تفسير نمونه جلد ۱۴

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد كـافـران رسـتـگـار نـخـواهند شد و نتيجه كارشان در اين حسابرسى الهى روشن است (انه لا يفلح الكافرون ).
چـه جـالب اسـت كـه ايـن سـوره بـا (قـد افـلح المـؤ مـنـون ) آغـاز شـد و بـا (لا يفلح الكـافـرون ) بـحـثـهـايـش بـه پـايـان مـى رسـد، و اين است دورنماى زندگى مؤ منان و كافران از آغاز تا انجام .
در آخـريـن آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گرامى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: (بگو پروردگارا! مرا ببخش ، و مـشـمـول رحـمـت خـود قـرار ده و تـو بـهـتـريـن رحـم كـنـنـدگـانـى ) (و قل رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين ).
اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم ، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب .
و مسلم است اين دستور براى همه مؤ منان است هر چند مخاطب شخص
پيامبر مى باشد.
در روايـتـى نقل شده است كه (آغاز اين سوره و پايانش از گنجينه هاى عرش خدا است ، و هـر كـس بـه سـه آيـه آغـاز آن عـمـل كـنـد، و از چـهـار آيـه پـايـانـش پـنـد و اندرز گيرد، اهل نجات و فلاح و رستگارى است ).
بـعـيـد نـيست منظور از سه آيه نخست اين سوره ، سه آيه اى است كه بعد از جمله قد افلح المؤ منون آمده كه يكى دعوت به خشوع در نماز، و ديگرى دعوت به پرهيز از هر گونه كار لغو و بيهوده ، و سومى دعوت به زكات مى كند، كه يكى رابطه انسان است با خدا و ديگرى با خلق ، و ديگرى با خويشتن ، و منظور از چهار آيه اخير آيه 115 به بعد است كـه سـخـن از بـيهوده نبودن خلق ، و مساءله معاد، و سپس توحيد، و سپس انقطاع الى الله و توجه به پروردگار بحث مى كند.
بار الها! به حق مؤ منانى كه وعده رستگارى آنها را در اين سوره داده اى كه در طليعه آنها پـيـامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهلبيت او (عليهمالسلام ) هستند، ما را در صف اين گروه قرار ده و فرمان فلاح و رستگارى را به نام ما بنويس .
خداوندا! ما را مشمول غفران و رحمتت فرما كه ارحم الراحمين توئى .
پـروردگارا! پايان كار همه ما را به خير گردان و در لغزشگاهها از هر گونه انحراف و لغزش حفظ كن . انك على كل شى ء قدير.
پايان سوره مؤ منون
شب 25 محرم الحرام 1403
مطابق با 21 / 8 / 1361


سوره نور


مقدمه
اين سوره در (مدينه ) نازل شده و 64 آيه است
جزء هيجدهم قرآن كريم
فضيلت سوره (نور)
در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم من قرء سورة نور اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد كل مؤ منة و مؤ من فيما مضى و فيما بقى : (كسى كه سوره نور را بخواند (و محتواى آن را در زندگى خود پياده كند) خداوند به عدد هر زن و مرد با ايمانى در گذشته و آينده ده حسنه به عنوان پاداش به او خواهد داد).
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مى خوانيم : حصنوا اموالكم و فروجكم بـتـلاوة سـورة نـور و حـصـنـوا بـهـا نـسـائكـم ، فـان مـن ادمـن قـرائتـهـا فـى كـل يـوم او فـى كـل ليـلة لم يـزن احـد مـن اهـلبـيـتـه ابـدا حـتـى يـمـوت : (امـوال خـود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نـور، و زنـانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سـوره را در هـر شـبـانـه روز ادامـه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد).
تـوجـه بـه مـحـتـواى سـوره كـه از طـرق گـونـاگـون و مـؤ ثـر بـه مـبـارزه بـا عوامل انحراف از جاده عفت برخاسته نكته اصلى حديث فوق و همچنين مفهوم عملى آن را روشن مى سازد.
محتواى سوره نور
ايـن سـوره را در حـقيقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست چرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق
مختلف از آلودگيهاى جنسى دور مى زند و اين هدف در چند مرحله پياده شده است :
مـرحـله اول بـيان مجازات شديد زن و مرد زناكار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده .
مـرحـله دوم بـه اين امر مى پردازد كه اجراى اين حد شديد مساءله ساده اى نيست ، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد، نسبت به غير مرد و همسرش چهار شاهد و در مورد مـرد و همسرش برنامه لعان كه شرح آن خواهد آمد بايد اجرا گردد، و حتى اگر كسى كه ديـگـرى را مـتـهـم مـى سـازد نـتـوانـد ادعـاى خـود را در مـحـكمه قضاوت اسلامى به ثبوت بـرسـانـد خـود مـجازات شديد (چهار پنجم حد زنا) خواهد داشت ، تا كسى تصور نكند مى تواند با متهم ساختن ديگران به سادگى آنها را به مجازات اسلامى بكشاند، بلكه به عكس خودش گرفتار مجازات خواهد شد.
سـپـس بـه هـمـين مناسبت (حديث معروف افك ) و تهمتى را كه به يكى از همسران پيامبر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) زدند مطرح كرده ، و قرآن شديدا اين مساءله را تعقيب مى كند، تا كاملا روشن شود شايعه سازى درباره افراد پاك چه گناه سنگينى دارد.
در مرحله سوم براى اينكه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مى كـنـد بـه يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته ، مساءله نهى از چـشـم چـرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پـيـش كـشـيـده مـشـروحـا در ايـن زمـيـنـه بـحـث مـى كـنـد، چـرا كـه يـكـى از عوامل مهم انحرافات جنسى اين دو مساءله چشم چرانى و بى حجابى است ، و تا آنها ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد.
در مـرحـله چـهـارم بـاز بـه عـنـوان يـك پـيـشـگـيـرى مـهـم از آلوده شـدن بـه اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند تا از طريق ارضاى مشروع
غريزه جنسى با ارضاى نامشروع مبارزه كند.
در مـرحـله پـنـجـم بـخـشـى از آداب مـعـاشـرت و اصـول تـربـيـت فـرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى كند كه در اوقات خـاصـى كـه احتمال دارد زن و شوهر با هم خلوت كرده باشند، فرزندان بدون اجازه وارد اطاق آنها نشوند و موجباتى از اين راه براى انحراف فكر آنها فراهم نگردد.
و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـعـضـى ديـگـر از آداب زنـدگـى خانوادگى را، هر چند ارتباط با مسائل جنسى ندارد، ذكر مى كند.
در مـرحـله شـشـم كـه در لابـلاى ايـن بـحـثـهـا طـرح شـده بـخـشـى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى كـنـد چـرا كـه پـشـتـوانـه هـمـه بـرنـامـه هـاى عـمـلى و اخـلاقـى هـمـان مسائل اعتقادى و ايمان به مبدء و معاد و حقانيت نبوت است ، و تا اين ريشه نباشد آن شاخ و برگها و گل و ميوه ها شكوفا نمى گردد.
