و هـر انـدازه گـناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى
انجام مى دهند, تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند.
ايـن احـتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمى كنند,
بلكه سعى دارند اگر از كسى نسبت به آنها بدى برسد, با انجام نيكى درحق وى , او را
شرمنده و وادار به تجديد نظر كنند.
و در پـايـان آيـه پـس از ذكـر بـرنامه هاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت
كار((اولواالالباب )) و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه ها كرده
,مى فرمايد: ((عاقبت نيك سراى ديگر براى آنهاست )) (اولئك لهم عقبى الدار).
(آيـه ) ايـن آيـه در تـوضـيح اين سرانجام نيك و عاقبت خير مى گويد:سرانجام كار
آنها ((باغهاى جـاويـدان بـهشت است كه هم خودشان وارد آن مى شوند وهم پدران و
همسران و فرزندان صالح آنها)) (جنات عدن يدخلونها ومن صلح من آبائهم وازواجهم
وذرياتهم ).
و چـيـزى كه اين نعمتهاى بزرگ و بى پايان را تكميل مى سازد, اين است كه ((فرشتگان
از هر درى برآنها وارد مى شوند))(والملا ئكة يدخلون عليهم من كل باب ).
(آيه ) و به آنها مى گويند: ((سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان ))(سلا م عليكم
بما صبرتم ).
آن صـبـرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤوليتها و تحمل شدائد و مصائب
بوده كه اين سلامت را به وجود آورد, در اينجا در نهايت امنيت وآرامش خواهيد بود.
و در پايان مى فرمايد: ((چه پايان نيك و چه عاقبت خوبى )) ؟ (فنعم عقبى الدار).
از آيـات قـرآن و روايـات بـه خـوبى استفاده مى شود كه بهشت درهايى دارد كه اشاره
به اعمال و كـارهـايـى اسـت كـه سـبـب ورود به بهشت مى شوند و جالب اين كه در قرآن
مى خوانيم : جهنم ((هفت )) در دارد, و طبق روايات , بهشت داراى ((هشت )) در است
اشاره به اين كه طرق وصول به سـعـادت و بـهشت جاويدان از طرق وصول به جهنم بيشتر
است , و رحمت خدا بر غضب او پيشى مى گيرد.
(آيه ).
دنياپرستان تبهكار !.
از آنـجـا كـه نـيك و بد همواره در مقايسه با يكديگر به خوبى روشن مى گرددپس از ذكر
صفات ((اولـواالا لباب )) در اينجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و
انديشه واقعى خود را از دسـت داده انـد بيان مى دارد, مى گويد: ((و آنها كه عهد
الهى را بعد از محكم كردن مى شكنند, و پـيوندهايى را كه خدا فرمان به برقرارى آن
داده , قطع مى كنند, و در روى زمين افساد مى نمايند, لـعـنـت و مـجـازات سـراى ديگر
از آنهاست )) (والذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه ويقطعون ماامراللّه به ان يوصل
ويفسدون فى الا رض اولئك لهم اللعنة ولهم سؤ الدار).
در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق , خلاصه شده است :.
1ـ شكستن پيمانهاى الهى ;Š.
كه شامل پيمانهاى فطرى , و پيمانهاى عقلى , و پيمانهاى تشريعى مى شوند.
2ـ قطع رابطه ها;Š.
رابطه با خدا, رابطه با رهبران الهى , رابطه با خلق , و رابطه با خويشتن .
3ـ آخرين قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است , فساد در روى زمين است .
(آيـه ) در ايـن آيه اشاره به اين مى كند كه روزى و زيادى و كمى آن , به دست خداست
: ((خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع , و براى هر كس بخواهد تنگ قرار مى
دهد)) (اللّه يبسط الرزق لمن يشا ويقدر).
اشاره به اين كه آنها به خاطر جلب درآمد بيشتر در روزى زمين فساد مى كنند,پيوندهاى
خدايى را مى برند, و عهد الهى را مى شكنند تا درآمد و بهره بيشترى اززندگى مادى
پيدا كنند, توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن به دست خداست .
سـپـس اضـافـه مـى كـند كه : پيمان شكنان و مفسدان فى الارض ((تنها به زندگى دنيا
خشنود و خـوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت , متاع ناچيزى بيش نيست ))
(وفرحوا بالحيوة الدنيا وما الحيوة الدنيا فى الا خرة الا متاع ).
(آيـه ) از آنـجا كه در اين سوره بسيارى از بحثها پيرامون توحيد و معاد ورسالت
پيامبر(ص ) است , ايـن آيه بار ديگر به سراغ مساله دعوت پيامبر اسلام مى رود و يكى
از ايرادات منكران لجوج را بيان كـرده , مـى گـويـد: ((و كـافران مى گويند:چرا
معجزه اى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است )) (ويقول الذين كفروا لولا انزل
عليه آية من ربه ).
آنها انتظار دارند كه پيامبر به صورت يك ((خارق العاده گر)) در گوشه اى بنشيندو هر
يك از آنها از در وارد شوند, و هر معجزه اى مايل هستند پيشنهاد كنند او هم بلافاصله
به آنها ارائه دهد, و تازه آنها اگر مايل نبودند ايمان نياورند!.
