برگزيده تفسير نمونه جلد اول
تفسير سوره هاى :
فاتحة الكتاب (حمد)، بقره، آل عمران، نسا، مائده، انعام

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱ -


پيشگفتار.

گزيده تفسيرنمونه ! .
بـزرگترين سرمايه ما مسلمانان قرآن مجيد است معارف , احكام , برنامه زندگى , سياست اسلامى , راه به سوى قرب خدا, همه و همه را در اين كتاب بزرگ آسمانى مى يابيم .
بنابراين , وظيفه هر مسلمان اين است كه با اين كتاب بزرگ دينى خود روزبه روز آشناتر شود اين از يكسو.
از سـوى ديـگر آوازه اسلام كه بر اثر بيدارى مسلمين در عصرما, و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى در سـراسـر جهان پيچيده است , حس كنجكاوى مردم غيرمسلمان جهان را براى آشنايى بيشتر به اين كتاب آسمانى برانگيخته است , به همين دليل در حال حاضر از همه جا تقاضاى ترجمه و تفسير قرآن به زبانهاى زنده دنيا مى رسد, هر چند متاسفانه جوابگويى كافى براى اين تقاضاها نيست , ولى به هرحال بايد تلاش كرد و خود را آماده براى پاسخگويى به اين تقاضاهاى مطلوب كنيم .
خـوشـبـختانه حضور قرآن در زندگى مسلمانان جهان و بخصوص در محيطكشور ما روز به روز افزايش پيدا مى كند, قاريان بزرگ , حافظان ارجمند, مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمداللّه كم نـيـسـتـنـد, رشته تخصصى تفسير در حوزه علميه قم به صورت يكى از رشته هاى تخصصى مهم درآمـده و مـتـقاضيان بسيارى دارد, درس تفسير نيز از دروس رسمى حوزه ها و از مواد امتحانى است , و در همين راستا((تفسيرنمونه )) نوشته شد, كه تفسيرى است سليس و روان و در عين حال پرمحتوا وناظر به مسائل روز و نيازهاى زمان , و شايد يكى از دلايل گسترش سريع آن همين اقبال عمومى مردم به قرآن مجيد است .
گـرچـه براى تهيه اين تفسير به اتفاق گروهى از فضلاى گرامى حوزه علميه قم (دانشمندان و حـجـج اسـلام آقـايـان : مـحمدرضا آشتيانى ـ محمد جعفر امامى ـداود الهامى ـ اسداللّه ايمانى ـ عـبـدالـرسول حسنى ـ سيد حسن شجاعى ـ سيدنوراللّه طباطبائى ـ محمود عبداللهى ـ محسن قرائتى و محمد محمدى اشتهاردى ) در مدت پانزده سال زحمات زيادى كشيده شد, ولى با توجه به استقبال فوق العاده اى كه از سوى تمام قشرها و حتى برادران اهل تسنن از آن به عمل آمد, تمام خـسـتـگـى تـهيه آن برطرف گشت و اين اميد در دل دوستان بوجودآمد كه ان شااللّه اثرى است مقبول در پيشگاه خدا.
مـتـن فارسى اين تفسير دهها بار چاپ و منتشر شده , و ترجمه كامل آن به زبان ((اردو)) در (27) جلد نيز بارها به چاپ رسيده است , و ترجمه كامل آن به زبان ((عربى )) نيز به نام تفسير ((الامثل )) اخيرا در بيروت به چاپ رسيد و در نقاط مختلف كشورهاى اسلامى انتشار يافت .
ترجمه آن به زبان ((انگليسى )) هم اكنون در دست تهيه است كه اميدواريم آن هم به زودى در افق مطبوعات اسلامى ظاهر گردد.
ت ت ت.
بعد از انتشار تفسيرنمونه گروه كثيرى خواهان نشر ((خلاصه )) آن شدند.
چـرا كـه مـايـل بـودنـد بتوانند در وقت كوتاهتر و با هزينه كمتر به محتواى اجمالى آيات , و شرح فشرده اى آشنا شوند, و در بعضى از كلاسهاى درسى كه تفسيرقرآن مورد توجه است به عنوان متن درسى از آن بهره گيرى شود.
ايـن درخواست مكرر, ما را بر آن داشت كه به فكر تلخيص تمام دوره (27)جلدى تفسيرنمونه , در پـنج جلد بيفتيم ولى اين كار آسانى نبود, مدتى در باره آن مطالعه و برنامه ريزى شد و بررسيهاى لازم بـه عمل آمد تا اين كه فاضل محترم جناب آقاى احمد ـ على بابايى كه سابقه فعاليت وپشتكار وحـسن سليقه ايشان در تهيه ((فهرست موضوعى تفسيرنمونه )) بر ما روشن و مسلم بود عهده دار انـجـام اين مهم گرديد و در مدت دو سال كار مستمر شبانه روزى اين مهم به وسيله ايشان انجام گرديد.
ايـنـجـانـب نـيز با فكر قاصر خود كرارا بر نوشته هاى ايشان نظارت كردم و درمواردى كه نياز به راهـنـمايى بود به اندازه توانايى مسائل لازم را تذكر دادم , و درمجموع فكر مى كنم بحمداللّه اثرى ارزنـده و پـربـار بـه وجـود آمـده كه هم قرآن باترجمه سليس را در بر دارد و هم تفسير فشرده و گويايى , براى كسانى كه مى خواهندبا يك مراجعه سريع از تفسير آيات آگاه شوند, مى باشد.
و نام آن برگزيده تفسير نمونه نهاده شد.
و مـن بـه نـوبـه خـود از زحـمات بى دريغ ايشان تشكر و قدردانى مى كنم ,اميدوارم اين خلاصه و فـشـرده كـه گـزيده اى است از قسمتهاى حساس , و حديث مجملى از آن مفصل , نيز مورد قبول اهل نظر و عموم قشرهاى علاقه مند به قرآن گردد و ذخيره اى براى همه ما در ((يوم الجزا)) باشد.
قم ـ حوزه علميه .
ناصر مكارم شيرازى .
13 رجب 1414 روز ميلاد مسعود امير مؤمنان حضرت على (ع ).
مطابـق با 6/10/1372.

