تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۰ -


نكات ادبى

1 ـ «المعذّرون» عذر آورندگان، عذرخواهان. جمع «معذّر» اين واژه يا از باب تفعيل است كه به معناى بسيار عذر آوردن است و يا از باب افتعال است كه تاء افتعال قلب به ذال شده مانند واژه يهدّى كه تاء افتعال قلب به دال شده است و به معناى كسى است كه عذر مى آورد حال يا در عذر خود محق است يا نه.

2 ـ «اعراب» عربهاى باديه نشين، مفرد آن اعرابى.

3 ـ «حرج» گناه، تنگى، باك.

4 ـ «نصحوا» خيرخواهى كنند. نصح در اصل به معناى اخلاص است و مسلم است وقتى اخلاص در كار باشد و انسان محبت خالصانه اى به خدا و رسول او داشته باشد، خيرخواه آنان مى شود و از آنان اطاعت مى كنند و در جنگ حفظ اسرار مى كنند.

5 ـ «المحسنين» نيكوكاران. اينجا از باب وضع اسم ظاهر به جاى ضمير است و براى نشان دادن اين است كه آنان از نيكوكاران هستند.

6 ـ «سبيل» در اينجا به معناى ايراد و اشكال است. اينكه مى گوييم بر او راهى نيست يعنى راه مؤاخذه وجود ندارد و كار او بى ايراد است.

7 ـ جواب «اذا مااتوك» يا «قلت» و يا «تولّوا» مى باشد.

8 ـ «من» در «من الدمع» بيانيه است و «من الدمع» تميز است و محل آن نصب مى باشد.

9 ـ اسناد «تفيض» به «اعينهم» از باب مجاز و براى مبالغه است چون چشم جارى نمى شود بلكه اشك چشم جارى مى شود.

10 ـ «حزنا» مفعول له است و مى توان آن را مفعول مطلق گرفت با تقدير فعلى از جنس خودش: يحزنون حزنا، ضمناً حُزن و حَزَن به معناى اندوه است.

11 ـ «الاّ يجدوا» يا متعلق به حزنا و يا متعلق به تفيض است.

تفسير و توضيح

آيه (90) وجاء المعذّرون من الاعراب ليؤذن لهم ... : آيات پيش راجع به منافقان مدينه بود. جز آنها منافقانى هم بودند كه در اطراف مدينه زندگى مى كردند و آنها قبايل باديه نشينى بودند كه اظهار اسلام مى كردند ولى در واقع مسلمان نبودند. اين آيه مربوط به همين منافقان باديه نشين است.

در جريان جنگ تبوك كه پيامبر اعلام بسيج عمومى كرده بود باديه نشينان دو گروه شدند بعضى از آنان نزد پيامبر آمدند و پيش او عذرهايى آوردند و از او اجازه خواستند كه به جهاد نروند و بعضى ديگر در خانه هاى خود نشستند و حتى از پيامبر اجازه ترك جهاد هم نخواستند. از گروه اول به عنوان «عذر آورندگان» ياد مى كند كه هم شامل كسانى مى شود كه واقعا عذر موجه داشتند مانند دو قبيله اسد و غطفان كه گفتند: اگر ما به جهاد برويم زنان و كودكان ما مورد حمله قبيله طىّ واقع مى شوند و هم شامل منافقانى مى شود كه عذرهاى واهى مى آوردند و هدفشان فقط اين بود كه در جنگ شركت نكنند. از گروه دوم به عنوان كسانى ياد مى كند كه خانه نشينى كردند و حتى براى اجازه گرفتن هم پيش پيامبر نيامدند. اينان همان منافقان باديه نشين بودند كه به دروغ اظهار اسلام مى كردند و قرآن در اين آيه، از دروغ گويى آنان پرده برمى دارد و مى فرمايد آنان به خدا و رسول او دروغ گفتند.

پس از معرفى اين دو گروه، اظهار مى دارد كه بزودى به كافران از آنها عذاب دردناكى خواهد رسيد. اينكه مى فرمايد: «كافران از آنها» شايد اشاره به اين باشد كه در ميان آنان كسانى بودند كه واقعاً اسلام آورده بودند ولى عذر موجه داشتند.