ضـمـنـا بـه مـنـاسـبـت بـحـثـهـاى مـربـوط بـه ايـمـان و عـمـل صـالح سـخـن از حـكـومـت جـهـانـى مـؤ مـنـان صـالح العـمـل بـه مـيـان آمـده و بـه بـعـضـى از دستورات ديگر اسلام نيز اشاره شده است كه در مجموع يك واحد كامل و جامع را تشكيل مى دهد.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


سورة اءنزلنها و فرضنها و اءنزلنا فيها اءيت بينت لعلكم تذكرون (1)
الزانـيـة و الزانى فاجلدوا كل وحد منهما مائة جلدة و لا تأ خذكم بهما راءفة فى دين الله إ ن كنتم تؤ منون بالله و اليوم الاخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤ منين (2)
الزانـى لا يـنـكح إ لا زانية اءو مشركة و الزانية لا ينكحها إ لا زان اءو مشرك و حرم ذلك على المؤ منين (3)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - ايـن سـوره اى اسـت كـه مـا آن را فرو فرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بينات نازل كرديم ، شايد شما متذكر شويد.
2 - زن و مـرد زنـاكـار را هـر يك ، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت (و محبت كـاذب ) شـمـا را نـگـيـرد اگـر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهى از مؤ منان مجازات آنها را مشاهده كنند.
3 - مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد، و اين كار بر مؤ منان تحريم شده است .
تفسير:
حد (زانى ) و (زانيه )
مى دانيم نام اين سوره ، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات سـوره اسـت ، ولى گذشته از اين ، محتواى سوره نيز از نورانيت خاصى برخوردار است ، بـه انـسـانـهـا، به خانواده ها، به زن و مرد نور عفت و پاكدامنى مى بخشد، به زبانها و سخنها نورانيت تقوى و راستى مى دهد، به دلها و جانها نور توحيد و خدا پرستى و ايمان به معاد و تسليم در برابر دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد.
نـخـسـتين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد و مى گويد: (ايـن سـوره اى اسـت كـه مـا آن را فـرو فـرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بينات نازل كرديم شايد شما متذكر شويد) (سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فيها آيات بينات لعلكم تذكرون ).
(سـوره ) از مـاده (سـور) بـه مـعـنى ارتفاع و بلندى بنا است ، سپس به ديوارهاى بـلنـدى كه در گذشته اطراف شهرها براى حفظ از هجوم دشمنان مى كشيدند، سور اطلاق كرده اند، و از آنجا كه اين ديوارها شهر را از منطقه بيرون جدا مى كرد،
تدريجا اين كلمه به قطعه و بخش از چيزى از جمله قطعه و بخشى از قرآن كه از بقيه جدا شده است اطلاق گرديده .
بـعـضـى از اربـاب لغـت نـيـز گـفـتـه انـد كـه (سـوره ) بـه بـنـاهـاى زيبا و بلند و بـرافـراشـتـه گـفـتـه مـى شود، و به بخشهاى مختلف از يك بناى بزرگ نيز سوره مى گـويـنـد، بـه هـمـين تناسب به بخشهاى مختلف قرآن كه از يكديگر جدا است سوره اطلاق شده است .
بـه هـر حـال ايـن تعبير، اشاره به اين حقيقت است كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عـقـائد و آداب و دسـتـورات هـمـه داراى اهـمـيت فوق العاده اى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است .
مخصوصا جمله (فرضناها) (آن را فرض كرديم ) با توجه به معنى (فرض ) كه به معنى قطع مى باشد نيز اين معنى را تاءكيد مى كند.
تـعـبـيـر به (آيات بينات ) ممكن است اشاره به حقايقى از توحيد و مبدء و معاد و نبوت بـاشـد كـه در آن مـطرح شده ، در برابر (فرضنا) كه اشاره به احكام و دستوراتى اسـت كـه در ايـن سـوره ، بـيـان گرديده ، و به عبارت ديگر يكى اشاره به عقائد است و ديگرى اشاره به (احكام ).
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنظور از (آيات بينات )، دلائلى است كه براى احكام مفروض در اين سوره آمده است .
جـمـله (لعـلكـم تـذكرون ) (شايد شما متذكر شويد) بار ديگر اين واقعيت را در نظرها مـجـسـم مـى كـنـد كه ريشه همه اعتقادات راستين و برنامه هاى عملى اسلام در درون فطرت انـسـانـهـا نـهـفـتـه اسـت ، و بـر ايـن اساس ، توضيح آنها يكنوع (تذكر و ياد آورى ) محسوب مى شود.
بعد از اين بيان كلى ، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زناكار پرداخته مـى گـويـد: (زن و مـرد زنـاكـار را هـر يـك صـد تـازيـانه بزنيد) (الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما ماة جلدة ).
و بـراى تـاءكـيـد بيشتر اضافه مى كند (هرگز نبايد در اجراى اين حد الهى گرفتار رافت (و محبت كاذب و دروغين ) شويد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد) (و لا تاخذكم بهما رافة فى دين الله ان كنتم تؤ منون بالله و اليوم الاخر).
و سـر انـجـام در پـايـان ايـن آيـه بـه نـكـتـه ديـگـرى بـراى تـكـمـيل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده مى گويد: (و بايد گروهى از مؤ منان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده كنند) (و ليشهد عذابهما طائفة من المؤ منين ).
در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است :
1 - حـكـم مـجـازات زنان و مردان آلوده به فحشاء (منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است ).
2 - تـاءكـيـد بـر ايـن كـه در اجـراى ايـن حـد الهـى گـرفـتار محبتها و احساسات بى مورد نشويد، احساسات و محبتى كه نتيجه اى جز فساد و آلودگى اجتماع ندارد منتها براى خنثى كردن انگيزه هاى اين گونه احساسات مساءله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مى كشد چرا كه نشانه ايمان به مبدء و معاد، تسليم مطلق در برابر فرمان او است ، ايمان به خداوند عـالم حـكـيـم سـبـب مـى شـود كـه انـسـان بـدانـد هـر حـكـمـى فـلسـفـه و حـكمتى دارد و بى دليـل تـشـريع نشده ، و ايمان به معاد سبب مى شود كه انسان در برابر تخلفها احساس مسئوليت كند.
در ايـنـجـا حـديـث جـالبـى (از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـقـل شـده كـه تـوجـه بـه آن لازم اسـت : يـؤ تـى بـوال نـقـص مـن الحـد سـوطـا فـيـقـال له لم فـعـلت ذاك ؟ فـيـقـول : رحـمـة لعبادك ، فيقال له انت ارحم بهم منى ؟! فيؤ مر به الى النار، و يؤ تى بـمـن زاد سـوطـا، فـيـقـال له لم فـعـلت ذلك ؟ فـيـقـول ليـنـتـهـوا عـن مـعـاصـيـك ! فـيـقـول : انت احكم به منى ؟! فيؤ مر به الى النار!: (روز قيامت بعضى از زمامداران را كه يك
تـازيـانـه از حـد الهى كم كرده اند در صحنه محشر مى آورند و به او گفته مى شود چرا چـنـيـن كردى ؟ مى گويد: براى رحمت به بندگان تو! پروردگار به او مى گويد: آيا تـو نـسـبـت به آنها از من مهربانتر بودى ؟! و دستور داده مى شود او را به آتش بيفكنيد! ديگرى را مى آورند كه يك تازيانه بر حد الهى افزوده ، به او گفته مى شود: چرا چنين كردى ؟ در پاسخ مى گويد: تا بندگانت از معصيت تو خوددارى كنند! خداوند مى فرمايد: تـو از مـن آگـاهـتـر و حـكـيـمـتـر بـودى ؟! سپس دستور داده مى شود او را هم به آتش دوزخ ببرند).
