تفسير كوثر ، جلد پنجم

يعقوب جعفرى

- ۲۷ -


وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنا فَأَوْحى اِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظّالِمينَ (13 ) وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامى وَ خافَ وَعيدِ (14 ) وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّار عَنيد (15 ) مِنْ وَرآئِه جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ مآء صَديد (16 ) يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسيغُهُ وَ يَأْتيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكان وَ ما هُوَ بِمَيِّت وَ مِنْ وَرآئِه عَذابٌ غَليظٌ (17 )

و كسانى كه كافر شدند، به پيامبرانشان گفتند: هر آينه شما را از سرزمينمان بيرون مى كنيم يا اينكه به دين ما درآييد; پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه البته ستمگران را هلاك خواهيم كرد(13) و شما را پس از آنان در اين سرزمين سكونت خواهيم داد، اين براى كسى است كه از ايستادن در پيشگاه من (در روز قيامت) بترسد و از وعده عذاب من بهراسد (14) و (پيامبران) طلب پيروزى كردند و هر گردنكش اهل عناد هلاك شد (15) پيش روى او دوزخ است و از آبى چركين نوشانيده مى شود(16) جرعه جرعه آن را مى خورد و نمى تواند آن را فرو برد و از هر سوى مرگ به او روى مى آورد در حالى كه او نمى ميرد و پيش روى او عذابى سخت است(17)

نكات ادبى

1 ـ «او» در «اولتعودنّ» يا براى ترديد و يا به معناى «حتى»است.

2 ـ «لتعودنّ» در آييد. در اينجا «عاد» به معناى «صار» است و نمى توان آن را به

معناى «رجع» گرفت چون پيامبران از اول هم بر دين مشركان نبودند.

3 ـ «ملتنا» دين ما، كيش ما.

4 ـ ضمير «اليهم» به رسل بر مى گردد.

5 ـ «مقامى» اسم مكان است به معناى محل ايستادن و آن مربوط به روز قيامت است كه انسانها در پيشگاه خدا مى ايستند.

6 ـ «وعيد» وعده عذاب. وعده در خير و وعيد در شرّ استعمال مى شود و ضمنا در آخر آن يا متكلم بوده كه به جهت قرار گرفتن در آخر آيه حذف شده و كسره دلالت بر آن دارد.

7 ـ «استفتحوا» طلب پيروزى كردند، طلب داورى كردند. ضمير آن به رسل بر مى گردد. احتمال ديگر اينكه به كافران برگردد و يا هم به رسل و هم به كافران برگردد. چون كافران نيز با اتكا به قدرتشان درصدد پيروزى بودند.

8 ـ «خاب» هلاك شد، تباه شد، نوميد شد.

9 ـ «جبار» زورگو، گردنكش.

10 ـ «عنيد» اهل عناد، ستيزه جو، لجباز.

11 ـ «صديد» چركين، چرك اهل جهنم كه مانند آب جريان خواهد داشت.

12 ـ «يسيغه» آن را فرو برد، آن را ببلعد.

تفسير و توضيح

* آيات (13-14) قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم ... : در آيات پيش برخى از سخنانى كه ميان پيامبران و امتهايشان رد و بدل شد، نقل گرديد و اينك در دنباله آن، سخن آخر كافران را خطاب به پيامبران ومؤمنان نقل مى كند. آنها به پيامبران مى گويند: شما را از سرزمين خود بيرون مى كنيم و يا اينكه بايد به دين ما درآييد.

اين سخن برخاسته از روح طغيانگرى و سيتزه جويى و زورگويى كافران است. آنها چون از نظر دليل و حجّت سخنى براى گفتن نداشتند، اقدام به تهديد پيروان حق كردند. در طول تاريخ هميشه منطق زورگويان همين بوده است. در اينجا مطلب

به صورت كلى است و راجع به پيامبر خاصى نيست ولى در برخى از آيات قرآن درباره شعيب و پيامبر اسلام نقل مى كند كه قوم آنها آنان را تهديد به تبعيد و بيرون كردن از شهر نموده اند:

و قال الملأ الّذين استكبروا من قومه لنخرجنّك يا شعيب و الّذين آمنوا معك من قريتنا اولتعودنّ فى ملتنا(اعراف/88).

و سران قومش كه گردنكشى مى كردند گفتند: اى شعيب، تو و مؤمنانى را كه با تو هستند از آبادى خود بيرون مى كنيم و يا اينكه به دين ما برگرديد.

و اذ يمكر بك الّذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك اويخرجوك (انفال/30)

و هنگامى كه كافران درباره تو نيرنگ مى كردند كه تو را زندانى كنند يا بكشند و يا (از مكه) اخراج كنند.

در مقابل تهديد كافران، خداوند به پيامبران وحى كرد كه البته ظالمان را هلاك خواهيم كرد و شما را پس از هلاكت آنان در سرزمينشان ساكن خواهيم كرد و اين پيروزى نصيب كسانى خواهد شد كه از ايستادن در برابر من در روز قيامت بهراسند و از وعده هاى عذابى كه داده ام بترسند. اين وعده الهى در تاريخ بارها تحقق پيدا كرده و كافران نابود گشته اند ومؤمنان وارثان شهر و ديار آنها شده اند.

