اشاره به اين كه مساله كفر و ايمان چيزى نيست كه با تظاهر انجام گيرد,
زيراخداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشكارا مى گويند يا در جلسات خصوصى ونهانى ,
همه را مى شنود.
(آيـه 257)ـ بـا اشـاره اى كـه در مـساله ايمان و كفر در آيه قبل آمده بود در
اينجاوضع مؤمنان و كافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مى كند, مى فرمايد:
((خداوندولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند)) (اللّه ولى الذين آمنوا).
و در پـرتـو ايـن ولايـت و رهـبـرى ((آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى
سازد))(يخرجهم من الظلمات الى النور).
سـپـس مـى افـزايـد: ((امـا كـسانى كه كافر شدند, اوليا آنها طاغوت (بت و شيطان و
افراد جبار و منحرف ) هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مى
برند))(والذين كفروا اولياهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات ).
بـه هـمـين دليل آنها اهل آتشند و براى هميشه در آن خواهند بود)) (اولئك اصحاب
النارهم فيها خالدون ).
(آيه 258).
ابراهيم در برابر طاغوت زمان خود نمرود!.
بـه دنـبال آيه قبل كه از هدايت مؤمنان در پرتو ولايت و راهنمايى پروردگار وگمراهى
كافران بر اثـر پـيـروى ازطاغوت سخن مى گفت خداوند چندنمونه ذكرمى كندكه يكى ازآنها
نمونه روشنى اسـت كه در اين آيه آمده و آن گفتگو ومحاجـه ابراهيم قهرمان بت شكن با
جبار زمان خود, نمرود است , مى فرمايد: ((آيا نديدى (آگاهى ندارى ) از كسى كه
باابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد)) (الم تر الى الذى حاج ابرهيم فى
ربه ).
و در يك جمله اشاره به انگيزه اصلى اين محاجه مى كند و مى گويد: ((بخاطراين بود كه
خداوند بـه او حـكومت داده بود)) و بر اثر كمى ظرفيت از باده كبر و غرور,سرمست شده
بود (ان اتيه اللّه الملك ).
و چه بسيارند كسانى كه در حال عادى , انسانهاى معتدل , سربه راه , مؤمن وبيدارند
اما هنگامى كه به مال و مقام و نوايى برسند همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند و
مهمترين مقدسات را زير پا مى نهند!.
و در ادامـه مـى افزايد: در آن هنگام كه از ابراهيم (ع ) پرسيد خداى تو كيست كه به
سوى او دعوت مـى كـنـى ؟ ((ابـراهـيـم گـفت : همان كسى كه زنده مى كند ومى ميراند))
(اذ قال ابرهيم ربى الذى يحيى ويميت ).
در حـقـيـقت ابراهيم (ع ) بزرگترين شاهكار آفرينش يعنى قانون حيات و مرگ رابه عنوان
نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت .
ولى نمرود جبار, راه تزوير و سفسطه را پيش گرفت و براى اغفال مردم واطرافيان خود
((گفت من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم )) و قانون حيات و مرگ دردست من است (قال انا
احيى واميت ).
ولـى ابـراهيم (ع ) براى خنثى كردن اين توطئه , دست به استدلال ديگرى زد كه دشمن
نتواند در بـرابـر سـاده لوحان در مورد آن مغالطه كند, ((ابراهيم گفت :
خداوندخورشيد را (از افق مشرق ) مـى آورد (اگر تو راست مى گويى كه حاكم بر جهان
هستى مى باشى ) خورشيد را از طرف مغرب بياور))! (قال ابرهيم فان اللّه ياتى بالشمس
من المشرق فات بها من المغرب ).
اينجا بود كه ((آن مرد كافر, مبهوت و وامانده شد)) (فبهت الذى كفر).
آرى ! ((خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند)) (واللّه لا يهدى القوم الظالمين ).
و به اين ترتيب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام , خاموش و مبهوت وناتوان گشت و
نتوانست در برابر منطق زنده ابراهيم (ع ) سخنى بگويد.
(آيه 259)ـ در اين آيه سرگذشت يكى ديگر از انبيا پيشين بيان شده , كه مشتمل بر
شواهد زنده اى بر مسائل معاد است .
آيـه اشـاره بـه سـرگذشت كسى مى كند كه در اثناى سفر خود در حالى كه برمركبى سوار
بود و مـقـدارى آشـامـيـدنـى و خـوراكى همراه داشت از كنار يك آبادى گذشت در حالى
كه به شكل وحـشـتـنـاكى در هم ريخته و ويران شده بود و اجساد واستخوانهاى پوسيده
ساكنان آن به چشم مـى خـورد هـنـگـامـى كـه اين منظره وحشتزا راديد گفت چگونه
خداوند اين مردگان را زنده مى كند؟ شرح بيشتر اين ماجرا را اززبان قرآن بشنويم مى
فرمايد: ((يا همانند كسى كه از كنار يك آبـادى عـبـور مـى كـرد درحـالـى كـه
ديـوارهـاى آن به روى سقفها فرو ريخته بود, (و اجساد و اسـتـخـوانهاى اهل آن در هر
سو پراكنده بود, او از روى تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اينها را بعداز مرگ زنده
مى كند))! (او كالذى مر على قرية وهى خاوية على عروشها قال انى يحيى هذه اللّه بعد
موتها).