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: اى پيامبر ! به اينها ((بگو: كه خداوند هر كه رابخواهد
گمراه مى كند و هـر كـس كـه بـه سـوى او بـاز گردد مشمول هدايتش قرارمى دهد)) (قل
ان اللّه يضل من يشا ويهدى اليه من اناب ).
اشـاره بـه اين كه كمبود شما از ناحيه اعجاز نيست , بلكه كمبود شما از درون وجود
خودتان است , لجاجتها, تعصبها, جهالتها, و گناهانى كه سد راه توفيق مى شود مانع از
ايمان شماست .
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد.
(آيه ) در اين آيه تفسير بسيار جالبى از ((من اناب )) (آنها كه به سوى خدابازگشته
اند) بيان كرده , مى فرمايد: ((اينان كسانى هستند كه ايمان آورده اند ودلهايشان به
ذكر خدا مطمئن و آرام است )) (الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكراللّه ).
و بـعد به عنوان يك قاعده كلى و اصل جاويدان و فراگير مى فرمايد: ((آگاه باشيد با
ياد خدا دلها آرامش مى گيرد)) (الا بذكراللّه تطمئن القلوب ).
(آيـه ) و در ايـن آيـه بـا ذكر سرنوشت و پايان كار افراد با ايمان مضمون آيات قبل
راچنين تكميل مـى كـنـد: ((آنـهـايـى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند
بهترين زندگى براى آنهاست و سـرانجام كارشان بهترين سرانجامها خواهد بود)) (الذين
آمنوا وعملوالصالحات طوبى لهم وحسن مــاب ).
ذكر خدا چيست و چگونه است ؟.
گـفـتـه انـد ((ذكـر دوگونه است : ذكر قلبى و ذكر زبانى و هريك از آنها دوگونه است
يا پس از فراموشى است و يا بدون فراموشى )).
و بـه هـر حال در آيه فوق منظور از ذكر خدا كه مايه آرامش دلهاست تنها اين نيست كه
نام او را بر زبـان آورد و مـكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويد, بلكه منظور آن است كه
با تمام قلب متوجه او و عـظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد, و اين
توجه , مبدا حركت و فعاليت در وجـود او بـه سـوى جهاد و تلاش ونيكيها گردد و ميان
او و گناه سد مستحكمى ايجاد كند, اين است حقيقت ((ذكر)) كه آن همه آثار و بركات در
روايات اسلامى براى آن بيان شده است .
در حديث مى خوانيم ;Š از وصايايى كه پيامبر به على (ع ) فرمود اين بود:.
((اى عـلى ! سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست )
مواسات با بـرادران ديـنى در مال , و حق مردم را از خويشتن دادن , وياد خدا در هر
حال , ولى ياد خدا (تنها) سبحان اللّه والحمدللّه ولا اله الا اللّه واللّه
اكبرنيست , بلكه ياد خدا آن است كه هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مى گيرد
ازخدا بترسد و آن را ترك گويد)).
آيه ـ شان نزول :.
مـمـكـن است اين آيه را پاسخ به گفتار مشركان كه در سوره فرقان آمده است بدانيم كه
در برابر دعـوت پـيـامـبـر(ص ) كـه مى گفت : ((براى رحمان سجده كنيد,گفتند:رحمان
كيست ))؟ ما رحمان را نمى شناسيم ! اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن (فرقان /60).
تفسير:.
هر كار كنى اين لجوجان ايمان نمى آورند!.
بـار ديگر قرآن به بحث نبوت باز مى گردد و قسمت ديگرى از گفتگوهاى مشركان و پاسخ
آنها را در زمينه نبوت بازگو مى كند:.
نخست مى گويد: ((همان گونه (كه پيامبران پيشين را براى هدايت اقوام گذشته فرستاديم
) تو را نيز به ميان امتى فرستاديم كه قبل از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند))
(كذلك ارسلناك فى امة قد خلت من قبلها امم ).
((و هدف اين بود كه آنچه را بر تو وحى كرده ايم بر آنها بخوانى )) (لتتلوا عليهم
الذى اوحينا اليك ).
((در حالى كه آنها به رحمان كفر مى ورزند)) (وهم يكفرون بالرحمن ).
به خداوندى كه رحمتش همگان را در بر گرفته و فيض گسترده و عامش كافرو مؤمن و گبر و
ترسا را شامل شده است .
((بگو: (اگر نمى دانيد) رحمان آن خداوندى كه فيض و رحمتش عام است ,پروردگار من است
)) (قل هو ربى ).
((هيچ معبودى جز او نيست , من بر او توكل كردم , و بازگشتم به سوى اواست )) لا اله
الا هو عليه توكلت واليه متاب ).
آيه ـ شان نزول : بعضى از مفسران بزرگ گفته اند: اين آيه در پاسخ جمعى از مشركان
((مكه )) نازل شده است , كه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و به دنبال پيامبر((ص )
فرستادند, پيامبر(ص ) (به اميد هدايت آنان ) نزد آنها آمد, عرض كردند:اگر دوست دارى
از تو پيروى كنيم اين كوههاى مكه را به وسيله قرآنت عقب بران تاكمى اين زمين تنگ و
محدود ما گسترش يابد!.
