از سـوى ديگر به كار افتادن نيروها و انرژيها و هدر رفتن اين سرمايه هادر راه
گناه موجب مى شود كه مردم از نظر درك و اطلاع , در سطحى پايين قرار گيرندو افكار
منحطى داشته باشند هر چند در صنايع و زندگى مادى پيشروى كنند.
سپس مى گويد: علاوه بر تشخيص حق از باطل نتيجه پرهيزكارى اين است كه ((خداوند
گناهان شما را مى پوشاند و آثار آن را از وجود شما بر مى دارد)) (ويكفرعنكم سيئاتكم
).
به علاوه ((شما را مشمول آمرزش خود قرار مى دهد)) (ويغفر لكم ).
و پـاداشـهاى فراوان ديگرى در انتظار شماست كه جز خدا نمى داند زيرا((خداوند صاحب
فضل و بخشش عظيم است )) (واللّه ذوالفضل العظيم ).
ايـن چـهـار اثـر, ميوه هاى درخت تقوا و پرهيزكارى هستند و وجود رابطه طبيعى در
ميان تقوا و پاره اى از اين آثار مانعى از آن نمى شود كه همه آنها را به خدانسبت
بدهيم .
((تـكـفـيـر سيئات )) اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد كه در پرتو تقوا
وپرهيزكارى از ميان مى رود, و ((غفران )) اشاره به مساله عفو و بخشش خداوند ورهايى
از مجازات است .
آيـه ـ شـان نـزول : گروهى از قريش و اشراف مكه از قبايل مختلف در((دارالندوه ))
(محل انعقاد جـلـسـات مشورتى بزرگان مكه ) اجتماع كردند تا در باره خطرى كه از
ناحيه پيامبر(ص ) آنها را تهديد مى كرد بينديشند.
(مى گويند) در اثنا راه پيرمرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان
بود (يا انسانى كه داراى روح و فكر شيطانى ) از او پرسيدندكيستى ؟ گفت : پيرمردى از
اهل نجد هستم خواستم خيرخواهى خود را از شمادريغ ندارم .
گفتند: بسيار خوب داخل شو ! او هم همراه آنها به دارالندوه وارد شد.
يـكـى از حـاضـران رو به جمعيت كرد و گفت : در باره اين مرد (اشاره به پيامبراسلام
) بايد فكرى كنيد, زيرا به خدا سوگند بيم آن مى رود كه بر شما پيروزگردد يكى
پيشنهاد كرد او را ((حبس )) كنيد تا در زندان جان بدهد.
پير مرد نجدى اين نظر را رد كرد.
ديگرى گفت : او را از ميان خود بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد.
پيرمرد نجدى گفت : به خدا سوگند اين هم عقيده درستى نيست .
((ابوجهل )) گفت : من عقيده اى دارم كه غير از آن را صحيح نمى دانم !.
گـفتند: چه عقيده اى ؟ گفت : از هر قبيله اى جوانى شجاع و شمشير زن راانتخاب مى
كنيم و به دست هر يك شمشير برنده اى مى دهيم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او
حمله كنند.
پيرمرد نجدى (با خوشحالى ) گفت : به خدا راى صحيح همين است و اين پيشنهادبه اتفاق
عموم پذيرفته شد.
جبرئيل فرود آمد وبه پيامبر(ص ) دستور داد كه شب را در بستر خويش نخوابد.
پـيـامبر شبانه به سوى غار (ثور) حركت كرد و سفارش نمود على (ع ) در بستراو بخوابد
ـتا كسانى كه از درز در مراقب بستر پيامبر(ص ) بودند او را در بسترش خيال كنند و تا
صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود.
هنگامى كه صبح شد و به خانه ريختند و جستجو كردند على (ع ) را در بسترپيامبر(ص )
ديدند و به اين ترتيب خداوند نقشه هاى آنان را نقش بر آب كرد.
پـيـامبر سه روز در غار ماند و هنگامى كه دشمنان همه بيابانهاى مكه راجستجو كردند و
خسته و مايوس بازگشتند او به سوى مدينه حركت كرد.
تفسير:.
سرآغاز هجرت ـ.
اين آيه اگرچه اشاره به جريان هجرت دارد ولى مسلما در مدينه نازل شده است .
نخست مى گويد: ((به خاطر بياور زمانى را كه مشركان مكه نقشه مى كشيدندكه تو را يا
به زندان بـيـفـكـنند و يا به قتل رسانند و يا تبعيد كنند)) (واذ يمكر بك الذين
كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك ).
سـپـس اضافه مى كند: ((آنها نقشه مى كشند و چاره مى انديشند, و خداوند هم چاره جويى
و تدبير مى كند و خداوند بهترين چاره جويان و مدبران است ))(ويمكرون ويمكراللّه
واللّه خيرالماكرين ).
