را مخاطب ساخته چنين مى گويد:
(اگر از آنچه بر تو نازل كرديم در شك و
ترديد هستى از آنها كه كتب آسمانى را قبل از تو مى خوانند بپرس
) (فان كنت فى شك مما انزلنا اليك فاسئل الذين يقرؤ ن الكتاب من قبلك ).
تا از اين طريق ثابت شود كه آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار (لقد
جائك الحق من ربك ).
بنابراين هيچگونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده (فلا تكونن من الممترين ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق بحث تازه و مستقلى را درباره صدق دعوت پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) عنوان مى كند و به مخالفان مى گويد كه اگر در حقانيت
او ترديد دارند، نشانه هاى او را كه در كتب پيشين مانند تورات و انجيل نازل شده از
اهل كتاب بپرسند.
شان نزولى كه در بعضى از تفاسير نقل شده نيز اين معنى را تاييد مى كند و آن اينكه :
جمعى از كفار قريش مى گفتند: اين قرآن از طرف خدا نازل نشده بلكه شيطان به محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم ) القا مى كند!، اين سخن سبب شد كه عده اى در شك و
ترديد فرو روند، خداوند با آيه فوق به آنها پاسخ گفت .
آيا پيامبر ترديد داشت ؟
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه آيه حكايت از اين دارد كه پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) در حقانيت آياتى كه بر او نازل مى شد ترديد داشت ، و خداوند از
طريق فوق ترديد او را زايل كرد.
ولى با توجه به اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مساله وحى را با شهود و
مشاهده دريافته بود، چنانكه آيات قرآن حاكى از همين معنى است ، شك و ترديد در اين
مورد معنى نداشت ، به علاوه اين تعبير رائج است ، كه براى تنبيه دور دستان افراد
نزديك را مخاطب مى كنند و سخنى را القا مى نمايند، اين همان است كه عرب با ضرب
المثل معروف (اياك اعنى و اسمعى يا جاره
) (بتو مى گويم ولى همسايه تو بشنو) از آن ياد مى كند كه نظير آنرا نيز
در فارسى داريم ، و اين گونه سخن در بسيارى از موارد تاثيرش از خطاب صريح بيشتر است
.
به علاوه ذكر جمله شرطيه ، هميشه دليل بر احتمال وجود شرط نيست ، بلكه گاهى براى
تاكيد روى يك مطلب و يا براى بيان يك قانون كلى است ، مثلا در آيه 23 سوره اسراء مى
خوانيم و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا و اما يبلغن عندك الكبر
احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف : (پروردگار
تو فرمان داده كه جز او را پرستش نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هر گاه يكى از
اين دو نزد تو (توجه داشته باشيد در اين جمله مخاطب ظاهرا فقط پيامبر است ) به پيرى
برسند هيچگاه كمترين سخن ناراحت كنندهاى به آنها مگو).
با اينكه مى دانيم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پدرش را قبل از تولد و
مادرش را در دوران طفوليتش از دست داد، با اين حال حكم احترام به پدر و مادر به
عنوان يك قانون كلى بيان شده است هر چند مخاطب ظاهرا پيامبر است .
و نيز در سوره طلاق مى خوانيم يا ايها النبى اذا طلقتم النساء: اى پيامبر هنگامى كه
زنان را طلاق گفتيد ...
اين تعبير دليل بر اين نيست كه پيامبر زنى را در عمرش طلاق گفته بلكه بيان يك قانون
كلى است و جالب اينكه مخاطب در آغاز اين جمله پيامبر است و در آخر جمله همه مردم .
و از جمله قرائنى كه تاييد مى كند منظور اصلى در آيه مشركان و كافران
است ، آيات پشت سر اين آيه است كه از كفر و بى ايمانى آنها سخن مى گويد.
نظير همين موضوع در آيات مربوط به مسيح ديده مى شود كه وقتى خداوند در روز رستاخيز
از او مى پرسد آيا تو مردم را به عبادت خويش و مادرت دعوت كردى ؟! او صريحا اين
مساله را انكار مى كند و اضافه مى كند ان كنت قلته فقد علمته :
(اگر من چنين سخنى را گفته بودم تو مى دانستى
) (سوره مائده آيه 116).