* آيات (15-17) و استفتحوا و خاب كل جبّار عنيد... در مبارزه اى كه ميان پيامبران و كافران صورت مى گرفت، پيامبران طبق وحى الهى آنان را تهديد به عذاب مى كردند و از خدا مى خواستند كه به وعده خود عمل كند و آنان را بر كافران پيروز گرداند و خدا نيز درخواست آنان را عملى مى كرد و كافران را هلاك مى ساخت، و اين يك سنت الهى بود. در اين آيات مى فرمايد: پيامبران طلب پيروزى كردند و هر گردنكش اهل عناد هلاك شد.

ممكن است كلمه «استفتاح» كه در آيه آمده به معناى طلب داورى باشد، يعنى پيامبران پس از آن همه مجادله و گفتگو با كافران، از خدا خواستند كه ميان آنان داورى كند و خدا چنين داورى كرد كه هر گردنكش عنود را هلاك نمود، همان گونه كه شعيب درباره قوم خود از خدا چنين درخواست كرد:

ربّنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين (اعراف/89)

پروردگارا، ميان ما و قوم ما به حق داورى كن و تو بهترين داوران هستى.

عذابى كه خداوند بر كافران مى كند منحصر در عذاب دنيا نيست، بلكه مهمتر از آن عذاب آخرت است كه دامنگير آنان خواهد شد. در آيه بعدى از اين عذاب هولناك خبر مى دهد و اظهار مى دارد: پيش روى اين كافران عذاب جهنم است و كافر در آنجا آبى چركين مى نوشد، يعنى به جاى آب از چركهايى كه از اهل جهنم جارى مى شود مى خورد و آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند فرود برد و عذاب آنچنان سخت است كه هر لحظه مرگ را با چشم خود مى بيند ولى نمى ميرد، و عذابى سخت و سنگين در پيش دارد.

اين صحنه كه قرآن ترسيم مى كند بسيار دردناك و وحشت آور است و بدتر اينكه در آنجا مرگى در كار نيست تا انسان بميرد و راحت شود. اين صحنه به صورتهاى گوناگونى در قرآن آمده و هر كدام تابلوى تكان دهنده اى از شكنجه هاى اهل جهنم است:

و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا (كهف/29)

و هر گاه كمك بخواهند با آبى چون مس گداخته شده كه چهره ها را بريان مى كند، يارى مى شوند، چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است.

و سقوا ماء حميما فقطّع امعائهم (محمد/15)

و آبى جوشان نوشانيده مى شوند پس امعاى آنها بريده مى شود.

در مورد اينكه در جهنم مرگى در كار نيست وكافر بايد همواره عذاب بكشد در آيه ديگرى چنين مى خوانيم:

و الذين كفروا لهم نار جهنّم لايقضى عليهم فيموتوا و لا يخفّف عنهم من عذابها (فاطر/36)

و كسانى كه كافر شدند آنان را آتش جهنم است و بر آنان حكم نمى شود كه بميرند و از عذاب آن از ايشان كاسته نمى گردد.

مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرّيحُ فى يَوْم عاصِف لا يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَىْء ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ (18 ) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْق جَديد(19 ) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللّهِ بِعَزيز (20 )

مثل كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند (چنين است) كارهاى آنان مانند خاكسترى است كه در يك روز طوفانى باد به آن بوزد، آنان از آنچه كرده اند، چيزى به دست نمى آورند، اين همان گمراهى دور است (18) آيا نمى بينى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد، اگر بخواهد شما را مى برد و آفرينشى جديد مى آورد (19) و اين بر خدا دشوار نيست(20)

نكات ادبى

1 ـ «مَثَل» مبتداست و «اعمالهم» مبتداى دوم است و «كرماد» خبر مبتداى دوم و جملگى خبر مبتداى اول است. يا بگوييم «مثل» مبتداست و «اعمالهم» بدل از آن است و «كرماد» خبر است.

2 ـ «اشتدّت» شديد شد، تند شد. چون به «ريح» نسبت داده شود به معناى وزيدن شديد باد مى شود.

3 ـ «عاصف» تند باد، طوفان. اينكه «عاصف» به «يوم» صفت واقع شده از باب اسناد مجازى است، مانند «يوم ماطر وليل نائم» و يا بگوييم عاصف در اينجا به معناى «ذو عصف» مى باشد.

4 ـ «لا يقدرون» جمله مستأنفه است.

5 ـ «الم تر» آيا نديدى، آيا ندانستى. رؤيت در اينجا به معناى ديدن با چشم نيست بلكه به معناى ديدن با قلب يا همان دانستن است.

6 ـ «بالحق» متعلق به «خلق» مى باشد.