تو به گمان خود كمتر از داوود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخر كرده بود, يا
اين كه باد را مسخر ما گردان , همان گونه كه مسخر سليمان بود, و نيز جدت ((قصى ))
(جد طايفه قريش ) را زنده كن , زيرا عيسى (ع ) مردگان را زنده مى كرد و توكمتر از
عيسى نيستى !.
در اين هنگام آيه نازل شد كه شما همه آنچه را مى گوييد از سر لجاجت است نه براى
ايمان آوردن ! .
تـفـسير: همان گونه كه در شان نزول آمد, اين آيه پاسخ به بهانه جويانى است كه از
سرلجاجت نه بـراى ايـمـان آوردن از پـيامبر درخواست معجزات اقتراحى مى كردند,مى
فرمايد: ((حتى اگر به وسـيـلـه قـرآن كـوهـها به حركت درآيند و زمينها, قطعه قطعه
شوند, و به وسيله آن با مردگان صـحـبت شود)) باز هم ايمان نخواهند آورد ! (ولو ان
قرآنا سيرت به الجبال او قطعت به الا رض او كلم به الموتى ).
((ولـى هـمـه ايـن كـارهـا در اختيار خداست )) و هر اندازه لازم بداند انجام مى
دهد(بل للّه الا مر جميعا).
امـا شـمـا طالب حق نيستيد و اگر بوديد همان مقدار از نشانه هاى اعجاز كه
ازپيامبر(ص ) صادر شده براى ايمان آوردن كاملا كافى بود.
سـپس اضافه مى كند: ((آيا كسانى كه ايمان آورده اند نمى دانند كه اگر خدابخواهد همه
مردم را بالاجبار هدايت مى كند)) (افلم يايــس الذين آمنوا ان لويشا اللّه لهدى
الناس جميعا).
ولـى هـرگـز او چـنـيـن نخواهد كرد, چرا كه اين گونه ايمان اجبارى بى ارزش وفاقد
معنويت و تكاملى است كه انسان به آن نياز دارد.
بعد اضافه مى كند: ((در عين حال كافران همواره مورد هجوم مصائب كوبنده اى به خاطر
اعمالشان هـسـتـنـد)) (ولا يـزال الـذين كفروا تصيبهم بما صنعواقارعة ) كه اين
مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنين جنگهاى كوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مى
آيد.
و اگر اين مصائب در خانه آنان فرود نيايد ((به نزديكى خانه آنها وارد مى شود))(او
تحل قريبا من دارهم ) تا عبرت بگيرند و تكانى بخورند و به سوى خدا بازگردند.
و اين هشدارها همچنان ادامه خواهد يافت ((تا فرمان نهايى خدا فرا رسد))(حتى ياتى
وعداللّه ).
ايـن فـرمان نهايى ممكن است اشاره به مرگ , يا روز قيامت باشد و يا به گفته بعضى
((فتح مكه )) كه آخرين قدرت دشمن را درهم شكست .
و بـه هـر حال وعده خدا قطعى است , ((و خداوند هيچ گاه از وعده خودتخلف نخواهد
كرد)) (ان اللّه لا يخلف الميعاد).
(آيـه ) در ايـن آيـه روى سـخـن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: تنها تونيستى كه
با تقاضاهاى گـونـاگـون و پـيـشـنهاد معجزات اقتراحى از طرف اين گروه كافربه استهزا
و سخريه كشيده شـده اى , ايـن يـك سـابـقه طولانى در تاريخ انبيا دارد ((وبسيارى از
رسولان پيش از تو نيز مورد استهزا واقع شدند)) (ولقد استهزئ برسل من قبلك ).
ولى ما اين كافران را فورا مجازات نكرديم , ((بلكه به آنها مهلت داديم ))(فامليت
للذين كفروا).
شايد بيدار شوند و به راه حق بازگردند و يا حداقل اتمام حجت كافى بر آنهابشود چرا
كه اگر آنها بدكار و گنهكارند مهربانى خداوند و لطف و كرم و حكمت اوجايى نرفته است
!.
ولـى بـه هـر حال اين مهلت و تاخير به آن معنى نيست كه مجازات و كيفر آنان فراموش
شود, لذا ((پـس (از اين مهلت ) آنها را گرفتيم , ديدى مجازات من چگونه بود)) ؟! اين
سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نيز هست (ثم اخذتهم فكيف كان عقاب ).
(آيه ).
چگونه خدا را با بتها قرين مى سازيد ؟!.
در ايـن آيـه بـار ديـگـر بـه بحث در باره توحيد و شرك باز مى گردد و مردم را بااين
دليل روشن مخاطب مى سازد كه : ((آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ ونگهبان و
مراقب همه است ) و اعـمال همه را مى بيند)) همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را
ندارد ؟ (افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت ).
سـپـس به عنوان تكميل بحث گذشته و مقدمه اى براى بحث آينده ,مى فرمايد: ((و آنها
براى خدا شريكهايى قرار دادند)) (وجعلوا للّه شركا).
بلافاصله از چند طريق به آنها پاسخ مى دهد.
نخست مى گويد: ((بگو: اين شريكها را نام ببريد)) (قل سموهم ).
