تفسير نمونه جلد ۲۷

جمعي از فضلا

- ۴ -


بـاز در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حـضـرت آمـده اسـت كـه فـرمـود: انـا و كـافـل اليـتـيـم كـهـاتـيـن فـى الجـنـة اذا اتـقـى الله عـز و جل و اءشار بالسبابة و الوسطى : من و سرپرست يتيم مانند اين دو در بهشت خواهيم بود - بـه شـرط ايـنـكـه تـقـواى الهـى را پيشه كند - سپس ‍ اشاره به انگشت سبابه و انگشت وسط نمود. اهميت اين موضوع آن قدر زياد است كه امير مؤ منان على در وصيت نامه معروفش ‍ تـوجـه بـه يـتـيـمان را در كنار توجه به نماز و قرآن قرار داده ، مى فرمايد: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم و لا يضيعوا بحضرتكم : خدا را خدا را درباره يتيمان ، آنها را گاهى سير و گاهى گرسنه نگذاريد، و نكند با حضور شما ضايع شوند.
در حـديـثى از يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه مى گويد ما خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بوديم ، پسر بچه اى خدمتش آمد، عـرض كـرد: كـودكـى يتيم هستم ، و خواهرى يتيم دارم ، و مادرى بيوه زن . از آنچه خدا به تو اطعام
كرده به ما اطعام كن ، تا خداوند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد كه خشنود شوى !
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمود: چه زيبا گفتى اى پسر! سپس رو به بـلال كـرده ، فـرمـود: بـرو از آنـچـه نـزد مـا اسـت بـيـاور، بلال بيست و يك خرما با خود آورد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هفت دانه براى تو، هفت دانه براى خواهرت ، و هفت دانه براى مادرت .
معاذ بن جبل برخاست دستى بر سر كودك يتيم كشيد گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند، و تو را جانشين صالحى براى پدرت سازد (كودك يتيم از فرزندان مهاجران بود).
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رو به معاذ كرد و فرمود: انگيزه تو براى اينكار چه بود؟ عرض كرد: محبت و رحمت بود.
فرمود: هر كس از شما سرپرستى يتيمى را بر عهده گيرد، و حق آن را ادا كند، و دست بر سر يتيم كشد خداوند به عدد هر موئى حسنه اى براى او مى نويسد، و به هر موئى سيئه اى از او محو مى كند، و به هر موئى درجه اى به او مى بخشد.
البـتـه در جـوامـع گسترده اى مانند جوامع امروز، مسلمانان بايد به كارهاى فردى در اين زمينه قناعت نكنند بلكه بايد نيروهاى خود را متمركز كرده يتيمان را زير پوشش برنامه هـاى حـسـاب شـده اقـتـصادى و فرهنگى و آموزشى قرار دهند، و از آنها افرادى لايق براى جامعه اسلامى بسازند، و اين امر مهم نياز به همكارى عمومى دارد.
3 - بازگو كردن نعمتها
دستورى كه در آيات فوق در اين زمينه آمده در صورتى كه به عنوان شكر و سپاس الهى ، و نـه بـه عـنـوان افـتـخار برترى جوئى انجام گيرد، علاوه بر اينكه انسان را در مقام عبوديت پروردگار تكامل مى بخشد و اثرات مثبت اجتماعى دارد در روح و جان خود انسان نيز اثر آرام بخشى مى گذارد.
يـادآورى نـعـمـتـهـاى خـدا سـبب مى شود كه انسان كمبودها را كمتر احساس كند، از بيماريها شكوه نكند چرا كه بر سلامت اعضاء ديگر خود شكرگزار است ، بخاطر از دست دادن چيزى جزع و فزع ننمايد چرا كه بقيه امكانات خود را بازگو مى كند.
ايـنـگونه افراد در سختيها و طوفانهاى زندگى گرفتار ياءس و نوميدى و اضطراب و ناراحتى نمى شوند روحى آرام و قلبى مطمئن دارند و توان آنها در مبارزه با مشكلات زياد است .
خداوندا! نعمتهايت بيش از آن است كه بتوان آنها را بازگو كرد، آنها را از ما سلب مكن ، و به كرمت بيفزا.
پروردگارا! ما در اين دنيا غرق احسان توئيم ، انتظار داريم در آن دنيا نيز چنين باشيم .
بارالها! ما را توفيقى مرحمت كن كه هميشه پشتيبان محرومان و حافظ حقوق يتيمان باشيم .
آمين يا رب العالمين


سوره الم نشرح


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 8 آيه است
محتوى و فضيلت سوره ا لم نشرح
مـعـروف ايـن اسـت كـه ايـن سـوره بـعـد از سـوره و الضـحـى نـازل شـده اسـت و مـحـتـواى آن نـيـز هـمين مطلب را تاييد مى كند چرا كه در اين سوره باز قـسمتى از مواهب الهى بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نـشـرح آمـده اسـت مـواهـب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده اين سوره بر سه محور دور مى زند:
يـكـى بـيـان هـمـين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر بر طرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص و ترغيب به عبادت و نيايش .
و بـه هـمـيـن دليل در روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اين دو بـه مـنـزله يـك سـوره شـمـرده شـده اسـت و لذا در قـرائت نـمـاز بـراى ايـنـكـه يـك سـوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.
در مـيان اهل سنت نيز بعضى طرفدار اين نظريه هستند چنانكه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزيز نقل كرده كه آنها نيز مى گفتند اين دو سوره سوره واحده است و در يك ركعت هـر دو را تـلاوت مـى كـردنـد و مـيان اين دو بسم الله را حذف مى كردند (ولى طبق فتاواى فـقـهـاى مـا بـسـم الله در هـر دو بـايـد بـاشـد و ايـنـكـه مـرحوم طبرسى در مجمع البيان نقل كرده كه فقهاى ما بسم الله را حذف مى كنند درست به نظر نمى رسد).
عـجـب ايـنـكـه فـخـر رازى بعد از ذكر قول كسانى كه آنها را سوره واحده مى گويند، مى گويد اين سخن درست نيست زيرا محتواى آن دو با هم فرق دارد
سـوره و الضـحـى هـنـگـامـى نازل شد كه رسول خدا از ايذاء كفار ناراحت بود و در محنت و انـدوه بـسـر مـى بـرد در حـالى كـه دومـى وقـتـى نـازل شـد كـه پـيـغـمـبـر خوشحال و شادمان بود اين دو چگونه با هم جمع مى شود.
ولى ايـن اسـتـدلال عـجـيـبـى است چرا كه هر دو سوره سخن از زندگى گذشته پيغمبر مى گـويـد و ايـن در حـالى بود كه بسيارى از مشكلات را پشت سر نهاده و قلب پاك او غرق امـيـد و سـرور بـوده اسـت هر دو سوره از مواهب الهى سخن مى گويد و گذشته سخت و پر محنت را يادآور مى شود تا مايه تسلى خاطر پيامبر و اميدوارى بيشتر و كاملتر گردد.
بـه هـر حـال پـيـونـد نـزديـك مـحـتـواى ايـن دو سـوره چـيـزى نـيـسـت كـه قـابـل شـك و تـرديـد بـاشـد نـظـيـر هـمـيـن مـعـنـى در سـوره فـيـل و قـريـش ‍ نـيـز خـواهـد آمـد انـشـاء الله در ايـنـكـه ايـن سـوره (ا لم نـشـرح ) در مـكه نـازل شـده يـا مـديـنـه از بـيـانـات فـوق روشـن مـى شـود كـه در مـكـه نـازل شـده است ولى با توجه آيه و رفعنا لك ذكرك : ما نام تو را بلند كرديم بعضى مـعتقدند كه در مدينه نازل شده است در آن زمان كه آوازه اسلام و پيامبر همه جا را گرفته بـود ولى انـصـاف اين است كه اين دليل قانع كننده نمى باشد زيرا پيغمبر اكرم (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـا تـمـام مـشـكلاتى كه در مكه داشت بلند آوازه بود و در تمام محافل سخن از قيام و رسالت و دعوت او بود و به وسيله اجتماع سالانه حج اين آوازه به ساير مناطق حجاز مخصوصا مدينه رسيد.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: من قراءها اعطى من الاجر كمن لقى محمدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مـغـتـمـا فـفرج عنه : هر كس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را غمگين ديده و اندوه را از قلب او زدوده است .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