آنـها حداكثر نيروى فكرى و جسمانى خويش را براى نابود كردن پيامبراسلام (ص ) به كار
بردند, و حـتـى يكصد شتر كه در آن روز سرمايه عظيمى بود براى يافتن پيامبر جايزه
تعيين كردند و افراد بسيارى كوهها و بيابانهاى اطراف مكه رازير پا گذاردند, و حتى
تا دم در غار آمدند ولى خداوند با يك وسيله بسيارساده و كوچك ـچند تار عنكبوت ـ همه
اين طرحها را نقش بر آب كرد, و با توجه بـه ايـن كـه مـسـالـه هـجـرت سـرآغاز مرحله
نوينى از تاريخ اسلام بلكه تاريخ بشريت بود نتيجه مى گيريم كه خداوند به وسيله چند
تار عنكبوت مسير تاريخ بشريت راتغيير داد!.
ايـن منحصر به جريان هجرت نيست بلكه تاريخ انبيا نشان مى دهد كه همواره خداوند براى
درهم كـوبـيـدن گردنكشان از ساده ترين وسائل استفاده مى كرده گاهى از وزش باد, و
زمانى از انبوه پـشـه هـا, و گـاهـى از پرنده كوچك ابابيل , و ماننداينها, تا ضعف و
ناتوانى بشر را در برابر قدرت بى پايانش آشكار سازد, و او را از فكرطغيان و سركشى
باز دارد.
(آيه ).
بيهوده گويان !.
در آيـه گـذشته نمونه اى از منطق عملى ((مشركان )) خرافى مكه بيان شد, دراينجا
نمونه اى از منطق فكرى آنها منعكس شده است تا روشن شود كه آنها نه داراى سلامت فكر
بودند و نه درستى عمل , بلكه همه برنامه هايشان بى اساس و ابلهانه بود!.
نـخـسـت مـى گـويد: ((هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده شود مى گويند آن راشنيديم
(اما چيز مهمى نيست ) اگر بخواهيم مثل آن را مى گوييم )) ! (واذا تتلى عليهم آياتنا
قالوا قد سمعنا لو نشا لقلنا مثل هذا).
((ايـنـهـا (كـه مـحتواى مهمى ندارد) همان افسانه هاى پيشينيان است )) ! (ان هذاالا
اساطير الا ولين ).
اين سخن را در حالى مى گفتند كه بارها به فكر مبارزه با قرآن افتاده , و از آن عاجز
گشته بودند و به خوبى مى دانستند كه توانايى بر معارضه با قرآن ندارند.
(آيه ) در اين آيه منطق عجيب ديگرى را بازگو مى كند, مى گويد: به خاطربياور
((هنگامى را كه (دسـت بـه دعـا بر مى داشتند و) مى گفتند: خداوندا ! اگر اين (آيين
و اين قرآن ) حق و از ناحيه تـوسـت بـارانـى از سنگ از آسمان بر سر ما فرودآورد)) !
(واذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السما).
((يا به عذاب دردناك (ديگرى ) ما را گرفتار كن )) (اوائتنا بعذاب اليم ).
ايـن سـخن را به خاطر آن مى گفتند كه بر اثر شدت تعصب و لجاجت چنان مى پنداشتند كه
آيين اسـلام صـددرصد بى اساس است وگرنه كسى كه احتمال حقانيت آن را مى دهد چنين
نفرينى به خود نمى كند.
(آيـه ) در آيـات گذشته دو ايراد از ناحيه مخالفان به پيامبر(ص ) شد كه يكى از آنها
باطل بودنش واضح بوده , لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته , و آن اين كه گفتند: ((ما
اگر بخواهيم مى توانيم مثل قرآن را بياوريم )).
ايـراد دوم آنـها اين بود كه اگر اين آيات حق است و از طرف خداست پس بايدما را
مجازات كند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اينجا به آنها چنين پاسخ مى دهد:.
((هـيچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد در حالى كه تو در ميان آنهاهستى ))
(وما كان اللّه ليعذبهم وانت فيهم ).
سپس اضافه مى كند: ((همچنين خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد درحالى كه استغفار
كنند)) و از او تقاضاى عفو نمايند (وما كان اللّه معذبهم وهم يستغفرون ).
مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد بلكه يك قانون كلى در باره همه مردم است
, لذا در حديث معروفى از حضرت على (ع ) مى خوانيم : ((در روى زمين دو وسيله امنيت
از عذاب الهى بود يـكـى از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد هم اكنون به دومى
(يعنى استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود)).
(آيـه ) در اين آيه مى گويد اينها استحقاق عذاب الهى را دارند: ((چراخداوند آنها را
عذاب نكند و حـال آن كه مانع از رفتن مؤمنان به مسجدالحرام مى شوند)) (وما لهم الا
يعذبهم اللّه وهم يصدون عن المسجد الحرام ).
و اين اشاره به زمانى است كه مسلمانان در مكه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار
خانه خدا نماز جـمـاعـت اقـامه كنند و يا اشاره به ممانعتهايى است كه بعدا ازانجام
مراسم حج و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مى آوردند.
عـجـيـب ايـن كـه ايـن مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ
عبادت مـى پـنـداشـتند ولى قرآن اضافه مى كند: ((آنها هرگز سرپرستان اين مركز مقدس
نبودند)) (وما كانوا اولياه ).
((تنها كسانى حق اين سرپرستى را دارند كه موحد و پرهيزكار باشند)) (ان اولياؤه الا
المتقون ).
