برگزيده تفسير نمونه جلد دوم
تفسير سوره هاى :
اعراف، انفال، توبه، يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم، حجر، نحل، اسرا

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۲۸ -


و اگر به هنگام جدايى از همسرم , به من مى گويد: الى من تكلنى ;Š ((مرا به كه مى سپارى )) ؟! تو از هـمـه ايـنها آگاهى , و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پيشگاه علمت روشن است .
(آيـه ) سـپـس به شكر نعمتهاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم همان صاحب دو فـرزنـد بـرومـنـد شوند به نام اسماعيل و اسحاق , آن هم درسن پيرى بود, اشاره كرده مى گويد: ((حـمدو سپاس خدايى را كه در پيرى , اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد)) و دعاى مرابه اجابت رسانيد (الحمدللّه الذى وهب لى على الكبر اسمعيل واسحق ).
((آرى ! خداى من حتما دعاها را مى شنود)) (ان ربى لسميع الدعا).
(آيه ) و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى كند:((پروردگارا ! مرا بر پاكننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن )) اى خداى من (رب اجعلنى مقيم الصلوة ومن ذريتى ).
((پروردگارا ! و دعاى ما را بپذير)) (ربنا وتقبل دعا).
(آيه ) و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم در اينجا اين است كه : ((پروردگارا !مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب برپا مى شود ببخش و بيامرز))(ربنا اغفرلى ولوالدى وللمؤمنين يوم يقوم الحساب ).
بـه ايـن تـرتيب تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم از امنيت شروع مى شود, و به آمرزش پايان مى پذيرد, و جالب اين كه اينها را نه تنها براى خود مى طلبد, كه براى ديگران نيز همين تقاضاها را دارد, چرا كه مردان خدا هرگز ((انحصارطلب )) نبوده ونخواهند بود!.
(آيه ).

روزى كه چشمها از حركت باز مى ايستد:.

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از ((روز حساب )) به ميان آمد, به همين مناسبت در اينجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى سازد.
ضمنا با بيان اين بخش از مسائل معاد, بخشهاى توحيدى گذشته تكميل مى گردد.
نخست با لحنى تهديدآميز (تهديدى نسبت به ظالمان و ستمگران ) چنين آغاز مى كند: اى پيامبر ! گـمـان مـبر كه خداوند, از آنچه ظالمان انجام مى دهند, غافل است )) (ولا تحسبن اللّه غافلا عما يعمل الظالمون ).
ايـن سـخـن در حـقـيقت پاسخى است به سؤال كسانى كه مى گويند اگر اين عالم خدايى دارد, خدايى عادل و دادگر, پس چرا ظالمان را به حال خود رها كرده است ؟.
قرآن در برابر اين سؤال مى گويد: خدا هرگز غافل نيست , اگر به فوريت آنها رامجازات نمى كند بـه خـاطـر آن اسـت كه اين جهان ميدان و محل آزمايش و پرورش انسانهاست , و اين هدف بدون آزادى ممكن نيست .
سـپس مى گويد: ((خدا مجازات آنها را به روزى تاخير مى اندازد كه در آن روز,چشمها (از شدت ترس و وحشت ) از حركت مى ايستد و به يك نقطه دوخته شده ,بى حركت مى مانند)) (انما يؤخرهم ليوم تشخص فيه الا بصار).
(آيـه ) مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناك است كه اين ستمگران , ازشدت هول ((گردنهاى خود را بـرافـراشته , سر به آسمان بلند كرده , و حتى پلكهاى چشمهاشان بى حركت مى ماند و دلهايشان (از شـدت نگرانى و پريشانى ) بكلى تهى مى شود)) (مهطعين مقنعى رؤسهم لا يرتد اليهم طرفهم وافئدتهم هوا).
آنـهـا كـه خود را ((عقل كل )) مى پنداشتند و ديگران را بى خرد مى انگاشتند,آنچنان عقل و هوش خود را از دست مى دهند كه نگاهشان نگاه ديوانگان بلكه مردگان است , نگاهى خشك , بى تفاوت , بى حركت و پر از ترس و وحشت !.
بـه راسـتى قرآن هنگامى كه مى خواهد منظره اى را مجسم نمايد در كوتاهترين عبارت كاملترين ترسيم ها را مى كند كه نمونه آن آيه كوتاه بالاست .
(آيـه ) سپس براى اين كه تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوطاست به عنوان يك دسـتـور كـلـى بـه پـيامبرش مى فرمايد: ((همه مردم را از روزى كه عذاب دردناك پروردگار به سـراغشان مى آيد انذار كن (هنگامى كه ظالمان نتائج وحشتناك اعمال خود را مى بينند, پشيمان مى شوند و به فكر جبران مى افتند و)عرض مى كنند: پروردگارا ! ما را تا مدت كوتاه ديگرى مهلت ده )) (وانذر الناس يوم ياتيهم العذاب فيقول الذين ظلموا ربنا اخرنا الى اجل قريب ).
تـا از ايـن مـهـلـت كوتاه استفاده كرده , ((دعوت تو را اجابت نماييم و ازپيامبرانت پيروى كنيم )) (نجب دعوتك ونتبع الرسل ).
مـنظور از اين روز, روز نزول پاره اى از بلاها و مجازاتهاى دنيوى است ,همانند عذابهايى كه بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونيان نازل گرديدو از ميان رفتند.
امـا فورا دست رد بر سينه آنها زده مى شود و به آنها اين پيام تكان دهنده رامى دهند: چنين چيزى مـحـال است , دوران عمل پايان گرفت ((آيا شماها نبوديد كه در گذشته سوگند ياد مى كرديد, هـرگـز زوال و فـنايى براى حيات و قدرت شمانيست )) (اولم تكونوا اقسمتم من قبل ما لكم من زوال ).
(آيه ) ((شما همانها نبوديد كه در كاخها و منازل و مساكن كسانى كه به خويشتن ستم كرده بودند سكونت جستيد)) (وسكنتم فى مساكن الذين ظلمواانفسهم ).
((و براى شما اين واقعيت به خوبى آشكار شده بود كه ما بر سر آنها چه آورديم )) (وتبين لكم كيف فعلنا بهم ).
((و براى شما مثالها (ى تكان دهنده از حالات امتهاى پيشين ) ذكر كرديم ))(وضربنا لكم الا مثال ).
امـا هـيـچ يك از اين درسهاى عبرت در شما مؤثر نيفتاد و همچنان به اعمال ننگين و ظلم و ستم خويش ادامه داديد.
(آيه ).