آيات (91-92) ليس على الضعفاءو لاعلى المرضى و لاعلى الذين... : در اين آيه كسانى را كه واقعاً از شركت در جهاد معذورند، معرفى مى كند. براينان گناهى نيست كه در جهاد شركت نكنند. آنان چهار گروه هستند:

1 ـ ناتوانان و ضعيفان كه شامل پيران و زنان و كودكان مى شود;

2 ـ بيماران مانند كوران و زمين گيران و كسانى كه در اثر شدت بيمارى قدرت جنگيدن ندارند;

3 ـ فقيران و كسانى كه مالى ندارند كه در راه جهاد هزينه كنند. چون در آن زمان مسلمانان بيت المالى نداشتند كه هزينه جنگ را از آن بدهند و هركس كه به جهاد مى رفت بايد خرج خانه و هزينه سفر را خود مى پرداخت.

اين گروهها به شرطى معاف از جنگ هستند كه به خدا و رسول او خيرخواه باشند و ايمان آنها خالصانه باشد. يعنى اگر به جهاد نمى روند لااقل اسرار مسلمانان را حفظ كنند و منافع دين خود را در نظر بگيرند كه در اين صورت از نيكوكاران خواهند بود و برنيكوكاران باكى نيست. يعنى وقتى آنها از زمره نيكوكاران و شايستگان شدند ماندن آنها از جهاد اشكال و ايرادى ندارد و به اصطلاح از آنها «نفى سبيل» مى شود.

اين جمله گرچه درباره اين افراد معذور گفته شده ولى فقهاى اسلام از آن استفاده يك قانون كلى كرده اند و آن اينكه اصل بر برائت است و كسى را نمى توان مجرم دانست مگر اينكه جرم او ثابت شود.

4 ـ گروه ديگر از كسانى كه معذور از جهادند و اگر در جنگ شركت نكردند گناهى متوجه آنها نيست، كسانى هستند كه مركب ندارند چون در جنگ تبوك مقصد دور بود و بدون مركب نمى شد رفت.

بعضى از مسلمانان كه شوق جهاد بر سر آنان بود ولى مركب نداشتند، نزد پيامبر مى آمدند و از او مركب مى خواستند ولى پيامبر مركب نداشت كه در اختيار آنان قرار دهد.

در آيه شريفه از اين افراد چنين ياد مى كند كه آنها كسانى هستند كه نزد تو آمدند تا آنان را بر مركبى سوار و رهسپار جنگ كنى، تو گفتى كه مركبى براى شما نمى يابم و آنان برگشتند در حالى كه از فرط غصه و اندوه، اشك از چشمانشان جارى بود و ناراحت بودند كه چرا هزينه اى ندارند تا صرف جهاد كنند. در بعضى از روايات آمده كه آنان فقط تقاضاى كفش مى كردند كه بپوشند و به جهاد بروند.

فرق اين گروه با گروه سوم اين است كه گروه سوم آنچنان فقير بودند كه نه هزينه سفر و نه خرج خانواده داشتند ولى اين گروه تنها مركب نداشتند و هزينه هاى ديگر را تهيه كرده بودند. اينان عاشق جهاد بودند و از اينكه به علت فقر مالى نمى توانستند در جهاد شركت كنند گريه مى كردند و چه دردناك است وقتى كه يك مرد مى گريد.

توجه كنيم كه شرط خيرخواهى كه براى آن سه گروه ذكر شد، براى اين گروه ذكر نمى شود زيرا كه نيازى نيست; وقتى كسى آنچنان ايمان محكمى دارد كه نرفتن به جهاد او را به گريه مى اندازد، معلوم است كه او خيرخواه اسلام است.

در آيه ديگرى معذوران از جنگ را به نحو ديگرى بر مى شمارد كه البته آن گروهها هم داخل در تحت همين گروههايى است كه در آيه مورد بحث عنوان شده است:

ليس على الاعمى حرج و لا على المريض حرج و لاعلى الاعرج حرج (فتح / 17)

بر نابينا گناهى نيست و بر مريض گناهى نيست و بر لنگ گناهى نيست (كه در جهاد شركت نكنند)

آغاز جزء يازدهم قرآن (259)

اِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِيآءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (* ) يَعْتَذِرُونَ اِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (* )

ايراد فقط بر كسانى است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه آنان توانگران هستند، به اين راضى شدند كه با خانه نشينان باشند و خدا بر دلهايشان مهر زد پس آنان نمى دانند (93) وقتى به سوى آنان برگشتى نزد شما عذر مى آورند. بگو: عذر نياوريد كه شما را باور نمى كنيم همانا خداوند از اخبار شما ما را آگاه كرد، و بزودى خدا و پيامبرش عمل شما را خواهند ديد آنگاه به سوى داننده پنهان و آشكار بازخواهيد گشت و آنچه را كه انجام داده ايد به شما خبر خواهد داد(94)

نكات ادبى

1 ـ «سبيل» در لغت به معناى راه است ولى در اينجا با توجه به قراين و اينكه با «على» همراه شده، به معناى ايراد و اشكال و مؤاخذه است و اگر با «الى» همراه بود به معناى راه يافتن بود.