در آيه بعد اضافه مى كند اكنون كه آيات پروردگار و حقانيت اين دعوت بر تو آشكار شده
است در صف كسانى كه آيات الهى را تكذيب كرده اند مباش كه از زيانكاران خواهى شد (و
لا تكونن من الذين كذبوا بايات الله فتكون من الخاسرين ).
در واقع در آيه قبل مى گويد اگر ترديد دارى ، از آنها كه آگاهى دارند بپرس ، و در
اين آيه مى گويد: اكنون كه عوامل ترديد بر طرف شد بايد در برابر اين آيات تسليم
باشى ، وگرنه مخالفت با حق ، نتيجه اى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت .
اين آيه قرينه روشنى است بر اينكه منظور اصلى در آيه گذشته ، توده مردم مى باشد، هر
چند روى سخن به شخص پيامبر است ، زيرا بديهى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) هرگز تكذيب آيات الهى را نمى كرد بلكه او مدافع سر سخت آئين خود بود
سپس به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعلام مى كند كه در ميان مخالفان تو
گروهى متعصب و لجوج هستند كه انتظار ايمان آنها بيهوده است ، آنها از نظر فكرى چنان
مسخ شده اند، و آنقدر در راه باطل گام برداشته اند كه وجدان بيدار انسانى را به كلى
از دست داده و به موجودى نفوذ ناپذير تبديل شده اند، منتها قرآن اين موضوع را به
اين تعبير بيان مى كند: كسانى كه فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده ، ايمان
نخواهند آورد (ان الذين حقت عليهم كلمة ربك لا يؤ منون )
(حتى اگر تمام آيات و نشانه هاى پروردگار
به سراغ آنها بيايد، ايمان نخواهند آورد، تا زمانى كه عذاب اليم الهى را با چشم خود
ببينند) كه آن زمان ايمان بر ايشان اثرى
ندارد (و لو جائتهم كل آية حتى يروا العذاب الاليم ):
در حقيقت نخستين آيات مورد بحث ، از عموم مردم دعوت به مطالعه و تحقيق و سؤ ال از
اهل اطلاع كرد، و به دنبال آن از آنها خواست كه با روشن شدن حق به حمايت و دفاع از
آن بپاخيزند.
ولى در آيات اخير مى گويد نبايد انتظار ايمان آوردن همه آنها را داشته باشى ، زيرا
گروهى آنقدر فاسد شده اند كه ديگر قابل اصلاح نيستند، بنابراين نه از عدم ايمان
آنها دلسرد باش و نه نيروى خود را روى هدايت آنان هدر ده ، بلكه به گروهى بپرداز كه
اكثريت را تشكيل مى دهند، و قابل هدايتند.
همانگونه كه بارها تكرار كرده ايم تعبيراتى مانند آيات فوق به هيچگونه دليل بر
(جبر) نيست بلكه اينها از قبيل
ذكر آثار عمل انسان است ، منتها چون اثر هر چيز به فرمان خدا است گاهى اين امور به
خدا نسبت داده مى شود.
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه در چند آيه قبل درباره فرعون خوانديم كه او
بعد از نزول عذاب و گرفتار شدن در چنگال طوفان اظهار ايمان كرد، ولى اين گونه ايمان
چون جنبه اضطرارى داشت ، براى او سودى نداشت ، اما در آيات مورد بحث مى گويد: اين
تنها راه و روش فرعون نبود بلكه همه افراد لجوج و خود خواه و مستكبر و سياه دل كه
به اوج طغيان رسيده اند نيز همين
حالت را دارند، آنها نيز ايمان نمى آورند مگر اينكه عذاب اليم را ببينند، همان
ايمانى كه براى آنها بى اثر است .
آيه و ترجمه
فلو لا كانت قرية ءامنت فنفعها إ يمنها إ لا قوم يونس لما ءامنوا كشفنا عنهم عذاب
الخزى فى الحيوة الدنيا و متعنهم إ لى حين
(98)
|
ترجمه :
98 - چرا هيچيك از شهرها و آباديها ايمان نياوردند كه (ايمانشان به موقع باشد و)
مفيد به حالشان افتد، مگر قوم يونس ، به هنگامى كه ايمان آوردند عذاب رسوا كننده را
در زندگى دنيا از آنان بر طرف ساختيم و تا مدت معينى (پايان زندگى و اجلشان ) آنها
را بهره مند ساختيم .
تفسير:
تنها يك گروه به موقع ايمان آوردند!