در ادامـه مـى فرمايد: ((خداوند او را يكصد سال ميراند, سپس او را زنده كرد وبه او
گفت : چقدر درنـگ كـردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يك روز, فرمود (نه )بلكه
يكصدسال درنگ كردى )) (فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما او
بعض يوم قال بل لبثت مائة عام ).
سپس براى اين كه آن پيامبر, اطمينان بيشترى به اين مساله پيدا كند, به اودستور داده
شد كه به غـذا و نـوشـيدنى و همچنين مركب سواريش كه همراه داشته ,نگاهى بيفكند كه
اولى كاملا سالم مـانده بود و دومى به كلى متلاشى شده بود, تا هم گذشت زمان را
مشاهده كند, و هم قدرت خدا را بـر نـگـهدارى هر چه اراده داشته باشد, مى فرمايد: به
او گفته شد ((پس حالا نگاه كن به غذا و نـوشـيـدنـيت (كه همراه داشتى ببين كه با
گذشت سالها) هيچ گونه تغيير نيافته )) (فانظر الى طعامك وشرابك لم يتسنه ).
بـنـابـرايـن , خـدايى كه مى تواند غذا و نوشيدنى تو را كه قاعدتا بايد زود
فاسدگردد, به حال اول نگهدارد, زنده كردن مردگان براى او مشكل نيست , زيرا ادامه
حيات چنين غذاى فاسد شدنى كه عمر آن معمولا بسيار كوتاه است , در اين مدت طولانى
ساده تر از زنده كردن مردگان نيست .
سپس مى افزايد: ((ولى نگاه به الاغ خود كن (كه چگونه از هم متلاشى شده براى اين كه
اطمينان بـه زنـدگـى پس از مرگ پيدا كنى ) و تو را نشانه اى براى مردم قراردهيم ))
آن را زنده مى سازيم (وانظر الى حمارك ولنجعلك آية للناس ).
بـه هـر حال در تكميل همين مساله مى افزايد: ((به استخوانها نگاه كن (كه ازمركب
سواريت باقى مـانـده ) و بـبـين چگونه آنها را بر مى داريم و به هم پيوند مى دهيم و
گوشت بر آن مى پوشانيم )) (وانظر الى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما).
و در پـايان آيه مى فرمايد: ((هنگامى كه با مشاهده اين نشانه هاى واضح (همه چيز)
براى او روشن شـد گـفـت : مى دانم كه خدا بر هر كارى قادر است )) (فلما تبين له قال
اعلم ان اللّه على كل شى قدير).
در بـاره ايـن كـه او كـدامـيك از پيامبران بوده مشهور و معروف اين است كه ((عزير))
بوده و در حديثى از امام صادق (ع ) اين موضوع تاييد شده است .
(آيه 260).
صحنه ديگرى از معاد در اين دنيا !.
بـه دنبال داستان عزير در مورد معاد داستان ديگرى از ابراهيم (ع ) در اينجامطرح شده
است , و آن ايـن كـه : روزى ابـراهيم (ع ) از كنار دريايى مى گذشت مردارى را ديد كه
در كنار دريا افتاده , در حالى كه مقدارى از آن داخل آب و مقدارى ديگر درخشكى قرار
داشت و پرندگان و حيوانات دريا و خشكى از دو سو آن را طعمه خودقرار داده اند, اين
منظره ابراهيم را به فكر مساله اى انداخت كه هـمـه مـى خـواهـنـدچـگـونـگى آن را
بدانند و آن كيفيت زنده شدن مردگان پس از مرگ است چـنـانـكـه قـرآن مـى گويد:
((بخاطر بياور, هنگامى را كه ابراهيم (ع ) گفت : خدايا! به من نشان ده چگونه مردگان
را زنده مى كنى )) (واذ قال ابرهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ).
او مى خواست با رؤيت و شهود, ايمان خود را قويتر كند, به همين دليل درادامه اين سخن
, هنگامى كه خداوند ((فرمود: آيا ايمان نياورده اى ؟)) (قال اولم تؤمن ).
او در جـواب عـرض كـرد: ((آرى , ايـمان آوردم ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد)) (قال
بلى ولكن ليطمئن قلبى ).
در اينجا به ابراهيم دستور داده مى شود كه براى رسيدن به مطلوبش دست به اقدام عجيبى
بزند, آن گـونـه كـه قرآن در ادامه اين آيه بيان كرده , مى گويد: ((خداوندفرمود:
حال كه چنين است چـهـار نـوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را (پس از ذبح كردن )
قطعه قطعه كن (و در هم بياميز) سـپس بر هر كوهى قسمتى از آن را قرار بده ,بعد آنها
را بخوان به سرعت به سوى تو مى آيند)) (قال فخد اربعة من الطير فصرهن اليك ثم اجعل
على كل جبل منهن جز ثم ادعهن ياتينك سعيا).
ابـراهـيم (ع ) اين كار را كرد, و آنها را صدا زد, در اين هنگام اجزاى پراكنده هريك
از مرغان , جدا و جـمـع شـده و بـه هم آميختند و زندگى را از سر گرفتند و اين موضوع
به ابراهيم نشان داد, كه همين صحنه در مقياس بسيار وسيعتر, در رستاخيزانجام خواهد
شد.