2 ـ «رضوا» جمله مستأنفه است.

3 ـ «الخوالف» آنها كه بر جاى مانده اند، خانه نشينان از جهاد مانند زنان و كودكان و بيماران و دارندگان عذر موجه.

4 ـ «نبأنا» ما را خبر داده است. فعل «نبأ» در اينجا دو مفعول گرفته اول «نا» و دوم «من اخباركم» و «من» در اينجا يا زائده است و يا دلالت بر تبعيض دارد اگر آن را زائده بگيريم معنايش اين خواهد بود كه تمام اخبار شما را خبر داده ولى اگر براى تبعيض باشد معنايش اين خواهد بود كه قسمتى از اخبار شما را خبر داده است.

5 ـ «غيب» پنهان و «شهادة» آشكار. خداوند داناى پنهان و آشكار است.

تفسير و توضيح

آيه (93) انما السبيل على الذين يستئذنونك ...: در آيات پيش، كسانى را كه براستى از شركت در جهاد معذور بودند برشمرد و فرمود: ايرادى بر نيكوكاران نيست و از آنها «نفى سبيل» كرد و اينك در اين آيه اظهار مى دارد كه اگر ايرادى هست بر كسانى است كه توانگرند وامكانات لازم را براى شركت در جهاد دارند ولى از رفتن به جهاد سرباز مى زنند.

مى فرمايد: ايراد بر كسانى است كه از تو اجازه مى خواهند كه در جهاد شركت نكنند در حالى آنان توانگران هستند. يعنى هزينه سفر و شركت در جهاد را دارند. اينان به اين راضى شده اند كه همراه با خانه نشينان مانند زنان و كودكان و بيماران باشند و در واقع بر دل اينها مهر زده شده و حقايق را درك نمى كنند. زيرا اگر مى دانستند كه جهاد هم باعث حفظ موجوديت و شرافت آنها و هم داراى پاداشهاى بزرگ اخروى است، حتماً در جهاد شركت مى كردند. اينكه شركت نمى كنند از نادانى آنهاست و بر دلشان مهر زده شده است (در اين باره چند صفحه پيش صحبت كرديم)

در آيات پيش، از مسلمانان با ايمانى ياد كرد كه عاشق جهاد بودند و پيش پيامبر مى آمدند و از او تقاضاى مركب مى كردند ولى پيامبر مركبى نداشت كه در اختيار آنان بگذارد و آنان از اندوه اينكه نمى توانند در جنگ شركت كنند به شدت گريه مى كردند. چقدر فرق است ميان آنها و اين گروه منافق كه با داشتن همه نوع امكانات، از جهاد بدشان مى آمد و با عذرها و بهانه هايى مى خواستند در جهاد شركت نكنند.

آيه (94) يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم ...: منافقان كه به هر حال در جنگ تبوك شركت نكردند، همواره پيش پيامبر عذر و بهانه مى آوردند. در اين آيه با ردّ بهانه جوييهاى آنان اظهار مى دارد كه وقتى شما مسلمانان از جنگ برگشتيد آنان پيش شما عذرها مى آورند بگو: عذر نياوريد كه عذرهاى شما را باور نداريم چون خداوند از اخبار شما ما را آگاه كرده است.

اشاره به اينكه خداوند به وسيله آيات قرآنى و از طريق وحى، از توطئه ها و اسرار منافقان پرده برداشته و پيامبر خود را در جريان كارها و اقدامات آنها قرار داده است و پيامبر به خوبى مى داند كه اين بهانه ها فقط براى ردگم كردن است و گرنه آنها ايمان درستى به خدا و دين ندارند و شركت نكردن آنها در جهاد براى همين است.

در ادامه آيه اظهار مى دارد كه بزودى خدا و پيامبر او، عملكرد آنها را خواهند ديد آنگاه به سوى خداوندى كه داناى نهان و آشكار است برگردانيده مى شويد و از كارهايتان شما را خبر مى دهد و آن هنگام مرگ است كه پرده ها به كلى برداشته مى شود و انسان حقايق را مى فهمد.

اينكه مى فرمايد بزودى خدا و پيامبر او عملكرد شما را خواهند ديد، منظور اين است كه كارنامه اعمال شما تاكنون ناپسند بوده و اينك فرصت داريد كه خود را اصلاح كنيد و به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد. ممكن است كه شما در كفر و نفاق خود باقى بمانيد و باز هم بر ضد اسلام توطئه كنيد در هر حال آينده نشان خواهد داد كه شما اصلاح مى شويد و يا به روش ناپسند خود ادامه مى دهيد.