اء لم نشرح لك صدرك (1)
و وضعنا عنك وزرك (2)
الذى اءنقض ظهرك (3)
و رفعنا لك ذكرك (4)
فإ ن مع العسر يسرا (5)
إ ن مع العسر يسرا (6)
فإ ذا فرغت فانصب (7)
و إ لى ربك فارغ (8)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم ؟
2 - و بار سنگين را از تو بر نداشتيم ؟
3 - همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد.
4 - و آوازه تو را بلند كرديم .
5 - بنابراين مسلما با سختى آسانى است .
6 - و مسلما با سختى آسانى است .
7 - پـس هـنـگـامـى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز! 8- و به سوى پروردگارت توجه كن .
تفسير:
ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم
لحـن آيـات آمـيـخـته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
در نـخـسـتين آيه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده مى فرمايد: آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم (ا لم نشرح لك صدرك ).
(نشرح ) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گـوشـت و تـوليد ورقه هاى نازكتر است سپس مى افزايد منظور از شرح صدر گسترش آن بـه وسـيـله نـور الهـى و سـكـيـنـه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گويد شرح دادن مـشـكـلات سـخـن بـه مـعـنـى گـسـتـرش آن و تـوضـيـح مـعـانـى مـخـفـى اسـت بـه هـر حال شك نيست كه منظور از شرح صدر در اينجا معنى كنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فكر پيامبر است و اين توسعه مى تواند
مـفـهـوم وسـيـعـى داشـتـه بـاشـد كـه هـم وسـعـت عـلمـى پـيـامبر را از طريق وحى و رسالت شـامـل گـردد و هـم بـسـط و گـسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان .
و لذا هنگامى كه موسى بن عمران ماءموريت دعوت فرعون طغيانگر را پيدا مى كند اذهب الى فـرعـون انـه طـغـى بـلافـاصـله عـرض ‍ مـى كند رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى خداوندا سينه ام را گشاده ساز و كار را بر من آسان كن (طه 25 - 26).
و در جائى ديگر خطاب به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است فاصبر لحـكـم ربـك و لا تـكن كصاحب الحوت اكنون كه چنين است منتظر فرمان پروردگارت باش اسـتـقـامـت و شكيبائى كن و مانند يونس مباش (كه بر اثر ترك شكيبائى لازم گرفتار آن همه مشكلات و مرارت شد) (قلم - 48).
شرح صدر در حقيقت نقطه مقابل ضيق صدر است چنانكه در آيه 97 سوره حجر مى خوانيم و لقـد نـعـلم انـك يـضـيـق صدرك بما يقولون : ما مى دانيم كه سينه تو بخاطر گفتگوهاى (مـغـرضـانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هيچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشكلات رود و آن كس كه رسالتش از همه عظيم تر است (مانند پيغمبر اكرم ) شـرح صدر او بايد از همه بيشتر باشد طوفانها آرامش اقيانوس روح او را بر هم نزند مـشـكـلات او را بـه زانـو در نـيـاورد كـارشـكـنـيـهـاى دشـمنان ماءيوسش نسازد سؤ الات از مـسـائل پـيـچـيـده او را در تـنـگـنـا قـرار نـدهـد و ايـن عـظـيـم تـريـن هـديـه الهـى بـه رسول الله بود.
و لذا در حديثى آمده است كه پيامبر مى فرمايد: من تقاضائى از پروردگارم كردم و دوست مـى داشـتـم ايـن تـقـاضـا را نـمـى كـردم عـرض كـردم خـداونـدا پـيـامـبـران قـبـل از مـن بـعـضـى جـريـان بـاد در اختيارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى كردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟ گفتم آرى ،
فـرمـود: آيـا گـمشده نبودى هدايتت كردم ؟ عرض كردم : آرى ، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده ، و پشتت را سبكبار نكردم ؟ عرض كردم : آرى اى پروردگار!
اين نشان مى دهد كه نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبيا است ، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست ، اين يك تاءييد الهى و ربانى است .
در اينجا بعضى گفته اند كه منظور از شرح صدر همان حادثه اى است كه در طفوليت يا جـوانـى پـيـغـمـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقع شد كه فرشتگان آسمان آمدند و سـينه او را شكافتند و قلبش را بيرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر كردند.
بـديـهـى است كه منظور از اين حديث اين قلب جسمانى نيست ، بلكه كنايه و اشاره اى است بـه امـدادهـاى الهى از نظر روحى و تقويت عزم و اراده پيغمبر و پاكسازى او از هر گونه نقايص اخلاقى و وسوسه هاى شيطانى .
ولى بـه هـر حـال دليـلى نـداريـم كه آيه مورد بحث اشاره به خصوص اين ماجرا باشد، بلكه مفهومى گسترده و وسيع دارد كه اين داستان ممكن است مصداقى از آن محسوب شود.
و به خاطر همين شرح صدر بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد
سـپـس بـه ذكر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پـرداخـته مى افزايد: (آيا ما بار سنگين را از تو برنداشتيم !؟) (و وضعنا عنك وزرك ).
هـمـان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد (الذى انقض ظهرك ). (وزر) در لغت بـه مـعـنـى سـنـگـينى است ، واژه (وزير) نيز از همين معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سـنـگين حكومت را بر دوش مى كشد، و گناهان را نيز به همين جهت وزر گويند چرا كه بار سنگينى است بر دوش گنهكار.
(انقض ) از ماده (نقض ) به معنى گشودن گره طناب ، يا جدا كردن قسمتهاى به هم فـشرده ساختمان است ، و (انتقاض ) به صدائى گفته مى شود كه به هنگام جدا شدن قـطـعـات سـاخـتمان از يكديگر بگوش مى رسد، و يا صداى مهره هاى كمر به هنگامى كه زير بار سنگينى قرار مى گيرد.
ايـن كـلمـه در مـورد شـكـستن پيمانها و قراردادها نيز به كار مى رود و مى گويند فلانكس نقض عهد كرد.
به اين ترتيب آيه فوق مى گويد: خداوند آن بار سنگين و كمرشكن را از تو برداشت .
اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟ قرائن آيات به خوبى نشان مى دهـد كه منظور همان مشكلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحيد و يكتاپرستى ، و برچيدن آثار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است ، نه تنها پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت با چنين مشكلات عظيمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پيروز مى شدند، منتها شرائط محيط و زمان پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از جهاتى سخت تر و سنگين تر بود.
بـعـضـى نـيـز (وزر) را بـه مـعـنـى بـار سـنـگـيـن (وحـى ) در آغـاز نزول ، تفسير كرده اند.
بعضى نيز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشركان .
و بعضى به اذيت و آزار فوق العاده آنها.
و بـعـضـى بـه انـدوه نـاشـى از وفـات عـمـويـش ابـو طالب و همسرش خديجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاكى از گناه تفسير كرده اند.
ولى ظـاهـرا هـمـان تـفـسـيـر اول از هـمـه مـناسب تر است ، و اينها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.
و در سومين موهبت مى فرمايد: (ما آوازه تو را بلند كرديم ) (و رفعنا لك ذكرك ).
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اينكه نام تو در كنار نام الله هـر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در كـنـار شـهـادت بـه تـوحـيـد و يـگـانـگـى خـداونـد نـشـان اسـلام ، و دليل پذيرش اين آئين پاك است .
چه افتخارى از اين برتر، و رفعت مقامى از اين بالاتر تصور مى شود؟!
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فـرمـود: جـبـرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيز همراه من ذكر مى شود (و در عظمت مقام تو همين بس ).
تـعـبـيـر بـه (لك ) (بـراى تو) تاءكيدى است بر اينكه نام و آوازه پيامبر را عليرغم تمام آن كارشكنيها و دشمنيها بلند ساخت .
در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح اسـت كـه ايـن سـوره در مـكـه نازل شده در حالى كه گسترش اسلام ، و حل مشكلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگين از دوش پـيـامـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدينه واقع شد.
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـعـضـى گفته اند: منظور اين است كه بشارت آن قبلا به پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) داده شـد، و هـمـان بـود كـه بـار انـدوه و غـم را از دل او بـرداشـت ، و گـاه گـفـتـه انـد: فـعـل مـاضـى در ايـنـجـا مـعـنـى مستقبل را مى بخشد، و نويدى است نسبت به آينده .
ولى حـق ايـن اسـت كـه قسمتى از اين امور در مكه مخصوصا در اواخر دوران سيزده ساله اى كـه پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) در مـكـه مـشـغـول بـه دعـوت مردم بود تحقق يافت ، ايمان در قلوب عده زيادى نفوذ كرد، و مشكلات نـسـبة كمتر شد اسم و آوازه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، همه جا پيچيد، و زمينه براى پيروزيهاى بزرگ آينده فراهم گشت .
جالب اينكه (حسان بن ثابت ) شاعر معروف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مدح آن حضرت به مضمون همين آيه در شكل زيبائى اشاره كرده ، مى گويد:
و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا
قال فى الخمس المؤ ذن اشهد
و شق له من اسمه ليجله
فذو العرش محمود و هذا محمد

