تفسير كوثر ، جلد پنجم

يعقوب جعفرى

- ۹ -


آغاز جزء دوازدهم قرآن (53)

وَ ما مِنْ دآبَّة فِى الْأَرْضِ اِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فى كِتاب مُبين (6 )

هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى آنها بر خداست و او قرارگاه آنها و جايگاه موقت آنها را مى داند، همگى در كتابى آشكار است (6)

نكات ادبى

1 ـ «دابّة» جنبنده، منظور از آن حيوانات است كه حركت دارند و شامل همه انواع آن از كوچك و بزرگ مى شود. البته «دابّه» را بيشتر به اسب اطلاق مى كنند ولى در اينجا منظور تمام حيوانات است.

2 ـ «رزق» روزى ، عطاى مستمر و شامل تمام نيازها از جمله نيازهاى معنوى انسان مى شود.

3 ـ «مستقر» قرارگاه ، محل استقرار. اسم مكان از «قرّ» است و مى توان آن را مصدر ميمى گرفت.

4 ـ «مستودع» محلى كه به طور موقت در آن قرار دارند، جايگاه موقت از «ودع» به معناى چيز موقت مانند وديعه گرفته شده است. اين كلمه نيز اسم مكان است و احتمال دارد مصدر ميمى باشد.

تفسير و توضيح

* آيه (6) و ما من دابّة فى الارض الاّ على الله رزقها... : در آيه پيش، از علم گسترده خداوند سخن به ميان آمد و اينك در اين آيه يكى از مصاديق روشن آن بيان مى شود و آن اينكه خداوند ازتمام نيازهاى موجودات زنده آگاه است و يكى از نيازهاى بسيار مهم آنها احتياج به غذاست كه اگر به طور مرتب تغذيه نكنند، زندگى خودرا از دست مى دهند و خدا با علم به همين نياز، غذاى آنها را تأمين كرده و روزى آنها را برعهده دارد.

خداوند، هر نوع غذايى را كه هر موجود زنده اى لازم دارد به فراوانى در طبيعت قرار داده است كه با اندك تلاشى در دسترس اوست و همه چيز در چرخه حيات آماده است و علاوه بر موادّ غذايى، ابزار لازم را هم به هر حيوانى متناسب با غذايى كه مى خورد داده است.

در ادامه آيه اظهار مى دارد كه خداوند، قرارگاه دائمى (مستقرّ) و جايگاه موقت (مستودع) موجودات زنده را مى داند و در هر حالتى باشند به آنها روزى مى رساند و چنين نيست كه اگر پرنده اى از قرارگاه دائمى خود يعنى لانه اى كه دارد خارج شد يا انسانى به سفر رفت دسترسى به روزى نخواهد داشت، بلكه در آن حالت نيز خداوند روزى او را تأمين مى كند.

مى توان گفت كه منظور از «مستقر» حيوانى است كه به فعليت رسيده و در اين جهان به زندگى خود ادامه مى دهد و منظور از «مستودع» حيوانى است كه هنوز به فعليت نرسيده است و به صورت قوّه و نطفه است و پا به عرصه وجود ننهاده است. خدا از هر دو نوع آنها آگاهى دارد و هر كدام از آنها هر نوع نيازى براى ادامه وجود داشته باشند از جانب خدا تأمين مى شود و همان روزى رسانى خداست.

مطلب ديگرى كه در پايان آيه تذكر داده اين است كه همه اينها در كتابى آشكار نوشته شده، يعنى سهم روزى موجودات زنده در پرونده خاصى در لوح محفوظ قرار دارد. درباره روزى رسانى خدا، بحث مستقلى داريم كه در پى مى آيد:

بحثى درباره روزى رسانى خدا

هر موجود زنده اى كه در جهان وجود دارد نيازمند به غذاست و اگر تغذيه نكند، از بين مى رود. اين كار بايد به طور مرتب و روزانه انجام گيرد و براى همين است كه از آن به «روزى» تعبير مى كنيم كه دلالت بر روزانه بودن و دائمى بودن آن دارد و در عربى نيز به آن «رزق» گفته مى شود كه به معناى عطاى مداوم و پيوسته است.

خداوند، براى تأمين روزى موجودات زنده و حتى گياهان و درختان، منابع و امكانات گسترده اى را در طبيعت قرار داده و به هر موجود زنده اى ابزار و وسايل لازم را در جهت استفاده از غذايى كه با اندام او مناسب است، عطا كرده و به طور غريزى راه استفاده از آن را هم به او آموخته است.

با توجه به چگونگى تغذيه حيوانات در خشكى و دريا و روشهاى گوناگونى كه حيوانات براى به دست آوردن غذا از آن استفاده مى كنند، انسان دچار شگفتى مى شود وبه روشنى درمى يابد كه چنين كارهايى جز با تعليم غريزى خداوند و هدايت تكوينى او صورت نمى گيرد و اين نظم هماهنگ و متعادل در خوردن و خورده شدن، بر اساس يك قانون كلى طبيعى است كه خداوند در جهان خلقت قرار داده است و خداوند علاوه بر فراهم كردن مواد غذايى گوناگون براى حيوانات، در وجود آنها ابزارهايى را كه متناسب با اندام آنهاست قرارداده تا به آسانى غذا در وجودشان هضم شود و مثلا براى هر كدام از گياهخواران و گوشتخواران و دانه خواران، دندانها و ابزارى متناسب با غذايى كه مى خورند داده است.

براى همين است كه قرآن كريم، روزى موجودات زنده را به خدا نسبت مى دهد و اظهار مى دارد كه روزى همه جنبندگان برعهده خداست و اوست كه از آسمان و زمين بربندگان خود روزى مى دهد:

و ما من دابّة فى الارض الاّ على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كلّ فى كتاب مبين (هود / 6)

و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى آن بر خداست و او قرارگاه آنها و جايگاه موقت آنها را مى داند، همگى در كتابى آشكار است.

قل من يرزقكم من السموات و الارض قل الله (سبأ/ 24)

بگو چه كسى شما را از آسمانها و زمين روزى مى دهد؟ بگو: خدا.