در آيات گذشته درباره فرعون و فرعونيان خصوصا، ديگر اقوام پيشين عموما اين نكته ذكر
شده بود كه آنها از ايمان به خدا در حال اختيار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام
قرار گرفتن در آستانه مرگ و كيفر الهى ، اظهار ايمان كردند، كه براى آنها سودمند
نيفتاد.
در آيه مورد بحث اين مساءله را به عنوان يك قانون كلى بيان مى دارد و مى گويد:
(چرا اقوام گذشته به موقع ايمان نياوردند تا ايمانشان سودمند باشد)
(فلو لا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها).
سپس قوم يونس (عليهالسلام ) را استثنا كرده مى گويد:
(مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند، مجازات رسوا كننده را در زندگى اين
دنيا از آنها بر طرف ساختيم ) (الا قوم
يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحياة الدنيا).
(و آنها را تا وقت معلومى (تا پايان
عمرشان ) بهره مند كرديم ) (و متعنا هم
الى حين ).
كلمه (لو لا)
به عقيده بعضى از مفسران در اينجا به معنى نفى است ، و لذا به وسيله
(الا)
از آن استثنا شده است .
بنابراين معنى جمله چنين مى شود: هيچ قوم و ملتى كه در شهرها و آباديها در گذشته
زندگى داشتند، به طور دسته جمعى ، در برابر پيامبران الهى ايمان نياوردند، مگر قوم
يونس .
اما بعضى ديگر معتقدند كه لو لا به معنى نفى نيامده ، بلكه همواره به معنى
(تحضيض
) است ، (تحضيض سؤ ال تواءم با توبيخ و
تحريك را مى گويند) ولى لازمه مفهوم آن در چنين مواردى نفى مى باشد. و به همين دليل
مى توان چيزى را بوسيله (الا)
از آن استثنا كرد.
به هر حال جاى شك نيست كه در اقوام ديگر نيز گروههاى زيادى ايمان آوردند، آنچه قوم
يونس را از ديگر اقوام ممتاز مى كند اين است كه آنها همه به صورت دسته جمعى ايمان
آوردند، آن هم پيش از فرا رسيدن مجازات قطعى پروردگار، در حالى كه در ميان اقوام
ديگر گروه زيادى سرسختانه بر مخالفت خود باقى ماندند، تا هنگامى كه فرمان مجازات
قطعى پروردگار صادر شد، آنها پس از مشاهده اين عذاب الهى غالبا اظهار ايمان كردند
ولى ايمانشان به دليلى كه سابقا گفتيم فايده اى نداشت .
ماجراى ايمان آوردن قوم يونس
ماجراى آنها به اين قرار بود كه در تواريخ آمده است : هنگامى كه يونس از ايمان
آوردن قوم خود كه در سرزمين (نينوا)
(در عراق ) زندگى مى كردند ماءيوس شد، به پيشنهاد عابدى كه در ميان آنها مى زيست
نفرين كرد در حالى كه
عالم و دانشمندى نيز در ميان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مى كرد باز هم درباره
آنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و ماءيوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت ، قوم او كه صدق گفتارش را
بارها آزموده بودند، گرد مرد دانشمند اجتماع كردند، هنوز فرمان قطعى عذاب فرا
نرسيده بود، ولى نشانه هاى آن كم و بيش به چشم مى خورد، آنها موقع را غنيمت شمرده و
به رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند، در حالى كه دست به دعا و تضرع برداشته و اظهار
ايمان و توبه كردند و براى اينكه انقلاب و توجه بيشترى در روح و جان آنها پيدا شود،
مادران را از فرزندان جدا ساختند و لباسهاى درشت و خشن و كم اهميت در تن كردند، و
به جستجوى پيامبر خويش برخاستند اما اثرى از او نديدند.
ولى اين توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافته بود، و با
آگاهى و اخلاص تواءم بود كار خود را كرد، نشانه هاى عذاب بر طرف شد و آرامش به سوى
آنها بازگشت ، و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قوم خود بازگشت ، او
را از جان و دل پذيرا گشتند.
شرح ماجراى زندگى خود يونس را به خواست خدا ذيل آيات 134 تا 148 سوره صافات بيان
خواهيم كرد.