خـداونـد اسـم پـيـامـبـر را بـه اسـم خـود ضـميمه كرد در آن هنگام كه مؤ ذن در پنج نوبت اشهد... مى گويد.
و از نـام خود نامى براى او انتخاب كرد تا احترامش كند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !
سـيـمـرغ فـهـم هـيـچـكـس از انـبـيـا نـرفـت
آنـجـا كـه تـو بـه بال كرامت پريده اى
هر يك بقدر خويش بجائى رسيده اند
آنجا كه جاى نيست بجائى رسيده اى

در آيـه بـعـد بـه پـيـامـبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مى پاشد، و مى فرمايد: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر يسرى )
باز تاءكيد مى كند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر يسرى ) غم مخور مشكلات و سـخـتـيـها به اين صورت باقى نمى ماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامه نخواهد يـافـت ، و مـحـرومـيـتـهـاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد.
آن كـس كـه تـحـمـل مشكلات كند، و در برابر طوفانها ايستادگى به خرج دهد روزى ميوه شـيـريـن آن را مـيـچـشـد، روزى كـه فرياد دشمنان خاموش ، كارشكنيها بى رنگ ، جاده هاى پيشرفت و تكامل صاف ، و پيمودن مسير حق آسان خواهد شد.
گـرچـه بـعضى از مفسران اين آيات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسـلام شـمـرده انـد، ولى گـسـتـردگـى مـفـهـوم آيـات هـمـه مـشـكـلات را شـامـل مـى شود، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و زمان آن حضرت نيز ندارد و بلكه به صورت يك قاعده كـلى و بـه عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تـلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيها است ، حتى تعبير به (() (بعد نمى كند بلكه تعبير به (مع ) كه نشانه همراهى است مى كند.
آرى چنين است كه با هر مشكلى آسانى آميخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و اين دو هميشه با هم بوده و با هم خواهند بود.
ايـن نـويـد و وعـده الهـى اسـت كه دل را نور و صفا مى بخشد، و به پيروزيها اميدوار مى كند، و گرد و غبار ياس و نوميدى را از صفحه روح انسان مى زدايد.
در حـديـثـى آمـده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: و اعلم ان مع العـسـر يـسـرا، و ان مـع الصـبـر النـصـر، و ان الفرج مع الكرب : بدان كه با سختيها آسانى است ، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است
و در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : زنى شكايت همسرش را نزد آن حـضرت برد كه او چيزى بر من انفاق نمى كند، در حالى كه همسرش واقعا تنگدست بود، عـلى (عـليـه السـلام ) از ايـنـكـه هـمـسـر او را بـه زندان بيفكند خوددارى كرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر يسرا (و او را به صبر و شكيبائى دعوت كرد)
آرى :
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