هر چند كه انسان و حيوان نيز براى به دست آوردن غذا زحمت مى كشند و بخصوص انسان در طبيعت تصرف مى كند و غذاهاى متنوعى براى خود آماده مى سازد، ولى همه اينها از منابع و امكاناتى است كه خدا در طبيعت قرار داده و در واقع خداست كه روزى خلق را بر عهده دارد و هر موجودى تا زنده است، مهمان سفره گسترده خداوند است و البته موجود زنده بايد تلاش و حركت داشته باشد تا از اين سفره بهره ببرد.

گاهى خشكسالى و قحطى شديدى پيش مى آيد و موجود زنده هر چه تلاش مى كند غذايى را به دست نمى آورد و مى ميرد، در چنين حالتى معلوم مى شود كه روزى او در طبيعت تمام شده و بايد بميرد. حتى اگر غذا آماده باشد و سهم روزى حيوان تمام شده باشد، نمى تواند ازآن روزى استفاده كند و مى ميرد، چون طبق آيه اى كه خوانديم، سهم روزى جنبندگان در كتابى آشكار نوشته شده و تعيين شده است.

همان گونه كه گفتيم، معمولا روزى رسانى خدا به اين صورت است كه امكانات لازم را در اختيار موجود زنده قرار مى دهد و او بايد با تلاش و حركت خود از آن امكانات استفاده كند ولى گاهى بعضى از حيوانات در شرايطى هستند كه نمى توانند حركتى بكنند مانند برخى از حيوانات تك سلولى و يا حيواناتى كه در شرايط ويژه اى قرار دارند، در چنين حالتى اگر سهم روزى آنها تمام نشده باشد، خداوند به طور مستقيم و مباشر به آنها روزى مى دهد:

و كأيّن من دابّة لاتحمل رزقها الله يرزقها و ايّاكم (عنكبوت / 60)

و چه بسا جنبنده اى كه روزى خود را حمل نمى كند، خداوند او و شما را روزى مى دهد.

گاهى هم بعضى از بندگان صالح خدا به مقامى مى رسند كه از غيب براى آنها روزى مى رسد و بى هيچ رنجى غذاى آماده در اختيار آنها قرار مى گيرد، همان گونه كه در اختيار مريم مادر عيسى و فاطمه دختر پيامبر اسلام قرار گرفت:

كلّما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انّى لك هذا قالت هو من عندالله انّ الله يرزق من يشاء بغير حساب (آل عمران / 37)

هر گاه كه زكريا در محراب بر او (مريم) وارد مى شد، نزد او روزى اى مى يافت گفت: اى مريم اين از كجا برايت آمده است؟ مريم گفت: آن از نزد خداوند است، همانا خدا هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد.

نظير اين كرامت در روايات معتبرى براى حضرت فاطمه زهرا(ع) نيز نقل شده است. (54)

همچنين درباره كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، آمده است كه آنها پس از شهادت نوعى زندگى دارند و به آنها روزى داده مى شود:

و لاتحسبنّ الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون (آل عمران/169)

و كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه اينان زنده اند و نزد پررودگارشان روزى داده مى شوند.

در قرآن كريم در آيات بسيارى آمده است كه روزى بندگان در دست خداست و هموست كه روزى كسى را فراوان مى دهد و يا بر او تنگ مى گيرد:

اللّه يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر (رعد / 26)

خداوند روزى را براى كسى كه بخواهد گسترده و تنگ مى كند.

و اللّه فضّل بعضكم على بعض فى الرزق (نحل / 71)

و خدا برخى از شما را بر برخى ديگر در روزى برترى داده است.

بدون شك خداوند، اين كار را بر اساس معيارهاى مشخصى انجام مى دهد و مثلا كسى را كه تلاش زيادى مى كند روزى فراوان مى دهد و كسى را كه تلاش و حركت ندارد روزى اندكى مى دهد و البته گاهى بعضى از صفات روحى و اعمال خوب و بد انسان نيز در فراوانى و تنگى روزى تأثير دارد. از جمله اينكه قرآن كريم كسانى را كه روزى آنها به تنگ افتاده توصيه مى كند كه در راه خدا انفاق كنند كه انفاق و صدقه باعث گشايش در امر روزى مى شود:

و من قدر عليه رزقه فلينفق ممّا آتيه الله (طلاق / 7)

و هر كس كه روزى او به تنگ افتاده، از آنچه خدا به او داده است، انفاق كند.

در روايات بسيارى هم كه از حضرات معصومين(ع) نقل شده به تأثير برخى از اعمال در فراوانى روزى تصريح شده است و ما در اينجا روايت جامعى را كه از حضرت اميرالمؤمنين (ع) در اين زمينه نقل شده است، مى آوريم:

قال اميرالمؤمنين(ع): الجمع بين الصلاتين يزيد فى الرزق، والتعقيب بعد الغداة وبعد العصر يزيد فى الرزق، و صلة الرحم تزيد فى الرزق، و كسح الفناء يزيد فى الرزق، و مواساة الاخ فى الله تزيد فى الرزق، و البكور فى طلب الرزق يزيد فى الرزق، و الاستغفار يزيد فى الرزق، و استعمال الامانة يزيد فى الرزق، و قول الحق يزيد فى الرزق، و اجابة المؤذّن تزيد فى الرزق، و ترك الكلام فى الخلاء يزيد فى الرزق، و ترك الحرص يزيد فى الرزق، و شكر المنعم يزيد فى الرزق، و اجتناب اليمين الكاذبة يزيد فى الرزق، و الوضوء قبل الطعام يزيد فى الرزق، و اكل ما يسقط من الخوان يزيد فى الرزق، و من سبّح الله كلّ يوم ثلاثين مرّة دفع الله عنه سبعين نوعا من البلاء ايسرها الفقر. (55)

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: جمع كردن ميان دو نماز روزى را مى افزايد، و خواندن تعقيبات بعد از نماز ظهر و عصر روزى را مى افزايد، و صله رحم روزى را مى افزايد، و جارو كردن جلو درب روزى را مى افزايد، و همدردى با برادر دينى روزى را مى افزايد، و صبح زود در طلب روزى بودن روزى را مى افزايد، و استغفار كردن روزى را مى افزايد، و امانت دارى روزى را مى افزايد، و گفتن سخن حق روزى را مى افزايد، واجابت كردن كسى كه اذان مى گويد، روزى را مى افزايد، و ترك كردن سخن گفتن در مستراح روزى را مى افزايد، و ترك كردن حرص روزى را مى افزايد، و شكر كسى كه نعمت داده روزى را مى افزايد، و پرهيز از سوگند دروغ روزى را مى افزايد، و وضو گرفتن پيش از طعام روزى را مى افزايد، و خوردن آنچه از سفره افتاده روزى را مى افزايد و هر كس هر روز سى مرتبه خدا را تسبيح بگويد، خدا از او هفتاد نوع بلا را دفع مى كند كه كمترين آن فقر است.