تفسير و توضيح

* آيه (18) مثل الّذين كفروا بربّهم اعمالهم كرماد. ... : كارهاى نيك و پسنديده اى مانند احسان و صله رحم و خدمت به مردم كه گاهى از كافران سر مى زند، تنها ارزش مادى دارد و اگر پاداشى داشته باشد فقط در اين دنيا به آنان مى رسد و آن كارها را با هر انگيزه اى انجام داده باشند به آن مى رسند مثل شهرت و مال دنيا و اشباع حسّ انسان دوستى و مانند آنها، ولى در آخرت پاداشى براى آنان نيست و كارهاى آنان ارزش معنوى ندارد و اين با عدالت خدا منافات ندارد و خدا مطابق با نيّت خود آنان پاداش مى دهد و چون آنان انگيزه الهى و اخروى ندارند، نبايد انتظار آن را داشت كه در آخرت نيز پاداشى داشته باشند.

اين حقيقت در اين آيه شريفه در قالب يك مَثَل بيان شده تا فهم آن آسان باشد. در اين آيه كارهاى نيك كسانى كه به خداى خود كفر مىورزند، به خاكسترى تشبيه شده است كه در يك روز طوفانى باد شديدى بر آن بوزد. معلوم است كه در چنين حالتى، آن خاكستر در هوا پراكنده خواهد شد و پوچ و هيچ خواهد بود. اعمال اين كافران نيز مانند آن خاكستر بر باد رفته است و هيچ نتيجه اى براى آنان ندارد و آنان از آنچه كرده اند هيچ بهره اى نخواهند برد و در قيامت كارهاى نيكوى آنان هيچ گونه ارزشى نزد خداوند نخواهد داشت. در پايان آيه اضافه مى كند كه اين يك گمراهى دور و دراز است. منظور از اين تعبير خسران و ضرر بزرگى است كه كافران در آخرت خواهند داشت، زيرا مؤمنان با همان اعمال وارد بهشت خواهند بود و از نعمتهاى الهى برخوردار خواهند شد ولى اينان هيچ گونه پاداشى نخواهند داشت و اين خسارت بزرگى است.

موضوعى كه در اين آيه بيان شده در آيات ديگر نيز آمده است، از جمله:

و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا (فرقان / 23)

و به هر گونه كارى كه انجام داده اند مى پردازيم پس آن را چون گردى پراكنده مى سازيم.

* آيات (19-20) الم تر انّ الله خلق السموات و الارض ... : اينكه كارهاى نيك كافران

پاداشى نزد خدا نخواهد داشت، براى آن است كه خداوند نظام آفرينش و آسمانها و زمين را بر اساس حق و راستى و عدالت آفريده و هر انسانى مطابق با انگيزه هايى كه دارد پاداش داده مى شود. در اين آيه، پيامبر يا هر كس ديگرى را كه اين آيه را مى خواند ويا مى شنود مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: آيا نمى دانى كه خداوند آسمانها و زمين را بر اساس حق آفريده است؟ يعنى تمام كارهاى خدا مطابق با حكمت و صواب و بر اساس راستى و درستى و محكم و متين است. سپس مشركان مكه را مورد خطاب قرار مى دهد و مى فرمايد: اگر خدا اراده كند شما را از بين مى برد و نسل جديدى را مى آورد و آنان جايگزين شما مى شوند و اين كار براى خدا دشوار نيست. معلوم است كه خداوندى كه نسل فعلى را آفريده مى تواند نسل ديگرى مشابه آن را بيافريند با اين تفاوت كه نسل جديد به خدا ايمان داشته باشد. اين مطلب در چندين آيه ديگر نيز آمده و در بعضى از آنها از آفرينش نسل جديدى كه خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد، خبر داده است:

ان يشأ يذهبكم ايّها النّاس و يأت بآخرين و كان اللّه على ذلك قديرا(نساء/ 133)

اگر بخواهد اى مردم شما را از بين مى برد و ديگرانى را مى آورد و خدا بر اين كار تواناست.

يا ايّها الّذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتى الله بقوم يحبّهم و يحبّونه...(مائده / 54)

اى كسانى كه ايمان آروده ايد، هر كس از شما از دين خود بر گردد، به زودى خداوند گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند.

وَ بَرَزُوا لِلّهِ جَميعًا فَقالَ الضُّعَفآءُ لِلّذينَ اسْتَكْبَرُوا اِنّا كُنّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّا مِنْ عَذابِ اللّهِ مِنْ شَىْء قالُوا لَوْ هَدانَا اللّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَوآءٌ عَلَيْنآ أَجَزِعْنآ أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحيص (21 ) وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِىَ الْأَمْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِىَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ مآ أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ

مآ أَنْتُمْ بِمُصْرِخِىَّ اِنّى كَفَرْتُ بِمآ أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (22 ) وَ أُدْخِلَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ (23 )

و همگى نزد خدا ظاهر مى شوند، پس ناتوانان به گردنكشان گويند: ماپيرو شما بوديم، آيا شما چيزى از عذاب خدا را از ما باز مى داريد؟ گويند: اگر خدا ما را هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم. براى ما مساوى است چه بى تابى كنيم و چه صبر نماييم، ما را راه فرارى نيست (21) و چون كار پايان يابد، شيطان گويد: خداوند شما را وعده درست داد و من نيز شما را وعده دادم و تخلّف كردم و مرا بر شما تسلطى نبود جز اينكه شما را خواندم و شما مرا اجابت كرديد. پس مرا سرزنش نكنيد و خودتان را سرزنش كنيد و من فريادرس شما نيستم و شما نيز فريادرس من نيستيد، همانا من پيش از اين به اينكه مرا شريك قرار مى داديد كافر بودم، همانا ستمگران را عذابى دردناك است (22) و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند به بهشتهايى برده مى شوند كه از زير آن نهرها جارى است، با اذن پروردگارشان جاودانه در آن هستند و درودشان در آنجا سلام است(23)