سـپـس در آخـريـن آيـات اين سوره مى فرمايد: پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب ).
هـرگـز بـيـكـار نـمـان ، تـلاش و كـوشـش را كـنـار مـگـذار، پـيـوسـتـه مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده .
و در تـمـام ايـن احـوال بـه خدا تكيه كن و به سوى پروردگارت توجه نما (و الى ربك فارغب ).
رضايت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو كن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب .
مطابق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم ديـگـر را شامل مى شود، و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آيه ذكر كرده اند كه مى توان هر يك از آنها را به عنوان مصداقى پذيرفت :
جـمـعى گفته اند منظور اين است هنگامى كه از نماز واجب فراغت يافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا كن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد.
يا اينكه هنگامى كه از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخيز.
يـا ايـنـكـه هـنـگـامـى كـه از دنيا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز.
يـا ايـنكه هنگامى كه از واجبات فراغت پيدا كردى به مستحباتى كه خدا دستور داده توجه كن .
يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخيز.
يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز.
يا اينكه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخيز!
در روايـات مـتـعـددى كـه دانـشـمـنـد مـعروف اهل سنت حافظ (حاكم حسكانى ) در (شواهد التـنـزيـل ) نـقـل كـرده از امـام صـادق چـنـيـن آمده است كه فرمود: يعنى هنگامى كه فراغت يافتى على را به ولايت نصب كن .
قرطبى نيز در تفسير خود از بعضى نقل كرده است كه معناى آيه اين است هنگامى كه فراغت يافتى امامى را كه جانشين تو است نصب كن (هر چند
نامبرده خودش اين معنى را نپذيرفته است ).
با توجه به اينكه در آيه شريفه موضوع (فراغت ) معين نشده است و (فانصب ) از مـاده (نـصـب ) (بـر وزن نـسـب ) بـه مـعـنـى تـعـب و زحـمـت اسـت آيـه بـيـانـگـر يـك اصـل كـلى و فـراگير است ، و هدف آن است كه پيامبر را به عنوان يك الگو و سرمشق از اشـتـغال به استراحت بعد از پايان يك امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گير را در زندگى به او گوشزد كند.
بـا تـوجـه بـه ايـن معنى روشن مى شود كه تمام تفاسير فوق صحيح است ولى هر كدام به عنوان يك مصداق از اين معنى فراگير و عام .
و چـه بـرنـامـه سـازنـده و مـؤ ثـرى كـه رمـز پـيـروزى و تـكـامـل در آن نـهـفـتـه اسـت ، اصـولا بـيـكـار بـودن و فـراغـت كـامـل مـايـه خـسـتگى ، كم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسيارى از مواقع مايه فساد و تباهى و انواع گناهان است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه آمارها نشان مى دهد كه به هنگام تعطيلات مؤ سسات آموزشى ميزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود!
به هر حال مجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سـلم ) و تـسـلى او در بـرابـر مـشـكـلات ، و وعـده نـصرت و تاءييد او در برابر مشكلات و فراز و نشيبهاى راه رسالت است .
و در عـيـن حـال مـجـمـوعـه اى اسـت اميدبخش سازنده و حيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق .
نكته ها :
1 - هـمـانـگـونـه كـه در بـالا اشاره كرده ايم در روايات متعددى آمده است كه منظور از آيه (فـاذا فـرغـت فـانـصـب ) (بـه عـنـوان بيان يك مصداق ) نصب امير - مؤ منان على (عليه السلام ) به خلافت بعد از انجام امر رسالت است .
آلوسـى در (روح المـعـانـى ) بعد از نقل اين سخن از بعضى از (اماميه ) مى گويد: آنـهـا (فـانـصب ) را با كسر (ص ) خوانده اند، و به فرض كه چنين باشد دليلى بـر ايـن نـمـى شـود كـه منظور نصب على بن ابيطالب باشد، سپس از زمخشرى در كشاف نـقـل مـى كـنـد كه اگر براى شيعه چنين تفسيرى ممكن باشد ناصبيها (دشمنان على (عليه السـلام ) نـيـز مـى تـوانـنـد آن را بـه عـنـوان دسـتـور بـه نصب (به معنى بغض على بن ابيطالب ) تفسير كنند!.
زيرا (انصب ) (بفتح ص ) به معنى خود را به تعب بينداز و جد و جهد كن آمده در حالى كـه (انـصب ) (به كسر (ص ) ) دستور به نصب كردن و بالا بردن و برپا داشتن است .
اين مفسران چنين پنداشته اند كه (شيعه ) قرائت آيه را تغيير مى دهد، تا براى مساءله ولايـت بـه آن اسـتـدلال كـنـد، در حـالى كه هرگز نياز به چنين تغييرى نيست ، بلكه همين قـرائت مـعـروف و شـنـاخته شده براى تفسير مزبور كافى است ، زيرا مى گويد بعد از فـراغـت از امر مهمى مانند رسالت براى امر مهم ديگرى مانند ولايت تلاش و كوشش كن ، و اين به عنوان يك مصداق ، كاملا قابل قبول است ، و مى دانيم پيامبر طبق حديث معروف غدير و احـاديث فراوان ديگر كه در كتب همه علماى اسلام آمده است تلاش ‍ پى گير و مستمرى در ايـن زمـينه داشت . اما چقدر زننده است كه دانشمندى همچون زمخشرى كه على (عليه السلام ) را به عنوان چهارمين پيشواى بزرگ اسلام و جانشين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مـى شـمرد به خود اجازه دهد كه بگويد ناصبيها نيز حق دارند آيه را به بغض على بن ابيطالب
تفسير كنند، چه تعبير ركيك و زننده اى ؟ آنهم از چنين مفسرى ؟
راستى تعصب چه پيامدهاى زشتى كه ندارد؟!
2 - دانـشـمـند معروف معتزلى (ابن ابى الحديد) در شرح (نهج البلاغه ) از زبير بن بكار كه به گفته او نه شيعه بود و نه با معاويه دشمنى داشت بلكه از على (عليه السلام ) جدا شد و كناره گيرى كرد، و به مخالفان پيوست او از فرزند مغيرة بن شعبه نـقـل مـى كـنـد كـه پـدرم (مغيره ) از عقل و درايت معاويه سخن بسيار مى گفت ، و از طرز تـفـكـرش اعـجـاب داشـت ، ولى شـبى از نزد او آمد در حالى كه بسيار غمگين و ناراحت بود فـهـمـيـدم مـساءله مهمى رخ داده است از او سؤ ال كردم ديدم از معاويه شديدا بدگوئى مى كـنـد، عـلت را سـؤ ال كـردم گـفـت : امـشـب بـا او خلوت كرده بودم ، و به او گفتم تو به مـقـامـاتـى كه مى خواستى رسيدى ، اكنون در عدالت و گسترش خيرات بكوش ، زيرا سن تو بالا رفته است ، نسبت به بنى هاشم نيز نيكى كن ، چرا كه امروز تهديدى براى تو محسوب نمى شوند، و اين سبب نام نيك براى تو مى شود.
او در پـاسـخ گـفـت : هـيـهـات چـه نـامـى از مـن بـاقـى مـى مـانـد؟ خـليـفـه اول و دوم آن همه كار كردند چه نامى از آنها باقى مانده ؟ ولى شما ابن ابى كبشه (محمد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم )) را بـنگريد كه هر روز پنج مرتبه نام او را بر فراز مـاذنـه هـا بـه صـورت (اشـهد ان محمدا رسول الله ) مى برند، اى بيچاره ! چه كارى بـعـد از او بـاقى مى ماند؟ و چه نامى براى ما خواهد ماند؟ نه به خدا سوگند مگر اينكه اين وضع دگرگون گردد و نام پيامبر مدفون شود!
ولى به مقتضاى و رفعنا لك ذكرك خدا خواسته است كه اين نام در سراسر
تـاريـخ و در تمام جهان بشريت بلندآوازه باشد چه ديگران بپسندند يا نپسندند؟ خشنود بـاشـنـد يـا نـاخـشـنـود؟ اصـلا ايـن تـعـبـيرات را اگر بشكافيم چه معنى خواهد داشت ؟! لا حول و لا قوة الا بالله !.
خداوندا! قلب ما را از حب ذات تهى كن و از عشق خودت مملو ساز.
پروردگارا! تو خود وعده دادهاى كه با هر مشكلى راحتى و آسودگى است ، مسلمين امروز را از اين مشكلات عظيم و ناملائماتى كه از ناحيه دشمنان به آنها مى رسد آسوده ساز.
بـارالهـا! نـعـمـتها و مواهب تو بر ما فراوان است به ما توفيق شكرگزارى آنها را مرحمت فرما.
آمين يا رب العالمين