سوره فاتحة الكتاب (حمد).

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى هفت آيه است )) .

ويژگيهاى سوره حمد :.

1ـ اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زيرا در اين سوره خـداونـد طـرز مـناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است آغاز اين سوره با حمد و سـتايش پروردگار شروع و با ابراز ايمان به مبد ومعاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد.
2ـ سـوره حـمـد, اسـاس قـرآن اسـت , در حـديثى از پيامبر اكرم (ص ) مى خوانيم كه : ((الحمد ام الـقـرآن )) و ايـن بـه هـنـگـامـى بـود كـه ((جابربن عبداللّه انصارى )) خدمت پيامبر(ص ) رسيد, پـيـامبر(ص ) به او فرمود: ((آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم )) جـابـر عـرض كـرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد, به من تعليم كن , پيامبر(ص ) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت .
سپس اضافه فرمود: ((اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )).
((ام )) به معنى اساس و ريشه است .
شايد به همين دليل ((ابن عباس )) مفسر معروف مى گويد: ((هر چيزى اساس وشالوده اى دارد و اساس و زيربناى قرآن , سوره حمد است )).
3ـ درآيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر(ص )معرفى شده , و در برابر كل قـرآن قـرار گـرفته است , آنجا كه مى فرمايد: ((ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دوبار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم ))((1)).

محتواى سوره حمد:.

از يـك نـظـر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود, بخشى از حمد و ثناى خداسخن مى گويد و بخشى از نيازهاى بنده .
در حديثى از پيامبر(ص ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده : ((من سوره حمد را ميان خود و بـنـده ام تـقسيم كردم نيمى از آن براى من و نيمى از آن براى بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را مى خواهد از من بخواهد((2)).

در فضيلت اين سوره .
 

از پـيـامبر (ص ) نقل شده : ((هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هرفردى از مردان و زنان مؤمن هديه اى فرستاده است )).
هـمـچـنـين در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((شيطان چهار بار فريادكشيد و ناله سرداد نـخـستين بار روزى بود كه از درگاه خداوند رانده شد, سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تـنـزل يافت , سومين بار هنگام بعثت محمد(ص )بعد از فترت پيامبران بود و آخرين بار زمانى بود كه سوره ((حمد)) نازل شد))!.

چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است ؟.

((فـاتحة الكتاب )) به معنى آغازگر كتاب (قرآن ) است , و از روايات استفاده مى شود كه اين سوره در زمان خود پيامبر(ص ) نيز به همين نام شناخته مى شده است .
از ايـنـجـا دريـچه اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود وآن اينكه برخلاف آنـچـه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر(ص ) به صورت پراكنده بود, بعد در زمان ابوبكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد, قرآن درزمان خود پيامبر(ص ) به همين صورت امروز جـمع آورى شده بود و سرآغازش همين سوره حمد بوده است , مدارك متعددى در دست است كه قـرآن بـه صـورت مـجـموعه اى كه در دست ماست در عصر پيامبر(ص ) و به فرمان او جمع آورى شـده بـود ((عـلى بن ابراهيم )) از امام صادق (ع ) نقل كرده كه رسول خدا(ص ) به على (ع )فرمود: ((قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد)).
سـپـس اضافه مى كند: على (ع ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.
به علاوه حديث مشهور ((ثقلين )) كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند كه پيامبر(ص ) فرمود من از مـيـان شـما مى روم و دو چيز گرانبها را به يادگار مى گذارم ((كتاب خدا)) و ((خاندانم )) خود نشان مى دهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود.