توطئه هاى ستمگران به جايى نمى رسد:.

در آيـات گـذشـتـه بـه قـسـمـتى از كيفرهاى ظالمان اشاره شده , در اينجا نيزنخست اشاره به گـوشـه اى از كـارهـاى آنـهـا كرده , سپس قسمتى ديگر از كيفرهاى سخت و دردناكشان را بيان مى كند;Š مى فرمايد: (( آنها مكر خود را به كار زدند و(تاآنجا كه قدرت داشتند) به توطئه و شيطنت پرداختند)) (وقد مكروا مكرهم ).
خلاصه كارى نبود كه دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام , انجام ندهند.
((و همه مكرها (وتوطئه هايشان ) نزد خدا آشكار است )) (وعنداللّه مكرهم ).
بـه هـر حال نگران مباش , اين نيرنگها و نقشه ها و طرحهاى آنها اثرى در تونخواهد كرد ((هر چند مكرشان چنان باشد كه كوهها را از جا بر كند)) (وان كان مكرهم لتزول منه الجبال ).
(آيـه ) بـار ديگر روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , به عنوان تهديد ظالمان و بدكاران مى فرمايد: ((گمان مبر كه خداوند وعده اى را كه به پيامبران داده مخالفت مى كند)) (فلا تحسبن اللّه مخلف وعده رسله ).
چـرا كـه تـخلف از كسى سر مى زند كه يا قادر و توانا نباشد, و يا كيفر و انتقام درقاموس او نيست , ولى ((خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام )) (ان اللّه عزيزذوانتقام ).
اين آيه در حقيقت مكمل آيه اى است كه قبلا داشتيم ;Š ولا تحسبن اللّه غافلاعما يعمل الظالمون .
يـعـنـى اگـر مى بينى ظالمان و ستمگران , مهلتى يافته اند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنـهاست و نه به خاطر آن است كه از وعده خود تخلف خواهدكرد, بلكه همه حسابهاى آنها را يك روز رسيده و كيفر عادلانه آنها را خواهد داد.
(آيه ) در اين آيه اضافه مى كند: اين مجازات ((در روزى خواهد بود كه اين زمين به زمين ديگرى و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى ) مبدل مى شود)) (يوم تبدل الا رض غير الا رض والسموات ).
در آن روز هـمـه چـيز پس از ويرانى , نو مى شود, و انسان با شرايط تازه در عالم نوى گام مى نهد, عـالـمـى كـه هـمـه چيزش با اين عالم متفاوت است , وسعتش , نعمتها وكيفرهايش , و در آن روز هركس هرچه دارد با تمام وجودش ((در پيشگاه خداوندواحد قهار ظاهر مى گردند))! (وبرزوا للّه الواحد القهار).
((بـروز)) انسانها در برابر خداوند در قيامت به معنى ظهور تمام وجود انسان ودرون و برونش در آن صحنه است البته تعبير بروز و ظهور در مقايسه با تفكر مااست , نه با مقايسه به علم خدا!.
به هر حال توصيف خداوند در اين حال به ((قهاريت )) دليل بر تسلط او برهمه چيز و سيطره او بر درون و برون همگان مى باشد.
(آيه ) در اين آيه حال مجرمان را به نحو ديگرى ترسيم مى كند,مى فرمايد: ((و در آن روز, مجرمان را با هم در غل و زنجير مى بينى )) كه دستها وگردنهايشان را به هم بسته است (وترى المجرمين يومئذ مقرنين فى الا صفاد).
ايـن غل و زنجيرها تجسمى است از پيوند عملى و فكرى اين گنهكاران در اين جهان كه دست به دسـت هم مى دادند, و به كمك هم مى شتافتند و در طريق ظلم وفساد با يكديگر رابطه و پيوند و هـمـكارى داشتند و اين ارتباط در آنجا به صورت زنجيرهايى مجسم مى شود كه آنان را به يكديگر مرتبط مى سازد.
(آيـه ) سـپـس بـه بـيان لباس آنها مى پردازد كه خود عذاب بزرگى است براى آنان , و مى گويد: ((لـبـاسـهـايشان از قطران [ماده جسبنده بد بوى قابل اشتعال ] است و صورت آنها را (شعله هاى ) آتش مى پوشاند)) (سرابيلهم من قطران وتغشى وجوههم النار).