3 - دسـتـور حـضـور جمعى از مؤ منان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گـنـهـكـار عـبـرت گيرد، بلكه هدف آنست كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم شود، و به تـعـبـيـر ديـگـر: با توجه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگى هاى اخلاقى در يك فـرد ثـابـت نـمـى ماند، و به جامعه سرايت مى كند، براى پاكسازى بايد همانگونه كه گناه برملا شده مجازات نيز برملا گردد.
و بـه ايـن تـرتيب اساس پاسخ اين سؤ ال كه چرا اسلام اجازه مى دهد آبروى انسانى در جـمـع بـريـزد روشـن مـى شـود، زيرا مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كـشـيـده نشده است (خداوند ستار العيوب ) راضى به پرده درى نيست اما بعد از ثبوت جرم و بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميت گناه ، بايد بـه گـونـه اى مـجـازات صورت گيرد كه اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستين باز گردد.
اصـولا در يـك جـامـعـه سالم بايد (تخلف از قانون ) با اهميت تلقى شود، مسلما اگر تـخـلف تـكـرار گـردد آن اهـمـيـت شـكـسـتـه مى شود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان است .
اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى
حـيـثـيـت و آبـروى خـود بيش از مساءله تنبيهات بدنى اهميت قائلند، و همين علنى شدن كيفر ترمز نيرومندى بر روى هوسهاى سركش ‍ آنها است .
از آنجا كه در آيه مورد بحث سخن از مجازات زن و مرد زناكار در ميان است ، به همين مناسبت سؤ الى پيش مى آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟
آيـه سـوم ايـن سـؤ ال را چـنـيـن پـاسخ مى گويد: (مرد زناكار جز با زن آلوده دامان يا مشرك و بى ايمان ازدواج نمى كند، همانگونه كه زن آلوده دامان جز با مرد زانى يا مشرك پيمان همسرى نمى بندد) (الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة و الزانية لا ينكحها الا زان او مشرك ).
(و اين كار بر مؤ منان تحريم شده است ) (و حرم ذلك على المؤ منين ).
در ايـنـكـه اين آيه بيان يك حكم الهى است ، يا خبر از يك قضيه خارجى و طبيعى ؟ در ميان مفسران گفتگو است :
بـعـضـى مـعـتـقـدنـد آيـه تـنـهـا يـك واقـعـيـت عـيـنـى را بـيـان مـى كـند كه آلودگان هميشه دنـبـال آلودگـان مـى رونـد، و هـمـجنس با همجنس پرواز مى كند، اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى دهند، و آن را بر خويشتن تحريم مى كنند، شاهد اين تفسير همان ظاهر آيه است كه به صورت (جمله خبريه ) بيان شده .
ولى گروه ديگر معتقدند كه اين جمله بيان يك حكم شرعى و الهى است مخصوصا مى خواهد مـسـلمـانـان را از ازدواج بـا افـراد زنـاكـار بـاز دارد، چـرا كـه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگيردار است .
و از اين گذشته اين كار يكنوع ننگ و عار براى افراد پاك محسوب مى شود.
بعلاوه فرزندانى كه در چنين دامانهاى لكه دار يا مشكوكى پرورش مى يابند سر نوشت مبهمى دارند.
روى اين جهات اسلام اين كار را منع كرده است .
شاهد اين تفسير جمله و حرم ذلك على المؤ منين است كه در آن تعبير به تحريم شده .
و شاهد ديگر روايات فراوانى است كه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير پيشوايان معصوم (عليهمالسلام ) در اين زمينه به ما رسيده و آن را به صورت يك حكم تفسير كرده اند.
حتى بعضى از مفسران بزرگ در شاءن نزول آيه چنين نوشته اند: (مردى از مسلمانان از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اجـازه خـواسـت كـه بـا (ام مـهـزول ) زنـى كـه در عـصـر جـاهـليـت بـه آلودگى معروف بود و حتى پرچمى براى شـنـاسـائى بـر در خـانـه خـود نـصـب كـرده بـود! ازدواج كـنـد، آيـه فـوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت ).
در حديث ديگرى نيز از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (ايـن آيـه در مـورد مـردان و زنـانـى اسـت كـه در عـصـر رسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آلوده زنا بودند، خداوند مسلمانان را از ازدواج بـا آنـهـا نـهـى كـرد، و هـم اكـنـون نـيـز مـردم مـشـمـول ايـن حـكـمـنـد هـر كـس مشهور به اين عمل شود، و حد الهى به او جارى گردد، با او ازدواج نكنيد تا توبه اش ثابت شود).
ايـن نـكـتـه نـيز لازم به ياد آورى است كه بسيارى از احكام به صورت جمله خبريه بيان شده است ، و لازم نيست هميشه احكام الهى به صورت جمله (امر) و (نهى )باشد.
ضمنا بايد توجه داشت كه عطف (مشركان ) بر (زانيان ) در واقع براى
بـيـان اهـمـيـت مـطلب است ، يعنى گناه (زنا) همطراز گناه (شرك ) است ، چرا كه در بـعـضـى از روايـات نـيـز وارد شـده كـه (شـخص ‍ زناكار در آن لحظه اى كه مرتكب اين عمل مى شود از ايمان باز داشته مى شود) (قال رسـول الله (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )... لا يـزن الزانى حين يزنى و هو مؤ من و لا يـسـرق السـارق حـيـن يـسـرق و هـو مـؤ مـن فـانـه اذا فـعـل ذلك خـلع عـنـه الايـمـان كخلع القميص ): (شخص زناكار به هنگامى كه مرتكب اين عـمـل مـى شـود، مـؤ مـن نـيـسـت ، و هـمـچـنـيـن سـارق بـه هـنـگـامـى كـه مـشـغـول دزدى اسـت ايـمـان نـدارد، چـرا كـه بـه هـنـگـام ارتـكـاب ايـن عمل ، ايمان را از او بيرون مى آورند همانگونه كه پيراهن را از تن )!.
نكته ها:
1 - مواردى كه حكم زنا اعدام است
آنـچـه در آيـه فوق در مورد حد زنا آمده است يك حكم عمومى است كه موارد استثنائى هم دارد از جمله زناى محصن و محصنه است كه حد آن با تحقق شرائط اعدام است .