يـعـنـى چـگـونه يك عده موجودات بى نام و نشان و بى ارزش و بى اثر را دررديف
پروردگار قادر متعال قرار مى دهيد؟.
دوم ايـن كـه چـگـونـه چـنـين شريكى وجود دارد كه خداوند كه به پندار شما شريك
آنهاست از وجـودشـان هـيچ گونه اطلاعى ندارد با اين كه علمش همه جهان را در برگرفته
((آيا به او خبر مى دهيد از چيزى كه وجود آن را در زمين نمى داند)) (ام تنبئونه بما
لا يعلم فى الا رض ).
سـوم ايـن كـه : خـود شـمـا هم در واقع در دل , ايمان به چنين چيزى نداريد,((تنها
به يك سخن ظـاهـرى تـوخـالـى )) كه در آن هيچ مفهوم صحيحى نهفته نيست قناعت كرده
ايد (ام بظاهر من القول ).
بـه هـمـيـن دلـيل اين مشركان هنگامى كه در تنگناهاى سخت زندگى قرارمى گيرند به
سراغ ((اللّه )) مى روند چرا كه در دل مى دانند كارى از بتها ساخته نيست .
چـهارم اين كه : اين مشركان درك صحيح و درستى ندارند, و چون پيرو هوى و هوس و
تقليدهاى كـوركـورانـه انـد, قـادر بـه قضاوت عاقلانه و صحيح نيستند, و به همين
دليل به اين گمراهى و ضلالت كشيده شده اند ((بلكه در نظر كافران ,دروغهايشان زينت
داده شده (و بر اثر ناپاكى درون , چـنـين مى پندارند كه واقعيتى دارد) و آنها از
راه (خدا) باز داشته شده اند)) (بل زين للذين كفروا مكرهم وصدواعن السبيل ).
((و هـركـس را خدا گمراه سازد, راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت ))(ومن يضلل
اللّه فما له من هاد).
((اضـلال الـهـى )) بـه مـعـنـى عـكس العمل كارهاى نادرست و غلط خود انسان است كه
او را به گمراهيها مى كشاند, و از آنجا كه اين خاصيت را خدا در اين گونه اعمال قرار
داده , به خدا نسبت داده مى شود.
(آيـه ) و در ايـن آيه به مجازاتهاى دردناك آنها در دنيا و آخرت كه طبعاشامل شكست و
ناكامى و سيه روزى و آبروريزى و غير آن مى شود, اشاره كرده چنين مى گويد: ((براى
آنها در زندگى دنيا مـجازاتى است و مجازات آخرت سخت ترو شديدتر است )) (لهم عذاب فى
الحيوة الدنيا ولعذاب الا خرة اشق ).
چـرا كه دائمى و هميشگى و جسمانى و روحانى و توام با انواع ناراحتيهااست : و اگر
گمان كنند راه فرار و وسيله دفاعى در برابر آن دارند, سخت دراشتباهند چرا كه :
((هيچ چيز در برابر خداوند نمى تواند از آنها دفاع كند)) (وما لهم من اللّه من واق
).
(آيه ) بار ديگر در اين آيه سخن از معاد و مخصوصا از نعمتهاى بهشتى وكيفرهاى دوزخى
به ميان آمده است .
نخست مى گويد: ((توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده (اين است كه ) نهرهاى
آب از زير درختانش جارى است )) (مثل الجنة التى وعدالـمـتقون تجرى من تحتها الا
نهار).
دومين وصف باغهاى بهشت اين است كه : ((ميوه هاى آن دائمى و هميشگى است )) (اكلها
دائم ).
نـه هـمـچـون مـيوه هاى اين جهان كه فصلى است و هركدام در فصل خاصى آشكار مى شود
بلكه گاهى بر اثر آفت و بلا ممكن است در يك سال اصلا نباشد.
و همچنين ((سايه آنها)) نيز هميشگى است (وظلها).
از اين جمله روشن مى شود كه باغهاى بهشت خزان ندارند, و نيز از آن معلوم مى شود كه
تابش نور آفتاب يا همانند آن در بهشت هست .
و در پـايان آيه بعد از بيان اين اوصاف سه گانه بهشت مى گويد: ((اين است سرانجام
پرهيزكاران , ولى سرانجام كافران آتش است )) ! (تلك عقبى الذين اتقواوعقبى الكافرين
النار).
در ايـن تعبير زيبا, نعمتهاى بهشتى با لطافت و به تفصيل بيان شده , اما درمورد
دوزخيان در يك جمله كوتاه , و خشك و خشن مى گويد: ((عاقبت كارشان جهنم است ))!.
(آيه ).
خداپرستان و احزاب !.
در ايـن آيـه اشـاره بـه عـكـس الـعـمل متفاوت مردم در برابر نزول آيات قرآن شده
است كه افراد حـقـيـقـت جـو و حـق طلب چگونه در برابر آنچه بر پيامبر نازل مى
شدتسليم و خوشحال بودند و معاندان و افراد لجوج به مخالفت بر مى خاستند.
نـخـست مى گويد: ((آنها كه كتاب آسمانى در اختيارشان قرار داده ايم از آنچه بر
تونازل مى شود خوشحالند)) (والذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل اليك ).