سوره تين


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 8 آية است
محتوى و فضيلت سوره تين
ايـن سـوره در حـقـيـقـت بـر مـحـور آفـريـنـش زيـبـاى انـسـان ، و مـراحـل تـكـامـل ، و انـحـطـاط او دور مى زند، و اين مطلب با سوگندهاى پر معنائى در آغاز سـوره شـروع شـده اسـت ، و بـعـد از شـمردن عوامل پيروزى و نجات انسان ، سرانجام با تاءكيد بر مساءله معاد و حاكميت مطلقه خداوند پايان مى گيرد.
در حـديـثـى از پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : من قراءها اعطاه الله خصلتين : العافية و اليقين ما دام فى دار الدنيا، فاذا مات اعطاه الله من الاجر بعدد من قراء هذه السورة صيام يوم !:
هـر كـس ايـن سـوره را بـخـوانـد خداوند دو نعمت را مادامى كه در دنيا است به او مى بخشد: سـلامـت و يـقين ، و هنگامى كه از دنيا برود به تعداد تمام كسانى كه اين سوره را خوانده انـد ثـواب يـك روز روزه بـه عـنـوان پـاداش بـه او مـى بـخـشـد. ايـن سـوره در مـكـه نـازل و آيـه و هـذا البـلد الامـيـن كه در آن سوگند به شهر مكه با اسم اشاره نزديك ياد شده دليل بر آن است .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


