تـعـبـيـر آيـه به قدرى وسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى كاملا تطبيق مى
كند و اگر اين دسـتور بزرگ اسلامى ((واعدوا لهم ما استطعتم من قوة )) به عنوان يك
شعار همگانى در همه جا تـبـلـيـغ شـود و مسلمانان از كوچك و بزرگ , عالم وغيرعالم ,
نويسنده و گوينده , سرباز و افسر, كشاورز و بازرگان , در زندگى خود آن رابه كار
بندند, براى جبران عقب ماندگيشان كافى است .
سـيره عملى پيامبر(ص ) و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشان مى دهد كه آنها براى مقابله
با دشمن از هـيـچ فـرصـتـى غفلت نمى كردند, در تهيه سلاح و نفرات , تقويت روحيه
سربازان , انتخاب محل اردوگـاه , و انـتـخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار
بستن هرگونه تاكتيك جنگى , هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظردور نمى داشتند.
سـپـس قرآن به دنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع مى كند و مى
گويد هـدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت خود را با انواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر
درو كنيد, آبـاديها و زمينها را به ويرانى بكشانيد,سرزمينها و اموال ديگران را
تصاحب كنيد, اصول بردگى و اسـتعمار را در جهان گسترش دهيد, بلكه هدف اين است كه
((با اين وسايل دشمن خدا و دشمن خود رابترسانيد)) (ترهبون به عدواللّه وعدوكم ).
زيـرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نيست , آنها چيزى
جز منطق زور نمى فهمند!.
سـپـس اضـافـه مى كند, علاوه بر اين دشمنانى كه مى شناسيد ((دشمنان ديگرى غير از
اينها نيز داريـد كـه آنـهـا را نـمـى شـناسيد ولى خدا مى شناسد)) و با افزايش
آمادگى جنگى شما آنها نيز مى ترسند و بر سر جاى خود مى نشينند (وآخرين من دونهم لا
تعلمونهم اللّه يعلمهم ).
ايـن تـعبير متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اين كه تنهانبايد روى
دشمنان شـنـاخـتـه شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در سر حدمبارزه با آنها
محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوه را نيز بايد در نظر بگيرندو حداكثر نيرو
و قدرت لازم را فراهم كنند.
و در پـايـان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مى كند و آن اينكه تهيه نيرو وقوه
كافى و ابزار و اسـلحه جنگى , و وسايل مختلف دفاعى , نياز به سرمايه مالى دارد, لذا
به مسلمانان دستور مى دهد كه بايد با همكارى عمومى اين سرمايه رافراهم سازيد, و
بدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه خدا داده ايـد و هـرگز گم نخواهد شد ((و آنچه
در راه خدا انفاق كنيد به شما پس داده خواهد شد)) (وما تنفقوامن شى فى سبيل اللّه
يوف اليكم ).
و تـمام آن و بيشتر از آن به شما مى رسد ((و هيچ گونه ستمى بر شما وارد نمى
گردد))(وانتم لا تظلمون ).
(آيه ) اين آيه كه پيرامون صلح با دشمن بحث مى كند اين حقيقت راروشن تر مى سازد, مى
گويد: ((و اگـر آنـهـا تمايل به صلح نشان دادند تو نيز (دست آنهارا عقب نزن ) و
تمايل نشان ده )) (وان جنحوا للسلم فاجنح لها).
و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد, گرفتار ترديدها و دودليها مى
شوند به پيامبر دسـتـور مـى دهـد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و
چنانچه شرايط آن منطقى و عـاقـلانـه و عـادلانـه بـاشـد آن را بپذير ((و بر خداتوكل
كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى شنود و هم از نيات شما آگاه است ))(وتوكل على
اللّه انه هو السميع العليم ).
(آيه ) ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مى دهد كه : ((اگربخواهند تو را
فريب دهند (و صـلـح را مقدمه اى براى ضربه غافلگيرانه اى قرار دهنديا هدفشان تاخير
جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد از اين موضوع نگرانى به خود راه مده ) زيرا
خداوند كفايت كار تو را مى كند و در همه حال پشتيبان توست ))(وان يريدوا ان يخدعوك
فان حسبك اللّه ).
سـابـقـه زنـدگـى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا: ((اوست كه تو را با يارى خود
و به وسيله مؤمنان پاكدل تقويت كرد)) (هو الذى ايدك بنصره وبالمؤمنين ).
(آيـه ) بـه عـلاوه ايـن مـؤمنان مخلصى كه گرد تو را گرفته اند و از هيچ گونه
فداكارى مضايقه نـدارنـد قبلا مردمى از هم پراكنده و با يكديگر دشمن بودند
خداوندنور هدايت برآنها پاشيد ((ودر ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد)) (والف بين
قلوبهم ).
ساليان دراز در ميان طايفه اوس و خزرج در مدينه جنگ و خونريزى بود وهيچ كس باور نمى
كرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز كنند ولى خداوند قادر متعال اين كار
را در پرتو اسلام و در سايه نزول قرآن انجام داد.
سـپـس اضافه مى كند;Š فراهم ساختن اين الفت و پيوند دلها از طرق مادى وعادى امكان
پذير نبود ((اگـر تـمـام آنـچـه را كـه در روى زمـين است خرج مى كردى هيچ گاه نمى
توانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى )) (لو انفقت ما فى الا رض جميعا ما الفت
بين قلوبهم ).