در مقابل آن، بعضى از كارها از جمله گناه كردن روزى را كم مى كند. در اين باره نيز احاديثى داريم كه از جمله آنها حديث زير است:

عن ابى جعفر(ع) قال: انّ الّرجل ليذنب الّذنب فيدرء عنه الّرزق. (56)

امام باقر (ع) فرمود: همانا مرد گناه مى كند پس روزى از او دفع مى شود.

همان گونه كه گفتيم، در بينش اسلامى، روزى دست خداست و به هر كس كه بخواهد كم يا زياد مى دهد، ولى خواستن او از روى ضوابط معينى است كه بعضى از آنها را نمى دانيم، و بعضى را مى دانيم از جمله معيارهاى افزايش روزى از سوى خدا، حركت و تلاش بندگان است و در قرآن و روايات روى اين موضوع تأكيد شده و از مردم خواسته شده كه براى به دست آوردن روزى تلاش كنند:

و من رحمته جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله (نور / 38)

و از رحمت خدا اين است كه شب و روز را براى شما قرار داد تا در آن آرامش بگيريد و از فضل خدا طلب كنيد.

فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله (جمعه / 10)

پس در زمين منتشر شويد و از فضل خدا طلب كنيد.

و آخرون يضربون فى الارض يبتغون من فضل الله (مزمل / 20)

و ديگرانى هستند كه در زمين سفر مى كنند و از فضل خدا طلب مى كنند.

در اين آيات و آيات مشابه آن، منظور از «فضل خدا» همان روزى است و كار كردن و تلاش شبانه و روزانه و مسافرت، مقدمه اى براى طلب روزى از خدا قرار داده شده است.

همچنين در روايات بسيارى اين موضوع مورد تأكيد قرار گرفته واز مردم خواسته شده كه براى به دست آوردن روزى تلاش كنند:

قال رسول الله(ص): تسعة اعشار الرزق فى التجارة. (57)

پيامبر خدا(ص) فرمود: نه قسمت از ده قسمت روزى در تجارت كردن است.

عن النبى(ص): الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله. (58)

پيامبر فرمود: كسى كه در طلب روزى حلال بيرون مى رود مانند مجاهد در راه خداست.

عن ابى عبدالله (ع) قال: لاتدع طلب الرزق من حلّه فانه عون لك على دينك. (59)

امام صادق(ع) فرمود: طلب روزى از راه حلال را ترك نكن كه آن كمك تو بر دين توست.

در بعضى از روايات از كار كسانى كه در خانه مى نشينند و به دنبال روزى نمى روند به گمان اينكه خدا روزى آنها را خواهد رسانيد، انتقاد شده است:

عن الصادق(ع) قال: و رجل يقعد فى بيته و يقول رب ارزقنى و لايخرج و لايطلب الرزق يقول الله عز و جل: عبدى الم اجعل لك السبيل الى الطلب و الضرب بجوارح صحيحة؟ (60)

امام صادق(ع) فرمود: و مردى است كه در خانه خود نشسته و مى گويد: پروردگارا به من روزى برسان و به دنبال روزى نمى رود، پس خداوند مى گويد: بنده من آيا براى تو راه طلب روزى و كار با اعضاى سالم بدن را قرار ندادم؟

حتى امامان ما در مواقعى كه لازم بود كارهاى بدنى مى كردند و اميرالمؤمنين(ع) چندين قنات حفر كرد و امام باقر با وجود تنومندى در بستان خود كار مى كرد و عرق مى ريخت و عملا اين سخن صوفيه را كه كار كردن را منافى با توكل مى دانستند،رد مى كرد.

آنها كه كار كردن و طلب روزى را منافى و مغاير با توكل مى دانستند با اين روايت استدلال مى كردند:

قال رسول الله(ص) : لو انكم تتوكّلون على الله حقّ توكّله لرزقكم كما يرزق الطّير تغدو خماصا و تروح بطانا. (61)

پيامبر خدا(ص) فرمود: اگر شما آنچنان كه شايسته است بر خدا توكل كنيد شما را مانند پرنده روزى مى دهد كه گرسنه صبح مى كند و سير شب مى كند.

در حالى كه اگر به اين روايت بخصوص تشبيهى كه در آن شده است توجه كنيم به خوبى درمى يابيم كه هدف روايت اين نيست كه انسان طلب روزى نكند بلكه هدف اين است كه در طلب روزى هم، انسان به ياد خدا باشد و بر او توكل كند، يعنى انسان بايد تلاش نمايد و در عين حال چشم به لطف خدا داشته باشد همان گونه كه آن پرنده براى به دست آوردن دانه بالاخره حركت مى كند و به آن سوى و اين سوى مى رود و خدا شكم او را سير مى كند. اگر آن پرنده در لانه خود باقى مى ماند از گرسنگى مى مرد.

توجه كنيم كه چون روزى به خدا نسبت داده مى شود و روزى همه در دست اوست، كلمه «رزق» شامل روزى حلال مى شود و آن غذايى كه از طريق حرام به دست مى آيد و خورده مى شود «رزق» نيست (62) و در قرآن كريم در مواردى «رزق» را با صفت كريم و حسن آورده و در آياتى دستور داده كه از روزى حلال و پاك بخوريد:

و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيّبا (مائده / 88)

و از آنچه خدا به شما روزى داده حلال و پاكيزه بخوريد.