منظور از (محصن ) مردى است كه همسرى دارد و همسرش در اختيار او است ، و (محصنه ) به زنى مى گويند كه شوهر دارد و شوهرش نزد او است ، هر گاه كسى با داشتن چنين راه مـشـروعى باز هم مرتكب زنا بشود حد او اعدام مى باشد، شرائط و كيفيت اجراى اين حكم در كتب فقهى مشروحا آمده است .
و نيز زناى با محارم حكم آن اعدام است .
همچنين زناى به عنف و جبر كه حكم آن نيز همين است .
البته در بعضى از موارد علاوه بر مساءله تازيانه ، تبعيد و پاره اى ديگر از
مجازاتها نيز وجود دارد كه شرح آن را بايد در كتب فقهيه خواند.
2 - چرا زانيه مقدم ذكر شده ؟
بـدون شك اين عمل منافى عفت از همه كس قبيح است ، ولى از زنان زشت تر و قبيحتر است ، چـرا كـه آنـهـا از حـجـب و حـيـاى بـيـشـتـرى بـرخـوردارنـد، و شـكـسـتـن آن دليل بر تمرد شديدترى است .
از ايـن گـذشـته عواقب شوم اين امر گرچه دامنگير هر دو مى شود اما در مورد زنان ، عواقب شومش بيشتر است .
ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه سر چشمه وسوسه اين كار بيشتر از ناحيه آنها صورت مى گيريد و در بسيارى از موارد عامل اصلى محسوب مى شوند.
مجموع اين جهات سبب شده كه زن آلوده بر مرد آلوده در آيه فوق مقدم داشته شده است .
ولى زنـان و مـردان پـاكـدامـن و بـا ايـمـان از هـمـه ايـن مسائل بركنارند.
3 - مجازات در حضور جمع چرا؟
آيـه فوق كه به صورت امر است وجوب حضور گروهى از مؤ منان را به هنگام اجراى حد زنـا مى رساند، ولى ناگفته پيدا است كه قرآن شرط نكرده حتما در ملاء عام اين حكم اجرا شـود، بـلكـه بر حسب شرائط و مصالح متفاوت مى گردد حضور سه نفر و بيشتر كافى است ، مهم آن است كه قاضى تشخيص دهد حضور چه مقدار از مردم لازم است .
فلسفه اين حكم نيز روشن است ، زيرا همانگونه كه گفتيم اولا درس
عـبرتى براى همگان است و سبب پاكسازى اجتماع ثانيا شرمسارى مجرم مانع ارتكاب جرم در آينده خواهد شد.
ثالثا هر گاه اجراى حد در حضور جمعى انجام شود قاضى و مجريان حد متهم به سازش يـا اخـذ رشوه يا تبعيض و يا شكنجه دادن و مانند آن نخواهند شد. رابعا حضور جمعيت مانع از خودكامگى و افراط و زياده روى در اجراى حد مى گردد.
خـامـسـا مـمكن است مجرم بعد از اجراى حد به ساختن شايعات و اتهاماتى در مورد قاضى و مـجـرى حد بپردازد كه حضور جمعيت موضع او را روشن ساخته و جلو فعاليتهاى تخريبى او را در آينده مى گيريد و فوائد ديگر.
4 - حد زانى قبلا چه بوده است ؟
از آيـه 15 و 16 سـوره نـسـاء چـنـيـن بـر مـى آيـد كـه قـبـل از نـزول حـكـم سـوره نـور دربـاره زنـاكـاران و زنان بد كار اگر محصنه بوده اند مجازات آنها زندان ابد تعيين شده است (فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفاهن الموت ) و در صورتى كه غير محصن بوده اند مجازات آنها ايذاء و آزار بوده است (فاذوهما).
ولى مـقـدار اين آزار معين نشده است ، اما آيه مورد بحث آن را در يكصد تازيانه محدود و معين نموده ، بنابراين حكم اعدام در مورد محصنه جايگزين زندان ابد، و حكم يكصد تازيانه حد و حـدودى بـراى حـكم آزار است (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 306 به بعد ذيل آيه 15 و 16 سوره نساء مراجعه فرمائيد).
5 - افراط و تفريط در اجراى حد ممنوع !
بدون شك مسائل انسانى و عاطفى ايجاب مى كند كه حداكثر كوشش
بـه عـمـل آيـد كـه هـيـچ فرد بيگناهى گرفتار كيفر نگردد، و نيز تا آنجا كه احكام الهى اجـازه عـفـو و گـذشت را مى دهد عفو و گذشت شود، ولى بعد از ثبوت جرم و مسلم شدن حد بـايـد قـاطـعـيـت بـه خـرج داد و از احـسـاسـات كاذب و عواطف دروغين كه براى نظام جامعه زيانبخش است بپرهيزند.
مـخـصـوصا در آيه مورد بحث تعبير به (فى دين الله ) شده ، يعنى هنگامى كه حكم ، حكم خدا است كسى نمى تواند بر خداوند رحمان و رحيم پيشى گيرد.
در اينجا از غلبه احساسات محبت آميز نهى شده ، زيرا اكثريت مردم داراى چنين حالتى هستند و احـتـمـال غـلبـه احـساسات محبت آميز بر آنها بيشتر است ، ولى نمى توان انكار كرد كه اقليتى وجود دارند كه طرفدار خشونت بيشترى مى باشند، اين گروه نيز همانگونه كه سـابـقـا اشـاره كـرديـم از مـسـيـر حـكـم الهـى مـنـحـرفـنـد و بـايـد احـسـاسـات خـود را كنترل كنند، و بر خداوند پيشى نگيرند كه آن نيز مجازات شديد دارد.
6 - شرايط تحريم ازدواج با زانى و زانيه
گـفـتيم ظاهر آيات فوق تحريم ازدواج با زانى و زانيه است ، البته اين حكم در روايات اسـلامـى مـقـيـد بـه مـردان و زنـانـى شـده اسـت كـه مـشـهـور بـه ايـن عـمـل بـوده و تـوبـه نـكـرده انـد، بـنـابـرايـن اگـر مـشـهـور بـه ايـن عمل نباشند، يا از اعمال گذشته خود كناره گيرى كرده و تصميم بر پاكى و عفت گرفته ، و اثر توبه خود را نيز عملا نشان داده اند، ازدواج با آنها شرعا بى مانع است .
امـا در صـورت دوم بـه ايـن دليـل است كه عنوان (زانى ) و (زانيه ) بر آنها صدق نـمـى كـنـد، حـالتـى بـوده اسـت كـه زائل شـده ، ولى در صـورت اول ، ايـن قـيـد از روايـات اسـلامـى اسـتـفـاده شـده و شـاءن نزول آيه نيز آن را تاييد مى كند.