و در پاسخ اين سؤال .
 

كـه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبرجمع آورى شده (به وسيله عـلـى (ع ) يـا كسان ديگر) بايد گفت : قرآنى كه على (ع )جمع آورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعه اى بود از قرآن و تفسير و شان نزول آيات و مانند آن .
(آيـه 1) ـ ميان همه مردم جهان رسم است كه هركار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغـاز مى كنند, يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباطمى دهند ولى آيا بهتر نيست كـه بـراى پـاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات , آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتـبـاط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد, از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پـاك خـداست و به همين دليل بايد همه چيز و هركار را با نام او آغاز كرد و از او استمداد نمود لذا درنخستين آيه قرآن مى گوئيم ((بنام خداوند بخشنده بخشايشگر)) (بسم اللّه الرحمن الرحيم ).
و در حـديـث مـعـروفـى از پـيامبر(ص ) مى خوانيم : كل امر ذى بال لم يذكر فيه اسم اللّه فهو ابتر: ((هركار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است )).
و نيز امام باقر(ع ) مى فرمايد: ((سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مى كنيم , چه بزرگ باشد چه كوچك , بسم اللّه بگوئيم تا پربركت و ميمون باشد)).
كـوتـاه سـخـن ايـنكه پايدارى و بقا عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا داردبه همين مناسبت خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خدا شروع كند: اقر باسم ربك (سوره علق آيه1 ), و مى بينيم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى براى پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى ((بسم اللّه )) بگويند (سوره هود آيه 41 و48).
و آنها نيز اين سفر را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند.
و نـيـز سـليمان درنامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سرآغاز آن را ((بسم اللّه )) قرارمى دهد (سوره نحل آيه30 ).
روى هـمـيـن اصـل , تمام سوره هاى قرآن ـ با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با مـوفـقـيـت و پـيـروزى و بـدون شكست انجام شود و تنها سوره توبه است كه بسم اللّه در آغاز آن نـمـى بينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمان شكنان آغاز شده , و اعلام جنگ با توصيف خداوند به ((رحمان و رحيم )) سازگار نيست .

نكته ها :.

1ـ .

آيا بسم اللّه جز سوره است ؟.

در ميان دانشمندان و علما شيعه اختلافى نيست كه بسم اللّه جز سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است , اصولا ثبت ((بسم اللّه )) در آغاز همه سوره ها, خودگواه زنده اين امر است , زيرا مى دانيم در مـتـن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است ,و ذكر ((بسم اللّه )) درآغاز سوره ها از زمان پيامبر(ص ) تـاكـنـون مـعـمـول بوده است به علاوه سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بـسـم اللّه را در آغـاز هـرسـوره اى مى خواندند, و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر(ص ) آن را تلاوت مى فرمود,چگونه ممكن است چيزى جز قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و برآن مداومت كنند.
بـه هـرحـال مساله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در دوران حكومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت , بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصارفرياد زدند اسرقت ام نيست ؟:((آيا بسم اللّه را دزديدى يا فراموش كردى !.
2ـ.

اللّه جامعترين نام خداست :.

زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشان مى دهد كه هركدام از آن يـك بـخـش خاص از صفات خدا را منعكس مى سازد, تنهانامى كه جامع صفات جلال و جمال اسـت هـمـان ((اللّه )) مـى بـاشد به همين دليل اسما ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه ((اللّه )) گـفـته مى شود به عنوان نمونه : ((غفور)) و ((رحيم )) كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى كند (فان اللّه غفوررحيم ) ـ سوره بقره آيه 266.
((سميع )) اشاره به آگاهى او از مسموعات , و ((عليم )) اشاره به آگاهى او از همه چيز است (فان اللّه سميع عليم ) ـ بقره : 227.
و در يـك آيـه بـسـيارى از اين اسما, وصف ((اللّه )) قرار مى گيرند هو اللّه الذى لااله الا هو الملك الـقـدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجـبار المتكبر: ((اوست اللّه كه معبودى جز وى نيست , اوسـت حـاكـم مطلق , منزه از ناپاكيها, از هرگونه ظلم وبيدادگرى , ايمنى بخش , نگاهبان همه چيز, توانا و شكست ناپذير, قاهر بر همه موجودات , و با عظمت )).
يكى از شواهد جامعيت اين نام آن است كه ابراز ايمان و توصيه تنها با جمله لااله الااللّه مى توان كرد.
3ـ.