البته در ميان بعضى از اقوام و ملل و از جمله مشركان مكه برخى از خوردنيهاى حلال را حرام مى شمردند و از خوردن آن پرهيز مى كردند قرآن با اين بدعتها مبارزه كرد و مشركان را به خاطر اين افترايى كه بر خدا مى بستند سرزنش نمود:

و حرّموا ما رزقهم الله افتراء على الله (انعام / 140)

و آنچه را كه خدا روزيشان كرده بود از روى دروغ بستن به خدا حرام كردند.

قل ارايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا قل آلله اذن لكم (يونس/ 59)

بگو: به من خبر بدهيد از آن روزى كه خدا بر شما نازل كرد پس شما از آن حرام و حلال ساختيد. بگو: آيا خدا به شما اجازه داده است؟

توجه كنيم كه كلمه «رزق» فقط به غذا و خوراكى گفته نمى شود، بلكه «رزق» هر گونه عطاى مداوم و پيوسته اى است كه مى رسد و شامل تمام چيزهاى مطلوب حتى امور معنوى هم مى شود; مثلا مى گوييم: خداوند به او فرزندى روزى كرد; و يا از خدا چنين مسألت مى كنيم: اللهم ارزقنى العلم و الايمان و الشهادة و از خدا مى خواهيم كه براى ما علم يا ايمان يا شهادت يا تقوا روزى كند و نيز «رزق» شامل نعمتهاى بهشتى هم مى شود:

فاولئك يدخلون الجنّة يرزقون فيها بغير حساب (غافر / 40)

پس آنان وارد بهشت مى شوند، در آن بدون حساب روزى داده مى شوند.

مطلب ديگر اينكه در قرآن كريم از خدا با دو صفت «رزّاق = بسيار روزى دهنده» و «خيرالرازقين = بهترين روزى دهندگان» ياد شده است و اين دومى نشان مى دهد كه مى توان كلمه «رازق» را به غير خدا هم اطلاق كرد و كسى كه به كسى به طور مداوم احسان مى كند و غذا مى دهد، در واقع به او روزى مى دهد و البته خدا بهترين روزى دهندگان است، مانند صفت «خالق» كه به غير خداهم كه صنعتى داشته باشد اطلاق مى شود وانسان نيز مى تواند آفريننده باشد ولى خداوند «احسن الخالقين = نيكوترين آفرينندگان» است.

وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فى سِتَّةِ أَيّام وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمآءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ اِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذآ اِلاّ سِحْرٌ مُبينٌ (7 )

و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد در حالى كه عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما، از لحاظ عمل نيكوتر است; و اگر بگويى كه شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد، كسانى كه كافرند مى گويند: همانا اين چيزى جز يك دروغ آشكار نيست(7)

نكات ادبى

1 ـ «ايام» جمع «يوم» روزها. منظور از روز در اينجا روز متعارف نيست بلكه منظور از آن دوران يا مرحله است. اطلاق «يوم» در عربى و «روز» در فارسى به دوران و مرحله متداول است.

2 ـ «الماء» در اصل به معناى آب است ولى به هر نوع جسمى كه ميعان و سيلان داشته باشد، اطلاق مى شود.

3 ـ لام در «لئن قلت» براى قسم است و نه ابتدا، چون لام ابتدا به ان شرطيه داخل نمى شود.

4 ـ «سحر» جادو، هر نوع سخن باطل. در اينجا منظور كافران از سحر، سخن باطل است.

تفسير و توضيح

* آيه (7) و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايّام... : براى اثبات قدرت خداوند و حاكميت اراده او در جهان، از چگونگى آفرينش جهان سخن به ميان مى آورد و اظهار مى دارد كه اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و اين در حالى بود كه عرش او بر آب بود.

منظور از شش روزى كه جهان در آن آفريده شده، شش دوران يا مرحله است و هدف اين است كه خدا آسمانها و زمين را به طور دفعى و در يك لحظه نيافريد بلكه آنها را در شش دوره و مرحله آفريد و جهان بر اساس تدريج و تدرّج آفريده شده است. اطلاق كلمه «يوم=روز» بر مرحله و دوره در زبان عربى شايع است، مثلا حضرت على(ع) مى فرمايد: «الدهر يومان يوم لك و يوم عليك = روزگار دو روز است روزى به نفع تو و روزى به ضرر توست» معلوم است كه منظور از روز در اينجا يك شبانه روز نيست بلكه همان دوره است.

در اين آيه به طور كلى از آفرينش آسمانها و زمين در شش روز سخن به ميان آمده ولى در آيات ديگر، اين مسأله با تفصيل بيشترى بيان شده است و مثلا در آيات 9 تا 12 سوره فصّلت چنين آمده است كه خدا زمين را در دو روز آفريد و در دو روز ديگر كوهها و بركتها و مواد خوراكى را در آن قرار داد و در دو روز ديگر هفت آسمان را آفريد. بنابراين، آفرينش زمين و آنچه در آن است در چهار مرحله و آفرينش آسمانهاى هفتگانه در دو مرحله يا دو روز اتفاق افتاده است.

همچنين در آيه مورد بحث گفته شده كه آفرينش آسمانها و زمين در حالى صورت گرفت كه عرش خدا بر آب بود. شايد منظور اين باشد كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين، گازهاى مخصوصى وجود داشته كه مانند آب به صورت مايع بودند و شكل خاصى نداشتند و خدا از همين مواد، كرات آسمانى و زمين را آفريد وبه آنها شكل داد.

اينكه مى فرمايد: عرش او بر آب بود، يعنى بر همان مواد مذاب و مايع تسلط كامل داشت و منظور از عرش در اينجا همان قدرت است. اتفاقاً در همان آيه سوره فصلت كه اشاره كرديم، خميرمايه آسمان را «دخان» معرفى كرده كه به معناى بخار و دود است و مى توان آن را به گاز هم اطلاق كرد و مى توان گفت كه «دخان»يا «آب» كه در اين آيات آمده همان گازهاى فشرده اى است كه پيش از شكل گرفتن كرات در فضا بوده است.