((ولى اين خدا بود كه در ميان آنها به وسيله ايمان الفت ايجاد كرد)) (ولكن اللّه
الف بينهم ).
و در پايان آيه اضافه مى كند: ((او توانا و حكيم است )) (انه عزيز حكيم ).
عـزت او ايجاب مى كند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل اونباشد و حكمتش سبب مى
شود كه همه كارهايش روى حساب باشدو لذا با برنامه حساب شده اى دلهاى پراكنده را
متحد ساخت و در اختيارپيامبرش گذاشت تا نور هدايت اسلام را به وسيله آنها در همه
جهان پخش كند.
(آيـه ) در ايـن آيـه براى تقويت روحيه پاك پيامبر(ص ) روى سخن را به اوكرده , مى
گويد: ((اى پـيـامبر ! خداوند و اين مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو
كافى هستند)) و با كمك آنها مى توانى به هدف خود نائل شوى (يا ايهاالنبى حسبك اللّه
ومن اتبعك من المؤمنين ).
(آيه ).
منتظر برابرى قوا نباشيد:.
در ايـن آيـه و آيه بعد نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مى شود نخست
به رسول اكـرم (ص ) دسـتـور مى دهد كه ((اى پيامبر ! مؤمنان را به جنگ (با دشمن )
تشويق كن ))! (يا ايها النبى حرض المؤمنين على القتال ).
آيه فوق اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را به عنوان يك دستور
اسلامى روشن مى سازد.
و بـه دنبال آن دستور دومى مى دهد و مى گويد: ((اگر از شما بيست نفر سربازبا
استقامت باشند بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد نفر باشند برهزار نفر
از كافران غلبه مى كنند)) (ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين وان يكن منكم
مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا).
و بـه ايـن تـرتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر نفرات جنگى با دشمن
دريك سطح مـساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك دهم نفرات دشمن باشدباز وظيفه
جهاد بر آنها فرض است .
سـپـس اشاره به علت اين حكم كرده , مى گويد: ((اين به خاطر آن است كه دشمنان بى
ايمان شما جمعيتى هستند كه نمى فهمند)) (بانهم قوم لا يفقهون ).
ايـن تـعـلـيـل در آغـاز عـجـيـب و شگفت آور به نظر مى رسد كه چه ارتباطى ميان
((آگاهى )) و ((پـيـروزى )) يـا ((عدم آگاهى )) و ((شكست وجود دارد ؟ ولى در واقع
رابطه ميان اين دو بسيار نزديك و محكم است چه اين كه مؤمنان , راه خود را به خوبى
مى شناسند.
ايـن مسير روشن و اين آگاهى , به آنان صبر و استقامت و پايمردى مى بخشداما افراد بى
ايمان و يا بت پرستان , درست نمى دانند براى چه مى جنگند؟.
تنها روى يك عادت تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بى منطق به دنبال اين مكتب
افتاده اند و اين تاريكى راه و ناآگاهى از هدف اعصاب آنها را سست مى كند, و توان و
استقامتشان را مى گيرد, و از آنها موجودى ضعيف مى سازد.
(آيـه ) امـا بـه دنـبـال دستور سنگين فوق , خداوند آن را چند درجه تخفيف مى دهد و
مى گويد: ((هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست در ميان شماافرادى ضعيف و سست
هستند)) (الا ن خفف اللّه عنكم وعلم ان فيكم ضعفا).
سـپـس مى گويد: ((در اين حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند, بردويست
نفر غلبه مـى كنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پيروزمى
شوند)) (فان يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين وان يكن منكم الف يغلبواالفين باذن
اللّه ).
ولى در هر حال فراموش نكنيد كه ((خداوند با صابران است )) (واللّه مع الصابرين ).
يعنى هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در ميان آنها افرادتازه كار و
ناآزموده و سـاخـتـه نـشده , بوده باشند مقياس سنجش همان نسبت دو برابراست , ولى به
هنگامى كه افراد ساخته شده و ورزيده و قوى الايمان همانند بسيارى از رزمندگان بدر
بوده باشند اين نسبت تا ده برابر ترقى مى كند.
هر يك از اين دو حكم مذكور در دو آيه , مربوط به دو گروه مختلف و درشرايط متفاوت
است .
(آيه ).
اسيران جنگى :.
در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد و درگيرى با دشمنان بيان شد, در اينجا با
ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحث تكميل مى شود.
نـخـستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مى كند, اين است كه مى گويد:((هيچ
پيامبرى حـق نـدارد اسـيـران جنگى داشته باشد, تا به اندازه كافى جاى پاى خود را در
زمين محكم كند و ضربه هاى كارى و اطمينان بخش بر پيكر دشمن واردسازد)) (ما كان لنبي
ان يكون له اسرى حتى يثخن فى الا رض ).
بـنـابـراين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بردشمن
حاصل شـود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى درپى قدرت و نيروى
دشمن مهاجم را از كار بياندازند اما به محض حصول اطمينان ازاين موضوع , هدف انسانى
ايجاب مى كند كه دست از كشتن بر دارند و به اسير كردن قناعت كنند.
سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت قرار داده ومى گويد:
((شما تـنـها به فكر جنبه هاى مادى هستيد و متاع ناپايدار دنيا رامى خواهيد, در
حالى كه خداوند سراى جاويدان و سعادت هميشگى را براى شمامى خواهد)) (تريدون عرض
الدنيا واللّه يريد الا خرة ).
بنابراين نبايد به خاطر منافع آنى وزودگذر, منافع مستمرآينده را به خطر افكند!.
و در پـايان آيه مى فرمايد: دستور فوق در واقع آميخته اى از عزت و پيروزى وحكمت و
تدبير است , چون از ناحيه خداوند صادر شده ((و خداوند عزيز و حكيم است )) (واللّه
عزيز حكيم ).
(آيـه ) در ايـن آيه بار ديگر به ملامت و توبيخ كسانى كه براى تامين منافع
زودگذرمادى مصالح مـهم اجتماعى را به خطر افكندند, پرداخته , مى گويد: ((اگر فرمان
سابق خدا نبود عذاب و كيفر بـزرگـى بـه خاطر اسيرانى كه گرفتيد به شما مى
رسيد))(لولا كتاب من اللّه سبق لمسكم فيما اخذتم عذاب عظيم ).
ولـى همان گونه كه در آيات ديگر قرآن تصريح شده , سنت پرودگار اين است كه نخست
احكام را تبيين مى كند سپس متخلفين را كيفر مى دهد.
(آيه ) در اين آيه اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مساله گرفتن
((فدا)) شده است .
بـعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيران جنگى گروه انصار به پيغمبر(ص )عرض كردند ما
هفتاد نـفـر را كشته و هفتاد نفر را اسير كرديم و اينها از قبيله تو واسيران تواند,
آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها ((فدا)) بگيريم (پيامبر(ص ) درانتظار
نزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيه نازل شد و اجازه گرفتن ((فدا)) درمقابل آزادى
اسيران داد.
بـه هـر حال آيه موردبحث به مسلمانان اجازه مى دهد كه از اين غنيمت جنگى (يعنى
مبلغى را كه در بـرابـر آزادى اسـيران مى گرفتند) استفاده كنند و مى گويد: ((ازآنچه
به غنيمت گرفته ايد, حلال و پاكيزه بخوريد و بهره گيريد)) (فكلوا مما غنمتم حلا لا
طيـبا).
اين جمله ممكن است معنى وسيعى داشته باشد, و علاوه بر موضوع ((فدا))ساير غنايم را
نيز شامل شود.
سـپـس به آنها دستور مى دهد كه : ((تقوا را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان
خدابپرهيزيد)) (واتقوا اللّه ).
اشـاره بـه ايـن كه مباح بودن اين گونه غنايم نبايد سبب شود كه هدف مجاهدين در
ميدان جهاد جمع غنيمت و يا گرفتن اسير به خاطر ((فدا)) باشد و اگردر گذشته چنين
نيات زشتى در دل داشتند, بيرون كنند.
در پـايـان آيه نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش داده , مى گويد: ((خداوندآمرزنده و
مهربان است )) (ان اللّه غفور رحيم ).
(آيه ) مساله مهمى كه در مورد اسيران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح و تربيت و هدايت
آنهاست .
لـذا در اين آيه به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه اسيران را با بيان دلگرم كننده اى
به سوى ايمان و اصلاح روش خود دعوت و تشويق كند, مى گويد: ((اى پيامبر! به اسيرانى
كه در دست شما هستند بـگـو: اگـر خـداونـد در دلـهـاى شما خير ونيكى بداند بهتر از
آنچه از شما گرفته شده , به شما مـى بخشد)) (يا ايها النبى قل لمن فى ايديكم من الا
سرى ان يعلم اللّه فى قلوبكم خيرا يؤتكم خيرا مما اخذ منكم ).
مـنـظور از كلمه ((خيرا)) در جمله اول همان ايمان و پذيرش اسلام است ومنظور از آن
در جمله بعد پاداشهاى مادى و معنوى است كه در سايه اسلام و ايمان عايد آنها مى شود.
عـلاوه بـر ايـن پـاداشـها لطف ديگرى نيز درباره شما كرده ((و گناهانى را كه درسابق
و قبل از پـذيرش اسلام مرتكب شديد, مى بخشد, و خداوند آمرزنده و مهربان است ))
(ويغفر لكم واللّه غفور رحيم ).
(آيـه ) و از آنـجـا كه ممكن بود بعضى از اسيران از اين برنامه سؤاستفاده كنند و با
اظهار اسلام به قصد خيانت و انتقامجويى در صفوف مسلمانان درآيند, دراين آيه هم به
آنها اخطار مى كند, و هم بـه مسلمانان هشدار مى دهد و مى گويد: ((واگر بخواهند به
تو خيانت كنند چيز تازه اى نيست , آنها پيش از اين هم به خداخيانت كردند)) (وان
يريدوا خيانتك فقد خانوا اللّه من قبل ).
چـه خـيـانتى از اين بالاتر كه نداى فطرت را نشنيده گرفته و حكم عقل را پشت سر
انداختند, و براى خدا شريك و شبيه قائل شدند.
ولى اينها نبايد فراموش كنند كه : ((خداوند تو و يارانت را بر آنها پيروز
كرد))(فامكن منهم ).