((ولى غالب آنها از اين واقعيت بى خبرند)) (ولكن اكثرهم لا يعلمون ).
گرچه اين حكم در باره مسجدالحرام گفته شده است , ولى در واقع شامل همه كانونهاى
دينى و مـسـاجـد و مـراكـز مـذهـبـى مـى شـود كـه ((مـتوليان )) و ((متصديان ))آنها
بايد از پاكترين و پرهيزكارترين و فعالترين مردم باشند كه اين كانونها را پاك وزنده
و مركز تعليم و تربيت و بيدارى و آگاهى قرار دهند.
(آيـه ) عـجـيبتر اين كه آنها مدعى بودند كه نماز و عبادتى دارند و به كارهاى
احمقانه خود, نعره زدنـها و كف زدنها در اطراف خانه خدا, نام نمازمى گذاشتند, لذا
قرآن اضافه مى كند: ((نماز آنها در كنار خانه خدا (كعبه ) چيزى جزسوت كشيدن و كف
زدن نبود)) (وما كان صلا تهم عندالبيت الا مكا وتصدية ).
در تـاريـخ مـى خـوانـيـم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه
كعبه لخت مادرزاد مى شدند, و سوت مى كشيدند و كف مى زدند و نام آن راعبادت مى
گذاشتند.
در تعقيب اين جمله مى گويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز وعبادتتان اين چنين
ابلهانه و زشـت و شـرم آور اسـت مـسـتحق مجازاتيد ((پس بچشيدعذاب الهى را به خاطر
اين كفرتان )) (فذوقواالعذاب بما كنتم تكفرون ).
آيه ـ شان نزول : اين آيه و آيه بعد در مورد جنگ بدر و كمكهاى مالى مردم مكه نازل
شده است , زيرا هنگامى كه مشركان مكه به وسيله قاصد ابوسفيان ازجريان آگاه شدند
اموال فراوانى جمع و جور كردند تا به جنگجويان خود كمك كنند, اما سرانجام شكست
خوردند و كشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند وآنچه را در اين راه مصرف كرده بودند
مايه حسرت و اندوهشان شد.
تـفـسـيـر: مفهوم آيه يك مفهوم جامع است كه تمام كمكهاى مالى دشمنان حق وعدالت را
براى پيشرفت مقاصد شومشان در همه زمانها در بر مى گيرد.
نـخـسـت مـى گويد: ((كافران و دشمنان حق اموالشان را انفاق مى كنند تا مردم رااز
راه خدا باز دارند)) (ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل اللّه ).
امـا اين صرف اموال هيچ گاه پيروزى براى آنها نمى آفريند ((به زودى اين اموال را
انفاق مى كنند امـا سـرانجام مايه حسرت و اندوهشان خواهد بود)) (فسينفقونها ثم تكون
عليهم حسرة ) ((سپس مغلوب (طرفداران حق ) مى شوند)) (ثم يغلبون ).
نـه تـنـهـا در زنـدگى اين جهان گرفتار حسرت و شكست مى شوند بلكه در سراى ديگر نيز
اين ((كافران دسته جمعى به سوى دوزخ مى روند)) (والذين كفروا الى جهنم يحشرون ).
(آيـه ) پـس از آن كه در آيه قبل سه نتيجه شوم انفاقهاى مالى دشمنان حق بازگو شد,
در اين آيه مـى فرمايد: اين حسرت و شكست و بدبختى ((براى آن است كه خداوند مى خواهد
ناپاك را از پاك (در اين جهان و جهان ديگر) جدا سازد)) (ليميزاللّه الخبيث من الطيب
).
ايـن يـك سنت الهى است كه براى هميشه ((پاك )) و ((ناپاك )) ((مخلص )) و((رياكار))
((مجاهد راستين )) و ((دروغين )) ((كارهاى الهى )) و ((شيطانى )) ((برنامه هاى
انسانى )) و ((ضدانسانى )) نـاشناخته نمى مانند, بلكه سرانجام صفوف از يكديگرمشخص
مى گردد, و حق جلوه خود را نشان خواهد داد.
سپس اضافه مى كند: ((تا خداوند ناپاكها را به يكديگر ضميمه كند و همه رامتراكم
سازد, و در يك جا در جهنم قرار دهد)) (ويجعل الخبيث بعضه على بعض فيركمه جميعا
فيجعله فى جهنم ).
خبيث و ناپاك از هر گروه و در هر شكل و لباس سرانجام شكل واحدى خواهند داشت , و
پايان كار همه آنها زيان و خسران خواهد چنانكه قرآن مى گويد:((آنها زيانكارانند))
(اولئ ك هم الخاسرون ).
(آيـه ) مـى دانيم روش قرآن اين است كه بشارت و انذار را با هم توام مى كند يعنى
همان گونه كه دشمنان حق را تهديد به مجازاتهاى سخت و دردناك مى نمايد, راه بازگشت
را نيز به روى آنها باز مى گذارد.
اين آيه همين روش را تعقيب مى كند, و به پيامبر دستور مى دهد: ((به افرادى كه كافر
شده اند بگو: اگـر (از مـخـالـفـت و لـجـاجت و طغيان و سركشى ) باز ايستند و به سوى
آيين حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد)) (قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفر
لهم ما قد سلف ).