در حديث معتبرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فقيه معروف (زراره ) از آن حضرت پرسيد تفسير آيه الزانى لا ينكح الا زانيه ... چيست ؟
امـام فـرمـود: هـن نـسـاء مـشـهـورات بالزنا و رجال مشهورون بالزنا، قد شهروا بالزنا و عرفوا به ، و الناس اليوم بذلك المنزل ، فمن اقيم عليه حد الزنا، او شهر بالزنا، لم ينبغ لا حد ان يناكحه حتى يعرف منه توبته :
(ايـن آيـه اشـاره بـه زنـان و مـردانـى اسـت كـه مـشـهـور بـه زنـا بـوده و بـه ايـن عـمل زشت شناخته شده بودند، و امروز نيز چنين است ، كسى كه حد زنا بر او اجرا شود يا مـشـهور به اين عمل شنيع گردد سزاوار نيست احدى با او ازدواج كند، تا توبه او ظاهر و شناخته شود).
اين مضمون در روايات ديگر نيز آمده است .
7 - فلسفه تحريم زنا
فـكـر نـمـى كـنـيـم عـواقـب شـومـى كـه بـه خـاطـر ايـن عـمل دامان فرد و جامعه را مى گيريد بر كسى مخفى باشد ولى توضيح مختصرى در اين زمينه لازم است :
پيدايش اين عمل زشت و گسترش آن بدون شك نظام خانواده را در هم مى ريزد.
رابطه فرزند و پدر را مبهم و تاريك مى كند.
فـرزنـدان فـاقـد هـويت را كه طبق تجربه تبديل به جنايتكاران خطرناكى مى شوند در جامعه زياد مى كند.
اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكشها در ميان هوسبازان است .
بعلاوه بيماريهاى روانى و آميزشى كه از آثار شوم آن است بر كسى پنهان نيست .
كـشـتـن فـرزنـدان ، سـقـط جـنـيـن و جـنـايـاتـى مـانـنـد آن از آثـار شـوم ايـن عـمـل مـى بـاشـد (شـرح بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه را در جـلد 12 تـفـسـيـر نـمـونـه ذيل آيه 32 سوره اسراء مطالعه فرمائيد).
آيه و ترجمه


و الذيـن يـرمـون المـحصنت ثم لم يأ توا بأ ربعة شهداء فاجلدوهم ثمنين جلدة و لا تقبلوا لهم شهدة اءبدا و اءولئك هم الفسقون (4)
إ لا الذين تابوا من بعد ذلك و اءصلحوا فإ ن الله غفور رحيم (5)


ترجمه :

4 - و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مى كنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد، و شهادتشان را هرگز نپذيريد، و آنها فاسقانند.
5 - مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند كه خداوند غفور و رحيم است .
تفسير:
مجازات تهمت
از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زناكار بيان شده بود و ممكن اسـت ايـن مـوضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا كه از اين طريق افراد پـاك را مـورد اتهام قرار دهند، بلا فاصله بعد از بيان مجازات شديد زناكاران ، مجازات شـديد تهمت زنندگان را كه در صدد سوء استفاده از اين حكم هستند بيان مى كند، تا حيثيت و حرمت خانواده هاى پاكدامن از خطر اينگونه اشخاص مصون بماند، و كسى جرات تعرض به آبروى مردم پيدا نكند.
نـخـسـت مـى گـويـد: كـسـانـى كـه زنـان پـاكـدامـن را مـتـهـم بـه عمل منفى عفت
مـى كـنـنـد بـايـد بـراى اثـبـات ايـن ادعـا چـهـار شـاهـد (عادل ) بياورند، و اگر نياورند هر يك از آنها را هشتاد تازيانه بزنيد! (و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ).
و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مى كند:
(و هرگز شهادت آنها را نپذيريد) (و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا).
(و آنها فاسقانند) (و اولئك هم الفاسقون ).
بـه ايـن تـرتـيـب نه تنها اين گونه افراد را تحت مجازات شديد قرار مى دهد، بلكه در دراز مدت نيز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حيثيت پاكان را لكه دار كنند، بعلاوه داغ فسق بر پيشانيشان مى نهد و در جامعه رسوايشان مى كند.
ايـن سـخـتـگـيـرى در مـورد حـفـظ حـيثيت مردم پاكدامن ، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تـعـليـمات اسلام منعكس است ، و همگى از ارزش فوق العاده اى كه اسلام براى حيثيت زن و مرد با ايمان و پاكدامن قائل شده است حكايت مى كند.
در حـديـثـى از امـام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اذا تهم المؤ من اخاه انماث الايمان من قـلبـه كـما ينماث الملح فى الماء: (هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمك در آب )!.
ولى از آنـجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمى بندد، بلكه در هر فرصتى آلودگـان را تـشـويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى كند، در آيه بعد مـى گـويـد : مـگر كسانى كه بعدا از اين عمل توبه كنند و به اصلاح و جبران پردازند كه خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار
مـى دهـد، خدا غفور و رحيم است (الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم ).
در ايـنـكـه ايـن اسـتـثـنـاء تنها از جمله (اولئك هم الفاسقون ) است و يا به جمله و (لا تقبلوا لهم شهادة ابدا) نيز باز مى گردد، در ميان مفسران و دانشمندان گفتگو است ، اگر به هر دو جمله باز گردد نتيجه اش اين است كه به وسيله توبه هم شهادت آنها در آينده مقبول است ، و هم حكم فسق در تمام زمينه ها و احكام اسلامى از آنها بر داشته مى شود.
امـا اگـر تـنـهـا به جمله اخير باز گردد، حكم فسق در ساير احكام از آنها برداشته خواهد شد، ولى شهادتشان تا پايان عمر بى اعتبار است .
البته طبق قواعدى كه در اصول فقه پذيرفته شده استثناهائى كه بعد از دو يا چند جمله مـى آيـنـد بـه جـمـله آخـر مـى خـورد مـگـر ايـنـكـه قـرائنـى در دسـت بـاشـد كـه جـمـله هـاى قبل نيز مشمول استثناء است ، و اتفاقا در محل بحث چنين قرينه اى موجود است ، زيرا هنگامى كـه بـوسـيـله تـوبه حكم فسق برداشته شود دليلى ندارد كه شهادت پذيرفته نشود، چـرا كـه عـدم قـبـول شـهـادت بـه خـاطـر فـسـق اسـت ، كـسـى كـه تـوبـه كـرده و مـجـددا تحصيل ملكه عدالت را نموده از آن بر كنار مى باشد.
در روايـات مـتـعـددى كـه از مـنابع اهلبيت (عليهمالسلام ) رسيده نيز روى اين معنى تاءكيد شـده اسـت ، تـا آنـجـا كـه امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـعـد از تـصـريـح بـه قـبـول شـهـادت چـنـيـن افـرادى كـه تـوبـه كـرده انـد از شـخـص سـؤ ال كننده مى پرسد: (فقهائى كه نزد شما هستند چه مى گويند)؟
عـرض مـى كـنـد: آنـهـا مـى گـويـنـد: تـوبـه اش مـيـان خودش و خدا پذيرفته مى شود اما شهادتش تا ابد قبول نخواهد شد!
امام مى فرمايد: بئس ما قالوا كان ابى يقول اذا تاب و لم يعلم منه الاخير جازت شهادته : (آنها بسيار بد سخنى گفتند، پدرم مى فرمود: هنگامى كه توبه
كند و جز خير از او ديده نشود شهادتش پذيرفته خواهد شد).