و التين و الزيتون (1)
و طور سينين (2)
و هذا البلد الا مين (3)
لقد خلقنا الانسن فى اءحسن تقويم (4)
ثم رددنه اءسفل سفلين (5)
إ لا الذين ءامنوا و عملوا الصلحت فلهم اءجر غير ممنون (6)
فما يكذبك بعد بالدين (7)
اء ليس الله بأ حكم الح (8)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - قسم به انجير و زيتون (يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس ).
2 - و سوگند به طور سينين .
3 - و قسم به اين شهر اءمن (مكه ).
4 - كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريده ايم .
5 - سپس او را به پائين ترين مرحله باز گردانديم .
6 - مـگـر كـسانى كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع ناشدنى !
7 - پس چه چيز سبب مى شود كه تو بعد از اين همه ، روز جزا را تكذيب كنى ؟!
8 - آيا خداوند بهترين حكم كنندگان نيست ؟
تفسير:
ما انسان را در بهترين صورت آفريديم
در آغـاز ايـن سـوره نيز به چهار سوگند پر معنى برخورد مى كنيم كه مقدمه براى بيان معنى پر اهميتى است .
مى فرمايد: قسم به تين ، و زيتون (و التين و الزيتون ).
و سوگند به طور سينين (و طور سينين ).
و سوگند به اين شهر امن و امان (و هذا البلد الامين ).
(تـيـن ) در لغت به معنى انجير و زيتون همان زيتون معروف است ماده روغنى مفيدى از آن مى گيرند.
در ايـنـكـه آيـا مـنـظـور سـوگـند به همين دو ميوه معروف است يا چيز ديگر؟ مفسران سخنان گوناگونى دارند.
در حـالى كـه بـعـضـى آن را اشـاره بـه هـمان دو ميوه معروف مى دانند كه خواص غذائى و درمـانـى فوق العاده زيادى دارد، بعضى ديگر معتقدند كه منظور از آن ، دو كوهى است كه شـهـر دمـشـق و بـيـت المـقـدس بـر آنـهـا قـرار گـرفـتـه ، چـرا كـه ايـن دو مـحـل سـرزمـيـن قـيـام بـسـيـارى از انـبـيـاء و پـيـامـبـران بزرگ خدا است ، و اين دو قسم با سوگندهاى سوم و چهارم كه از سرزمينهاى مقدسى ياد مى كند هماهنگ است .
بـعـضـى نـيز گفته اند نامگذارى اين دو كوه بنام تين و زيتون به خاطر اين است كه بر يكى از آنها درختان انجير مى رويد، و بر ديگرى درختان زيتون .
بعضى نيز تين را اشاره به دوران آدم دانسته اند، چرا كه لباسى كه آدم و حوا در بهشت پـوشـيدند از برگ درختان انجير بود ، و زيتون را اشاره به دوران نوح مى دانند، زيرا در آخـريـن مـراحل طوفان نوح كبوترى را رها كرد تا درباره پيدا شدن خشكى از زير آب جـسـتـجـو كند او با شاخه زيتونى بازگشت ، و نوح فهميد كه طوفان پايان گرفته و خشكى از زير آب ظاهر شده است (لذا شاخه زيتون رمز صلح و امنيت است ).
بعضى نيز تين را اشاره به مسجد نوح كه بر كوه جودى بنا شد مى دانند
و زيتون را اشاره به بيت المقدس .
ولى ظـاهـر آيـه در بـدو نظر همان دو ميوه معروف است ، اما با توجه به سوگندهاى بعد مناسب دو كوه يا دو مركز مقدس و مورد احترام مى باشد.
لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه خداوند از ميان شهرها چهار شهر را برگزيد، و در باره آنها فرمود: و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين : تين مدينه است و زيتون بيت المقدس و طور سينين كوفه و هذا البلد الامين مكه است .
مـنظور از (طور سينين ) ظاهرا همان طور سيناء است كه مفسران آن را اشاره به كوه طور معروف كه در صحراى سيناء است دانسته اند، و در آنجا درختان پر بار زيتون وجود دارد.
سـيـنـا را به معنى كوه پر بركت ، يا پر درخت ، يا زيبا، مى دانند، و همان كوهى است كه موسى به هنگام مناجات به آنجا مى رفت .
بعضى نيز آن را كوهى در نزديك كوفه و سرزمين نجف دانسته اند.
بعضى تصريح كرده اند كه سينين و سيناء يكى است و معناى آن پر بركت است .
و امـا (هـذا البـلد الامـيـن ) مـسـلما اشاره به سرزمين مكه است سرزمينى كه حتى در عصر جـاهـليـت بـه عـنـوان مـنـطـقـه اءمن و حرم خدا شمرده مى شد، و كسى در آنجا حق تعرض به ديگرى نداشت ، حتى مجرمان و قاتلان وقتى به آن
سرزمين مى رسيدند در امنيت بودند.
ايـن سـرزمـين در اسلام اهميت فوق العادهاى دارد، حيوانات و درختان و پرندگان او، تا چه رسد به انسانها، از امنيت خاصى بايد در آنجا برخوردار باشند.
ايـن نـكـته نيز قابل دقت است كه واژه تين در قرآن مجيد تنها در اينجا ذكر شده ، در حالى كه كلمه زيتون شش بار صريحا در قرآن مجيد آمده ، و يك بار هم به صورت اشاره ، در آنـجـا كـه مى فرمايد و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين و درختى كه از طور سينا مى رويد و از آن روغن و نانخورش براى خورندگان فراهم مى گردد (مؤ منون - 20).
و هـر گـاه ايـن دو قـسـم (تـيـن و زيـتـون ) را بـر مـعـنـى ابـتـدائى آنـهـا حمل كنيم يعنى انجير و زيتون معروف ، باز سوگند پر معنائى است زيرا:
انـجـيـر داراى ارزش غـذائى فـراوانـى اسـت و لقـمـهـاى اسـت مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.
غذا شناسان مى گويند:
از انـجـيـر مـى تـوان بـعـنـوان قند طبيعى جهت كودكان استفاده نمود، ورزشكاران و آنها كه گرفتار ضعف و پيرى اند مى توانند از انجير براى تغذيه خود استفاده كنند.
مى گويند افلاطون به قدرى انجير را دوست مى داشت كه بعضى آن را دوست فيلسوفان ناميده اند، و سقراط انجير را جذب كننده مواد نافع و دفع
كننده مضار مى دانسته .
(جـاليـنـوس ) رژيـم مـخـصـوصـى از انـجـيـر بـراى پـهلوانان تنظيم كرده بود، به پهلوانان روم و يونان قديم نيز انجير داده مى شد.
دانـشـمـنـدان غـذاشـنـاس مـى گـويند انجير سرشار است از ويتاءمين هاى مختلف و قند، و در بـسـيـارى از بـيـمـاريها از آن به عنوان يك دارو مى توان استفاده كرد، مخصوصا هر گاه انـجـير و عسل را به طور مساوى مخلوط كنند براى زخم معده بسيار مفيد است ، خوردن انجير خـشـك فـكـر را تـقـويـت مـى كـنـد، خلاصه به علت وجود عناصر معدنى در انجير كه سبب تعادل قواى بدن و خون مى گردد انجير را غذاى هر سن و شرائطى معرفى كرده اند.
در حـديـثـى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) آمده است التين يذهب بالبخر و يـشـد الفـم و العـظـم ، و يـنـبـت الشـعـر، و يـذهـب بـالداء و لا يـحـتـاج مـعـه الى دواء و قال (عليه السلام ): التين اشبه شى ء بنبات الجنة :
انجير بوى دهان را مى برد ، لثه ها و استخوانها را محكم مى كند، مو را مى روياند درد را بـرطـرف مـى سـازد، و بـا وجـود آن نياز به دارو نيست ، و نيز فرمود انجير شبيه ترين اشياء به ميوه بهشتى است .
و امـا در بـاره زيتون غذاشناسان و دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه مـطـالعه خواص گوناگون ميوه ها صرف كرده اند براى زيتون و روغن آن اهميت فوق العـادهـاى قـائلند، و معتقدند كسانى كه مى خواهند همواره سالم باشند بايد از اين اكسير حياتى استفاده كند.
روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى ، و براى رفع عوارض كليه ها
و سنگهاى صفراوى ، و قولنجهاى كليوى ، و كبدى ، و رفع يبوست بسيار مؤ ثر است .
به همين دليل از درخت زيتون به عنوان شجره مباركه در قرآن مجيد ياد شده است .
روغـن زيـتون نيز سرشار از انواع ويتاءمين ها است و داراى فسفور و گوگرد و كلسيوم و آهن و پتاسيوم و منگنز است .
مـرهـمـهائى را كه از روغن زيتون و سير تهيه مى شود براى انواع دردهاى رماتيسمى مفيد دانسته اند، سنگهاى كيسه صفرا وسيله خوردن روغن زيتون از بين مى روند.
در خـبـرى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : مـا افـقـر بـيـت ياتدمون بـالخـل و الزيـت و ذلك ادام الانـبياء: خانه اى كه در آن از سركه و روغن زيتون به عنوان نان خورش استفاده مى كنند هرگز خالى از طعام نمى شود، و اين غذاى پيامبران است .
و در حـديـثـى از امـام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) آمده است : نعم الطعام الزيت : يـطـيـب النـكهة ، و يذهب بالبلغم ، و يصفى اللون ، و يشد العصب ، و يذهب بالوصب ، و يـطـفـى ء الغـضـب : روغـن زيـتون غذاى خوبى است ، دهان را خشبو، و بلغم را برطرف مى سـازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مى بخشد، اعصاب را تقويت كرده ، بيمارى و درد و ضـعـف را از مـيان مى برد و آتش ‍ خشم را فرو مى نشاند. اين بحث را با حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم ، فرمود:
كـلوا الزيـت و ادهـنـوا به فانه من شجرة مباركة : روغن زيتون را بخوريد و بدن را با آن چرب كنيد كه از درخت مباركى است .
بـعـد از ذكر اين قسمهاى پر محتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته چنين مى فرمايد: مسلما ما انسان را در بهترين شكل و نظام آفريديم (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ).
(تـقـويـم ) بـه مـعـنـى در آوردن چـيـزى بـه صـورت مـنـاسـب ، و نـظـام معتدل و كيفيت شايسته است ، و گستردگى مفهوم آن اشاره به اين است كه خداوند انسان را از هـر نـظـر موزون و شايسته آفريد، هم از نظر جسمى ، و هم از نظر روحى و عقلى ، چرا كـه هـر گـونـه اسـتـعـدادى را در وجود او قرار داده ، و او را براى پيمودن قوس صعودى بـسـيار عظيمى آماده ساخته ، و با اينكه انسان جرم صغيرى است ، (عالم كبير) را در او جا داده و آنقدر شايستگيها به او بخشيده كه لايق خلعت و لقد كرمنا بنى آدم ما فرزندان آدم را كـرامت و عظمت بخشيديم (سوره اسراء آيه 70) شده است همان انسانى كه بعد از اتمام خـلقـتـش مـى فـرمايد: فتبارك الله احسن الخالقين پس بزرگ و پر بركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است !
ولى همين انسان با تمام اين امتيازات اگر از مسير حق منحرف گردد چنان سقوط مى كند كه بـه (اسـفـل السـافـليـن ) كـشـيـده مـى شـود، لذا در آيـه بعد مى فرمايد سپس ما او را بـپـائيـنـتـريـن مـراحـل بـاز گـردانـديـم (ثـم رددنـاه اسفل سافلين ).
مـى گـويـنـد هـمـيشه در كنار كوه هاى بلند دره هاى بسيار عميق وجود دارد، و در برابر آن قـوس صـعـودى تـكـامـل انسان ، قوس نزولى وحشتناكى ديده مى شود، چرا چنين نباشد در حـالى كـه مـوجودى است مملو از استعدادهاى سرشار كه اگر در طريق صلاح از آن استفاده كـنـد بر بالاترين قله افتخار قرار مى گيرد، و اگر اين همه هوش و استعداد را در طريق فـسـاد بـه كـار انـدازد بـزرگـتـريـن مـفـسـده را مـى آفـريـنـد و طـبـيـعـى اسـت كـه بـه اسفل السافلين كشيده شود.
ولى در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: مـگـر كـسـانـى كـه ايـمـان آورده انـد و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون ).
(ممنون ) از ماده من در اينجا به معنى قطع يا نقص است ، بنابراين غير ممنون اشاره به پـاداشـى دائمـى و خالى از هر گونه نقص ‍ است ، و بعضى گفته اند منظور خالى از منت بودن است اما معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
بـعـضـى جـمـله ثـم رددنـاه اسـفل سافلين را به معنى ضعف و ناتوانى و كم هوشى فوق العـاده دوران پـيـرى تـفـسير كرده اند، ولى در اين صورت با استثناء آيه بعد سازگار نـيـسـت ، بـنـابـرايـن بـا تـوجـه بـه مـجـمـوع آيـات قـبـل و بـعـد هـمـان تـفـسـيـر اول درسـت بـه نـظـر مـى رسـد. در آيـه بـعـد ايـن انـسـان نـاسـپـاس و بـى اعـتـنـا بـه دلائل و نـشـانـه هاى معاد را مخاطب ساخته ، مى گويد: چه چيز سبب مى شود كه تو بعد از اين همه دلائل روز جزا را تكذيب كنى ؟! (فما يكذبك بعد بالدين ).
سـاخـتمان وجود تو از يكسو، و ساختمان اين جهان پهناور از سوى ديگر، نشان مى دهد كه زندگى چند روزه دنيا نمى تواند هدف نهائى آفرينش تو و اين
عالم بزرگ باشد.
ايـنها همه مقدمه اى است براى جهانى وسيعتر و كاملتر، و به تعبير قرآن نشاه اولى خود خـبـر از نـشـاه اخرى مى دهد، چرا انسان متذكر نمى شود (و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون ) (واقعه 62).
عالم گياهان پيوسته و در هر سال منظره مرگ و حيات مجدد را در برابر چشم انسان مجسم مـى سـازنـد، و آفرينشهاى پى در پى دوران جنينى هر كدام معاد و حيات مجددى محسوب مى شود با اين همه چگونه اين انسان روز جزا را انكار مى كند؟
از آنـچـه گـفـتـيـم روشـن مـى شـود كـه مـخـاطـب در ايـن آيـه نـوع انـسـان اسـت ، و ايـن احـتـمـال كـه مخاطب شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد و منظور اين اسـت كـه بـا وجـود دلائل مـعاد چه كسى يا چه چيزى مى تواند تو را تكذيب كند بعيد به نظر مى رسد.
و نيز روشن شد كه منظور از (دين ) در اينجا آئين و شريعت نيست بلكه همان جزا و روز جزا است ، آيه بعد نيز گواه بر اين معنى است .
چـنـانكه مى فرمايد: آيا خداوند بهترين حكم كنندگان و داوران نيست ؟! (اليس الله باحكم الحاكمين ).
و اگـر ديـن را بـه مـعنى كل شريعت و آئين بگيريم معنى اين آيه چنين مى شود: آيا خداوند احـكـام و فرمانهايش از همه حكيمانه تر و متقن تر نيست ؟ يا اينكه آفرينش پروردگار در مـورد انـسـان از هـر نـظـر آمـيـخـتـه بـا حكمت و علم و تدبير است . ولى چنانكه گفتيم معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در حـديثى آمده است موقعى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوره و التين را تـلاوت مـى فـرمـود وقـتـى بـه آيـه (اليـس ‍ الله بـاحكم الحاكمين ) مى رسيد، مى فرمود: بلى و انا على ذلك من الشاهدين : (آرى خداوند احكم الحاكمين است و من بر اين امر گواهم ).
خداوندا! ما نيز گواهى مى دهيم كه تو احكم الحاكمينى .
پـروردگـارا! خـلقـت مـا را در بـهـتـريـن صـورت قـرار داده اى ، تـوفـيـقـى مـرحمت كن تا عمل و اخلاق ما نيز در بهترين صورت باشد.
بـارالهـا! پـيـمـودن راه ايـمـان و عـمـل صـالح جز به لطف تو ميسر نيست ، ما را در اين راه مشمول الطافت فرما.
آمين يا رب العالمين