در آينده نيز اگر راه خيانت را بپويند به پيروزى نخواهند رسيد.
خـداونـد از نـيـات آنـهـا آگـاه است و دستوراتى را كه در باره اسيران داده است
برطبق حكمت مى باشد, زيرا ((خداوند عليم و حكيم است )) (واللّه عليم حكيم ).
(آيه ).
چهار گروه مختلف :.
سلسله آيات (72ـ75) كه آخرين فصل سوره انفال است بحثى را در باره ((مهاجرين )) و
((انصار)) و گـروهـهـاى ديـگـر مـسلمين و ارزش وجودى هر يك از آنان ,مطرح كرده و
بحثهاى گذشته پيرامون جهاد و مجاهدان را بدين وسيله تكميل مى كند.
در ايـن آيات سخن از پنج گروه كه چهار گروه آن از مسلمانان و يك گروه ازغير
مسلمانانند به ميان آمده است : آن چهار گروه عبارتند از:.
1ـ مهاجرين نخستن .
2ـ انصار و ياران مدينه .
3ـ آنها كه ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند.
4ـ آنها كه بعدا ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.
در ايـن آيه مى گويد: ((كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال وجانهاى
خود در راه خدا جهاد نمودند و كسانى كه پناه دادند و يارى كردند اولياوهم پيمان و
مدافعان يكديگرند)) (ان الـذيـن آمنوا وهاجروا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبيل
اللّه والذين آووا ونصروا اولئ ك بعضهم اوليا بعض ).
بـراى گروه نخست چهار صفت بيان كرده اول ايمان , دوم هجرت و سوم جهاد مالى و
اقتصادى و چـهـارم جـهـاد با خون و جان خويش در راه خدا و در مورد((انصار)) دو صفت
ذكر شده نخست ((ايوا)) (پناه دادن ) دوم يارى كردن .
در حـقيقت اين دو گروه در بافت جامعه اسلامى يكى به منزله ((تار)) و ديگرى به منزله
((پود)) بود و هيچ كدام از ديگرى بى نياز نبود.
سـپـس بـه گـروه سـوم اشاره كرده , مى گويد: ((و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت
نكردند و به جـامـعه نوين شما نپيوستند) هيچ گونه ولايت و تعهد و مسؤوليتى دربرابر
آنها نداريم تا اقدام به هجرت كنند)) (والذين آمنوا ولم يهاجروا ما لكم من ولا يتهم
من شى حتى يهاجروا).
و در جـمـلـه بعد تنها يك نوع حمايت و مسؤوليت را استثنا كرده و آن را در باره اين
گروه اثبات مى كند و مى گويد: ((هرگاه اين گروه (مؤمنان غيرمهاجر) از شمابه خاطر
حفظ دين و آئينشان يـارى بـطـلـبـند (يعنى تحت فشار شديد دشمنان قرارگيرند) بر شما
لازم است كه به يارى آنها بشتابيد)) (وان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر).
((مـگـر زمـانـى كـه مخالفان آنها جمعيتى باشند كه ميان شما و آنان پيمان ترك
مخاصمه بسته شده )) (الا على قوم بينكم وبينهم ميثاق ).
و در پايان آيه براى رعايت حدود اين مسؤوليتها و دقت در انجام اين مقررات مى گويد:
((و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بصير و بيناست )) (واللّه بماتعملون بصير).
هـمـه اعـمال شما را مى بيند و از تلاشها و كوششها و مجاهدتها و احساس مسؤوليتها
آگاه است , همچنين از بى اعتنايى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسؤوليت در برابر اين
وظايف بزرگ با خبر مى باشد!.
(آيـه ) در ايـن آيـه به نقطه مقابل جامعه اسلامى , يعنى جامعه كفر ودشمنان اسلام
اشاره كرده و مى گويد: ((آنها كه كافر شدند بعضى اولياى بعضى ديگرند)) (والذين
كفروا بعضهم اوليا بعض ).
يعنى پيوند آنها تنها با خودشان است , و شما حق نداريد با آنها پيوندى داشته باشيد,
و از آنها حمايت كنيد و يا آنها را به حمايت خود دعوت نماييد.
سـپـس بـه مـسـلمانان هشدار مى دهد كه : ((اگر اين دستور مهم را ناديده بگيريد,فتنه
و فساد عـظـيمى در زمين و در محيط جامعه شما به وجود خواهد آمد)) (الا تفعلوه تكن
فتنة فى الا رض وفساد كبير).
چـه فـتـنـه و فـسادى از اين بالاتر كه خطوط پيروزى شما محو مى گردد ودسائس دشمنان
در جامعه شما كارگر مى شود.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـار ديـگـر روى اهميت مقام مهاجران و انصار و موقعيت وتاثير
و نفوذ آنها در پـيـشـبـرد اهـداف جامعه اسلامى تكيه كرده و از آنها به اين گونه
تقدير مى كند: ((آنها كه ايمان آوردنـد و هـجـرت كـردنـد و در راه خدا جهاد نمودند
وآنها كه پناه دادند و يارى كردند, مؤمنان حـقيقى و راستين هستند)) (والذين
آمنواوهاجروا وجاهدوا فى سبيل اللّه والذين آووا ونصروا اولئ ك هم المؤمنون حقا).
