در پايان آيه به مساله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى
گوناگونى كه در آيـنـده در اخـتيار بشر قرار مى گيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات
مى تواند استفاده كند متوجه مـى سـازد, و مـى گـويد: ((و خداوند چيزها (وسائل نقليه
ديگرى ) مى آفريند كه شما نمى دانيد)) (ويخلق ما لا تعلمون ).
(آيه ) به دنبال نعمتهاى مختلفى كه در آيات گذشته بيان شد در اينجا به يكى از
نعمتهاى بسيار مهم معنوى اشاره كرده , مى فرمايد: ((بر خداست كه راه راست و صراط
مستقيم را (كه هيچ گونه انحراف و كژى در آن نيست ) در اختياربندگان بگذارد)) (وعلى
اللّه قصد السبيل ).
در ايـن كـه ايـن راه راست اشاره به جنبه تكوينى يا تشريعى مى كند, مفسران تفسيرهاى
مختلفى دارند, ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو جنبه را شامل شود.
بـه ايـن تـرتـيـب كه خداوند از نظر خلقت و آفرينش و تكوين , انسان را مجهز به عقل
و استعداد و نيروهاى لازم براى پيمودن اين صراط مستقيم كرده است .
و از سوى ديگر, خدا پيامبران را با وحى آسمانى و تعليمات كافى و قوانين مورد نياز
انسان فرستاده اسـت , تـا از نـظر تشريع , راه را از چاه مشخص كرده و با انواع
بيانها او را تشويق به پيمودن اين راه كنند و از مسيرهاى انحرافى باز دارند.
سـپـس از آنجا كه راههاى انحرافى فراوان است , به انسانها هشدار مى دهد ومى گويد:
((بعضى از اين راهها منحرف و بيراهه است )) (ومنها جائر).
و از آنجا كه نعمت اختيار و آزادى اراده و انتخاب , يكى از مهمترين عوامل تكامل
انسان مى باشد با يـك جمله كوتاه به آن اشاره كرده , مى گويد: ((اگر خدا مى خواست
همه شما را (به اجبار) به راه راست هدايت مى كرد)) به گونه اى كه نتوانيد گامى از
آن فراتر بگذاريد (ولو شا لهديكم اجمعين ) .
ولى اين كار را نكرد, چرا كه هدايت اجبارى , نه افتخار است و نه تكامل !.
(آيـه ) در ايـن آيه باز به سراغ نعمتهاى مادى مى رود تا حس شكرگزارى انسانها را
برانگيزد, آتش عشق خدا را در دلهايشان بيفروزد, و آنها را به شناخت بيشتر بخشنده
اين نعمتها دعوت كند.
مى گويد: ((او كسى است كه از آسمان آبى فرستاد)) (هو الذى انزل من السما ما).
آبـى حيات بخش , زلال , شفاف , و خالى از هرگونه آلودگى ((كه نوشيدن شمااز آن است
)) (لكم منه شراب ).
((و نـيز گياهان و درختانى از آن به وجود مى آيد كه (حيوانات خود را) در آن به چرا
مى فرستيد)) (ومنه شجر فيه تسيمون ).
بـدون شـك مـنـافـع آب بـاران تـنـهـا نوشيدن انسان و روييدن درختان و گياهان نيست
, بلكه شستشوى زمينها, تصفيه هوا, ايجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و
راحتى تنفس او, و مانند آن همه از فوائد باران است , ولى از آنجا كه دوقسمت ياد شده
, از اهميت بيشترى برخوردار بوده روى آن تكيه شده .
(آيه ) باز همين مساله را چنين ادامه مى دهد: ((خداوند با آن (آب باران )براى شما
زراعت و زيتون و نـخل و انگور, و از همه ميوه ها مى روياند)) (ينبت لكم به الزرع
والزيتون والنخيل والا عناب ومن كل الثمرات ).
((مـسـلـما در آفرينش اين (ميوه هاى رنگارنگ و پربركت و اين همه محصولات كشاورزى )
نشانه روشنى (از خدا) براى انديشمندان است )) (ان فى ذلك لا ية لقوم يتفكرون ).
(آيـه ) سپس به نعمت تسخير موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره كرده , مى
فرمايد: ((و (خـداونـد) شـب و روز را بـراى شما مسخر كرد و همچنين خورشيد و ماه
را)) (وسخر لكم الليل والنهار والشمس والقمر).
((و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شما هستند)) (والنجوم مسخرات بامره ).
((مـسـلـمـا در اين امور نشانه هايى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرينش ) براى آنها
كه انديشه مى كنند)) (ان فى ذلك لا يات لقوم يعقلون ).
(آيـه ) عـلاوه بر اينها ((مخلوقاتى را كه در زمين براى شما آفريده )) نيزمسخر
فرمان شما ساخت (وما ذرا لكم فى الا رض ).
((مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ )) (مختلفا الوانه ).
از انواع پوششها, غذاها, همسران پاك , وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن ومنابع
مفيد زيرزمينى و روزمينى و ساير نعمتها.
((در ايـنـهـا نيز نشانه اى است (آشكار) براى مردمى كه متذكر مى شوند)) (ان فى ذلك
لا ية لقوم يذكرون ).
چرا تنها زيتون و نخل و انگور ؟!.