نكات ادبى

1 ـ «برزوا» ظاهر شدند، آشكار شدند، در زمين وسيعى گردآورى شدند. بروز به معناى ظهور پس از خفاست و در اينجا منظور اين است كه آنان گمان مى كردند كه كارهايشان بر كسى معلوم نيست ولى در قيامت خواهند ديدكه كارشان آشكار گشت و آنان رسوا شدند. مى توانيم بروز را به معناى تجمع در يك سرزمين وسيع بگيريم و بگوييم كه آنان در عرصه محشرتجمع خواهند كرد.

2ـ «تبعا» پيروان، جمع تابع مانند خدم و خادم.

3ـ در «من عذاب الله من شيئ» من اول براى تبيين و من دوم براى تبعيض است.

4ـ «ام» در «اجزعناام صبرنا» براى تسويه است.

5ـ «محيص» راه فرار، گريزگاه. يا مصدرميمى و يا اسم مكان است.

6ـ «بمصرخكم» فريادرس شما از صرخ به معناى استغاثه.

7ـ «بمصرخىّ» با فتحه يا، در اين كلمه نون جمع به جهت اضافه حذف شده و ياء آن در ياء متكلم ادغام شده است.

8ـ «ما» در «مااشركتمون» مصدريه است.

تفسير و توضيح

* آيه (21) و برزوا لله جميعا ... : صحنه اى از وقايعى را كه در روز قيامت اتفاق خواهد افتاد ترسيم مى كند و چون وقايع روز قيامت حتمى است لذا آن را به صورت ماضى نقل مى كند كه گويا اين حوادث اتفاق افتاده است.

در روز قيامت همه نزد خدا حاضر مى شوند وكسانى كه در دنيا مردم ضعيفى بودند و از ديگران پيروى مى كردند و در اثر اين پيروى گمراه شده بودند، به پيشوايان خود كه در دنيا مستكبر بودند مى گويند: ما پيروان شما بوديم آيا نمى توانيد چيزى از عذاب خدا را كه اكنون گرفتار آن هستيم از دوش ما برداريد؟ اين پرسش از آن جهت مطرح مى شود كه عامل گمراهى آنها همان مستكبران بودند و اكنون بايد پاسخگوى آن كارهاى خلاف باشند ولى خود مستكبران نيز كه گرفتار عذاب الهى هستند به آنان مى گويند: اگر خدا ما را هدايت مى كرد مانيز شمارا هدايت مى كرديم وامروز ديگر كار از كار گذشته و چه فرياد بزنيم و چه صبركنيم راه گريزى براى ما نيست.

پاسخ مستكبران به ضعفا كه اگر خدا ما را هدايت مى كرد مانيز شمارا هدايت مى كرديم، اشاره به اين است كه ما خود نيز گمراه بوديم و از هدايت الهى بهره اى نداشتيم. البته منظور از اين هدايت هدايت خاص الهى است كه مخصوص مؤمنان است و انسان در اثر ايمان شايستگى اين هدايت را پيدا مى كند واين مانع از آن نيست كه همه انسانها حتى كافران از هدايت عام خدا برخوردار باشند، وقتى انسان باميل و اراده خود ايمان آورد، از هدايت خاص خدا نيز بهره مند خواهد بود و بنابراين، جبرى در ميان نيست.

ظاهر اين است كه گفتگوى ميان ضعفا و مستكبران پس از ورود آنها به جهنم، صورت خواهد گرفت همان گونه كه در آيات ديگر به آن تصريح شده است:

واذ يتحاجّون فى النار فيقول الضعفاء للذين استكبروا انّا كنّا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنّا نصيبا من النار، قال الّذين استكبروا انّا كلّ فيها ان الله قد حكم بين العباد (غافر/47ـ48)

و هنگامى كه در آتش بايكديگر گفتگو مى كنند پس ضعيفان به مستكبران مى گويند: ماپيروان شما بوديم آيا شما مى توانيد بخشى از آتش را از ما باز داريد؟ مستكبران مى گويند: همه ما در آن قرار گرفته ايم، همانا خداوند ميان بندگان داورى كرده است.