به اين ترتيب به جاى لباس , بدنهاى آنها را از نوعى ماده سياهرنگ بدبوى قابل اشتعال مى پوشانند, لباسى كه هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو, و هم خودقابل سوختن و شعله ور شدن و با داشتن ايـن عيوب چهارگانه بدترين لباس محسوب مى شود چرا كه لباس را براى آن مى پوشند كه زينت بـاشـد و هـم انسان را ازگرما و سرما حفظ كند, اين لباس به عكس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده .
(آيـه ) اينها براى آن است , ((تا خداوند هر كس را, هرآنچه انجام داده , جزادهد)) ! (ليجزى اللّه كل نفس ما كسبت ).
جـالـب ايـن كـه نمى گويد: ((جزاى )) اعمالشان را به آنها مى دهد, بلكه مى گويد:آنچه را انجام داده انـد به عنوان جزا به آنها خواهند داد و اين آيه با اين تعبير خاص دليل ديگرى بر مساله تجسم اعمال است .
و در پايان مى فرمايد: ((خداوند سريع الحساب است )) (ان اللّه سريع الحساب ).
كـاملا روشن است هنگامى كه اعمال انسان از ميان نرود و با تغيير چهره به سراغ آدمى بيايد ديگر حسابى از آن سريعتر نخواهد بود, و در واقع حسابش همراه خودش است !.
در بـعـضـى از روايـات مى خوانيم : ((خداوند به اندازه يك چشم بر هم زدن حساب همه خلايق را مى رسد)).
اصولا محاسبه پروردگار نياز به زمان ندارد و آنچه در روايت فوق آمده , درحقيقت براى اشاره به كوتاهترين زمان است .
(آيـه ) و از آنجا كه آيات اين سوره و همچنين تمامى اين قرآن جنبه دعوت به توحيد و ابلاغ احكام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد,در آخرين آيه اين سوره مى فرمايد: ((اين (قرآن ) ابلاغ عمومى براى همه مردم است ))(هذا بلا غ للناس ).
((تا همه به وسيله آن انذار شوند)) (ولينذروا به ).
((و بدانند او خداى يكتاست )) (وليعلموا انما هو اله واحد).
و منظور اين است كه : ((صاحبان مغز و انديشه پند گيرند)) (وليذكراولوا الا لباب ).

آغاز و ختم سوره ابراهيم ـ.

سـوره ((ابـراهـيـم )) هـمان گونه كه ديديم از بيان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظـلـمـات جـهل و شرك به نور علم و توحيد, آغاز شد, و با بيان نقش قرآن در انذار همه توده ها و تعليم توحيد و تذكر اولوا الالباب پايان مى گيرد.
اين ((آغاز)) و ((پايان )) بيانگر اين واقعيت است كه همه آنچه را مى خوانيم در همين قرآن است , و به گفته اميرمؤمنان على (ع ) فيه ربيع القلب وينابيع العلم ;Š ((بهار دلها وسرچشمه علوم و دانشها همه در قرآن است )).
و هـمـچـنـيـن درمـان همه بيماريهاى فكرى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى رابايد در آن جست ((فاستشفوه من ادوائكم )).
ايـن بيان دليل بر اين است كه بر خلاف سيره بسيارى از مسلمانان امروز كه به قرآن به عنوان يك كتاب مقدس كه تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى نگرند كتابى است براى دستورالعمل در سراسر زندگى انسانها.
و بالاخره كتابى است كه هم دانشمند را تذكر مى دهد, و هم توده مردم از آن الهام مى گيرند.
فـرامـوش كـردن اين كتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مكتبهاى انحرافى شرق و غرب يكى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمين است .
((پايان سوره ابراهيم )) ((3)) .

آغاز جز چهاردهم قرآن مجيد.

سوره حجر [15].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 99 آيه است .