يادآورى اين نكته نيز لازم است كه قوم يونس هرگز در برابر مجازات قطعى قرار نگرفته
بودند و گرنه توبه آنان نيز پذيرفته نمى شد، بلكه اخطارها و هشدارهائى كه معمولا
قبل از مجازات نهائى مى آيد براى آنها به قدر كافى بيدار كننده بود، در حالى كه
مثلا فرعونيان بارها اين اخطارها را ديده بودند، (همانند ماجراى طوفان و ملخ خوراكى
و دگرگونى شديد آب نيل و امثال آن ) ولى هيچگاه اين اخطارها را جدى نگرفتند، و تنها
از موسى (عليهالسلام ) خواستند كه ناراحتى را خداوند از آنان بر طرف سازند تا ايمان
بياورند، اما هرگز ايمان
نياوردند.
ضمنا داستان فوق نشان مى دهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت ،
تا چه اندازه مؤ ثر و حياتبخش است ، در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى ندارد بيشتر
روى خشونت تكيه مى كند، و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت نا آگاهانه ، و علم
تواءم با احساس مسئوليت نيز از اين روايت مفهوم مى شود.
آيه و ترجمه
و لو شاء ربك لامن من فى الا رض كلهم جميعا اء فأ نت تكره الناس حتى يكونوا مؤ منين(99)
و ما كان لنفس اءن تؤ من إ لا بإ ذن الله و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون
(100)
|
ترجمه :
99 - و اگر پروردگار مى خواست تمام آنها كه در روى زمين هستند همگى (از روى اجبار)
ايمان مى آوردند، آيا تو مى خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟ (ايمان
اجبارى چه سودى دارد؟!)
100 - (اما) هيچكس نمى تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا (و توفيق و يارى و هدايت
او) و پليدى (و نا پاكى كفر و گناه را بر آنها قرار مى دهد كه تعقل نمى كنند.
تفسير:
ايمان اجبارى بيهوده است
در آيات گذشته خوانديم كه ايمان اضطرارى به هيچ دردى نمى خورد، به همين جهت در
نخستين آيه مورد بحث مى گويد: (اگر ايمان
اضطرارى و اجبارى به درد مى خورد، و پروردگار تو اراده مى كرد همه مردم روى زمين
ايمان مى آوردند) (و لو شاء ربك لامن من
فى الارض كلهم جميعا).
بنابراين از عدم ايمان گروهى از آنان دلگير و ناراحت مباش ، اين لازمه اصل آزادى
اراده و اختيار است كه گروهى مؤ من و گروهى بى ايمان خواهند بود،
(با اين حال آيا تو مى خواهى مردم را اكراه كنى كه ايمان بياورند)
(افانت تكره الناس حتى يكونوا مؤ منين ).
اين آيه بار ديگر تهمت ناروائى را كه دشمنان اسلام كرارا گفته و مى گويند با صراحت
نفى مى كند، آنجا كه مى گويند: اسلام آئين شمشير است و از طريق زور و اجبار بر مردم
جهان تحميل شده است ، آيه مورد بحث مانند بسيارى از آيات ديگر قرآن مى گويد ايمان
اجبارى بى ارزش است و اصولا دين و ايمان چيزى است كه از درون جان برخيزد، نه از
برون و بوسيله شمشير و مخصوصا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از اكراه و
اجبار كردن مردم براى ايمان و اسلام بر حذر مى دارد.
در عين حال در آيه بعد اين حقيقت را يادآور مى شود: درست است كه انسانها مختار و
آزادند، ولى باز اگر لطف الهى و فرمان پروردگار شامل حال آنها نشود هيچكس ايمان نمى
آورد (و ما كان لنفس ان تؤ من الا باذن الله ).
و لذا آنها كه در مسير جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمايه فكر
و خرد خويش نباشند خداوند رجس و پليدى را بر آنها مى نهد آنچنان كه موفق به ايمان
نخواهند شد (و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
ممكن است در بدو نظر چنين تصور شود كه آيه اول و دوم با هم منافاتى دارند، زيرا آيه
نخست مى گويد خداوند كسى را اجبار به ايمان نمى كند، در حالى كه آيه دوم مى گويد تا
فرمان و اراده پروردگار نباشد كسى ايمان نمى آورد.