زيـرا در روزهـاى سـخـت و دشوار و ايام غربت و تنهايى اسلام هر يك به نوعى به يارى
آيين خدا و پيامبر(ص ) شتافتند.
و ((آنها (به خاطر اين فداكاريهاى بزرگ ) آمرزش و روزى شايسته اى خواهند داشت
))(لهم مغفرة ورزق كريم ).
هـم در پيشگاه خدا و جهان ديگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره اى شايسته از
عظمت و امنيت و آرامش در اين جهان خواهند داشت .
(آيـه ) در ايـن آيه , به چهارمين گروه مسلمانان يعنى ((مهاجران بعدى ))اشاره كرده
, مى گويد: ((آنـهـا كـه بـعـد از ايـن ايـمان بياورند و هجرت كنند و با شما درجهاد
شركت جويند آنها نيز از شمايند)) (والذين آمنوا من بعد وهاجروا وجاهدوامعكم فاولئ ك
منكم ).
يعنى ;Š جامعه اسلامى يك جامعه مدار بسته و انحصارى نيست , بلكه درهايش به سوى همه
مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آينده نيز گشوده است .
و در پـايـان آيـه اشـاره بـه ولايـت و اولـويـت خـويـشـاونـدان نسبت به يكديگركرده
, مى گويد: ((خـويـشاوندان (نيز) نسبت به يكديگر و در احكامى كه خداوند بربندگانش
مقرر داشته اولويت دارند)) (واولوا الا رحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب اللّه ).
در حقيقت در آيات گذشته سخن از ولايت و اولويت عمومى مسلمانان نسبت به يكديگر بود و
در ايـن آيـه تـاكيد مى كند كه اين ولايت و اولويت در موردخويشاوندان به صورت قويتر
و جامعترى است , زيرا خويشاوندان مسلمان علاوه بر ولايت ايمان و هجرت , ولايت
خويشاوندى نيز دارند.
و در آخـريـن جـمـله اين آيه كه آخرين جمله سوره انفال است , مى فرمايد:((خداوند به
هر چيزى داناست )) (ان اللّه بكل شى عليم ).
و تـمـامـى احـكـامـى را كه در زمينه ((انفال )) و ((غنائم جنگى )) و ((نظام جهاد))
و((صلح )) و ((احـكـام اسيران جنگى )) و مسائل مربوط به ((هجرت )) و مانند آن در
اين سوره نازل كرده است همه را روى حساب و برنامه دقيقى بيان نموده كه با روح جامعه
انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها كاملا منطبق است .
((پايان سوره انفال )).
سوره توبه [9].
اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 129 آيه است .
توجه به اين نكات قبل از تفسير سوره لازم است :.
1ـ نامهاى اين سوره :.
مـفسران براى اين سوره نامهاى زيادى كه بالغ بر ده نام مى شود ذكر كرده اند,كه از
همه معروفتر ((برائت )) و ((توبه )) و ((فاضحه )) است .
2ـ تاريخچه نزول سوره :.
ايـن سوره آخرين سوره يا از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر(ص ) درمدينه نازل
گرديد, آغاز نـزول آن را در سال نهم هجرت مى دانند, و قسمتى از آن پيش از جنگ تبوك
, و قسمتى به هنگام آمادگى براى جنگ , و بخش ديگرى از آن پس از مراجعت از جنگ نازل
شده است .
آيـات آغاز اين سوره كه پيرامون وضع باقيمانده مشركان بود در مراسم حج به وسيله
امير مؤمنان على (ع ) به مردم ابلاغ شد.
3ـ محتواى سوره :.
قـسـمـت مـهمى از اين سوره پيرامون باقيمانده مشركان و بت پرستان و قطع رابطه با
آنها, و الغا پيمانهايى است كه با مسلمانان داشتند.
قسمت مهم ديگرى از اين سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن مى گويد,و به مسلمانان
شديدا هشدار مى دهد و نشانه هاى منافقان را بر مى شمرد.
بخش ديگرى از اين سوره پيرامون اهميت جهاد در راه خدا و اتحاد صفوف است .
بـخـش مـهم ديگرى از اين سوره به عنوان تكميل بحثهاى گذشته از انحراف اهل كتاب
(يهود و نصارى ) از حقيقت توحيد, و انحراف دانشمندانشان از وظيفه رهبرى و روشنگرى
سخن مى گويد .
و از آنـجـا كـه جـامـعه اسلامى در آن روز نيازهاى مختلفى پيدا كرده بود, كه مى
بايست برطرف گـردد, بـه هـمـين مناسبت بحثى از زكات , و پرهيز از تراكم و كنزثروت ,
و لزوم تحصيل علم , و وجوب تعليم افراد نادان را يادآور مى شود.
عـلاوه بـر مباحث فوق , مباحث ديگرى مانند داستان هجرت پيامبر(ص ),مساله ماههاى
حرام كه جـنـگ در آن مـمـنوع است , موضوع گرفتن جزيه از اقليتهاى دينى و امثال آن
به تناسب مطرح گرديده است .
اهـميت نكات مختلفى كه در اين سوره به آنا اشاره شده به قدرى زياد است كه از پيامبر
نقل شده كـه فرمود: سوره برائت و توحيد با هفتاد هزار صف از صفوف ملائكه بر من نازل
گرديد و هركدام اهميت اين دو سوره را توصيه مى كردند!.