ممكن است چنين به نظر آيد كه اگر قرآن در آيات فوق از ميان انواع ميوه هاروى زيتون
و خرما و انـگـور تـكـيـه كرده به خاطر وجود آنها در محيط نزول قرآن بوده است , ولى
با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن , و عمق تعبيراتش روشن مى شود كه مطلب از اين
فراتر است .
غذاشناسان و دانشمندان به ما مى گويند: كمتر ميوه اى است كه براى بدن انسان از نظر
غذايى به اندازه اين سه ميوه , مفيد و مؤثر باشد.
هـمـانـهـا مـى گويند: ((روغن زيتون )) براى توليد سوخت بدن ارزش بسيار فراوان
دارد, كالرى حـرارتـى آن بـسـيـار بـالا اسـت , و از ايـن جهت يك نيروبخش است و
آنهاكه مى خواهند همواره سلامت خود را حفظ كنند, بايد به اين اكسير علاقه مند شوند.
روغـن زيـتون دوست صميمى كبد آدمى است , و براى رفع عوارض كليه ها وسنگهاى صفراوى و
قولنجهاى كليوى و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است .
بـا پيشرفت دانش پزشكى و غذاشناسى اهميت دارويى ((خرما)) نيز به ثبوت رسيده است در
خرما كـلـسـيـم وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانهاست و نيزفسفر وجود دارد كه
از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب وخستگى است , قوه بينايى را مى
افزايد.
و نيز خرما داراى پتاسيم است كه فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مى دانند,
ووجود آن براى ماهيچه ها وبافتهاى بدن انسان بسيار پرارزش است .
اين سخن امروز در ميان غذاشناسان معروف است كه خرما از سرطان جلوگيرى مى كند.
و امـا در مـورد ((انـگـور)) به گفته دانشمندان غذاشناس به قدرى عوامل مؤثردارد كه
مى توان گفت , يك داروخانه طبيعى است .
انـگـور دو بـرابر گوشت , در بدن حرارت ايجاد مى كند, و علاوه بر اين ضد سم است ,
براى تصفيه خـون , دفـع رمـاتيسم , نقرس , و زيادى اوره خون , اثر درمانى مسلمى
دارد, انگور معده و روده را لايـروبـى مى كند, نشاط آفرين و برطرف كننده اندوه است
, اعصاب را تقويت كرده , و ويتامينهاى مختلف موجود در آن به انسان نيرو و توان مى
بخشد.
بـنـابراين , تكيه كردن قرآن بر اين سه نوع ميوه بى دليل نيست , و شايد در آن روز
قسمت مهمى از آن بر مردم پوشيده بوده است .
(آيه ).
نعمت كوهها و درياها و ستارگان :.
در ايـنجا به سراغ بخش مهم ديگرى از نعمتهاى بى پايان خداوند در موردانسانها مى رود
و نخست از دريـاهـا كـه منبع بسيار مهم حيات و زندگى است آغازكرده , مى گويد: ((و
او كسى است كه درياها را براى شما تسخير كرده و به خدمت شما گمارد)) (وهو الذى سخر
البحر).
مى دانيم قسمت عمده روى زمين را درياها تشكيل مى دهند, و نيز مى دانيم نخستين جوانه
حيات در درياها آشكار شده , و قراردادن آن در خدمت بشر يكى ازنعمتهاى بزرگ خدا است
.
سـپـس بـه سـه قـسمت از منافع درياها اشاره كرده , مى فرمايد: ((تا از آن گوشت تازه
بخوريد)) (لتاكلوا منه لحما طريا).
گوشتى كه زحمت پرورش آن را نكشيده ايد تنها دست قدرت خدا آن را دردل اقيانوسها
پرورش داده و رايگان در اختيارتان گذارده است .
ديـگـر از مـنـافع آن مواد زينتى است كه از درياها استخراج مى شود لذا اضافه مى
كند: ((و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد))(وتستخرجوا منه
حلية تلبسونها).
يـكـى از ابـعـاد مـعروف چهارگانه روح انسان را حس زيبايى تشكيل مى دهد كه نقش
مؤثرى در حيات بشر دارد, لذا بايد بطرز صحيحى و سالمى ـدور از هرگونه افراط و تفريط
و اسراف و تبذيرـ اشباع گردد.
بـه هـمـيـن دلـيـل در اسلام , استفاده از زينت به صورت معقول و خالى از هرگونه
اسراف مانند بـهـره گـيـرى از لباسهاى خوب , انواع عطريات , بعضى سنگهاى قيمتى
ومانند آن ـمخصوصا در مـورد زنـان ـ كـه نياز روحيشان به زينت بيشتر است توصيه شده
است , ولى بايد خالى از اسراف و تبذير باشد.
بـالاخـره سـومـيـن نعمت درياها را حركت كشتيها به عنوان يك وسيله مهم براى انتقال
انسان و نـيـازمـنـديهاى او, ذكر مى كند, و مى فرمايد: ((كشتيها را مى بينى كه آبها
را بر صفحه اقيانوسها مى شكافند)) (وترى الفلك مواخر فيه ).
صـحنه اى كه در برابر سرنشينان كشتى به هنگام حركت بر صفحه اقيانوسهاظاهر مى شود
چقدر ديـدنى است خدا اين نعمت را به شما داد تا از آن بهره گيريد ((واز فضل او در
مسير تجارت خود از كشتيها استفاده كنيد)) (ولتبتغوا من فضله ).