محتواى سوره :.

در اين سوره آهنگ و لحن سوره هاى مكى كاملا منعكس است لذا مى توان محتواى اين سوره را در هفت بخش خلاصه كرد:.
1ـ آيات مربوط به مبدا عالم هستى و ايمان به او از طريق مطالعه در اسرارآفرينش .
2ـ آيات مربوط به معاد و كيفر بدكاران .
3ـ اهميت قرآن و عظمت اين كتاب آسمانى .
4ـ داستان آفرينش آدم و سركشى ابليس و سرانجام كار او.
5ـ اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعيب .
6ـ انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهديدهاى كوبنده و تشويقهاى جالب .
7ـ دعوت از پيامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه ها.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه ) بـاز در آغـاز ايـن سوره با حروف مقطعه ((الف , لام , را)) (الر) برخوردمى كنيم كه نمايانگر تركيب اين كتاب بزرگ آسمانى كه راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى باشد, از حروف ساده الـفـبا است , همين ماده خامى كه در اختيارهمه افراد بشر حتى كودكان دو سه ساله قرار دارد, و اين نهايت درجه اعجاز است كه از چنان مصالحى چنين محصول بى نظيرى ساخته شود.
و لـذا بـلافـاصـله بعد از آن مى گويد: ((اينها آيات كتاب آسمانى و قرآن آشكاراست )) (تلك آيات الكتاب وقرآن مبين ) كه بيان كننده حقايق و روشنگر حق ازباطل مى باشد.
(آيه ).

آرزوهاى بيجا !.

سـپـس بـه آنـها كه در لجاجت و مخالفت با اين آيات روشن الهى اصرارمى ورزند هشدار مى دهد روزى فرا مى رسد كه اينها از نتائج شوم كفر و تعصب كوركورانه و لجاجت خويش پشيمان خواهند شـد و, ((چـه بـسا اين كافران آرزومى كنند كه اى كاش مسلمان بودند)) (ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين ).
ممكن است آيه اشاره به پشيمانى گروههايى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد, در حالى كه در آنـجا قدرت بازگشت ندارند ! و در اينحا نيز تعصبها ولجاجتها و يا منافع مادى اجازه نمى دهد كه دين اسلام را بپذيرند.
(آيـه ) سـپس با لحنى بسيار كوبنده مى گويد: اى پيامبر ((اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چـهـارپايان ) بخورند, و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار بهره گيرند, و آرزوها آنها را از اين واقعيت بـزرگ غـافـل سـازد ولى به زودى خواهندفهميد)) (ذرهم ياكلوا ويتمتعوا ويلههم الا مل فسوف يعلمون ).
اينها چون حيواناتى هستند كه جز اصطبل و علف , و جز لذت مادى چيزى نمى فهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همين هاست .
پـرده هـاى غـرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده , و آنهارا به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيتى را ندارند.
امـا آن گاه كه پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود, و خود رادر آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند, مى فهمند كه چه اندازه در غفلت و تاچه حد زيانكار و بدبخت بوده اند.
(آيـه ) در اين آيه براى اين كه گمان نكنند اين مهلت و تمتع از لذايذ دنياپايان ناپذير است , اضافه مى كند: ((ما هيچ گروهى را در هيچ شهر و آبادى نابودنكرديم مگر اين كه آنها, اجل معين و زمان تغيير ناپذيرى داشتند)) (وما اهلكنا من قرية الا ولها كتاب معلوم ).
(آيـه ) و ((هـيـچ امت و جمعيتى از اجل معين خود پيشى نمى گيرد, وهيچ يك نيز عقب نخواهد افتاد)) (ما تسبق من امة اجلها وما يستاخرون ).
سـنـت الـهى همه جا اين بوده كه به قدر كافى مهلت براى تجديد نظر و بيدارى و آگاهى بدهد, حوادث دردناك , و وسائل رحمت را يكى پس از ديگرى مى فرستد, تهديد مى كند, تشويق مى كند, اخطار مى نمايد تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى كه اين مهلت به پايان رسيد سرنوشت قطعى دامنشان را خواهدگرفت .
(آيـه ) در اينجا نخست به موضع گيريهاى خصمانه كفار در مقابل قرآن وپيامبر(ص ) اشاره كرده , مى گويد: ((و آنها گفتند: اى كسى كه قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند ياد مى كنيم (كه تو ديوانه اى )) ! (وقالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون ).
و اين تعبير نهايت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پيامبر(ص ) مجسم مى كند.
آنـها مقياس را عقل كوچك و ناتوان خودشان قرار مى دهند و هر چه در اين مقياس نگنجد در نظر آنها بى عقلى و ديوانگى است !.
و عجب اين كه اين نابخردان وصله هايى به رهبران الهى مى چسباندند كه گاهى كاملا با هم ضد و نقيض بود, گاهى آنها را ((ديوانه )) مى خواندند و گاهى ((ساحر)), با اين كه ساحر كسى است كه بايد از زيركى و هوشيارى خاصى برخوردارباشد و درست در نقطه ضد ديوانه است .
(آيـه ) آنـهـا نـه تـنـها چنين نسبتهاى نابخردانه اى به پيامبر(ص ) مى دادند بلكه براى بهانه جويى مى گفتند: اگر از راستگويانى چرا فرشتگان را براى ما نمى آورى )) ! تاتصديق گفتار تو كنند و ما ايمان بياوريم (لو ما تاتينا بالملا ئكة ان كنت من الصادقين ).
(آيـه ) خـداونـد به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((ما ملائكه را جز به حق نازل نمى كنيم )) (ما ننزل الملا ئكة الا بالحق ).
((و آنـگـاه (كـه فرشتگان نازل شوند و حقيقت براى آنها جنبه شهود و حسى پيدا كند و بعد ايمان نـيـاورنـد) ديـگـر به آنها مهلت داده نخواهد شد)) و به عذاب الهى نابود مى گردند (وما كانوا اذا منظرين ).
بـه تعبير ديگر اعجاز بازيچه نيست , بلكه براى اثبات حق است , و اين امر به قدر كافى براى آنها كه خـواهان حقند ثابت شده , چرا كه پيامبر اسلام (ص ) با دردست داشتن اين قرآن و اعجازهاى ديگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است .
(آيه ).