جنگهاى ديگرى در پيش است و معلوم خواهد شد كه آيا شما در جنگ شركت مى كنيد و يا باز هم عذر و بهانه مى آوريد.

سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ اِذَا انْقَلَبْتُمْ اِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ اِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزآءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (* ) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنَّ اللّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (* ) الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفاقًا وَ أَجْدَرُ أَلاّ يَعْلَمُوا حُدُودَ مآ أَنْزَلَ اللّهُ عَلى رَسُولِه وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (* ) وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوآئِرَ عَلَيْهِمْ دآئِرَةُ السَّوْءِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ(*)

چون به سوى آنان برگشتيد براى شما به خدا سوگند خواهند خورد تا از (سرزنش كردن) آنها روى برگرادنيد. پس، از آنان روى برگردانيد كه آنان پليدند و به سزاى كارى كه كرده اند جايشان جهنم است (95) براى شما سوگند مى خورند تا شما را راضى كنند، پس اگر شما از آنان راضى شويد، خدا از گروه فاسق راضى نخواهد شد (96) عربهاى باديه نشين از لحاظ كفر و نفاق، سخت ترند و سزاوارتر به اين هستند كه حدود آنچه كه خدابر پيامبرش نازل كرده ندانند و خدا داناى فرزانه است (97) و از عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه آنچه را كه انفاق مى كنند نوعى خسارت مى شمارند و درباره شما انتظار حادثه هاى ناگوار را دارند، حادثه بد برخودشان باد و خدا شنواى داناست(98)

نكات ادبى

1 ـ «لتعرضوا» روى برگردانيد و منظور از آن چشم پوشى از گناه منافقان و روى گردانى از سرزنش كردن آنهاست ولى در «فاعرضوا» منظور، قطع رابطه با آنان است.

2 ـ «رجس» پليد، ناپاك، چيزى كه نفرت آور است.

3 ـ «جزاء» مفعول له است.

4 ـ «الاعراب» جمع اعرابى، عربهاى باديه نشين.

5 ـ «اجدر» سزاوارتر، مناسبتر.

6 ـ «الا يعلموا» در اينجا حرف با مقدر است و جمله با وجود «ان» مصدريه در حكم مصدر است: بعدم العلم.

7 ـ «مغرما» مصدر ميمى به معناى خسارت و تاوان.

8 ـ «الدوائر» حادثه هاى ناگوار، پيشامدهاى بد. از دور مشتق شده است، گويا حادثه هاى بد انسان را احاطه مى كند و دور او را مى گيرد.

9 ـ «السوء» با فتحه سين مصدر از ساء يسوء مى باشد در بعضى موارد افعل التفضيل است مانند خير و شر. و اگر با ضمه سين باشد صفت است.

تفسير و توضيح

آيات (95 ـ 96) سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم ...: پس از جريان جنگ تبوك و بازگشت مسلمانان به مدينه، منافقان كه در جنگ شركت نكرده بودند براى توجيه كار خود پيش مسلمانان سوگند مى خوردند كه ما عذر موجّه داشتيم اين سوگند براى آن بود كه مسلمانان آنها راسرزنش نكنند.

قرآن كريم در اين آيه به مسلمانان تذكر مى دهد كه وقتى شما به مدينه نزد منافقان برگشتيد آنها پيش شما براى توجيه اعمال خود به خدا سوگند خواهند خورد تا شما از سرزنش آنان چشم پوشى كنيد ولى شما از آنان روى گردان شويد يعنى به عنوان اعتراض به كار زشتشان، با آنان سخن نگوييد و دليل آن را چنين بيان مى كند كه آنان پليد هستند و كارشان نفرت آور است و بايد از آنان دورى كرد. اضافه مى كند كه آنان به خاطر كارى كه كرده اند جايشان جهنم است.

در آيه بعد ادامه مى دهد كه آنان سوگند مى خورند تا شما از آنان راضى باشيد، اگر هم شما از آنان راضى شويد خداوند از گروه فاسق راضى نمى شود. يعنى راضى شدن شما سودى به حال آنان ندارد چون خدا از آنان راضى نيست. و اين مانند استغفار و نماز خواندن پيامبر بر آنهاست كه سودى به حال آنها ندارد و پذيرفته نيست همانگونه كه در آيات پيش به آن اشاره شد.

اين آيه ضمناً به مسلمانان هشدار مى دهد كه از آنان راضى نشوند چون رضايت آنان برخلاف اراده خداست. وقتى خدا از كسى راضى نيست، مؤمن هم بايد از او راضى نباشد و روى خوش به او نشان ندهد و رابطه خود را با او قطع كند.