رحمت عام و خاص خدا:.

مـشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت ((رحمان )) اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن , مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكارمى باشد, زيرا ((باران رحمت بى حسابش همه را رسيده , و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده )).
ولى ((رحيم )) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع وصالح و فرمانبردار اسـت و تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آن است كه ((رحمن )) در همه جا در قـرآن بـه صـورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آن است , در حالى كه ((رحيم )) گاهى به صـورت مقيد ذكر شده كه دليل برخصوصيت آن است مانند (و كان بالمؤمنين رحيما) ((خداوند نسبت به مؤمنان رحيم است )) (احزاب : 43).
در روايـتـى نـيـز از امـام صـادق (ع ) مـى خـوانيم : ((خداوند معبود همه چيز است ,نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان , و نسبت به خصوص مؤمنان رحيم است )).
4ـ.

چرا صفات ديگر خدا در ((بسم اللّه )) نيامده است ؟.

و تـنها روى صفت ((رحمانيت و حيميت )) او تكيه مى شود اما باتوجه به يك نكته , پاسخ اين سؤال روشـن مـى شـود و آن اينكه در آغاز هركار لازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جـهـان پـرتـوافـكـن است , همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است .
بـهـتـر اسـت ايـن حـقـيـقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مى گويد: ورحمتى وسعت كل شى ((رحمت من همه چيز را فرا گرفته است )) (اعراف ـ 156).
از سـوى ديـگـر مـى بينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت ودشمنان خطرناك دست به دامن رحمت خدا مى زدند, در مورد ((هود)) و پيروانش مى خوانيم : فانجيناه والذين معه بـرحـمه منا: ((هود و پيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان ) رهائى بخشيديم )) (اعراف ـ 72).
پس اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى داردچنانكه در دعا مى خوانيم : يا مـن سبقت رحمته غضبه ((اى خدائى كه رحمتت برغضبت پيشى گرفته است )) انسانها نيز بايد در بـرنـامـه زنـدگى اساس و پايه كار را بررحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.
(آيه 2)ـ بعد از ((بسم اللّه )) كه آغازگر سوره بود, نخستين وظيفه بندگان آن است كه به ياد مبد بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند, همان نعمتهاى فراوانى كه راهنماى ما درشناخت پروردگار و انگيزه مادر راه عبوديت است .
ايـنـكه مى گوئيم : انگيزه , به خاطر آن است كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد, بخشنده نعمت را بشناسد, و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم ((وجوب شكر منعم )) را كه يك فرمان فطرى وعقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى , يادآور مى شوند.
و اينكه مى گوئيم : راهنماى ما درشناخت پروردگار نعمتهاى اوست , زيرابهترين و جامعترين راه براى شناخت مبد, مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است .
بـه ايـن دو دلـيـل سـوره فـاتـحـة الكتاب با اين جمله شروع مى شود ((حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است )) (الحمدللّه رب العالمين ).
((حمد)) در لغت به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى اسـت .
1ـ هـر انـسـانـى كـه سرچشمه خير و بركتى است و هر پيامبر و رهبر الهى كه نورهدايت در دلها مـى پـاشد, هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند, و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مـى نهد, ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مى گيرد, چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است , و نيز اگرخورشيد نورافشانى مى كند, ابرها باران مى بارند, و زمين بركاتش را به ما تحويل مى دهد, همه از ناحيه او است .
2ـ جـالـب ايـنـكـه ((حمد)) تنها در آغاز كار نيست , بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مـى دهـد بـا حـمد خواهد بود, در مورد بهشتيان مى خوانيم : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شـمـردن خداوند از هر عيب و نقص و تحيت آنها سلام ,و آخرين سخنشان الحمدللّه رب العالمين است )) (يونس : 10).
3ـ امـا كـلـمـه ((رب )) در اصـل بـه مـعنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مى پردازد.
4ـ كلمه ((عالمين )) جمع ((عالم )) است و عالم به معنى مجموعه اى است ازموجودات مختلف و هنگامى كه به صورت ((عالمين )) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است .
در روايـتى از على (ع ) چنين مى خوانيم كه در ضمن تفسير آيه ((الحمدللّه رب العالمين )) فرمود: ((رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم ازموجودات بيجان و جاندار)).
(آيـه3 )ـ ((خـداونـدى كـه بـخـشنده و بخشايشگر است ((و رحمت عام وخاصش همه را رسيده (الرحمن الرحيم ).
مـعـنـى ((رحـمـن )) و ((رحـيم )) و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير((بسم اللّه )) خوانديم نكته اى كه بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت درنمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تـكـرار مـى شـونـد (در هريك از دو ركعت اول نمازدوازده بار) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صـفـت رحمتش مى ستائيم و اين درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند.
بـه عـلاوه اشـاره اى اسـت بـه اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدامى دانيم مبادا رفتار مالكان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
نـكـتـه ديـگـر اينكه ((رحمان و رحيم )) بعد از ((رب العالمين )) اشاره به اين است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش , با مهربانى و لطف رفتار مى كنيم .
(آيه 4)ـ.