حفظ قرآن از دست بردها:.

به دنبال بهانه جوييهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر(ص ) اين آيه يك واقعيت بزرگ و پـراهـميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يك سو و اطمينان خاطر همه مؤمنان راستين از سوى ديـگر بيان مى كند و آن اين كه : ((ما اين قرآن را (كه مايه تذكر است ) نازل كرديم , و ما بطور قطع آن را حفظ خواهيم كرد)) (انا نحن نزلناالذكر وانا له لحافظون ).
ايـن گـروه اندك و ناتوان كه سهل است , اگر همه جباران و زورمندان وسياستمداران ستمگر و انـديشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند, توانايى نـخـواهـند داشت , چرا كه خداوند حفظ وپاسدارى از آن را به عهده گرفته است , محافظت از هر نـظر: محافظت از هرگونه تحريف , محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر.
معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه :هيچ گونه تحريفى در قـرآن روى نـداده اسـت , و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم (ص ) نازل شده , و حتى كلمه و حرفى ازآن كم و زياد نگرديده است .
(آيه ).

لجاجت و انكار محسوسات :.

در اينجا به عنوان دلدارى پيامبر و مؤمنان در برابر مشكلاتى كه در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبياى پيشين و گرفتاريهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى كند.
نخست مى گويد: ((ما پيش از تو در ميان امتهاى نخستين نيز پيامبرانى فرستاديم )) (ولقد ارسلنا من قبلك فى شيع الا ولين ).
(آيـه ) ولـى آنـهـا چـنان لجوج و سرسخت بودند كه ((هر پيامبرى به سراغشان مى آمد او را به باد استهزا و سخريه مى گرفتند)) (وما ياتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤن ).
اين استهزا و سخريه به خاطر چند امر بود:.
ـ براى شكستن ابهت پيامبران و متفرق ساختن افراد حق جو از گرد آنان .
ـ براى ضعف و ناتوانيشان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهى .
ـ براى اين كه سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد, مبادا بيدار شود.
ـ و سرانجام براى اين كه مى ديدند قبول دعوت پيامبران آنها را در برابرشهواتشان محدود مى سازد و آزاديهاى حيوانيشان را سلب مى كند.
از ايـن جـمـلـه اسـتفاده مى شود كه وظيفه مبلغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند, بلكه بايد از تمام وسائل سمعى , بصرى , برنامه هاى عملى ,قصص , داستانها, ادبيات , شعر و هنر به معنى اصيل و سازنده استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.
(آيـه ) سـپـس مى فرمايد: آرى ((ما اين چنين آيات قرآن را به دلهاى اين مجرمان مى فرستيم )) ! (كذلك نسلكه فى قلوب المجرمين ).
(آيه ) اما با اين همه تبليغ و تاكيد و بيان منطقى و ارائه معجزات باز هم اين متعصبان استهزاكننده ((به آن ايمان نمى آورند)) (لا يؤمنون به ).
ولـى اين منحصر به آنها نيست ((پيش از آنها سنت اقوام اولين نيز چنين بود))(وقد خلت سنة الا ولين ).
(آيه ) اينها بر اثر غوطه ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل , كارشان به جايى رسيده كه : ((اگـر درى را از آسـمـان بـه روى آنها بگشاييم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول كنند )) (ولو فتحنا عليهم بابا من السما فظلوا فيه يعرجون ).
(آيه ) ((باز مى گويند ما را چشم بندى كرده اند)) (لقالوا انما سكرت ابصارنا).
((بلكه ما گروهى هستيم كه سر تا پا سحر شده ايم )) و آنچه مى بينيم ابداواقعيت ندارد ! (بل نحن قوم مسحورون ).
ايـن جاى تعجب نيست كه انسان به چنين مرحله اى از عناد و لجاج برسد,براى اين كه روح پاك و فـطـرت دست نخورده انسان كه قادر به درك حقايق ومشاهده چهره اصلى واقعيات است , بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدريجا به تاريكى مى گرايد, البته در مراحل نخستين پاك كردن آن كـامـلا امكان پذير است , امااگر خداى نكرده اين حالت در انسان راسخ شود و به صورت ((ملكه )) در آيـد ديـگـر بـه آسـانـى نـمـى تـوان آن را شـسـت , و در اينجاست كه چهره حق در نظر انسان دگـرگـون مـى شـود تـا آنـجـا كه محكمترين دلائل عقلى , و روشنترين دلائل حسى , در دل او اثرنمى گذارد و كار او به انكار معقولات و محسوسات , هر دو, مى رسد.
(آيه ).