يعنى حق طلبان يهود و نصارى و مانند آنها از نزول اين آيات بر تو خوشحال و خشنودند,
چرا كه از يك سو آن را هماهنگ با نشانه هايى كه در دست دارندمى بينند و از سوى ديگر
مايه آزادى و نجات آنها از شر خرافات و عالم نمايان يهود ومسيحيت و امثال آنهاست كه
آنان را به قيد و بند كشيده , و از آزادى فكرى و تكامل انسانى محروم داشته بودند.
سـپـس اضـافـه مـى كند: ((ولى جمعى از احزاب قسمتى از آياتى را كه بر تو نازل شده
است انكار مى كنند)) (ومن الا حزاب من ينكر بعضه ).
منظور از اين گروه همان جمعيت از يهود و نصارى بوده اند كه تعصبهاى قومى و مذهبى و
مانند آن بـر آنـهـا غـلـبـه داشـتـه , و در برابر كتب آسمانى خودشان نيزتسليم
نبودند, آنها در حقيقت ((احزاب )) و گروههايى بودند كه تنها خط حزبى خودشان را
دنبال مى كردند.
يـا اشـاره بـه مـشركان بوده باشد كه آيين و مذهبى نداشتند بلكه احزاب وگروههاى
پراكنده اى بودند كه مخالفت با قرآن و اسلام آنها را متحد ساخته بود.
در پـايـان آيـه به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه , به مخالفت و لجاجت اين و آن اعتنا
مكن بلكه در خـط اصـيـل و صـراط مـسـتقيم خود بايست و((بگو: من تنها مامورم كه
اللّه و خداى يگانه يكتا را بـپـرسـتـم و هـيـچ شريكى براى او قائل نشوم , فقط به
سوى او دعوت مى كنم و بازگشت من (و همگان ) به سوى اوست )) (قل انما امرت ان
اعبداللّه ولا اشرك به اليه ادعوا واليه مـاب ).
اشـاره بـه ايـن كه , موحد راستين و خداپرست حقيقى جز تسليم در برابر همه فرمانهاى
خدا هيچ خط و برنامه اى ندارد.
(آيـه ) قرآن همچنان مسائل مربوط به نبوت را دنبال مى كند, در اين آيه مى فرمايد:
((همان گونه (كـه بر اهل كتاب و پيامبران پيشين كتاب آسمانى فرستاديم )اين قرآن را
نيز بر تو نازل كرديم در حالى كه مشتمل بر احكام روشن و آشكار است ))(وكذلك انزلناه
حكما عربيا).
منظور از توصيف قرآن به صفت ((عربى )) اين است كه احكامش واضح وآشكار و جاى
سؤاستفاده و تعبيرهاى مختلف ندارد.
بـعـد بـا لـحـنى تهديدآميز و قاطع , پيامبر(ص ) را مخاطب ساخته , مى گويد: ((واگر
از هوى و هـوسـهـاى آنها بعد از آن كه آگاهى بر تو آمده پيروى كنى (به كيفر الهى
مجازات خواهى شد و) هيچ كس در برابر خدا قدرت حمايت از تو و نگهداريت رانخواهد داشت
)) (ولئن اتبعت اهواهم بعد ماجاك من العلم مالك من اللّه من ولي ولا واق ).
گرچه احتمال انحراف , مسلما در پيامبر(ص ) با آن مقام عصمت و معرفت وآگاهى وجود
نداشته , اما اين تعبير روشن مى سازد كه خدا با هيچ كس ارتباطخصوصى و به اصطلاح
خويشاوندى ندارد, و حتى اگر پيامبر, مقامش والا است به خاطر تسليم و عبوديت و ايمان
و استقامت اوست .
(آيه ) اين آيه در حقيقت پاسخى است به ايرادات مختلفى كه دشمنان پيامبر(ص )
داشتند;Š از جمله ايـن كـه : گـروهـى مـى گـفتند مگر پيامبر ممكن است ازجنس بشر
باشد, و همسر اختيار كند و فـرزندانى داشته باشد, قرآن به آنها پاسخ مى گويد: اين
امر تازه اى نيست ((ما پيش از تو پيامبران بـسـيـارى فـرسـتـاديم و براى آنهاهمسران
و فرزندان قرار داديم )) (ولقد ارسلنا رسلا من قبلك وجعلنا لهم ازواجاوذرية ).
ديگر اين كه آنها انتظار دارند كه هر معجزه اى را پيشنهاد مى كنند و هر چه هوى و
هوسشان اقتضا مـى كـنـد انجام دهى ـچه ايمان بياورند يا نياورندـ ولى آنهابايد
بدانند: ((هيچ پيامبرى نمى تواند معجزه اى جز به فرمان خداوند بياورد)) (وماكان
لرسول ان ياتى باية الا باذن اللّه ).
سومين ايراد اين بود كه پيامبر اسلام (ص ) آمده و احكامى از تورات يا انجيل را
دگرگون ساخته .
آيه در آخرين جمله خود به آنها پاسخ مى گويد كه : ((براى هر زمانى حكم وقانونى مقرر
شده )) تا بشريت به مرحله بلوغ نهايى برسد و آخرين فرمان صادر شود(لكل اجل كتاب ).