با توجه به اين همه نعمت , حس شكرگزارى را در شما زنده كند, ((و شايدشكر نعمتهاى او
را به جا آوريد)) (ولعلكم تشكرون ).
(آيه ) پس از بيان نعمت درياها, به سراغ كوههاى سخت و سنگين مى رود, مى گويد: ((و
در زمين كوههاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد)) و به شما
آرامش بخشد (والقى فى الا رض رواسى ان تميد بكم ).
و از آنـجـا كـه كـوهـهـا يـكى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و يخ و چه به
صورت آبهاى درونـى ) مى باشند بلافاصله بعد از آن , نعمت وجود نهرها را بيان كرده ,
مى گويد: ((و (براى شما) نهرهايى قرار داديم )) (وانهارا).
و از آنجا كه وجود كوهها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخشهاى زمين رااز
يكديگر جدا مـى كـنـد, و راهـها را مى بندد, چنين اضافه مى كند: ((و (براى
شما)راههائى (قرار داد) تا هدايت شويد)) (وسبلا لعلكم تهتدون ).
(آيـه ) و از آنـجـا كـه راه بـدون نشانه و علامت و راهنما, انسان را به مقصدنمى
رساند بعد از ذكر نعمت ((راه )) به اين ((نشانه ها)) اشاره كرده , مى گويد:
((وعلاماتى قرار داد)) (وعلا مات ).
ايـن عـلامـتـها انواع زيادى دارد: شكل كوههاو دره ها و بريدگيهاى آنها, فراز
ونشيبهاى قطعات مـختلف زمين , رنگ خاكها و كوهها, و حتى چگونگى وزش بادهاهر يك ,
علامتى براى پيدا كردن راههاست .
ولـى از آنجا كه در پاره اى از اوقات در بيابانها, در شبهاى تاريك , يا هنگامى كه
انسان شبانه در دل اقيانوسها سفر مى كند از اين علامات خبرى نيست , خداوندعلامات
آسمانى را به كمك فرستاده تا اگر در زمين علامتى نيست , از علامت آسمان استفاده
كنند و گمراه نشوند ! لذا اضافه مى كند: ((و به وسيله ستارگان , مردم هدايت مى
شوند)) (وبالنجم هم يهتدون ).
جـالـب توجه اين كه : روايات بسيارى از ائمه (ع ) وارد شده كه در آنها ((نجم
))(ستاره ) به پيامبر و ((علامات )) به امامان تفسير شده است كه اشاره به تفسير
معنوى آيه است .
در حـديثى از امام صادق (ع ) چنين مى خوانيم : ((النجم رسول اللّه والعلا مات الا
ئمة عليهم السلا م )): ((ستارگا اشاره به پيامبر است و علامات امامان (ع ) هستند)).
(آيـه ) پـس از بـيـان آن هـمه نعمتهاى بزرگ والطاف خفى پروردگار, وجدان انسانها را
به داورى مـى طـلـبـد و مـى گـويد: ((آيا كسى كه مى آفريند همچون كسى است كه نمى
آفريند, آيا متذكر نمى شويد)) ؟! (افمن يخلق كمن لا يخلق افلا تذكرون ).
آيـا بـايـد در بـرابر خالق اين همه نعمتها سجده كرد ؟ يا موجوداتى كه خودمخلوق
ناچيزى بيش نـيستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ اين يك روش مؤثرتربيتى است كه
قرآن در بسيارى از مـوارد از آن اسـتـفـاده كـرده اسـت , مـسائل را به صورت
استفهامى طرح , و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بيدار مى گذارد, و حس خودجوشى مردم
را به كمك مى طلبد.
(آيه ) سرانجام براى اين كه هيچ كس تصور نكند نعمت خدا منحصر به اينهاست مى گويد:
((و اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شماره كنيد قادر بر احصاى آن نيستيد)) (وان تعدوا
نعمة اللّه لا تحصوها) .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه پس ما چگونه مى توانيم حق شكر او را اداكنيم ؟ آيا با
اين حال در زمره ناسپاسان نيستيم ؟.
پاسخ اين سؤال را قرآن در آخرين جمله اين آيه بيان كرده , مى گويد:((خداوند غفور
رحيم است )) (ان اللّه لغفور رحيم ).
آرى ! خـدا مـهـربـانتر و بزرگوارتر از آن است كه شما را به خاطر عدم توانايى برشكر
نعمتهايش مـؤاخـذه يـا مـجـازات كـند, همين قدر كه بدانيد سر تا پاى شما غرق نعمت
اوست و از اداى حق شكرش عاجزيد و عذر تقصير به پيشگاهش بريد,نهايت شكر او را انجام
داده ايد.
ورنه سزاوار خداونديش ـــــ كس نتواند كه به جا آورد!.
ولى اينها همه مانع از آن نيست كه ما به مقدار توانايى به احصاى نعمتهايش بپردازيم
.
(آيه ) از آنجا كه در آيات گذشه به دو قسمت از مهمترين صفات خدااشاره شد در اينجا
به سومين صفت ((معبود حقيقى )) اشاره مى شود كه علم و دانايى است , مى گويد:
((خداوند مى داند آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكارمى سازيد)) (واللّه يعلم
ما تسرون وما تعلنون ).