4ـ چرا اين سوره ((بسم اللّه )) ندارد ؟.
پـاسخ اين سؤال را چگونگى شروع اين سوره به ما مى دهد, زيرا اين سوره درواقع با
اعلان جنگ به دشـمنان پيمان شكن , و اظهار برائت و بيزارى و پيش گرفتن يك روش محكم
و سخت در مقابل آنـان آغـاز شـده اسـت , و روشـنگر خشم خداوندنسبت به اين گروه است
و با ((بسم اللّه الرحمن الـرحـيـم )) كـه نشانه صلح و دوستى ومحبت و بيان كننده
صفت رحمانيت و رحيميت خداست , تناسب ندارد.
(آيه ).
پيمانهاى مشركان الغا مى شود !.
در مـحـيـط دعـوت اسـلام گروههاى مختلفى وجود داشتند گروهى باپيامبر(ص ) هيچ گونه
پيمانى نداشتند, و پيامبر(ص ) در مقابل آنها نيز هيچ گونه تعهدى نداشت .
گـروههاى ديگرى در ((حديبيه )) و مانند آن پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا(ص ) بسته
بودند در اين ميان بعضى از طوائفى كه با پيامبر(ص ) پيمان بسته بودند, يك جانبه و
بدون هيچ مجوزى پـيمانشان را به خاطر همكارى آشكار بادشمنان اسلام شكستند, و يا در
صدد از ميان بردن رسول خدا(ص ) برآمدند.
اين آيه به تمام مشركان ـبت پرستان ـ اعلام مى كند كه : هرگونه پيمانى بامسلمانان
داشته اند, لغو خـواهد شد, مى گويد: ((اين اعلام برائت و بيزارى خداوندو پيامبرش از
مشركانى كه به آنها عهد بسته ايد, مى باشد)) (براة من اللّه ورسوله الى الذين
عاهدتم من المشركين ).
از روايـات اسلامى استفاده مى شود كه على (ع ) مامور شد در آن روز چهارموضوع را به
مردم ابلاغ كند:.
1ـ الغاى پيمان مشركان .
2ـ عدم حق شركت آنها در مراسم حج در سال آينده .
3ـ ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رائج بود.
4ـ ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا.
(آيه ) سپس براى آنها يك مهلت چهار ماهه قائل مى شود, كه در اين مدت بيانديشند, و
وضع خود را روشـن سـازند, و پس از انقضاى چهار ماه يا بايددست از آيين بت پرستى
بكشند و يا آماده پيكار گردند, مى گويد: ((چهار ماه در زمين آزادانه به هر كجا مى
خواهيد برويد)) (فسيحوا فى الا رض اربعة اشهر).
ولـى بـعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد ((اما بدانيد كه شما نمى توانيدخداوند
را ناتوان سازيد, و از قلمرو قدرت او بيرون رويد)) (واعلموا انكم غيرمعجزى اللّه ).
و نيز بدانيد كه : ((خداوند كافران مشرك و بت پرست را سرانجام خوار و رسواخواهد
ساخت )) (وان اللّه مخزى الكافرين ).
(آيه ).
آنها كه پيمانشان محترم است :.
قرآن بار ديگر موضوع الغاى پيمانهاى مشركان را با تاكيد بيشترى عنوان كرده و حتى
تاريخ اعلام آن را تعيين مى كند و مى گويد: ((اين اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش
به عموم مردم در روز حـج اكـبـر (روز عيد قربان ) كه خداوند وفرستاده او از مشركان
بيزارند)) (واذان من اللّه ورسوله الى الناس يوم الحج الا كبران اللّه برئ من
المشركين ورسوله ).
در حـقـيـقـت خـداوند مى خواهد با اين اعلام عمومى در سرزمين مكه و آن هم در آن روز
بزرگ راههاى بهانه جويى دشمن را ببندد و زبان بدگويان را قطع كند تانگويند ما را
غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
سـپـس روى سـخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براى هدايت آنها
كوشش مـى كند, نخست مى گويد: ((اگر توبه كنيد (و به سوى خدا بازگرديد ودست ازآيين
بت پرستى برداريد) به نفع شماست )) (فان تبتم فهو خير لكم ).
يعنى قبول آيين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك
بينديشيد هـمـه نـابسامانيهايتان در پرتو آن , سامان مى يابد, نه اين كه سودى براى
خدا و پيامبر در بر داشته باشد.
بـعـد بـه مـخـالـفان متعصب و لجوج هشدار مى دهد كه : ((اگر (از اين فرمان كه ضامن
سعادت خـودتان است ) سرپيچى كنيد بدانيد هرگز نمى توانيد خداوند راناتوان سازيد)) و
از قلمرو قدرت او بيرون رويد (وان توليتم فاعلموا انكم غيرمعجزى اللّه ).
و در پـايـان آيـه بـه كـسـانـى كه با سرسختى مقاومت مى كنند اعلام خطرمى نمايد و
مى گويد: ((كافران بت پرست را به عذاب دردناك بشارت ده )) (وبشرالذين كفروا بعذاب
اليم ).