* آيه (22) و قال الشيطان لمّا قضى الامر ... : به دنبال گفتگويى كه در روز قيامت ميان پيروان و پيشوايان گمراه صورت خواهد گرفت، گفتگوى ديگرى هم ميان شيطان و پيروان او انجام خواهدشد.در اين آيه سخنى از پيروان شيطان نقل نمى شود ولى مضمون سخن آنهااز سخنى كه در آيه پيش، از قول ضعفا نقل شده معلوم است و نيز از پاسخى كه شيطان مى دهد روشن مى گردد كه آنان شيطان را به خاطر وسوسه هايش سرزنش كرده اند واز او درخواست كمك نموده اند. شيطان پس از آنكه حكم خدا درباره آنان و شيطان صادر شد، در پاسخ آنها خواهد گفت: خدا به شماوعده حقى داد ومن نيز به شما وعده دادم ولى من از وعده خود تخلف كردم. منظو از وعده خدا بهشت و جهنم است كه به وسيله پيامبران به مردم داده شده و اين يك وعده حق و راست و درست است و منظور از وعده شيطان، وعده رسيدن به لذايذ است و يا دچار شدن به فقردر صورتى كه به حرف او گوش ندهند:

يعدهم و يمنّيهم ومايعدهم الشيطان الاّ غرورا(نساء / 120)

به آنان وعده مى دهد و آنان را به آرزو كردن وادار مى كند و شيطان جز فريب به آنان وعده نمى دهد.

الشيطان يعدكم الفقر ويأمركم بالفحشاء (بقره / 268)

شيطان به شما وعده فقر مى دهد و شمارا به زشتكارى فرمان مى دهد.

طبق آيه مورد بحث، شيطان به سخنان خود چنين ادامه مى دهد كه من بر شما تسلطى نداشتم بلكه كار من فقط اين بود كه شما را خواندم و شما مرا اجابت كرديد، بنابراين خود را سرزنش كنيد و مرا سرزنش نكنيد و من اكنون فريادرس شما نيستم و شما نيز فريادرس من نيستيد و من پيش از اين يعنى در عالم دنيا به اينكه مرا شريك قرار مى داديد كافر بودم، يعنى مى دانستم اين كه شما مرا در كارهايتان شريك قرار مى داديد كار خلافى است. پس از اين سخن در آخر آيه آمده است كه براى ستمگران عذابى دردناك است. اين جمله يا سخن خداوند و يا ادامه سخن شيطان است.

بدون شك شيطان تسلطى بر انسان ندارد و او نمى تواند انسان را به زور وادار به كارى بكند، بلكه كار شيطان وسوسه است و در حدّ ايجاد زمينه و دعوت به شرّ است و انسان مى تواند در برابر آن مقاومت كند و به راه شيطان نرود و اين كار در سايه ايمان و تقوا به راحتى صورت مى گيرد:

انّه ليس له سلطان على الّذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون (نحل / 99)

همانا او را (شيطان را) بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر خدايشان توكّل مى كنند، تسلطى نيست.

* آيه (23) و اُدخل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات ... : پس از ذكر صحنه هاى مهيّجى از وضع كافران در قيامت، به نقطه مقابل آن مى پردازد و از جايگاه مؤمنان خبر مى دهد و مى فرمايد: و كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به بهشتهايى برده مى شوند كه از زير درختانِ آن جويها روان است و با اذن پروردگارشان جاودانه درآن هستند و درود و تعارف آنها در آنجا سلام است. اين نشان دهنده لطف و عنايت خاص خدا بر آنان است به طورى كه خداوند و يا فرشتگان آنهارا وارد بهشت خواهند كرد و چنين نيست كه خود آنان وارد بهشت شوند.

بهشتى كه خداوند به مؤمنان خواهد داد جايگاه ابدى آنان است و اين

جاودانگى لذت مضاعفى در كام آنان است. همچنين در بهشت از سخن باطل و رنج آور خبرى نيست و تعارف بهشتيان «سلام» است يعنى سلامتى از هر نوع رنج و ملالى كه در دنيا وجود داشت. آنها به يكديگر سلام مى كنند و فرشتگان نيز به آنان سلام خواهند كرد.

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّمآءِ (24 ) تُؤْتى أُكُلَها كُلَّ حين بِاِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللّهُ الْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (25 ) وَ مَثَلُ كَلِمَة خَبيثَة كَشَجَرة خَبيثَة اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار (26 ) يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِى الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللّهُ الظّالِمينَ وَ يَفْعَلُ اللّهُ ما يَشآءُ (27 )

آيا نديدى كه چگونه خداوند مَثَلى زد سخن پاكيزه را به درخت پاكيزه اى كه ريشه آن استوار و شاخه آن در آسمان است؟(24) در هر زمانى با اذن پروردگارش ميوه خود را مى دهد; و خداوند براى مردم مَثَلها مى زند، باشد كه آنان پند گيرند(25) و مَثَل سخن پليد مانند درخت پليدى است كه از روى زمين كنده شده و آن را هيچ استوارى نيست(26) خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند با سخن استوار، در زندگى دنيا و در آخرت، پابر جا مى دارد و خداوند ستمگران را گمراه مى كند و خداوند آنچه را كه مى خواهد انجام مى دهد(27)

نكات ادبى

1 ـ «مثلا» مفعول «ضرب» و «كلمة» بدل از آن و «طيبة» صفت از كلمه است.

2 ـ «كشجرة» يا صفت براى كلمه و يا خبر مبتداى محذوف است به تقدير «هى كشجرة».

3 ـ «اكلها» خوراكى آن و منظور ميوه آن درخت است.