از اين آيه استفاده مى شود كه با قبول اسلام , گذشته هر چه باشد مورد عفوقرار مى
گيرد.
سـپـس اضافه مى كند: اما ((اگر (از روش نادرست خود باز نايستند) و به اعمال سابق
بازگردند سـنـت خـداوند در مورد پيشينيان در باره آنها نيز انجام مى شود)) (وان
يعودوا فقد مضت سنة الا ولين ).
منظور از اين سنت همان سرنوشتى است كه دشمنان حق در برابر انبيا, وحتى خود مشركان
مكه در برابر پيامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند.
(آيه ) از آنجا كه در آيه قبل دشمنان را براى بازگشت به سوى حق دعوت كرده بود, و
اين دعوت مـمـكن بود اين فكر را براى مسلمانان ايجاد كند كه ديگردوران جهاد پايان
يافته و هيچ راهى جز انـعـطاف و نرمش در پيش نيست , براى رفع اين اشتباه اضافه مى
كند: ((با اين دشمنان سرسخت مـبارزه كنيد و پيكار را همچنان ادامه دهيد تا فتنه
برچيده شود و دين يكپارچه براى خدا باشد)) (وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين
كله للّه ).
در ذيـل آيـه بـار ديـگـر در برابر شدت عمل دست دوستى و محبت را به سوى آنها دراز
مى كند و مى گويد: ((اگر از راه و روش خود دست بردارند خداوند به آنچه عمل مى كنند
آگاه است )) و با لطف و مرحمت خاص خويش با آنان رفتار خواهدكرد (فان انتهوا فان
اللّه بما يعملون بصير).
در تـفـسـيـرهـاى اهـل سنت و تفاسير مختلف شيعه از امام صادق (ع ) چنين نقل شده كه
فرمود: ((تـاويـل و تـفـسير نهايى اين آيه هنوز فرا نرسيده است , و هنگامى كه قائم
ماقيام كند كسانى كه زمان او را درك كنند تاويل اين آيه را خواهند ديد, به خدا
سوگندكه در آن موقع دين محمد(ص ) بـه تـمـام نقاطى كه شب پوشش آرام بخش خود را برآن
مى افكند خواهد رسيد تا در سراسر روى زمين مشرك و بت پرستى باقى نماند)).
(آيه ) ((اما اگر باز به سرپيچى خود ادامه دهند و در برابر دعوت حق تسليم نشوند
بدانيد پيروزى براى شما و شكست در انتظار آنهاست , زيرا خداوندمولى و سرپرست شماست
)) (وان تولوا فاعلموا ان اللّه موليكم ).
((او بهترين مولى و رهبر و بهترين يار و ياور است )) (نعم المولى ونعم النصير).
آغاز جز دهم قرآن مجيد.
(آيه ) .
خمس يك دستور مهم اسلامى :.
در آغاز اين سوره ديديم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سرتقسيم غنائم
جنگى مشاجره كردند.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مساله غنائم است .
در آغـاز آيـه مى فرمايد: ((و بدانيد هرگونه غنيمتى نصيب شما مى شود يك پنجم آن ,
از آن خدا و پـيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت ) و يتيمان و مسكينان وواماندگان
در راه (از خاندان پيامبر) مى باشد)) (واعلموا انما غنمتم من شى فان للّه خمسه
وللرسول ولذى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل ).
و بـراى تـاكـيـد اضافه مى كند: كه ((اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روزجنگ
بدر) روز جـدايـى حـق از بـاطل , روزى كه دو گروه مؤمن و كافر در مقابل هم
قرارگرفتند, نازل كرديم ايمان آورده ايد)) بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر
آن تسليم باشيد (ان كنتم آمنتم باللّه وما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى
الجمعان ).
و در پـايـان آيـه اشـاره به قدرت نامحدود الهى كرده , مى گويد: ((و خدا بر همه چيز
قادر است )) (واللّه على كل شى قدير).
يعنى با اين كه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از
هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد وشما را يارى كرد تا
پيروز شديد.
اين آيه گرچه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسيعى دارد ومى گويد: هر درآمدى
از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنايم جنگى است خمس آن را بپردازيد.
منظور از سهم خدا چيست ؟.
ذكـر سـهـمى براى خدا به عنوان ((للّه )) به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مساله خمس و
تاكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است ,يعنى همان گونه كه
خداوند سهمى بـراى خـويـش قـرار داده و خـود را سـزاوارتـر به تصرف در آن دانسته
است پيامبر و امام را نيز به همان گونه , حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده , و گرنه
سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشـت و در مـصـارفـى كه پيامبر يا امام صلاح
مى داند صرف مى گردد, و خداوند نياز به سهمى ندارد.
(آيـه ) قـرآن به تناسب سخنى كه از ((يوم الفرقان )) (روز جنگ بدر) در آيه قبل آمده
بود جزئيات ديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مى آورد تا به اهميت اين نعمت
پيروزى بيشتر واقف شوند .