احاديث متعدد ديگرى نيز در اين باب در همين موضوع آمده ، تنها يك حديث مخالف دارد كه آن نيز قابل حمل بر تقيه است .
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه كـلمه (ابدا) در جمله (لا تقبلوا لهم شهادة ابدا) دليـل بـر عـمـومـيـت حـكـم اسـت ، و مـى دانـيـم هـر عـمـوم قـابـل اسـتـثـنـاء مـى بـاشـد (مـخـصـوصـا اسـتثناى متصل ) بنابراين تصور اينكه تعبير (ابدا) مانع از تاءثير توبه خواهد بود اشتباه محض ‍ است .
نكته ها:
1 - معنى رمى در آيه چيست ؟
(رمـى ) در اصـل بـه مـعـنـى انـداخـتـن تير يا سنگ و مانند آن است ، و طبيعى است كه در بـسـيـارى از مـوارد آسـيـبـهائى مى رساند، سپس ‍ اين كلمه به عنوان كنايه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به كار رفته است ، چرا كه گوئى اين سخنان همچون تيرى بر پيكر طرف مى نشيند و او را مجروح مى سازد.
شـايـد بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه در آيـات مـورد بـحث ، و همچنين آيات آينده ، اين كلمه به صـورت مـطـلق بـه كـار رفـته است ، مثلا نفرموده است و الذين يرمون المحصنات بالزنا (كـسـانى كه زنان پاكدامن را به زنا متهم مى كنند) زيرا در مفهوم (يرمون ) مخصوصا بـا تـوجـه به قرائن كلاميه ، كلمه زنا افتاده است ، ضمنا عدم تصريح به آن ، آنهم در جـائى كـه سخن از زنان پاكدامن در ميان است يكنوع احترام و ادب و عفت در سخن محسوب مى شود.
2 - چهار شاهد چرا؟
مـى دانـيـم مـعـمـولا بـراى اثـبـات حـقـوق و جـرمـهـا در اسـلام دو شـاهـد عـادل كـافـى اسـت حـتـى در مـسـاءله قـتـل نـفـس بـا وجـود دو شـاهـد عادل ، جرم اثبات مى شود، ولى در مساءله اتهام به زنا مخصوصا چهار شاهد الزامى است ، مـمـكن است سنگينى وزنه شاهد در اينجا به خاطر آن باشد كه زبان بسيارى از مردم در زمينه اين اتهامات باز است ، و همواره عرض و حيثيت افراد را با سوء ظن و بدون سوء ظن جـريـحـه دار مـى كـنـنـد، اسلام در اين زمينه سختگيرى كرده تا حافظ اعراض مردم باشد، ولى در مسائل ديگر، حتى قتل نفس ، زبانها تا اين حد آلوده نيست .
از ايـن گـذشـتـه قـتـل نـفـس در واقع يك طرف دارد، يعنى مجرم يكى است ، در حالى كه در مساءله زنا براى دو نفر اثبات جرم مى شود، و اگر براى هر كدام دو شاهد بطلبيم چهار شاهد مى شود.
ايـن سـخـن مـضـمـون حـديـثـى اسـت كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل شده ، آنجا كه ابو حنيفه فقيه معروف اهل تسنن مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) پـرسـيـدم : آيـا زنـا شـديـدتـر اسـت يـا قـتـل ؟ فـرمـود : (قـتـل نـفـس ) گـفـتـم : اگـر چـنـيـن اسـت پـس چـرا در قتل نفس دو شاهد كافى است ، اما در زنا چهار شاهد لازم است ؟
فرمود: شما درباره اين مساءله چه مى گوئيد؟ ابو حنيفه پاسخ روشنى نداشت بدهد، امام فرمود: (اين به خاطر اين است كه در زنا دو حد است ، حدى بر مرد جارى مى شود، و حدى بـر زن ، لذا چـهـار شـاهـد لازم اسـت ، امـا در قـتـل نـفـس تـنـهـا يـك حـد دربـاره قاتل جارى مى گردد).
البـتـه مـواردى وجود دارد كه در زنا تنها بر يك طرف حد جارى مى شود (مانند زناى به عـنـف و امـثـال آن ) ولى ايـنـهـا جـنـبـه اسـتـثـنـائى دارد، آنـچـه معمول و متعارف
اسـت آن اسـت كـه بـا تـوافـق طـرفين صورت مى گيريد، و مى دانيم هميشه فلسفه احكام تابع افراد غالب است .
3 - شرط مهم قبولى توبه
بـارهـا گفته ايم توبه تنها استغفار يا ندامت از گذشته ، و حتى تصميم نسبت به ترك در آينده نيست ، بلكه علاوه بر همه اينها شخص ‍ گنهكار بايد در مقام جبران بر آيد.
اگـر واقـعـا حـيـثـيـت زن يـا مـرد پاكدامن را لكهدار ساخته براى قبولى توبه خود بايد سخنان خويش را در برابر تمام كسانى كه اين تهمت را از او شنيده اند تكذيب كنند و به اصطلاح اعاده حيثيت نمايند.
جـمله (و اصلحوا) بعد از ذكر جمله (تابوا) اشاره به همين حقيقت است ، كه بايد اين گـونـه اشخاص از گناه خود توبه كنند و در مقام اصلاح فسادى كه مرتكب شده اند بر آيند.
ايـن صـحـيـح نـيـسـت كـه يـك نـفـر در مـلاء عـام (يـا از طـريـق مـطـبـوعـات و وسائل ارتباط جمعى ) ديگرى را به دروغ متهم كند و بعد در خانه خلوت استغفار نموده از پـيـشـگـاه خـدا تـقـاضـاى عـفـو نـمـايـد، هـرگـز خـداونـد چـنـيـن تـوبـه اى را قبول نخواهد كرد.
لذا در چـنـد حـديـث از پـيـشـوايـان اسـلام نـقـل شـده در جـواب ايـن سـؤ ال كـه (آيـا آنـهـا كه تهمت ناموسى مى زنند بعد از اجراى حد شرعى و بعد از توبه ، شـهـادتـشـان قـبـول مـى شـود يـا نـه ؟ فـرمـودنـد: (آرى ) و هـنـگـامـى كـه سـؤ ال كردند توبه او چگونه است فرمودند: نزد امام (يا قاضى ) مى آيد و مى گويد: (من به فلانكس تهمت زدم و از آنچه گفته ام توبه مى كنم ).
4 - احكام قذف
در كتاب (حدود) بابى تحت عنوان (حد قذف ) داريم .
(قـذف ) (بـر وزن حذف ) در لغت به معنى پرتاب كردن به سوى يك نقطه دور دست اسـت ، ولى در ايـن گونه موارد مانند كلمه رمى كنايه از متهم ساختن كسى به يك اتهام نـامـوسـى است ، و به تعبير ديگر عبارت از فحش و دشنامى است كه به اين امور مربوط مى شود.