دومين اصل مهم اسلام .
 

يعنى قيامت و رستاخيز: ((خداوندى كه مالك روز جزاست )) (مالك يوم الدين ) .
در ايـنجا تعبير به ((مالكيت خداوند)) شده است , كه نهايت سيطره و نفوذ او رابر همه چيز و همه كـس در آن روز مـشخص مى كند, روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مـى شـوند و در برابر مالك حقيقى خود قرارمى گيرند, تمام گفته ها و كارها و حتى انديشه هاى خود را حاضر مى بينند, هيچ چيزحتى به اندازه سرسوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده اسـت , و اكـنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بردوش كشد! حتى در آنجاكه بنيانگزار سنت و برنامه اى است , باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد!.
بـدون شك مالكيت خداوند نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است نه مالكيت اعتبارى نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است .
و بـه تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است , آنكس كه موجودات را آفريده و لحظه به لحظه فيض وجود هستى به آنها مى بخشد, مالك حقيقى موجودات است .

و در پاسخ اين سؤال .
 

كـه مـگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به ((مالك روزجزا)) مى كنيم ؟ بايد بـگـوئيم : مالكيت خداوند گرچه شامل ((هردو جهان )) مى باشد,اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است , چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود, و هيچ كس در آنجا چيزى از خود ندارد,حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خداست .
اعـتـقـاد بـه روز رسـتـاخـيز, اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابراعمال نادرست و ناشايست دارد و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشا ومنكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او باخبر است و هم بياد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حديثى از امام سجاد(ع ) مى خوانيم : هنگامى كه به آيه ((مالك يوم الدين ))مى رسيد, آنقدر آن را تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
اما كلمه ((يوم الدين )) : در قرآن در تمام موارد به معنى قيامت آمده است , واينكه چرا آن روز, روز دين معرفى شده ؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و ((دين )) در لغت به معنى ((جزا)) مى باشد, و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرامى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است .
(آيه 5)ـ.

انسان در پيشگاه خدا:.

از اينجا گوئى ((بنده )) پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش در برابر او, و سـپس از امدادها و كمكهاى او سخن مى گويد: ((تنها تو رامى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم )) (اياك نعبد و اياك نستعين ).
در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مى گفت و در اينجاسخن از توحيد عبادت , و توحيد افعال است توحيد عبادت آن است كه هيچ كس وهيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا نـدانـيم تنها به فرمان او گردن نهيم , و ازبندگى و تسليم در برابر غير ذات او بپرهيزيم , توحيد افـعـال آن اسـت كه تنها مؤثرحقيقى را در عالم او بدانيم , نه اينكه دنبال سبب نرويم بلكه معتقد بـاشـيـم هـر سـبـبـى هر تاثيرى دارد به فرمان خداست اين تفكر و اعتقاد انسان را از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مى دهد.
(آيه 6)ـ ((ما را به راه راست هدايت فرما)) (اهدنا الصراط المستقيم ).
پـس از اظـهـار تـسـلـيم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبوديت و استمداداز ذات پاك او نخستين تقاضاى بنده اين است كه او را به راه راست , راه پاكى ونيكى , راه عدل و داد, و راه ايمان و عـمـل صـالـح هـدايت فرمايد, در اينجا اين سؤال كه چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مى كنيم مگر ماگمراهيم ! مطرح مى شود وانگهى اين سخن از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنى دارد؟!.
در پـاسـخ مى گوئيم : انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود, به هـمـيـن دلـيـل بـايـد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نـگـهـدارد دوم اينكه , هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجا مراحل نقصان را پـشـت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسدبنابراين جاى تعجب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خـدا تقاضاى هدايت ((صراط مستقيم )) كنند, چه اينكه كمال مطلق تنها خدا است , و همه بدون استثنا درمسير تكاملند, چه مانعى دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمايند.
امـام صادق (ع ) در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((خداوندا! ما را بر راهى كه به محبت تو مى رسد و به بـهشت واصل مى گردد, و مانع از پيروى هوسهاى كشنده وآرا انحرافى و هلاك كننده است ثابت بدار)).