سوره علق


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است
محتوى و فضيلت سوره علق
مـشـهور در ميان مفسران اين است كه اين سوره نخستين سوره اى است كه بر پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و محتواى آن نيز مؤ يد همين معنى است ، و ايـنـكـه بـعـضى گفته اند نخستين سوره سوره (حمد،)، يا سوره (مدثر) است خلاف مشهور است .
اين سوره در آغاز به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور قرائت و تلاوت مـى دهـد. و سـپـس از آفـريـنش اين انسان با عظمت ، از يك قطعه خون بى ارزش ، سخن مى گويد:
و در مـرحـله بـعد از تكامل انسان در پرتو لطف و كرم پروردگار، و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مى كند.
در مـرحـله بعد، از انسانهاى ناسپاسى كه عليرغم اين همه موهبت و اكرام الهى راه طغيان را پيش مى گيرند سخن به ميان مى آورد.
و سـرانـجـام اشـاره بـه مـجـازات دردنـاك كـسـانـى كـه مـانـع هـدايـت مـردم و اعمال نيك اند مى كند.
و سوره را با دستور (سجده ) و (تقرب ) به درگاه پروردگار پايان مى دهد.
در فـضـيـلت قـرائت ايـن سـوره از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل شده است كه فرمود: من قراء فى يومه او ليلته اقراء باسم ربك ثم مات فى يومه او ليـلتـه مـات شـهـيـدا و بـعـثـه الله شـهـيـدا، و احـيـاه كـمـن ضـرب بـسـيـفـه فـى سـبـيـل الله مع رسول الله !: هر كس در روز يا شب سوره اقراء باسم ربك را بخواند، و در همان
شـب يـا روز بـمـيـرد شـهيد از دنيا رفته است و خداوند او را شهيد مبعوث مى كند و در صف شـهـيـدان جـاى مـى دهد، و در قيامت همچون كسى است كه با شمشير در راه خدا با پيامبر خدا جهاد كرده است .
اين سوره به مناسبت تعبيرهاى مختلفى كه در آغاز آن است بنام سوره (علق ) يا سوره (اقراء) يا سوره (قلم ) ناميده شده .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