هـر گـاه قـذف بـا لفـظ صـريـح انـجـام گـيـرد، بـه هـر زبـان و بـه هـر شـكـل بـوده بـاشـد حـد آن هـمـانـگـونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است ، و اگر صـراحـت نـداشـتـه بـاشد مشمول حكم تعزير است (منظور از تعزير گناهانى است كه حد مـعـيـنـى در شـرع بـراى آن نـيـامـده بـلكـه به اختيار حاكم گذارده شده كه با توجه به خـصـوصـيات مجرم و كيفيت جرم و شرايط ديگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصميم مى گيريد).
حـتـى اگـر كسى گروهى را به چنين تهمتهائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و اين نسبت را دربـاره يـك يـك تكرار كند در برابر هر يك از اين نسبتها حد قذف دارد اما اگر يكجا و يـكمرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نيز يكجا مطالبه مجازات او را كنند، يك حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا كنند، در برابر هر يك حد مستقلى دارد!
ايـن مـوضـوع بـقـدرى اهـميت دارد كه اگر كسى را متهم كنند و او از دنيا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا كرده و مطالبه اجراء حد كنند، البته از آنجا كه اين حكم مربوط به حق شـخـص اسـت چـنـانـچـه صاحب حق ، (مجرم ) را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اينكه آنـقدر اين جرم تكرار شود كه حيثيت و عرض جامعه را به خطر بيفكند كه در اينجا حسابش جدا است .
هـر گـاه دو نفر به يكديگر دشنام ناموسى دهند در اينجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حكم حاكم شرع تعزير مى شوند. بنابراين هيچ
مسلمانى حق ندارد كه دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلكه تنها مى تواند از طريق قاضى شرع احقاق حق كند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد.
به هر حال هدف از اين حكم اسلامى اولا حفظ آبرو و حيثيت انسانها است ، و ثانيا جلوگيرى از مـفـاسـد فـراوان اجتماعى و اخلاقى است كه از اين رهگذر دامان جامعه را مى گيريد، چرا كـه اگـر افـراد فـاسـد آزاد بـاشـنـد هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر كس بدهند و از مـجـازات مـصون بمانند، حيثيت و نواميس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گيريد و حتى سـبـب مـى شـود كـه بـه خاطر اين تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بد بين گردد، و پـدر نـسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه ، موجوديت خانواده به خطر مى افتد، و مـحـيطى از سوء ظن و بدبينى بر جامعه حكم فرما مى شود، بازار شايعه سازان داغ ، و همه پاكدامنان در اذهان لكه دار مى گردند.
ايـنـجـا است كه بايد با قاطعيت رفتار كرد، همان قاطعيتى كه اسلام در برابر اين افراد بد زبان و آلوده دهن نشان داده است .
آرى آنها بايد جريمه يك دشنام زشت و تهمت آور را هشتاد تازيانه نوش جان كنند تا حيثيت و نواميس مردم را بازيچه نگيرند!
آيه و ترجمه


و الذيـن يـرمـون اءزوجـهـم و لم يـكـن لهـم شهداء إ لا اءنفسهم فشهدة اءحدهم اءربع شهدت بالله إ نه لمن الصدقين (6)
و الخمسة اءن لعنت الله عليه إ ن كان من الكذبين (7)
و يدرؤ ا عنها العذاب اءن تشهد اءربع شهدت بالله إ نه لمن الكذبين (8)
و الخمسة اءن غضب الله عليها إ ن كان من الصدقين (9)
و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و اءن الله تواب حكيم (10)


ترجمه :

6 - كـسـانـى كه همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت ) مى كنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است
7 - و در پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد!
8 - آن زن نـيـز مـى تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد (در اين نسبتى كه به او مى دهد) از دروغگويان است .
9 - و در مرتبه پنجم بگويد: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد! 10 - و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اينكه او توبه پذير و حكيم است (بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى شديد).
شاءن نزول :
در شـان نـزول ايـن آيات از ابن عباس چنين نقل شده كه سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثـبـات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه خودم شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است ، اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد بـيـايـنـد و بـبـيـنـنـد و شـهـادت دهـنـد او كـار خـود را كـرده است ، و اگر بخواهم او را به قـتـل بـرسـانـم كـسـى از مـن بـدون شـاهـد نـمـى پـذيـرد و بـه عـنـوان قـاتـل قـصـاص مـى شـوم ، و اگـر بـيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تـازيـانه بر پشت من قرار خواهد گرفت !. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گويا از اين سخن احساس يكنوع اعتراض به اين حكم الهى كرد، رو به سوى جمعيت انصار نموده بـه زبـان گـله فرمود: آيا آنچه را كه بزرگ شما گفت نشنيديد؟ آنها در مقام عذر خواهى بـر آمدند و عرض كردند اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غيورى است و آنچه را مى گويد به خاطر شدت غيرت او است .
(سـعـد بـن عـبـاده ) بـه سـخـن در آمـد و عـرض كـرد اى رسـول خـدا! پـدر و مـادرم فدايت باد، بخدا سوگند مى دانم كه اين حكم الهى است ، و حق اسـت ، ولى بـا ايـن حـال از اصـل ايـن داسـتـان در شـگـفـتـم (و نـتـوانـسـتـم ايـن مـشـكـل را در ذهـن خود حل كنم ) پيامبر فرمود: حكم خدا همين است ، او نيز عرض كرد (صدق الله و رسوله ).
و چـيـزى نـگـذشـت كـه پـسـرعـمـويـش به نام هلال بن اميه از در وارد شد در حالى كه مرد فاسقى را شب هنگام با همسر خود ديده بود، و براى طرح شكايت خدمت پيامبر (صلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) مى آمد، او با صراحت گفت : من با چشم خودم اين موضوع را ديدم و با گوش خودم صداى آنها را شنيدم !
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـقـدرى نـاراحت شد كه آثار ناراحتى در چهره مباركش نمايان گشت .
هلال عرض كرد من آثار ناراحتى را در چهره شما مى بينم ، ولى به خدا قسم ، من راست مى گـويـم و دروغ در كـارم نـيـسـت ، مـن امـيـدوارم كـه خـدا خـودش ايـن مشكل را بگشايد.
بـه هر حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تصميم گرفت كه حد قذف را درباره هلال اجرا كند چرا كه او شاهدى بر ادعاى خود نداشت .
در ايـن هـنـگام انصار به يكديگر مى گفتند، ديديد همان داستان (سعد بن عباده ) تحقق يـافـت آيـا بـراسـتـى پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) (هلال ) را تازيانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟
در ايـن مـوقـع وحـى بـر پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نازل شد و آثار آن در چهره او نمايان گشت ، همگى خاموش شدند تا ببينند چه پيام تازه اى از سوى خدا آمده است .
(آيات فوق نازل شد) و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد كه شرح آن
را در ذيل مى خوانيد.
تفسير:
مجازات تهمت به همسر!