ولى با توجه به يك نكته اين منافات ظاهرى و ابتدائى بر طرف مى شود و
آن اينكه ما عقيده داريم كه نه (جبر)
صحيح است و نه (تفويض
) و واگذارى مطلق ، يعنى نه چنان است كه مردم در اعمال خود مجبور و بى
اختيار باشند، و نه چنان است كه به تمام معنى به حال خود واگذار شده باشند، بلكه در
عين آزادى اراده باز نياز به امداد الهى دارند، زيرا اين آزادى اراده را خدا به
آنها مى دهد، عقل و خرد و وجدان پاك از مواهب او است ، ارشاد پيامبران و هدايت كتب
آسمانى نيز از ناحيه او مى باشد، بنابراين در عين آزادى اراده باز هم سرچشمه اين
موهبت و آنچه محصول آن است از ناحيه خدا است (دقت كنيد).
2 - آخرين جمله آيه اخير يعنى (و يجعل
الرجس على الذين لا يعقلون ) هرگز نبايد
به معنى جبر تفسير شود، چرا كه جمله (لا
يعقلون )
دليل بر اختيار آنها است ، يعنى نخست افرادى از تعقل و تفكر و انديشه سرباز مى
زنند، سرانجام به اين مجازات گرفتار مى شوند كه
(رجس )
و پليدى شك و ترديد، و تاريك دلى ، و بينش نادرست ، بر آنها چيره مى شود، تا آنجا
كه توانائى ايمان از آنها سلب مى گردد، ولى بايد توجه داشت كه مقدمات آنرا خودشان
فراهم كرده اند، در واقع در چنين مواردى اذن و فرمان الهى براى ايمان وجود ندارد.
به تعبير ديگر اين جمله اشاره به آن است كه اذن و فرمان خدا بى حساب نيست ، آنها كه
لايق و شايسته اند مشمول آن مى شوند، و آنها كه نالايقند محروم خواهند شد.
آيه و ترجمه
قل انظروا ما ذا فى السماوات و الا رض و ما تغنى الايت و النذر عن قوم لا يؤ منون
(101)
فهل ينتظرون الا مثل اءيام الذين خلوا من قبلهم قل فانتظروا انى معكم من المنتظرين
(102)
ثم ننجى رسلنا و الذين امنوا كذلك حقا علينا ننج المؤ منين
(103)
|
ترجمه :
101 - بگو نگاه كنيد آنچه را (از آيات خدا و نشانه هاى توحيدش ) در آسمانها و زمين
است ، اما اين آيات و انذارها به حال كسانى كه ايمان نمى آورند (و لجوجند) مفيد
نخواهد بود.
102 - آيا آنها همانند روزهاى پيشينيان را انتظار مى كشند (و همانند بلاها و
مجازاتهايشان را) بگو شما انتظار بكشيد من نيز با شما انتظار مى كشم !
103 - سپس (به هنگام نزول بلا و مجازات ) فرستادگان خود و كسانى را كه به آنان
ايمان مى آوردند نجات مى داديم ، و همين گونه بر ما حق است كه مؤ منان (به تو) را
رهائى بخشيم .
تفسير :
تربيت و اندرز
در آيات گذشته سخن از اين بود كه ايمان بايد جنبه اختيارى داشته باشد نه اضطرارى و
اجبار، به همين مناسبت در نخستين آيه مورد بحث راه تحصيل ايمان اختيارى را نشان مى
دهد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد:
(به آنها بگو درست بنگريد و ببينيد در آسمان و زمين چه نظام حيرت انگيز
و شگرفى است كه هر
گوشه اى از آن دليلى بر عظمت و قدرت و علم و حكمت آفريدگار است (قل انظروا ما ذا فى
السماوات و الارض ).
اين همه ستارگان درخشان و كرات مختلف آسمانى كه هر كدام در مدار خود در گردشند اين
منظومه هاى بزرگ و اين كهكشانهاى غول پيكر و اين نظام دقيقى كه بر سراسر آنها حكم
فرما است ، همچنين اين كره زمين با تمام عجائب و اسرارش ، و اينهمه موجودات زنده
متنوع و گوناگونش ، درست در ساختمان همه اينها بنگريد و با مطالعه آنها به مبدء
جهان هستى آشناتر و نزديكتر شويد.
اين جمله به روشنى مساله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى كند و مى گويد: ايمان
نتيجه مطالعه جهان آفرينش است يعنى اين كار بدست خود شما است .
سپس اضافه مى كند ولى با اينهمه آيات و نشانه هاى حق باز جاى تعجب نيست كه گروهى
ايمان نياورند، چرا كه آيات و نشانه ها و اخطارها و انذارها تنها به درد كسانى مى
خورد كه آمادگى براى پذيرش حق دارند، اما (آنها
كه تصميم گرفته اند هرگز ايمان نياورند اين امور هيچگونه اثرى برايشان ندارد)
(و ما تغنى الايات و النذر عن قوم لا يؤ منون ).