خوشبختانه علم امروز هم اين مطلب را تأييد مى كند و پيدايش كرات را از فشرده شدن گازهاى موجود در فضا مى داند.

در ادامه آيه مورد بحث هدف از آفرينش آسمانها و زمين را نيز بيان مى كند و اظهار مى دارد كه اين كار براى آن صورت گرفت كه خدا شما را آزمايش كند و معلوم شود كه كدام يك از شما از لحاظ عمل نيكوتر است. بنابراين، آفرنيش آسمانها و زمين براى اين بوده كه موجودى به نام انسان به وجود آيد و تحت تكليف زندگى كند و كسانى از آنها كه به كمال روحى مى رسند و كارهاى نيكو انجام مى دهند از كسان ديگرى كه چنين نيستند و عملكرد ناپسندى دارند، مشخص شوند وهركسى به سزاى اعمال خود برسد.

بارها تذكر داده ايم كه آزمايش خداوند براى آن نيست كه از خوب و بد بندگان خود آگاهى يابد چون او همواره از همه چيز آگاه است، بلكه امتحان براى ظهور و بروز استعدادهاى افراد و رسيدن انسانهاى شايسته به كمال مطلوب است و اگر تكليف يا امتحان الهى نبود چنين كار امكان نداشت.

بايد دانست كه در اين دنيا به كارهاى خوب و اعمال شايسته انسانهاى كمال يافته پاداش مناسبى داده نمى شود و پاداش مناسب آنها در قيامت داده خواهد شد و لذا در ادامه اين آيه از زندگى پس از مرگ و ناباورى كافران به آن عالم، سخن به ميان مى آورد واظهار مى دارد كه اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد، كافران مى گويند اين يك دروغ آشكار است. منظور از «سحر» در اينجا سخن باطل و دروغ است.

مشركان عصر پيامبر وجود خدا را قبول داشتند ولى بتها را شريك او قرار مى دادند، اما جز تعداد بسيار اندكى از آنها به قيامت و زندگى پس از مرگ ايمان نداشتند و لذا وقتى مسأله قيامت در سخنان پيامبر اسلام مطرح مى شد، آنها وجود چنين عالمى را نفى مى كردند و از طرح آن اظهار شگفتى مى نمودند تا جايى كه پيامبر اسلام را به خاطر همين موضوع ، متهم به ديوانگى مى كردند:

و قال الذين كفروا هل ندلّكم على رجل ينبّئكم اذا مزقتم كلّ ممزّق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنّة (سبأ / 8)

و كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مى دهد كه چون به طور كامل متلاشى شديد باز قطعاً در آفرينشى جديد خواهيد بود؟ آيا او بر خدا دروغى بسته يا او را ديوانگى است؟

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ اِلى أُمَّة مَعْدُودَة لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِه يَسْتَهْزِئُونَ (8 ) وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الاْنِْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ (9 ) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْمآءَ بَعْدَ ضَرّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنّى اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10 ) اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ (11 )

و اگر عذاب را تا مدّت معينى از آنها به تأخير اندازيم، مى گويند: چه چيزى آن را بازداشت؟ آگاه باشيد روزى كه بر آنان فرا رسد، از آنان بازگردانيده نشود و آنچه را كه كه مسخره مى كردند آنان را فرا مى گيرد (8) و اگر انسان را از سوى خود رحمتى بچشانيم آنگاه آن را از او برگيريم، همانا او نوميد و ناسپاس مى شود(9) و اگر پس از آسيبى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم، مى گويد: بديها از من رفت، همانا او شادمان و فخر كننده است(10) مگر كسانى كه شكيبايى كردند و كارهاى شايسته انجام دادند كه براى آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ است(11)

نكات ادبى

1 ـ لام در «ولئن» براى قسم است.

2 ـ «امة» مدت، زمان. اين واژه در قرآن معمولا به معناى گروه و جماعت استعمال شده ولى در چند مورد از جمله در اينجا به معناى زمان و مدت استعمال شده است و اصل آن از «امّ» به معناى قصد است كه گاهى گروه معينى و گاهى زمان معينى قصد مى شود.

3 ـ «معدودة» شمارش شده، معين.

4 ـ «ليقولُنّ» جمع مذكر غايب از فعل مضارع است كه با نون ثقليه مؤكد شده است و اصل آن «ليقولوننّ» مى باشد كه به جهت ثقيل بودن اجتماع سه نون در يك جا، نون مضارع حذف شد و واو حرف عله هم به جهت التقاء ساكنين حذف شد.

5 ـ «مايحسبه» جمله استفهاميه است و ضمير مفعولى به عذاب برمى گردد.

6 ـ «يوم» ظرف و متعلق به «مصروفا» است و اين از موارد نادرى است كه ظرف متعلق به خبر ليس از خود ليس مقدم مى شود.

7 ـ «حاق» احاطه كرد، فراگرفت.

8 ـ «يئوس» صفت مشبهه از «يأس» به معناى نوميدى.

9 ـ «كفور» ناسپاس.

10 ـ «نعماء» نعمتى كه آثار آن در شخص آشكار باشد. همان گونه كه «ضرّاء» رنجى است كه آثار آن ظاهر باشد و اساساً وزن «فعلاء» معناى آشكار شدن صفت در شخص را مى رساند مانند حمراء، عوراء و فرق ميان نعمت و نعماء در همين است.

11 ـ «الاّ الذين» يا استثناى متصل است و از جنس انسان استثنا شده و يا استثناى منقطع است به معناى «لكن الذين».

تفسير و توضيح

* آيه (8) ولئن اخّرنا عنهم العذاب الى امّة معدودة ... : خداوند براى تكذيب كنندگان پيامبران عذاب نازل مى كند، منتها گاهى اين عذاب به خاطر مصلحتهايى به تأخير مى افتد. اين عذاب همان عذابى است كه به آن، عذاب «استيصال» گفته مى شود و بارها درباره آن توضيح داده ايم و گفته ايم كه اين نوع از عذاب تنها شامل كافران مى شود و مؤمنان از آن نجات مى يابند. همان گونه كه درباره امتهاى پيامبران گذشته مثل نوح و عاد و شعيب اتفاق افتاد.