4 ـ «اجتثّت» بركنده شد، از «جثه» به معناى شخص و منظور اين است كه جثه آن از زمين جدا شده و ريشه در زمين ندارد.

5 ـ «بالقول» متعلق به «يثبّت».

تفسير و توضيح

* آيات (25-26) الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيّبة ... : يكى از شيوه هاى تربيتى قرآن آوردن مَثَل و تشبيه معقول به محسوس است. قرآن با اين شيوه، مطالب مهمّ عقلى را كه شايد درك آن براى همگان دشوار باشد، در قالب مَثَل بيان مى كند تا فهم آن آسان گردد.

در اين آيه نيز يك مطلب مهم عقلى به صورت مَثَل بيان شده و خطاب به پيامبر وهر مخاطب ديگرى مى فرمايد: آيا نديدى كه چگونه خداوند سخن پاكيزه را به درخت پاكيزه مَثَل زد؟ منظور از سخن پاكيزه و «كلمه طيّبه» هر سخن حقى است كه از يك حقيقت اعتقادى درست منشأ گرفته باشد، چون در اين آيه «كلمه» به صورت نكره آمده و شامل هر نوع كلمه اى است كه پاكيزه باشد و البته مصداق بارز آن كلمه توحيد و جمله «لا اله الا الله» است كه ناشى از ايمان و اعتقاد راسخ شخص مؤمن مى باشد.

قرآن كريم چنين كلمه اى را به درخت پاكيزه اى تشبيه مى كند كه ريشه در اعماق زمين دارد و شاخه هاى آن در آسمان است وميوه آن با اراده پروردگار در هر زمانى مهياست. البته هر درختى در فصل معينى ميوه مى دهد و چنين نيست كه در هر زمانى ميوه داشته باشد، ولى اين درخت هميشه ميوه مى دهد، بنابراين، اين مثل يك مثل تقريبى و فرضى است و اين نوع مثل زدن در محاورات مردم معمول است و گاهى چيزى را به بهار بى خزان و يا خورشيد بى غروب تشبيه مى كنند و اينكه بعضى ها شجره طيبه را به درخت خرما و شجره خبيثه را به درخت حنظل تفسير كرده اند، وجه روشنى ندارد.

طبق اين مثل، كلمه طيبه مانند همان درخت، همواره ثابت و پابرجا و ريشه دار است و بركت و آثار آن به طور مداوم مى رسد و انسان خدا شناس همواره از فوائد درخت توحيد برخوردار است.

پس از ذكر اين مثل خاطر نشان مى سازد كه خداوند اين مثلها را براى مردم مى زند باشد كه آنان پند گيرند و ياد آور شوند.

در مقابل كلمه طيبه، كلمه خبيثه يا سخن ناپاك و پليد قرار داد كه در آيه بعدى به درخت پليد وبى ريشه تشبيه شده است، درختى كه از زمين كنده شده و هيچ گونه استوارى و قرار ندارد. معلوم است كه چوب خشك ميوه نمى دهد و كلمه خبيث يا همان كفر و شرك نيز هيچ گونه بار و برى ندارد.

* آيه (27) يثبّت اللّه الّذين آمنوا بالقول الثّابت. ... : مؤمنان كه از آثار و بركات كلمه طيبه توحيد برخوردار هستند، همواره مورد توجه و عنايت پروردگارند و خداوند آنان را، هم در دنيا و هم در آخرت در همان عقيده درست و قول ثابت پابرجا نگه مى دارد.

از اين آيه استفاده مى شود كسانى كه اظهار ايمان مى كنند ولى بعدها در اثر وسوسه هاى شيطانى و يا هر عامل ديگرى ايمان خود را از دست مى دهند، از اول ايمان درست و محكمى نداشته اند و گرنه چنين نمى شد، چون خداوند در اينجا قول مى دهد كه مؤمنان را در دنيا و آخرت در همان ايمان و عقيده خود ثابت نگه مى دارد. منظور از ثبات در دنيا اين است كه مؤمن با لطف خداوند در اثر سختى و ناراحتى و يا وسوسه هاى ديگران هرگز گمراه نمى شود و عقيده خود را از دست نمى دهد و منظور از ثبات در آخرت، ثبات در عقيده در برابر نكير و منكر در قبر و برزخ است كه بدون سرگشتگى و حيرت پاسخ درست مى دهد. در پايان آيه اظهار مى دارد كه خداوند ستمگران را گمراه مى كند و هر چه را كه بخواهد انجام مى دهد. توجه كنيم كه گمراه كردن خداوند هنگامى است كه شخص ستمگر باشد، يعنى ريشه گمراهى در خود آن شخص است و همان گونه كه خدا به مؤمن كمك مى كند و پس از اينكه ايمان آورد او را در قول ثابت نگه مى دارد ستمگر و كافر را نيز در راهى كه در پيش گرفته است پيش مى برد:

كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّك (اسراء/ 20)

همه را، اين گروه را و آن گروه را از عطاى پروردگارت مدد مى رسانيم.