بـنابراين جاى تعجب نيست كه يك روز تورات را نازل كند, و روز ديگر انجيل را, وسپس
قرآن را, چرا كه بشريت در زندگى متحول و متكامل خود, نياز به برنامه هاى متفاوت و
گوناگونى دارد.
(آيـه ) ايـن آيـه به منزله تاكيد و استدلالى است بر آنچه در ذيل آيه قبل گفته شد و
آن اين كه هر حـادثـه و هـر حكم و فرمانى , زمان معينى دارد و اگر مى بينى بعضى از
كتاب آسمانى جاى بعض ديـگـر را مى گيرند به خاطر آن است كه ((خداوندهر چيزى را
بخواهد محو مى كند (همان گونه كـه بـه مـقـتضاى اراده و حكمت خويش ) امورى را اثبات
مى نمايد, و كتاب اصلى و ام الكتاب نزد اوست )) (يمحواللّه ما يشا ويثبت وعنده ام
الكتاب ).
(آيـه ) سـرانـجـام بـه عـنوان تاكيد بيشتر در مورد مجازاتهايى كه پيامبر(ص )وعده
مى داد و آنها انتظارش را مى كشيدند و حتى ايراد مى كردند كه چرا اين وعده هاى تو
عملى نمى شود, مى فرمايد: ((و اگـر پـاره اى از آنـچـه را به آنها وعده داديم (از
پيروزى تو و شكست آنها و رهايى پيروان تو و اسـارت پـيروان آنها) دردوران حياتت به
تو نشان دهيم و يا تو را پيش از آن كه اين وعده ها تحقق پـذيـرد ازدنـيـا بـبـريـم
در هـر صورت وظيفه تو ابلاغ رسالت است و وظيفه ما گرفتن حساب ازآنهاست )) (وان ما
نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك فانما عليك البلا غ وعليناالحساب ).
لوح محو و اثبات و ام الكتاب ـ.
جمله ((يمحواللّه ما يشا ويثبت )) يك قانون كلى را بيان مى كند كه در منابع مختلف
اسلامى نيز به آن اشـاره شـده است , و آن اين كه : تحقق موجودات وحوادث مختلف جهان
دو مرحله دارد: يكى مـرحـلـه قـطـعـيـت كـه هـيـچ گـونه دگرگونى در آن راه ندارد (و
در آيه فوق از آن تعبير به ((ام الـكـتاب )), كتاب مادر شده است ) وديگرى مرحله
غيرقطعى به تعبير ديگر ((مشروط)) است كه در اين مرحله دگرگونى در آن راه دارد, و از
آن تعبير به مرحله محو و اثبات مى شود.
گـاهـى نيز از اين دو, تعبير به ((لوح محفوظ)) و ((لوح محو و اثبات )) مى شود,گويى
در يكى از اين دو لوح , آنچه نوشته شده است به هيچ وجه دگرگونى در آن راه ندارد و
كاملا محفوظ است و امـا ديـگـرى مـمكن است , چيزى در آن نوشته شود وسپس محو گردد و
به جاى آن چيز ديگرى نوشته شود.
از امـام بـاقـر(ع ) چـنـيـن نـقل شده كه فرمود: ((قسمتى از حوادث حتمى است كه حتما
تحقق مـى پـذيرد, و قسمت ديگرى مشروط به شرائطى است در نزد خدا كه هركدام را صلاح
بداند مقدم مى دارد و هركدام را اراده كند محو مى كند, و هركدام رااراده كند اثبات
مى نمايد)).
(آيه ).
انسانها و جامعه ها از ميان مى روند و خدا مى ماند:.
از آنـجا كه در آيات گذشته روى سخن با منكران رسالت پيامبر(ص ) بود دراينجا نيز
همان بحث تعقيب شده است .
نخست مى گويد: اين مغروران لجوج ((آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مى آييم و
از اطراف (و جوانب ) آن كم مى كنيم )) ؟! (اولم يروا انا ناتى الا رض ننقصها من
اطرافها).
روشـن اسـت كـه مـنظور از ((زمين )) در اينجا ((اهل زمين )) است , يعنى , آيا آنها
به اين واقعيت نمى نگرند كه پيوسته اقوام و تمدنها و حكومتها در حال زوال و نابودى
هستند؟.
و اين هشدارى است به همه مردم اعم از نيك و بد حتى علما و دانشمندان كه اركان جوامع
بشرى هـسـتـند و با از ميان رفتن يك تن آنها گاهى دنيايى به نقصان مى گرايد, هشدارى
است گويا و تكان دهنده !.
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: ((حـكـومت و فرمان از آن خداست و هيچ كس را ياراى رد
احكام او يا جلوگيرى از فرمان او نيست )) (واللّه يحكم لا معقب لحكمه ).
((و او سريع الحساب است )) (وهو سريع الحساب ).
(آيـه ) در ايـن آيه بحث فوق را ادامه مى دهد و مى گويد: تنها اين گروه نيستند كه
با توطئه ها و مـكـرهـا بـه مبارزه با تو برخاسته اند بلكه ((آنها كه پيش از اين
گروه بودندنيز چنين توطئه ها و مكرها داشتند)) (وقد مكر الذين من قبلهم ).
اما نقشه هايشان نقش بر آب و توطئه هايشان به فرمان خدا خنثى شد, چرا كه او از همه
كس به اين مسائل آگاهتر است , بلكه ((تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست )) (فلله
المكر جميعا).