نخست مى گويد: ((آن روز شما در طرف پايين و (نزديك مدينه ) قرار داشتيدو آنها در
طرف بالا و دورتر)) (اذ انتم بالعدوة الدنيا وهم بالعدوة القصوى ).
در ايـن مـيـدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرارداشتند, و
دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است .
سـپس مى گويد: ((كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش و
ابوسفيان ) در نقطه پايين ترى قرار داشت )) (والركب اسفل منكم ).
از هـمـه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر
كمتر و ضـعـيفتر بود و در سطح پايين ترى قرار داشتند و دشمن درسطح بالاتر, لذا قرآن
اضافه مى كند: ((شـرايـط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيدو مى خواستيد در اين
زمينه با يكديگر وعده و قـراردادى بـگـذاريـد حـتـمـا گرفتاراختلاف در اين ميعاد مى
شديد)) (ولو تواعدتم لا ختلفتم فى الميعاد).
زيـرا بـسـيـارى از شـمـا تـحـت تـاثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود درمقابل دشمن
قرار مى گرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مى كرديد.
ولـى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد ((تا كارى را كه مى بايست
انجام گيرد تحقق بخشد)) (ولكن ليقضى اللّه امرا كان مفعولا ).
تـا در پـرتـو ايـن پـيـروزى غـيرمنتظره و معجزآسا حق از باطل شناخته شود ((وآنها
كه گمراه مـى شوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مى پذيرند با آگاهى ودليل
آشكار)) (ليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حى عن بينة ).
و در پايان مى گويد: ((خداوند شنوا و داناست )) (وان اللّه لسميع عليم ).
فـريـاد اسـتغاثه شما را شنيد و از نياتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى
كرد تا بر دشمن پيروز شديد.
(آيـه ) پـيـامـبر(ص ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى ازو
دشمنان در مقابل مـسلمانان حاضر شده اند, اين خواب را براى مسلمانان نقل كردو موجب
تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى به سوى ميدان بدر گرديد.
در اين آيه اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان
ارزانى داشت مـى كند, مى گويد: ((در آن زمان خداوند در خواب عدددشمنان را به تو كم
نشان داد و اگر آنها را زيـاد نـشان مى داد مسلما به سستى مى گرائيديد)) (اذ يريكهم
اللّه فى منامك قليلا ولو اريكهم كثيرا لفشلتم ).
و نه تنها سست مى شديد بلكه ((كارتان به اختلاف مى كشيد)) و گروهى موافق رفتن به
ميدان و گروهى مخالف مى شديد (ولتنازعتم فى الا مر).
((ولـى خـداونـد (شـمـا را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين
خوابى كه چهره باطنى را نشان مى داد نه ظاهرى را) رهايى بخشيد و سالم نگهداشت ))
(ولكن اللّه سلم ).
چـرا كـه خـداونـد از روحيه و باطن همه شما آگاه بود ((و او از آنچه در درون سينه
هاست باخبر است )) (انه عليم بذات الصدور).
(آيه ) در اين آيه مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مى شود كه با مرحله قبل
تفاوت بسيار دارد, در ايـن مـرحـلـه مـسـلـمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر(ص ) و
توجه به وعده هاى الهى , و مـشـاهده حوادثى از قبيل باران به موقع ,براى رفع تشنگى
, و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نـبـرد, روحـيـه تـازه اى پيداكردند آن چنان كه
انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كم جلوه كرد, لذا مـى گـويـد: ((و در آن هـنگام خداوند
آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد)) (واذ يريكموهم اذلتقيتم فى
اعينكم قليلا ).
ولـى دشـمـن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود به همين دليل به ظاهر
جمعيت نـگاه مى كرد و ناچيز در نظرش جلوه مى نمود, حتى كمتر از آنچه بودند لذا مى
گويد: ((و شما را در نظر آنها كم جلوه مى داد)) (ويقللكم فى اعينهم ).
و ايـن دو مـوضـوع اثـر عـمـيـقى در پيروزى مسلمانان داشت , لذا قرآن به دنبال جمله
هاى فوق مى گويد: ((همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه درهر حال مى
بايست تحقق يابد انجام دهد)) (ليقضى اللّه امرا كان مفعولا ).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مى خواست پايان گرفت , ((همه كارها وهمه چيز در
اين عالم به فرمان و خواست او بر مى گردد)) و اراده او در همه چيز نفوذدارد (والى
اللّه ترجع الا مور).
(آيه ).
شش دستور ديگر در زمينه جهاد !.
در اين آيه و آيه بعد شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است :
1ـ نـخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه گروهى ازدشمنان را در
برابر خـود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد)) (يا ايها الذين آمنوااذا لقيتم
فئة فاثبتوا), يعنى ديگر از نشانه هاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينه هامخصوصا
در پيكار با دشمنان حق است .
2ـ ((خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد)) (واذكروا اللّه كثيرالعلكم
تفلحون ).
شـك نـيـست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست , بلكه خدا را در درون جان حاضر
ديدن است , اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مى كند و درپرتو آن احساس
مى نمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست , تكيه گاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در
برابر آن مقاومت نمى كند, و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت ,يعنى سعادت شهادت
رسيده است .