شياطين با شهاب رانده مى شوند!.

ايـن آيـه به بعد اشاره به گوشه اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد وشناخت خداست و بحثهايى را كه در زمينه قرآن و نبوت در آيات گذشته آمدتكميل مى كند.
نخست مى گويد: ((ما در آسمان برجهايى قرار داديم )) (ولقد جعلنافى السما بروجا).
هـنـگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى كنيم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مـقـابـل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خـود گرفته اند) مى بينيم و مى گوييم خورشيدمثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است .
سپس اضافه مى كند: ((ما آن (آسمان و اين صورتهاى فلكى ) را براى بينندگان زينت بخشيديم )) (وزيناها للناظرين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه اضـافه مى كند: ((ما اين آسمان را از هر شيطان رجيم وشوم و ملعون محفوظ داشته ايم )) (وحفضناها من كل شيطان رجيم ).
(آيـه ) ((مـگر آن شيطانهايى كه هوس استراق سمع و خبرگيرى دزدكى كنند, كه شهاب آشكار آنها را تعقيب مى كند و به عقب مى راند)) (الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبين ).
مـنـظـور از ((آسـمـان )) آسـمان حق و حقيقت است , و شياطين همان وسوسه گران هستند كه مـى كـوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند, اما ستارگان و شهب يعنى , رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى رانند و طرد مى كنند.
(آيـه ) در ايـنـجا به بخشى از آيات آفرينش , و نشانه هاى عظمت خدا درزمين , مى پردازد تا بحث پيشين تكميل گردد.
نخست از خود زمين شروع كرده , مى فرمايد: ((و ما زمين را گسترش داديم ))(والا رض مددناها) .
و از آنـجـا كه آفرينش كوهها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانه هاى توحيد است , به ذكر آن پرداخته , اضافه مى كند: ((و ما در زمين كوههاى مستقر وثابتى انداختيم )) (والقينا فيها رواسى ).
اين كوهها علاوه بر اين كه از ريشه به هم پيوسته اند و همچون زرهى زمين رادر برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى كنند, و علاوه بر اين كه قدرت توفانها را درهم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مى نمايند, محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمه ها مى باشند.
سپس به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان مى رود, مى فرمايد: ((و ما در روى زمين از هر چيز (گياه ) موزون رويانديم )) (وانبتنافيها من كل شى موزون ).
در كـره زمـيـن شـايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع وگوناگون كه شناخت هر يك دريچه اى است براى شناخت ((اللّه )) و برگ هركدام ازآنها دفترى است از ((معرفت كردگار)).
(آيه ) و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در اين آيه به تمام اين مـواهـب اشـاره كـرده , مـى گويد: ((و ما انواع وسائل زندگى رابراى شما در زمين قرار داديم )) (وجعلنا لكم فيها معايش ).
نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده , ((و كسانى كه شما روزى آنها را نمى دهيد)) و از دسترس شما خارجند (ومن لستم له برازقين ).
آرى ! براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم .
(آيه ) اين آيه در حقيقت به پاسخ سؤالى مى پردازد كه براى بسيارى ازمردم پيدا مى شود و آن اين كه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختيارانسانها نمى گذارد كه بى نياز از هرگونه تلاش و كوشش باشند.
مى فرمايد: ((خزائن و گنجينه هاى همه چيز تنها نزد ماست , ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى كنيم )) (وان من شى الا عندنا خزائنه وما ننزله الا بقدرمعلوم ).
بـنـابراين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم , بلكه مـنـبـع و مـخـزن و سرچشمه همه چيز نزد ماست , ولى همه چيزاين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدارحساب شده اى از طرف خدانازل مى گردد.
كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اين كه تنبلى وسستى و دل مردگى را از انسانها دور مى سازد و حركت و نشاط مى آفريند, وسيله بسيار خوبى براى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنهاست , و اگر چنين نبود و همه چيز بى حساب در اختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظره اى پيدامى كرد؟.
به عبارت ديگر همان گونه كه فقر و نياز, انسان را به انحراف و بدبختى مى كشاند بى نيازى بيش از حد نيز منشا فساد و تباهى است .
(آيه ).