و در پـايـان آيـه مـى فـرمايد: اين را ببين ((و بدان خداوند توانا و حكيم است
))(واعلم ان اللّه عزيز حكيم ) هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبى مى شناسد, و هم
توانايى بر جمع آنها دارد.
(آيه 261).
آغاز آيات انفاق !.
مـسـاله انفاق يكى از مهمترين مسائلى است كه اسلام روى آن تاكيد داردوشايد ذكر آيات
آن پشت سـر آيات مربوط به معاد ازاين نظرباشدكه يكى ازمهمترين اسباب نجات درقيامت
,انفاق وبخشش در راه خداست .
نخست مى فرمايد: ((مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنندهمانند بذرى
است كه هفت خوشه بروياند)) (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبة انبتت
سبع سنابل ) ((و در هـر خوشه اى يكصد دانه باشد)) كه مجموعااز يك دانه هفتصد دانه
بر مى خيزد (فى كل سنبلة مائة حبة ).
تـازه پاداش آنها منحصر به اين نيست , بلكه : ((خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و
شايستگى در آنـهـا و انـفـاق آنها از نظر نيت و اخلاص و كيفيت و كميت ببيند) دو يا
چند برابر مى كند)) (واللّه يضاعف لمن يشا).
و ايـن همه پاداش از سوى خدا عجيب نيست ((چرا كه او (از نظر رحمت وقدرت ) وسيع و از
همه چيز آگاه است )) (واللّه واسـع عليم ).
انفاق يكى از مهمترين طرق حل مشكل فاصله طبقاتى .
بـا دقـت در آيـات قـرآن مـجـيـد آشـكـار مى شود كه يكى از اهداف اسلام اين است كه
اختلافات غـيرعادلانه اى كه در اثر بى عدالتيهاى اجتماعى در ميان طبقه غنى وضعيف
پيدا مى شود از بين بـرود و سطح زندگى كسانى كه نمى توانند نيازمنديهاى زندگيشان را
بدون كمك ديگران رفع كـنـنـد بـالا بيايد و حداقل لوازم زندگى را داشته باشند,
اسلام براى رسيدن به اين هدف برنامه وسيعى در نظر گرفته است ـتحريم رباخوارى بطور
مطلق , و وجوب پرداخت مالياتهاى اسلامى از قـبـيـل زكـات و خمس و صدقات و مانند
آنها و تشويق به انفاق ـ وقف و قرض الحسنه و كمكهاى مـخـتـلـف مـالـى قسمتى از اين
برنامه را تشكيل مى دهد, و از همه مهمتر زنده كردن روح ايمان وبرادرى انسانى در
ميان مسلمانان است .
(آيه 262).
چه انفاقى با ارزش است ؟.
در آيـه قـبـل اهميت انفاق در راه خدا بطوركلى بيان شد, ولى در اين آيه بعضى از
شرايط آن ذكر مى شود, مى فرمايد: ((كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مى كنند
سپس به دنبال انفاقى كه كـرده انـد مـنـت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند پاداش
آنها, نزد پروردگارشان است )) (الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ثم لا يتبعون ما
انفقوا منا ولا اذى لهم اجرهم عند ربهم ).
((علاوه بر اين نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند)) (ولا خوف عليهم ولا هم
يحزنون ).
بـنـابـراين كسانى كه در راه خدا بذل مال مى كنند ولى به دنبال آن منت مى گذارند يا
كارى كه مـوجـب آزار و رنـجـش اسـت مى كنند در حقيقت با اين عمل ناپسند اجر و پاداش
خود را از بين مـى بـرنـد, بـلكه مى توان گفت چنين افراد دربسيارى از موارد
بدهكارند نه طلبكار! زيرا آبروى انسان و سرمايه هاى روانى واجتماعى او به مراتب
برتر و بالاتر از ثروت ومال است .
جمله ((لهم اجرهم عند ربهم )) به انفاق كنندگان اطمينان مى دهد كه پاداششان نزد
پروردگار مـحـفوظ است تا با اطمينان خاطر در اين راه گام بردارند بلكه تعبير((ربهم
)) (پروردگارشان ) اشاره به اين است كه خداوند آنها را پرورش مى دهد و بر آن مى
افزايد.
(آيه 263)ـ اين آيه در حقيقت تكميلى است نسبت به آيه قبل , در زمينه ترك منت و آزار
به هنگام انفاق , مى فرمايد: ((گفتار پسنديده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو وگذشت
(از خشونتهاى آنان ) از بـخـشـشى كه آزارى به دنبال آن باشد بهتر است )) (قول معروف
ومغفرة خير من صدقة يتبعها اذى ).
اين را نيز بدانيد كه آنچه در راه خدا نفاق مى كنيد در واقع براى نجات خويشتن ذخيره
مى نماييد, ((و خداوند (از آن ) بى نياز و (در برابر خشونت وناسپاسى شما) بردبار
است )) (واللّه غنى حليم ).