مشركان و منكران پيامبر اسلام (ص) نيز در معرض چنين عذابى بودند و پيامبر اسلام بارها آنان را از نزول چنين عذابى برحذر داشته بود اما چون نزول عذاب به خاطر مصلحتهايى به تأخير افتاده بود، خدا به آنها مهلت داده بود تا فرصت كافى براى انديشيدن داشته باشند و آنها ناباورانه مى پرسيدند: اگر اين عذاب حق است پس چرا نازل نمى شود؟ پس از طرح پرسش آنان، در پاسخ مى فرمايد: آگاه باشيد روزى كه عذاب بر آنان فرا رسد، از آنان بازگردانيده نمى شود، يعنى وقتى عذاب نازل شد ديگر هيچ چيزى نمى تواند آنان را نجات دهد. حتى اگر ايمان هم بياورند براى آنها سودى نخواهد داشت; همان گونه كه ايمان فرعون به هنگام غرق شدن سودى براى او نداشت. در پايان آيه اظهار مى دارد كه آن چيزى كه آنان مورد مسخره قرار داده بودند آنان را فرا مى گيرد.

اين وعده عذاب، در جنگ بدر و بعضى ديگر از جنگها محقق شد و بسيارى از سران مشركان هلاك شدند و گروهى از آنان نيز ايمان آوردند و بالاخره شرك و بت پرستى از حجاز ريشه كن شد.

قرآن كريم در اينجا مطلب را به عنوان يك سنّت كلّى الهى بيان مى كند و در آيات بعدىِ همين سوره نمونه هاى عينى آن را در ضمن بيان شرح حال قوم نوح و هود و شعيب مى آورد تا مايه عبرتى براى مشركان عصر پيامبر و تسلاى خاطرى براى آن حضرت باشد.

احتمال مى رود كه منظور از عذابى كه در اين آيه وعده داده شده، عذاب روز قيامت باشد كه فراگير همه كافران خواهد بود و مراد از «امة معدودة = زمان معين» زندگى اين دنيا و مراد از «يوم» روز قيامت باشد.

* آيات (9-11) ولئن اذقنا الانسان منا رحمة ثمّ نزعنا منه ... : اين آيات بيانگر يك سلسله حالات روحى است كه در نوع انسانها وجود دارد و مربوط به طبع انسانى است و كسانى كه تربيت شده مكتب پيامبران باشند، خود را از اين حالات و صفات رها مى كنند و فراتر از آن قرار مى گيرند.

گاهى خداوند به عنوان آزمايش، نعمتى را در اختيار انسان قرار مى دهد و سپس آن را از او مى گيرد در چنين حالتى معمولا انسان دچار نااميدى و ناسپاسى مى شود; و گاهى هم خداوند پس از رنجى كه به انسان رسيده گشايشى در زندگى او به وجود مى آورد، در اين حالت نيز معمولا انسان دچار شادمانى مغرورانه و خودستايى مى شود، به گمان اينكه اين نعمت در اثر تلاش خود او به دست آمده است و از روى غرور مى گويد: بديها و رنجها از من دور شد!

در هر دو حالت، انسان از خدا غافل مى شود، در حالت اول با نااميدى و ناسپاسى، از خدا دور مى شود و به اين فكر نمى افتد كه ممكن است خداوند توانا بارديگر آن نعمت را به او بدهد و در حالت دوم با غرور و خودستايى، خدا را از ياد مى برد و نعمتى را كه در اختيار دارد حاصل هوش و تلاش خود مى داند و به اين فكر نمى افتد كه خدا اين نعمت را به او داده است.

در اين ميان، بندگان خوب خدا و آنها كه تربيت شده مكتب پيامبران هستند و ايمان و تقوا دارند و كارهاى شايسته انجام مى دهند، حساب ديگرى دارند; آنها اسير تمايلات نفسانى خود نمى شوند و همه چيز را از خدا مى دانند. آنها در حالى كه نعمتى از آنها سلب مى شود ناسپاسى نمى كنند و مأيوس نمى شوند و همواره چشم اميد به درگاه خدا دارند و در حالى كه گشايشى در زندگى آنها حاصل شود، به خود مغرور نمى شوند و آن را نشانه اى از لطف وعنايت خداوند مى دانند; همان گونه كه حضرت سليمان وقتى آن جلال و عظمت و پادشاهى و قدرت را در خود ديد، فروتنانه گفت:

هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر(نمل/40)

اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه شكر خواهم كرد و يا ناسپاسى خواهم نمود.

با توجه به مطالبى كه گفته شد، منظور از «انسان» در آيات مورد بحث طبيعت انسان است كه تمايلات ويژه اى در آن وجود دارد و اينكه در آيه اخير گروهى را از آن استثنا مى كند، اين گروه همان مؤمنان و تهذيب شدگان هستند و خدا به آنان آمرزش و پاداش بزرگى را وعده مى دهد و هر چند كه در اين آيه از ايمان آنها ذكرى به ميان نيامده ولى وعده اى كه به آنان داده شده وعده مخصوص مؤمنان است و مى بينيم كه در آيات ديگر، همان وعده را به مؤمنان مى دهد:

والذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير(فاطر/7)

و كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، براى آنهاست آمرزش و پاداش بزرگ.

فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى اِلَيْكَ وَ ضآئِقٌ بِه صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جآءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّمآ أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْء وَكيلٌ (12 ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِه مُفْتَرَيات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (13 ) فَاِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمآ أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَ أَنْ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14 )

پس شايد تو برخى از آنچه را كه بر تو نازل شده رها كنى و سينه ات از آن تنگ شود، از بيم آنكه بگويند: چرا بر وى گنجى نازل نشده يا فرشته اى با او نيامده است; همانا تو بيم دهنده اى و خدا بر هرچيزى نگهبان است(12) يا مى گويند: آن (قرآن) را خود ساخته است. بگو: پس ده سوره ساخته شده مانند آن را بياوريد و جز خدا هر كس را مى توانيد بخوانيد اگر راستگويانيد(13) پس اگر به شما جواب ندادند، بدانيد كه آنچه نازل شده با علم خدا بوده و اينكه جز او معبودى نيست، پس آيا شما تسليم شوندگانيد؟(14)

نكات ادبى

1 ـ «لعلّك» يا براى ترجّى و يا براى استفهام است.