اين جمله اشاره به حقيقتى است كه بارها در قرآن خوانده ايم كه دلائل و سخنان حق و
نشانه ها و اندرزها به تنهائى كافى نيست ، بلكه زمينه هاى مستعد و آماده نيز شرط
گرفتن نتيجه است .
سپس با لحنى تهديد آميز اما در لباس سؤ ال و استفهام مى گويد:
(آيا اين گروه لجوج و بى ايمان جز اين انتظار دارند كه سرنوشتى همانند
اقوام طغيانگر و گردنكش پيشين كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند پيدا كنند)
سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدادها و اعوان و انصارشان ! (فهل ينتظرون الا
مثل ايام الذين خلوا من قبلهم ).
و در پايان آيه به آنها اخطار مى كند و مى گويد: (اى
پيامبر به آنها بگو اكنون كه شما در چنين مسيرى هستيد و حاضر به تجديدنظر نيستيد
شما در انتظار بمانيد و ما هم با شما در انتظار خواهيم بود).
شما در انتظار در هم شكستن دعوت حق ، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناكى براى
شما، همچون سرنوشت اقوام مستكبر پيشين (قل فانتظروا انى معكم من المنتظرين ).
بايد توجه داشت كه (استفهام
) در جمله (فهل ينتظرون
) استفهام انكارى است ، يعنى آنها با اين شيوه رفتارشان انتظارى جز
فرارسيدن يك سرنوشت شوم نمى توانند داشته باشند.
(ايام )
گر چه در لغت جمع (يوم
) به معنى روز است ، ولى در اينجا به معنى حوادث دردناكى است كه در
دوران عمر اقوام گذشته واقع شده است .
سپس براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد كه خدا به هنگام مجازات تر و خشك را با هم مى
سوزاند، و حتى يك مؤ من را در ميان يك گروه عظيم سركش و ياغى ناديده مى گيرد اضافه
مى كند: ما پس از آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته
(فرستادگان خود و كسانى را كه به آنها ايمان آوردند نجات و رهائى مى
بخشيديم ) (ثم ننجى رسلنا و الذين آمنوا).
و در پايان مى گويد: اين اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤ منان پيشين نداشته
است بلكه (همينگونه تو و ايمان آورندگان
به ترا نجات خواهيم
بخشيد و اين حقى است بر ما حقى مسلم و تخلف ناپذير)
(كذلك حقا علينا ننج المؤ منين ).
آيه و ترجمه
قل يا اءيها الناس ان كنتم فى شك من دينى فلا اءعبد الذين تعبدون من دون الله و لكن
اءعبد الله الذى يتوفئكم و اءمرت اءن اءكون من المؤ منين
(104)
و اءن اءقم وجهك للدين حنيفا و لا تكونن من المشركين
(105)
و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين
(106)
و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من
يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم
(107)
|
ترجمه :
104 - بگو اى مردم ! اگر در عقيده من شك داريد، من كسانى را كه جز خدا مى پرستيد
نمى پرستم ، تنها خداوندى را پرستش مى كنم كه شما را مى ميراند و من ماءمورم كه
از مؤ منان باشم .
105 - و (به من دستور داده شده كه ) روى خود را به آئينى متوجه ساز كه خالى از هر
گونه شرك است و از مشركان مباش .
106 - و جز خدا چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند و نه زيانى ، مخوان ، كه اگر
چنين كنى از ستمكاران خواهى بود.
107 - و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه ) زيانى به تو رساند، هيچكس جز او
آنرا بر طرف نمى سازد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد،
آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مى رساند و او غفور و رحيم است .
تفسير :
قاطعيت در برابر مشركان
اين آيات و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مساءله توحيد و مبارزه با شرك و دعوت
به سوى حق سخن مى گويد، آخرين آيات اين سوره است ، و در واقع فهرست يا خلاصه اى است
از بحثهاى توحيدى اين سوره ، و تاكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه در اين سوره
كرارا بيان شده است .
لحن آيات نشان مى دهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند، كه ممكن است پيامبر در
اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و نوعى پذيرش براى آنها قائل
گردد، و آنان را در كنار عقيده به خدا به گونه اى قبول كند.