نقش باد و باران :.

در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته , دراين آيه به وزش بادها و نـقـش مـؤثـر آنـها در نزول بارانها اشاره كرده , مى گويد: ((و مابادها را فرستاديم در حالى كه باروركننده اند)) و قطعات ابر را به هم مى پيوندند وبارور مى سازند (وارسلنا الرياح لواقح ).
((و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم )) (فانزلنا من السما ما).
((و به وسيله آن همه شما را سيراب كرديم )) (فاسقيناكموه ).
((در حالى كه شما توانايى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد)) (وما انتم له بخازنين ).
يـعـنـى شـمـا نمى توانيد حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زياد گردآورى وحفظ كنيد, اين خـداسـت كه از طريق منجمد ساختن آنها در قله كوهها به صورت برف و يخ , و يا فرستادن آنها به اعـمـاق زمـيـن كه بعدا به صورت چشمه ها و كاريزها وچاهها ظاهر مى شوند, آنها را گردآورى و ذخيره مى كند.
(آيه ) سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده ,مى گويد: ((و مائيم كه زنده مى كنيم و (مائيم كه ) مى ميرانيم )) (وانا لنحن نحيى ونميت ).
((و وارث (همه روى زمين و تمام اين جهان ) مائيم )) (ونحن الوارثون ).
اشـاره به مساله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعى ترين مسائل است هم مى تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد.
از سـوى ديـگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خود چيزى ندارند و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است , و سرانجام وارث همه آنها خداست !.
(آيـه ) بـعـد اضـافـه مـى كند: ((ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متاخران را))(ولقد علمنا المستقدمين منكم ولقد علمنا المستاخرين ).
كـلمه ((مستقدمين )) و ((مستاخرين )) معنى وسيعى دارد كه هم شامل پيشگامان و متاخران در زمـان مـى شود, و هم شامل پيشگامان در اعمال خير, و يا جهاد ومبارزه با دشمنان حق , و يا حتى صفوف نماز جماعت , و مانند اينها.
بنابراين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند, و ازاين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ما سهل است .
(آيـه ) و لـذا بـلافـاصـله به دنبال اين سخن مى گويد: ((پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جديد در رستاخيز باز مى گرداند و) جمع و محشور مى كند))(وان ربك هو يحشرهم ).
((چرا كه او هم حكيم است و هم عالم )) (انه حكيم عليم ).
((حـكـمت )) او ايجاب مى كند كه مرگ پايان همه چيز نباشد, زيرا اگر زندگى منحصر به همين چـنـد روز حـيـات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بى محتوامى شد, واز خداوند حكيم دور است كه يك چنين آفرينش بى نتيجه اى داشته باشد.
و ((عـليم )) بودنش سبب مى شود كه در امر معاد و حشر, مشكلى ايجاد نشود,هر ذره خاكى كه از انسانى به گوشه اى پرتاب شده جمع آورى مى كند و حيات جديد به آن مى بخشد, و از سوى ديگر پـرونـده اعـمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبت است و او از همه اينها آگاه است .
بـنـابراين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پرمغزى بر مساله ((حشر)) و((معاد)) محسوب مى شود.
(آيه ).

آفرينش انسان :.