2 ـ «ضائق» تنگ. اينكه به جاى «ضيّق» «ضائق» گفته شده علتهايى دارد از جمله اينكه با «تارك» كه پيش از آن آمده هماهنگ شود و ديگر اينكه وزن فاعل بر حدوث و عارضى بودن صفت دلالت مى كند ولى وزنهاى صفت مشبهه دلالت بر ثبوت و استمرار دارد و در اينجا حدوث و عارضى بودن مورد نظر است.

3 ـ «ان يقولوا» به تقدير: مخافة ان يقولوا يا كراهة ان يقولوا مى باشد.

4 ـ «كنز» گنج، مالى كه ذخيره شده باشد.

5 ـ «وكيل» نگهبان، كسى كه از طرف كسى براى انجام كارى مأمور مى شود.

6 ـ «ام» در «ام يقولون» يا منقطعه است به معناى «بل» و يا متصله است و شق اول آن مقدّر است به اين نحو: ايكفرون ام يقولون.

7 ـ ضمير «مثله» به «مايوحى اليك» كه همان قرآن است برمى گردد. ضمناً كلمه مثل وقتى صفت براى تثنيه يا جمع قرار مى گيرد گاهى به صورت مفردمى آيد مانند همين آيه و آيه: لبشرين مثلنا(مؤمنون/47) و گاهى به صورت مطابق با موصوف مى آيد مانند: حور عين كامثال(واقعه/23).

8 ـ «فالّم» در اصل «فان لم» بود و نون به لام قلب و در آن ادغام شده است.

9 ـ «ما» در «انّما» براى موصول و يا كافه است مانند انّما و لكنّما.

تفسير و توضيح

* آيه (12) فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك ... : مشركان مكه در برابر دعوت پيامبر اسلام ايستادگى مى كردند و بهانه هاى سست و واهى مى آوردند. از جمله اينكه اگر او راست مى گويد چرا گنجى بر وى نازل نمى شود و يا فرشتگان پيش او نمى آيند و بهانه هاى ديگرى كه در آيات متعدد قرآن نقل شده است. پيامبر اسلام براى اينكه مخالفت آنها را برنيانگيزد و احساسات آنها را به ضرر خود تحريك نكند، گاهى در بيان وحى درنگ مى كرد تا موقعيت مناسبترى پيش آيد و در آن موقعيت سخن خود را بگويد شايد كه در كافران تأثير كند و از اينكه آنها ايمان نمى آوردند و بهانه جويى مى كردند، سينه اش به تنگ مى آمد.

در اين آيه به پيامبر دستور مى دهد كه در رساندن پيام الهى هيچ ملاحظه اى نداشته باشد و آن را در هر شرايطى به كافران ابلاغ كند. بنابراين، اين آيه در مقام عتاب پيامبر نيست كه چرا چنين مى كند بلكه در مقام راهنمايى اوست و اينكه از بيم بهانه جوييهاى مشركان در ابلاغ پيام خدا درنگ نكند. در ادامه آيه روشن مى سازد كه وظيفه او بيم دادن است و خدا بر هر چيزى وكيل و نگهبان اوست.

بهانه جوييهاى مشركان مكه بيشتر به اين صورت بود كه با وجود معجزات روشن پيامبر اسلام (ص) كه مهمترين آنها قرآن بود، اظهار مى كردند كه بايد پيامبر معجزه هاى پيشنهادى آنها را بياورد ولى پيامبر چنين نمى كرد، زيرا پس از آمدن چنين معجزاتى اگر ايمان نمى آوردند، بى درنگ هلاك مى شدند:

وقالوا لولا انزل عليه ملك و لوانزلنا ملكا لقضى الامر ثمّ لاينظرون(انعام/8)

و گفتند: چرا بر او فرشته اى نازل نمى شود و اگر فرشته اى نازل مى كرديم، كار تمام مى شد و به آنها مهلت داده نمى شد.

* آيات (13-14) ام يقولون افتريه قل فأتوا بعشر سور مثله ... : قرآن كريم به عنوان معجزه بزرگ پيامبر اسلام (ص) پيش روى مشركان مكه بود ولى آنها در اثر عنادى كه داشتند، مى گفتند: قرآن جملاتى است كه محمد (ص) از پيش خود ساخته و بافته است و به دروغ آن را به خدا نسبت مى دهد.

براى اثبات اعجاز قرآن، در اين آيه مشركان را به مبارزه مى طلبد و به اصطلاح «تحدّى» مى كند و از آنها مى خواهد كه اگر قرآن را ساخته و پرداخته بشر مى دانند،پس ده سوره مانند سوره هاى قرآن را بياورند و براى آوردن آن هركس را كه مى خواهند به يارى بطلبند و جز خدا از همه كمك بگيرند.

در آيه بعد كه آن نيز خطاب به مشركان است، اضافه مى كند كه اگر كسانى كه از آنها كمك خواستيد به شما جواب ندادند، يعنى نتوانستند ده سوره مانند سوره هاى قرآن را بسازند، پس بدانيد كه قرآن با علم خدا نازل شده و از دانش گسترده او سرچشمه گرفته است و از همين جا به يگانگى خدا پى ببريد و بدانيد كه خدايى جز او وجود ندارد. آيا پس از اين حجت آشكار شما تسليم مى شويد؟

به گواهى تاريخ، مشركان براى از بين بردن اسلام از هر راهى و از جمله از راه جنگ و ستيز وارد شدند ولى از اين راه كه بى دردسرترين راه بود وارد نشدند زيرا كه آنها توانايى آوردن مانند قرآن را نداشتند.