صراط مستقيم چيست ؟.

((صراط مستقيم )) همان آئين خداپرستى و دين حق و پايبند بودن به دستورات خداست , چنانكه در سوره انعام آيه 161 مى خوانيم : ((بگو: خداوند مرابه صراط مستقيم هدايت كرده , به دين استوار آئين ابراهيم كه هرگز به خدا شرك نورزيد)).
(آيه 7)ـ.

دو خط انحرافى !.

((مـرا بـه راه كسانى هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمتهاى خودقراردادى (نعمت هدايت , نـعـمـت توفيق , نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم وعمل و جهاد و شهادت ) نه آنها كه بر اثر اعـمـال زشـت و انحراف عقيده غضب تودامنگيرشان شد و نه آنها كه جاده حق را رها كرده و در بـيـراهـه هـا گـمـراه و سـرگردان شده )) (صراط الذين انـعمت عليهم غير الـمغضوب عليهم و لاالضالين ).
در حقيقت خدا به ما دستور مى دهد طريق و خط پيامبران و نيكوكاران و آنهاكه مشمول نعمت و الـطاف او شده اند را بخواهيم و به ما هشدار مى دهد كه در برابرشما هميشه دو خط انحرافى قرار دارد, خط ((مغضوب عليهم )) و خط ((ضالين )).
1ـ ((الذين انعمت عليهم )) كيانند؟.
سـوره نـسـا آيه 69 اين گروه را تفسير كرده است : ((كسانى كه دستورات خدا وپيامبر را اطاعت كنند, خدا آنها را با كسانى قرار مى دهد كه مشمول نعمت خودساخته , از پيامبران و رهبران صادق و راستين و جانبازان و شهيدان راه خدا و افرادصالح , واينان رفيقان خوبى هستند)) بنابراين ما در سوره حمد از خدا مى خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم كه در هر مقطع زمانى بايد در يكى از اين خطوط,انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نمائيم .
2ـ ((مـغضوب عليهم )) و ((ضالين )) كيانند؟ از موارد استعمال اين دو كلمه درقرآن مجيد چنين استفاده مى شود كه ((ضالين )) گمراهان عادى هستند, و ((مغضوب عليهم )) گمراهان لجوج و منافق , به همين دليل در بسيارى از موارد, غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكرشده .
در آيه 6 سوره فتح آمده است : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك و آنها را كه در بـاره خـدا گـمـان بد مى برند مورد غضب خويش قرار مى دهد, وآنها را لعن مى كند, و از رحمت خويش دور مى سازد, و جهنم را براى آنان آماده ساخته است )).
به هرحال ((مغضوب علژيهم )) آنها هستند كه علاوه بر كفر, راه لجاجت وعناد و دشمنى با حق را مى پيمايند و حتى از اذيت و آزار رهبران الهى و پيامبران درصورت امكان فرو گذار نمى كنند.
پايان سوره حمد.

ســوره بـقــره .
 

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 286 آيه است )) .

محتوا و فضيلت سوره بقره :.

جـامـعـيـت اين سوره از نظر اصول اعتقادى اسلام و بسيارى از مسائل عملى (عبادى , اجتماعى , سـيـاسـى و اقـتـصـادى ) قـابـل انكار نيست چه اينكه در اين سوره :1ـ بحثهائى پيرامون توحيد و شـنـاسـائى خدا مخصوصا از طريق مطالعه اسرارآفرينش آمده است 2ـ بحثهائى در زمينه معاد و زنـدگـى پـس از مـرگ , مـخصوصامثالهاى حسى آن مانند داستان ابراهيم و زنده شدن مرغها و داسـتـان عـزيـر 3ـبحثهائى در زمينه اعجاز قرآن و اهميت اين كتاب آسمانى 4ـ بحثهائى بسيار مـفـصـل در بـاره يـهـود و مـنـافـقـان و مـوضـع گـيـريهاى خاص آنها در برابر اسلام و قرآن , و انواع كارشكنيهاى آنان در اين رابطه 5ـ بحثهائى در زمينه تاريخ پيامبران بزرگ مخصوصاابراهيم و مـوسـى (ع ) 6ـ بحثهائى در زمينه احكام مختلف اسلامى از جمله نماز,روزه , جهاد, حج و تغيير قـبـله , ازدواج و طلاق , احكام تجارت , و قسمت مهمى ازاحكام ربا و مخصوصا بحثهائى در زمينه انـفاق در راه خدا, و همچنين مساله قصاص و تحريم قسمتى از گوشتهاى حرام و قمار و شراب و بخشى از احكام وصيت ومانند آن .