اوست كه از كار و بار هر كس آگاه است و ((مى داند هر كسى چه كارى مى كند))(يعلم ما
تكسب كل نفس ).
و سپس با لحنى تهديدگونه آنها را از پايان كارشان برحذر مى دارد و مى گويد:((كافران
به زودى خـواهند دانست كه پايان كار و سرانجام نيك و بد در سراى ديگر ازآن كيست ))
؟ (وسيعلم الكفار لمن عقبى الدار).
(آيـه ) در ايـن آيـه ـهـمان گونه كه اين سوره در آغاز از نام قرآن و كتاب اللّه
شروع شده ـ با تاكيد بيشترى روى معجزه بودن قرآن , سوره رعد را پايان مى دهد,مى
گويد: ((اين كافران مى گويند تو پيامبر نيستى )) (ويقول الذين كفروا لست مرسلا ).
هر روز بهانه اى مى تراشند, هر زمان تقاضاى معجزه اى دارند و آخر كار هم باز مى
گويند تو پيامبر نيستى !.
در پـاسـخ آنـها ((بگو: همين كافى است كه دو كس ميان من و شما گواه باشديكى اللّه و
ديگرى كـسـانـى كه علم كتاب و آگاهى از قرآن نزد آنهاست )) ! (قل كفى باللّه شهيدا
بينى وبينكم ومن عنده علم الكتاب ).
هـم خـدا مـى داند كه من فرستاده اويم , و هم آنها كه از اين كتاب آسمانى من يعنى
قرآن آگاهى كافى دارند.
و اين تاكيدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبه هاى مختلف .
((پايان سوره رعد)).
سوره ابراهيم [14].
ايـن سوره داراى 52 آيه است كه در ((مكه )) نازل شده به استثناى آيات 28 و 29, كه
طبق گفته بسيارى از مفسران در ((مدينه )) در باره كشتگان مشركان در بدر نازل گرديده
است .
محتواى سوره :.
چـنـانـكـه از نـام سـوره پـيـداست , قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت
شكن (بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است .
بـخـش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح , موسى و قوم عاد و
ثمود, و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مى باشد.
خـلاصـه ايـن سـوره مـجـمـوعه اى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظه هاو
سرگذشتهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران و نزول كتب آسمانى .
فضيلت تلاوت اين سوره :.
از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است كه فرمود: ((كسى كه سوره ابراهيم و حجررا بخواند,
خداوند به تعداد هر يك از آنها كه بت مى پرستيدند و آنها كه بت نمى پرستيدند, ده
حسنه به او مى بخشد)).
همان گونه كه بارها گفته ايم پاداشهايى كه در باره تلاوت سوره هاى قرآن واردشده
پاداشى است در برابر خواندن توام با انديشه و سپس عمل .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه ).
بيرون آمدن از ظلمتها به نور:.
اين سوره همانند بعضى ديگر از سوره هاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است نكته اى كه
تذكر آن را در ايـنجا لازم مى دانيم اين است كه از 29 سوره اى كه باحروف مقطعه آغاز
شده , درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد به ميان آمده است كه نشان
مى دهد پيوندى ميان اين دو يـعـنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است , و ممكن است
خداوند بخواهد با اين بيان روشن كند كـه ايـن كـتـاب بـزرگ آسمانى با اين محتواى
پرعظمت كه رهبرى همه انسانها را به عهده دارد ازمواد ساده اى به نام ((حروف الفبا))
تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است .
به هر حال بعد از ذكر حروف ((الف , لام , را)) (الر).
مـى فرمايد: ((اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم به اين منظور كه مردم را
ازگمراهيها به سوى نور خارج كنى )) (كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى
النور).
در حـقـيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى , معنوى و مادى نزول قرآن , درهمين يك جمله
جمع اسـت : ((بـيـرون سـاخـتن از ظلمتها به نور)) ! از ظلمت جهل به نور دانش , از
ظلمت كفر به نور ايـمـان , از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت , ازظلمت فساد به نور
صلاح , از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوا, و از ظلمت پراكندگى وتفرقه به نور وحدت .
و از آنجا كه سرچشمه همه نيكيها, ذات پاك خداست , و شرط اساسى درك توحيد, توجه به
همين واقـعـيـت اسـت بـلافـاصله اضافه مى كند: همه اينها ((به اذن پروردگارشان
(پروردگار مردم ) مى باشد)) (باذن ربهم ).
سـپـس بـراى تـوضيح و تبيين بيشتر هدايت به سوى نور مى فرمايد: ((به سوى راه خداوند
عزيز و حميد)) (الى صراط العزيز الحميد).
خـداونـدى كـه عـزتـش دلـيل قدرت اوست , و حميد بودنش نشانه مواهب ونعمتهاى بى
پايان او مى باشد.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـه عـنـوان مـعـرفى خداوند, درسى از توحيد بيان كرده ,مى
گويد: ((همان خـداونـدى كـه آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست )) (اللّه الذى له
ما فى السموات وما فى الا رض ).
و در پايان آيه توجه به مساله معاد ـبعد از توجه به مبداـ داده , مى گويد:((واى بر
كافران از عذاب شديد)) رستاخيز (وويل للكافرين من عذاب شديد).