آيات (97 ـ 98) الاعراب اشدّ كفرا و نفاقاً ... : كفر و نفاق هم مانند ايمان مراتبى دارد و بعضى از كافران و منافقان سرسخت تر از بعضى ديگرند. اين آيه توجه مؤمنان را به اين مطلب جلب مى كند كه منافقان از عربهاى باديه نشين كه در اطراف مدينه بودند، از لحاظ كفر و نفاق سرسخت تر از منافقان شهرنشين و ساكن مدينه هستند و نيز آنان از نظر فهم و درك حدود الهى و احكام خدا كه بر پيامبر نازل شده ناآگاهترند. علت اين كار چند چيز مى تواند باشد از جمله اينكه طبيعت صحرانشينان خشن است و نفوذ در آن بسيار دشوار مى باشد و به آسانى از عقيده نياكان خود دست برنمى دارند; ديگر اينكه آنها دور از محيط مدينه زندگى مى كردند و سخنان پيامبر و آيات قرآنى كمتر به گوش آنها مى رسيد و لذا كفر ونفاق آنها شديدتر از منافقان مدينه بود چون به هر حال منافقان مدينه همواره سخنان پيامبر را مى شنيدند و حداقل اينكه از پيامبر شرم حضور داشتند و نيز منافقان مدينه به خاطر معاشرت با مسلمانان و شنيدن آيات قرآنى، با احكام دين و حدود الهى آشنايى داشتند هر چند كه به آن معتقد نبودند ولى باديه نشينان نسبت به حدودشرع ناآگاه بودند و آنچه از سوى خدا به پيامبر نازل مى شد، دور از دسترس آنها بود.

پس از اين بيان اضافه مى كند كه خدا دانا و فرزانه است. يعنى از حقيقت حال همگان با خبر است و آياتى كه نازل مى كند از روى حكمت و فرزانگى است.

در آيه بعد اظهار مى دارد كه بعضى از آن اعراب باديه نشين آنچه را كه انفاق مى كنند نوعى خسارت و زيان مى دانند. چون آنها منافق هستند و از روى عقيده انفاق نمى كنند بلكه براى حفظ ظاهر و به صورت ريايى انفاق مى كنند و در باطن آن را ضررى براى خود مى دانند. و عقيده اى به پاداش اخروى ندارند.

ديگر اينكه اين منافقان در انتظار رسيدن حادثه هاى بد و ناگوار براى مسلمانان هستند و هر لحظه مترصدند كه پيامبر اسلام از دنيا برود و يا مسلمانان شكست بخورند و تارومار شوند و اينها آزادانه باطن خود را آشكار كنند. همانگونه كه پس از رحلت پيامبر اسلام گروههايى از همين منافقان از اسلام برگشتند و مرتدّ شدند و در تاريخ به آنان اهل ردهّ گفته مى شود و مسلمانان بعد از پيامبر خدا با آنان جنگيدند هر چند كه بعضى از آنان مانند مالك بن نويره واقعاً مرتد نشده بودند و فقط به خليفه اعتراض داشتند.

آيه شريفه پس از ذكر اين انتظار منافقان، بر آنان نفرين مى كند و مى فرمايد: حادثه بد به خودشان برسد. آنگاه مى فرمايد: خدا شنوا و داناست يعنى تمام سخنان آنان رامى شنود و از تمام اسرار آنان آگاه است.

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُبات عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فى رَحْمَتِه اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (* ) وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرى تَحْتَهَا الْأَنْهارُخالِدينَ فيهآ أَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (* )

و از عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را كه انفاق مى كنند مايه تقرّب به خدا و باعث دعاهاى پيامبر مى دانند; آگاه باشيد كه آن مايه تقرّب آنهاست. بزودى آنان را در رحمت خود داخل مى كند، همانا خداوند آمرزنده بخشايشگر است (99) و پيشاهنگان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى از آنان تبعيت كردند، خدا از آنان خوشنود است و آنان نيز از خدا خوشنود هستند; و براى آنان بهشتهايى را آماده كرده كه از زير آن نهرها جارى است; جاودانه درآنند، اين رستگارى بزرگ است (100)

نكات ادبى

1 - «قربات» جمع قربه، نزديكى، تقرّب. مانند ظلمات و غرفات كه جمع ظلمه و غرفه هستند، ضمناً «قربات» مفعول دوم «يتّخذ» مى باشد و حالت نصب آن باجرّ آمده است.