(آيـه ) سـوم : يـكى ديگر از مهمترين برنامه هاى مبارزه , توجه به مساله رهبرى و
اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمى گرفت جنگ بدر به
شكست كامل مسلمانان منتهى مى شد, لذا در اين آيه مى گويد: ((و فرمان خدا و پيامبرش
را اطاعت نماييد)) (واطيعوااللّه ورسوله ).
4ـ ((و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد تا سست نشويد)) (ولا تنازعوا فتفشلوا).
زيـرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و
ضعف در مبارزه است .
((و نـتـيـجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوت و هيبت و عظمت شماست ))
(وتذهب ريحكم ).
5ـ سـپـس دسـتـور بـه اسـتـقـامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت داده , مى
گويد: ((استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است )) (واصبروا ان اللّه مع
الصابرين ).
تـفـاوت مـيان ثبات قدم (دستور اول ) و استقامت و صبر (دستور پنجم ) از اين نظر است
كه ثبات قـدم بـيـشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد, در حالى كه استقامت وصبر بيشتر
جنبه هاى روانى باطنى را شامل مى شود.
(آيـه ) ششم : در اين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرورآميز و
بى محتوا و سر و صـداهـاى توخالى و بى معنى باز مى دارد, و با اشاره به جريان كار
ابوجهل و طرز افكار او و اديانش مى فرمايد: ((و مانند كسانى نباشيد كه ازسرزمين خود
از روى غرور و هوى پرستى و خودنمايى در بـرابـر مـردم (بـسـوى ميدان بدر) خارج
شدند)) (ولا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا ورئا الناس ).
((هـمـانـهـا كـه (مـردم را) از راه خدا باز مى داشتند)) و سرانجام شكست
خوردند(ويصدون عن سبيل اللّه ) هم هدفشان نامقدس بود و هم وسايل رسيدنشان به اين
هدف .
(( خـداوند به كارهايى كه اين گونه افراد انجام مى دهند محيط است و ازاعمالشان
باخبر)) (واللّه بما يعملون محيط).
(آيه ).
مشركان و منافقان و وسوسه هاى شيطانى :.
در اينجا صحنه ديگرى از جنگ بدر ترسيم شده است .
نـخـسـت مـى گـويد: ((و در آن روز شيطان اعمال آنها را در برابرشان آرايش وزينت
داد)) تا به كرده هاى خود خوشبين و دلگرم و اميدوار باشند (واذ زين لهم الشيطان
اعمالهم ).
تـزيـيـن و آرايـش شـيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسهاو صفات زشت و
ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آن چنان جلوه مى دهد كه سخت مجذوب آن مى شود.
((و بـه آنها چنين مى فهماند كه (با داشتن اين همه نفرات و ساز و برگ جنگى )هيچ كس
از مردم امروز بر شما غالب نخواهد شد)) و شما ارتشى شكست ناپذيريد(وقال لا غالب لكم
اليوم من الناس ).
بـه عـلاوه ((من نيز همسايه شما و در كنار شما هستم )) و همچون يك همسايه وفادار و
دلسوز به موقع لزوم از هيچ گونه حمايتى دريغ ندارم (وانى جار لكم ).
((امـا بـه هـنـگـامى كه دو لشكر با هم درآويختند (و فرشتگان به حمايت لشكرتوحيد
برخاستند نـيـروى ايـمـان و پـايمردى مسلمانان را مشاهده كرد) به عقب بازگشت و صدا
زد من از شما [ مشركان ] بيزارم )) (فلما ترات الفئتان نكص على عقبيه وقال انى برئ
منكم ).
و بـراى اين عقبگرد وحشتناك خويش دو دليل آورد: نخست اين كه : ((گفت :من چيزى مى
بينم كه شما نمى بينيد)) (انى ارى ما لا ترون ).
مـن بـه خـوبى آثار پيروزى را در چهره هاى مسلمانان با ايمان مى نگرم , و آثارحمايت
الهى و يارى فرشتگان را در آنها مشاهده مى كنم .
ديـگـر ايـن كـه : ((مـن از مـجازات دردناك پروردگار در اين صحنه مى ترسم )) و آن
را به خوبى نزديك مى بينم )) (انى اخاف اللّه ).
مـجـازات خـداوند هم چيز ساده اى نيست كه بتوان در برابرش مقاومت كرد بلكه ((كيفر
خداوند شديد و سخت است )) (واللّه شديد العقاب ).
آيا شيطان از طريق وسوسه يا از طريق تشكل ظاهر شد؟.
جمعى از مفسران معتقدند كه شيطان به شكل انسانى مجسم شد و در برابرآنها آشكار
گرديد, در روايـتـى مـى خوانيم : قريش به هنگامى كه تصميم راسخ براى حركت به سوى
ميدان بدر گرفت ابـلـيس در چهره ((سراقة بن مالك )) كه ازسرشناسهاى قبيله بنى كنانه
بود به سراغشان آمد و به آنـهـا اطـمينان داد كه با شماموافق و هماهنگم و كسى بر
شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد.