پـيـامـبـراكرم (ص ) در حديثى گوشه اى از آداب انفاق را روشن ساخته مى فرمايد:
((هنگامى كه حـاجـتـمـندى از شما چيزى بخواهد گفتار او را قطع نكنيد تاتمام مقصود
خويش را شرح دهد, سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد, يا چيزى كه در
قدرت داريد در اختيارش بگذاريد و يا به طرز شايسته اى اورا بازگردانيد زيرا ممكن
است سؤال كننده ((فرشته اى )) باشد كه مامور آزمـايـش شـمـااسـت تـا بـبـيـنـد در
بـرابـر نـعمتهايى كه خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى كنيد))!.
(آيه 264).
دو مثال جالب در باره انگيزه هاى انفاق !.
در ايـن آيـه و آيـه بـعـد, نخست اشاره به اين حقيقت شده كه افراد با ايمان
نبايدانفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار, باطل و بى اثر سازند, سپس دو مثال جالب
براى انفاقهاى آميخته با منت و آزار و ريـاكـارى و خـودنـمـايـى و هـمـچنين
انفاقهايى كه از ريشه اخلاص و عواطف دينى و انسانى سرچشمه گرفته , بيان مى كند.
مـى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, بخششهاى خود را با منت و آزارباطل
نسازيد)) (ي ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والا ذى ).
سپس اين عمل را تشبيه به انفاقهايى كه توام با رياكارى و خودنمايى است مى كند مى
فرمايد: ((اين هـمـانـنـد كسى است كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى
كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد)) (كالذى ينفق ماله رئا الناس ولا يؤمن
باللّه واليوم الا خر).
و بعد مى افزايد: (((كار او) همچون قطعه سنگ صافى است كه بر آن (قشرنازكى از) خاك
باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد,(و خاكها و بذرها را
بشويد) و آن را صاف رهـا سـازد آنـها از كارى كه انجام داده اندچيزى به دست نمى
آورند)) (فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى مما
كسبوا).
ايـن گـونه است اعمال رياكارانه و انفاقهاى آميخته با منت و آزار كه از دلهاى سخت و
قساوتمند سرچشمه مى گيرد و صاحبانش هيچ بهره اى از آن نمى برند وتمام زحماتشان بر
باد مى رود.
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: ((و خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند))
(واللّه لا يهدى القوم الكافرين ).
اشاره به اين كه خداوند توفيق هدايت را از آنها مى گيرد چرا كه با پاى خود,راه كفر
و ريا و منت و آزار را پوييدند, و چنين كسانى شايسته هدايت نيستند.
(آيـه 265)ـ در ايـن آيه مثال زيباى ديگرى براى نقطه مقابل اين گروه بيان مى كند,
آنها كسانى هستند كه در راه خدا از روى ايمان و اخلاص , انفاق مى كنندمى فرمايد:
((و مثل كسانى كه اموال خـود را بـراى خـشـنـودى خدا و استوار كردن (ملكات عالى
انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند, هـمچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد, و
بارانهاى درشت و پى درپى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مكان ,از هواى آزاد و نور
آفتاب به حد كافى بهره گيرد و آن چنان رشد و نمو كند كه ) مـيـوه خـود را دو چندان
دهد)) (ومثل الذين ينفقون اموالهم ابتغا مرضات اللّه وتثبيتا من انفسهم كمثل جنة
بربوة اصابها وابل فتت اكلها ضعفين ).
سپس مى افزايد: ((و اگر باران درشتى بر آن نبارد لااقل بارانهاى ريز و شبنم برآن مى
بارد)) و باز هم ميوه و ثمر مى دهد و شاداب و با طراوت است (فان لم يصبهاوابل فطل
).
و در پايان مى فرمايد: ((خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (واللّه
بماتعملون بصير).
او مى داند آيا انفاق انگيزه الهى دارد يا رياكارانه است , آميخته با منت و آزاراست
يا محبت و احترام .
(آيه 266).
يك مثال جالب ديگر!.
در اين آيه مثال گوياى ديگرى , براى مساله انفاق آميخته با رياكارى و منت وآزار و
اين كه چگونه ايـن كـارهـاى نـكـوهيده آثار آن را از بين مى برد بيان شده است ,مى
فرمايد: ((آيا هيچ يك از شما دوسـت دارد كـه بـاغى از درختان خرما و انواع
انگورداشته باشد كه از زير درختانش نهرها جارى بـاشـد, و بـراى او در آن باغ از
تمام انواع ميوه ها موجود باشد, و در حالى كه به سن پيرى رسيده و فـرزنـدانـى (خـرد
سـال و )ضـعـيـف دارد, نـاگـهـان در اين هنگام گردبادى شديد كه در آن آتش سوزانى
است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد)) (ايود احدكم ان تكون له جنة من نخيل
واعناب تجرى من تحتها الا نهار له فيها من كل الـثمرات واصابه الكبر وله ذرية ضعفا
فاصابها اعصار فيه نـار فاحترقت ).
آرى , زحـمت فراوانى كشيده اند, و در آن روز كه نياز به نتيجه آن دارند, همه را
خاكستر مى بينند چرا كه گردباد آتشبار ريا و منت و آزار آن را سوزانده است .
و در پايان آيه به دنبال اين مثال بليغ و گويا, مى فرمايد: ((اين گونه خداوندآيات
خود را براى شما بـيـان مى كند, شايد بينديشيد)) و راه حق را از باطل تشخيص دهيد
(كذلك يبين اللّه لكم الا يات لعلكم تتفكرون ).
آرى ! سـرچـشـمه بدبختيهاى انسان مخصوصا كارهاى ابلهانه اى همچون منت گذاردن و ريا
كه سودش ناچيز و زيانش سريع و عظيم است ترك انديشه وتفكر است , و خداوند همگان را
به انديشه و تفكر دعوت مى كند.
آيـه 267ـ شان نزول : از امام صادق (ع ) نقل شده كه اين آيه در باره جمعى نازل شد
كه ثروتهايى از طـريـق ربـاخـوارى در زمـان جاهليت جمع آورى كرده بودند واز آن در
راه خدا انفاق مى كردند, خداوند آنها را از اين كار نهى كرد, و دستور داد ازاموال
پاك و حلال در راه خدا انفاق كنند.
تفسير:.
از چه اموالى بايد انفاق كرد؟.
در اين آيه كه ششمين آيه , از سلسله آيات در باره انفاق است , سخن ازچگونگى اموالى
است كه بايد انفاق گردد.
نخست مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اى كه (ازطريق
تجارت ) به دست آورده ايـد و از آنچه از زمين براى شما خارج كرده ايم (ازمنابع و
معادن زيرزمينى و از كشاورزى و زراعـت و باغ ) انفاق كنيد)) (ي ايها الذين آمنوا
انفقوا من طيبات ما كسبتم ومما اخرجنا لكم من الا رض ).
در واقـع قـرآن مـى گويد, ما منابع اينها را در اختيار شما گذاشتيم بنابراين
نبايداز انفاق كردن بخشى از طيبات و پاكيزه ها و ((سرگل )) آن در راه خدا دريغ
كنيد.
سـپس براى تاكيد هر چه بيشتر مى افزايد: ((به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد تااز آن
انفاق كنيد در حـالـى كـه خـود شـمـا حاضر نيستيد آنها را بپذيريد, مگر از روى
اغماض و كراهت )) (ولا تيمموا الخبيث منه تنفقون ولستم بخذيه الا ان تغمضوافيه ).
از آنـجـا كـه بعضى از مردم عادت دارند هميشه از اموال بى ارزش و آنچه تقريبااز
مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نيست انفاق كنند اين جمله صريحا مردم را از اين
كار نهى مى كند.
در حقيقت , آيه به نكته لطيفى اشاره مى كند كه انفاق در راه خدا, يك طرفش مؤمنان
نيازمندند, و طـرف ديگر خدا و با اين حال اگر عمدا اموال پست و بى ارزش انتخاب شود,
از يك سو تحقيرى اسـت نـسبت به نيازمندان كه ممكن است على رغم تهيدستى مقام بلندى
از نظر ايمان و انسانيت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى ديگر سؤادبى است
نسبت به مقام شامخ پروردگار.
و در پـايـان آيـه مى فرمايد: ((بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است
))(واعلموا ان اللّه غنى حميد).
يعنى نه تنها نيازى به انفاق شما ندارد, و از هر نظر غنى است , بلكه تمام نعمتها را
او در اختيار شما گذارده و لذا حميد و شايسته ستايش است .
(آيه 268).
مبارزه با موانع انفاق !.
در ادامـه آيـات انفاق در اينجا به يكى از موانع مهم آن برخورد مى كنيم و آن وسوسه
هاى شيطانى در زمـيـنـه انـفـاق اسـت , در اين راستا مى فرمايد: ((شيطان (به هنگام
انفاق ) به شما وعده فقر و تهيدستى مى دهد)) (الشيطان يعدكم الفقر).
و مـى گـويـد: تامين آينده خود و فرزندانتان را فراموش نكنيد و از امروز فردا
راببينيد و آنچه بر خـويـشتن رواست بر ديگرى روا نيست و امثال اين وسوسه هاى گمراه
كننده به علاوه ((او شما را وادار به معصيت و گناه مى كند)) (ويامركم بالفحشا)((ولى
خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مـى دهـد)) (واللّه يعدكم مغفرة منه وفضلا ) زيرا
انفاق اگرچه به ظاهر, چيزى از شما كم مى كند در واقع چيزهايى برسرمايه شما مى
افزايد, هم از نظر معنوى و هم از نظر مادى , چنانكه در حديثى ازامـام صـادق (ع )
نـقـل شـده كه فرمود: هنگام انفاق دو چيز از طرف خداست و دو چيزاز ناحيه شـيـطـان
;Š آنچه از جانب خداست يكى ((آمرزش گناهان )) و ديگرى ((وسعت وافزونى اموال )) و
آنچه از طرف شيطان است يكى ((وعده فقر و تهيدستى )) و ديگرى ((امر به فحشا)) است .
و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: ((و خداوند قدرتش وسيع و (به هر چيز) داناست ))به
همين دليل به وعده خود وفا مى كند (واللّه واسع عليم ).
در واقع اشاره به اين حقيقت شده كه چون خداوند قدرتى وسيع و علمى بى پايان دارد مى
تواند به وعـده خـويـش عـمـل كـنـد بـنابراين , بايد به وعده او دلگرم بود نه وعده
شيطان ((فريبكار)) و ((ناتوان )) كه انسان را به گناه مى كشاند.
(آيه 269).
برترين نعمت الهى !.
بـا تـوجـه بـه آنـچـه در آيـه قـبل گذشت , كه به هنگام انفاق , وسوسه هاى شيطانى
داير به فقر و جـذبـه هاى رحمانى در باره مغفرت و فضل الهى آدمى را به اين سو و آن
سو مى كشد, در آيه مورد بـحـث سخن از حكمت و معرفت و دانش مى گويد, چرا كه تنها
حكمت است كه مى تواند بين اين دو كشش الهى و شيطانى فرق بگذارد, وانسان را به وادى
مغفرت و فضل بكشاند و از وسوسه هاى گـمـراه كـنـنده ترس از فقربرهاند, مى فرمايد:
((خداوند دانش را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند)مى دهد)) (يؤتى الحكمة من يشا).
((حكمت )) معنى وسيعى دارد كه ((معرفت و شناخت اسرار جهان هستى )) و((آگاهى از
حقايق قرآن )) و ((رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل )) حتى نبوت را شامل مى شود.
سـپـس مى فرمايد: ((و هركس كه به او دانش داده شده است خير فراوانى داده شده است ))
(ومن يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا).
و بـه گـفـتـه آن حـكـيـم : ((هركس را كه عقل دادى چه ندادى و هركس را كه عقل ندادى
چه دادى !)).
و در پايان آيه مى فرمايد: ((تنها خردمندان متذكر مى شوند)) (وما يذكر الا اولواالا
لباب ).
مـنـظـور از ((اولـواالا لـباب )) (صاحبان عقل و خرد) آنهايى هستند كه عقل و خردخود
را به كار مى گيرند و در پرتو اين چراغ پرفروغ , راه زندگى و سعادت را مى يابند.
(آيه 270) ـ.
چگونگى انفاقها!.
در ايـن آيـه و آيه بعد سخن از چگونگى انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است نخست مى
فرمايد: ((آنـچـه را كه انفاق مى كنيد يا نذرهايى كه (در اين زمينه كرده ايد)
خداوند همه آنها را مى داند)) (وما انفقتم من نفقة او نذرتم من نذر فان اللّه يعلمه
).
كـم باشد يا زياد, خوب باشد يا بد, از طريق حلال تهيه شده باشد يا حرام ,همراه با
منت و آزار باشد يا بدون آن خدا از تمام جزئيات آن آگاه است .
و در پايان آيه مى فرمايد: ((و ظالمان ياورى ندارند)) (وما للظالمين من انصار).
((ظـالـمـان )) در ايـنـجا اشاره به ثروت اندوزان بخيل و انفاق كنندگان رياكار,
ومنت گذاران و مردم آزاران است كه خداوند آنها را يارى نمى كند, و انفاقشان نيز
دردنيا و آخرت ياورشان نخواهد بود.
آرى ! آنـها نه در دنيا يار و ياورى دارند و نه در قيامت شفاعت كننده اى و اين
خاصيت ظلم و ستم , در هر چهره و به هر شكل است .
ضمنا اين آيه دلالت بر مشروعيت نذر مى كند.
(آيـه 271)ـ در ايـن آيه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشكار و پنهان بودن است مى
فرمايد: ((اگر انفاقها را آشكار كنيد, چيز خوبى است , و اگر آنها را مخفى ساخته وبه
نيازمندان بدهيد براى شما بهتر است )) (ان تبدوا الصدقات فنعما هى وان
تخفوهاوتؤتوها الفقرا فهو خير لكم ).
در بعضى احاديث تصريح شده كه انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد واما انفاقهاى
مستحب , بـهـتـر اسـت مـخـفـيانه انجام گيرد ((و بخشى از گناهان شما رامى پوشاند (و
در پرتو اين كار بـخـشوده خواهيد شد) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد, آگاه است ))
(ويكفر عنكم من سيئاتكم واللّه بما تعملون خبير).
آيه 272ـ شان نزول : از ابن عباس نقل شده كه : مسلمانان حاضر نبودند به غير مسلمين
انفاق كنند آيه نازل شد و به آنها اجازه داد كه در مواقع لزوم اين كار راانجام
دهند.
تفسير:.
نفاق بر غير مسلمانان ؟ـ.
در ايـن آيه سخن از جواز انفاق به غير مسلمانان است , مى فرمايد: ((هدايت آنها
(بطور اجبار) بر تو نيست )) (ليس عليك هديهم ).
بـنـابـرايـن , ترك انفاق برآنها براى اجبار آنها به اسلام صحيح نمى باشد اين سخن
گرچه خطاب به پيامبراكرم (ص ) است , ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مى شود.
سـپـس مـى افـزايد: ((ولى خداوند هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى كند))
(ولكن اللّه يهدى من يشا).
و بـعـد از ايـن يـادآورى , به ادامه بحث فوايد انفاق در راه خدا مى پردازد ومى
گويد: ((آنچه را از خوبيها انفاق كنيد براى خودتان است )) (وما تنفقوا من خيرفلا
نفسكم ) ((ولى جز براى خدا انفاق نكنيد)) (وما تنفقون الا ابتغا وجه اللّه ).
و در آخرين جمله باز به عنوان تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((و آنچه را از خوبيهاانفاق
مى كنيد به شما تـحويل داده مى شود, و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد)) (وماتنفقوا من
خير يوف اليكم وانتم لا تظلمون ).