به مناسبت آيات گذشته كه قسمتهايى از آفرينش خداوند و نظام هستى رابيان مى كند, در اينجا به شاهكار بزرگ خلقت يعنى ((آفرينش انسان )) پرداخته , و طى آيات متعدد و پرمحتوايى , بسيارى از جزئيات اين آفرينش را بازگو مى كند.
نـخـسـت مـى فرمايد: ((ما انسان را از گل خشكيده اى (همچون سفال ) كه از گل بدبوى (شيره رنگى ) گرفته شده بود آفريديم )) (ولقد خلقنا الا نسان من صلصال من حما مسنون ).
(آيـه ) ((و جـن را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم )) (والجان خلقناه من قبل من نار السموم ).
(آيه ) مجددا به آفرينش انسان باز مى گردد و گفتگوى خداوند را بافرشتگان كه قبل از آفرينش انسان روى داد, چنين بيان مى كند:.
و بـه خاطر بياور ((هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را ازگل خشكيده اى كـه از گل تيره رنگ بدبويى گرفته شده , مى آفرينم )) (واذ قال ربك للملا ئكة انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون ).
(آيه ) ((و هنگامى كه خلقت آن را به پايان و كمال رساندم و از روح خود(يك روح شريف و پاك و با عظمت ) در آن دميدم همگى به خاطر آن سجده كنيد))(فاذا سويته ونفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين ).
(آيه ) آفرينش انسان پايان پذيرفت و آنچه شايسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چيز انـجـام يـافت : ((در اين هنگام همه فرشتگان بدون استثنا سجده كردند)) (فسجد الملا ئكة كلهم اجمعون ).
(آيه ) تنها كسى كه اطاعت اين فرمان را نكرد ((ابليس )) بود, لذا اضافه مى كند: ((به جز ابليس كه خوددارى كرد از اين كه همراه سجده كنندگان باشد)) (الا ابليس ابى ان يكون مع الساجدين ).
(آيـه ) ايـنـجـا بـود كه ابليس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند ((فرمود: اى ابليس ! چرا تو با سجده كنندگان نيستى )) ؟ (قال يا ابليس مالك الا تكون مع الساجدين ).
(آيـه ) ابـلـيـس كـه غرق غرور و خودخواهى خويش بود آنچنان كه عقل وهوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و((گفت : من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكيده اى ـكه از گل بدبويى گرفته شده ـ آفريده اى سجده نخواهم كرد)) (قال لم اكن لا سجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون ).
(آيه ) او كه از اسرار آفرينش بر اثر خودخواهى و غرور بى خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى كه داشت سقوط كرد, ديگر شايسته نبود كه او در صف فرشتگان باشد, لذا بلافاصله ((خدا به او فرمود: از آن (بـهـشـت يـا از آسـمانها و يا از صفوف فرشتگان ) بيرون رو كه تو رجيم و رانده شده درگاه مايى )) (قال فاخرج منها فانك رجيم ).
(آيـه ) و بـدان كـه اين غرورت مايه كفرت شد و اين كفر براى هميشه تو رامطرود كرد, ((لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود)) ! (وان عليك اللعنة الى يوم الدين ).
(آيـه ) ابـلـيـس كه در اين هنگام خود را رانده درگاه خدا ديد, و احساس كردكه آفرينش انسان سبب بدبختى او شد, آتش كينه در دلش شعله ور گشت , تا انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد.
لـذا ((عـرض كـرد: پـروردگارا ! اكنون كه چنين است مرا تا روز رستاخيز مهلت ده )) ! (قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون ).
نـه براى اين كه توبه كند, يا از كرده خود پشيمان باشد و در مقام جبران برآيد,بلكه براى اين كه به لجاجت و عناد و دشمنى و خيره سرى ادامه دهد!.
(آيه ) خداوند هم اين خواسته او را پذيرفت و ((فرمود مسلما تو ازمهلت يافتگانى )) (قال فانك من المنظرين ).
(آيـه ) ولـى نـه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخيز, چنانكه خواسته اى , بلكه ((تا وقت و زمان معينى )) (الى يوم الوقت المعلوم ).
منظور از ((يوم الوقت المعلوم )) پايان اين جهان و برچيده شدن دوران تكليف است .
(آيه ) در اينجا ابليس نيت باطنى خود را آشكار ساخت هر چند چيزى ازخدا پنهان نبود و ((عرض كـرد: پـروردگـارا ! بـه خـاطر اين كه مرا گمراه ساختى (و اين انسان زمينه بدبختى مرا فراهم سـاخـت ) مـن نعمتهاى مادى روى زمين را در نظر آنهازينت مى دهم (و انسانها را به آن مشغول مـى دارم ) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت )) (قال رب بما اغويتنى لا زينن لهم فى الا رض ولا غوينهم اجمعين ).
(آيـه ) امـا او بـه خـوبـى مـى دانست كه وسوسه هايش در دل ((بندگان مخلص خدا)) هرگز اثر نـخـواهـد گذاشت , لذا بلافاصله براى سخن خود استثنايى قائل شد وگفت : ((مگر آن بندگان خـالـص شده تو)) كه به مرحله عالى ايمان و عمل پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشند (الا عبادك منهم المخلصين ).
(آيه ) خداوند به عنوان تحقير شيطان و تقويت قلب جويندگان راه حق وپويندگان طريق توحيد ((فـرمـود: اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است )) وسنت هميشگيم (قال هذا صراط على مستقيم ).
(آيه ) كه ((تو هيچ گونه تسلط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى كه شخصا بخواهند از تو پيروى كنند)) (ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين ).
يـعنى , در واقع اين تو نيستى كه مى توانى مردم را گمراه كنى , بلكه اين انسانهاى منحرفند كه با ميل و اراده خويش دعوت تو را اجابت كرده , پشت سر توگام برمى دارند.
(آيـه ) سـپـس صـريـحترين تهديدهاى خود را متوجه پيروان شيطان كرده ,مى گويد: ((و جهنم ميعادگاه همه آنهاست )) (وان جهنم لموعدهم اجمعين ).
گمان نكنند كه آنها از چنگال مجازات مى توانند فرار كنند و يا به حساب آنهارسيدگى نمى شود.