نـظـيـر آن را نـيز در داستان هجرت پيامبر(ص ) و آمدن پيرمردى در شكل مردمى از
((نجد)) در ((دارالندوه )) قبلا خوانديم .
(آيـه ) در ايـن آيـه اشـاره بـه روحـيه جمعى از طرفداران لشكر شرك وبت پرستى در
صحنه بدر مـى كـند و مى گويد: ((در آن هنگام منافقان و آنهايى كه در دل آنها بيمارى
بود مى گفتند: اين مـسـلـمانان را دينشان مغرور ساخته است )) (اذ يقول المنافقون
والذين فى قلوبهم مرض غر هؤلا دينهم ).
ولـى آنـهـا بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غيبى او از
اين حقيقت آگاهى ندارند كه : ((هر كس بر خدا توكل كند (و پس از بسيج تمام نيروهايش
خود را به او بسپارد خـداونـد او را يـارى خـواهـد كرد, چه اين كه خداوندقادرى است
كه هيچ كس در مقابل او ياراى مقاومت ندارد, و حكيمى است كه ممكن نيست دوستان و
مجاهدان راهش را تنها بگذارد) چرا كه خداوند قدرتمند وحكيم است )) (ومن يتوكل على
اللّه فان اللّه عزيز حكيم ).
((مـنـافـقـان )) و ((بيمار دلان )) اشاره به گروه منافقان مدينه است , يا منافقانى
كه درمدينه به صـفوف مسلمانان پيوسته بودند و يا آنها كه در مكه ظاهرا ايمان آورده
اند,ولى از هجرت به مدينه سـرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته , و به
هنگامى كه كمى نفرات مسلمانان را در بـرابـر لشكر كفر ديدند و گفتند اين جمعيت
مسلمانان فريب دين و آيين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند.
(آيـه ) اين آيه صحنه مرگ كفار و پايان زندگى شومشان را مجسم مى كند,نخست روى سخن
را بـه پيامبر كرده , مى گويد: ((و اگر ببينى وضع عبرت انگيز كفار رابه هنگامى كه
فرشتگان مرگ بـه صـورت و پـشت آنها مى زنند و به آنها گويند عذاب سوزنده اى را
بچشيد)) به حال آنان تاسف خـواهـى خورد (ولو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملا ئكة
يضربون وجوههم وادبارهم وذوقوا عذاب الحريق ).
آيـه فوق اشاره به فرشتگان مرگ , و لحظه قبض روح و مجازات دردناكى است كه در اين
لحظه بر دشمنان حق و گنهكاران بى ايمان وارد مى سازند.
(آيـه ) سـپـس مى گويد به آنها گفته مى شود: ((اين مجازات دردناك (كه هم اكنون مى
چشيد) بـه خـاطـر امـورى اسـت كه دستهايتان پيش از شما فراهم ساخته و به اين جهان
فرستاده است )) (ذلك بما قدمت ايديكم ).
و در آخـر آيـه اضـافـه مـى كـنـد: ((خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روانمى
دارد)) و هـرگـونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر دامان آنها را بگيرداز
ناحيه خود آنهاست وان اللّه ليس بظلا م للعبيد).
(آيه ).
يك سنت تغييرناپذير:.
در اين آيه و دو آيه بعد به يك ((سنت هميشگى الهى )) در باره اقوام و ملتهااشاره
شده .
نخست مى گويد: چگونگى حال مشركان قريش ((همانند حال نزديكان فرعون وآنها كه پيش از
او بودند مى باشد)) (كداب آل فرعون والذين من قبلهم ).
((آنـهـا آيات خدا را انكار كردند خداوند آنها را به گناهانشان كيفر داد))
(كفروابيات اللّه فاخذهم اللّه بذنوبهم ).
((زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفرش شديد است )) (ان اللّه قوى شديد العقاب ).
بنابراين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكه نبودند كه با انكار آيات الهى و لجاجت
در برابر حق و درگيرى با رهبران راستين انسانيت گرفتار كيفر گناهانشان شدند, اين يك
قانون جاودانى و عمومى است .
(آيـه ) سـپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مساله , روشنتر مى سازد ومى گويد:
((اينها همه بـه خـاطـر آن اسـت كـه خـداونـد هـر نـعمت و موهبتى را به قوم وملتى
ببخشد هيچ گاه آن را دگـرگـون نمى سازد مگر اين كه خود آن جمعيت دگرگون شوند و
تغيير يابند خداوند شنوا و دانـاست )) (ذلك بان اللّه لم يك مغيرا نعمة انعمهاعلى
قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان اللّه سميع عليم ).
بـه تـعـبـيـر ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب
شايستگيها و لـياقتها به مردم مى رسد چنانچه نعمتهاى الهى را وسيله اى براى تكامل
خويش ساختند و شكر آن را كـه هـمان استفاده صحيح است به جاآوردند, نعمتش را پايدار
بلكه افزون مى سازد اما هنگامى كـه اين مواهب وسيله اى براى طغيان و ظلم و ناسپاسى
و آلودگى گردد در اين هنگام نعمتها را مـى گـيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت
مى كند, بنابراين دگرگونيها همواره از ناحيه ماست وگرنه مواهب الهى زوال ناپذير است
.