پس چرا به دنبال بتها مى رويد كه نه كمترين سهمى در خالقيت جهان دارند,نه كوچكترين
نعمتى به شما بخشيده اند, و نه از اسرار درون و اعمال برون شماآگاهند؟.
(آيه ) بار ديگر روى مساله خالقيت تكيه مى كند, ولى از آيه مشابه آن كه قبلاداشتيم
فراتر مى رود و مـى گـويـد: ((معبودهايى را كه آنها غير از خدا مى خوانند نه
تنهاچيزى را خلق نمى كنند بلكه خودشان مخلوقند)) (والذين يدعون من دون اللّه لا
يخلقون شيئا وهم يخلقون ).
تـاكـنـون بـحث در اين بود كه اينها خالق نيستند و به همين دليل لايق عبادت نمى
باشند اكنون مى گويد آنها خود مخلوقند, نيازمند و محتاجند.
(آيه ) از اين گذشته , ((آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند)) (اموات
غير احيا) .
سـپـس اضـافه مى كند: ((و اين بتها اصلا نمى دانند در چه زمانى (عبادت كنندگانشان )
مبعوث خواهند شد)) (وما يشعرون ايان يبعثون ).
اگـر پـاداش و جزا به دست آنها بود حداقل بايد از ((رستاخيز بندگان خود))باخبر
باشند, با اين نادانى چگونه لايق عبادتند؟.
و اين پنجمين صفتى است كه معبود به حق بايد داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بـت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد هر موجود و هر كسى راكه تكيه گاه خود
در بـرابر خدا قرار دهيم و سرنوشت خود را دست او بدانيم او بت ما محسوب مى شود, به
همين دليل تمام آنچه در آيات فوق آمده در باره كسانى كه امروز ظاهرا خداپرستند اما
استقلال يك فرد مؤمن راسـتـين را از دست داده وتكيه گاهى براى خود از بندگان ضعيف
انتخاب كرده اند و به صورت وابسته زندگى مى كند, شامل مى شود.
(آيـه ) بـه دنـبال اين استدلالات زنده وروشن بر نفى صلاحيت بتها, چنين نتيجه گيرى
مى كنند بنابراين ((معبود شما معبود واحدى است )) (الهكم اله واحد).
و از آنـجا كه ايمان به مبدا و معاد همه جا با يكديگر قرين و لازم و ملزوم يكديگرند
بلافاصله اضافه مـى كـنـد: ((آنـهـا كه ايمان به آخرت ندارند (و طبعا ايمان درستى
به مبدا نيز ندارند) دلهايشان حقيقت را انكار مى كند و در برابر حق مستكبرند))
(فالذين لا يؤمنون بالا خرة قلوبهم منكرة وهم مستكبرون ).
وگـرنـه دلائل توحيد براى آنها كه حق جو و متواضع در مقابل حقيت اند آشكاراست , و
هم دلائل معاد, ولى خوى استكبار و عدم تسليم در برابر حق سبب مى شود كه آنها دائما
حالت انكار و نفى به خود بگيرند.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـار ديـگـر روى عـلم خدا به غيب و شهود و پنهان و آشكارمجددا
تكيه كرده , مى گويد: ((قطعا خداوند از آنچه پنهان مى دارند و آنچه آشكارمى سازند
باخبر است )) (لا جرم ان اللّه يعلم ما يسرون وما يعلنون ).
ايـن جـمـلـه در واقـع تهديدى است در برابر كفار و دشمنان حق كه خدا از حال آنها
هرگز غافل نيست .
آنـهـا مـسـتـكبرند و ((خداوند مستكبران را دوست نمى دارد)) (انه لا يحب المستكبرين
) چرا كه استكبار در برابر حق اولين نشانه بيگانگى از خداست .
آيـه ـ شـان نزول : اين آيه درباره ((مقتسمين )) (تبعيض گران ) كه قبلا درباره آنها
بحث شد نازل گرديده است , آنها شانزده نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و
هرگروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جاده هاى مكه در ايام حج ايستادند تا
پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نـسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند, و
بگويند محمد(ص ) دين و آيين تازه اى نياورده بلكه همان افسانه هاى دروغين پيشينيان
است .
تفسير:.
آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مى كشندـ.
در آيات گذشته سخن از مستكبران بود و در اين آيه منطق هميشگى اين گروه بى ايمان
منعكس شده است , مى گويد: ((و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگارشما چه چيز نازل
كرده است ؟ در پـاسـخ مـى گويند: (اينها وحى الهى نيست ) همان افسانه هاى دروغين
پيشينيان است )) (واذا قيل لهم ماذا انزل ربكم قالوا اساطيرالا ولين ).
جـالـب اين كه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى
گمراه ساختن ديـگران به اين تهمت متوسل مى شوند, حتى در كتب جامعه شناسى شكل به
اصطلاح علمى به آن داده اند و مذهب را زاييده جهل بشر وتفسيرهاى مذهبى را اسطوره ها
مى نامند!.
اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند, مخالفت آنها تنها
بامذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مى كند, و زنجيرهاى استعمار رادرهم
مى شكند سد راه مستكبران و استعمارگران است .