همانگونه كه از شاءن نزول بر مى آيد اين آيات در حكم استثناء و تبصره اى بر حكم حد قـذف اسـت ، بـه ايـن مـعـنـى كـه اگـر شـوهـرى هـمـسـر خـود را مـتـهـم بـه عـمـل مـنافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه اى ديدم حد قـذف (هـشـتـاد تـازيـانـه ) در مـورد او اجـرا نـمـى شـود، و از سـوى ديـگر ادعاى او بدون دليـل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد، چرا كه ممكن است راست بگويد و نيز ممكن است دروغ بگويد.
در ايـنـجـا قـرآن راه حـلى پيشنهاد مى كند كه مساءله به بهترين صورت و عادلانه ترين طريق حل مى گردد.
و آن ايـنـكـه نـخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است . چنانكه قـرآن مـى فـرمـايـد: (كـسـانـى كـه همسران خود را متهم مى كنند و گواهانى جز خودشان نـدارنـد، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه او از راستگويان است ) (و الذيـن يـرمـون ازواجـهـم و لم يـكن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين ).
(و در پـنـجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد) (و الخامسة ان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين ).
بـه ايـن تـرتـيب شوهر براى اثبات مدعاى خود از يكسو، و دفع حد قذف از سوى ديگر، چـهـار بار اين جمله را تكرار مى كند: (اشهد بالله انى لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا) (من به خدا شهادت مى دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى گويم ).
و در مرتبه پنجم مى گويد: (لعنت الله على ان كنت من الكاذبين ) (لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم ).
در ايـنـجـا زن بـر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نـفـى ايـن اتـهـام از خـود به ترتيبى كه در آيات بعد مى آيد نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد.
امـا (او نـيز مى تواند مجازات (زنا) را از خود به اين ترتيب دفع كند كه چهار بار خدا را بـه شـهـادت طـلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى دهد از دروغگويان است ) (و يدرء عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الكاذبين ).
(و در مرتبه پنجم بگويد كه غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در اين نسبت راستگو است ) (و الخامسة ان غضب الله عليها ان كان من الصادقين ).
و بـه ايـن تـرتـيـب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گـواهـى بـر نـفـى ايـن اتـهـام مـى دهـد چـهـار بار با اين عبارت : (اشهد بالله انه لمن الكـاذبـيـن فيما رمانى به من الزنا) (خدا را به شهادت ميطلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مى گويد).
و در پـنجمين بار مى گويد: (ان غضب الله على ان كان من الصادقين ) (غضب خدا بر من باد اگر او راست مى گويد).
انـجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه (لعن ) در عبارات فوق (لعان ) ناميده شده ، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت :
نخست اينكه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى شوند.
ديگر اينكه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى گردند، يعنى امكان
بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.
سـوم ايـنـكـه حـد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى شود (اما اگر يكى از اين دو از اجراى اين برنامه سر باز زند اگر مرد باشد حد قذف و اگر زن باشد حد زنا در مورد او اجرا مى گردد).
چـهـارم ايـنـكـه فـرزنـدى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى باو نسبتى نخواهد داشت ، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.
البـته جزئيات اين احكام در آيات فوق نيامده همين اندازه در آخرين آيه مورد بحث قرآن مى گـويد: (و اگر فضل خدا و رحمتش و اينكه او توبه پذير و حكيم است نبود بسيارى از مـردم هـلاك مـى شـدنـد يـا گـرفـتـار مـجـازاتـهـاى سـخـت )! (و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله تواب حكيم ).
در واقـع ايـن آيـه يك اشاره اجمالى براى تاءكيد احكام فوق است ، زيرا نشان مى دهد كه بـرنـامـه (لعان ) يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مى كند.
از يـكـسـو مـرد را مـجـبـور نمى كند كه اگر كار خلافى در مورد همسرش ديد سكوت كند و براى دادخواهى نزد حاكم شرع نيايد.
از سوى ديگر زن را هم به مجرد اتهام در معرض مجازات حد زناى محصنه قرار نمى دهد و حق دفاع به او عطا مى كند.
از سـوى سـوم شـوهـر را مـلزم نـمـى كـنـد كـه اگـر بـا چـنـيـن صـحـنهاى روبرو شد به دنبال چهار شاهد برود و اين راز دردناك را برملا سازد.
از سـوى چـهارم اين مرد و زن را كه ديگر قادر به ادامه زندگى مشترك زناشوئى نيستند از هـم جـدا مى سازد و حتى اجازه نمى دهد در آينده با هم ازدواج كنند، چرا كه اگر اين نسبت راست باشد آنها از نظر روانى قادر بر ادامه زندگى
زنـاشـوئى نـيستند، و اگر هم دروغ باشد عواطف زن آنچنان جريحه دار شده كه بازگشت بـه زنـدگـى مـجـدد را مـشـكـل مـى سـازد، چـرا كـه نـه سـردى بـلكـه عـداوت و دشـمـنـى محصول چنين امرى است .
و از سوى پنجم تكليف فرزند را هم روشن مى سازد.
ايـن اسـت فـضـل و رحـمـت خـداونـد و تواب و حكيم بودنش نسبت به بندگان كه با اين راه حـل ظـريـف و حـسـاب شده و عادلانه مشكل را گشوده است ، و اگر درست بينديشم حكم اصلى يـعـنى لزوم چهار شاهد نيز به كلى شكسته نشده ، بلكه هر يك از اين چهار (شهادت ) را در مـورد زن و شـوهـر جـانـشـيـن يـك شـاهـد كـرده ، و بـخـشـى از احـكـام آن را بـراى اين قائل شده است .
نكته ها:
1 - چرا حكم قذف در مورد دو همسر تخصيص خورده ؟
نخستين سؤ الى كه در اينجا مطرح مى شود همين است كه دو همسر چه خصوصيتى دارند كه اين حكم استثنائى در مورد اتهام آنها صادر شده ؟
پـاسـخ ايـن سـؤ ال را از يـكـسـو مـى تـوان در شـاءن نزول آيه پيدا كرد و آن اينكه هر گاه مردى همسرش را با بيگانه اى ببيند اگر بخواهد سـكوت كند براى او امكان پذير نيست ، چگونه غيرتش اجازه مى دهد هيچگونه عكس العملى در بـرابـر تـجـاوز بـه حـريـم نـامـوسـش نشان ندهد؟ اگر بخواهد نزد قاضى برود و فـريـاد بـكشد كه فورا حد قذف درباره او اجرا مى شود، زيرا قاضى چه مى داند كه او راسـت مـى گويد شايد دروغ باشد، و اگر بخواهد چهار شاهد بطلبد اين نيز با حيثيت و آبروى او نمى سازد، بعلاوه ممكن است ماجرا در اين ميان پايان گيرد.
از سوى ديگر افراد بيگانه زود يكديگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن كمتر يكديگر را به اين مسائل متهم مى كنند، و به همين دليل در مورد بيگانگان
آوردن چـهـار شـاهـد لازم است و الا حد قذف اجرا مى گردد ولى در مورد دو همسر چنين نيست و به اين دليل حكم مزبور از ويژگيهاى آنهاست .
2 - برنامه مخصوص (لعان )

next page

fehrest page

back page