(آيه ) در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره به حال قدرتمندانى همانندفرعونيان و
گروهى ديگر از اقـوام پـيـشـيـن مـى كـنـد و مى گويد: وضع حال و عادت بت پرستان در
مورد سلب نعمتها و گـرفـتـارى در چـنـگال كيفرهاى سخت ((همچون وضع و حالت فرعونيان
و اقوام پيشين بود)) (كداب آل فرعون والذين من قبلهم ).
((آنـهـا نـيـز آيـات پروردگارشان را (كه به منظور هدايت و تقويت و سعادت آنان نازل
شده بود) تكذيب كرده و زير پا گذاشتند)) (كذبوا بايات ربهم ).
((ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم )) (فاهلكناهم بذنوبهم ).
((و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم )) (واغرقنا آل فرعون ).
((و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند)) هم نسبت به خويشتن وهم نسبت به
ديگران (وكل كانوا ظالمين ).
(آيه ).
شدت عمل در برابر پيمان شكنان :.
در اينجا به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه در طول تاريخ پرماجراى پيامبر(ص ) ضربات
سختى بر مسلمين وارد كردند و سرانجام نتيجه دردناك آن راچشيدند اشاره مى كند.
ايـن گـروه هـمـان ((يهود)) مدينه بودند كه مكرر با پيامبر(ص ) پيمان بستند وپيمان
خويش را ناجوانمردانه شكستند.
نـخـسـت آنـهـا را بـى ارزش تـريـن مـوجودات زنده اين جهان معرفى كرده ,مى گويد:
((بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند وهمچنان به آن ادامه
مى دهند و به هيچ رو ايمان نمى آورند)) (ان شر الدواب عنداللّه الذين كفروا فهم لا
يؤمنون ).
(آيه ) سپس مى گويد ((اينها همان كسانى بودند كه با آنها عهد و پيمان بستى (كه
لااقل بى طرفى را رعـايت كنند و در صدد آزار مسلمانان و كمك به دشمنان اسلام
نباشند) ولى آنها هر بار پيمان خود را مى شكستند)) (الذين عاهدت منهم ثم ينقضون
عهدهم فى كل مرة ).
نـه از خـدا شرم مى كردند ((و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند)) و نه از
زيرپاگذاردن اصول انسانى پروا مى نمودند (وهم لا يتقون ).
(آيـه ) درايـن آيه طرز برخورد با اين گروه پيمان شكن و بى ايمان و لجوج را چنين
بيان مى كندكه : ((اگرآنهارا در (ميدان ) جنگ بيابى (واسلحه به دست گيرند و در
برابر تو بايستند) آن چنان به آنها حـمـلـه كـن كه جمعيتهايى كه پشت سرآنها قرار
دارند (عبرت گيرند و) پراكنده شوند)) (فاما تثقفنهم فى الحرب فشرد بهم من خلفهم ).
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند, و از دست
زدن به جنگ خوددارى كنند, و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده
پيمانى خواهند بست از نقض پيمان خوددارى كنند((شايد همگى متذكر شوند)) (لعلهم
يذكرون ).
(آيـه ) ((و اگـر آنها (در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى قرائن ونشانه هايى از
آنها ظاهر شده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و) بيم آن مى رود كه دست به خيانت
بزنند و پيمان خود را بدون اعلام قبلى يك جانبه نقض كنند, تو پيشدستى كن , و به
آنها اعلام نما كه پيمانشان لغو شده است )) (واما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم
على سوا).
مـبـادا بدون اعلام الغا پيمانشان به آنها حمله كنى ((زيرا خداوند خائنان و كسانى
راكه در پيمان خويش راه خيانت در پيش مى گيرند دوست نمى دارد)) (ان اللّه لا يحب
الخائنين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه روى سـخن را به اين گروه پيمان شكن كرده به آنها هشدارداده ,
و مى گويد: ((مـبـادا آنها كه راه كفر پيش گرفته اند تصور كنند با اعمال خيانت
آميزخود پيروز شده اند)) و از قلمرو قدرت و كيفر ما بيرون رفته اند (ولا يحسبن
الذين كفروا سبقوا).
((آنـهـا هـرگـز مـا را نـاتـوان نخواهند كرد)) و از محيط قدرت ما بيرون نخواهندرفت
(انهم لا يعجزون ).
(آيه ).
افزايش قدرت جنگى و هدف آن :.
بـه تناسب دستورات گذشته در زمينه جهاد اسلامى , در اين آيه به يك اصل حياتى كه در
عصر و زمـان بـايـد مـورد تـوجـه مـسـلـمـانـان بـاشـداشـاره مـى كـنـد,وآن لـزوم
آمـادگـى ـنتـ ه ـبــآ(( رزمى كافى دربرابردشمنان است .
نخست مى گويد: ((در برابر دشمنان هر قدر توانايى داريد از نيرو و قدرت واسبهاى
ورزيده براى ميدان آماده سازيد)) (واعدوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخيل ).
يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده مقابله شويد,بلكه از
پيش بايد به حد كافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشيد.