در تعقيب آيات گذشته پيرامون خلافكاريهاى يهود, آيات موردبحث ,جمعيت آنها را به
دو گروه مشخص تقسيم مى كند, ((عوام )) و ((دانشمندان حيله گر))مى گويد: ((گروهى از
آنها افرادى هستند كه از دانش بهره اى ندارند, و از كتاب خداجز يك مشت خيالات و
آرزوها نمى دانند, و تنها به پندارهايشان دل بسته اند))(ومنهم اميون لايعلمون
الكتاب الا امانى وان هم الا يظنون ).
(آيـه 79)ـ دسـتـه اى ديـگـر از دانشمندان آنها بودند كه حقايق را به سود خودتحريف
مى كردند چنانكه قرآن مى گويد: ((واى بر آنها كه مطالب خود را به دست خود مى
نويسند, و بعد مى گويند اينها از سوى خداست )) (فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم
ثم يقولون هذا من عنداللّه ).
((وهـدفشان اين است كه با اين كار, بهاى كمى به دست آورند)) (ليشتروا به ثمناقليلا
) ((واى بر آنـها از آنچه با دست خود مى نويسند)) (فويل لهم مما كتبت ايديهم )
((وواى بر آنها از آنچه با اين خيانتها به دست مى آورند)) (و ويل لهم مما يكسبون ).
از جمله هاى اخير اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه آنها هم وسيله نامقدسى داشتند, و
هم نتيجه نادرستى مى گرفتند.
(آيه 80) ـ.
بلندپروازى و ادعاهاى توخالى !.
قـرآن در ايـنـجـا به يكى از گفته هاى بى اساس يهود كه آنان را به خود مغرورساخته و
سرچشمه قـسـمـتى از انحرافات آنها شده بود اشاره كرده و به آن پاسخ مى گويد, نخست
مى فرمايد: ((آنها گـفـتـنـد: هرگز آتش دوزخ , جز چند روزى به مانخواهد رسيد))
(وقالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ).
((بگو آيا پيمانى نزد خدا بسته ايد كه هرگز خداوند از پيمانش تخلف نخواهدكرد يا اين
كه چيزى را بـه خـدا نـسـبـت مى دهيد كه نمى دانيد))؟! (قل اتخذتم عنداللّه عهدا
فلن يخلف اللّه عهده ام تقولون على اللّه ما لا تعلمون ).
اعـتـقاد به برترى نژادى ملت يهود, و اين كه آنها تافته اى جدا بافته اند,
وگنهكارانشان فقط چند روزى كيفر و مجازات مى بينند سپس بهشت الهى براى ابددر اختيار
آنان است اين امتيازطلبى با هـيـچ منطقى سازگار نيست به هر حال آيه فوق , اين پندار
غلط را ابطال مى كند و مى گويد اين گفتار شما از دو حال خارج نيست : يا بايد عهد و
پيمان خاصى از خدا در اين زمينه گرفته باشيد ـكه نگرفته ايدـو يا دروغ و تهمت به
خدا مى بنديد!.
(آيه 81)ـ در اين آيه يك قانون كلى و عمومى را كه از هر نظر منطقى است بيان مى كند
مى گويد: ((آرى ! كسانى كه تحصيل گناه كنند و آثار گناه سراسروجودشان را بپوشاند
آنها اهل دوزخند, و هـمـيشه در آن خواهند بود)) (بلى من كسب سيئة واحاطت به خطيئته
فاولئك اصحاب النارهم فيها خالدون ).
مـفـهـوم احـاطه گناه اين است كه انسان آن قدر در گناه فرو رود كه زندانى براى خود
بسازد, زندانى كه منافذ آن بسته باشد.
(آيـه 82)ـ و اما در مورد مؤمنان پرهيزگار, نيز يك قانون كلى و همگانى وجود دارد
چنانكه قرآن مـى گويد: ((كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند آنها
اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود)) (والذين آمنوا وعملواالصالحات اولئك
اصحاب الجنة هم فيها خالدون ).
نژادپرستى يهودـ.
از اين آيات استفاده مى شود كه روح تبعيض نژادى يهود كه امروز نيز در دنياسرچشمه
بدبختيهاى فـراوان شـده , از آن زمـان در يـهـود بـوده اسـت , و امتيازات موهومى
براى نژاد بنى اسرائيل قائل بـوده اند, و متاسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم
آن روحيه بر آنها حاكم است , و در واقع منشا پيدايش كشور غاصب اسرائيل نيز همين روح
نژادپرستى است .
(آيه 83) ـ.
پيمان شكنان !.
در آيـات گذشته نامى از پيمان بنى اسرائيل به ميان آمد در اينجا, قرآن مجيديهود را
شديدا مورد سـرزنش قرار مى دهد كه چرا اين پيمانها را شكستند؟ و آنها رادر برابر
اين نقض پيمان به رسوايى در اين جهان و كيفر شديد در آن جهان تهديدمى كند.
در پـيـمان بنى اسرائيل اين مطالب آمده است : 1ـ توحيد و پرستش خداونديگانه ,
چنانكه نخستين جـمـلـه آيـه مـى گـويـد: ((بـه يـاد آوريـد زمـانـى را كـه از بنى
اسرائيل پيمان گرفتيم جز اللّه (خـداونـديـگانه ) را پرستش نكنيد)) و در برابر هيچ
بتى سر تعظيم فرود نياوريد (واذ اخذنا ميثاق بنى اسرآئيل لا تعبدون الا اللّه ).
2ـ ((و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد)) (وبالوالدين احسانا).
3ـ ((نـسـبـت بـه خـويـشـاوندان و يتيمان و مستمندان نيز به نيكى رفتار
نماييد))(وذى القربى واليتامى والمساكين ).
4ـ ((و با سخنان نيكو با مردم سخن گوييد)) (وقولوا للناس حسنا).
5ـ ((نماز را برپا داريد)) و در همه حال به خدا توجه داشته باشيد (واقيمواالصلوة ).
6ـ ((در اداى زكات و حق محرومان , كوتاهى روا مداريد)) (وآتوا الزكوة ).
((امـا شـمـا جز گروه اندكى سرپيچى كرديد, و از وفاى به پيمان خود,روى گردان شديد))
(ثم توليتم الا قليلا منكم وانـتم معرضون ).
(آيـه 84)ـ هـفـت : و به ياد آريد ((هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم خون يكديگر را
نريزيد)) (واذ اخذنا ميثاقكم لا تسفكون دمائكم ).
8ـ ((يكديگر را از خانه ها و كاشانه هاى خود بيرون نكنيد)) (ولا تخرجون انـفسكم من
دياركم ).
9ـ چـنانچه كسى در ضمن جنگ از شما اسير شد, همه براى آزادى او كمك كنيد, فديه دهيد
و او را آزاد سـازيـد (اين ماده از پيمان از جمله افتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون
ببعض كه بعدا خواهد آمد استفاده مى شود).
((شما به همه اين مواد اقرار كرديد و بر اين پيمان گواه بوديد)) (ثم اقررتم وانـتم
تشهدون ).
(آيـه 85)ـ ولـى شـمـا بسيارى از مواد اين ميثاق الهى را زير پا گذاشتيد
((شماهمانها بوديد كه يـكـديگر را به قتل مى رسانديد و جمعى از خود را از سرزمينشان
آواره مى كرديد)) (ثم انـتم هؤلا تقتلون انـفسكم وتخرجون فريقا منكم من ديارهم ).
((و در انـجـام ايـن گناه و تجاوز به يكديگر كمك مى كنيد)) (تظاهرون عليهم بالا ثم
والعدوان ) اينها همه بر ضد پيمانى بود كه با خدا بسته بوديد.
((ولى در اين ميان هنگامى كه بعضى از آنها به صورت اسيران نزد شما بيايندفديه مى
دهيد و آنها را آزاد مى سازيد)) (وان ياتوكم اسارى تفادوهم ).
در حـالى كه بيرون ساختن آنها از خانه و كاشانه شان از آغاز بر شما حرام بود))(وهو
محرم عليكم اخراجهم ).
و عـجـب ايـن كـه شـمـا در دادن فـدا و آزاد ساختن اسيران به حكم تورات وپيمان الهى
استناد مى كنيد ((آيا به بعضى از دستورات كتاب الهى ايمان مى آوريد ونسبت به بعضى
كافر مى شويد))؟! (افتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض ).
((جـزاى كـسـى از شـما كه چنين تبعيضى را در مورد احكام الهى روا دارد چيزى جز
رسوايى در زندگى اين دنيا نخواهد بود)) (فما جزآ من يفعل ذلك منكم الا خزى فى
الحيوة الدنيا).
((و در روز رستاخيز به اشد عذاب باز مى گردند)) (ويوم القيمة يردون الى اشدالعذاب
).
((و خداوند از اعمال شما غافل نيست )) (ومااللّه بغافل عما تعملون ).
و همه آن را دقيقا احصا كرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خودمحاكمه مى كند.
(آيـه 86)ـ ايـن آيه در حقيقت انگيزه اصلى اين اعمال ضد و نقيض را بيان كرده مى
گويد: ((آنها كسانى هستند كه زندگى دنيا را به قيمت از دست دادن آخرت خريدارى
كردند)) (اولئك الذين اشتروالحيوة الدنيا بالا خرة ).
و به همين دليل ((عذاب آنها تخفيف داده نمى شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد))
(فلا يخفف عنهم العذاب ولاهم ينصرون ).
(آيه 87) ـ.
دلهايى كه در غلاف است !.
بـاز روى سخن در اين آيه و آيه بعد به بنى اسرائيل است , هر چند مفاهيم ومعيارهاى
آن عموميت دارد و همگان را در بر مى گيرد.
نخست مى گويد ((ما به موسى كتاب آسمانى (تورات ) داديم )) (ولقد آتيناموسى الكتاب
).
((و بـعـد از او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم )) (وقفينا من بعده بالرسل
)پيامبرانى همچون داود و سليمان و يوشع و زكريا و يحيى و.
((و بـه عـيـسـى بـن مريم دلايل روشن داديم , و او را به وسيله روح القدس
تاييدنموديم )) (وآتينا عيسى بن مريم البينات وايدناه بروح القدس ).
((ولـى آيـا اين پيامبران بزرگ با اين برنامه هاى سازنده , هر كدام مطلبى برخلاف
هواى نفس شما آورد, در بـرابـر او اسـتـكـبار نموديد و زير بار فرمانش
نرفتيد))؟!(افكلما جكم رسول بما لاتهوى انـفسكم استكبرتم ).
ايـن حـاكـمـيت هوى و هوس بر شما آن چنان شديد بود كه : ((گروهى از آنها راتكذيب
كرديد و گروهى را به قتل رسانديد)) (ففريقا كذبتم وفريقا تقتلون ).
اگـر تكذيب شما مؤثر مى افتاد و منظورتان عملى مى شد شايد به همان اكتفامى كرديد و
اگر نه دست به خون پيامبران الهى آغشته مى ساختيد!.
روح القدس چيست ؟.
مفسران در باره روح القدس , تفسيرهاى گوناگونى دارند:
1ـ برخى گفته اند منظور جبرئيل است , بنابراين معنى آيه فوق چنين خواهدبود ((خداوند
عيسى را به وسيله جبرئيل كمك و تاييد كرد)).
امـا جـبرئيل را روح القدس مى گويند به خاطر اين كه جنبه روحانيت درفرشتگان مساله
روشنى اسـت و اطـلاق كلمه ((روح )) بر آنها كاملا صحيح است , واضافه كردن آن به
((القدس )) اشاره به پاكى و قداست فوق العاده اين فرشته است .
2ـ بـعضى ديگر معتقدند ((روح القدس )) همان نيروى غيبى است كه عيسى (ع )را تاييد مى
كرد, و با همان نيروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مى نمود.
(آيه 88)ـ اين آيه مى گويد: ((آنها در برابر دعوت انبيا ـيا دعوت توـ ازروى استهزا
گفتند: دلهاى ما در غلاف است )) و ما از اين سخنان چيزى درك نمى كنيم (وقالوا
قلوبنا غلف ).
آرى ! هـمـيـن طـور اسـت , ((خداوند آنها را به خاطر كفرشان لعنت كرده و ازرحمت
خويش دور سـاخـتـه اسـت (بـه همين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمترايمان مى آورند))
(بل لعنهم اللّه بكفرهم فقليلا ما يؤمنون ).
آيه فوق بيانگر اين واقعيت است كه انسان بر اثر پيروى از هوسهاى سركش آن چنان از
درگاه خدا رانده مى شود و بر قلب او پرده ها مى افتد كه حقيقت كمتر به آن راه مى
يابد.
دلهاى بى خبر و مستور!.
يهود در مدينه در برابر تبليغات رسول اكرم (ص ) ايستادگى به خرج مى دادند,و از
پذيرفتن دعوت او امـتـنـاع مـى ورزيـدنـد, هر زمانى بهانه اى براى شانه خالى كردن
از زير بار دعوت پيامبر(ص ) مى تراشيدند كه در آيه فوق به يكى از سخنان آنها اشاره
شده است .
آنها مى گفتند دلهاى ما در حجاب و غلاف است و آنچه بر ما مى خوانى مانمى فهميم !.
مسلما آنها اين گفته را از روى استهزا و سخريه مى گفتند, اما قرآن مى فرمايد: مطلب
همان است كه آنها مى گويند, زيرا به واسطه كفر و نفاق دلهاى آنهادر حجابهايى از
ظلمت و گناه و كفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دورداشته است , و به
همين دليل بسيار كم ايمان مى آورند.
آيـه 89 و 90ـ شـان نـزول : از امـام صادق (ع ) ذيل اين دو آيه چنين نقل شده كه :
يهود در كتابهاى خـويـش ديـده بودند هجرتگاه پيامبراسلام بين كوه ((عير)) و كوه
((احد)) (دو كوه در دو طرف مـديـنـه ) خـواهـد بـود, يهود از سرزمين خويش بيرون
آمدند و در جستجوى سرزمين مهاجرت رسـول اكـرم (ص ) پـرداخـتند, در اين ميان به كوهى
به نام ((حداد)) رسيدند, گفتند: ((حداد)) هـمـان ((احـد)) اسـت در همانجا متفرق
شدند و هر گروهى در جايى مسكن گزيدند بعضى در سرزمين ((تيما)) و بعضى ديگردر ((فدك
)) و عده اى در ((خيبر)).
آنان كه در ((تيما)) بودند ميل ديدار برادران خويش نمودند, در اين اثنا عربى عبور
مى كرد مركبى را از او كرايه كردند, وى گفت من شما را از ميان كوه ((عير)) و((احد))
خواهم برد, به او گفتند: هنگامى كه بين اين دو كوه رسيدى مارا آگاه نما.
مرد عرب هنگامى كه به سرزمين مدينه رسيد اعلام كرد كه اينجا همان سرزمين است كه بين
دو كـوه عـيـر و احد قرار گرفته است , سپس اشاره كرد و گفت اين عير است و آن هم
احد, يهود از مـركـب پـيـاده شـدنـد و گفتند: ما به مقصودرسيديم ديگر احتياج به
مركب تو نيست , و هر جا مى خواهى برو.
آنـهـا در سـرزمين مدينه ماندند و اموال فراوانى كسب نمودند اين خبر به سلطانى به
نام ((تبع )) رسـيد با آنها جنگيد, يهود در قلعه هاى خويش متحصن شدند,وى آنها را
محاصره كرد و سپس به آنها امان داد, آنها به نزد سلطان آمدند تبع گفت :من اين
سرزمين را پسنديده ام و در اين سرزمين خواهم ماند, در پاسخ وى گفتند:اين چنين
نخواهد شد, زيرا اين سرزمين هجرتگاه پيامبرى است كه جز او كسى نمى تواند به عنوان
رياست در اين سرزمين بماند.
تبع گفت : بنابراين , من از خاندان خويش كسانى را در اينجا قرار خواهم دادتا آن
زمانى كه پيامبر موعود بيايد وى را يارى نمايند, لذا او دو قبيله معروف اوس وخزرج
را در آن مكان ساكن نمود.
ايـن دو قبيله هنگامى كه جمعيت فراوانى پيدا كردند به اموال يهود تجاوزنمودند,
يهوديان به آنها مى گفتند هنگامى كه محمد(ص ) مبعوث گردد شما را ازسرزمين ما بيرون
خواهد كرد!.
هنگامى كه محمد(ص ) مبعوث شد, اوس و خزرج كه به نام انصار معروف شدند به او ايمان
آوردند و يهود وى را انكار نمودند اين است معنى آيه ((وكانوا من قبل يستفتحون على
الذين كفروا)).
تـفـسـيـر: خـود مـبـلـغ بـوده خـود كـافر شدند! يهود با عشق و علاقه مخصوصى براى
ايمان به رسـولـخـدا(ص ) در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند و با بى صبرى درانتظار
ظهورش بودند ((ولى هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن ) به آنها رسيدكه موافق
نشانه هايى بود كه يهود با خود داشتند با اين كه پيش از اين جريان خود رابه ظهور
اين پيامبر(ص ) نويد مى دادند و با ظهور ايـن پـيامبر(ص ) اميد فتح بردشمنان داشتند
آرى ! هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شـنـاخـتـه بودند,نزدشان آمد نسبت
به او كافر شدند)) (ولما جئهم كتاب من عنداللّه مصدق لما معهم وكانوا من قبل
يستفتحون على الذين كفروا فلما جاهم ما عرفوا كفروا به ).
((لعنت خداوند بر كافران باد)) (فلعنة اللّه على الكافرين ).
آرى ! گـاه انـسـان عـاشقانه به دنبال حقيقتى مى دود, ولى هنگامى كه به آن رسيدو آن
را مخالف منافع شخصى خود ديد بر اثر هوى پرستى به آن پشت پا مى زند.
(آيـه 90)ـ امـا در حقيقت يهود معامله زيان آورى انجام داده اند, لذا قرآن مى گويد:
((آنها دربرابر چه بهاى بدى خودرافروختند))؟ (بئس مااشتروا به انـفسهم ).
((آنـها به آنچه خداوند نازل كرده بود به خاطر حسد كافر شدند, و معترض بودند چرا
خداوند آيات خـود را بر هر كس از بندگان خود بخواهد به فضل خويش نازل مى كند)) (ان
يكفروا بم انـزل اللّه بغيا ان ينزل اللّه من فضله على من يش من عباده ).
و در پايان آيه مى گويد: ((لذا شعله هاى خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو
گرفت و براى كافران مجازات خواركننده اى است )) (فبؤا بغضب على غضب وللكافرين عذاب
مهين ).
(آيه 91) ـ.
تعصبهاى نژادى يهود!.
در تفسير آيات گذشته خوانديم كه يهود به خاطر اين كه اين پيامبر ازبنى اسرائيل نيست
, و منافع شخصى آنها را به خطر مى اندازد از اطاعت و ايمان به او سر باز زدند.
در تـعقيب آن در اين آيه به جنبه تعصبات نژادى يهود كه در تمام دنيا به آن معروفند
اشاره كرده , چـنـيـن مـى گويد: ((هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوندنازل
فرموده ايمان بياوريد, مى گويند: ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده
باشد (نه بر اقوام ديگر) و به غير آن كافر مى شوند)) (واذا قيل لهم آمنوا بم انـزل
اللّه قالوا نؤمن بم انـزل علينا ويكفرون بما ورآئه ).
آنـهـا نـه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن , بلكه تنها جنبه هاى نژادى و منافع
خويش را در نظر مى گرفتند ((در حالى كه اين قرآن حق است و منطبق بر نشانه ها
وعلامتهايى است كه در كتاب خويش خوانده بودند)) (وهوالحق مصدقا لما معهم ).
پـس از آن پـرده از روى دروغ آنـان بـرداشـته و مى گويد: اگر بهانه عدم ايمان
شمااين است كه محمد(ص ) از شما نيست پس چرا به پيامبران خودتان در گذشته ايمان
نياورديد؟ ((بگو: پس چرا آنـهـا را كشتيد اگر راست مى گوييد و ايمان داريد))؟! (قل
فلم تقتلون انـبياللّه من قبل ان كنتم مؤمنين ).
(آيـه 92) ـ اگـر بـه راسـتـى آنـها به تورات ايمان داشتند, توراتى كه قتل نفس را
گناه بزرگى مى شمرد نمى بايست پيامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.
قـرآن براى روشنتر ساختن دروغ و كذب آنها, سند ديگرى را بر ضد آنها افشامى كند و مى
گويد: ((موسى آن همه معجزات و دلايل روشن را براى شما آورد, ولى شما بعد از آن
گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ظالم و ستمگر بوديد))! (ولقدجكم موسى بالبينات
ثم اتخذتم العجل من بعده وانـتم ظالمون ).
اگر شما راست مى گوييد و به پيامبر خودتان ايمان داريد پس اين گوساله پرستى بعد از
آن همه دلايل روشن توحيدى چه بود؟.
(آيـه 93)ـ ايـن آيه سند ديگرى بر بطلان اين ادعا به ميان مى كشد ومى گويد: ((ما از
شما پيمان گـرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان قرار داديم و به شماگفتيم دستوراتى را
كه مى دهيم محكم بـگـيـريد و درست بشنويد اما آنها گفتند:شنيديم و مخالفت كرديم ))
(واذ اخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطور خذوا م آتيناكم بقوة واسمعوا قالوا سمعنا
وعصينا).
((آرى ! دلـهـاى آنـهـا به خاطر كفرشان با محبت گوساله آبيارى شده بود))!(واشربوا
فى قلوبهم العجل بكفرهم ).
شـگـفـتـا ! اين چگونه ايمانى است كه هم با كشتن پيامبران خدا مى سازد و هم گوساله
پرستى را اجازه مى دهد, و هم ميثاقهاى محكم الهى را به دست فراموشى مى سپرد؟!.
آرى ((اگـر شما مؤمنيد ايمانتان بد دستوراتى به شما مى دهد)) (قل بئسمايامركم به
ايمانكم ان كنتم مؤمنين ).
آيه 94ـ.
تفسير: گروه از خود راضى ـ.
از تـاريخ زندگى يهود ـعلاوه بر آيات مختلف قرآن مجيدـ چنين بر مى آيد كه آنها خود
را يك نژاد برتر مى دانستند, و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانيتند,بهشت به خاطر
آنها آفريده شده ! و آتش جهنم با آنها چندان كارى ندارد! آنهافرزندان خدا و دوستان
خاص او هستند, و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنهادارند!.
قـرآن مـجـيد در اين آيه و دو آيه بعد به اين پندارهاى موهوم پاسخ دندانشكنى مى دهد
مى گويد: ((اگر (آنچنان كه شما مدعى هستيد) سراى آخرت نزد خدامخصوص شما است نه ساير
مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد)) (قل ان كانت لكم الدار الا خرة
عنداللّه خالصة من دون الناس فتمنوالموت ان كنتم صادقين ).
يهود با گفتن اين سخنها كه بهشت مخصوص ما است مى خواستند مسلمانان را نسبت به
آيينشان دلـسـرد كـنند ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان برمى دارد, زيرا
آنها به هيچ وجه حاضر به ترك زندگى دنيا نيستند و اين خود دليل محكمى بر كذب آنها
است .
(آيـه 95)ـ در اين آيه , قرآن اضافه مى كند: ((آنها هرگز تمناى مرگ نخواهندكرد, به
خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستادند)) (ولن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم ).
((و خداوند از ستمگران , آگاه است )) (واللّه عليم بالظالمين ).
آرى ! آنـهـا مى دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه هاى سياه و تاريك وجوددارد,
آنها از اعمال زشت و ننگين خود مطلع بودند, خدا نيز از اعمال اين ستمگران آگاه است
, بنابراين سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شكنجه و رسوايى است و به همين دليل
خواهان آن نيستند.
(آيه 96)ـ اين آيه از حرص شديد آنها به ماديات چنين سخن مى گويد: ((توآنها را
حريصترين مردم بر زندگى مى بينى )) (ولتجدنهم احرص الناس على حيوة ).
((حتى حريصتر از مشركان )) (ومن الذين اشركوا).
حـريص در اندوختن مال و ثروت , حريص در قبضه كردن دنيا, حريص درانحصارطلبى , آن
چنان علاقه به دنيا دارند كه : ((هر يك از آنها دوست دارد هزارسال عمر كند)) (يود
احدهم لو يعمر الـف سنة ).
براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات !.
آرى ! هـر يـك تمناى عمر هزار ساله دارد ((ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند
باز نخواهد داشت )) (وما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر).
و اگـر گـمـان كـنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست , اشتباه مى كنند ((وخداوند
نسبت به اعمال آنها بصير و بينا است )) (واللّه بصير بما يعملون ).
آيه 97ـ شان نزول : هنگامى كه پيامبر(ص ) به مدينه آمد, روزى ابن صوريا(يكى از
علماى يهود) با جـمـعـى از يـهود فدك نزد پيامبراسلام (ص ) آمدند, وسؤالات گوناگونى
از حضرتش كردند, و نشانه هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بودجستجو نمودند, از جمله
گفتند: اى محمد! خواب تو چـگـونه است ؟ زيرا به مااطلاعاتى در باره خواب پيامبر
موعود داده شده است فرمود: تنام عيناى وقلبى يقظان ! ((چشم من به خواب مى رود اما
قلبم بيدار است )) گفتند: راست گفتى اى محمد! و پـس از سؤالات متعدد ديگر, ابن
صوريا گفت : يك سؤال باقى مانده كه اگرآن را صحيح جواب دهـى بـه تـو ايـمـان مـى
آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد, نام آن فرشته اى كه بر تو نازل مى شود چيست ؟
فرمود: جبرئيل است .
((ابـن صـوريـا)) گـفـت : او دشمن ما است , دستورهاى مشكل در باره جهاد وجنگ مى
آورد, اما مـيـكـائيـل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده , اگر فرشته وحى تو
ميكائيل بود به تو ايمان مى آورديم !.
تفسير:.
ملت بهانه جو!.
بـررسـى شان نزول اين آيه , انسان را بار ديگر به ياد بهانه جوييهاى ملت يهودمى
اندازد كه از زمان پـيـامـبـر بزرگوار, موسى (ع ) تاكنون اين برنامه را دنبال كرده
اند دراينجا تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا
را ابلاغ مى كند ما ايمان نمى آوريم .
از ايـنـان بـايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟
اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى كنند يا از پيش خود چيزى مى گويند؟.
بـه هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوييها چنين مى گويد: ((به آنها بگو: هركس دشمن
جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست ) چرا كه او به فرمان خداقرآن را بر قلب تو نازل
كرده است )) (قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن اللّه ).
((قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند)) و هماهنگ با نشانه هاى آنها است
(مصدقا لما بين يديه ).
((قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤمنان است )) (وهدى وبشرى للمؤمنين ).
(آيـه 98)ـ ايـن آيه موضوع فوق را با تاكيد بيشتر توام با تهديد بيان مى كند ومى
گويد: ((هر كس دشـمـن خـدا و فـرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد
خداوند دشمن اوست , خدا دشمن كافران است )) (من كان عدوا للّه وملائكته ورسله
وجبريل وميكال فان اللّه عدو للكافرين ).
اشاره به اين كه اينها قابل تفكيك نيستند: اللّه , فرشتگان او, فرستادگان او,جبرئيل
, ميكائيل و هر فرشته ديگر, ودر حقيقت دشمنى بايكى دشمنى بابقيه است .
آيه 99ـ شان نزول : ((ابن عباس مفسر معروف , نقل مى كند: ((ابن صوريا))دانشمند
يهودى از روى لـجـاج و عـناد به پيامبراسلام (ص ) گفت : تو چيزى كه براى ما مفهوم
باشد نياورده اى ! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نكرده تا ما از توتبعيت كنيم ,
آيه نازل شد و به او صريحا پاسخ گفت .
تفسير:.
پيمان شكنان يهودـ.
نـخـسـت قـرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كه دلايل كافى و نشانه هاى روشن و آيات
بينات در اختيار پيامبراسلام (ص ) قرار دارد و آنها كه انكار مى كنند درحقيقت , پى
به حقانيت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند, مى گويد: ((ما
بر تو آيات بينات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنهاكفر نمى ورزد)) (ولقد انـزلن
اليك آيات بينات وما يكفر به الا الفاسقون ).
(آيه 100)ـ سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود, يعنى پيمان شكنى كه گويا با
تاريخ آنها هـمراه است اشاره كرده , مى گويد: ((آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و
پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند))؟! (اوكلما
عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم ).
آرى ! ((اكثرشان ايمان نمى آورند)) (بل اكثرهم لايؤمنون ).
خـداونـد از آنـهـا در كـوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى تورات عمل كنند ولى
سرانجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند.
و نـيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبراسلام كه بشارت
آمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيز عمل نكردند.
(آيه 101)ـ در اين آيه , تاكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع داردمى گويد:
((هنگامى كه فـرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هايى كه نزد آنها
بود مطابقت داشت , جمعى از آنـان كـه داراى كـتـاب بـودند كتاب الهى راپشت سر
افكندند, آن چنانكه گويى اصلا از آن خبر ندارند)) (ولما جهم رسول من عنداللّه مصدق
لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب اللّه ورا ظهورهم كانـهم لا يعلمون
).
(آيه 102) ـ.
سليمان و ساحران بابل !.
از احـاديـث چـنـيـن بـر مـى آيد كه در زمان سليمان پيامبر گروهى در كشور او به عمل
سحر و جـادوگـرى پرداختند, سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها راجمع آورى
كرده در محل مخصوصى نگهدارى كنند.
پـس از وفات سليمان گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند,
بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند: سليمان اصلا پيامبر نبود,گروهى از بنى
اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند, تاآنجا كه دست از تورات
نيز برداشتند.
هـنـگـامى كه پيامبراسلام (ص ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمودسليمان از
پيامبران خدا بوده است , بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمدتعجب نمى كنيد
كه مى گويد سليمان پيامبر است ؟.
اين گفتار يهود علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبرالهى محسوب
مى شد لازمه اش تكفير سليمان (ع ) بود.
به هر حال اين آيه فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرفى مى كند كه پيامبربزرگ خدا
سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند, مى گويد: ((آنها ازآنچه شياطين در عصر
سليمان بر مردم مـى خواندند پيروى كردند)) (واتبعوا ما تتلواالشياطين على ملك
سليـمان ) سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مى كند:((سليمان هرگز كافر نشد)) (وما
كفر سليـمان ).
او هـرگـز بـه سحر توسل نجست , و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خوداستفاده نكرد,
((ولى شياطين كافر شدند, و به مردم تعليم سحر دادند)) (ولكن الشياطين كفروا يعلمون
الناس السحر)
((14)) .
((آنـهـا (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشته بابل , هاروت و ماروت نازل گرديدپيروى
كردند)) (وم انزل على الملكين ببابل هاروت وماروت ).
((در حالى كه دو فرشته الهى (تنها هدفشان اين بود كه مردم را به طريق ابطال سحر
ساحران آشنا سـازنـد) و لـذا ((بـه هـيـچ كس چيزى ياد نمى دادند, مگر اين كه قبلابه
او مى گفتند: ما وسيله آزمـايش تو هستيم , كافر نشو))! و از اين تعليمات سؤاستفاده
مكن (وما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر).
خـلاصـه , ايـن دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود ومردم
گرفتار چنگال سـاحـران , آنـها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختندولى از
آنجا كه خنثى كردن يك مـطلب (همانند خنثى كردن يك بمب ) فرع بر اين است كه انسان
نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى كردن آن را يادبگيرد, ناچار بودند
فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.
ولى سؤاستفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشتر سحر و
تا آنجا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الهى , سليمان را نيز متهم ساختند كه اگر عوامل
طبيعى به فرمان او است يا جن و انس از او فرمان مى برند همه مولودسحر است آرى ! اين
است راه و رسم بدكاران كه هميشه براى توجيه مكتب خود,بزرگان را متهم به پيروى از آن
مى كنند.
بـه هر حال آنها از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند ((از آن دو فرشته مطالبى
را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند))(فيتعلمون
منهما ما يفرقون به بين المر وزوجه ).
ولى قدرت خداوند مافوق همه اين قدرتها است , ((آنها هرگز نمى توانند بدون فرمان خدا
به احدى ضرر برسانند)) (وما هم بضرين به من احد الا باذن اللّه ).
((آنـهـا قـسـمـتهايى را ياد مى گرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت
))(ويتعلمون ما يضرهم ولا ينفعهم ).
آرى ! آنـهـا اين برنامه سازنده الهى را تحريف كردند به جاى اين كه از آن به عنوان
وسيله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند, آن را وسيله فساد قرار دادند ((بااين كه
مى دانستند هر كسى خريدار ايـن گـونه متاع باشد بهره اى در آخرت نخواهدداشت ))
(ولقد علموا لمن اشتراه ماله فى الا خرة من خلاق ).
((چـه زشـت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند))
(ولبئس ما شروا به انـفسهم لو كانوا يعلمون ).
(آيـه 103)ـ آنـهـا آگـاهـانـه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و درگرداب كفر و
گناه غـوطه ور شدند ((در حالى كه اگر ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند پاداشى
كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود, اگر توجه داشتند)) (ولو انهم
آمنوا واتـقوا لـمـثوبة من عنداللّه خير لو كانوا يعلمون ).
هيچ كس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست .
در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمى توانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيان برسانند
اين به آن مـعنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشد, بلكه اشاره به يكى از اصول
اساسى توحيد است كه هـمـه قـدرتـهـا در ايـن جهان از قدرت پروردگارسرچشمه مى گيرد,
حتى سوزندگى آتش و بـرندگى شمشير بى اذن و فرمان اونمى باشد, چنان نيست كه ساحر
بتواند بر خلاف اراده خدا در عـالـم آفـريـنـش دخـالـت كند و چنين نيست كه خدا را
در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينهاخواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف
قرار داده , بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سؤاستفاده , و اين آزادى و
اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل آنها.
آيـه 104ـ شـان نـزول : ((ابـن عباس )) نقل مى كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه
پيامبر(ص ) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى كردگاهى از او مى
خواستند كمى با تانـى سـخـن بـگـويـد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند, و سؤالات و
خواسته هاى خود را نيز مطرح نمايند, براى اين درخواست جمله ((راعنا)) كه از ماده
((الرعى )) به معنى مهلت دادن است به كار مى بردند.