قرآن در اين آيه با ده سوره و در سوره بقره آيه 23 و سوره يونس آيه 38 با يك سوره و در سوره اسراء آيه 88 با تمام قرآن تحدى مى كند. از آنجا كه سوره هود كه آيه مورد بحث در آن است پس از سوره يونس نازل شده، اين پرسش پيش مى آيد كه چگونه قرآن از يك سوره به ده سوره ترقى كرده در حالى كه عكس آن مناسبتر بود يعنى بايد اول با ده سوره تحدى مى كرد و سپس در مقام تنزل با يك سوره تحدى مى كرد. در پاسخ اين سؤال مطالبى گفته شده كه چندان استوار نيست. آنچه به نظر مى رسد اين است كه بايد رمز مطلب را در كلمه «مفتريات» كه در سوره هود آمده ولى در سوره يونس نيامده جستجو كرد.

در سوره يونس يك سوره مى خواهد ولى سوره اى كه درست مانند سوره قرآنى باشد و علاوه بر فصاحت و بلاغت، از نظر اشتمال بر معارف و احكام و موضوعات همان ويژگى را داشته باشد كه سوره قرآنى دارد، اما در سوره هود از اين درخواست تنزل مى كند و كار را آسانتر مى سازد و چيزى مى خواهد كه ظاهر آن شبيه قرآن باشد اگرچه مطالب آن به هم بافته و دروغين (مفتريات) باشد ولى اگر خواستند چنين كنند بايد ده سوره بياورند و البته عدد ده براى تغليب است و منظور، آوردن چندين سوره است.

بدون شك آوردن ده سوره دروغين (عشر سور مفتريات) بسيار آسانتر از آوردن يك سوره راستين است. اما مشركان از آوردن آن هم ناتوان بودند و آنها به هيچ وجه نتوانستند با قرآن معارضه كنند.

درباره تحدّى قرآن و وجوه اعجاز آن در ذيل آيه 23 سوره بقره بحث مفصلى داشتيم رجوع شود.

مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ (15 ) أُولئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (16 )

هر كس زندگى دنيا و آرايش آن را بخواهد، كارهاى آنان را در آن به تمامى به آنها پاداش دهيم و آنان در آنجا كم داده نمى شوند (15) آنان كسانى هستند كه برايشان در آخرت جز آتش نيست و آنچه در دنيا كرده اند تباه شد و هر چه انجام داده اند باطل است (16)

نكات ادبى

1 ـ «كان» در اينجا براى استمرار فعل بعدى است.

2 ـ «نوفّ» از وفّى يوفّى توفية به معناى جزا دادن به تمام و كمال است. اين فعل به جهت اينكه در جزاى شرط واقع شده مجزوم است و در جمله شرطيه نمى توان شرط را به صورت ماضى و جزا را به صورت مضارع آورد. مگر اينكه فعل شرط «كان» باشد كه در اينجا به همين گونه است.

3 ـ «لايبخسون» كم داده نمى شوند، كم و كاستى ندارند «بخس» به معناى نقصان و كاستى است.

4 ـ «حبط» تباه شد، از بين رفت.

5 ـ «فيها» در «صنعوا فيها» يا متعلق به «حبط» و يا متعلق به «صنعوا» است.

تفسير و توضيح

* آيات (15-16) من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها... : اين آيات بيانگر يكى از سنتهاى مهم الهى است كه در زندگى بشر حاكميت دارد و آن اينكه هر كس در اين جهان كار خيرى انجام دهد، مطابق با انگيزه و نيّتى كه دارد پاداش داده مى شود و خداوند كار او را بدون پاداش نمى گذارد.

طبق اين آيات هر كس كار نيكى انجام دهد و انگيزه او براى اين كار فقط رسيدن به زندگى دنيا و رفاه و آسايش اين جهانى و زينت و آرايش آن باشد و آخرت را در نظر نگيرد، خداوند پاداش او را به تمام وكمال در اين جهان مى دهد و چيزى از آن كم نمى گذارد ولى در آخرت بهره اى نخواهد داشت و نصيب او جز آتش جهنم نيست و تمام كارهاى خوب او در آخرت تباه و بى ارزش و باطل مى شود، چون او براى آخرت كارى انجام نداده است و اينكه تمام كارهاى نيك را به انگيزه دنيا انجام مى دهد، معلوم است كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارد و همين كار باعث هلاكت او در آخرت مى شود.

در عين حال مقتضاى عدالت خداوند اين است كه به كار نيك از هر كس كه باشد پاداش دهد و او اين پاداش را در همين دنيا به او مى دهد و اين كارى از روى عدالت است، چون آن شخص بيش از اين نمى خواست و هدف او دنيا بود و خدا هم مطابق با اراده او به او پاداش مى دهد.

گاهى گفته مى شود كه چگونه خداوند كسانى را كه اختراعات و اكتشافات بزرگى كرده اند و خدمت شايانى به بشر انجام داده اند به اين جهت كه ايمان ندارند به جهنم مى برد؟ پاسخ اين سخن در همين آيه و چند آيه ديگر به روشنى بيان شده است و خلاصه آن اين است كه خداوند مطابق با انگيزه و اراده آن شخص به او پاداش مى دهد و او بيش از اين نخواسته است كه در دنيا به ثروتى و يا شهرتى برسد و به آن مى رسد و اين در حالى است كه او مكلف به ايمان و تقوا بود و چون به وظيفه خود عمل نمى كند، در آخرت معذّب خواهد شد.

اين مطلب در آيات ديگرى هم مورد تأكيد قرار گرفته است:

من كان يريدالعاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثمّ جعلنا له جهنم يصليها مذموما مدحورا (اسراء / 18)

هر كس اين دنيا را بخواهد، براى هر كس كه بخواهيم آنچه را كه بخواهيم به شتاب مى دهيم آنگاه جهنم را براى او قرار مى دهيم كه نكوهيده و مطرود در آن درآيد.

من كان يريد حرث الاخرة نزدله فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصيب (شورى / 20)

هر كس كه كشت آخرت را بخواهد، در كشت او مى افزاييم و هر كس كه كشت دنيا را بخواهد، از آن به او مى دهيم و براى او در آخرت بهره اى نيست.