در فضيلت اين سوره .
 

از پـيـامبر اكرم (ص ) پرسيدند: ((كداميك از سوره هاى قرآن برتر است ؟ فرمود:سوره بقره , عرض كردند كدام آيه از آيات سوره بقره افضل است ؟ فرمود: ((آية الكرسى )).
(آيه 1).

تحقيق در باره حروف مقطعه قرآن :.

((الـم )) (الم ) درآغاز 29 سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد مى كنيم و اين حروف هميشه جز كـلـمـات اسـرار آمـيـز قرآن محسوب مى شده , و با گذشت زمان وتحقيقات جديد دانشمندان , تـفـسـيـرهـاى تازه اى براى آن پيدا مى شود و جالب اينكه در هيچ يك از تواريخ نديده ايم كه عرب جاهلى و مشركان وجود حروف مقطعه رادر آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن بر پيغمبر(ص ) خرده بگيرند, و آن را وسيله اى براى استهزا و سخريه قرار دهند و اين مى رساند كه گويا آنها نيز از اسرار وجـودحروف مقطعه كاملا بى خبر نبوده اند به هرحال چند تفسير كه هماهنگ با آخرين تحقيقاتى اسـت كـه در ايـن زمـيـنه به عمل آمده , و ما آنها را به تدريج در آغاز اين سوره , و سوره هاى ((آل عمران )) و ((اعراف )) بيان خواهيم كرد, اكنون به مهمترين آنهامى پردازيم :.
اين حروف اشاره به اين است كه اين كتاب آسمانى با آن عظمت و اهميتى كه تمام سخنوران عرب و غـيـر عـرب را متحير ساخته , و دانشمندان را از معارضه باآن عاجز نموده است , از نمونه همين حـروفـى اسـت كـه در اخـتـيار همگان قرار دارد درعين اينكه قرآن از همان حروف ((الف با)) و كـلـمات معمولى تركيب يافته به قدرى كلمات آن موزون است ومعانى بزرگى در بردارد, كه در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند, روح را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد, و افكار و عقول را در برابرخود وادار به تعظيم مى نمايد.
درست همانطور كه خداوند بزرگ از خاك , موجوداتى همچون انسان , با آن ساختمان شگفت انگيز, و انواع پرندگان زيبا, و جانداران متنوع , و گياهان و گلهاى رنگارنگ , مى آفريند و ما از آن كاسه و كـوزه و مـانـند آن مى سازيم , همچنين خداونداز حروف الفبا و كلمات معمولى ,مطالب ومعانى بـلـنـد را درقـالـب الـفـاظ زيـبـا وكـلـمات موزون ريخته و اسلوب خاصى در آن بكار برده , آرى همين حروف دراختيار انسانهانيز هست ولى توانائى ندارند كه تركيبها وجمله بنديهائى بسان قرآن ابداع كنند.

عصر طلائى ادبيات عرب :.