يـعـنى گمان نكنيد كه از انفاق خود سود مختصرى مى بريد, بلكه تمام آنچه انفاق مى
كنيد بطور كـامـل بـه شـمـا باز مى گرداند, آن هم در روزى كه شديدا به آن
نيازمنديد, بنابراين هميشه در انفاقهاى خود كاملا دست و دل باز باشيد.
البته نبايد تصور كرد كه سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد, بلكه از نظر اين دنيا نيز
به سود شماست هم از جنبه مادى و هم از جنبه معنوى !.
آيـه 273ـ شـان نـزول : از امام باقر(ع ) نقل شده است كه : ((اين آيه در باره اصحاب
((صفه )) نازل شـده اسـت (اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكه و اطراف
مدينه بودند كه هيچ مـنـزلـگاهى براى سكونت نداشتند از اين جهت در مسجد پيامبر سكنى
گزيده بودند) ولى چون اقـامـت آنـهـا در مـسجد با شؤون مسجد سازگار نبود, دستور
داده شد به صفه (سكوى بزرگ و وسـيـع ) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند آيه
نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته ازبرادران خود از كمكهاى ممكن مضايقه
نكنند, آنها هم چنين كردند.
تفسير:.
بهترين مورد انفاق ـ.
در ايـن آيـه بـهـتـريـن مواردى كه انفاق در آنجا بايد صورت گيرد, بيان شده است , و
آن كسانى هـسـتـنـد كـه داراى صـفـات سـه گـانه اى كه در اين آيه آمده است باشند در
بيان اولين صفت مـى فرمايد: انفاق شما مخصوصا ((بايد براى كسانى باشدكه در راه خدا,
محصور شده اند)) (للفقرا الذين احصروا فى سبيل اللّه ).
يـعـنـى كـسانى كه به خاطر اشتغال به مساله جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن
ويادگيرى فنون جنگى از تلاش براى معاش و تامين هزينه زندگى بازمانده اند.
سـپس براى تاكيد مى افزايد: ((همانها كه نمى توانند سفرى كنند)) و سرمايه اى به دست
آورند (لا يستطيعون ضربا فى الا رض ).
و در دومـين توصيف از آنان , مى فرمايد: ((كسانى كه افراد نادان و بى اطلاع آنها را
از شدت عفاف , غنى مى پندارند)) (يحسبهم الجاهل اغنيا من التعفف ).
ولى اين سخن به آن مفهوم نيست كه اين نيازمندان با شخصيت قابل شناخت نيستند لذا مى
افزايد: ((آنها را از چهره هايشان مى شناسى )) (تعرفهم بسيماهم ).
يعنى در چهره هايشان نشانه هايى از رنجهاى درونى وجود دارد كه براى افرادفهميده
آشكار است آرى ! ((رنگ رخساره خبره مى دهد از سر درون )).
و در سـومـيـن تـوصـيـف , مـى فرمايد: آنها چنان بزرگوارند كه ((هرگز چيزى بااصرار
از مردم نمى خواهند)) (لا يسئلون الناس الحافا).
معمول نيازمندان عادى اصرار در سؤال است ولى آنها يك نيازمند عادى نيستند.
و در پـايان آيه , باز همگان را به انفاق از هرگونه خيرات خصوصا به افرادى كه داراى
عزت نفس و طبع بلندند تشويق كرده , مى فرمايد: ((و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق
كنيد خداوند از آن آگاه است )) (وما تنفقوا من خير فان اللّه به عليم ).
سؤال كردن بدون حاجت حرام است ـ.
يـكـى از گناهان بزرگ تكدى و سؤال و تقاضاى از مردم بدون نياز است , و درروايات
متعددى از ايـن كار, نكوهش شده در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم :لا تحل
الصدقة لغني : ((صدقات براى افراد بى نياز حرام است )).
آيه 274ـ شان نزول : در احاديث بسيارى آمده است كه اين آيه در باره على (ع ) نازل
شده است زيرا آن حـضرت چهار درهم داشت , درهمى را در شب ودرهمى را در روز ودرهمى را
آشكارا ودرهمى را نهان انفاق كرد واين آيه نازل شد.
تفسير:.
انفاق به هر شكل و صورت ـ.
بـاز در ايـن آيـه سـخن از مساله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خداست و آن
كيفيات مختلف و مـتنوع انفاق است , مى فرمايد: ((آنها كه اموال خود را در شب وروز,
پنهان و آشكار, انفاق مى كنند پـاداشـشـان نـزد پـروردگارشان است )) (الذين ينفقون
اموالهم بالليل والنهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم ).
نـاگـفـتـه پـيـداست كه انتخاب اين روشهاى مختلف , رعايت شرايط بهتر براى انفاق است
يعنى انـفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز, پنهان ياآشكار, جهات
اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند.
ممكن است مقدم داشتن شب بر روز, و پنهان بر آشكار (در آيه ) اشاره به اين باشد كه
مخفى بودن انفاق بهتر است , هر چند در همه حال و به هر شكل , نبايدانفاق فراموش
شود.
مسلما چيزى كه نزد پروردگار است چيز كم يا كم ارزشى نخواهد بود, وتناسب با الطاف و
عنايات پروردگار خواهد داشت .
سپس مى افزايد: ((نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند)) (ولا خوف عليهم ولا هم
يحزنون ).