(آيـه ) ايـن آيـه نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مى كند: ((اينها بايدروز
رستاخيز هم بار گـنـاهـان خود را بطور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى ازگناهان كسانى
را كه بخاطر جهل گمراه كرده اند)) ! (ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيمة ومن اوزار
الذين يضلونهم بغير علم ).
((بدانيدآنها بدترين وزر و مسؤوليت را بر دوش مى كشند)) (الا سا ما يزرون ).
چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى شود, چقدر دشوار است كه انسان هم
بار گـنـاهـان خـود را بـر دوش كـشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر ديگررا, و
هرگاه سخنان گـمـراه كـننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بارآنها نيز
بر دوششان سنگينى مى كند!.
(آيـه ) ايـن آيـه بـه بيان اين نكته مى پردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران
به رهبران الهى تهمت مى زنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مى شمارند, بلكه
((آنهايى كه قبل از اينها بودند نيز از ايـن گـونـه تـوطئه ها داشتند, ولى خداوند
به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويـران نـمود, و سقف برسرشان از
بالا فرود آمد)) ! (قد مكر الذين من قبلهم فاتى اللّه بنيانهم من القواعدفخر عليهم
السقف من فوقهم ).
((و عـذاب و مجازات الهى از آنجا كه (باور نمى كردند و) نمى دانستند به سراغشان
آمد)) (واتيهم العذاب من حيث لا يشعرون ).
ريـشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف , ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى
آنها بـاشد كه بر اثر زلزله ها و صاعقه ها درهم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد, و
ممكن است كنايه از سـازمـان و تـشـكـيـلات آنـهـا بـاشـد كه به فرمان خدا ازريشه
بركنده شد, ونابود گشت , ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هردو معنى باشد.
(آيـه ) آنـچه گفته شد عذاب دنياى آنان است ولى مجازاتشان به همين جاپايان نمى
گيرد, بلكه ((بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مى سازد)) (ثم يوم القيمة
يخزيهم ).
و آنها را مورد سؤال قرار مى دهد و مى گويد: ((شريكانى كه شما براى من ساختيد (و به
آنها عشق مـى ورزيديد) و به خاطر آنها با ديگران دشمنى مى كرديد,كجا هستند ؟ (ويقول
اين شركاى الذين كنتم تشاقون فيهم ).
در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤال مسلما ندارند ولى : ((كسانى كه به آنهاعلم داده
شده (زبان به سـخـن مى گشايند و) مى گويند: شرمندگى و رسوايى وبدبختى , امروز بر
كافران است )) (قال الـذيـن اوتـوا العلم ان الخزى اليوم والسؤعلى الكافرين ) و اين
خود يك نوع مجازات و كيفر روانى براى آنهاست .
(آيـه ) ايـن آيـه بـا تـعبيرى كه درس تكان دهنده اى براى بيدار كردن غافلان وبى
خبران است در توصيف كافران مى گويد: آنها ((كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را
مى گيرند, در حالى كه به خود ظلم كرده بودند)) (الذين تتوفيهم الملا ئكة ظالمى
انفسهم ).
زيـرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز مى گردد و خانه خويشتن را
قبل از خانه ديگران ويران مى سازد.
امـا آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مى بينند و پرده هاى غرور و غفلت از
مقابل چشمانشان كـنـار مـى رود ((فـورا تـسليم مى شوند, (و به دروغ مى گويند:)
ماكار بدى انجام نمى داديم )) ! (فالقوا السلم ما كنا نعمل من سؤ).
آيا دروغ مى گويند, به خاطر اين كه دروغ بر اثر تكرار, صفت ذاتى آنها شده است ؟ و
يا مى خواهند بـگـويـند ما مى دانيم اين اعمال را انجام داده ايم ولى اشتباه كرده
ايم و سؤنيت نداشته ايم , ممكن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مى شود شما دروغ مى گوييد, اعمال زشت فراوانى انجام
داديد ((آرى خـداونـد بـه آنچه انجام مى داديد (و همچنين از نيتهاى شما) باخبراست
)) (بلى ان اللّه عليم بما كنتم تعملون ).
بنابراين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست ! و اين ايمان اضطرارى هم سودى ندارد.
(آيه ) ((اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه درآن
خواهيد بود)) (فادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها).
((چه جاى بدى است جايگاه متكبران )) (فلبئس مثوى المتكبرين ).
(آيه ).
سرنوشت پاكان و نيكان :.
در آيات گذشته اظهارات مشركان درباره قرآن و نتائج آن را خوانديم , اما دراينجا
اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مى خوانيم :.
نـخـست مى گويد: ((و (هنگامى كه ) به پرهيزكاران گفته مى شود پروردگار شماچه چيز
نازل كرده است ؟ مى گفتند: خير و سعادت )) (وقيل للذين اتقوا ماذا انزل ربكم قالوا
خيرا).
چـه تـعـبير رسا و زيبا و جامعى ! ((خير)) آن هم خير مطلق , كه مفهوم گسترده اش همه
نيكيها, سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد.
سـپـس هـمان گونه كه در آيات گذشته , نتيجه اظهارات مشركان , به صورت كيفرهاى مضاعف
دنـيـوى و اخـروى , مـادى و مـعـنوى , بيان شد, در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات
مؤمنان به اين صـورت بـيان شده است : ((براى كسانى كه نيكى كردند,در اين دنيا نيكى
است )) (للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة ).
قـابل توجه اين كه ((حسنه )) همانند ((خير)) است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان
را در بر مى گيرد.
ايـن پـاداشـهاى دنياى آنهاست , سپس اضافه مى كند: ((و سراى آخرت از اين هم بهتر
است , و چه خوبست سراى پرهيزكاران )) ؟ (ولدار الا خرة خير ولنعم دارالمتقين ).
(آيه ) اين آيه سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سربسته بيان شد, توصيف كرده , مى
گويد: سراى پرهيزكاران ((باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مى شوند)) (جنات
عدن يدخلونها).
((نهرهاى جارى از زير درختانش مى گذرد)) (تجرى من تحتها الا نهار).
تنها مساله باغ و درخت مطرح نيست , بلكه ((هر چه بخواهند در آنجا هست ))(لهم فيها
ما يشاؤن ).
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: ((خداوند پرهيزكاران را چنين پاداش مى دهد))(كذلك
يجزى اللّه المتقين ).
(آيـه ) در آيـات گـذشـته خوانديم كه فرشتگان مرگ مشركان مستكبر راقبض روح مى كنند
در حالى كه ستمگرند.
امـا در ايـنـجـا مى خوانيم كه : پرهيزكاران ((كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح ,
روح آنان را مـى گـيـرند در حالى كه پاك و پاكيزه اند)) (الذين تتوفيهم الملا ئكة
طيبين ) پاكيزه از آلودگى شرك ;Š پاكيزه از ظلم و استكبار و هرگونه گناه .
در اينجا فرشتگان ((به آنها مى گويند: سلام بر شما باد)) ! (يقولون سلا م عليكم )
سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است .
سـپـس مـى گـويند: ((وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد))(ادخلوا
الجنة بما كنتم تعملون ).
تـعـبـيـر به ((تتوفيهم )) (روح آنها را دريافت مى دارند) اشاره است به اين كه مرگ
به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست , بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله
بالاتر.
(آيـه ) بـار ديـگر به تجزيه و تحليل , پيرامون طرز فكر و برنامه مشركان ومستكبرات
پرداخته و با زبـان تهديد مى گويد: آنها چه انتظارى مى كشند ؟ ((آيا جزاين انتظار
دارند كه فرشتگان (قبض ارواح ) بـه سراغشان بيايند)) درهاى توبه بسته شود, پرونده
اعمال پيچيده گردد و راه بازگشت باقى نماند ؟! (هل ينظرون الا ان تاتيهم الملا ئكة
).
((و يـا (ايـن كه انتظار مى كشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها)فرا
رسد)) آنگاه توبه كنند (او ياتى امر ربك ) ولى توبه آنها در آن زمان بى اثر است .
سـپـس اضـافـه مى كند: تنها اين گروه نيستند كه اين چنين مى كنند بلكه ,((كسانى كه
پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند)) ! (كذلك فعل الذين من قبلهم ).
((خـداونـد به آنها ستم نكرد ولى آنها پيوسته به خويشتن ستم مى كردند)) (وماظلمهم
اللّه ولكن كانوا انفسهم يظلمون ).
چرا كه آنها در حقيقت تنها نتيجه اعمال خود را باز مى يابند.
(آيـه ) باز به نتيجه اعمال آنها مى پردازد و مى گويد: ((سرانجام , سيئات اعمالشان
به آنها رسيد)) (فاصابهم سيئات ما عملوا).
((و آنـچـه را اسـتهزا مى كردند (از وعده هاى عذاب الهى ) بر آنها وارد شد))(وحاق
بهم ما كانوا به يستهزؤن ).
آيه فوق بار ديگر اين واقعيت را تاكيد مى كند كه اين اعمال انسان است كه دامان او
را در اين جهان و آن جهان مى گيرد و در چهره هاى مختلف تجسم مى يابد واو را رنج و
آزار و شكنجه مى دهد نه چيز ديگر.
(آيـه ) اين آيه به يكى از منطقهاى سست و بى اساس مشركان اشاره كرده ,مى گويد: ((و
مشركان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه نياكان ما هيچ چيز غير اورا عبادت نمى
كرديم )) و به سراغ بتها نمى رفتيم (وقال الذين اشركوا لو شا اللّه ماعبدنا من دونه
من شى نحن ولا آباؤنا).
((و چيزى را بدون اذن او تحريم نمى نموديم )) (ولا حرمنا من دونه من شى ).
ايـن جـمله اشاره به قسمتى از چهارپايانى است كه مشركان در عصر جاهليت ,از پيش خود
تحريم كـرده بـودند آنها مى خواستند چنين استدلال كنند كه اگر اعمال ما مورد رضاى
خدا نيست پس چـرا قبلا پيامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نياكان ما نگفت من
به اين كار راضى نيستم اين سكوت او دليل بر رضاى اوست !.
لذا در پاسخ مى فرمايد: ((پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند (و به همين
بهانه ها متوسل شـدنـد) ولـى آيا پيامبران الهى وظيفه اى جز ابلاغ آشكار دارند؟))
(كذلك فعل الذين من قبلهم فهل على الرسل الا البلا غ المبين ).
و ايـن چـنـيـن است راه و رسم همه رهبران راستين كه در اصل دعوت هرگز ازسخنان دو
پهلو اسـتـفـاده نـمـى كنند, در بيان حقيقت چيزى فروگذار نمى نمايند وتمام عواقب
اين صراحت و قاطعيت را نيز به جان پذيرا هستند.
(آيه ) به دنبال اعلام اين واقعيت كه وظيفه پيامبران تنها ابلاغ آشكاراست , در اين
آيه اشاره كوتاه و جـامـعـى بـه وضع دعوت پيامبران كرده , مى گويد: ((مادر هر امتى
رسولى فرستاديم )) (ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ) كه دعوت ما را به گوش امتها
برسانند.
سـپـس اضـافه مى كند محتواى دعوت همه اين رسولان اين بود كه : ((خداى يكتا را
بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد)) (ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت ).
چـرا كه اگر پايه هاى توحيد محكم نشود, و طاغوتها از جوامع انسانى و محيطافكار طرد
نگردند, هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست .
اكـنون ببينيم نتيجه دعوت انبيا به توحيد به كجا رسيد, در اينجا قرآن مى
گويد:((گروهى از آن امتها كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرد)) (فمنهم من هدى اللّه
).
((و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت )) (ومنهم من حقت عليه الضلا لة
).
و در پـايـان آيـه براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور
عمومى را صـادر مـى كـند: ((پس در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را كه بر صفحه
زمين و در دل خاك نهفته است بررسى نماييد) و ببينيد سرانجام كاركسانى كه آيات خدا
را تكذيب كردند به كجا كشيد)) (فسيروا فى الا رض فانظرواكيف كان عاقبة المكذبين ).
اين تعبير خود دليل زنده اى بر آزادى اراده انسان است , چرا كه اگر هدايت وضلالت
اجبارى بود, سير در ارض و مطالعه حالات پيشينيان بيهوده بود.
(آيـه ) در اين آيه ضمن دلدارى به پيامبر(ص ) تاكيد مى كند كه , سرانجام كار اين
گروه گمراه و لجوج به جايى مى رسد كه : ((هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (و تلاش
كنى فايده اى ندارد زيرا) خـداوند كسى را كه گمراه كرد هدايت نمى كند)) ! (ان تحرص
على هديهم فان اللّه لا يهدى من يضل ).
((و براى آنها هيچ يار و ياورى نيست )) (وما لهم من ناصرين ).
جـمله فوق مخصوص آن گروه است كه خيره سرى و لجاجت را به حد اعلارسانده , و آن چنان
در استكبار و غرور و غفلت و گناه غرقند كه ديگر درهاى هدايت به روى آنها گشوده
نخواهد شد.
آيه ـ شان نزول : نقل شده كه : مردى از مسلمانان از يكى از مشركان طلبى داشت ,
هنگامى كه از او مطالبه كرد او در پرداخت دين خود تعلل ورزيد, مردمسلمان ناراحت شد
و ضمن سخنانش چنين سوگند ياد كرد: قسم به چيزى كه بعداز مرگ در انتظار او هستم (و
هدفش قيامت و حساب خدا بود) مرد مشرك گفت :سوگند به خدا كه او هيچ مرده اى را زنده
نخواهد كرد.
آيه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت .
تفسير:.
معاد و پايان گرفتن اختلافها:.
در تـعـقـيـب بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون مساله ((توحيد)) و ((رسالت پيامبران
)) آمد, قرآن در اينجا با ذكر گوشه اى از مباحث ((معاد)), اين بحثها را تكميل مى
كند.
نـخـسـت مـى گويد: ((و آنها مؤكدا سوگند ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مى ميرند
هرگز مبعوث نمى كند)), و به زندگى جديد باز نمى گرداند (واقسموا باللّه جهد ايمانهم
لا يبعث اللّه من يموت ).
ايـن انكار بى دليل , آن هم انكارى توام با قسمهاى مؤكد, نشانه اى از نادانى آنها و
بى خبريشان بود, لـذا قـرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد: ((اين وعده قطعى خداوند است
(كه همه مردگان را به حـيـات جـديـد بـاز مى گرداند تا نتيجه اعمالشان راببينند)
ولى غالب مردم نمى دانند)) و بر اثر ناآگاهى دست به انكار مى زنند (بلى وعدا عليه
حقا ولكن اكثر الناس لا يعلمون ).
(آيـه ) سـپس به بيان يكى از هدفهاى معاد, و بعد از آن به ذكر قدرت خدابر اين كار,
مى پردازد, تا نشان دهد اگر سرچشمه انكار آنها تصور بى هدف بودن معاد است اين
اشتباه بزرگى است .
نخست مى گويد: خداوند مردگان را مبعوث مى كند: ((تا براى همگان روشن سازد آنچه را
كه در آن اختلاف داشتند)) (ليبين لهم الذى يختلفون فيه ).
((و تا كسانى كه اين واقعيت را انكار مى كردند بدانند دروغ مى گفتند)) (وليعلم
الذين كفروا انهم كانوا كاذبين ).
بـنـابـرايـن , بازگشت به وحدت و پايان گرفتن اختلافات عقيدتى يكى ازاهداف معاد را
تشكيل مى دهد كه در آيه فوق به آن اشاره شده است .