2 - «صلوات» دعاها، درودها. اين واژه جمع صلاة است و در اينجا معناى لغوى آن مورد نظر است. صلوات عطف بر قربات است و بعضى ها آن را عطف بر «ماينفق» مى دانند.

3 - ضمير «الا انّها» به نفقات برمى گردد كه از «ماينفق» استفاده مى شود و احتمال دارد كه به صلوات برگردد.

4 - «والسابقون» مبتدا است و «رضى الله» خبر آن و «الاوّلون» صفت براى «السابقون» است. گفته شده خبر «السابقون» «من المهاجرين» است.

تفسير و توضيح

آيه (99) ومن الاعراب من يؤمن بالله واليوم الاخر ...: در مقابل آن گروه از عربهاى باديه نشينى كه منافق بودند، از گروه ديگر از آنان ياد مى كند كه ايمان واقعى به خدا و روز قيامت داشتند تا گمان نشود كه همه باديه نشينان منافق و كافر بودند.

اين گروه از اعراب باديه نشين به خاطر ايمانى كه داشتند، اموال خود را در راه خدا انفاق مى كردند و آنچه را كه انفاق مى كردند وسيله اى براى تقرّب به خدا و جلب دعاهاى پيامبر مى دانستند، آنها عقيده داشتند كه صرف مال در راه خدا هم مايه نزديكى به خدا و هم باعث دعا كردن پيامبر در حق آنها مى شود چون پيامبر عادت داشت هر كس در راه خدا انفاق مى كرد او را با دعاهاى خود مورد تشويق قرار مى داد.

كار اين گروه از باديه نشينان مؤمن را با كار باديه نشينان منافق مقايسه كنيد اينها آنچه را انفاق مى كنند مايه تقرب به خدا مى دانند ولى آنها همانگونه كه در آيات پيش ذكر شد، انفاقهاى خود را نوعى خسارت و زيان مى دانستند چون به پاداش الهى عقيده نداشتند.

براستى هم وقتى كسى از روى ايمان و براى خدا انفاق كند، اين كار او را به خدا نزديك مى كند و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: آگاه باشيد كه آن مايه تقرّب آنهاست. البته ميان انسان و خدا فاصله اى وجود ندارد و منظور از اين تقرّب، نزديكى معنوى است و اينكه انسان صفات خدا را در خود به وجود مى آورد و مورد لطف و عنايت خدا قرار مى گيرد و از پاداشهاى او بهره مند مى شود. مى بينيم كه در همين آيه بلافاصله پس از تأييد اينكه انفاقهاى آنان مايه تقرب است اظهار مى دارد كه خدا آنان را به رحمت خود داخل مى كند و با اين عبارت نتيجه تقرب به خدا را بيان مى كند.

آيه (100) و السابقون الاوّلون من المهاجرين و الانصار ... : با ذكر خيرى كه از مؤمنان باديه نشين كرد، اكنون از مسلمانان پيشگام و پيشرو ياد مى كند كه در دوران غربت اسلام و در آن شرايط سخت و دشوار به اسلام پيوستند و سابقه درخشانى براى خود به وجود آوردند.

آنان كه با وجود شكنجه ها و سختگيريهاى مشركان قريش، مسلمان شدند و هر نوع شكنجه و مسخره شدن را به جان خريدند و براى حفظ دين خود از خانه و كاشانه خود آواره شدند و هجرت كردند و يا آنان كه در مدينه، پيامبر و همراهان او را پذيرا شدند و حتى اموال خود را با مسلمانان مهاجر قسمت كردند، حق بزرگى در اسلام دارند و بايد نسلهاى بعدى مسلمانان از آنان به نيكى و بزرگى ياد كنند.

در اين آيه از اين افراد و همين طور از كسانى كه به نيكى از آنان تبعيت كردند و مسلمان شدند، ياد مى كند و مى فرمايد: خدا از آنان خوشنود است وآنان نيز از خدا خوشنود هستند. اين خوشنودى متقابل ناشى از ايمان محكم آنها به خدا و پيامبر اوست.

خدا از اينان خوشنود است چون دين او را يارى كرده اند و با مال و جان در راه خدا تلاش نموده اند و على رغم وسوسه ها و تبليغات دشمنان اسلام به اين دين گرويده اند و در پيشبرد آن كوشيده اند و اينان از خدا راضى هستند چون خدا به وسيله بعثت پيامبر خود نعمتهاى بزرگى براى آنان ارزانى داشته است و آنان را از تاريكى جهل و شرك نجات داده و به آنها پاداشهاى مهمترى خواهد داد و براى آنان بهشتهايى را آماده كرده كه از زير آن نهرها روان است و جاودانه در آن خواهند بود و اين رستگارى بزرگى است كه نصيب اين مؤمنان پيشرو و تابعان آنها خواهد شد.