(آيـه ) و در اين آيه بلافاصله كافران را معرفى مى كند و با ذكر, سه قسمت از صفات
آنها و ضعشان را كاملا مشخص مى سازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها را
بشناسد.
نـخـسـت مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگى آخرت مقدم
مى شمرند)) (الذين يستحبون الحيوة الدنيا على الا خرة ).
و همه چيز حتى ايمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خودمى سازند.
سـپـس مـى گـويـد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان
سعى در گـمراه ساختن ديگران هم دارند: ((آنها (مردم را) از راه خدا بازمى دارند))
(ويصدون عن سبيل اللّه ).
بلكه علاوه بر آن ((سعى مى كنند آن را دگرگون نشان دهند)) (ويبغونها عوجا).
در حـقـيقت آنها هوسها را زينت مى دهند, مردم را تشويق به گناه مى نمايند, واز
درستى و پاكى مـى تـرسـانـنـد و با تمام قوا مى كوشند ديگران را همرنگ خود سازندو
با افزودن خرافات , و انواع تحريفها, و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند.
روشن است ((اين افراد (با داشتن اين صفات و اعمال ) در گمراهى بسياردورى هستند))
(اولئك فى ضلا ل بعيد).
هـمان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكان پذير
نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنهاست !.
(آيه ) در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود, در اين آيه همين
موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنها با زبان
نخستين قومى است كه به سوى آنها مبعوث شده اند.
مـى فرمايد: ((و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش )) (وماارسلنا
من رسول الا بلسان قومه ).
زيـرا پـيامبران در درجه اول با قوم خود, همان ملتى كه از ميان آنهابرخاسته اند,
تماس داشتند و نـخستين شعاع وحى به وسيله پيامبران بر آنهامى تابيد, و نخستين ياران
و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى شدند, بنابراين پيامبربايد به زبان آنها و
لغت آنها سخن بگويد ((تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكارسازد)) (ليبين لهم ).
لـذا دعـوت پـيـامـبران از طريق تبيين و روشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان
معمولى و رايج صورت مى گرفته است , نه از طريق يك اثر مرموز و ناشناخته درقلبها.
سـپـس اضـافه مى كند: ((بعد (از تبيين دعوت الهى براى آنها) خداوند هر كس را بخواهد
گمراه مى كند و هركس را بخواهد هدايت مى نمايد)) (فيضل اللّه من يشاويهدى من يشا).
اشاره به اين كه هدايت و ضلالت در نهايت امر, كار پيامبران نيست , كار آنهاابلاغ و
تبيين است , اين خداست كه راهنمايى و هدايت واقعى بندگانش را دردست دارد.
ولـى براى اين كه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشراست ,
بلافاصله اضافه مى كند: ((و او عزيز حكيم است )) (وهو العزيز الحكيم ).
به مقتضاى عزت و قدرتش , بر هر چيز تواناست , اما به مقتضاى حكمتش بى جهت و بى دليل
كسى را هـدايـت و يا كسى را گمراه نمى سازد, بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادى
اراده در راه سير الى اللّه از ناحيه بندگان برداشته مى شود وسپس نور هدايت و فيض
حق بر قلب آنها مى تابد.
هـمچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه ور شدن درشهوات و آلوده شدن
به ظلم و ستم , شايستگى هدايت را از خود سلب كرده اند, ازفيض هدايت محروم , و در
وادى ضلالت , گمراه مى شوند.
و به اين ترتيب سرچشمه هدايت و ضلالت به دست خود ماست .
(آيـه ) در ايـن آيـه بـه يكى از نمونه هاى ارسال پيامبران در مقابل طاغوتهاى عصر
خود به منظور خـارج كـردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده , مى فرمايد: ((و
ماموسى را با آيات خود (معجزات گـونـاگـون ) فرستاديم و به او فرمان داديم كه قوم
خودت را از ظلمات به سوى نور بيرون آر)) ! (ولقد ارسلنا موسى بياتنا ان اخرج قومك
من الظلمات الى النور).
سـپس به يكى از ماموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده , مى فرمايد: ((ايام الهى و روزهاى
خدا را به ياد قوم خود بياور)) (وذكرهم بايام اللّه ).
((ايام اللّه )) تمام روزهايى است كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است .
هـر روز كـه فـصل تازه اى در زندگى انسانها گشوده , و درس عبرتى به آنها داده وظهور
و قيام پـيـامـبـرى در آن بـوده , يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر دره نيستى
فرستاده شده , خـلاصـه هـر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته
, همه آنها از ايام اللّه است .
در حـديـثـى از امـام بـاقر(ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((ايام اللّه , روز قيام مهدى
موعودـعج ـ و روز رجعت و روز قيامت است )).
در پـايـان آيـه مى فرمايد: ((در اين سخن و در همه ايام اللّه , آيات و نشانه هايى
است براى هر انسان شكيبا و پراستقامت و شكرگزار)) (ان فى ذلك لا يات لكل صبار
شكور).
بـه ايـن تـرتيب افراد با ايمان نه در مشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى
كنند, و تسليم حوادث مى شوند و نه در روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مى
گردند.