اقراء باسم ربك الذى خلق (1)
خلق الانسن من علق (2)
اقراء و ربك الا كرم (3)
الذى علم بالقلم (4)
علم الانسن ما لم يعلم (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد.
2 - همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد.
3 - بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است .
4 - همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود.
5 - و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد.
شاءن نزول :
هـمـانـگـونه كه در شرح محتواى سوره نيز اشاره كرديم به اعتقاد اكثر مفسران اين سوره نـخـسـتـيـن سـوره اى اسـت كـه بـر پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـازل شـده اسـت ، بـلكـه بـه گفته بعضى پنج آيه فوق به اتفاق همه مفسران در آغاز وحـى بـر رسـول اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نازل شده ، مضمون آن نيز مؤ يد اين معنى است .
در روايـات آمـده اسـت كـه پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به كوه حرا رفته بود جبرئيل آمد و گفت : اى محمد بخوان ! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من قرائت كننده نيستم .
جـبـرئيـل او را در آغـوش گـرفت و فشرد، و بار ديگر گفت : بخوان ! پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) هـمـان جـواب را تـكـرار كـرد، بـار دوم نـيـز جـبـرئيـل ايـن كـار را كـرد، و همان جواب را شنيد، و در سومين بار گفت : اقراء باسم ربك الذى خلق ... (تا آخر آيات پنجگانه ).
اين سخن را گفت و از ديده پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پنهان شد.
رسـول خـدا (صـلى الله عليه و آله و سلم ) كه با دريافت نخستين اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خديجه آمد، و فرمود: زملونى و دثرونى : مرا بپوشانيد و جامهاى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم .
(طـبـرسـى ) در مـجـمـع البـيـان نـيـز نـقـل مـى كـنـد كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) به خديجه فرمود هنگامى كه تنها مى شوم ندائى مى شنوم (و نگرانم !).
خديجه عرض كرد: خداوند جز خير در باره تو كارى نخواهد كرد، چرا
كـه بـه خـدا سـوگـنـد تـو امـانـت را ادا مى كنى ، صله رحم بجا مى آورى ، در سخن گفتن راستگو هستى .
خـديـجـه مـى گـويـد: بـعـد از ايـن مـاجـرا مـا بـه سـراغ ورقـة بـن نـوفـل رفـتـيـم (او از آگـاهـان عـرب و عـمـوزاده خـديـجـه بـود) رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آنـچه را ديده بود براى (ورقه ) بيان كـرد، (ورقـه ) گـفـت : هـنـگـامـى كه آن منادى به سراغ تو مى آيد دقت كن ببين چه مى شنوى ؟ سپس براى من نقل كن .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خلوتگاه خود اين را شنيد كه مى گويد: اى محمد بـگـو: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين - تا - و لا الضالين ، و بگو: لا اله الا الله ، سـپـس حـضـرت بـه سـراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو كرد. ورقه گـفـت : بـشـارت بـر تـو، بـاز هـم بشارت بر تو، من گواهى مى دهم تو همان هستى كه عـيسى بن مريم بشارت داده است ! و تو شريعتى همچون موسى دارى تو پيامبر مرسلى ، و به زودى بعد از اين روز ماءمور به جهاد مى شوى و اگر من آن روز را درك كنم در كنار تو جهاد خواهم كرد!.
هـنـگـامـى كـه ورقـه از دنيا رفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من اين روحانى را در بهشت (بهشت برزخى ) ديدم در حالى كه لباس حرير بر تن داشت ، زيرا او به من ايمان آورد و مرا تصديق كرد.
البـتـه در بـعـضـى از كـلمـات مـفـسـريـن ، يا كتب تاريخ ، مطالب ناموزونى در باره اين فـصل از زندگى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به چشم مى خورد كه مسلما از احـاديـث مـجـعـول و اسـرائيـليـات اسـت ، مـثـل ايـنـكـه پـيـغـمـبـر بـعـد از مـاجـراى نخستين نـزول وحـى بـسـيـار نـاراحت شد و از اين ترسيد كه القاآت شيطانى باشد! يا چند بار تـصـمـيـم گـرفـت خـود را از كـوه بـه زيـر پـرتـاب كـنـد! و امـثـال ايـن لاطـائلات كه نه با مقام شامخ نبوت سازگار است ، نه با آنچه در تاريخ از عقل و درايت فوق العاده پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) و مديريت و شكيبائى و تسلط بر نفس و اعتماد او ثبت شده است .
بـه نـظر مى رسد اينگونه روايات ضعيف و ركيك ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است و خـواسـتـه انـد هم اسلام را زير سؤ ال برند و هم شخص پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با توجه به آنچه گفته شد به سراغ تفسير آيات مى رويم .
تفسير:
بخوان به نام پروردگارت
در نـخـسـتـيـن آيه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب ساخته مى گويد: بخوان بنام پروردگارت كه جهان را آفريد (اقراء باسم ربك الذى خلق ).
بـعـضـى گـفـتـه انـد، مـفـعـول در جـمـله بـالا مـحـذوف اسـت و در اصـل چـنـيـن بود اقراء القرآن باسم ربك : (قرآن را با نام پروردگارت بخوان ) و بـه هـمـيـن جـهـت بعضى اين آيه را دليل بر آن گرفته اند كه بسم الله جزء سوره هاى قـرآن اسـت . و بـعـضـى بـا را زائده دانـسـتـه ، و گـفـتـه انـد: مـنـظـور ايـن اسـت كـه نـام پـروردگارت را بخوان ، ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد، چرا كه مناسب اين است گفته شود نام پروردگارت را به يادآور.
قابل توجه اينكه در اينجا قبل از هر چيز تكيه روى مساءله ربوبيت پروردگار شده است ، و مـى دانـيم (رب ) به معنى (مالك مصلح ) است كسى كه هم صاحب چيزى است و هم به اصلاح و تربيت آن مى پردازد.
سپس براى اثبات ربوبيت پروردگار روى مساءله خلقت و آفرينش جهان
هـسـتـى تـكـيـه شـده ، چـرا كه بهترين دليل بر ربوبيت او خالقيت او است ، كسى عالم را تدبير مى كند كه آفريننده آن است .
ايـن در حـقـيـقـت پـاسـخـى اسـت بـه مـشـركان عرب كه خالقيت خدا را پذيرفته بودند، اما ربـوبـيـت و تدبير را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبيت خداوند و تدبير او در نظام هستى بهترين دليل بر اثبات ذات مقدس او است .