قرآن با قاطعيت هر چه تمامتر به اين توهم بى اساس پايان مى دهد، و فكر آنها را براى
هميشه راحت مى كند كه هيچگونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز
(الله )
معبودى نيست ، تنها (الله
) (نه يك كلمه بيشتر، نه يك
كلمه كمتر).
نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه تمام مردم را مخاطب
ساخته (بگو اى مردم اگر شما در اعتقاد من
شك و ترديدى داريد آگاه باشيد كه من كسانى را كه - غير از خدا - پرستش مى كنيد،
هرگز نمى پرستم )
(قل يا ايها الناس ان كنتم فى شك من دينى فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى كند بلكه براى تاكيد بيشتر، تمام پرستش را
براى خدا اثبات كرده و مى گويد: (ولى
خدائى را مى پرستم كه شما را مى ميراند)
(و لكن اعبد الله الذى يتوفيكم ).
و باز براى تاكيد افزونتر مى گويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه
(اين فرمانى است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان به
(الله ) بوده باشم
) (و امرت ان اكون من المؤ منين ).
اينكه در ميان صفات خدا تنها در اينجا روى مساءله قبض روح و ميراندن تكيه شده ، يا
به خاطر آن است كه انسان در هر چه شك كند در مرگ نمى تواند ترديد داشته باشد، و يا
به خاطر اينكه آنها را به مساءله مجازات و عذابهاى هلاك كننده اى كه در آيات قبل به
آن اشاره شده بود متوجه سازد، و تلويحا به خشم و غضب خداوندى تهديد نمايد.
پس از آنكه اعتقاد خود را درباره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرد به بيان
دليل آن مى پردازد، دليلى از فطرت ، و دليلى از عقل و خرد.
(بگو به من دستور داده شده كه روى خود را
به آئين مستقيمى بدار كه از هر نظر خالص و پاك است )
(و ان اقم وجهك للدين حنيفا).
در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تاكيد، طرف مقابل آن را نفى
كرده مى گويد: (و هرگز و بطور قطع از
مشركان نباش )! (و لا تكونن من المشركين
).
(حنيف )
چنانكه در سابق نيز گفته ايم به معنى كسى است كه از (انحراف
) به راستى و استقامت مى گرايد، و يا به تعبير ديگر از آئينها و روشهاى
منحرف چشم مى پوشد و متوجه آئين مستقيم خداوند مى شود، همان آئينى كه موافق فطرت
است ، و به خاطر همين موافقتش با فطرت صاف و مستقيم است .
بنابراين يكنوع اشاره به فطرى بودن توحيد در درون آن نهفته است ، چرا كه انحراف
چيزى است كه بر خلاف فطرت باشد (دقت كنيد).
پس از اشاره به بطلان شرك از طريق فطرت ، اشاره به يك دليل روشن عقلى مى كند و مى
گويد دستور داده شده است كه (غير از خدا
اشيائى را كه نه سودى به تو مى رساند، نه زيانى ، پرستش مكن ، چرا كه اگر چنين كارى
كردى ، از ستمگران خواهى بود) هم به
خويشتن ستم كرده اى و هم به جامعه اى كه به آن تعلق دارى (و لا تدع من دون الله ما
لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين ).
كدام عقل و خرد اجازه مى دهد كه انسان به پرستش اشياء و موجوداتى بپردازد كه
هيچگونه سود و زيانى ندارند، و در سرنوشت انسان كمترين تاءثيرى نمى توانند داشته
باشند.
در اينجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمى كند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات
نيز تكيه كرده ، مى گويد: (اگر ناراحتى و
زيانى از طرف خدا به تو برسد (خواه براى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش ) هيچكس
جز او نمى تواند آن را برطرف سازد) (و ان
يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو).
همچنين (اگر خداوند اراده كند خير و نيكى
به تو برساند، هيچكس توانائى ندارد كه جلو فضل و رحمت او را بگيرد)
(و ان يردك بخير فلا راد لفضله ).
(او هر كس از بندگان را اراده كند (و
شايسته بداند) به نيكى مى رساند) (يصيب به
من يشاء من عباده ).
چرا كه آمرزش و رحمتش همگانرا در بر مى گيرد (و
او است غفور رحيم ) (و هو الغفور الرحيم
).