چند روايت

1 ـ سلام خثعمى مى گويد: بر ابوجعفر محمد بن على (ع) وارد شدم و عرض كردم: اى پسر پيامبر، اين سخن خداوند چه معنا دارد؟ (اصلها ثابت و فرعها فى السماء) فرمود:

يا سلام الشجرة محمد و الفرع علىّ اميرالمؤمنين و الثمر الحسن و الحسين و الغصن فاطمة و شعب ذلك الغصن الائمة من ولد فاطمة و الورق شيعتنا و محبّونا اهل البيت فاذا مات من شيعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقة و اذا ولد لمحبّينا مولود اخضرّ مكان تلك الورقة ورقة...(248)

اى سلام! درخت محمد و شاخه على امير المؤمنين و ميوه حسن و حسين و جوانه فاطمه و شعبه هاى اين جوانه امامان از فرزندان فاطمه و برگ شيعيان و دوستداران ما خاندان هستند، پس چون يكى از شيعيان ما مى ميرد از اين درخت برگى مى افتد و چون براى دوستداران ما نوزادى به دنيا مى آيد به جاى آن برگ، برگ ديگرى مى رويد.

2 ـ عن ابى جعفر (ع) قال: قال رسول الله (ص): خلق الناس من شجر شتّى و خلقت اناو ابن ابى طالب من شجرة واحدة اصلى علىّ و فرعى جعفر.(249)

امام باقر (ع) فرمود: پيامبر خدا فرمود: مردم از درختان گوناگونى آفريده شده اند و من و پسر ابى طالب از يك درخت آفريده شده ايم، اصل من على و فرع من جعفر است.

أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (28 ) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ (29 ) وَ جَعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِه قُلْ تَمَتَّعُوا فَاِنَّ مَصيرَكُمْ اِلَى النّارِ (30 ) قُلْ لِعِبادِىَ الذَّينَ آمَنُوا يُقيمُوا الصَّلوةَ وَ يُنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ (31 )

آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به ناسپاسى كردند و قوم خود را به سراى هلاكت كشاندند؟ (28) همان جهنم كه در آن درآيند و بد قرار گاهى است؟ (29) و آنان براى خدا همتايانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه كنند، بگو: برخوردار شويد همانا بازگشت شما بر آتش است (30) به بندگان من كه ايمان آورده اند، بگو: نماز را به پا دارند و از آنچه به آنان روزى داده ايم نهان و آشكار انفاق كنند، پيش از آنكه روزى برسد كه در آن نه خريد و فروشى است و نه دوستى (31)

نكات ادبى

1 ـ «احلّوا» كشانيدند، در آوردند، وارد كردند. «احلال» عبارت از قراردادن چيزى در محلى است. ضمناً اين فعل دو مفعول گرفته «قومهم» مفعول اول و «دارالبوار» مفعول دوم.

2 ـ «البوار» هلاكت، نابودى.

3 ـ «جهنّم» بدل از «دارالبوار»است و لذا منصوب است و به جهت غير منصرف بودن تنوين ندارد و علت غير منصرف بودن آن علميّت و تأنيث است.

4 ـ «يصلونها» بدان درآيند، آن رابچشند، از «صلى» به معناى چشيدن عذاب و ملازمت در آتش و مقيم بودن در آن. ضمناً «يصلونها» حال از جهنم است.

5 ـ «انداد» همتايان، شريكان، جمع «ندّ».

6 ـ لام در «ليضلّوا» براى عاقبت است مانند:لدوا للموت.

7 ـ «يقيموا» مجزوم است يا به جهت واقع شدن در جواب امر و يا به تقدير لام امر: ليقيموا.

8 ـ «خلال» دوستى، خلّت.

تفسير و توضيح

* آيات (28-29) الم تر الى الّذين بدّلوا نعمت اللّه كفرا ... : اين آيه، پيامبر و هر مخاطب ديگرى را كه اين پيام به او برسد، مورد خطاب قرار مى دهد وسرانجامِ شوم كسانى را كه به ناسپاسى نعمتهاى خدا نشسته اند گوشزد مى كند و مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه شكر نعمت خدا را تبديل به ناسپاسى كردند و قوم خود را بر خاك هلاك نشاندند؟

منظور از اين گروه كسانى هستند كه به جاى قدرشناسى نعمتهاى الهى، كفران نعمت مى كنند و از اين نعمتها به طور شايسته بهره نمى برند و آنها را ضايع مى كنند. البته نظر آيه شريفه سران و اشراف و پيشوايان جامعه است كه با كفران نعمت و رهبرى نادرست باعث هلاك جامعه مى شوند و قوم خود را به خاك هلاك مى نشانند. همواره در هر جامعه اى سردمدارانى وجود دارند كه تأثير مستقيمى در شكل گيرى فرهنگ عمومى جامعه مى گذارند و توده مردم از آنان پيروى مى كنند، وقتى سران و پيشوايان به راه كفر و فساد و ناسپاسى نعمتهاى خدا رفتند ديگران نيز آنان را پيروى خواهند كرد و كيفر كردار ناشايست خود را خواهند ديد.

اين يكى از سنتهاى الهى است كه بر كلّ تاريخ بشرى حكومت مى كند و خدا اراده كرده كه ناسپاسان را مجازات كند و نعمت خود را از آنان بگيرد و يا كارى كند كه آنان نتوانند از آن نعمت استفاده كنند و نعمت تبديل به نقمت و بلا شود.