داشتن سابقه در اسلام براى كسانى كه در شرايط دشوار اسلام را پذيرفتند، امتياز و افتخار بزرگى بود و جا داشت كه آنان به اين امتياز ببالند. در آيه ديگرى از سابقه داران در اسلام چنين ستايش شده است:

السابقون السابقون اولئك المقرّبون (واقعه / 10-11)

سابقان كه پيشاهنگانند آنان مقرّب هستند.

و در آيه ديگر از زبان مؤمنان نقل مى كند كه بر سابقان در اسلام دعا مى كنند:

ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذين سبقونا بالايمان (حشر / 11)

پروردگارا بر ما و برادران ما كه در ايمان از ما پيشى گرفته اند، ببخش.

در ميان سابقان در اسلام هم، كسى از همه بيشتر امتياز دارد كه نخستين مسلمان مى باشد و به طورى كه همه شيعيان و بسيارى از اهل سنت گفته اند، نخستين كسى كه به پيامبر ايمان آورد جناب خديجه بود و بعد از او نخستين كس از مردان، على بن ابى طالب(ع) بود و در روايات آمده كه انس بن مالك مى گفت: پيامبر اسلام روز دوشنبه مبعوث شد و يك روز بعد يعنى روز سه شنبه على اسلام آورد.(260)

ضمناً آيه مورد بحث كه از پيشاهنگان در اسلام از مهاجران و انصار به نيكى ياد مى كند هرگز دليل برآن نيست كه تمام صحابه پيامبر اهل نجات بودند و عاقبت به خير شدند، اين ستايش و تمجيد تا وقتى است كه در همان حالت ايمان باقى بمانند. بدون شك اگر گناهى از آنان سر زد و خلاف دستورات خدا و رسول رفتار كردند، آنان هم مؤاخذه خواهند شد. در ميان آنان كسانى بودند كه پيامبر را اذيت مى كردند و خدا به آنان لعنت كرد:

ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخرة واعدّلهم عذابا مهينا (احزاب / 57)

همانا كسانى كه خدا و پيامبر او را اذيت مى كنند خدا در دنيا و آخرت آنان را لعنت كرد و بر آنان عذاب خواركننده اى آماده كرده است.

وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ اِلى عَذاب عَظيم (*) وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (*)

بعضى از عربهاى باديه نشين كه پيرامون شماهستند منافقانند و از اهل مدينه نيز (كسانى منافقند) آنها بر نفاق خوگرفته اند. تو آنان را نمى شناسى ما آنان را مى شناسيم. بزودى آنان را دوبار عذاب خواهيم كرد آنگاه به عذابى بزرگ برگردانيده خواهند شد (101) و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اقرار كرده اند آنان كار شايسته را با كار ديگرى كه بد است در آميخته اند، اميد است كه خدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده بخشايشگر است (102)

نكات ادبى

1 - «ممّن حولكم» خبر مقدّم و «منافقون» مبتداى مؤخر است.

2 - «من اهل المدينه» يا عطف بر «من حولكم» است كه در اين صورت عطف مفرد بر مفرد خواهد بود و يا خبر مبتداى محذوف است به تقدير: و من اهل المدينه قوم مردوا. در احتمال اول «مردوا» جمله مستأنفه و در احتمال دوم صفت براى مبتداى محذوف است.

3 ـ «المدينه» نام ديگر يثرب. اين شهر پس از هجرت پيامبر به آن، مدينة الرسول نام گرفت و بعدها به مدينه معروف شد.

4 - «مردوا» خوگرفته اند، تمرين و تكرار كرده اند. ازمرد به معناى ممارست و تمرين مشتق شده است.

5 - «لاتعلمهم» يا به معناى لاتعرفهم يعنى تو آنها را نمى شناسى مى باشد و يك مفعول گرفته و يا به همان معناى خودش است و مفعول دوم آن حذف شده است به تقدير: «لاتعلمهم منافقين».

6 - «مرتين» دوبار. احتمال دارد كه عدد دو منظور نباشد و عدد براى تكثير آمده باشد. مانند «كرتين» كه در آيه «فارجع البصر كرتين» براى تكثير است.

تفسير و توضيح

آيه (101) وممن حولكم من الاعراب منافقون ... : منافقان در عصر پيامبر اسلام دو گروه بودند بعضى از آنان از اعراب باديه نشين بودند كه در اطراف مدينه زندگى مى كردند و اينان در كفر و نفاق شديدتر بودند و بعضى ديگر از خود شهر بودند و در مدينه سكونت داشتند و در كنار پيامبر و مسلمانان زندگى مى كردند.