(آيه ) اين الغاى يك جانبه پيمانهاى مشركان , مخصوص كسانى بود كه نشانه هايى بر
آمادگى براى پـيـمان شكنى از آنها ظاهر شده بود, لذا در اين آيه يك گروه را استثنا
كرده , مى گويد: ((مگر آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بسته ايد وهيچ گاه بر
خلاف شرايط پيمان گام برنداشتند و كم و كـسـرى در آن ايـجـاد نكردند, ونه احدى را
بر ضد شما تقويت نمودند)) (الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئا ولم
يظاهروا عليكم احدا).
((در مـورد ايـن گـروه تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد)) (فاتموااليهم
عهدهم الى مدتهم ) ((زيرا خداوند پرهيزكاران (و آنها را كه از هرگونه پيمان شكنى و
تجاوز اجتناب مى كنند) دوست مى دارد)) (ان اللّه يحب المتقين ).
(آيه ).
شدت عمل توام با نرمش :.
در ايـنـجـا وظـيـفه مسلمانان پس از پايان مدت مهلت مشركان , يعنى چهار ماه بيان
شده است و شـديـدتـريـن دسـتـور را در باره آنها صادر كرده , مى گويد: ((هنگامى كه
ماههاى حرام (مهلت چـهـارماهه ) پايان گيرد, بت پرستان را هر كجا يافتيد به قتل
برسانيد)) (فاذا انسلخ الا شهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم ).
سپس مى گويد: ((آنها را بگيريد و اسير كنيد)) (وخذوهم ).
((و آنها را در حلقه محاصره قرار دهيد)) (واحصروهم ).
((و در كمين آنها در هر نقطه اى بنشينيد و راهها را بر آنها ببنديد)) (واقعدوا لهم
كل مرصد).
ايـن شـدت عـمل به خاطر آن است كه برنامه اسلام ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره
زمين بوده , زيرا بت پرستى مذهب و آيين نيست كه محترم شمرده شود.
ولى اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنهابسته شده باشد,
بلكه در هـر جا و در هر لحظه بخواهند مى توانند جهت خود راتغيير دهند, لذا بلافاصله
اضافه مى كند: ((اگـر آنها توبه كنند و به سوى حق بازگردند ونماز را بر پا دارند و
زكات را ادا كنند, آنها را رها سازيد)) و مزاحمشان نشويد (فان تابوا واقاموا الصلوة
وآتواالزكوة فخلوا سبيلهم ).
((زيـرا خـداوند آمرزنده و مهربان است )), و كسى را كه به سوى او بازگردد, ازخود
نمى راند (ان اللّه غفور رحيم ).
(آيـه ) سپس اين موضوع را با دستور ديگرى تكميل مى كند تا ترديدى باقى نمانده كه
هدف اسلام از اين دستور تعميم توحيد و آيين حق و عدالت است , نه استعمار و استثمار
و قبضه كردن اموال يا سرزمينهاى ديگران , مى گويد: ((اگر يكى ازبت پرستان از تو
درخواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود)) (وان احد من المشركين
استجارك فاجره حتى يسمع كلا م اللّه ).
يـعـنى درنهايت آرامش بااو رفتار كن , ومجال انديشه وتفكر را به او بده تاآزادانه
به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد, و اگر نور هدايت بر دل او تابيد آن را بپذيرد.
بعد اضافه مى كند كه : ((او را پس از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان
)) تا كسى در اثنا راه مزاحم او نگردد (ثم ابلغه مامنه ).
و سـرانـجـام عـلت اين دستور سازنده را چنين بيان مى كند: ((اين به خاطر آن است كه
آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند)) (ذلك بانهم قوم لا يعلمون ).
بـنـابـراين اگر درهاى كسب آگاهى به روى آنها باز گردد, اين اميد مى رود كه ازبت
پرستى كه زايـيـده جـهـل ونـادانى است خارج شوند, و به راه توحيد و خدا كه مولود
علم و دانش است گام بگذارند.
(آيه ).
تجاوزكاران پيمان شكن !.
هـمـان گونه كه در آيات قبل ديديم اسلام پيمانهاى مشركان و بت پرستان راـمگر گروه
خاصى ـ لـغو كرد, تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصميم خود رابگيرند, در اينجا
دليل و علت اين كار را بـيـان مى كند, نخست به صورت استفهام انكارى مى گويد:
((چگونه ممكن است مشركان عهد و پيمانى نزد خدا و نزدپيامبرش داشته باشند)) ؟! (كيف
يكون للمشركين عهد عنداللّه وعند رسوله ) .
يعنى آنها با اين اعمال و اين همه كارهاى خلافشان نبايد انتظار داشته باشندكه
پيامبر(ص ) بطور يك جانبه به پيمانهاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله يك گروه را كه در اعمال خلاف و پيمان شكنى با ساير مشركان شريك نبودند
استثنا كـرده , مـى گـويـد: ((مـگر كسانى كه با آنها نزد مسجدالحرام پيمان بستيد))
(الا الذين عاهدتم عندالمسجد الحرام ).
((اين گروه مادام كه به پيمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفاداربمانيد))
(فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم ).
((زيـرا خداوند پرهيزكاران (و آنها را كه از هرگونه پيمان شكنى اجتناب مى ورزند)
دوست دارد)) (ان اللّه يحب الـمـتقين ).