ولى يهود همين كلمه ((راعنا)) را از ماده ((الرعونه )) كه به معنى كودنى وحماقت است
استعمال مى كردند (در صورت اول مفهومش اين است ((به ما مهلت بده )) ولى در صورت دوم
اين است كه ((ما را تحميق كن ))!).
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه بااستفاده از همان جمله اى كه
مسلمانان مى گفتند, پيامبر يامسلمانان رااستهزاكنند, آيه نازل شد وبراى جلوگيرى از
اين سؤاستفاده به مؤمنان دستور داد بـه جـاى جـمـلـه ((راعـنـا)), جمله ((انظرنا))
را به كار برند كه همان مفهوم را مى رساند, و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست .
تفسير:.
دستاويز به دشمن ندهيد؟.
بـا تـوجـه به آنچه در شان نزول گفته شد, نخست آيه مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان
آورده ايد (هـنـگـامـى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد)نگوييد
راعنا بلكه بگوييد انـظـرنـا چرا كه همان مفهوم را دارد و دستاويزى براى دشمن نيست
(ي ايـها الذين آمنوا لا تقولوا راعـنـا وقـولـوا انـظـرنـا) ((و آنـچـه بـه
شـمـادسـتـور داده مـى شود بشنويد, و براى كافران و استهزاكنندگان عذاب دردناكى است
)) (واسمعوا وللكافرين عذاب اليم ).
از ايـن آيه به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان بايد در برنامه هاى خودمراقب باشند
كه هرگز بـهـانـه به دست دشمن ندهند, حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه اى
براى سؤاستفاده دشمنان گردد احتراز جويند.
از اينجا تكليف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مى شود, هم اكنون گاهى
اعمالى از مـا سر مى زند كه از سوى دشمنان داخلى , يا محافل بين المللى سبب
تفسيرهاى سؤ و بهره گيرى بـلـندگوهاى تبليغاتى آنان مى شود,وظيفه ما اين است كه از
اين كارها جدا بپرهيزيم و بى جهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم .
(آيـه 105)ـ اين آيه , پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروه اهل كتاب
نيست به مؤمنان برداشته , مى گويد: ((كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند
خير و بركتى از سوى خدا بر شما نازل گردد)) (ما يود الذين كفروامن اهل الكتاب
ولاالـمشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم ).
ولى اين تنها آرزويى بيش نيست زيرا: ((خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس
بخواهد اختصاص مى دهد)) (واللّه يختص برحمته من يش) ((وخداوند داراى بخشش و فضل
عظيم است )) (واللّه ذوالفضل العظيم ).
آرى ! دشـمـنـان از شدت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار وموهبت را بر
مسلمانان بـبـيـنـنـد كه پيامبرى بزرگ , صاحب يك كتاب آسمانى باعظمت از سوى خداوند
بر آنها مبعوث گردد, ولى مگر مى توان جلو فضل ورحمت خدا را گرفت ؟!.
(آيه 106) ـ.
هدف از نسخ .
هدف از نسخ
((15)) باز در اين آيه سخن از تبليغات سؤ يهود بر ضد مسلمانان است .
آنها گاه به مسلمانان مى گفتند: دين , دين يهود است و قبله , قبله يهود, و
لذاپيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس ) نماز مى خواند, اما هنگامى كه حكم قبله
تغيير يافت و طبق آيه 144 همين سـوره مـسـلمانان موظف شدند به سوى كعبه نمازبگذارند
اين دستاويز از يهود گرفته شد, آنها نـغـمـه تـازه اى ساز كردند و گفتند: اگر قبله
اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست ؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل
است ؟.
قرآن به ايرادهاى آنها پاسخ مى گويد و قلوب مؤمنان را روشن مى سازد.
مـى گـويد: ((هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم , و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم مگر
بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم )) (ما ننسخ من آية او ننسهانات بخير
منه او مثلها).
و اين براى خداوند آسان است ((آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است ))(الم تعلم
ان اللّه على كل شى قدير).
(آيـه 107)ـ ((آيـا نـمـى دانـى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است )) (الم تعلم
ان اللّه له ملك السموات والا رض ).
او حـق دارد هـرگـونـه تـغـيـيـر و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد, و اونسبت به
مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است .
((و آيـا نـمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست ))؟ (وما لكم من دون
اللّه من ولي ولا نصير).
آيـه 108ـ شـان نـزول : از ابـن عـبـاس نـقـل شـده كه : ((وهب بن زيد)) و ((رافع بن
حرمله )) نزد رسولخدا(ص ) آمدند و گفتند: از سوى خدا نامه اى به عنوان ما بياور
تاآن را قرائت كنيم و سپس ايـمـان بـيـاوريم ! و يا نهرهايى براى ما جارى فرما تا
از توپيروى كنيم ! آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:.
بهانه هاى بى اساس ـ.