در اين آيه هر دو گروه را ذكر مى كند و اظهار مى دارد كه اينان بر نفاق خو گرفته اند و نفاق در رگ و ريشه آنها جا كرده است و خطاب به پيامبر مى فرمايد: تو آنها را نمى شناسى ما آنها را مى شناسيم. پيامبر از مجارى طبيعى آنان را نمى شناخت چون آنها تظاهر به اسلام مى كردند و پيش پيامبر، خود را مسلمان واقعى و نمونه جلوه مى دادند. ولى گاهى خداوند اينها را به پيامبر خود معرفى مى كرد و از طريق وحى آنان را مى شناخت:

ولونشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول (محمد / 30)

و اگر بخواهيم آنان را به تو نشان مى دهيم پس تو آنان را با سيمايشان مى شناسى و آنان را در طرز سخن گفتن مى شناسى.

سپس اضافه مى كند كه ما آن منافقان را دوبار عذاب خواهيم كرد، يك بار با بردن آبروى آنها و يك بار باقطع رابطه مسلمانان با آنها يا با عذابى كه در دنيا برايشان نازل خواهد شد يا با مسايلى چون بيمارى و گرسنگى. مى توان گفت كه كلمه «مرتين» در اينجا براى تكثير است يعنى بيش از يك بار كه شامل دو يا سه يا چند بار مى شود. و به هر حال پس از چندين بار معذب شدن در دنيا، آنان به عذابى بزرگ برگردانيده خواهند شد و آن عذاب جهنم است كه در آخرت به سراغ آنان خواهد آمد.

آيه (102) و آخرين اعترفوا بذنوبهم ... : گروه ديگرى از ساكنان مدينه و اطراف آن بودند كه منافق نبودند ولى مسلمان گناهكار بودند و خود بر گناهان خود اعتراف داشتند. آنان عمل صالح و شايسته را با عمل بد در آميخته بودند يعنى هم كارهاى نيكو و خوب داشتند و هم اعمال بد و گناه از آنان سر زده بود.

چنين افرادى در صورتى كه توبه مى كردند خدا از آنان درمى گذشت وتوبه آنان را قبول مى كرد كه خدا آمرزنده و مهربان است; چون درهاى توبه هميشه به روى بندگان گنهكار باز است و هرچند كه در اينجا مى فرمايد: اميد است خدا توبه آنان را بپذيرد ولى اظهار اميدوارى از سوى خدا به حتميت آن چيز دلالت دارد و خداوند حتماً توبه آنان را قبول مى كند.

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ (* ) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِه وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ (* )وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (* ) وَ آخَرُونَ مَرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ اِمّا يُعَذِّبُهُمْ وَ اِمّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (* )

از مالهاى آنان صدقه بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و فزونى دهى و آنان را دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنهاست و خدا شنواى داناست (103) آيا نمى دانند كه خداوند توبه را ازبندگان خود مى پذيرد و صدقه ها را مى گيرد و اينكه خدا همان بسيار توبه پذيرِ بخشايشگر است؟ (104) و بگو عمل كنيد كه بزودى خدا و پيامبرش و مؤمنان عمل شما را خواهند ديد و بزودى به سوى داننده نهان و آشكار برگردانيده مى شويد پس به شما آنچه را كه انجام داده ايد خبر مى دهد (105) و ديگرانى هستند كه (كار آنها) به فرمان خدا واگذاشته شده است يا آنان را عذاب مى كند و يا به سوى آنان باز مى گردد و خدا داناى فرزانه است(106)

نكات ادبى

1 - «تطهرهم» آنها را پاك كنى و منظور پاك شدن آنها از لوث گناه و معصيت است كه با دادن زكات اين پاكى حاصل مى شود.

2 - «تزكيهم» فزونى دهى. از زكّى يزكّى تزكية كه در اصل به معناى رشد و نموّ و رويش و افزايش است وقتى كسى زكات مى دهد خداوند در مال او بركت و فزونى قرار مى دهد.

3 - «صلّ» دعا كن. صلات در لغت به معناى دعاكردن است و در اصطلاح شرع به معناى نماز است و در قرآن به هر دو معنا استعمال شده است.

4 - «سكن» آنچه باعث آرامش مى شود.

5 - «وآخرون» عطف به «وآخرون اعترفوا» كه در چند آيه پيش گذشت.

6 - «مرجون» واگذاشته شدگان، كسانى كه تكليف آنها روشن نيست و كار آنها به تأخير انداخته شده است. ارجاء به معناى تأخير در كار.