(آيـه ) در ايـن آيه به بيان اين حقيقت مى پردازد كه اگر آنها بازگشت انسان را به
زندگى جديد مـحـال مى شمرند بايد بدانند كه قدرت خداوند برتر و بالاتر ازاينهاست ,
((هنگامى كه ما چيزى را اراده كـنيم فقط به آن مى گوييم موجود باش ! آن نيز
بلافاصله موجود مى شود)) (انما قولنا لشى اذا اردناه ان نقول له كن فيكون ).
با چنين قدرت كامله اى كه تنها فرمان موجود باش , براى وجود هر چيز كافى است : ديگر
چه جاى شك و ترديد در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مى ماند؟.
تـعـبـيـر به ((كن )) (موجود باش ) نيز از ضيق بيان و عدم گنجايش الفاظ است ,والا
حتى نياز به جمله ((كن )) نيست , اراده خدا همان و تحقق يافتن همان .
آيه ـ شان نزول :.
در شـان نـزول ايـن آيـه و آيـه بعد چنين نقل كرده اند كه گروهى از مسلمانان مانند
((بلال )) و ((عـمـاريـاسر)) و ((صهيب )) و ((خباب )) پس از اسلام آوردن در مكه سخت
تحت فشار بودند, و بـراى تـقـويـت اسـلام و رسـاندن صداى خود به ديگران ,پس از هجرت
پيامبر(ص ) به ((مدينه )) هـجـرت كردند, در اين ميان ((صيهب )) كه مردمسنى بود به
مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: بياييد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به ((مدينه ))
بروم , آنها موافقت كردند.
آيه نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.
تفسير:.
پاداش مهاجران .
در تعقيب آيات گذشته كه از منكران قيامت و مشركان لجوج سخن مى گفت ,اين آيه از
مهاجران راستين و پاكباز سخن مى گويد, تا وضع دو گروه در مقايسه بايكديگر روشن
گردد.
نخست مى گويد: ((آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا, هجرت كردند, دراين دنيا جايگاه
و مقام خوبى به آنها مى دهيم )) (والذين هاجروا فى اللّه من بعد ماظلموا لنبوئنهم
فى الدنيا حسنة ) چرا كه آنها با نهايت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى
خويش پشت پا زدند.
ايـن پـاداش دنياى آنهاست ((اما پادش آخرت , اگر بدانند, بسيار بزرگتر است )) (ولا
جرالا خرة اكبر لو كانوا يعلمون ).
(آيـه ) سپس در اين آيه , اين مهاجران راستين و پراستقامت و باايمان را بادو صفت
توصيف كرده , مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه شكيبايى و صبر واستقامت را پيشه خود
ساخته , و توكل و تكيه آنها بر پروردگارشان است )) (الذين صبروا وعلى ربهم يتوكلون
).
(آيه ).
اگر نمى دانيد بپرسيد:.
ايـن آيـه بـار ديـگـر به بيان مسائل گذشته در رابطه بااصول دين مى پردازد, وبه يكى
از اشكالات معروف مشركان پاسخ مى گويد:.
آنـهـا مى گفتند: چرا خداوند فرشته اى را براى ابلاغ رسالت نازل نكرده است ـو يا مى
گفتند چرا پيامبر(ص ) مجهز به يك نيروى فوق العاده نيست كه ما را مجبوربه ترك
كارهايمان بنمايد.
خداوند در پاسخ آنها مى گويد: ((و پيش از تو, جز مردانى كه به آنها وحى مى كرديم ,
نفرستاديم )) ! (وما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم ).
آرى ! ايـن مـردان از جـنس بشر بودند, با تمام غرايز و عواطف انسانى ,دردهاى آنها
را از همه بهتر تـشـخـيـص مـى دادنـد, و نـيـازهاى آنها را به خوبى درك مى كردند,
در حالى كه هيچ فرشته اى نمى تواند از اين امور به خوبى آگاه گردد,.
سـپـس براى تاكيد و تاييد اين واقعيت اضافه مى كند: ((اگر اين موضوع رانمى دانيد
(برويد و) از اهل اطلاع بپرسيد)) (فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون ).
(آيـه ) در ايـن آيه مى گويد: اگر شما آگاه نيستيد از آنها بپرسيد كه : ((ازدلائل
روشن و كتب )) پيامبران پيشين آگاهند ! (بالبينات والزبر).
بـه اين ترتيب ((مساله تخصص )) نه تنها در زمينه مسائل اسلامى و دينى ازسوى قرآن به
رسميت شناخته شده , بلكه در همه زمينه ها مورد قبول و تاكيد است ,و روى اين حساب بر
همه مسلمانان لازم اسـت كـه در هـر عـصـر و زمـان افـراد آگاه وصاحب نظر درستكار
مورد اطمينان , در همه زمينه ها داشته باشند كه اگر كسانى مسائلى را نمى دانند به
آنها مراجعه كنند.
سپس روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد: ((و ما اين ذكر (قرآن ) را بر تونازل
كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى )) (وانزلنا اليك
الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ).
((و تا اين كه آنها (در اين آيات , و وظائفى كه در برابر آن دارند)
بينديشند))(ولعلهم يتفكرون ).