نمونه بارز اين گروه، همان مشركان مكه بودند كه خداوند علاوه بر نعمتهاى مادى بسيارى كه به آنان داده بود، نعمت بزرگ اسلام را هم به آنان ارزانى كرد و پيامبرى از ميان آنان برانگيخت كه اگر به او ايمان مى آوردند و شكر گزار اين نعمت مى شدند، سعادت دنيا و آخرت در انتظار آنان بود ولى سران آنان با پيامبر مخالفت و دشمنى كردند و علاوه بر خويشتن، قوم خود را نيز به بيراهه كشانيدند و هلاك شدند و علاوه بر اينكه در اين دنيا گرفتار جنگها و كشتارها و اسارتها شدند، مستحق آتش جهنم و عذاب آخرت نيز شدند و خدا در اين آيه به آنان وعده جهنم مى دهد.

منظور از «دارالبوار= سراى هلاك» همان عذاب آخرت است، چون در آيه بعدى «دارالبوار» را به «جهنم» تفسير مى كند و اظهار مى دارد كه آنان به جهنم خواهند افتاد كه بدقرارگاهى است.

* آيه (30) و جعلوا للّه اندادا ليضلّوا عن سبيله ... : مشركان مكه كه نعمت خدا را تبديل به ناسپاسى كردند، به جاى پذيرش دعوت اسلام و قبول توحيد، همچنان در كفر و شرك باقى ماندند و هدايت نيافتند، آنان براى خدا همتايان و شريكانى قرار مى دادند و بتهاى بى جان را مى پرستيدند و با اين كار هم خود گمراه مى شدند و هم ديگران را از راه خدا گمراه مى كردند.

توجه كنيم كه در جمله «ليضلوا عن سبيله»، «لام» براى عاقبت است يعنى عاقبت شرك آنان اين بود كه ديگران را گمراه كردند و منظور اين نيست كه آنان شرك و بت پرستى رابا هدف گمراه كردن ديگران انتخاب كردند. البته مى توانيم بگوييم كه برخى از سران مشركان حقيقت را مى دانستند و براى گمراه كردن مردم و حفظ مقام و موقعيت خود دست به اين كار مى زدند.

در اين آيه خطاب به اين كافران مى فرمايد: برخوردار شويد، همانا بازگشت شما به سوى آتش است. جايگاه شما آتش جهنم است وگرفتار عذاب الهى خواهى شد.

اين آيه نظير آيه ديگرى است كه مى فرمايد:

قل تمتّع بكفرك قليلا انّك من اصحاب النّار (زمر/ 8)

بگو: اندكى با كفر خود برخوردار باش، همانا تو از ياران آتش هستى.

* آيه (31) قل لعبادى الّذين آمنوا يقيموا الصّلوة ... : پس از تهديد كافران به آتش جهنم بلافاصله مؤمنان را پيام مى دهد كه پيش از آنكه قيامت فرا رسد، به احكام دين عمل كنند و خود را از عذاب آن روز نجات بدهند و در ميان احكام دين دو موضوع را تخصيص به ذكر مى كند: نخست اينكه نماز را برپا دارند; دوم اينكه از آنچه ما به آنان روزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند. موضوع اول درباره رابطه انسان با خدا و موضوع دوم درباره رابطه انسان با جامعه است و اسلام براى محكم تر شدن اين دو پيوند، برنامه هاى ويژه اى دارد كه نماز و انفاق در رأس آنهاست.

توجه كنيم كه اقامه نماز بالاتر از خواندن نماز است، اقامه به معناى مداومت بر نماز و تشويق ديگران بر آن و بالاخره احياى فرهنگ نماز در جامعه است. همچنين در مورد انفاق، به هر صورت آن دستور مى دهد، هم انفاق پنهانى كه قصد قربت در آن آسان تر است و هم انفاق آشكار كه باعث تشويق ديگران مى شود. ديگر اينكه با گفتن اينكه از آنچه ما به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، تذكر مى دهد كه آنچه از مال و ثروت در اختيار شماست چيزى است كه خداوند آن را روزى شما كرده، بنابراين بايد از مال خدا در راه خدا انفاق كنيد.

در پايان آيه روز قيامت را يادآورى مى كند و خاطر نشان مى سازد كه آن روز روزى است كه در آن نه داد و ستدى وجود دارد و نه دوستى. منظور اين است كه مجرمان نمى توانند مانند دنيا با دادن رشوه و فديه و يا به وسيله دوستانشان، خود را از عذاب رهايى بخشند. اين مطلب در چندين آيه از قرآن تذكر داده شده تا روشن شود كه پول و پارتى در قيامت كارساز نيست; البته شفاعت حساب ديگرى دارد و آن مخصوص مؤمنانى است كه از نعمت ايمان برخوردار بوده اند ولى خطايى از آنها سرزده كه ممكن است با شفاعت پيامبران و اولياء خدا، خداوند از گناه آنان درگذرد ولى كافران از هر گونه شفاعتى محروم هستند.