زيـرا مـى دانـنـد در مـقـابـل چـيـزى كه از دست داده اند به مراتب بيشتر از فضل
پروردگار واز بركات فردى واجتماعى آن دراين جهان وآن جهان بهره مند خواهند شد.
(آيه 275).
بلاى رباخوارى !.
بـه دنـبـال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمايت از نيازمندان در
اين آيه و دو آيه بـعـد, از مـساله رباخوارى كه درست بر ضد انفاق و يكى از عوامل
مهم زندگى طبقاتى و طغيان اشـراف بود, سخن مى گويد نخست در يك تشبيه گوياو رسا, حال
رباخواران را مجسم مى سازد, مـى فرمايد: ((كسانى كه ربا مى خورند, برنمى خيزند مگر
مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان با او ديـوانـه شـده )) و نـمـى تواندتعادل خود را
حفظ كند, گاه به زمين مى خورد و گاه بر مى خيزد (الذين ياكلون الربوا لا يقومون الا
كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ).
آرى ! ربـاخـواران كـه قـيـامـشـان در دنـيـا بـى رويـه و غـيرعاقلانه و آميخته
با((ثروت اندوزى جنون آميز))است , در جهان ديگر نيز بسان ديوانگان محشورمى شوند.
سـپـس بـه گـوشـه اى از منطق رباخواران اشاره كرده مى فرمايد: ((اين به خاطر آن است
كه آنها گـفـتـنـد: بيع هم مانند ربا است )) و تفاوتى ميان اين دو نيست (ذلك بانهم
قالوا انما البيع مثل الربوا).
يـعـنـى : هـر دو از انـواع مـبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود, ولى قرآن
در پاسخ آنها مـى گويد: چگونه اين دو ممكن است يكسان باشد ((حال آن كه خداوند بيع
را حلال كرده و ربا را حرام )) (واحل اللّه البيع وحرم الربوا).
مـسـلـما اين تفاوت , دليل و فلسفه اى داشته كه خداوند حكيم به خاطر آن چنين حكمى
را صادر كرده است , و عدم توضيح بيشتر قرآن در اين باره شايدبه خاطر وضوح آن بوده
است .
سـپـس راه را بـه روى تـوبـه كـاران باز گشوده , مى فرمايد: ((هركس اندرز الهى به
او رسد و (از ربـاخـوارى ) خوددارى كند, سودهايى كه در سابق (قبل از حكم تحريم ربا)
به دست آورده مال او اسـت و كار او به خدا واگذار مى شود)) و گذشته او را خداخواهد
بخشيد (فمن جاه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف وامره الى اللّه ).
((اما كسانى كه (به خيره سرى ادامه دهند و) بازگردند (و اين گناه را همچنان ادامه
دهند) آنها اهـل دوزخند و جاودانه در آن مى مانند)) (ومن عاد فاولئك اصحاب النارهم
فيها خالدون ) به اين تـرتيب رباخوارى مستمر و دائم سبب مى شود كه آنها بدون ايمان
از دنيا بروند و عاقبتشان تيره و تار گردد.
(آيـه 276)ـ در ايـن آيـه مقايسه اى بين ربا و انفاق در راه خدا مى كند,مى فرمايد:
((خداوند ربا را نابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد)) (يمحق اللّه الربوا ويربى
الصدقات ).
سـپـس مـى افـزايد: ((و خداوند هيچ انسان بسيار ناسپاس گنهكار را (كه آن همه بركات
انفاق را فراموش كرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مى رود) دوست نمى دارد))
(واللّه لا يحب كل كفار اثيم ).
جـمـلـه فـوق مـى گـويـد: ربـاخـواران نـه تنها با ترك انفاق و قرض الحسنه و صرف
مال در راه نـيـازمـنديهاى عمومى شكر نعمتى كه خداوند به آنها ارزانى داشته به جاى
نمى آورند بلكه آن را وسـيله هرگونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى دهند و طبيعى
است كه خدا چنين كسانى را دوست نمى دارد.
(آيـه 277)ـ در ايـن آيـه سـخـن از گروه با ايمانى مى گويد كه درست نقطه مقابل
رباخوارانند, مـى فـرمـايـد: ((كـسـانـى كـه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند
وزكات را پرداختند اجر و پـاداشـشـان نـزد خـداسـت , نه ترسى بر آنان است و نه
غمگين مى شوند)) (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات واقاموا الصلوة وآتوا الزكوة لهم
اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون ).
در بـرابـر ربـاخـواران نـاسـپاس و گنهكار, كسانى كه در پرتو ايمان , خودپرستى
راترك گفته و عـواطـف فـطـرى خود را زنده كرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار
وبرپاداشتن نماز, به كمك و حـمـايـت نيازمندان مى شتابند و از اين راه از تراكم
ثروت وبه وجود آمدن اختلافات طبقاتى و به دنبال آن هزارگونه جنايت جلوگيرى مى
كنندپاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتيجه عمل نيك خود
بهره مند مى شوند.
طـبـيـعـى است ديگر, عوامل اضطراب و دلهره براى اين دسته به وجود نمى آيدخطرى كه در
راه سـرمـايـه داران مـفـت خوار بود و لعن و نفرينهايى كه به دنبال آن نثارآنها مى
شد براى اين دسته نيست .