آيه و ترجمه
قل ياء ايها الناس قد جاءكم الحق من ربكم فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل
فانما يضل عليها و ما اءنا عليكم بوكيل
(108)
و اتبع ما يوحى اليك و اصبر حتى يحكم الله و هو خير الحكمين
(109)
|
ترجمه :
108 - بگو اى مردم حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده ، هر كس (در پرتو آن )
هدايت يابد براى خود هدايت شده ، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده ، و من
ماءمور (به اجبار) شما نيستم .
109 - و از آنچه بر تو وحى مى شود پيروى كن و شكيبا باش (و استقامت نما) تا خداوند
فرمان (پيروزى را) صادر كند و او بهترين حاكمان است .
تفسير :
آخرين سخن
اين دو آيه كه يكى اندرزى است به عموم مردم ، و ديگرى به خصوص پيامبر (صلى اللّه
عليه و آله و سلّم )، دستورهائى را كه خداوند در اين دو زمينه در سراسر اين سوره
بيان داشته است ، تكميل مى كند، و با آن سوره يونس پايان مى يابد.
نخست به عنوان يك دستور عمومى مى فرمايد: (به
همه مردم بگو از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است
) اين تعليمات ، اين كتاب آسمانى ، اين برنامه و اين پيامبر همه حق است
و نشانه هاى حق بودنش آشكار (قل يا ايها الناس قد جائكم الحق من ربكم ).
و با توجه به اين واقعيت (هر كس در پرتو
اين حق هدايت شود، به سود خود هدايت يافته ، و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه
گمراهى را برگزيند به زيان خود گام برداشته )
(فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما
يضل عليها).
(و من مامور و وكيل و نگاهبان شما نيستم
) (و ما انا عليكم بوكيل ).
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم ، چرا كه اجبار در پذيرش ايمان
معنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مى توانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم ، بلكه
وظيفه من دعوت است و تبليغ ، و ارشاد و راهنمائى و رهبرى ، و اما بقيه بر عهده خود
شما است ، كه به اختيار خود راهتان را برگزينيد.
اين آيه علاوه بر اينكه بار ديگر مساءله اختيار و آزادى اراده را تاءكيد مى كند
دليل بر اين است كه پذيرش حق در درجه اول به سود خود انسان است همانگونه كه مخالفت
با آن به زيان خود او است ، در واقع تعليمات رهبران الهى و كتب آسمانى كلاسهائى است
براى تربيت و تكامل انسانها، نه موافقت با آن چيزى بر عظمت خدا مى افزايد، و نه
مخالفت با آن چيزى از جلال او مى كاهد!
سپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مى كند نخست اينكه
(بايد تنها از آنچه به تو وحى مى شود پيروى كنى
) (و اتبع ما يوحى اليك ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجاز
نيست .
ديگر اينكه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تو است ،
بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى ،
(بايد صبر و استقامت و پايدارى پيشه كنى ، تا خداوند حكم و فرمان خود را
براى پيروزى تو بر دشمنان صادر كند) (و
اصبر حتى يحكم الله )
(چرا كه او بهترين حاكمان است ، فرمانش حق
و حكمش عدالت ، و وعده اش تخلف ناپذير) (و
هو خير الحاكمين ).
پروردگارا! تو به بندگان خويش به آنها كه در راه تو جهاد مى كنند، جهادى تواءم با
اخلاص و ايمان ، به آنها كه در راه تو صبر و استقامت و پايمردى به خرج مى دهند،
وعده پيروزى داده اى .
خداوندا! در اين لحظات و در آستانه تشكيل حكومت اسلامى ، انبوهى از مشكلات ما را
احاطه كرده است ، و ما به توفيق و عنايت تو از مجاهده و استقامت بازنمى ايستيم .
بارالها! تو هم به لطفت ابرهاى تيره و تار مشكلات را برطرف ساز، و ما را به اشعه
حياتبخش حق و عدالت بنواز آمين يا رب العالمين .
18 رجب 1399 - 23 خرداد ماه 1358.
1- براى اطلاع از اين روايات به تفسير نورالثقلين جلد 2 صفحه 265 و تفسير برهان جلد
2 صفحه 106 مراجعه شود.
2- مجمع البيان ، و تفسير ابوالفتح رازى ، و تفسير المنار، و تفسير الميزان ، و
تفسير نورالثقلين و كتب ديگر.
3- كامل ابن اثير جلد دوم صفحه 107.
|