عصر جاهليت يك عصر طلائى از نظر ادبيات بود, همان اعراب باديه نشين ,همان پابرهنه ها با تمام مـحروميتهاى اقتصادى و اجتماعى دلهائى سرشار از ذوق ادبى و سخن سنجى داشتند, عربها در زمـان جـاهـليت يك بازار بزرگ سال به نام ((بازار عكاظ)) داشتند كه در عين حال يك ((مجمع مـهـم ادبـى )) و كـنـگـره سـياسى وقضائى نيز محسوب مى شد در اين بازار علاوه بر فعاليتهاى اقـتـصـادى عـالـيترين نمونه هاى نظم و نثر عربى از طرف شعرا و سخنسرايان توانا در اين كنگره عـرضـه مـى گرديد, و بهترين آنها به عنوان ((شعر سال )) انتخاب مى شد, و البته موفقيت دراين مسابقه بزرگ ادبى افتخار بزرگى براى سراينده آن شعر و قبيله اش بود.
در چـنـيـن عصرى قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل كرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز كـردنـد, و در بـرابر آن زانو زدند, گواه زنده اين تفسير حديثى است كه از امام سجاد (ع ) رسيده آنـجـا كـه مـى فـرمايد: ((قريش و يهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است , آن را خـودش ساخته و به خدا نسبت داده است , خداوند به آنها اعلام فرمود: ((الم ذلك الكتاب )) يعنى : اى مـحـمد! كتابى كه برتو فرو فرستاديم از همين حروف مقطعه (الف لام ـ ميم ) و مانند آن است كه همان حروف الفباى شما است .
(آيـه 2) ـ بـعـد از بـيان حروف مقطعه , قرآن اشاره به عظمت اين كتاب آسمانى كرده مى گويد: ((ايـن هـمان كتاب با عظمت است كه هيچ گونه ترديد در آن وجود ندارد))(ذلك الكتاب لاريب فيه ).
ايـنـكـه مى گويد هيچ گونه شك و ترديد در آن وجود ندارد اين يك ادعا نيست بلكه آنچنان آثار صـدق و عـظـمت و انسجام و استحكام و عمق معانى و شيرينى وفصاحت لغات و تعبيرات در آن نـمـايان است كه هرگونه وسوسه و شك را از خوددور مى كند جالب اينكه گذشت زمان نه تنها طـراوت آن را نـمـى كاهد بلكه هر قدرعلم به سوى تكامل پيش مى رود درخشش اين آيات بيشتر مى شود, سپس در ادامه مى افزايد: اين كتاب ((مايه هدايت پرهيزكاران است )) (هدى للمتقين ).

هدايت چيست ؟.

كلمه ((هدايت )) در قرآن به دو معنى بازگشت مى كند:
1ـ.
((هدايت تكوينى )).
و مـنظور از آن رهبرى موجودات به وسيله پروردگار زير پوشش نظام آفرينش و قانونمندى هاى حساب شده جهان هستى است .
2ـ.
((هدايت تشريعى )).
كـه بـه وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى انجام مى گيرد و انسانها باتعليم وتربيت آنها در مسير تكامل پيش مى روند.

چرا هدايت قرآن ويژه پرهيزكاران است ؟.

مـسـلـمـا قـرآن براى هدايت همه جهانيان نازل شده , ولى چرا در آيه فوق هدايت قرآن مخصوص پـرهـيـزكـاران مـعـرفى گرديده ؟ علت آن اين است كه تامرحله اى از تقوا در وجود انسان نباشد (مـرحله تسليم در مقابل حق و پذيرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است ) محال است انسان از هـدايت كتابهاى آسمانى ودعوت انبيا بهره بگيرد ((زمين شوره زار هرگز سنبل برنيارد, اگر چه هـزاران مرتبه باران برآن ببارد)) سرزمين وجود انسانى نيز تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود, بذر هدايت را نمى پذيرد, و لذا خداوند مى فرمايد: ((قرآن هادى و راهنماى متقيان است )).
(آيه 3)ـ.

آثار تقوا در روح و جسم انسان !.

قـرآن در آغـاز ايـن سـوره , مـردم را در ارتباط با برنامه وآئين اسلام به سه گروه متفاوت تقسيم مى كند: 1ـ((متقين )) (پرهيزكاران ) كه اسلام را در تمام ابعادش پذيراگشته اند 2ـ ((كافران )) كه در نـقـطـه مـقـابـل گروه اول قرار گرفته و به كفر خود معترفند 3ـ((منافقان )) كه داراى دو چـهـره انـد, با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف ,مخالف اسلامند, البته چهره اصلى آنها هـمان چهره كفر است , بدون شك زيان اين گروه براى اسلام بيش از گروه دوم است و به همين سبب قرآن با آنها برخوردشديدترى دارد.
درايـن آيـه سخن از گروه اول است , ويژگيهاى آنها را از نظر ايمان و عمل درپنج عنوان مطرح مى كند,.

1ـ.

ايمان به غيب :
نخست مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند)) (الذين يؤمنون بالغيب ).
((غيب و شهود)) دو نقطه مقابل يكديگرند, عالم شهود عالم محسوسات است , وجهان غيب , ماورا حـس , زيـرا ((غـيـب )) در لـغـت بـمعنى چيزى است كه پوشيده و پنهان است و چون عالم ماورا مـحـسـوسـات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته مى شود, ايمان به غيب درست نخستين نقطه اى است كه مؤمنان را ازغيرآنها جدا مى سازد و پيروان اديان آسمانى را در برابر منكران خدا و وحى وقيامت قرار مى دهد و به همين دليل نخستين ويژگى پرهيزكاران ايمان به غيب ذكرشده است .