(آيـه ) در اين آيه موضوع فوق با صراحت و تاكيد بيشترى بيان شده است , و باز به
صورت استفهام انـكارى مى گويد: ((چگونه (ممكن است عهد وپيمان آنها را محترم شمرد)
در حالى كه اگر آنها بـر شـما غالب شوند هيچ گاه نه مراعات خويشاوندى با شما را مى
كنند و نه پيمان را)) (كيف وان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا ولا ذمة ).
بـعد قرآن اضافه مى كند كه هيچ گاه فريب سخنان دلنشين و الفاظ به ظاهرزيباى آنها را
نخوريد زيـرا: ((آنـهـا مـى خـواهـند شما را با دهانها (و سخنتان ) خود راضى كنند,
ولى دلهاى آنها از اين موضوع ابا دارد)) (يرضونكم بافواههم وتابى قلوبهم ).
و در پـايـان آيـه اشـاره بـه ريـشـه اصـلـى ايـن مـوضوع كرده , مى گويد: ((و بيشتر
آنهافاسق و نافرمانبردارند)) (واكثرهم فاسقون ).
(آيـه ) در اين آيه يكى از نشانه هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنين توضيح مى
دهد: ((آنها آيات خدا را با بهاى كمى معامله كردند, و به خاطر منافع زودگذر مادى
وناچيز خود, مردم را از راه خدا باز داشتند)) (اشتروا بيات اللّه ثـمنـا قليلا
فصدوا عن سبيله ).
بـعـد مـى گـويـد: ((چه عمل بدى آنها انجام مى دادند)) (انهم سا ما كانوايعملون )
هم خود را از سـعـادت و هدايت و خوشبختى محروم مى ساختند, و هم سد راه ديگران مى
شدند, و چه عملى از اين بدتر!.
(آيه ) در اين آيه بار ديگر گفتار سابق را تاكيد مى كند كه : ((اين مشركان
اگردستشان برسد, در بـاره هيچ فرد با ايمانى كمترين ملاحظه خويشاوندى و عهد وپيمان
را نخواهند كرد)) (لا يرقبون فى مؤمن الا ولا ذمة ).
((چرا كه اينها اصولا مردمى تجاوزكارند)) (واولئ ك هم المعتدون ).
نه تنها در باره شما, در مورد هر كس كه توانايى داشته باشند دست به تجاوزمى زنند.
(آيـه ) يـكـى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تعبيرات
گوناگون براى تـاكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند, و از آنجا كه مساله ضربه نهايى
برپيكر بت پرستى در محيط اسـلام و بـرچـيـدن آخـريـن آثـار آن از مسائل بسيار مهم
بوده است , بار ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازه اى بيان مى كند.
نـخـسـت مى گويد: ((اگر مشركان توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات رابپردازند
برادر دينى شما هستند)) (فان تـابوا واقـاموا الصلوة وآتوا الزكوة فاخوانكم فى
الدين ).
و در پـايـان آيه اضافه مى كند: ((ما آيات خود را براى آنها كه آگاهند شرح مى دهيم
)) (ونفصل الا يات لقوم يعلمون ).
(آيه ) ((اما اگر آنها همچنان به پيمان شكنى خود ادامه دهند, و عهد خودرا زير پا
بگذارند, و آيين شـمـا را مورد مذمت قرار داده , و به تبليغات سؤ خود ادامه دهند,
شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد)) (وان نكثوا ايمانهم من بعدعهدهم وطعنوا
فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر).
و سرچشمه هاى گمراهى و ضلالت و ظلم را ببنديد.
((چرا كه عهد و پيمان آنها كمترين ارزشى ندارد)) (انهم لا ايمان لهم ).
درسـت اسـت كـه آنـها با شما پيمان ترك مخاصمه بسته اند, ولى اين پيمان بانقض شدن
مكرر و آمادگى براى نقض در آينده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت .
((تـا (با توجه به اين شدت عمل و با توجه به اين كه راه بازگشت به روى آنهاباز است
) از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند)) (لعلهم ينتهون ).
(آيـه ) در ايـن آيه براى تحريك مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى وترس و ترديددر
اين امر حـيـاتـى از روح و فكر آنها, مى گويد: ((چگونه شما با گروهى پيكار نمى كنيد
كه پيمانهايشان را شكستند, و تصميم گرفتند پيامبر را از سرزمين خود خارج كنند))
(الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم وهموا باخراج الرسول ).
شما آغازگر مبارزه لغو پيمان نبوده ايد كه نگران و ناراحت باشيد, بلكه ((مبارزه و
پيمان شكنى در آغاز از آنها شروع شده است )) (وهم بدؤكم اول مرة ).
و اگـر ترديد بعضى از شما در پيكار با آنها به خاطر ترس است , اين ترس كاملابى جاست
, ((آيا شما از ايـن افـراد بى ايمان مى ترسيد, در حالى كه خداوند سزاوارتراست كه
از او و از مخالفت فرمانش بترسيد, اگر به راستى شما ايمان داريد))(اتخشونهم فاللّه
احق ان تخشوه ان كنتم مؤمنين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه وعده پيروزى قطعى به مسلمانان مى دهد و مى گويد: ((باآنها
پيكار كنيد كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مى كند)) (قاتلوهم يعذبهم اللّه
بايديكم ).